حرمت به طبیعت و درخت، کم و بیش بین تمام اقوام ایرانی مطرح بوده و هست. این گاهی به شرک و گاهی هم از سوی روشنفکران عصر ما از جمله نیما یوشیج به مظاهری از عقبماندگی و جهل تعبیر شده است. قطع درختی عظیم با انگیزههای دینی و برای مبارزه با شرک در یکی از ایالات ایران به دستور یکی از خلفای بغداد، در تاریخ آمده است. در سالهای اخیر نیز صدور دستور قطع چندین درخت موسوم به «آقادار» از سوی مقامات رسمی در گیلان به بهانهی مبارزه با خرافهپرستی و جهل در مطبوعات نقل شده است.
از دیدگاه ما اصطلاح آقادار با جزء اول «آقا» و جزء دوم «دار» به معنای درخت، سوءتفاهمی چشمگیر را در گیلان و مازندران پدید آورده است، تا آنجا که سعی ما در این نوشتار کوتاه، صرف کاستن از ابعاد همین سوءتفاهم شده است.
ابتدا از قول دکتر منوچهر ستوده و بر اساس مشاهدات بیش از نیم قرن پیش ایشان از منطقهی گیلان، مطلبی را نقل میکنیم:
«در گیلان مثلی سایر است که «هر جا پیله پیله داره، اونجه گیلکان مزاره»، یعنی هرجا درختان بزرگ و تنومند است، آنجا پرستشگاه و زیارتگاه گیلکها است. اطراف آنها چراغ روشن میکنند و شمع میافروزند و به شاخههای نازک آنها دخیل میبندند و آنها را به نام آقادار و آقاسور و آقاریس و نظایر آنها میخوانند. همین درختان باگذشت زمان به امامزاده تبدیل میشوند و در ظرف پنجاه سال اخیر در حدود ده درخت که رابینو در کتاب گیلان خود به نام مزار خوانده و در زمان وی جز درختی تنومند چیزی دیگر نبوده است، امروز کنار آنها بنایی ساختهاند و به نام امامزاده… نامگذری کردهاند» (از آستارا تا استارباد، ج اول، ۱۳۴۹).
نکتهی مهم این مطلب است که لفظ و یا اصطلاح «آقا» در اصطلاح آقادار همان واژهی ارجمند «آقا» که امروزه در فارسی بسیار مصطلح است و ریشهای ترکی و مغولی دارد نبوده و نیست. در ترکیب «آقادار» که از سنسکریت منشاء گرفته است، «آقا» به معنای گناه و معصیت است. برای روشن شدن موضوع توجه خوانندگان را به سه واژهی سنسکریت که در پی خواهد آمد جلب میکنم:
اول: آقا agha، به معنای گناه و گناهآلود.
دوم: قِنَا یا گِنا ghna، به معنای زایلکننده و از بین برنده.
سوم: اقاقنا یا اقاگَنا aghaghna، به معنای شستن و از بین بردن گناه یا همان کفاره است.
گفتنیست «تارُ taru» در سنسکریت به معنای درخت یا همان «دار» است. ترکیب این واژه با واژهی اقاگنه aghaghna میتواند «آقاگنهتارُ» یا کوتاهشده آن «آقاتار» یا همان «آقادار» باشد که واژهی گیلکی «دار» همان درخت است. مشابه این ترکیب در فرهنگنامهی سنسکریت «دِواتارِ» (دیودار) و «کالپاتارِ» است که دو واژهی اخیر با شرح انگلیسی آنها را نیز در ذیل آوردهایم. همانطور که در معنای این واژهها ملاحضه خواهید نمود موضوع «آقادار» و مفهوم این واژه به بعضی از اعتقادات در مذهب هندو مربوط است که آیین پیش از اسلام مردم منطقه نیز بوده است. در آیین هندو از پنج درخت صحبت میشود که هرکدام به پارادایز و ایزد ایندرا مربوط میشوند.
agha : mfn. bad , dangerous RV. ; sinful , impure BhP. m. N. of an Asura BhP. ; (%{a4m}) n. evil , mishap RV. AV. ; sin , impurity Mn. &c. ; pain , suffering L. ; (%{A4s}) f. pl. the constellation usually called Magha1 RV. x , 85 , 13.
ghna : mf(%{A} MBh. xiii , 2397 Hariv. 9426 ; %{I} f. of 2. %{han} q.v.)n. ifc. striking with Mn. viii , 386 ; killing , killer , murderer , ix , 232 MBh. R. iii ; destroying Mn. viii , 127 Ya1jn5. i , 138 R. i BhP. iv ; removing Mn. vii , 218 Hariv. 9426 Sus3r. ; multiplied by VarBr2S. li , 39 Su1ryas. (f. %{I}) ; n. ifc. `” killing “‘ see %{a4hi-} , %{parNaya-ghna4} (cf. %{artha-} , %{arzo-} , %{kAsa-} , %{kula-} , %{kuSTha-} , %{kRta-} , %{kRmi-} , %{gara-} , %{guru-} , %{go-} , %{jvara-} , %{puruSa-} , &c.)
