متن زیر را خانم مهتاب غلامدوست، کارشناس ارشد باستانشناسی و خوانندهٔ ورگ فرستاده است. ورگ آمادهٔ انتشار هر شکلی از توضیح میراث فرهنگی و دیگر صاحبان نظر در این مورد است.
یادم میآید اوّلین بار پاییز سه سال پیش بود که در جریان انجام پروژهٔ درسیام، از تپهٔ پنجپیران بازدید و عکسبرداری کردم. اگرچه قبل از آن نیز چند باری وقتی که با وسیلهای، به طور اتفاقی از جادّهٔ خاکی کنار آن میگذشتیم، توجّهام به این تودهٔ خاکی جلب شده بود! یادم هست وقتی اولین بار پا روی سطح تپه گذاشتم، از دیدن چالههای حفاری قاچاق در کنار قطعات شکستهٔ سفال و آجر و البته بقایای سرنگ و سایر ابزار مصرف مواد مخدر، چندان تعجبی نکردم! آخر آن زمان این تپه در یک منطقهٔ شهری خلوت و تا حدّی پرت قرار گرفته بود که جادّهٔ کناری آن به یک جادّهٔ خاکی منتهی میشد و رفت و آمد چندانی در اطراف آن صورت نمیگرفت. من که پیش از این تجربهٔ دیدن چنین صحنههایی را در بزرگترین سایتهای باستانی کشور، مثل غار قمری که از معروفترین و مهمترین محوطههای پیش از تاریخی ایران است داشتم، مسلما نه تعجّب کردم، نه -راستش را بگویم- حتّی توقع دیگری داشتم. چه انتظاری میشود از وضعیت تپهای داشت که آنقدر کوچک شده و آب رفته که حتّی دیگر نمیشود به آن گفت تپه؟! تپهای که فقط اسماً ثبت آثار ملّی شده و حتّی یک تابلو هم ندارد که اطّلاع دهد این تپه جز میراث باستانی است!
چند ماه بعد از آبان ماه ۱۳۹۱ بود که خبردار شدم قرار است کاوشی در محوطهٔ پنچپیران صورت گیرد تا تکلیف این به اصطلاح تپهٔ تاریخی مشخص شود. «قرار است جادهٔ خاکیِ نزدیک تپه، کمربندی شود. یک کمربندی که میدان عاقلیه را در نهایت به دانشگاه آزاد لاهیجان وصل کند.» همان موقع بود که فهمیدم، پس منظور از کاوش، یک کاوش نجاتبخشی است. کاوشی که هیأت کاوش در آن، در مدّت زمانی مشخص، تا جایی که میشود، البته به شیوهٔ علمی از یک محوطهٔ باستانی اطّلاعات استخراج میکنند و آثار بهدست آمده تا جای ممکن ثبت و ضبط و برداشت میشود. بعد از آن است که تپهٔ بیچاره یا مثلا در جریان سدسازی «زیر آب میرود»، یا در جریان جادهسازی «تسطیح میشود» یا اگر خیلی شانس بیاورد در بهترین حالت به حال خود رها میشود. همه داستان زیر آب رفتن بیش از ۱۰۰ محوطهٔ مهم باستانی در تنگهٔ بلاغی استان فارس را شنیدهاند. چقدر این محوطهها بدشانس بودند که در جریان آبگیری سد سیوند، دستهجمعی به خواب ابدی فرو رفتند!
در فروردین ماه سال ۱۳۹۲ بود که بار دیگر سری به تنها تپهٔ شهرمان زدم. از دور بنری دیدم و سربازی که آرام و آهسته کمی در اطراف تپه قدم میزد و کمی مینشست و کمی هم کلافه بود. روی بنر گزارشی کوتاه دربارهٔ کاوش انجامشده نوشته شده بود. روی بخشی از جبههٔ جنوبی آن داربست و یک سقف فلزی ایجاد کرده بودند که واقعا باعث خوشحالیام شد! خوشحال از اینکه حداقل همین حفاظت اندک، کمی از میزان تخریب محوطه در اثر بارش باران میکاهد و بعد از این همه سال این تل خاک بیچاره هم نفس راحتی میکشد. اگرچه همان موقع هم از اینکه آثار قبور زیرین تپه در اثر کاوش، در جبههٔ جنوبی آن آشکار شده و جهت حفاظت موقتی آن تنها با پوشش نایلونی و کاهگل اقدام شده بود، چندان راضی نبودم. با خودم فکر میکردم از محلّههای قدیمی لاهیجان و خانههای قاجاری که دیگر چیزی باقی نمانده است جز در و پنجرههای شکسته و دیوارهایی که هر آن امکان دارد بریزد بر سر آدم! وضعیت حمام گلشن هم که دیگر گفتن ندارد! همین یک توده خاک برای این شهر و مردم باقی مانده، آن هم کاوش نجاتبخشی شده و معلوم نیست چه بر سرش بیاید.
خلاصه این یکی دو سال هم گذشت؛ چند وقت بعد که رفتم، دیدم سرباز که نیست هیچ، دیگر خبری از آن چهار پاره استخوان آهنی هم نیست. تل خاک دوباره همانقدر گوشهگیر و تنها مانده! روز به روز بقایای حفاظت موقتی آن کمرنگتر شده و آجرهای آشکار شده طی کاوش، در جبههٔ جنوبی آن در معرض دید عموم قرار میگیرد. کاش داستان به همینجا ختم میشد. تکمیل ساخت و ساز کمربندی مجاور تپه، به تردد وسایل نقلیه در این منطقه بسیار رونق بخشیده و بیش از پیش به پایههای سست این محوطهٔ تاریخی لطمه میزند.
