تیشه بر ریشه‌ی پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی

اشاره‌ی ورگ: سال ۱۳۸۳ بود که چند دانشجوی دانشکده‌ی فنی دانشگاه گیلان تصمیم به انتظار نشریه‌ای دانشجویی به زبان گیلکی و با محتوای قومی گرفتیم و نیناکی همین‌گونه متولد و آغازگر جریان جوان‌های هویت‌خواه گیلک شد و آن روزها، پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی دانشگاه گیلان که هنوز در دو اتاق در ساختمان دانشکده‌ی انسانی منتظر آماده شدن ساختمان وعده‌داده شده به‌شان واقع بود، یاور ما شد و اتاق غیراداری‌شان را که در واقع کتابخانه‌ی این پژوهشکده بود برای برگزاری جلسه‌های گروه تحریریه‌ی نیناکی و بعدتر زیته در اختیار ما گذاشتند. این‌ها همه با وجود اختلاف نظر و روش میان ما و ایشان بر سر مفاهیمی چون «گیلان‌شناسی» و «هویت قومی و ملی» بود و این همکاری هرگز از یادم نمی‌رود. دکتر میرمیران و آقای اکباتان عزیز را از همان سال‌ها می‌شناسم و از هم‌صحبتی‌های گاه و بی‌گاه‌مان در باب هویت گیلک. این یادداشت را هم نه تنها به دلیل آن نان و نمک فرهنگی که ذکر شد که هم به دلیل پراکندن این خبر ناگوار میان خوانندگان ورگ -با امید بازپراکندن خبر توسط شما- و نیز البته با تاکید و تکیه بر نیمه‌ی دوم این یادداشت در باب برخی آسیب‌ها و رذیلت‌های ملی ما گیلکان منتشر می‌کنم. چرا که هنوز فراموش نکرده‌ام این ضرب‌المثل فتیشیستی و بیمارگون را که بر زبان پیرمردها و پیرزن‌های قدیم و در ذهن طبقه‌ی متوسط جدید و روشنفکران ارگانیکش جاری و ساری‌ست که: «فارسی شکر است، ترکی عسل، گیلکی چرت و پرت!» این را اول‌بار از معلم ادبیات فارسی دوره‌ی راهنمایی‌ام شنیدم و شاید نطفه‌ی نشانه‌روی به سوی قربانیان شوونیسمی که در میان ما گیلکان و نه بیرون از ما حضور دارند از همان جا بسته شد. و اما نامه‌ی عبداله اکباتان:

«به زودی قطره‌باران ما گوهر دُردانه خواهد شد و پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی در حوزه‌ی علوم انسانی  خال لب هفت‌اقلیم دانشگاه گیلان می‌شود.»

این جمله را مرحوم دکتر غلامرضا رحمدل، سال ۱۳۷۲ در اولین سمینار بررسی فرهنگ و ادبیات گیلان به عنوان دبیر سمینار ایراد کردند. سال‌ها طول کشید و آن قطره با همه‌ی کاستی‏ها و گاه نامهربانی‏ها به کار خود ادامه داد و منشاء برخی از فعالیت‏های خوب در حوزه‌ی گیلان‌شناسی شد. همایش‌ها و نشست‌های نقد و بررسی، انجام طرح‌های متعدد پژوهشی و درج مقالات قابل توجه در نشریات معتبر، راه‌اندازی رشته‌ی ایران‌شناسی در مقطع کارشناسی ارشد و هدایت پروژه‏های پایان‌نامه‌ی دانشجویان به سمت مطالعات گیلان‌شناسی از جمله تلاش‏هایی بود که با حداقل‏ها صورت گرفت. تا اینکه به لطف شهرداری و شورای محترم شهر رشت و حمایت‌های مالی و معنوی استانداری محترم و برخی از نمایندگان مردم رشت در مجلس شورای اسلامی در سنوات گذشته، در دهه فجر سال ۱۳۸۹ آن قطره با افتتاح ساختمان پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی واقع در سلیمانداراب به دُردانه شدن نزدیک شد.

