به ناسیونالیستهای نوآمده

طی چهار پنج سال اخیر، همهٔ ما از شکل گرفتن انواع و اقسام صفحه‌ها و کانالها و سایتهای علاقمند به هویت قومی گیلک، تبری، تالش، کاسپی و… باخبریم. در واقع جریانیه که داره روز به روز فربه‌تر میشه و تعداد قابل توجهی از جوانان و نوجوانان بین سنین ۱۵ تا ۳۰ سال رو دربرمیگیره.

تا پیش از این در ایران، طی دهه‌های گذشته دو جریان فکری عمده، مسائل قومی رو دنبال میکردند. یکی جریانهای چپ و سوسیالیستی بودند و دیگری جریانات راستگرایی که میلی ارتجاعی برای بازگشت به دوران ارباب-رعیتی داشتند.

جریان اول، پس از حذف ساختاری چپ در ایران، نابود شد و در دههٔ ۷۰ در غیاب اولی، جریان گیلان‌شناسی از بطن دومی به وجود اومد.
در سنت گیلان‌شناسی، ثبت و ضبط داشته‌های فرهنگی، ترویج نوعی اندیشهٔ بازگشت و تبلیغ روی کار فرهنگی ویژگی عمده محسوب میشدند. و صدالبته از همهٔ این موارد سیاست‌زدایی شد تا به کسی برنخورد و کار پیش برود!

در اوایل دههٔ هفتاد اگر هنوز کار فرهنگی و کوشش در مسیر گیلان‌شناسی برای جریانهای مترقی و روشنفکر هم واجد سویه‌ای مترقی بود اما به مرور و به خصوص بعد از اجرای سیاستهای اقتصادی و سیاسی‌ای که جامعه رو هرچه بیشتر به سمت مناسبات کالایی برد، تا حدی که امروز فرهنگ هم مثل هرچیز دیگری قابل خرید و فروش و نیازمند به سرمایه‌گذاری برای سودآور بودن شده، جریان گیلان‌شناسی خودش رو از شر آخرین بازمانده‌های جریان فکری منتقد خودش راحت کرد و عکس یادگاری گرفتن با هر مدیر و مسئولی که صرفا جایی گفته باید از زبان گیلکی حفاظت کرد رونق گرفت.

طی سالهای اخیر اما متاسفانه با پدیده‌ٔ سومی طرفیم که به ظاهر شبیه هیچ کدوم از اون دو جریان نیست. جمعیت جوان و هویت‌طلبی که خیلی راحت از تجزیهٔ ایران حرف میزنند یا خیلی راحت و به اصطلاح شوخی-شوخی در فکر پرچم و نقشه و چه و چه هستند. این شوخی‌ها البته کم-کم با باز شدن پای جریانات پان‌ترک در گیلان جدی شده.
شکی وجود نداره که همهٔ دولتهای منطقه، برای پیش بردن اهداف سیاسی خودشون روی جریانهای پان و ناسیونالیست سرمایه‌گذاری کرده و به کمک رسانه‌ها بهشون جهت فکری میدن.
وقتی ما از جریانات پان و ناسیونالیست حرف میزنیم، باید بدونیم که بخش اکثریتشون آدمهایی از اقشار پایینی جامعه و زحمتکش هستند که از وضعیت دشوار زندگی به تنگ آمده، در حرفها و تبلیغات ناسیونالیستی راه نجاتی متصورند و در همبستگی حاصل از ناسیونالیسم، اون امنیت و تامین اجتماعی گم‌شده‌ای رو جستجو میکنند که دولتهای منطقه به کمک اجرای سیاستهای نولیبرالی و حذف شبکه‌های حمایتی همچون خانواده،محلات، دولت و… از مردم گرفتند.
در نتیجه، به عنوان مثال در منطقهٔ شمال غرب ایران وضعیت پیچیده‌ای حاکم شده. روابط پیچیدهٔ میان دولتهای ایران، آذربایجان، ارمنستان و ترکیه باعث شده که هر کدام از جریاناتی در کشورهای دیگه حمایت کنند. به عنوان مثال همایشهای تالش‌شناسی که در ایروان برگزار میشه گوشهٔ چشمی هم به جمعیت تالشان حاضر در جمهوری آذربایجان داره هر بار جمعی از گیلان‌شناسان ایرانی رو هم میزبانی میکنه و خلاصه منافع دولتها، منطقه و زندگی مردم رو به میدان مین تبدیل کرده.
این وسط، جریانات پان‌ترک هم با سو استفاده از وضع اقتصادی-اجتماعی جمعیتهای مهاجر ترک در مناطق مختلف، جریان جوان ناسیونالیست گیلک رو تحریک کردند و این جریان هم در واکنش به اون تحریکها، داره مسیری رو میره که متاسفانه به نفع مردم ایران و حتی مردم کشورهای همسایه نیست.

یکی دو سال اخیر بحثهای طولانی و بی‌نتیجه‌ای با دوستانی داشتم که خیلی راحت از محدود کردن یا حذف غیرگیلک‌های مقیم در گیلان حرف میزنند یا دربارهٔ گیلان به عنوان پاره‌ای جدا با سرنوشتی جدا از ایران سخنرانی میکنند.
متاسفانه به دلیل وجود جریانهای مختلفی که دائم هر شکلی از فعالیت قومی رو در ایران “تجزیه‌طلب” قلمداد میکنند، قضیه خیلی پیچیده‌تر هم شده. (این فقط افترازن‌های مجهول‌الهویه‌ای مثل دوستدار کذا و زورو و… نیستند که سعی دارند تمایز بین فعالان قومی و جریانهای تندرو رو مبهم جلوه بدن بلکه متاسفانه از بالا و پایین این بدبینی وجود داره.)
این بحثها به جایی ختم نمیشه تا زمانی که نپذیریم انسانها حق دارند هر جایی زندگی کنند. تا نپذیریم که هویت و هستی قومی ما با حضور دیگران نابود و تهدید نمیشه. تا زمانی که نپذیریم، ترکها مدتهای زیادی‌ست که به این سرزمین اومده‌اند و هرگز زبان گیلکی رو تهدید نکردند.
این تفکر پان و ناسیونالیسم تندرو و تقسیم‌بندی مردم بر اساس نژاد و زبان و فرهنگ و دینه که همهٔ ما رو تهدید میکنه.
بله دوستان. فاشیسم و افراطی‌گری ما رو تهدید میکنه. همهٔ مردم کشورهای منطقه رو. از هر زبان و نژاد و دینی. همین حالا بخشی از مردم امریکا بر اساس وحشتاز مهاجران به یک دیوانه رای دادند تا رییس جمهورشون بشه. به کسی رای دادند که ممکنه بمبهای بیشتری روی سر ما مردم خاورمیانه بریزه.
منافع دولتها و قدرتمندان در همینه. تا اسلحه بفروشند. تا بر مردم سلطه داشته باشند. تا از اتحاد مردم علیه استثمارگران و مستبدان جلو بگیرند.

متاسفانه سنت گیلان‌شناسی با همهٔ سیاست‌گریزی‌ش، چندان مشکل و اختلافی با جریان نوآمدهٔ ناسیونالیسم گیلک نداره. بدش هم نمیاد تا پروژه‌های راستگرایانهٔ اونها رو پیاده‌نظام جوان و هیجان‌زده پیاده کنند.
جناحهای سیاسی هم متاسفانه به خاطر منافع خودشون سر صندوقهای رای به صورت غیرمستقیم این اختلافات رو دامن میزنند.
ما ولی باید هوشیار باشیم که ایران رو به ورطهٔ حمام خون خاورمیانه نندازیم و هیچ امکانی به فعالیت و تبلیغ جریانهای افراطی ندیم.

در این بازی پیچیده، اگر بخواهیم به این بهانه که با یورش افراطی‌گری طرفیم، افراط رو مجاز بدونیم بدترین و مهلکترین اشتباه رو کردیم. یعنی همون طور که طرف مقابل پیاده‌نظام فاشیسم بوده ما هم در تقابل با اون به پیاده‌نظام فاشیسم تبدیل شدیم. و این اشتباهه.

گیلک، تبری، ترکمن، تالش، ترک، کرد، ارمنی، عرب، بلوچ، لر، فارس و… همه حق داریم و باید در کنار هم زندگی کنیم و با “درک حضور دیگری” به سمت خاورمیانه‌ای متحد و خالی از نظامیان کشورهای مختلف و شرکتهای عمرانی بساز و بفروش همکارشون پیش بریم. به عراق نگاه کنیم. دولت امریکا تقریبا چیزی از عراق باقی نگذاشته.

باید به یاد داشته باشیم که “دیگری” همیشه متفاوت با ماست. و این تهدید نیست. تاریخ گیلکان، پیوسته با مهاجرت و ارتباط با بیرون بوده و نقاط شکوفایی تاریخی و فرهنگی ما همیشه در پیوند با اقوام دیگر (از اورارتوها تا روسیه و…) بوده پس نباید آمیزش با اقوام دیگر رو به عنوان تهدید معرفی کرد.

من به افزایش تمایل به فرهنگ قومی و هویت خلقی در بین جوانهای گیلک احترام میذارم و دوست دارم نامش رو “بیداری قومی” (قؤمي واخؤوي) بذارم چون تا زمانی که ما با نوعی بیداری قومی طرفیم، مردم یک قوم شروع به شناختن خودشون، نامیدن خودشون، ارتباط بیشتر با اقلیم و طبیعت و تاریخ خودشون میکنند و در نتیجه به نیروهایی تبدیل میشن که در سرزمین خودشون از طبیعت و هستی و مردم خودشون در مقابل عوامل نابودکنندهٔ طبیعت، اقلیم، فرهنگ و… دفاع میکنند. اما این بیداری اگر بخواد از روی دست اقوام دیگر گرته‌برداری کنه و دشمن‌تراشی و افراطی‌گری رو راه حل بدونه و مهاجرت و همزیستی با اقوام دیگه رو به جای عوامل اصلی، عامل نابودی فرهنگ و اقلیم خودش معرفی کنه، دیگه ما به جای بیداری قومی، با ناسیونالیسم افراطی طرفیم.

پس اختلاف اصلی سر اینه که ریشهٔ مشکلات رو در کجا بدونیم؟
بیداری قومی مبتنی بر گفتگو با اقوام دیگره. میل به شناختن “دیگری” داره. همسایه رو دوست داره. برای همسایه هم بیداری میخواد. اگر گیلکه، غم همخونهٔ تالشش رو میخوره. اگر کرده، به همسایهٔ ترکش نگاه میکنه و اون رو میشناسه. نسبت به آمیختگی تاریخی نژادها و فرهنگها واقع‌بینه و دنبال توهمهات ضدبشری خلوص نژادی و فرهنگی و زبان اصیل و سره و… نیست.

بسیاری دوستان در مقابل این حرفها به من گفته و میگن که این حرفهای روشنفکرانه قشنگه اما در واقعیت ترکها در گیلان کلونی خودشون رو دارند و دائم بر طبل توسعه‌طلبی قومی و چاپ نقشه و… میکوبند.
جواب من اینه که آیا جواب شما تکرار همون رفتاره؟ تا هر دو به پیاده‌نظام منافع فاشیستی در منطقه تبدیل بشین؟
جواب بعدی من اینه که باید بدونیم که وقتی در انتخابات رشت فلان تعداد رشتی ترک (بله! وقتی کسی شهری رو برای زندگی انتخاب میکنه، اهل اونجاست و رشت اگر کلانشهره باید بدونیم مهمترین ویژگی کلانشهرها چندفرهنگی بودنه. کی توی لندن که نمونهٔ عالی چندفرهنگیه نگران نابودی زبان و فرهنگ انگلیسیه؟) در انتخابات با تابلو ترک بودن شرکت میکنن، این اتفاق خوبی نیست چون شهروندان رو یک گام به پس میبره و اونها رو به اجزائی از کل بزرگ قومی (بخونید: ایل و قبیله) تبدیل میکنه. جریانهای سیاسی هم متاسفانه به خاطر راه یافتن به شورا و مجلس و… دائم این مسائل رو دامن میزنند. اما چرا مردم رشت نباید ترکهای مقیم رو هم به عنوان همشهری بپذیرند؟ مگر توی همین شهر بزرگترین مراسم خاکسپاری برای میناسیان ارمنی برگزار نشد؟ مگر میناسیان رشتی نبود؟
حرف من اینه که بله، من هم تحرکات منفی هموطنان ‌پان‌ترکم رو میبینم. ولی راهش تکرار این روش نیست. راهش ترویج همزیستیه. راهش بی‌اعتمادی به همهٔ جریانها و نهادهاییه که این تفرقه‌ها رو تبلیغ میکنند. اگر ترکها در جامعهٔ ایران به راحتی حل نمیشن و دائم روی تمایزشون دست میگذارند (و متاسفانه جریانهایی در حکومت هم ازشون حمایت میکنند یا دستکم برخوردی نمیکنند.) ما نباید از اونها چیزی درست کنیم شبیه یهودی‌های آلمان قبل از عروج هیتلر.
فاشیستها در آلمان با همین بهانه و تحریک ترس مردم علیه یهودی‌ها و کمونیستها، جهنم برای همه به ارمغان آوردند.
من هم پرسشها و نگرانیهای دوستان رو درک میکنم اما اگر شما هم اندک اعتباری قائلید برای این دوازده سالی که صرف مسالهٔ بیداری قومی گیلکان کردم، الگوهای راستگرایانه و فاشیستی رو رها کنید. از “دیگری” لولو درست نکنید. عاملان اصلی بیکاری، فقر، اعتیاد، نابودی محیط زیست، هستی قومی و تنوع فرهنگی رو بشناسید و بیهوده زحمتکشان ترکی رو که برای “یک مۊشته پله” حاضر به انجام سختترین کارها در شهر و دیار ما شدند و حالا همشهری و هم‌دیار ما شده‌ند مقصر قلمداد نکنیم. عاملان اصلی این وضعیت میترسند که ما دست به دست هم بدیم.

