سال ۸۱ کامپیوتردار شدم و وبلاگنویس. یک وبلاگ که جز دو نفر رفیق نزدیک هیچکس نمیدونست نویسندهاش منم. (محض آسایش خاطر بعضیها که به خیرشان امید نیست عرض کنم که وبلاگ سیاسی نبود لطفا شر مرسانید.)
اون زمان وبلاگها اغلب موزیکی برای خودشون داشتند. این آهنگ یکی از وبلاگهایی بود که یک شب توی اینترنت پیدا کردم. شعری به زبان لری بختیاری:
دیه شوِ تاریک سی دیدنِ صو
تی به ره منشین
ایبَرت خَو
حالا ایتری
دی نگو نترم
خوت وُری بدرو
بیاو چی افتو…
(دیگر، شبِ تاریک، برای دیدن صبح/ چشم به راه منشین/ که به خواب خواهی رفت،/ میتوانی/ نگو نمیتوانم/ خودت طلوع کن و/ همچون خورشید بیرون بیا) ادامه خواندن “دیه شوِ تاریک سی دیدنِ صو”
کم-کم به روز جهانی زبان مادری (أمير ما ۱۸ برابر با دوم اسفند) نزدیک میشویم و توی اینترنت هم فعالان و دلسوزان زبان گیلکی مشغول فعالیتهایی برای این روز هستند که سعی میکنم در ستون وبمجی تا حد ممکن منعکسشان کنم.
این متن هم تحت عنوان “زبان مادری و عدالت اجتماعی؛ گزارههایی به بهانهٔ روز جهانی زبان مادری” نوشتهٔ خواننده و همراه این وبلاگ، احمد زاهدی لنگرودی است که با هم میخوانیم:
مقبرهٔ یادمان شهید؛ در دانشگاه پزشکی و بیمارستان داکا در بنگلادش. به یاد آنهایی که در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲ به خاطر جنبش زبان بنگالی تظاهرات کردند و کشته شدند.
الف) تمسخر زبان گیلکی در کشور، متاثر از آسیبهای استبداد سلطنتی در تمسخر اقوام حاشیهٔ فلات ایران است، که متاسفانه مختص به گیلکان هم نیست. بهنام ملتسازی، در ظاهر پیشرفت و با شعار جعلی «تمدن بزرگ» و با تحقیر فرهنگی و حذف مشارکت اقتصادی-سیاسی اقوام گوناگون فلات ایران -که منع آموزش و گسترش کاربرد زبان مادری و گویشهای بومی ذیل طرحهای توسعهٔ سرمایهدارانه، موسوم به «نوسازی» بارزترین نمود آن بود- اقدام به حذف زبان مادری مردمی شد که نظام حکومت مرکزی از هرکدام به نوعی کینهای در دل داشت. از گیلک و بلوچ و کورد و تورک و عرب؛ پس به تمسخر زبان آنان نشست و بیان افراد الکن و نادان را در نمایشهای عمومی و رسانهها به آن زبانها ترویج داد. آسیبی که تاثیرش هنوز هم برجاست. ادامه خواندن “زبان مادری و عدالت اجتماعی”
هفتم اسفند ماه ۱۳۹۲ با هماهنگی قبلی که با مدیر دبستان مولوی خمام صورت گرفته بود و به کمک معلم کلاس ششم این دبستان، نازنین اسماعیلیپور، به اندازهی دو زنگ مدرسه توی کلاس و بین بیست و چهار پسربچهی کلاس ششمی از زبان گیلکی گفتیم و شنیدیم و خواندیم و نوشتیم. معلم این بچهها (نازنین اسماعیلیپور) هم در این جمع حضور داشت.
تجربهی جالبی بود. یک لاهیجانی، بین بیست و چهار پسربچهی شیطان خمامی، با موضوعیت زبان گیلکی که یکی دو ساعت پر از صمیمیت و خنده و شوخی و آموختن برای خودم و این بچهها رقم خورد.
داستان از آنجا شروع شده بود که نازنین اسماعیلیپور، پیشتر برای انشانویسی به زبان گیلکی در بین دانشآموزها اقدام کرده بود و بعدتر این انشاها را به من هم نشان داده بود و پیشنهاد برگزاری چیزی شبیه کارگاه یا زنگ گیلکی در کلاس را مطرح کرده بود و من هم با کمال میل قبول کردم و یک کاغذ دوروی آچهار را که یک طرفش شرحی مختصر و فارسی دربارهی زبان گیلکی و تاریخ ادبیاتش بود و سوی دیگرش دو قصهی کوتاه و دو شعر کوتاه، سپردم به معلم کلاس تا به تعداد بچههای کلاس تکثیر کند و همینجور ساده کار ما شروع شد. به عمد یکی از شعرها را از مسعود پورهادی انتخاب کردم که شاعر همشهریشان بود و توی کلاس وقتی صحبت از بزرگان شهر خمام شد، مسعود پورهادی و ناصر غیاثی را به عنوان دو نویسندهای مثال زدم که اولی به گیلکی مینویسد و دومی در کل کشور صاحب نام است. ادامه خواندن “تدریس زبان گیلکی؛ یک تجربه”