باید اعتراف کرد تا همینجای کار هم، این محوطه خیلی خوششانس بوده که به دستور شهرداری لاهیجان، «تسطیح» نشده! چقدر خوششانس بوده که حداقل از عملیشدن اینطور زمزههایی که «به شرط تسطیح تپه، بودجهٔ فصل دوم کاوش تأمین میگردد.» در امان مانده است!
حالا که دوباره پیگیر خبرها میشوم، خبر انتشار کتابی به گوشم رسیده، تحت عنوان «پنج پیران لاهیجان» که شرح کلّی کاوش انجام شده را در آن میخوانیم و البته با ابعاد بصری آن بیشتر آشنا میشویم. خبر از اینکه نتایج پربار بوده امّا همچنان حلقههای مفقود وجود دارد و برای دستیابی به اطّلاعات بیشتر، نیازمند کاوشهای بیشتری هستیم!
حالا برای منی که مثلا درس باستانشناسی خواندهام و تمام سالهای گذشته تلاش کردهام گذشتهام را بشناسم و میراثم را حفظ کنم، چند پرسش بی پاسخ پیش آمده. میخواهم بدانم نتیجهٔ ثبت این تپه در فهرست آثار ملّی در سال ۱۳۸۶، انجام نخستین فصل گمانهزنی و تعیین حریم آن در سال ۱۳۸۷ و دومین فصل کاوش آن در سالهای ۱۳۹۲-۱۳۹۱ چه بوده است؟ چگونه است که با وجود همهٔ این اتفاقات، اکنون در آذر ماه ۱۳۹۴ بعد از گذشت دو سال همچنان بیسرپناه مانده و هر روز بیشتر از دیروز در معرض تخریب ناشی از باد و باران و عبور وسایل نقیهٔ عموما سنگین در مجاورت آن، قرار گرفته است و هیچ تمهیدی حداقل برای حفاظت آنچه که از آن باقیمانده، صورت نگرفته است؟ قرار است با کاوشهای آتی در این محوطه چه چیزی مشخص شود که اکنون مشخص نیست؟ آیا ارزش این سایت باستانی با کشف قبور بیشتر از دورههای فرهنگی گذشتهتر یا هر نوع شی و اثر فرهنگی دیگر، از آنچه که اکنون هست، بیشتر میشود؟ چگونه است که وقتی پرسوجو میکنی، میبینی در اسفند ماه ۱۳۹۳، جلسهای با حضور مدیر امور شهرستانهای ادارهٔ کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان گیلان، رئیس واحد باستانشناسی میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان گیلان، قائم مقام شهردار لاهیجان و نیز معاونین ایشان، در لاهیجان برگزار میشود و نتیجهٔ نهایی اینگونه اعلام میشود: «به منظور حفاظت از آن [تپهٔ پنجپیران شهرستان لاهیجان] میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان گیلان با همکاری شهرداری لاهیجان برای دیوارکشی اقدام کرده است.» (خبرگزاری میراث آریا) و اکنون بعد از گذشت شش ماه هنوز خبری نشده است؟ عرصه و حریم دقیق تپهٔ پنجپیران چگونه مشخص شده است و تا کجاست که چسبیده به آن دو کوچهٔ آسفالت شده قرار دارد و یک کمربندی هم ایجاد شده؟ و بیشمار پرسش بیپاسخ ماندهٔ دیگر!
آخرین بازدید من از این محوطه، در آذر امسال صورت گرفت. نمیدانستم بخندم یا گریه کنم! تپهای که زمانی گفته میشد شاید به یک سایت موزه تبدیل شود، حالا شده پارکینگ عمومی! آن هم پارکینگ وسایل نقلیهٔ سبک و سنگین! چه خوب که حداقل درختان ریشه دوانده در این تودهٔ خاک آنقدر بزرگ هستند که سایهای شوند برای استراحت ماشینهای ما!
(از طریق کانال ورگ در تلگرام پیگیر باشید.)
دیدگاهها
2 پاسخ به “تپهٔ پنچپیران لاهیجان، محوطهٔ باستانی یا پارکینگ عمومی؟!”
سلام آقا امين.
مازيارهستم كه بعضي وقتها توي Varg.ir سلام و عليك داشتيم.
خواستم يك مسايل پراكنده اي را در رابطه با زبان گيلكي همچون گويشهاي حاشيه اي و دانته و فعلهاي مركب در زبانهاي كاسي و گيلكي و همينطور معرفي الفبا كه در نوشته هاي ديگر آمده را عنوان كنم .
ولي نميدانم بخاطر بي ارتباط بودن با مطالب نوشته حاضر حذف ميشوند يا نه؟
مازیار؛
سلام. بله. یادمه. از همراهان قدیمی این وبلاگی. خوب چرا زیر هر کدوم از این مطالب (دانته، فعل مرکب، الفبا و…) نظرت رو نمینویسی؟ بیصبرانه منتظر خوندن نظرت هستم.