برای شفافیت موضوع پیشنهاد میکنم به حرفهای استیون هاوکینگ دقت کنید. او فیزیکدان بزرگ قرن ماست و دربارهٔ عاملان اصلی وضعیت ما حرف میزنه. این حرفها رو اینجا بخونید.
همچنین از لحاظ شباهتهایی که در تبدیل ترکهای مهاجر به دشمن در بین شما دوستان دیدم، پیشنهاد میکنم این جزوه رو بخونید که کارل مارکس دربارهٔ مسألهٔ یهود نوشته و میتونه به خیلی از سوالات ما دربارهٔ کلونی‌ماندن هموطنان ترک پاسخ بده.
همچنین خوندن کتاب هجدهم برومر هم کمک میکنه تا ببینیم چطور با استفاده از ناسیونالیسم و ترس از مهاجران، دلقکهایی همچون ترامپ رای میارن. خود این دلقکها هیچ هم نیستند ولی برنامهٔ جریاناتی رو پیاده میکنند که خدا عالمه چه بلایی بر سر مردم ضعیف خواهد آورد.

پی‌نوشت: اولین قربانیان چنین وضعی از قضا فعالان قومی هستند؛ این چوبهای دوسرطلایی که از طرف تندروها متهم میشن که “همین روشهای روشنفکرانه و بافرهنگ‌بازی شماها وضع ما رو به اینجا کشونده!” و از طرف جریانهای تندرو و محافظه‌کار مقابل، عامل و به‌وجودآورندهٔ اصلی این جریانات قلمداد میشن.
اما نه باید تن به افراطی‌گری اولین گروه داد و نه باید از افترای دومی ترسید.
گیلان و مازندران، بیش از اون ایران ما، فراتر از اون خاورمیانهٔ عزیز ما، این مهد تمدن و کشاورزی، و کلی‌تر بگیم کرهٔ زمین ما، جا و غذا برای همهٔ آدمها داره. آمار و علم این رو به خوبی نشون میده. و ما حق داریم زبان و فرهنگ و اقلیم خودمون رو حفظ کنیم؛ صدالبته در پیوند با کلیت این سیاره. با همکاری هم. فارغ از نژاد و دین و زبان.
به جای دشمنی و پاییدن همسایه و همخانه، زبان خودمون رو بیاموزیم. به زبان خودمون محتواهای ارزشمند تولید کنیم. از ادبیات مترقی و پیشرو در زبان خودمون دفاع کنیم و ویژگیهای قومی خودمون رو بشناسیم و نقد کنیم و خوبهاش رو (مانند دیگری‌پذیری، برابری زن و مرد، بخشندگی و دست‌ودل‌بازی، اهمیت دادن به فراغت و زندگی‌دوستی و…) بپروریم و شک کنیم به دهانی که ارزشهای انسانی رو خوب میدونه اما غیرعملی! این درسیه که ما از میرزا کوچک باید بیاموزیم. ارزشها زمانی ارزشی دارند که بهشون عمل بشه.

این پیام من نه تنها به دوستان گیلک، بلکه همچنین به دوستان فعال قومی لر که پیوند عاطفی زیادی با هم داریم و همچنین همخانه‌های تالش و هم‌استانی‌های ترکم هم هست.


دیدگاه‌ها

41 پاسخ به “به ناسیونالیستهای نوآمده”

  1. بزوي برأر

  2. عاملان اصلی این وضعیت میترسند که ما دست به دست هم بدیم.

    تی دست درد نوکونه … عالی بوو .
    امیدوارم همگی امه هشیار ببیم و خطره از سر همه دورأکونیم .

  3. همه اقوام ساکن در گیلان حق زندگی و شهروندی دارند. نئولیبرالها خواهان تفرقه هستند. در دام آنها نیفتیم.

  4. مژگان عطرچیان

    عاملان اصلی بیکاری فقر و اعتیادو دشمنان محیط زیست و فرهنگی و قومی را بشناسیم….خیلی از مواردا باوردی و خیلی یم خوب بینویشتی.ممنون

  5. ضمن عرض خسته نباشید و خدا قوت به شما مطلب زیر رو جایی خوندم:
    ” در صحنه‌ای از فیلم تایتانیک در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه‌ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه‌ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند!
    آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می‌کردند و دقت می‌کردند که کیفیت کارشان تحت تأثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق‌شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این‌سو و آن‌سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
    مثالی دیگر می‌تواند از کتاب “قلعه حیوانات” باشد؛
    طبق ماجرای این کتاب، حیوانات دست به دستِ هم می‌شوند و ارباب و خانواده‌اش را از مزرعه بیرون می‌کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می‌گیرند. اولین کار آن‌ها تنظیم عهد نامه‌ایست که طبق آن همه‌ی حیوانات باهم برابرند و هیچ‌کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند.
    اما چیزی نمی‌گذرد، خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام‌آرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه‌ای وضع می‌کند؛

    در این میان، اسبی در مزرعه زندگی می‌کند به نام “باکستر” که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه‌ی حیوانات است. حیوانات از او می‌خواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما باکستر، سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه‌ای ندارد.

    شُعار او این است: “من کار می‌کنم!” و احساس می‌کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد!

    گرچه باکستر می‌توانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه ی حیوانات رخ می‌دهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!

    در جریان زندگی هستند افرادی که چنان سرشان به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می‌کنند کل این زندگی، سازمان یا کشور به کدام سو حرکت می‌کند!

    روشنفکرنمایی آلوده به تصور خود برتربینی و خود ارجح بینی، بزرگترین آسیبها رو می تونه موجب بشه.
    1- کسانی که به عنوان بنگلادشی، ایرانی یا روس توی لندن زندگی میکنن، ادعای اینکه لندن بخشی از خاک بنگلادش، ایران یا روسیه هست رو ندارن و شرط رشد و بالندگیشون هم فقط در پذیرش و باور فرهنگ انگلیسی هست اما توی تالش و انزلی ترکها ادعا میکنن این شهرها صد درصد ترک نشین و مال ترکها و رشت نیمه ترک هست.
    2- این پان ترکها هستن که آرزوی پیوستن به ترکیه و آذربایجان رو دارن و مغولهای خونخوار رو تقدس میبخشن. کدوم گیلکی تابحال چنین ادعاهایی مطرح کرده؟کجای این دو طیف کنار هم قرار میگیرند؟ چه از حیث کثرت چه از حیث شدت و خطر؟ گیلک امروز نسل شرمنده و سرافکنده ای است که از سخن گفتن به زبان اجدادش شرم دارد البته در اکثریتی بسیار بالا (بالغ بر 90%).
    2- شما فکر میکنید مردم کشورهای دیگه کور و کر و بیسواد و … هستن اما شما خیلی مترقی هستید؟
    3- گروهی که برای اثباط خودش به روابط و شرایط چند صد سال قبل چنگ میندازه و مدام در پی نقد اون برای عقده گشایی هست بدون اینکه نتیجه ای براش داشته باشه، چی میشه بهش گفت؟ مدام در پی نقد روابط مرده گذشته هستید، از دستفروشان قانون گریز سد معبر کننده خیابانها حمایت میکنید و از سوی دیگر از عدم توسعه گیلان مینالید. آیا این نوع نگرش بیانگر تفکر جناحی و طبقاتی یا عقده گشا نیست؟ چگونه میتوانیم شاهد توسعه گیلان و جذب سرمایه باشیم اما ثروت را ذاتا” ناپاک و صاحب آن را منفور بدانیم؟شاید تا وقتی که خودمان به آن گروه نپیوسته ایم.
    4- به جای تفکر و پذیرش اینکه هر حریان و موضوعی امکان خطا و لغزش در اون هست، راه رو برای گسترش نقد و منطق باز کنیم. با جر و بحث و جدل که فقط از خودستایی و خودخواهی میاد، هیچ نتیجه ای نمی گیریم. حتی شده دقایقی در روز فکر کنیم شاید دیگر یا دیگرانی هم حق دارند.
    5- در گذر و تقابل سنت و مدرنیسم در گیلان مشکلات زیادی وجود داره. با روند موجود از فرهنگ گیلان صرفا ترش تره و باقلا قاتوق باقی خواهد ماند.
    6- اینکه فرهنگ گیلان جزیی از درخت تنومند فرهنگ ایرانی و در ارتباط تنگاتنگ با فرهنگ و زبانهای مجاور(مازندرانی، تالشی، تاتی، لری، کردی و پشتو)هست بایستی بیشتر گفت.
    7- رویکردی که کشور ژاپن ارایه میده الگوی موفقی هست. حفظ فرهنگ بومی در عین پیشرفت شگرف تکنولوژیک
    8- النهایه مقایسه به قول شما هویت طلبی گیلکان و ترکان، مقایسه ای ناصحیح و ناثواب و ظلمی بزرگ در حق مردمان مظلوم گیلان اعم از گیلک و تالش هست.
    9- به جای تفرق و دفع افراد و وصله زدن به اونها به دنبال جذب اونها باشیم. باشد تا در سایه درایت فرزندان آینده گیلان، این شاخه بالنده فرهنگ و تاریخ ایران، موجب بالندگی و پایندگی فرهنگ و تمدن ایرانی گردد.

    1. مسعود؛
      من اگر جای تو دوست عزیز بودم در حاشیهٔ اونجایی که این مطلب رو خوندی، این نقد رو می‌نوشتم:

      یکی از روشهای جریانهای افراطی و کسانی که خشونت و سرکوب و حذف دیگری رو ترویج میکنند تاکید روی “شرایط اضطراری”ست.
      این تنها حکومتهای استبدادی نیستند که دائم “در مقطع حساس کنونی” به سر میبرند بلکه جریانهای مدافع استبداد یا فاشیسم هم تقویمی دارند پر از روزهای حساس و استثنایی.
      گفتمان “امنیت” از همین جا سرچشمه میگیره. مخصوصاً در سرزمین ایران که همیشه امنیت دغدغهٔ مهم مردم بوده و اغلب از هول همین امنیت در دیگهای جوشان شکنجه و کشتار و تفرقه افتادیم. مهمترین نمونه‌ش سردار سپه بود که قرار بود برای مردم امنیت به بار بیاره و اتفاقا آدمی مثل میرزا در همون گفتمان امنیتیه که یاغی، تجزیه‌طلب و… قلمداد میشه.
      پس همیشه باید با گفتمان امنیت با حواس جمع و حساسیت نسبت به آزادی انسانها برخورد کرد. چون دقیقا در شرایط اضطراریه که انسانها رو توی گتوها و اردوگاه‌های اجباری میبرند یا حقوق اولیه‌شون رو ازشون سلب میکنند. اردوغان با همین گفتمان به خودش اجازهٔ دستگیری و بیکار کردن هزاران هزار انسان رو داده.

      از طرفی متاسفانه ساخت استبدادی ذهن ما ایرانیان که نتیجهٔ زیستن در جامعهٔ استبدادیه و تاثیر ناامنی و کوتاه‌مدت بودن هر تلاش و سازندگی‌ای باعث شده نوعی کلبی‌مشربی در ما رواج پیدا کنه تا اصول ما همیشه با اما و اگر همراه باشند.
      آزادی بیان مجازه مگر…
      دروغ بده مگر…
      استثمار دیگران نادرسته مگر…

      این در واقع به نوعی دوشخصیتی ملی در ما منجر شده. مهمترین عامل بروز این آسیب البته سلب آزادی‌های فردی و جمعیه.
      اما در کل، این دوشخصیتی بودن باعث میشه که همزمان همهٔ مردم یک مفهوم خاص رو قبول داشته باشند و در عمل همه بتونن با دلایل و ادلهٔ مخصوص شرایط خاص و استثنايی خودشون، اون اصول رو زیر پا بگذارند.
      به همین دلیله که همیشه همه با اصلاحات، آزادی، عدالت، حقوق بشر و… موافق هستند و لابلای ابهام این عبارات کلی و گنگ، هر کاری دلشون میخواد میکنند.
      جالب اینه که در این وضعیت ما حتی از داشتن یک محافظه‌کار یا اصولگرای واقعی هم محرومیم. یعنی اصولگرایان و محافظه‌کاران ما هم متاسفانه به اصول خودشون پایبند نیستند.

