فقدان مرجعیت ادبی

ادبیات گیلکی وضعیت کج‌دار و مریزی دارد. نویسندگان گیلک علاوه بر درگیری با همه‌ی تهدیدها و تحدیدهای پیش روی هر نویسنده‌ای در جامعه‌ای همچون ایران از دو جبهه‌ی دیگر هم مجبور به تحمل فشارند. یکی قرار گرفتن دائم در مقابل این پرسش که «چرا به گیلکی می‌نویسید؟» که البته هم پاسخ دادن به این پرسش و هم از آن مهم‌تر تبارشناسی این پرسش که گاه با پرسش «اصلا چرا می‌نویسید؟» پهلو می‌زند نیاز به فرصت و پرداختی مستقل دارد و دیگری قرار گرفتن در مقابل پرسش آنانی‌ست که می‌پرسند «چرا این‌گونه گیلکی می‌نویسید؟» که اغلب پرسندگان آن نگرانان سلامت و اصالت زبان گیلکی‌اند و دست بردن به وضعیت فعلی زبان گیلکی را نوعی آسیب و تخریب می‌دانند. اینان زبان را به عنوان میراثی زیبا به جهت اصالتش خوش‌تر می‌دارند و در واقع با اعلام مرگ زبان و بردنش به پشت شیشه‌های ویترین موزه‌ها زنده نگهش می‌دارند. چیزی شبیه تاکسیدرمی.
این میانه البته مخاطب ادبیات گیلکی هم خود جای بحث دارد. گرچه تیراژ آثار مکتوب ادبی به طور کلی و به هر زبانی در ایران هفتاد و چند میلیونی آن‌قدر پایین است که در عالم ریاضیات می‌توان آن را تخمین به صفر زد اما در جامعه‌ی گیلک‌زبان دو تا سه میلیونی هم علاوه بر این عارضه‌ی کلی، عارضه‌ی دومی هم هست و آن بیرون ماندن زبان گیلکی از مراجع رسمی، اداری، رسانه‌ای و آموزشی‌ست. این همان چیزی‌ست که زبان گیلکی را به حیات در سطح روابط عام (زندگی، کار، تجارت و…) باقی گذاشته و به صورت «در خطر بودن زبان گیلکی» فرموله می‌شود. این خطر از آن جهت جدی‌ست که حتی تصور ذهنی کاربران این زبان از زبان خویش، همان توانایی‌های جاری در سطح است و هرگونه شکوفایی بالقوگی‌های پنهان‌تر زبان در شعر یا قصه‌ی گیلکی آنان را شگفت‌زده می‌کند اگر واپس نراند. ادامه خواندن “فقدان مرجعیت ادبی”