تعامل واندرکُنش بومیان با عرصههای طبیعی متاثر از عوامل گوناگونی است که در مجموع تحتِ سیطره شرایط طبیعی و انسانی است. رابطه میان انسان و محیط در بومسازگان کوهستانی تابع همان قواعدی است که در دیگر جایگاههای جغرافیای میتوان یافت. تنها یکیاز تفاوتهای عمده آنها شرایط خاص بومسازگان کوهستانی با ویژگیهای چون پیچیدگی و شکنندگی است که این رابطه را ظریفتر میکند.
در مساله حفظ محیطزیست کوهستان و میراثهای طبیعی همچون جنگلهای هیرکانی، رابطه و نقش حضور یا حذف انسان بهعنوانِ یک عامل مضر یا مفید در چند مرحله تاریخی مورد چالش و پرسش بود. در ایران نیز این آزمون و خطا رخ داد. در برههای با حذف عامل انسانی یا ذینفعان بومی از عرصههای طبیعی مانند سیاست طرح خروج دام از جنگل با توجیه ساماندهی زندگی ساکنان جنگل و ارائه خدمات اجتماعی-اقتصادی به اجرا گذاشته شده و در برهه زمانی بعد تعامل و همزیستی بین بومیان بهعنوانِ پارادایم موردِ قبول، جامعیت یافته و استفاده میشود.
چکیده: ابعاد زندگی گالشها، به عنوان یک گروه معیشتی در مناطق کوهستانی شرق گیلان، تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. علیرغم نقش پررنگ ایشان در نظام اجتماعی منطقه از دوران کهن، نحوهٔ معیشت و زندگی جالب توجه، آئین و رسوم خاص… کمتر نوشتاری به معرفی جنبههای مختلف زندگی ایشان پرداخته است. هر از چندگاهی نوشتارها، یادداشتها و به ندرت مقالههایی در زمینهٔ گالشها منتشر شده است. مردمانی که تحولهای عمیق اجتماعی-اقتصادی و شیوهٔ معیشتی سختشان، سبب شده که به شدت در معرض زوال اجتماعی و فرهنگی قرار گیرند. این مردمان جزء اولین مردمانی هستند که تحت تاثیر تغییرها و تحولهای رخ داده در جامعهٔ ایران، از دیار خود در مناطق سخت گذر کوهستانی دل کنده و به شهرهای کرانههای شمالی و جنوبی البرز پناه بردهاند. علاوه بر مسائل انسانی نباید از رخداد مخاطرههای طبیعی و تغییرهای محیطی به عنوان یک عامل موثر دیگر در مهاجرت این افراد غافل بود. در این نوشتار، یافتهای در زمینهٔ مسیرهای کوچ (جابجایی) گالشهای منطقهٔ شرق گیلان معرفی میشود. دلیل این معرفی، اهمیت و گستردگی استفاده از این مسیر است. به طوری که این مسیر برخلاف دیگر مسیرهای کوچ که اغلب، مسیرهای دسترسی محلی هستند، و عموماً مورد استفاده گالشهای همان منطقه قرار دارند، کانون اتصال چندین راه مالرو است. این مسیر مناطق جلگهای و کوهپایههای شرق گیلان در حوالی شهرهای سیاهکل، لاهیجان، لنگرود و املش را به مناطق ییلاقی (کوهستانی) دیلمان و رودبار متصل میسازد. کشیدگی یک خط الراس از مجموعهٔ فلات گونهی دیلمان به سمت شرق گیلان، که در ابتدا با جهتی شمالی-جنوبی و سپس غربی-شرقی گسترش یافته است، نقطهٔ اتصال مهمی را برای گالشهای این مناطق فراهم آورده است. از جمله دیگر مساعدتهای شرایط جغرافیای طبیعی در شکلگیری این شاهراه گالشی، وجود یک فضای مناسب میان خط الراس جبههٔ شمال کوههای دیلمان، میان دو کوه شاهنشین و ناتشکوه در حوالی منطقهٔ نیاول دیلمان است. ویژگیهای طبیعی و توپوگرافی فضای مساعدی جهت ورود به منطقهٔ به نسبه هموار دیلمان فراهم آورده است. (بیشتر…)
اشاره:
موضوع پرستشگاههای کوهستانی وقتی توجه نگارندگان این نوشتار را به خود جلب نمود که در بازدیدهای میدانی از کوههای شرق گیلان و غرب مازندران و صعود به قلههای این مناطق، به بقعههایی برخورد نمودیم که در سکوت و خلوتی بیمانند بر قلل مرتفع کوهستانهای البرز آرمیده بودند، گاه آن چنان ساده و بیپیرایه که انسان، تحت تاثیر سادگی و سکوت حاکم بر محیط آن قرار میگرفت. فراوانی و پراکندگی این بقعهها بر روی قلل کوهستانی البرز، به خصوص در شرق گیلان و ویژگیهای منحصر به فرد این مکانها سبب شد، تأملی بر این پرستشگاهها داشته و با گردآوری اطلاعات در زمینه این مکانها و کنار هم چیدن آن، با دیدی جامع به مطالعه این اماکن مقدس بپردازیم. لازم است اشاره نماییم که منظور از بقاع کوهستانی در این یادداشت، بقعههایی است که بر نوک قلل کوهها، یا در فاصلهای دور از آبادی، بر روی یال و خطالراس کوهها قرار دارند. بنابراین بقاع روستاهای مناطق کوهستانی مانند بقعه شاهشهیدان در منطقه دیلمان، یا امامزاده برهان در روستای میج اشکور از این مسئله مستثنی میباشند.