      بنابراین، عامل بیرونی (گفتمان امنیت) و عامل درونی (برخورد دوگانه با اصول و ارزشها) باعث شده که اخلاق و همبستگی و اعتماد در میان ما نابود بشه.

      بگذریم از این نکتهٔ جزئی اما مهم که در اون صحنهٔ معروف فیلم تایتانیک از قضا اون ارکستر چند نفره نه از روی وظیفه و برنامه‌ای که پیش از فاجعه ریخته شده بود بلکه اتفاقاً بنا به اون وضعیت آخرالزمانی، زیباترین و بهترین کاری که ازشون برمی‌اومد انجام دادن. برخوردی زیبا و ارزشمند با مرگ. برعکس اون دیگرانی که پس پشت “واقع‌بینی” ممکنه چون حیوانات وحشی به جان هم بیافتند و فقط مرگی پر از زجر و کینه رو رقم بزنند. اتفاقا مثال خوبیه برای بحث ما که چطور عده‌ای فکر متکنند عامل غرق شدن کشتی عده‌ای دیگرند که دیرتر سوار کشتی شدند و پس بهتره برای نجات کشتی اونها رو از کشتی بیرون کنیم!

      باری؛ نویسندهٔ اون مطلب چون خودش از جنس دوگانه‌گرایان و مدافعان “شرایط خاص کنونی تا ابد ادامه‌دار” و مبتلا به ساخت استبدادی ذهنه، اینجا هم باز سعی کرده اون صحنهٔ فیلم رو از کلیت فیلم منتزع و جدا کنه و بنا به منافع آنی خودش مصادره کنه. (این ناتوانی از پیوند برقرار کردن میان امر کلی و جزئی یکی دیگر از آسیبهای جوامعی از جنس جامعهٔ ماست که بحثش مفصله. اینکه چطور ساخت استبدادی ذهن ناچار دنبال تک‌عامل و کشف روابط خطی و غیرپیچیده برای مشکلاتشه. جالبه که در متن از تخصص‌گرایان گلایه میشه ولی بعدتر نوک پیکان حمله متوجه تنها مخالفان تخصص‌گرایی در عصر حاضر، یعنی روشنفکران شده! ادوارد سعید در کتاب “کار روشنفکری” سعی کرده شمایل روشنفکر آماتور و گریزان از متخصص و کارشناس شدن رو تبیین کنه. فراموش نکنیم که مهمترین نقد جریانهای افراطی و ناسیونالیستی به من همین موضوعه که چرا با مدرک مهندسی در مورد زبان و فرهنگ اظهار نظر میکنم!)

      ۱. مسلمانانی که در لندن زندگی میکنن امکان حفظ هویت خودشون رو دارن. حق داشتن مسجد، تبلیغ اسلام، کسب و کار، مالکیت، خرید زمین و… دارند. من نمیدونم “باور فرهنگ انگلیسی” چیه ولی بسیاری از هنرمندان و روشنفکران فارسی‌زبان رو میشناسم که در لندن هستند و بیشترین باور رو به زبان و فرهنگ فارسی دارند و در زمینهٔ فارسی خلق ادبی و هنری و فرهنگی دارند نه انگلیسی و حتی در اونجا انتشارش هم میدن.
      از طرفی، مگر من گفتم ادعای ترک‌نشین بودن فلان شهر درسته؟ من دارم میگم در مقابل این حماقت، چرا باید حماقت دومی به کار برد و خشونت و تفرقه و شیطان جلوه دادن ترکها رو پیش گرفت؟ (میدونم که توی گفتمان امنیت اصلا روش همینه. با همین بهانه هر شکنجه و کشتار و رفتاری مجازه. روی موج ترس و نفرت مردم سوار شدن بخشی از همین گفتمانه که نویسندهٔ این مطلب هم به خوبی باهاش همراهه.)
      پس مدافعان این موضع یک زرنگی کوچک به خرج میدن؛ وقتی بهشون بگی چرا با فلانی بدرفتاری میکنی. از بدرفتاری دفاع نمیکنن. اول هم ژست همعقیده با تو میگیرن که: “ما اصلا با این رفتارها مخالفیم. ما خیلی بافرهنگیم! ولی آخه رفتار این بی‌فرهنگها رو ببین!”
      نیمهٔ تاریک این زرنگی چیه؟ اینه که این کلمهٔ “فلانی” (در بحث ما: ترک) اغلب به کلیتی ارجاع میده که نمیشه واقعا گفت هر جزئی از اون کلیت در قبال رفتاری که از بخشی از کلیت بیرون زده مسئوله.
      مثلا فلان جریان پان‌ترک بهمان ادعا یا رفتار رو میکنه. ولی دوست بافرهنگ و زرنگ ما حکمش رو دربارهٔ “ترکها” به طور کلی صادر میکنه. چرا؟ چون خودش هم در همون نظام فکری، یعنی مناسبات قومی-قبیله‌ای زندگی میکنه و آدمها رو فارغ از فرديتشون یک کل قومی میبینه. درست مثل همونها که در ازای قتل یک نفر از یک قبیله، باید یک نفر (هر کسی باشه!) از قبیلهٔ مقابل رو به جبران بکشند. چون فرد مهم نیست. واحد انسانی در اون بینش قبیله‌ست.
      مردم مختلف که دینشون اسلامه در جاهای مختلف زندگی میکنند. درصد اندکی از اینها رفتاری مثل طالبان و داعش دارند. بخشی از این مردم هم ممکنه به هر دلیلی نسبت به داعش سمپاتی داشته باشند.آیا این به ما حق میده که به راحتی دربارهٔ “مسلمانان” حکم صادر کنیم؟

      ۲. دربارهٔ تقدس مغولها و خونخوار بودنشون ترجیح میدم قضاوتی نکنم. هر خلق و قومی ممکنه چیزی رو در تاریخش برای خودش مهم و عزیز بدونه. مثلا شاه عباس برای اغلب مردم ایران کبیره ولی برای ما گیلکان گره‌خورده در تاریخی از کشتاره. اما وارد کردن این مقولات در گفتگو، از همون اول تعطیل کردن گفتگوست.
      پس برسیم به مسالهٔ پان‌ترک‌ها. پس ما مجبوریم با اضافه کردن پیشوند “پان”، اون جریان رو از ترکها جدا کنیم. (گرچه میدونیم و دیدیم که اغلب در عمل این جور نیست.)
      پس مشکل ما با ترکها نیست، با پان‌ترکهاست. پس چرا با پان مخالفت نورزیم؟ چرا این مخالفت روی بعد ترک بودن تکیه داره؟ مثلا پان‌اریانیست خطرناک نیست؟ (همین امثال دوستدار کذا و… که بدترین گراهای امنیتی رو دربارهٔ بچه‌های صادق این استان منتشر میکنن و آدم‌فروشانه‌ترین نامه‌نگاری‌ها و مکاتبات رو با همه جا برای ضربه زدن به فعالان قومی دارند مگر کم خطرناک و بی‌اخلاقند؟) مگر پان‌گیلکیسم خطر کمی داره؟
      چرا راه حل مقابله با پانترکیسم رو پان‌گیلکیسم میدونید؟
      اتفاقا معتقدم اغلب کسانی که به جریانات تندرو میپیوندند افرادی هستند که حاضر نیستند یک قدم جدی برای قوم خودشون بردارند. راحتترین کار براشون فحش دادن به دشمنه. ساختن یک دشمن فرضی و شیطان‌صفت تا اون رو عامل همهٔ بدبختیها نشون بدن.
      وضع رو به زوال قومی ما چه قدر به حضور ترکها در منطقه بستگی داره؟ اتفاقا من فکر میکنم برعکس، دست‌کم تاثیر مثبت همزیستی ما با ترکها این بود که متوجه بشیم چقدر دچار نسیان قومی هستیم.
      این همه تاکیدروی “خطر ترک‌ها” یعنی چه؟ هیچ به مسئولیت این حکم فکر کردید وقتی که نه تنها صد یا دویست نفر در اینترنت بلکه اکثر مردم در کوچه و بازار به این باور برسند که ترکها براشون خطرناکند؟ اون وقت نه مشکلات ما حل میشه (چون این واضحه که مشکلات ما به حضور ترکها ربطی نداره) و نه میشه اون وضعیت پر از تفرقه و دشمنی رو جمع کرد.
      جلوگیری از توسعه‌طلبی‌های قومی پان‌ترک‌ها راهش تقویت بنیانهای فکری و فرهنگی قومی خودمون وشکل دادن به کامیونیتی‌ها و تشکلهای مترقی در همه‌جاست. نه تبلیغات به سبک گوبلز و هیتلر علیه ترکها.
      این حجم از پارانویا و توجه به عامل بیرونی از نظر من خودش یک دردنشانه (سیمپتوم) در ارتباط با زوال و نسیان قومی ماست. این آخرین دست و پا زدن ماست تا باز هم از خودمون رفع مسئولیت کنیم. از این بابت حتی از نسلهای قبلمون هم کار بدتری رو میکنیم. یعنی حتی اون میراث “دیگری پذیری” گیلکان رو هم نابود میکنیم. ما از نسل قبل هم بدتریم چون به جای تلاش برای ساختن خود، سعی در انحراف افکار عمومی به سمت دشمن داریم. و تازه این دشمن هم در واقع ترکهایی هستند که سالهاست با ما همخانه شدند. یعنی حتی حاضر نیستیم تفکر پان رو نشانه بگیریم.

      ۲. احتمالا نویسندهٔ اون مطلبی که در جایی خوندی خیلی عصبی بود که به اشتباه دو بار عدد ۲ نوشته. نمیدونم اینجا ناگهان خطابش به کیه ولی چون میدونم این جریان فکری به شدت ضد روشنفکرانه، حدس میزنم من هم مشمول باشم. باری، نه خیر، روشنفکرانی از جنس بنده به هیچ وجه فکر نمیکنند که مردم کشورهای دیگر کور و کر هستند ولی دربه‌در هم دنبال نمونه در کشورهای دیگر برای تایید اعمال خودشون نمیگردند. سعی میکنند به آدمها ارزشهای انسانی و مدرن رو یادآوری کنند و از جنگ و خونریزی و منفعت استثمارگران و مستبدان واقعی زمانه جلو بگیرند. پس بحث ترقی نیست. روشنفکرانی با تفکر من سعی میکنند ذات قومی خودمون رو عریان کنند تا خودمون و دیگری رو بشناسیم. به همین دلیل هم چوب دو سر طلا هستیم. گروهی ما رو تجزیه‌طلب میدونن و گروهی ما رو کندکنندهٔ جریان قومی.

      ۳. نقد مناسبات گذشته مطرح نیست. میدونم منظور نویسندهٔ اون مطلب که تو در جایی خوندی ارجاعات مکرر من به “نوستالژی دوران ارباب-رعیتی” به ویژه در سنت گیلان‌شناسیه.حرف من به طور ساده اینه که بخشی از جریانات قومی در گیلکان سودا و سر اون دوران رو داره. نه اینکه میخواد باز زمینها رو بدهبه ارباب. بلکه اون شکل زندگی، اون صفا و سادگی (به زعم خودش البته) و اون شکل و فرم و لباس و فرهنگ و زبان و… رو میخواد. فکر میکنه زبان و فرهنگ به این دلیل داره نابود میشه که زمان گذشته و همه چیز پیشرفت کرده. به همین دلیل در روستاها و جنگلها به دنبال خویشتن قومیشه.
      معلومه که بازگشت به اون مناسبات ممکن نیست. به همین دلیل هم هست که این سر و سودا خودش رو به شکلی مدرن ذیل ایدهٔ بازگشت صورتبندی میکنه.
      در نتیجه، خیلی راحت در کنار جریانات ارتجاعی قرار میگیره. به قدرت پناه میبره. میگه “کاشکی اسکندری پیدا شود” و اگر نشد خودش سردار سپهی رو پیدا میکنه تا فر و شکوه گذشته رو احیا کنه.
      این بیماری همین حالا به جان درصد اعظم فعالان زبان و فرهنگ قومی افتاده و آستان‌بوسی‌ها و غش کردن‌هاشون به سمت قدرت در سالهای بعد بیشتر و بیشتر هم خواهد شد. حالا یا قدرت مرکزی یا قدرت کشوری بیگانه.
      پس بحث عقده‌گشایی نیست. اتفاقا میبینی که نتیجه هم داره. به طور مشخص رفتار و نظرات مهمترین جریان فعال قومی معاصر رو توضیح میده و حتی براش پیش‌بینی هم داره.
      تکرار کلمهٔ عقده یا هر کلمه‌ای شاید ذهن مخاطب سطحی‌نگر رو به این سمت ببره که لابد روشنفکر واقعا عقده‌گشایی میکنه که منتقدش این همه از “عقده” مینویسه اما واقعیت رو برای خوانندهٔ نقاد تغییر نمیده.
      مفاهیمی مثل توسعه، رشد، رفاه و جذب سرمایه نیاز به شفاف‌سازی و بحث دارند. بنده با دلایل معتقدم که رشد با رفاه برابر و مساوی نیست. از قضا رشد اقتصادی اغلب منجر به کاهش رفاه اکثریت جامعه میشه. این حکم من نیست. حکم بسیاری از اقتصاددانان در بحث نظریهٔ توسعه‌ست و میشه روش بحث کرد. اما نویسندهٔ این مطلبی که تو دوست من در جایی خوندی، نیازی به بحث در این باره نداره. به نظر میرسه اون فکر میکنه امثال من از روی “عقده” دوازده ساله اینها رو مینویسیم و منتظریم تا وقتی خودمون هم به گروه منفعت‌برندگان از سفرهٔ توسعه بپیوندیم تا نقدمون تموم بشه. (از این داغونتر هم دیدم که عده‌ای سعی کردند اینطور وانمود کنند که چون فلانی لاهیجانیه چشم دیدن “توسعه و پیشرفت” رشت رو نداره. در حالی که عینهمون نقدها در مرتبه‌ای پایینتر دربارهٔ باقی جاها هم صادقه. پس اینها رو نه برای اون بلکه برای تو مینویسم:

