برچسب: الموت

  • الامۊت ؤ الٚمۊت

    احمدرضا قائم‌مقامی خۊش ٚ ىکته وأنيويسؤن ٚ مئن بنويشته دأنه کي:

    از لغاتی که لغت نیستند: آموت
    الموت را مخصوصاً نویسندگان اهل جبال مانند زکریای قزوینی و حمد مستوفی مرکب از دو جزء آله به معنای «عقاب» و آموت به معنای «آموخته» تصور کرده‌اند. آموت صفت مفعولی است معادل آموختهٔ فارسی که در آن لهجات استعمال داشته و آن گاه گروهی از اهل آن نواحی گمان برده‌اند که چون عقاب در آشیانش بچگانش را آموزش می‌دهد، پس به مجاز آشیان عقاب را آله‌آموت گفته‌اند و چون قلعهٔ الموت بر جایی است بلند، آن قلعه را نیز به جهت اغراق «آشیانهٔ عقاب» خوانده‌اند. این روایات، که اهم آنها در لغت‌نامه در ذیل الموت درج است و در ضمن آنها وجوه دیگری هم برای این نام برشمرده‌اند، احتمالاً همه خیالاتند. با این حال، این روایات به لغت‌نویسان هند نیز رسیده و رند و شیاد آنان، که صاحب فرهنگ جهانگیری باشد، بیتی هم به شاهد آنها ساخته (یا در بیت کس دیگری تصرف کرده) و آن را به منجیک ترمذی نسبت داده است. آن بیت چنین است:

    بر قلهٔ قاف بخت و اقبال
    آموت عقاب دولت تست

    آقای حسن‌دوست نیز در فرهنگ خود چیزی از خیالات آقای گرتسنبرگ را به اوهام پیشینیان افزوده، اما آقای سعادت در جلد اول فرهنگ جامع زبان فارسی در مورد اشتقاق این لغت سکوت کرده. کار درست را او کرده، ولی درستتر آن است که آن مدخل از فرهنگ جامع حذف شود و به ذیلی منتقل گردد که باید مشتمل بر «لغتواره‌های» فرهنگهای پیشین باشد.

    اۊنچي گه احمدرضا قائم‌مقامي «لغتواره‌های فرهنگهای پیشین» دۊخؤنه راسوري (درواقع) ىکته دئه زبؤن ٚ لۊغته ؤ اي ىکته دئه زبؤن ٚ نؤم کي قائم‌مقامي خۊ وأنيويس ٚ مئن أول «لهجات» ؤ سراخر «فرهنگهای پیشین» دۊخؤنه، ايسه گيليکي!
    أگه فارسي-ئه بدئه، گيليکي سيوا بؤن ؤ اين ٚ زبؤن بؤن-ه انکار نکۊنيم، بأزين دئه همه چي رؤشنتره. گيليکي مئن کي خۊشئبه سيوا دستۊر ؤ سيوا فرهنگ دأنه، امۊت لؤغتي نئه کي لؤغت نبۊن؛ خالي ىکته واجه-أ هزارؤن هزار گيليکي واجه أجي.