aghaghna : mfn. sin destroying , expiatory m. `” an expiator “‘N. of Vishn2u.
devataru : m. divine tree , the old or sacred tree of a village (cf. %{caitya} and %{dyu-t-}) L. ; N. of the 5 trees of Svarga (%{mandAra} , %{pArijAtaka} , %{saMtAna} , %{kalpa-vRkSa} , %{hari-candana}).
kalpataru : m. one of the five trees (cf. %{paJca-vRkSa}) of Svarga or Indra’s paradise fabled to fulfil all desires (cf. %{saMkalpa-viSaya}) , the wishing tree , tree of plenty Hit. Pan5cat. Ragh. i , 75 , xvii , 26 ; any productive or bountiful source BhP. i , 1 , 3 ; (fig.) a generous person MW. ; N. of various works ; %{-parimala} m. N. of wk. ; %{-rasa} m. a particular kind of mixture Bhpr.
Monier Williams Sanskrit-English Dictionary (2008 revision)
ساری، اردیبهشت ۹۳
منبع: گیلهوا ۱۳۱. ص۲۰.
پینوشت ورگ: برای آگاهی بیشتر از دیدگاههای آقای کولاییان باید عرض کنم که ایشان بنا بر مطالعات و استدلالهای خودشان معتقدند که بخش مهمی از تمدن و فرهنگ مردم مازندران و در نتیجه گیلان از سرزمین هند آمده است. از جمله کشت برنج. یکی از پایههای استدلالی ایشان اشتراکهای بسیار بین زبان سنسکریت و گیلکی (چه گیلکی مازندران و چه گیلکی گیلان) است. البته دربارهی حدود و ثغور این فرضیه بحث بسیار است اما بیشک پژوهشهای ایشان بر بخشهای مهمی از تاریخ سرزمین کاسپی نور تابانده که برای نزدیک شدن به نظریهای علمی به ورود دیگران نیاز است تا با نقد اندیشهها و تلاشهای آقای کولاییان، بر آگاهی همهی ما افزوده شود. دیگر اینکه دربارهی دین مردم گیلان، تا آنجا که میدانیم جز در مواردی استثنایی، هرگز زرتشتیگری رواجی نداشته و نشانههایی مبنی بر مهرپرستی و نیز نشانههای فراوان پرستش عناصر طبیعی (درخت، کوه، سنگ و…) موجود است.
خوب به یاد دارم که مادربزرگم هر کولکولˇچارشمبه، خاکستر باقیمانده از آتش را پای درختهای مختلف میریخت و یا زبالهی شامل پوست میوه یا تفالهی چای را سهم درختان میدانست و پای آنها میریخت. سنت برکت گرفتن از شاخهای بریده از درختانی چون کیش (شمشاد در فارسی)، أزهدار (درخت آزاد در فارسی) و… نیز در سرزمین ما قدمتی دیرینه دارد. اینها همه نشانهی آمیختگی انسان گیلک با درخت و طبیعت پیرامونش بود؛ که توسط ذهنهای تکبعدی و خرافهباور، نشانهی خرافات و موجب کسادی دکان قلمداد میشده و میشود. دریغا که این ویژگی خوب قومی هم، مانند بسیاری ویژگیهای قومی دیگرمان (همچون رواداری فرهنگی، برابری زن و مرد و…) کمکم در حال نابود شدن است و ما تنها نگران حفظ آن پوسته و رویهی جذاب توریستی و ویژگیهای توریستپسند هویت خود هستیم تا خوشآیند نگاه مرکزنشین باشیم.
دیدگاهها
2 پاسخ به “آقادار”
به حقیقت قابل تأملی اشاره کردید. ما گیلک ها برای پسند مرکزنشینان، حتی سنت غذایی خودمان را هم تغییر داده ایم. می گویند: حال که وضعیت اقتصادی در گیلان خوب نیست و نان اندکی بدست می آید چرا با دستان خودمان از بین ببریمش؟!
و سؤال اینجاست: وقتی ما به میل مرکزنشینان، سنت های غذایی خود را تغییر می دهیم، وقتی که به گیلان آمدند، با وجود اینکه همان غذا، با همان طعم در مرکز وجود دارد، آیا باز هم رغبتی برای خرید از ما دارند؟
و روزی خواهد رسید که، بی تفاوتی و فکر امروز بودن، همین امروز را هم از ما می گیرد.
باشد که فردا، بهتر از امروز باشد.
وجود آقا دار درگیلان طبق گفته ها و نوشته های قدیم به علت احترام به شخص فوت شده وبرجا ماندن مزاراو درقدیم که سیمان وسنگ نبودتا مزاررا جاودانه کندبا کاشتن یک درخت یا دفن میت در جوار درختی کهنسال هم به خواسته ذکرشده میرسیدند وهم به درخت ومحیط زیست احترام میگذاشتند.هیچ ربطی به بت پرستی وغیر خدا پرستی ندارد