      ۴. اتفاقا همهٔ حرف من هم همینه که باید راه رو برای نقد و پرسش‌گری باز گذاشت. کار امثال من، همین روشنفکران که مورد شک و نفرت حاکمان و مردمان علاقمند به بازی حاکمان هستند همینه که نقد کنیم و بپرسیم. مگر تا این لحظه هر افترا و حمله‌ای که به من شده برای چیزی جز نوشتن و نقد و کلام بوده؟ مگر همین نویسندهٔ مطلبی که تو در جایی خوندی، بر اساس نوشته‌هام من رو دچار عقده و خودبرتربین ندونسته؟
      استبداد و گفتار امنیت حتی میتونه گزارهٔ “راه نقد رو باز کنیم” رو هم از درون تهی کنه و اون رفتار دوگانهٔ معروفش رو اعمال کنه. این جمله رو طی تلاش برای ساکت کردن یک نقد بگه!
      بله. دیگران هم حق دارند. اما چه حقی؟ به عنوان مثال سالهاست دوستانی به آرای دکتر عظیمی نقد دارند. شفاهی و درگوشی و کامنتی و خصوصی و…
      بارها به من گفتند که چرا اینها رو منتشر میکنی. من با وجود نقدهایی که دارم اما معتقدم کلیت کار ایشان درست و کارآمد و مهمه. من هم در ورگ منتشر کردم. امایک نفر از اون افراد معترض طی این پنج سال حتی یک صفحه نقد مکتوب ننوشته. نقدی که قابل دفاع و انتشار باشه. یکی وقت رو بهانه میکنه یکی بیفایده بودن نقد و یکی…
      خوب حالا این افراد چطور حق دارند بگن ما هم حق داریم؟ مگر کسی حقشون رو خورده؟ مگر کسی گفته شما حرف نزن؟ اغلبشون وبلاگ دارند. سایت دارند. ولی چی؟ در گوشی و غر زدن و روشهای پنهانی و نفرت‌پراکنی و بدگویی و تهییج عوام رو بیشتر میپسندن. چون راحتتره. این راحتتره که بگن فلانی داره اشتباه میگه. ولی سخته که توضیح بدیم به کدام دلایل اشتباه میگه. سخته بریم مثال نقض موثق بیاریم و با دقت ادعاها رو بررسی و راستی‌آزمایی کنیم. ولی در کامنتی دوباره ادعاهای قبلی رو تکرار کردن و نسبت دادن مسائل به نیات درونی (عقده، خودبرتربینی، تجزیه‌طلبی، چي و چی…) زحمت و دقت نمیخواد. خیلی راحته داد بزنیم آی مردم ترکها دارن مملکت شما رو به باد میدن. اما خیلی دشواره که در یک مقاله و تحلیل مشخص کنیم اصلا چقدر مهاجر داریم و چند درصد هستند و چه مشاغلی دارند و چه تهدیدهایی با خودشون میارن و چه و چه.

      حالا اگر کسی پیدا بشه این گیر رو بده میشه روشنفکرنمایی (نما رو میارن که بگن ما با روشنفکران مشکل نداریم. اینها روشنفکر تقلبی هستن. دروغ میگن ولی. همهٔ سرکوب‌کنندگان روشنفکری از این جور پسوندها استفاده کرده و میکنند.) که فکر میکنه فقط خودش همه چی رو میدونه!

      ۵. نه دوست من. این تصور شماست. شمایی که جز گفتمان امنیت و بازی حاکمان چیزی نمیشناسی و نهایت تلاشتون برای کمک به قومتون اینه که برید نامزد انتخابات بشید که از اون بالای بالای بالا کاری بکنید (دیدیم چه کردند و چه شد.). نه! این قوم، جوانان و مخلصانی داره که برای بالندگی فرهنگشون همه کار میکنند. حتی جون میدن. از الزامات اولیهٔ زندگی خودشون میزنن تا به “کار”شون برسن. با هر تفکر و نگاهی. اعتقادی به شرکت در بازی بزرگان ندارند. جاری بودن اون بازی رو انکار نمیکنند اما زمین بازی خودشون رو جای دیگری قرار دادند. تا همین حالا هم اگر میبینی این قوم و زبانش توی اینترنت و بیرون از اون صدایی داره به خاطر تلاشهای همین جوانان بی‌نام و بی‌همه‌چیزی بوده که برای مردم خودشون همهٔ چیزهای خوب رو میخوان. نه پنهان شدن نه به سمتی غش کردند و نه از ترس چیزی خلاف عقیده‌شون گفتن. و امید دارند. و برنامه. و مثل شما و دیگر جریانات سنتی، مدرنیسم رو عامل ضعف زبان گیلکی نمیدونن و قائل به این تقابل کاذب (سنت و مدرنیسم) نیسند و خوب درک کردند که ما در جهانی یکسره مدرن زندگی میکنیم. جهانی که سنتگرا و بنیادگراش هم در جهانی مدرنه که متوجه اهمیت سنت و بنیادهای خودش میشه.
      اتفاقا همون جریان واپسگرای گیلان‌شناسیه که دائم سعی میکنه این قوم رو در قالب تۊرشˇتره و باقله‌قاتۊق ببره توی موزه. خوب بلده از افتخارات تاریخی حرف بزنه و نقد نکنه و پرسشگری رو تعطیل کنه و دائم به این و اون نون قرض بده و استاد-استاد راه بندازه تا به کسی برنخوره و روشنفکرنما تلقی نشه.

      ۶ و ۷ و ۸. من به هیچ وجه وجود جریان پان‌ترک و حمایتهای سیاسی‌ش رو نادیده نگرفتم. توی نوشته‌م اتفاقا سعی کردم پیچیدگی و گستردگیش رو نشون بدم تا قضیه رو در حد فیلمهای آبکی تقلیل ندیم که انگار یک قومی دارن به صورت هماهنگ و برنامه‌ریزی‌شده توی ما نفوذ میکنند! اگر نگران وضعیت منطقه هستید، ببینید سرنوشت مالکیت بر زمین در گیلان و مازندران به چه نحویه؟ به جای اینکه ببینید کی‌ها و از چه قوم و نژادی وارد سرزمین ما میشن ببینید کی‌ها از قوم ما مجبور به رفتن میشن؟ و چرا؟ البته دیدن و گفتن این چیزها خطر داره. ولی برای شما راحتتر و بی‌خطرتر اینه که مهاجرت کارگر سادهٔ بی‌سواد ترک به حاشیه‌های رشت رو ببینید و این رو که در فقدان هر سیستم حمایت اجتماعی، جذب شبکه‌های مذهبی و قومی میشه که فقط میخوان ازش استفاده کنن. حتی حاضر نیستید اون شبکه‌ها رو ببینید چون باز خطر داره و شما حواستون هست که خطر نکنید که مبادا امکان عبور از نظارتهای مختلف رو از دست بدید و دیگه جایی توی بازی بزرگان به شما اختصاص داده نشه. از سرمایه‌دارهای ترک حرف میزنید اما از منطقهٔ آزاد و بلایی که به صورت صددرصد گیلکانه داره بر سر گیلکان میاره حرف نمیزنید. آخه شیفتهٔ توسعه هستید. فقط مشکلتون اینه که این توسعه رو افرادی با نژاد گیلک انجام بدن. اون وقت چیزی نصیب مردم منطقه خواهد شد. (احتمالا مردم گیلک منطقه!)
      به عمد لینک نوشتهٔاستیون هاوکینگ رو گذاشتم که باز نگید ورگ با تفکر خاص خودش همه چیز رو بررسی میکنه. اون رو یک فیزیدکدان نوشته که جهان رو در کلی‌ترین حالتش میشناسه و حالا در مورد جزئیات بشری حرف میزنه و نمیتونه مثل شما تفاوت قائل باشه بین سیستم ضدبشری که هم‌قوم‌های ما نمایندگیش میکنن و سیستم ضدبشری که قوم دیگری نمایندگیش میکنن. مثل هموطنان دوگانه‌بین ما هم نیست که بگه “انسانها با هم برابرند اما…” نه! اون میخواد که در عمل انسانها برابر باشند و این رو از عملش جدا نمیکنه.

      ۹. کسی که دائم ترکها رو دشمن و خطر قلمداد میکنه نمیتونه بگه: “به جای تفرق و دفع افراد و وصله زدن به اونها به دنبال جذب اونها باشیم” مگر اینکه منظورش از افراد فقط گیلکها باشن! البته میدونم که اون برخورد دوگانهٔ حاصل از ساخت استبداد ذهنیه که به ما این اجازه و امکان رو میده که در دفاع از دیگری‌ستیزی این عبارت رو به کار ببریم. تنها در چنین روش بی‌پرنسیب و بی‌اصولیه که میشه همزمان از جذب و همزیستی حرف زد و همون موقع اینها رو در نقد کسی به کار برد که داره میگه شما با تبلیغت ضدترک خودتون دارید امکان همزیستی رو از بین میبرید. عجبا!

  6. با عرض سلام. خسته نباشید. مقاله خوبی است. البته من اطلاع نداشتم که جریان ناسیونالیسم اینقدر قوی شده باشد که مجبور شوید در باره آن مقاله بنویسید. در فیس بوک دیده بودم که عده ای از جوانان در فکر ساختن بیرقی و … هستند اما آنرا جدی نگرفتم. البته بحثی در گرفت که بیشتر از اینکه ناسیونالیسم گیلانی در آن نهفته باشد، هدفش برکناری حاکمان جبار بود. راستش برایم همیشه جالب بود و نوعی بافرهنگی که هرگز در منطقه گیلان ناسیونالیسم پانگرفت و گیلکان هیچ وقت پرچم ناسیونالیستی بالا نگرفتند و خود را بر دیگری برتر ندانستند. برایم خوشایند بود، چون همین هم از فرهیختگی و با فرهنگ بودن آنها نشات می گرفت. یک انسان فرهیخته و بافرهنگ زندگی با بقیه مردم را در صلح و دوستی تبلیغ می کند. همه مردم جهان با هم برابرند و کسی را بر کس دیگری برتری نیست. زیبای ایران در این است که خلق ها و ملیت های زیادی سالهاست در کنار هم زندگی می کنند. این همه زبان، این همه آداب و رسوم رنگارنگ را باید ارجح نهاد و به آن احترام گذاشت. من که همیشه به گیلانی بودنم افتخار کردم و می کنم. اتفاقا یکی از دلایلش این است که می دانم ، مردم گیلان به دام قدرت طلبان نخواهند افتاد و دوستی و مروت را در رابطه با دیگری رعایت کرده و خواهند کرد. انسانها کوچک و نادان احتیاج به ثابت کردن خود دارند.