در آیین آغاز به کار پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی حضرت آیت‌الله قربانی و آقای قهرمانی استاندار وقت هر کدام بر ضرورت وجود پژوهشکده‏ای برای تحقیق و مطالعه در زمینه مسائل مختلف گیلان تاکید کردند. گیلان شناسان و علاقه‏مندان به فرهنگ و تمدن گیلان این کار ارزشمند دانشگاه را ستودند و آرزوی ده‌هاساله‌ی خود را در حال تحقق دیدند. ارباب جراید نیز با پوشش خبری این رخداد علمی و فرهنگی سنگ تمام گذاشتند و از اینکه یک نهاد علمی پیشقدم شده و حمایت سازمان‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی را جلب کرده و بنیان کاری ارزشمند در حوزه‌ی گیلان‌پژوهی را گذاشته، از دست اندرکاران به نحو شایسته تقدیر کردند.
مالکیت ساختمان پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی در سلیمانداراب در حقیقت متعلق به استانداری و شهرداری رشت است که در راستای برنامه‌های درازمدت برای تغییر بافت سنتی و ناهمگون حاشیه آرامگاه میرزا کوچک به مرکز فرهنگی و علمی و گردشگری، درقالب قرارداد اجاره ۹۹ ساله و به صورت رایگان، در اختیار دانشگاه گیلان قرار گرفته است. در آن قرارداد قید شده است که «دانشگاه گیلان می‌بایست از این ساختمان صرفاً برای فعالیت‌های گیلان‌شناسی بهره گیرد.» دانشگاه گیلان نیز با هزینه‌هایی که انجام داد ساختمان را برای فعالیت‌های گیلان‌شناسی آماده  و دو پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی و حوزه‌ی آبی خزر را در آن مستقر کرد.

این کار خوب مسئولان دانشگاه با کمال تأسف چندان دوام نداشت و بر آن عهد که با شهرداری بسته بودند نماندند و برخی از آنان بی‌اطلاع از اهمیت چنین مرکزی برای حفظ هویتی قومی و ملی و گسترش و هدفمند کردن مطالعات منطقه‏ای، از فردای افتتاح، دندان طمع تیز کردند و برای این ساختمان علیرغم قراری که گذاشته بودند نقشه‌های ناصواب در سر پروراندند؛ ابتدا با دخالت‏های غیرمسئولانه و ناموجه در امور پژوهشکده و ایجاد موانع مختلف، ازجمله عدم تخصیص اعتبارات پژوهشی لازم و اخلال در فرایند اخذ مجوز قطعی پژوهشکده از شورای گسترش آموزش عالی و سنگ‌اندازی در برنامه‌های تحقیقاتی، تلاش کردند تا آن را تضعیف کنند، اما موفق نشدند تا اینکه در روزهای اخیر و درست زمانی که همه منتظر تغییر مدیریت دانشگاه هستند، مخالفان گیلان‌شناسی شمشیر از نیام کشیدند و یک‌شبه، بدون هماهنگی، صورتجلسه، تفاهم‏نامه و یا  قراری و مداری و یا خطی و ثبتی، لشکرکشی کردند و اموال پژوهشکده را در اتاقی تلنبار کرده و لوازم معاونت پژوهشی دانشگاه و ابواب جمعی آن  را به آنجا منتقل و مستقر کرده و عملاً پژوهشکده را به بخش اداری دانشگاه تبدیل کردند! تاکیدات و تذکرات مکرر خیرخواهان، به اینکه «این برخلاف قرارداد منعقده با شهرداری‌ست» هیچ اثر نکرد و آن شد که مدت‌ها نقشه‌اش را کشیده بودند! البته آنان برای اینکه در تنگنای قانون هم گرفتار نشوند  گویا مقرر فرموده‏اند برای برون‌رفت از این اشکال قانونی نعل وارونه زنند و تابلو گیلان‌شناسی را بر سردر ساختمان همچنان برافراشته نگه‌دارند! تا مثلاً بر آن قرارداد خدشه‏ای وارد نشود و انگار نه انگار که انصافی و وجدانی، و شرعی و قانونی هم هست!