از ویژگیهای این اماکن مقدس میتوان موارد زیر را نام برد: الف- این مکانهای مقدس و امامزادهها، اکثرا بدون شناسنامه و شجرهنامه میباشند، همانطور که میدانیم بیشتر بقاع دارای شجرهنامه هستند و این شجرهنامه در اعتبار بخشی به یک بقعه نقش مهمی بازی مینماید -هرچند برخی از این شجرهنامهها جعلی و کپیبرداری از روی هم میباشد- طبق شواهد موجود (ستوده،1374؛ ؛جکتاجی،1385،21؛غلامی1387،16) بودهاند متولیان و افرادی که به دلیل اهمیت شجرهنامهها سعی در شجرهنامهسازی برای بقاع مختلف نمودهاند اما نکته جالب بعضی از این بقعهها این است که، مردم بومی با تمام احترام و اعتقادی که به این بقاع دارند، سعی در انتساب این بقعهها به هیچ پیامبر و یا امامی ندارند و حتی مردم محلی مصر در القای این فکر به فرد غیر بومی نمیباشند که فرد مورد احترام حتما نواده امام خاصی است! به طور مثال در زیارتگاه ِسماموس، شاه سفید کوه، ملاخورشه این مساله مشاهده میگردد. ب- اطلاق اسم شاه به برخی از این بقعهها. در خیلی از این بقعهها ما نامی از پیشوند امامزاده یا سید نمیبینیم، این مسئله نیز جالب توجه میباشد و حداقل نشانهای از این مطلب است که متوفی که در آن مکان دفن است، امام یا امام زاده نیست، مانند شاه سفید کوه در جؤراشکور(میج)، ملا خورشه شاه در شوئیل، هرچند اطلاق بابا، شاه و سلطان در برخی مناطق از القاب و عناوین بزرگان متصوفه است (ستوده،1374،ص4). اما شواهدی از تصوف در این مکانها توسط نگارندگان مشاهده نشده است و در فهرست اسامی مکانها و مزارهای مقدس صوفیها، اسمی از این اماکن توسط نگارندگان دیده نشده است. پ- عدم وجود روز خاصی برای زیارت برخی از این بقاع و یا بزرگداشت روز شهادت و یا حتی برگزاری دهه محرم در برخی از این پرستشگاهها از دیگر ویژگیهای مشترک این بقاع است. ت- نکته قابل توجه دیگر در برخی از این پرستشگاهها عدم وجود سازه و بنا میباشد و اگر بنایی برای برخی از این اماکن ساخته شده قدمتی بیش از چند دهه ندارد.
موقعیت منطقهی مورد مطالعه:
موقعیت منطقهی مورد مطالعه، شرق استان گیلان و غرب استان مازندران میباشد. رودخانه سفیدرود مرز انتهایی غربی و رودخانهی چالوس، مرز شرقی این محدوده انتخاب شده است. چون مطالعه مرتبط با بقاع کوهستانی میباشد، محدودهی مطالعه از جهت شمال کوهپایههای شمالی رشته کوه البرز را بعد از جلگه و در جهت جنوبی مرز انتهائی آن خطالراس اصلی البرز که مسلط به دره شاهرود است را در بر میگیرد. روش مطالعه استفاده از منابع پایه در زمینه جغرافیایی-تاریخی وتاریخ منطقه و همزمان مطالعات میدانی میباشد (شکل.1).
شکل(1) نقشه منطقه مورد مطالعه از دره سفیدرود در غرب و دره چالوس در شرق که مرز جنوبی آن را خطالراس رشته کوههای البرز محدود میسازد. (برای دیدن عکس با اندازهی اصلی روی عکس کلیک کنید.