  7. یکی از بهترین متنهایی بود که خواندم. فقط اگر اجازه دهی من هم چند نقد دارم. الف کاملاً باهاتون موافقم هویت طلبی مدلی که بعضی از هموطنهای ترکمان رفتند راه به جایی نمی برد. اینجا به دوست خوبمان مسعود متذکر می شوم زمانی که امثال امین برای برگذاری نوروزبل تلاش می کردند یک عده ای سهواً یا عمداً می گفتند ما اصلاً نوروز جمشیدی را قبول نداریم و نوروز ما نوروزبل است. نوروز جمشیدی را به فارس تبریک می گفتند. به فردوسی توهین می کردند یا سالروز فلان جنگ با اردشیر هخامنشی را با اسم گیلک جشن می گرفتند یا آنکه به بهانه صحبت بی بصیرت یک روحانی در مورد مردم گیلان( اگر از این روحانی عظم الشان در مورد کوروش بزرگ می پرسیدی ناسزاهای بیشتری می گفت) فحش ناموسی به فارس می دادند . بله من هم با شما موافقم برابر قشر عظیم فهیم و صد البته مظلوم گیلان اینها خیلی اندک هستند اما بلاخره جان قربان هستند دیگه. و اینها هستند که کار بقیه را هم خراب می کنند.یک زمانی به من و شمات می گفتند یک روز هم ولایتی های ستارخان و باقرخان در مورد انزلی و رشت این حرفها را می زنند یا تو ورزشگاهها آن حرفها. می گفتیم مگه میشه؟ ما یک تبریز و اردبیلی دیگر را می شناختیم. اینه که همه باید از آن حرکت درس بگیریم. ب- امین جان با شما کاملاً موافقم. دوستدار در گذشته مانده. اما به قول مسعود تا حالا از خودت پرسیدی چرا به قول خودت انقدر به شماها بدبین هستند؟ آیا همه حرفهایش تهمت است؟ آیا جاهایی نبوده که به قول خودتان خط مرزتان با تندروها مبهم شود؟ آیا دوستدار خواهان نابودی گیلکی و گیلان و هویت گیلانی هاست؟ امین جان من هم مانند تو در قشر متوسط ترسی می بینم که باز پیامدش میل به یک قدرت متمرکز است که امنیت را مقدم بر آزادی می داند. خودت هم اشاره کردی تجربه روی کار آمدن نازی ها در آلمان. کودتای السی سی در مصر . انتخاب دیوانه ای مانند ترامپ و حمایت جامعه از برخورد نیکسون با چپهای هیپی . حالا هم ایران در منطقه پر آشوب . بهتر نیست برابر تندروها قاطعیت بیشتری لحاظ کنیم. تا جایی که دیدم تیغ تو همیشه مسعودها و دوستدارها را بریده. تا حالا شده آنها که راه پان ترکیسم و پان کردیسم را گیلان پیاده می کنند مانند دوستدار سخت ملامت کنی؟

    1. مجید؛
      ممنونم از نقدت. دلیل اصلی که تیغ نقد من دوستدار و امثال اون رو بریده اینه که اون با ادبیات کیهانی (روزنامهٔ کیهان) به سراغ فعالان قومی رفته و از انگها و گراهای امنیتی علیه اونها استفاده کرده و به سبک بولتن‌سازها بریده‌ها رو کنار هم چسبونده تا منافع خودش رو در بحث پیش ببره.
      در این روش و رفتار هیچ دلسوزی ندیدم. برعکس خطر قربانی شدن فعالان قومی رو دیدم. چون ما در کشوری زندگی میکنیم که همیشه به فعالان قومی بدبینی وجود داره و این نادرسته. دوستدار متاسفانه از موضعی پان‌ایرانیستی وارد شد. اون بدبینی رو بازتولید کرد و امکان گفتگو رو از بقیه سلب کرد. لیست بلندبالایی توی ذهنم دارم از افراد مختلفی که با او وارد گفتگو شدند و بعد از ادامهٔ بحث ناامید.
      اینکه کسی دربارهٔ فردوسی حرف تندی بزنه نباید منجر به ایجاد مشکل برای اون فرد بشه. بگذریم که امثال دوستدار متاسفانه از این هم بی‌اخلاق‌تر بودند و سعی کردند در موارد مختلف نان بعضی افراد رو ببرند. یعنی با برخی جاها مکاتبه کردند که چرا در فلان موضوع با بهمان فرد همکاری میکنید.
      حالا لابد متوجه منظورم میشی وقتی که از تفکر کیهانی حرف میزنم.
      هر دو جریان به یک اندازه خطرناکند. چه جریان تندرو ناسیونالیستی و چه جریان مقابلش که سعی میکنه از فردوسی و کوروش مقدسات جدید بسازه و بدبینی نسبت به فعالان قومی رو تشدید کنه و حتی با روشهای کاملا بی‌اخلاق، چهل‌تکه‌ای از نوشته‌هاشون بسازه تا نمیدونم به چه هدفی برسه.
      احترام هر دو طیف سر جاش ولی من در نقد تندروی و افراطی‌گری امثال دوستدار و… رو در صف مقابل میبینم. خیلی جاها متوجه دغدغه‌ها و نگرانیهاش هستم اما روشش رو نمیپسندم و متاسفانه روشهاش جوریه که آدم شک میکنه واقعا این دغدغه‌ها رو داشته باشه.

  8. امین مألوف در کتاب «درباره هویت» سعی می‌کنه روی این مساله تاکید کنه که چطور مساله عصر ما بیشتر از هرچیزی مساله هویت شده و چطور تفاوت‌های زبانی، دینی و نژادی، امروز به بزرگترین عامل جدایی و خشونت تبدیل شدن. و اینکه چطور باید بیاموزیم که از مساله هویت رو نه به عامل خشونت و جدایی که به عامل پیوند و احیای حقوق انسانی بدل کنیم. سعی می‌کنه بر این نکته تاکید که هیچ‌کدامِ ما مطلقن به «یک» دین، قوم یا زبان تعلق نداریم و این کوشش بیهوده و بلاهت‌آمیز برای تعریف کردن خودمون در قالب یک قوم یا زبان یا فرهنگ بخصوص اشتباه و حتا دروغینه.
    بله، ما گیلک هستیم، اصرار داریم که با زبان و فرهنگ خودمون بیامیزیم و آزادانه اون رو آموزش بدیم و ازش یادبگیریم. اما چه کسی میگه ترکی که در شهر ما زندگی میکنه، هیچ گیلک نیست و یا ما اصلن اشتراکی با او نداریم؟ ما در زمینه و تاریخ و فرهنگ و جغرافیای بسیار شبیهی زندگی کردیم و می‌کنیم، حتا اگر مادرانمون به زبان‌های مختلفی برای ما لالایی خونده باشند، محتوای اون‌ها مشابهت‌های زیادی داره. دشمن ما نه هموطنان ترک و کرد و بلوچ که اون وضعیت اسفبار اقتصادی و فرهنگیه که ما رو به خصم همدیگه تبدیل کرده. تنها با انگشت گذاشتن روی این مشابهات فراوان و با آموختن از فرهنگ و زبان همدیگر می‌تونیم با دشمنان اصلی وضعیت بجنگیم. همه ما انسان‌های این زمانه‌ایم و بیشتر از هرگذشته و تاریخی به همدیگر شبیهیم. با مشکلات، اندوه‌ها و ترس از آینده‌ای یکسان که باید به سمتش بریم و مصائبش برای همه ما خواهد بود. تنها راه ما برای اون چیزی که ازش میترسیم -یعنی کمرنگ شدن زبان و فرهنگمون در منطقه- آموختن از خود این فرهنگ و غنی کردن اون با درآمیختن و پذیرفتن فرهنگ های میهمانه.
    ترکی یاد بگیریم و بگذاریم ترکها هم گیلکی یاد بگیرند و همونطور که تاریخن همیشه بوده، پذیرا و اهل مدارا باشیم. گیلان و گیلکی کسی رو از خودش طرد نمی‌کنه، هرچه بیشتر می پذیره و گشودگی رو به دیگران هم می آموزه.

    1. خیالباف؛
      ممنونم از نکتهٔ مهمی که یادآوری کردی. این کثرت در وحدت و چندوجهی بودن هویت خیلی مهمه. اتفاقا سال ۸۳ یا ۸۴ در دانشگاه گیلان گمان کنم در شمارهٔ نهم نشریهٔ زیته (که باید الان توی آرشیو کتابخانهٔ ورگ باشه) پروندهٔ ویژهٔ هویت منتشر کردیم و اونجا مطلبی از داریوش برادری (البته از هراس تیغسانسور با اسم مستعار به عنوان نویسنده) دربارهٔ همین چندوجهی بودن هویت چاپ شد. از همون سالها همهٔ تلاش ما و اصلا دلیل فاصله گرفتن ما از کانون گیلان‌شناسی دانشگاه گیلان بر سر همین موارد بود.

  9. امین جان،
    شاید روزگاری این نوشته های تو و این کامنتهای ما، مجددا بررسی و نقد شوند. سعی میکنم، محتاط باشم و صبور. تو هم سعی کن اندکی از عصبانیتت بکاهی. از من دلخوری؟ مرا میشناسی. فکر می کنی خالی از بی انصافی نیست اینچنین از حقیر گفتن؟خودت میدانی که قبل از خودت در مورد دریای خزر و کاسپین نوشتم و نقد کردم.پس من هم مینوشتم و اگه دیگه نمی نویسم، دلایل شخصی خودم رو دارم. به کارهای دکتر عظیمی نقد فراوان دارم.اما به زمان مناسبی برای تهیه ماسخی مستدل نیاز دارم که هنوز فراهم نشده. توقع دارم به خاطر اندک سالانی که از شما بزرگترم، حداقل احترامم حفظ شود.
    خواهش می کنم از فضای جر و بحث و جدل خارج شوی و از جدل پرهیز کنی؛ حتی علیه دوستدار …. یا آن پان ترک مغول پرست یا حقیر سراپاتقصیر. آفت کار سترگ و باارزش تو همینه. مدام “دوستدار ….. و کذا”به قول خودت را نقد میکنی که خودم هم هم نقدش کردم اما به گفتگو با او هم نشستم؛ با شما هم گفتگو کردم و هم نقد میکنم.
    مرا متهم به تلاش برای چسبیدن به لایه های قدرت میکنی، اما در این مورد از دوستان نزدیکترم میتوانی بپرسی. متاسفانه ظاهرا” چوب دوسرنجس داستان نه شما، که من هستم. زهی تاسف.
    من کی از هراس از ترکان گفتم؟ من یا شما یا هر کسی دیگر ممکن است بیشترین وابستگی خونی یا نژادی را با ترکها یا حتی همان مغولان داشته باشیم. خودم دوستانی بسیار خوب از بین ترک ها دارم. بحث من:
    میزان، شدت و کیفیت
    باز هم تاکید میکنم
    میزان (درصد ابتلا)، شدت (شدت تنفر و بیزاری از دیگری) و کیفیت (نوع تعمیم تعصبات کورکورانه قومی به تصمیم گیریهای اجتماعی) در بین ترکهای مهاجر (به گیلان)
    و مقایسه اون با گیکهایی که سراسر شرمندگی و بیزاری از زبان و فرهنگشون دارن، هست. اینکه تو این دو گروه کاملا متفاوت رو توی یک کاسه جمع و مقایسه میکنی، قابل پذیرش نیست.
    چون آدم باهوش و با اطلاعاتی هستی اما علاقه به بحث برای شکست دادن طرف مقابل نه برای درک روابط و ماهیتها داری، ادامه دادن به بحث با شما رو دیگه به صلاح نمی دونم.
    حال کلید گذشته و گذشته چراغ راه آینده هست. آستارای تماما تالش زبان و تالش امروزه تقریبا تماما ترک زبان شده اند.انزلی هم دیگر خود را گیلک نمی داند و رشت مقصد بعدی است اونوقت شما از اندیشه های خام، بچه گانه و ماجراجویانه نهایتا ده نفر جوانک بیکار و تو سری خورده از هزاران عقده جور و واجور به منظور ایجاد پرچم و …. مینالی (همانند دوستدار ….) و چشم خودت رو بر روی تبلیغات سیستماک، پر هزینه و جدایی طلبانه پان ترکهایی که از باکو، آنکارا و اسراییل خط میگیرند، می بندی؟
    آیا این مصداق بی انصافی و بی تدبیری آن هم در حق هم ولایتیهایت نیست؟ اگر دارم این سطور رو می نویسم نه به خاطر شکست دادنت در بحث و جدل و نه منفعت طلبی هست که به آن متهم شدم بلکه، صراحت لهجه و حمایت از گوهر حق و حقیقتی است که به آن مفتخرم و اگر هم نمی نویسم و یا شاید هرگز دیگر ننوشتم، دلایلی دارد شخصی.

    باز هم در نهایت برایت سلامتی آرزو میکنم و خدا قوت به امید اینکه از جدل، بیهوده بپرهیزی و برای زادگاهت گوهرهای زیبا از معرفت بیارایی همچون گذشته. متاسفانه دیگه به این بحث ادامه نمی دم. خواهش هم میکنم که جواب آماده نکنی.
    مو، تی بکه ته رم
    Mu, ti; bak6ta’r6m.