اگر پای صحبت هر گیلانی بنشینی سینه‌ای فراخ از جفای مرکزنشینان و مدیران غیرگیلانی و بی‌مهری پایتخت و ظلم دولت و… پیش رویتان می‌گشاید و همه‏ی عقب‌ماندگی‏ها و عدم توسعه‌یافتگی گیلان را دربست به حساب دیگران می‏نویسد و اصلا و ابدا برای خود و نوع گیلانی سهمی در این رکود و درجا زدن، نه تنها قائل نیست، حتی در ذهن هم متصور نمی‏شود! اما واقعیت چیز دیگری‌ست. اگر ما گیلانی‏ها عینک تعصب را برداریم و به دیده‌ی منطق و انصاف به آن‌چه که بر سر ما آمده و می آید بنگریم پَر خود را در بال شکسته و رنجور گیلان خواهیم دید که: «از ماست که بر ماست.»
جوان‌تر که بودم از خواندن سفرنامه‌های سیاحانی که درباره برخی از عادات ناپسندیده‌ی گیلانی‌ها قلم‌فرسایی کرده بودند به خشم می‌آمدم و در دل به آن بندگان خدا که آینه را در برابرمان گرفته‌ بودند بد می‌گفتم. اما حالا معتقدم آنچه درباره‌ی ما گفته‏اند و نوشته‏اند همه از یک سنخ نیست، اتفاقاً بسیاری از آن نقدها بر ما وارد است. باور کنیم که ما گیلانی‏ها متصف به همه خوبی‌ها و مفتخر به همه‌ی افتخارات نیستیم. ما هم ضعف‌ها و بدی‏هایی داریم. اصلا ما گیلانی‌ها در مواردی بدیم! می‌دانم مهمان‌نوازیم، سطح فرهنگی و سواد در این استان بالاست و تاریخ‌مان پر از افتخارات بی‌بدیل است. می‌دانم نقش ما در تحولات اجتماعی و سیاسی کشور به‌خصوص در مشروطه قابل چشم‌پوشی نیست؛ می‌دانم که میرزا و حرکت رهایی‌بخشش، چون نگینی در تاریخ مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی می‌درخشد؛ می‌دانم  دانشمندان و علمای نامدار کم نداریم: پرفسور سمیعی داریم؛ پروفسور رضا داریم؛ پرفسور اکبرزاده داریم، دانشمندی  که جزء سه ریاضیدان برجسته‌ی کل تاریخ کشورمان است و تنها آسیایی‌ست که اثر ارزشمندش در بزرگ‌ترین و باسابقه‌ترین انتشارات دنیا که تنها آثار دانشمندان تراز اول دنیا را منتشر می‌کند، منتشر شده است. و یا نام خانم دکتر آذراندامی رشتی به عنوان زن نامداری که خدمات ارزشمند پزشکی به بشریت عرضه داشته از سوی نهادهای جهانی بر مکانی مشخص در ستاره زهره گذاشته شده است و البته افتخارات بی‌شمار دیگری که ذکر آن در این مختصر نمی گنجد. من این‌ها را می‌دانم اما همه‌ی این افتخارات نباید ما را «از آن‌چه نباید باشیم» غافل کند. قبول کنیم ما گیلانی‌ها بیگانه را بر خود بیشتر می‌پسندیم، بپذیریم ما گیلانی‌ها بعضاً منافع شخصی را بر منافع جمعی‌مان ترجیح می‌دهیم، قبول کنیم به اصطلاح عامه زیرآب هم‌دیگر را خوب می زنیم! قبول کنیم به داشته‌های‌مان وقعی نمی‌نهیم،  کار جمعی بلد نیستیم، مدیر غیرگیلانی را بر سر می‌نشانیم و مدیر گیلانی را به خاک سیاه، به همه‌ی افتخاراتی که داریم ارزش قائل نیستیم و در حسرت افتخارات دیگرانیم. به قول زنده‌یاد شیون «شما را بد نی‌یاد مره بد نگید» (بدتان نیاید و به من بد نگویید) واقعیت همین است و می‌دانم بسیاری در خفا بر آن‌چه که از صفات ناخوب ما گیلانی‌ها آوردم معترفند حتی اگر نخواهند با من هم‌صدا شوند. مسئولانی که در دانشگاه تیشه برداشته‌اند و به جان نهال نوپای گیلان‌شناسی افتاده‌اند همه گیلانی هستند! چرا آسمان و ریسمان ببافیم. داریم از خودمان می‌خوریم و البته این مشتی‌ست نمونه‌ی خروار! اگر خوبی‌های‌مان افتخارات بزرگی برای‌مان به ارمغان آورده بدی‌های‌مان نیز ما را از بسیاری از مواهب مادی و معنوی محروم کرده است و به قول دوست گیلان‌شناس‌مان، ما را از استان اولی به استان آخری رسانده است! چرا از آن‌چه باعث محرومیت‌های‌مان است غفلت کنیم؟ چرا مصلحت گیلان را فدای مصلحت شخصی کنیم؟ چرا خجالت بکشیم از بیان دردی و ضعفی که داریم؟ مطمئن باشید تا نگوییم، درمانی نیز برایش نخواهیم یافت.

