شاید این چند برگ که تصویر آن را در اینجا آوردهام، نخستین فرهنگ گیلکی در تاریخ این زبان باشد!
گویا به تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴ (۸۷ سال پیش) قرارداد تالیف واژهنامهای بین وزارت اوقاف و صنایع و مستظرفه و میرزامحمدعلی خان راد بازقلعهای (محمدعلی افراشته) تدوین میشود، که طی آن افراشته متعهد میشود تا پایان دی ماه همان سال، سه هزار لغت گیلکی را با خط خوانا و با اعراب نوشته و معنای هر واژه را به فارسی معمول در کنار آن بیاورد و در ازای این پژوهش، هزار و پانصد ریال دستمزد دریافت کند.
سال ۱۳۸۹، در نمایشگاه کتاب تهران، مرد میانسالی خودش را از ورودی باریک غرفه کوچکمان به داخل لغزاند و سر کنار گوشم آورد که: «نسخهای خطی دارم که به درد کار شما میخورد!» مدعی بود که نسخهای دستنویس از یک فرهنگ گیلکی دارد که «محمدعلی افراشته» به خط خودش فراهم کرده.
برچسب: هادی میرزانژاد موحد
-
شاید نخستین فرهنگ گیلکی
-
دانهی شادی گمشدهای که بر آن نُک میزنی…
چندی پیش در گشت وگذاری در فضای مجازی، به تصویری از یک گروه موسیقی در کره شمالی برخوردم که بر مرز شالیزاری ایستاده بودند و با لباسهای همیشگیِ همگون، به مناسبت آغاز زمان «نشا»، برای کشاورزان ساز مینواختند و آواز میخواندند. در پسزمینهی عکس، در هوایی ابری، خانههای روستایی با بامهایی به ظاهر گالیپوش خودنمایی میکرد بیآنکه تصویری از مرد یا زنی کشاورز در آن دیده شود!
در آن تصویر، مردان مینواختند و زنان آواز میخواندند، بیآنکه مخاطبی جز دوربین پیشِ رویشان باشد. آوازی که در فضا رها میشود، در انبانی از مه.
این تصویر (بدون خوانندگان و نوازندگانش) برای من که چون بسیاری از گیلانیها ریشه و تباری روستایی دارم، تداعی آشناییست از شالیزاری ابری و خسته. اما سالهاست که دیگر کسی زمزمهی ترانههای شالیزار را از زبان زنان این سرزمین نمیشنود. گویی آن آوازهای دلنشین رنج و سرمستی از ذهنِ پریشان زنان این دیار پاک شده است. ترانههایی که مرهم اندوههای زنانه و دلبستگیهای عاشقانه بود. حکایت بیوفاییها و جورهای اربابی. (بیشتر…)