    1. مسعود؛
      من به هیچ وجه قصد توهین و شکست دادن نداشتم. اگر چنین برداشتی به وجود آوردم حاضرم عذرخواهی کنم. من اساساً به مناسبات سلسله‌مراتبی مبتنی بر سن و سال اعتقادی ندارم. انسان بالغ با هر سنی احترام داره و کسی حق نداره بهش افترا بزنه یا توهین کنه یا تحقیرش کنه. من هم چنین کاری نکردم.
      اما مساله اینه که تو توی نوشته‌ت مواردی رو مطرح کردی که سالها به معنوان موارد اتهامی علیه روشنفکران مطرح میشه و من موظف به پاسخگویی بودم و هستم. وگرنه هر طور که فکر میکنم به تو توهینی نکردم.
      دربارهٔ خطر پان‌ترکیسم و برنامه‌هاشون من هیچ شکی ندارم و اتفاقا دلایلی دارم که من رو معتقد میکنه بروز شکلی از تندروی و افراطی‌گری در میان جوانهای ناسیونالیست که برخلاف تصور تو اندک نیستند به نوعی با تشویق جریانهای پان‌ترک هم همراهه. چون آب گل‌آلود فضای مناسبیه برای اونها.
      ضعف هویت قومی و نهادهای رهبری‌کنندهٔ این مردم و شدت و قدرت هویت قومی و قبیله‌ای در میان ترکان و قدرت نهادهای پشتیبانش چرا باید به جای اندیشه در باب تقویت بنیانهای هویتی و فرهنگی خودی و شکل دادن به تشکلها و نهادهای مستقل و مردمی و مترقی خودی ما رو به سمت لگد زدن به هویت ترکی و پخش بیست و چهار ساعتهٔ توطئه‌های ترکها در گیلان ببره؟
      من اکیداً معتقدم اگر نگرانی دوستانی مثل تو واقعاً در همین حیطه‌ست، اون شکل پرداختن به حلش، نه تنها کمکی به حل نمیکنه بلکه حس تحقير قومی و بالادست دیدن دشمن برساخته رو تشدید میکنه و فقط لقمهٔ سیاسی‌کارهای گیلک و ترک و فارس و… رو چربتر خواهد کرد. وقتی به کاندید شدن برای جایی اشاره کردم منظورم شخ تو نبود. اون نگاه، این روش رو لاجرم به عنوان یک روش پیش روی افراد جامعه میذاره. اختلاف ما، اختلاف شناخت‌شناسانه و روش‌شناسانه‌ست. انتظار ندارم که نظر یکیمون تغییر کنه اما تفاهم و گفتگو بسیار مهمه. روش و منشی که گفتگو رو قطع کنه، روش و گفتگویی نیست که تند و با احساس و شورمند از مواضعش دفاع میکنه. این مغلطهٔ دنیای معاصره که رواداری رو نوعی مهربانی و ژست اخلاقی جا میزنه. از قضا اون روش و منش دشمن‌پنداره که مانع گفتگوست حتی اگر با چهره‌ای عرفانی و آرام و بی هیچ حس و شوری دربارهٔ دشمنی یک قوم با قومی دیگر حرف بزنه.
      من باز هم تکرار میکنم. ما نسبت به سرنوشت همهٔ ساکنان سرزمین خودمون اعم از گیلکان و تالشان و ارمنیان و ترکان و کردان و لران و… مسئولیم. مسئولیت جریانات ناگوار رو به گردن مسئولان واقعی سرمایه‌ای، اداری، نظامی، فکری اون بندازیم نه به دوش کلیت یک قوم. این تعمیم اگر هم نزد خودمون در خودش تمایز بین مردم معمولی و برنامه‌هاو جریانهای اصلی رو داشته باشه، مثل گلولهٔ برفی تا از دست ما به کف خیابون برسه، چیزی از اون تمایز درش باقی نمیمونه. تبدیل به نزاع بین دو قوم میشه.

  10. دوستدار تالش و گیلک

    ببخشید که وارد بحث شما مسعود عزیز می شوم . یکی از دانشجوهای من به من خبر داد که ایشان در مطلبی به من توهین نموده که البته من هم اعتراضم را به دوستی مشترک رساندم. اینکه امین جان کلاً بزرگ و کوچکتری را متوجه نیستند که بحث امروز و دیروز نیست و پاشنه آشیل ایشان همینجاست که برای بحثی آماده می شوند که آماده نیستند. اما سوای اختلاف فراوان من و امین به عقیده من بهترین مطلبی که تا امروز نگاشته همین است. مسعود عزیز من از نه فحش جوانهای کوچکتر خودم می ترسم و نه برابر گیلان عزیز و ایران عزیز منی دیگر ارزش دارد. باشه وسط مطلبش فحش هم دهد اما حداقل اعتراف کند که اینچنین شتابان رفتن به باطلاق است برای من کافی است. اما مسعود جان من در میان دوستان امین تو را از همه نزدیکتر به خودم می دانم و فرهنگ را با سوادتر از همه. 1- کاملاً با شما موافقم برابر تبلیغات خبیثانه لابی های برنداشیفر در جمهوری آذربایجان و ترکیه که متاسفانه عده ای از هموطنهای ترکمان را فریب داده نه تنها گیلکها که لرها هیچ چیزی نمی گویند. اما برادر باطل باطل است چه هزار نفر در ورزشگاه یادگار امام چه آن همکار نادان من در دانشگاه تبریز که می گوید به غیر ترکها صفر می دهم یا فلان مسئول بی بصیرت زمان آقای خاتمی و یا همین چند جوانی که بدترین استفاده را از نوروزبل و تقویم دیلمی و …. می کنند. ما اگر امروز استبداد رضاشاهی را قویاً محکوم می کنیم که خودمان نباید دنبال آنها برویم. اگر می گوییم ملی گرایی با نگاه هیتلر وحشی گری است که خودمان نباید در اینستاگرام به فارس به بهانه یک روحانی فحش خواهر و مادر بدهیم. یا ما لمپن هستیم یا نیستیم. یا بی فرهنگ هستیم یا نیستیم. یا می خواهیم عین حاج احمد دو دوتا چهار تا کنیم یا حاضر تو سرمای خلخال جان بدهیم اما سر حرفمان بمانیم. شما فکر کن تو رنج سنی من هستی. من 38 سالمه. سال 1990 را یادته؟ یادته قبلش با خیلی از هموطنهای ترکمان صحبت می کردیم الا و بلا اصرار داشتند که کار پیشه وری اشتباه بود و اصلاً آنها ماد هستند و بعدها ترک زبان شدند. یادته؟ بعد هم اضافه می کردند با این حال زبانشان را دوست دارند. من و تو هم ترکی دوست داشتیم. یادته تو خیلی از مهمانی های خداحافظی از ایران آیرلیق را می خواندیم و گریه هم می کردیم. چه شد؟!!! آش انقدر بعدش شور شد که بعضی از اینها به شورای شهر هم راه یافتند. کلاً دیگر فحش جد و آباده که به هر چیزی که دوست ندارند می گویند. اون کارناول را کی ها از روزنامه ایران کلید زدند. دیگر الان همه می دانیم که از لحظه کشیدن کاریکاتور توسط مانای ذلیل مرده تا هماهنگی گروه های گرگهای خاکستری همه اش برنامه ریزی بود. ببین کار به جایی رسیده که طرف تو مجلس میگه ملت ترک و …. این وسط مسعود می دانی چی قربانی میشه؟ آزادی، حق نظر ، اندیشه ، احترام متقابل. اینجاست که با خودم می گویم هم بایستی میرزا بود هم امیرکبیر. بایستی اول با فرد نادان صحبت کرد بعد دیدی نه خودشو زده به اون راه باهاش برخورد هم کرد. چون نادانی و فریب مثل یک ویروسه. مسعود جان تو از یک طبیب می خواهی برابر یک بیماری بشینه کنار نگاه کنه. می خواهی عین باکستر خودم را به تدریس چند واحد تو دانشگاه و آزمایشگاه سرگرم کنم. خیلی دلم می خواست که اینجا هلند بود و من هم زندگی ام مصروف به این کار می کردم و از ساعات مطالعه و یا استراحت ضروری ام برای مبارزه با کج روی صرف نمی کردم.. افسوس که هیچ کدام نمی توانیم. یک پان ترکیسم برای همه ما بس است. حتی اگر یک نفر هر جای دیگر ایران با هر دلیل و توجیهی بخواهد یک درصد آنها باشد بایستی آن را متاستاز در نظر گرفت نرم و یا سخت آنرا برطرف نمود. به من می گویند بولتن ساز؟ عیبی ندارد من فقط حرفهای طرف را کنار هم می گذارم اگر آشش بد است تقصیر من نیست نخود و رشته و ماش و عدس در اختیار من نگذارند. مگر منی که این همه به امین ، دامون ، آرما نقد کردم و می کنم و هر جا هم برسم به قول اینها نانشان هم می برم. کاری به کار رضاپور در لاهیجان دارم. چرا نمی توانم از او ایران بگیرم. که از او یاد هم می گیرم. باز هم با شما موافقم گیلک و لر که هیچ حتی اصفهانی و شیرازی و مشهدی هم نباید از تفاوتشان با گویش تهرانی خجالت بکشند. خدا رحمت کنه رفتگان شما را. زمانی بانویی فرهیخته که نخستین معلم من بود از همین رشت دیپلم گرفت که تو همین تهران تصدیق کلاس 6 را قاب می زدند به دیوار. من هر جا که می روم به کرد می گویم خودت باش تو برای ایران و خطه خودت مایه افتخار. به لر، به گیلک ، به ترک ، به عرب، به اصفهانی ، مشهدی و بوشهری و شیرازی هم همین را می گویم وجب به وجب ایران جواهرهای انسانی دارد که نه تنها ایران که دنیا مدیون آنهاست. اینکه رضاشاه چه کار کرده. محمد رضاشاه چه کرده و …… بگذاریم به تاریخ. دیگر نرویم یقه انوشیروان و شاه عباس را بگیریم و این وسط خان احمد را تطهیر کنیم. نه ببینیم ما چه داریم که تهرانی یا آن دیگری از ما یاد بگیرد. هویتمان را در زیبا بودن خودمان ، در تربیت در غرور در اینکه الگو شویم تعریف کنیم. در همین مملکتی که همه گریبان تهرانی را می گیرند که ای فلان تو حق ما را خوردی( کجاست این حق!! یک خورده اش را هم به من دهید) ارامنه نیستند؟!! انقدر ویژگی مثبتشان را تقویت کردند که از بچگی حتماً یادته می گفتند فلان کفش ، فلان اسباب بازی، فلان فروشنده و یا …… کارش درسته. طرف بابا ارمنی. به قول پروین در شهر ما یک مسلمان است آن هم ارمنی است. ما ملتی نژاد پرست نیستیم. اگر بودیم کاپیتان تیم ملی امان ارمنی نبود. اپرای رستم و سهراب یک ارمنی نمی ساخت. ما فقط حسودیم. اول از همه به خودمان به همشهری و هم ولایتی امان جسودی می کنیم. تو شهر رشت نگاه کن یکی تا پول در میاره حتماً دزده و یا فلان!! تهران و شیرازش هم همینه. بعد حتماً در فکرمان هست که یکی حق ما را خورده!!! بعد هم برای اثبات خودمان حتماً باید تو سر یکی دیگه بزنیم. که هموطنهای پان ترک این بدی ها را چند صد برابر بقیه دارند. من می گویم گیلان بد و خوب و باقی ایران همه چیزش ماله ماست. چرا به ترش تره و میرزا قاسمی اش افتخار نکنم. اتفاقاً اینکه شهری سمبل غذا می شود و اینکه تیره ای از ایرانیان این همه تنوع غذایی دارند نشان از غنای فرهنگی آنها داره. بیاییم همه با هم باشیم. من حاضرم اگر همین امروز امین از مواضعش کوتاه بیاید. دوستانش هم انقدر دنبال خط کشی قومیتی نباشند به قول خودشان از دلاوری موتا بنویسند نه از غیاثی آبادی بی سواد جهت نفی غیر همزبان هموطن در کنار آنها باشم. درد همه ما مشترک است. چرا نباشد من حتی از قطع درختان دیلمان گلسار هم افسرده می شوم چگونه از نابودی زبان قوم و خویش مادری ام خوشحال شوم؟!! بعد از رشت بیشترین قوم و خویش من در فومن هستند از سیلی خوردن دست فروش دلم می گیرد اما از قومیتی کردنش به قول امین مشکوک می شوم. با چه شرم و رویی کسی که به تنوع فرهنگی و زبانی ایرانیان به عنوان یک فرصت نگاه می کنند پان ایرانیسم می خوانند؟!! اینها مسائلی است که به آن دوست مشترک هم گفتند. دوستان بپذیرند که بیراهه و حاشیه می روند من هم در کنارشان هستم.