همان‌گونه که می‌دانید یکی از ویژگی‌های ناخوب برخی از ماها که نزد دیگر هم‌وطنان از آن به نام «کلک رشتی» یاد می‌شود همان «زر نمودن و سیم فروختن است» و شاید بعضاً از این صفت بد به زرنگی و زیرکی تعبیر کنند! هرچه که باشد گویا این ویژگی در این فقره به کار مسئولان دانشگاه گیلان آمده و می‌خواهند با اختصاص یک یا دو اتاق در ساختمان سلیمانداراب به پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی و استقرار تابلو بر سردر ساختمان، از آن به عنوان «مُحلّـل» استفاده کنند که مثلاً ما پژوهشکده‏ایم! در حالی که یکی از شرایط اخذ مجوز قطعی پژوهشکده از شورای گسترش آموزش عالی داشتن فضای فیزیکی مناسب است. هم‌اکنون پرونده‌ی اخذ مجوز قطعی در شورای یاد شده در فرایند بررسی قرار دارد که بروز این مشکل نتایج ناگوار و بعضاً جبران‌ناپذیری را به همراه خواهد داشت و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن است تقاضای مجوز ما را با یک وقفه‌ی چندین ساله مواجه نماید.

نگارنده‌ی این نامه سال‌هاست که جزء معدود همکاران دانشگاهی هستم که تلاش کرده‌اند علیرغم همه بی‌مهری‌ها چراغ پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی را با حمایت گیلان‌شناسان خیراندیش و برخی از مسئولان نیکمرام دانشگاه روشن نگه‌دارند. به حکم وظیفه‌ای که داشته و دارم باید اعتراف کنم از دست ما دیگر کاری ساخته نیست با این‌که نگارش و انتشار این نامه ممکن است حقیر را با تنگناهایی نیز مواجه کند با این همه به عنوان یک شهروند گیلان که به تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم عشق می‌ورزد از همه گیلانیان عزیز، از گیلان‌شناسان فرهیخته، مسئولان استان، به خصوص حضرت آیت الله قربانی که همواره حامی گیلان‌شناسی بوده‌اند، استاندار محترم، شهردار گرامی و اعضای محترم شورای جدید شهر رشت، عالمان و اندیشمندان و صاحبان قلم و به خصوص ارباب جراید و همه عزیزانی که دل در گرو گیلان دارند و خواهان رشد و ترقی آن هستند استدعا دارم نگذارید این پایگاه علمی که می‌تواند میعادگاه همه‌ی اندیشمندان و پژوهشگران و چراغ راه مسئولان و دل‌سوزان استان برای پیشرفت و توسعه باشد تعطیل یا به انزوا کشانده شود.

عبداله اکباتان، کارشناس پژوهشی پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی دانشگاه گیلان
۱۳۹۲/۵/۱۶


دیدگاه‌ها

11 پاسخ به “تیشه بر ریشه‌ی پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی”

  1. ما توقع داریم، از آقای قربانی، از آقای نوبخت؛ از دولت جدید که این وضعیت تاسف بار خاتمه یابد. بیگانه پرستی بد چیزیست.

  2. مسعود

    سوز دشت، مو دونئم چی کشی، مو فهمم، چی شا گودئن؟
    سخته احساس تنهایی،جایی نداری بشی، یا منی (نتانی) بشی…….
    فهمسئن سخته، دونسئن سخته، زندگی سخته، می منظور زندگی هیسه نه …

  3. بیداد(گیله زن)

    متاسفم
    متاسفم
    متاسف
    ولی امیدوار به انجام کاری درخور و مناسب و عقب نشینی غصب کنندگان

  4. رحیم یوسفی

    با عرض سلام وادب به مسئولین پزوهشکده گیلان شناسی
    امه مسئولین استان آنقدر برای گسترش فرهنگ تازی تلاش کنیدی که اشانی ره تواتی نمانسته برای گیلان شناسی همت بکنند تا حدی که گیلان دوستان مشکوکند که شاید این زحمت کشان از نطفه عرب ایسن

  5. آها امین جان
    آمو خوره خو موشکلیم
    اگه آمو خؤره خوب وأکیم موشکلان حللا بونأن

  6. ماهان

    ای جوملأ: “رذیلت‌های ملی ما گیلکان”ˇ خاسی ضخیم فونتˇ امره نیویشتن.

  7. با سلام بنده حدود 6 ساله که پیگیر فعالیت های زبان شناختی شما در باب زبان گیلکی هستم که بسیار جای تقدیر و تشکر داره.