  11. باز هم به امین عزیز سلام. خیلی ممنونم که نقد مرا با صبوری تحمل کردی به شما هم آقا مسعود سلام عرض می کنم و به دوستدار هم بابت دغدغه اش و از اینکه مانند خیلی از پزشکان ما بی خیال مسائل اجتماعی نشده تبریک می گویم. امین عزیز راستش به نظرات شماها نگاه کردم دیدم به جای اختلاف همه شما خیلی به هم شباهت دارید. حالا چرا به هم ناسزا می گویید دیگر به خودتان مربوط است ولی نگاهتان می کنم دل همه شما مالامال آکنده از نگرانی و تشویش برای سرزمینمان هست منتها هر یک از زاویه ای به آن نگاه می کنید. من متولد سال 49 هستم. اگر اشتباه نکنم چند سالی از دوستدار هم بزرگترم. بچه های انتهای دهه 40 و 50 خیلی به هم شبیه هستند. ما فرصت بچگی نداشتیم. یعنی حداقل در مورد دوستدار که برادری همسن او دارم این را کاملاً حس می کنم. زندگی زیر سایه جنگ. موشک باران. خبر شهادت برادری یا پدری. دو تا کانال تلویزونی که به شدت روی مسائل خاصی تمرکز می کرد و تنها پناه امثال دوستدار و تا حدی من کتاب بود. دیوانه وار کتاب می خواندیم. اینترنتی نبود که بتوان راحت جستجو کرد بایستی 16 آذر تا فلان چاپخانه هفت تیر یا کتابخانه عمو یا دایی را جستجو می کردی. من 16 سالگی به طور داوطلبانه و با اصرار و تا حدی با دستکاری شناسنامه ام رفتم جبهه. من شاید حتی بیشتر از دوستدار می فهمم که همان چیزی که نسل تو خوش نمی پندارد همین آرامش نسبی. همین امکانات درب و داغان شماها. یک زمانی برای ماها آرزو بود. دوستدار و بیشتر از او من می فهمم اگر آنروزها با عرض معذرت از همگی نسل شماها تو جبهه بودند 8 سال مقاومت نمی کردیم با آن اسلحه های زوار در رفته. وقتی طرف مقابل مرتباً از رامسفلد آمریکایی و شوروی شارژ می شد. اگر دوستدار دوست دارد کله یکی که به بهانه گیلک بودن پرچم ساختگی بلند می کند یا فحش به کوروش و فردوسی می دهد ببرد به جای سرزنش درکش کن. دوستدار و من خودفروشی مجاهدین و بوسیدن دست صدام را توسط آنها دیدیم. رفیق من. هم محلی ام. عین داداشم که آن روزها به ترک بودنش و ملایری بودن خودم اهمیت نمی دادم نه توسط بعثی ها که توسط همین بی معرفتها شهید شد. اگر دوستدار خان احمد را خائن می دادند چون خیانت مجاهدین دیده و من با تمام گوشت و پوستم لمس کردم. کاری به اختلاف مجاهدین با جمهوری اسلامی و خان احمد با شاه عباس ندارم ناراحت نمی شوی به عقیده نسل ما جفتشان خیانت کردند. البته تا جایی که من هم مطالعه کردم شاه عباس هم در گیلان کم نامردی نکرد. اون هم به جای خود قابل بحثه. اما من چون زود ازدواج کردم فرزندی دارم که فکر کنم 2 سال از تو کوچکتره. پدری به نسبت جوانم و با پسرم رفیق. درد نسل تو را می فهمم. می گویید ای بابا چرا بایستی در این گیلانی که آب و هوایش عین اروپاست. این پیشینه فرهنگی داره و انقدر انسانهای مستعد و ارزشمند داره برای کوچکترین خواسته ها حسرت بخوریم. ما چی امان کمتر از ترکیه و اماراته. گاهی پسرم به طعنه میگه بابا اگر شماها از حقتان گذشتید اگر جوانی شماها به باد رفت چرا ما مانند شما عمل کنیم ما چه گناهی داریم. چقدر به عشق وطن چشممان را روی این همه خواسته ببندیم. البته هم پسر من و هم تو سوریه را می بینید . الان بچه های سوریه بیگناه را نگاه می کنم . نمیدانم شما یا دوستدار سوریه رفته بودید؟ من رفتم. تا جایی که می دانم سوسیالیست هستی. آنجا بهشت شماها بود. چنان برابری فردی . اجتماعی و معیشتی و امنیتی بود که نه در ایران نه تو ترکیه تصورش را نمیتوان نمود. ببینیئ چه بر سرش آوردند. پسرم میگه بابا خیلی خوب نباید مثل سوریه ایها شویم درست اما تو بگو چی کار کنیم خفه خون بگیریم.این موقعها یاد رفیق عزیز محمد علی اینانلو می افتم که می گفت باید حرکت کرد . ساکت نشد اما نه به خاطر ترس از کسی که به خاطر ایران بایستی هر لحظه ببینی چقدر مقدورات داری. هی بسنج. هی بسنج بعد حرکت کن. بچه ها مسعود. دوستدار. امین و هر کی دیگر این صفحه را نگاه می کنید شماها شبیه تر از آنی به هم هستید که تصور می کنید. همه اتان ایرونی هستید و هم استانی. چرا با هم حرکت نمی کنید؟ چرا امین به حساسیتهای دوستدار توجه نمی کنی البته الان بهتر شدی اما پسر گلم ( امیدوارم از این لحنم ناراحت نشوی) اگر آریایی . کوروش و فردوسی و یا هر چیزی را قبول داری یا نداری در دلت نگه داری و به بعضی از دوستانت هم همین را بگویی. خوب یا بد در خود گیلان هم اینها خط قرمز خیلی ها هستند. من چند سالی هند زندگی کردم آنجا هم گاندی خط قرمز خیلی ها بود. حالا سراغ خط قرمز هم نرویم نمی شود. و شما دوستدار هم نسلی من. هم درد من. چرا تحملت را برادر بالا نمی بری. بگذار اینها حرف بزنند با یک گیلان زنده باد عده ای که همه تجزیه طلب نمی شوند. دیگر خودت گیلانی هستی اینجا که برادر تبریز نیست. بی خیال حامد کاسپین شو بگذار اون هم حرفشو یا فحشش را بدهد. اینها همان کاری می کنند که از من و تو دریغ شد. چرا به ما نسل سوخته می گویند چون نگذاشتند حرف بزنیم. حرف حرفه برادر باید اشتباه کرد تا به درست رسید. قرار نیست تا هرکی حرف بزنه بری پرونده اشو در بیاری. نکن برادر. اینها آدم هستند سلول نیستند که با چاقو جراحی به جانشان بیافتی. بگذار درستی یا نادرستی را زمان به همه ما یاد بده. بعد اینها نباشند دیگر کی در این فضای خواب آلود ایران کار می کنه. بیشتر آدمهای خوب ایران به قول مسعود شرافتمندانه به کارشان مشغولند و خیلی لطف کنند یک آهی هم می کشند اینجوری گیلکی که سهله تا صد سال دیگه هیچی از ایران نمی مانه. ببخشید خیلی پرگویی کردم امین جان باز از فرصتی که به من دادی متشکرم.

    1. مجید؛
      اول از همه متشکرم از تو که نقد رو رها نمیکنی و باب گفتگو رو باز میذاری. با خیلی از حرفهات موافقم. گرچه هرگز زیر بار مقدس‌سازی و خط قرمز سازی از هیچ چیز نمیرم. توی همون هند گاندی منتقدان سرسختی داره و مقالات و نقدهای جدی درباره‌ش نوشته شده و میشه. مهم نیست که درسته یا نه مهم اینه که امکان اون نقد و پرسشگری هست.
      بله. من هم با تو موافقم که در بسیاری موارد من یا مسعود یا دوستدار و یا دوستان ناسیونالیست نوآمده‌م اشتراک داریم. از طرفی، درسته که این الان حرف مفته و تا در عمل به محک گذاشته نشه حرف باقی میمونه اما این رو میدونم که در نسل من هم بسیارند کسانی که برای دفاع از سرزمین خودشون در مقابل استبداد داخلی یا استعمار جدید خارجی حتی حاضرند از جون خودشون بگذرند کما اینکه کم نداشتیم و نداریم از این دست.
      ایران، سرزمینیه که طی تاریخ با کنار هم قرار گرفتن جمعیتهایی که میشه اونها قوم یا خلق یا ملت یا هرچی بنامیم، شکل گرفته و من هم اگر روی مقطع تاریخی بسیار مهم اشغال گیلان توسط فویه حرف میزنم منظورم تقدیس خاندان کارکیا نبوده و نیست. سرگذشت این سرزمین و مردمش جدای از سرنوشت حکومتهای حاکم بر اونه. همیشه بیشترین زخم رو از حکومتهاش خورده. اغلب همین حکومتها نزدیکترین همکاری رو با بیگانگان برای ادامهٔ حکومتشون داشتند. اونها که ادعای استقلال داشتند بیش از همه. البته استثناهایی مثل دولت دکتر مصدق بوده که با دخالت امپریالیستی امریکا سقوط کرد.
      بله. این در کنار هم بودن، نه در سطح ایران بلکه در سطح خاورمیانه اهمیت داره. دیدن دو سوی حمله بهاین مردم هم اهمیت داره. یعنی جنایتهای دولتهای عضو ناتو همون قدر واقعیه که دیکتاتوری خاندان اسد. راه سوم، اعتماد مردم به خودشون و به همدیگره. دموکراسی، که مهمترین پایه‌ش آزادی بی حد و حصر بیانه برای ملتهای خاورمیانه از آب هم حیاتی‌تره.
      افراطی‌گری مذهبی در کجاها قدرت بیشتری پیدا میکنه؟ در سرزمینهایی که نقد و پرسشگری به خاطر حفظ خطوط قرمز و مقدسات تعطیل و تهدید میشه. فساد اقتصادی کجا بیشتره؟ جایی که حرف زدن از فساد بیشتر برای حرف‌زننده تبعات داره تا برای مفسد.
      ما به یک بیداری نیازمندیم. چاووش‌خوانهای این بیداری روشنفکران مردمی هستند. اونهایی که دائم روی مردم و اراده و خواست و نیاز مردم تاکید دارند بدون اینکه خودشون رو قیم بدونند یا مردم رو به خاطر اشتباه تحقیر کنند. روشنفکرانی که به دامن قدرت نمی‌افتند و هر وقت با دوگانهٔ کاذب “بد و بدتر” روبرو شدند به فکر ساختن راه سومی هستند.
      الان مهمترین دوران برایما گیلکهاست تا انباشتی از اندیشه و پرسش به وجود بیاریم. از همه چیز خودمون بپرسیم. همه چیز رو بشناسیم و نقد کنیم. هیچ چیزی رو به بهانهٔ تقدس از دایرهٔ نقد و شناخت بیرون نگذاریم. این طوریه که پیوندها بین مردم از هر قوم و دین و ززبانی محکمتر میشه.
      اینکه پس از انقلاب ۵۷ مردم فوج-فوج به جنگ با متجاوز رفتند، به خاطر استحکام پیوند بین مردم در اون سالها بود. مردم یک حکومت مستبد رو سرنگون کرده بودند و این رو حاصل همبستگی خودشون میدونستند. هرگز این دشمنی به دشمنی با “مردم عراق” تبدیل نشد. حالا هم دشمنی ما با جریانات ضددموکراسی و ضد آزادی بیان و ضد همزیستی، جریانات افراطی مذهبی و قومی نباید منجر به دشمنی ما با مردم فلان دین و بهمان قوم بشه.
      نقدم از پان‌ترکیسم باید جوری باشه که من بتونم وقتی توی انزلی سر سفرهٔ رفیق ترکم نشستم که پدرش هم ساکن انزلی بود و در نتیجه خودش رو انزلی‌چی میدونه و نون و نمکش رو میخورم، در اون چهرهٔ یک دشمن رو نبینم.