    بنده اخیراً اقدام به راه اندازی ویلاگی در باب زبان شناسی علمی کردم. مطالبی هم درباره ی گیلکی و دیگر زبان های حاشیه ی خزر به روزرسانی شده و خواهد شد. خوشحال می شم به وبلاگ بنده هم سری بزنید.

    سپاس.

  8. دوستان باید یک کار اساسی برای گیلان شناسی انجام بشود. خواهش می کنیم بیایید همگی یک اعتراض رسمی به این قضیه بکنیم.

  9. گیلانیان عزیز .سر زمین ما در حال نابودیست ما حس ملی گرایی خود را از دست دادهایم .اتحاد ما بزرگترین ضربه به دشمنان کور چشم کاسپین خواهد بود .فارسها ما رو فارسیز کردند .اما ای گیلانیان هم وطنان .بخودتون بیاید .تاریخ و سرزمین ما اونقدر غنی هستش که تمام اقوام بیگانه غیر کاسپی به اون چشم دوخته اند .تا کی فراموشی تا کی حقارت .مگر ما فرزندان میرزا نیستیم .این چه مصیبتیت که به اون گرتار شدیم .امروز سرزمین ما در حال اشغال شدن به وسیله ترکها و فارسهاست .لطفا اطلاع رسانی کنید .اتحاد برای مردمان کاسپین .فراموش نشود قومی که تاریخ خود را فراموش کند مادام العمر بدبخت خواهد بود .تمام سرزمین فارسها کویر هستش اونها سرزمین ما رو بهترین جا برای خودشون میدونند بنا بر این میخواهند ما وزبان وفرهنگ ما رو از ما بگیرند تا خودشون اینجا حاکم باشند .زنده باد مردمان دیلم .اتحاد رمز موفقیت ما در مقابل فارسهای مستبد هستش .ا اتحاد همه اون خائنین چاپلوس فارس وترک رو سرنگون خواهیم کرد.

  10. دوستدار گيلك و تالش

    “گیلانیان عزیز .سر زمین ما در حال نابودیست ما حس ملی گرایی خود را از دست دادهایم .اتحاد ما بزرگترین ضربه به دشمنان کور چشم کاسپین خواهد بود .فارسها ما رو فارسیز کردند .اما ای گیلانیان هم وطنان .بخودتون بیاید .تاریخ و سرزمین ما اونقدر غنی هستش که تمام اقوام بیگانه غیر کاسپی به اون چشم دوخته اند .تا کی فراموشی تا کی حقارت .مگر ما فرزندان میرزا نیستیم .این چه مصیبتیت که به اون گرتار شدیم .امروز سرزمین ما در حال اشغال شدن به وسیله ترکها و فارسهاست .لطفا اطلاع رسانی کنید .اتحاد برای مردمان کاسپین .فراموش نشود قومی که تاریخ خود را فراموش کند مادام العمر بدبخت خواهد بود .تمام سرزمین فارسها کویر هستش اونها سرزمین ما رو بهترین جا برای خودشون میدونند بنا بر این میخواهند ما وزبان وفرهنگ ما رو از ما بگیرند تا خودشون اینجا حاکم باشند .زنده باد مردمان دیلم .اتحاد رمز موفقیت ما در مقابل فارسهای مستبد هستش .ا اتحاد همه اون خائنین چاپلوس فارس وترک رو سرنگون خواهیم کرد.”
    اولاً اين نوع سخن گفتن اوج نژاد پرستي و كور دلي و خيانت به گيلك است.
    ثانياً مگر گيلك با زبان فارسي پدر كشتگي دارد؟!!
    ثالثاً شما به استان فارس رفتي؟!! تمامش كوير است؟!! از اين نوع صحبت گفتن من بيشتر خجالت مي كشم. مطمئني كه گيلك هستي؟!!

  11. دوستدار گيلك و تالش

    با اسم كاوه گيلك را به ضحاك مي فروشد. والا خجالت خوب هم چيزي است. بعد مي گويند با آزمون و خطاء. قرن بيست و يكم و چنين سخنان سخيف و اهانت به روح واقعي گيلكان از كاوه .
    اي كاش قانوني بگذارند كه هركس قبل از رفتن به پشت مانيتور يك آزمايشي بر رويش صورت پذيرد. مگر هرچيزي آقاجان از مغزت عبور مي كنه بايد تايپ كني. يك اعوذ بالله ي مي گفتي.