  12. چندتا سوال برام پیش اومده، امیدوارم با جوابهای شما قانع بشم؛
    1.همونطور که گفتید جریان سومی به راه افتاده که تعداد افرادش کم نیستند، و اینطور هم که به نظر میاد فکر نمی کنم به همین راحتی ها ول کن معامله باشند
    سوالم اینه چطور میشه با اینها نبود و بهشون همفکری نداد و اونها رو نادیده گرفت؟ (چه با تهدید/برچسب/و…)
    2.گفتید پان و ناسیونالیست ها از طبقۀ پایینی و زحمت کش هستند، چطور به این نتیجه رسیدید؟ (با وجود افرادی در این گروه که در حال حاضر دارای مشاغلی هستند دولتی با مدارکی مانند لیسانس حقوق، عضو شورای شهرها و …)
    3.میشه راه حلی ارائه بدید که به توسط اون بشه پان رو از غیر پان تشخیص داد، با وجود شواهد عینی که به وضوح و در برابر چشمان همه اتفاق می افتد و آن هم چیزی نیست جز فرهنگ قومی و قبیله ای در میان به اصطلاح پان ها؟
    4.گفتید باید هوشیار باشیم که در دام افسون گرهایی مانند سنت گیلان شناسی و جناح های سیاسی و امثالهم نیفتیم، اما در عوض راه حلی که ارائه نکردید هیچ، بلکه فقط با کلی گویی راههایی رو پیشنهاد دادید که خودتون قبل از همه مطمئن هستید هیچکس این راهها رو امتحان نمیکنه
    مثل: خاورمیانه ای متحد، خاورمیانه ای به دور از نظامیان کشورهای بیگانه، ترویج همزیستی، بی‌اعتمادی به همهٔ جریانها و نهادهایی که تفرقه‌ها رو تبلیغ میکنند، و…
    5.و در آخر ، در سومین باری که این متن و نظراتش رو خوندم، از جوابهای شما این برداشت رو کردم که شما دارای یک خط و اشل کاری هستید که با اون در حال پیش رفتن هستید و مطمئناً به موفقیتهایی دست پیدا کردید، از اینرو حاضر نیستید کمی از اون فاصله بگیرید (شاید اشتباه میکنم)
    ولی نکاتی که من از این متن گرفتن اینه که گیلک نان ده است نه خدا، و اینکه اگر این دعواها اللخصوص رشت و انزلی ادامه دار باشد، احتمالاً کسانی که دوستانی در انزلی دارند باید به فکر باشند که روابط خودشون رو محکمتر کنند تا اگر مهمان انزلیچی ها شدند باز هم اونها رو تحویل بگیرند
    (جسارت بنده رو بعنوان کوچکترین خوانندۀ مطالبتون ببخشید)

    1. نیما؛
      من البته نه با امید قانع کردن شما بلکه با امید به روشن شدن چراغ شک و رسیدن به زبان مشترک سعیمیکنم به سوالها جواب بدم:

      ۱. این جریان سوم در واقع به نوعی تعبیر رویای همون سنت واپسگراست. بنابراین زیاد نمیشه روی “سوم” بودنش مطمئن بود. بگذریم، اینکه ول‌کن معامله هستند یا نه البته وابسته به خیلی عوامله. ما دربارهٔ نوعی اندیشه حرف متزنیم که آلت دست جریانها و باندهای پولی و نظامی مختلف قرار میگیره و توده‌های مردم رو به جون هم میندازه. پس وقتی از داریم از پان‌فلانیسم حرف میزنیم یعنی همزمان هم از یه آدم یک لا قبا که تبدیل به پیاده‌نظام این تفکر میشه حرف میزنیم و هم از کسی که میلیونها خرج رسانه‌هایی میکنه که این اندیشه‌ها رو پرورش بدن و هم اون آدم سیاستمداری که به نفع منافع دومی، شور و شوق اولی رو جلب میکنه. به دلیل همین پیچیدگیها، تقسیم‌بندی آدمها بر اساس قوم و نژاد میتونه خطرناک و گمراه‌کننده باشه. این جوری انگار یه آدمی رو که برای شام شبش مونده اما توی این زندگی فلاکتبار دلش به افتخارات ملی و قومیش خوشه و باعث و بانی فلاکتش رو مهاجرت افرادی مثل خودش میدونه گذاشتیم کنار کسی که از قضا تفریح و عشق و حال و سرمایه‌گذاریش توی همون کشورهاییه که جلو اکثریت مردم بهشون فحش میده. این دو در یک تفکر ناسیونالیستی افراطی فقط چون از یک ملت/ریشه هستن در کنار هم قرار میگیرن.
      پس این نخستین تفاوت ما با ناسیونالیسم افراطی و تفکر پان باید باشه. دیدن انسانها بر اساس پیچیدگیهای اجتماعی و اقتصادی و تاریخی.
      دومین قدم مهم اینه که قبول کنیم این منطق رو حتی یه بچهٔ سه ساله هم قبول نمیکنه اما یه آدم پان روش پافشاری داره که: همهٔ آدمهای یک قوم بابت اتفاقاتی که توسط برخی از افراد اون قوم رقم میخوره مسئولند و میشه راحت گفت “گیلکها فلان…” و “ترکها بهمان…”.
      سومین گام دست برداشتن از پارانویا و دشمن‌پنداریه. چرا باید کسی که عرق قوم خودش رو داره همهٔ هم و غمش نظارت بر حال و اوضاع قوم دیگری باشه که بخشی از اون قوم توی سرزمین این یکی مهاجرند؟ چرا یک دفعه برای قومی که اکثریت قریب به اتفاق مردمش از زبان خودشون گریزانند و ادبیات معار ضعیفی داره و همهٔ منابعش توسط گیلک و غیرگیلک داره غارت میشه و کلی کار نکرده برای خودش داره ناگهان هم و غم دغدغه‌دارهاش میشه ترکها و کارهای ترکها و حرفهای ترکها و…؟

      ۲. من نگفتم پانها و ناسیونالیستها از طبقهٔ پایین یا زحمتکش هستند. گفتم این اندیشه به راحتی میتونه آدمهای اون لایه ازجامعه رو جذب کرده و برای اهداف پلیدش بسیج کنه.
      بله. اون افرادی با اون تیپ که مثال زدی بیشترین فعالان اینترنتی و مجازی این امر هستند چون اونها به لحاظ طبقاتی فقط تا همین حد تحریک و جوسازی و بعد کنار کشیدن ازشون کاری برمیاد. خلت طبقاتی اونها بهشون نوعی مجافظه‌کاری میده که در عمل حاضر نباشن چیزی از خودشون هزینه کنند اما فضایی رو به وجود میارن که بخشهای نیازمندتر جامعه بی‌مهاباتر به ورطه ش می‌افتن و باعث و بانی فقر و محرومیت و ناکامی خودشون رو در چهرهٔ دشمنی میبینند که بالادستیها براش تویر کردن!
      یک نکتهٔ خیلی مهم رو فراموش نکنیم: تفکرات فاشیستی همیشه پوپولیستی هم هستند. نمیگم هر تفکر پوپولیستی‌ای، فاشیستی هم هست. ولی هر فاشیسمی نیا به پوپولیست بودن داره و تکرار این شعار که همه از هر طبقه و با هرسطحی از رفاه از یک خون و نژاد و ملت هستیم و برایوطن جانفشانی میکنیم و با دشمن میجنگیم و دشمناونی نیست که داره ما رو غارت میکنه بلکه اونیه که از ما نیست.

      ۳. مهمترین راه تشخیص پان اینه که آیا درکی از حضور دیگری داره؟ آیا معتقده که انسان حق داره با زبان و فرهنگ و اعتقاد خودش در جایی که دوست داره (بدون اینکه باعث آوارگی کس دیگری بشه) زندگی کنه؟ آیا معتقده که مناسبات قبیله‌ای به سر اومده و اگر یک یهودی در خیابان عمل بدی انجام داد به جای تلاش برای اجرای عدالت در قبال اون یهودی، اشتباهه اگر بخواهیم عدالت رو برای “یهودیها” اجرا کنیم؟ آیا آمیزش با اقوام و ملتهای دیگر رو تهدید نمیدونه برای خودی؟ یعنی راهی که برای حفظ و بالندگی فرهنگ قومی پیدا کرده نگه داشتن خود در گلخانه و دور نگه داتن فرهنگهای دیگر از این گلخانه‌ نیست؟ آیا دائم برای قوم خودش مرز و سرمزین تعیین نمیکنه؟ آیا سودای این رو نداره که همهٔ مردم قومش از هر گروهی، چه اونی که استثمار میشه چه اونی که استثمار میکنه، چه محکوم، چه حاکم، همه و همه در کنار هم برای وطنشون تلاش کنند؟

      ۴. دربارهٔ راه حل بارها و بارها در همین وبلاگ حرف زده شده. دنبال راه حلی مشخص نباشیم. شکلی از زیستن و بودن برای حل وضعیت فعلی ما لازمه که اگر ندونیم چه نشانه‌هایی داره، دست‌کم مطمئنیم که چه نشانه‌هایی نباید داشته باشه مخصوصاً که به عنوام یک قوم درخطر زوال و در اقلیت باید خیلی بیشتر و بهتر بدونیم:
      عدم مدارا در قبال دیگری.
      حس حقارت قومی (این جوکهاو شوخیهای مخصوص طبقهٔ متوسط در باب عیب و اشکلهای خودمون.)
      حس برتری‌جویی قومی (این فضای کاذب و مبتذلی که در سالهای اخیر شکل گرفته بازبیشتر در طبقهٔ متوسط مثل جوکهایی در ستایش فرهنگ و کلاس و محسنات گیلکها.) که راه فرار روانی از حقارته.
      درافتادن به ورطهٔ خطرناک حمایت از زور و استبداد و فساد و جناجهای سیاسی تمامیت‌خواه به بهانهٔ جلب حمایتشون از منافع قومی.
      درافتادن به ورطهٔ واکنش.
      الگوبرداری از روشهای سنتی امثال پان‌ترکها و شکل دادن نوعی خرده‌فرهنگ حساسیت قومی. جوری که مردم صبح تا شب بمونن منتظر که کجا به کدوم افتخارشون توهین شده که کمپین راه بندازن! ایندر واقع اعلام تعطیل روند عادی زیست قومی-هویتی ماست تا هر روز برای ما روز خاص و مقطع حساسی باشه.
      تخصیص انرژی به بخشهای واکنشی، جدلی، افتخارسازی، تبلیغات پوچ نمایشی و… به جای تولید محتوا و خلاقیت و ساختن و شناختن خویشتن.
      انتخاب راه حل بر اساس راه‌حل‌هایی که دیگران انتخاب کردن!

      شما گفتی هیچ کس راهی که من میرم رو امتحان نمیکنه. چه عرض کنم؟
      رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
      رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
      طی این یک دهه آمدنهایپرشور و محو شدن ها و ناامید شدن‌های فراوان دیدم اما از اینها گذشته اگر علاقمندانی هستند که میلی به امتحان روش و منش پیشنهادی بنده ندارند، نداشته باشند اما آخر چرا باید موارد مضمومی که بالا برشمردم براشون بیشتر ارزش امتحان کردن داشته باشه؟
      بهعنوان مثال خاورمیانه‌ای متحد و آرام بی‌شک از طریق تفرقه‌افکنی و دامن زدن به نفرت از ترکها و یا تبلیغ علیه کلیتیک قوم و یا مهاجرستیزی و تعصب ورزیدن روی هویت و اندیشهٔ خودی به دست نمیاد. پس دست‌کم در منش و روش پیشنهادی من نصف راه رفته‌ست با نرفتن به سمت اینها. اینهایی که متاسفانه دوستان ناسیونالیست نوآمدهٔ من با کله دارن به سمتش میرن.

      نکاتی که از متن گرفتید چندان به نیت نویسنده مربوط نیست. مسالهاین نیست که دوستان کسیدر انزلی باز هم تحویل بگیرند. من نمیدونم شما نسبت و حست به دوستانت چطوره ولی معمولاً دوست، دوست داشته میشه. و دوست داشتن و دوست داشته شدن ربطی به تحویل گرفتن نداره. مساله بر سر همزیستیه. مگر اینکه اعتقاد شما در دوستی این باشه که فقط با افراد از نظر ژنتیک گیلک میشه دوستی کرد!

    2. نیما؛
      راستي حلئه کي اي سؤالؤنه مطرح بۊدي تينم فرصته کاراگيرم خۊدم‌ئبه تا مي نظراته نظريتر تؤضيح بدئم. مي پيشنهاد هۊ مسيري ايسه که شؤدرم. مي عمل ؤ مي بنويشته’ن بئتر گۊنن کي مي پيشنهاد چيسه ولي اگه بخأم نأ عملي، کي نظري ؤ وأچرده تؤضيح بدئم خأ بۊگؤم، مۊ “وضعيتˇ نفی”ˇ دۊمبال دننئم بلکي اي وضعيتˇ نفیˇ نفیه خأنم.
      مثال زئنم:
      چپؤن معتقدن اي دۊنيا که کاپيتاليسمˇ زاکۊن (قانۊن)ˇ جير اينˇ کار پيش شؤدره، آدمه خۊشˇ اسير بۊده. اي سيستمه ناعادلانه دؤنن. چره؟ چۊن “پؤرؤلتاريا” چأکؤنه. پؤرؤلتاريا چيسه؟ اۊن چي گه وضعيتˇ مئن رنج کشنه. هر ته آدمˇ مئن، اۊقسمت کي استثمار بنه ؤ خۊدشأچي بيگانه بنه، هۊن!
      خؤ. اي چيسه؟ اي وضعيت کي گۊنن کاپيتاليستیه، اينˇ نتيجه اينه نفی کؤنه. پؤرؤلتاريا، رنج دأنه خۊشˇ همأ. استثمار دأنه. کثيفي دأنه. خلاف دأنه. فقر دأنه. بزهکاري دأنه. خرافات دأنه. حماقت دأنه. ولي کاپيتاليسم گۊنه مۊ بئترين روش ؤ سۊليکم. مۊ تضمين کؤنم مردۊم کمترين رنجه بکشن.
      پس اي دۊ ته همديگره نفی کؤنن.
      خؤ! ايسه تصور بکۊن يک نفر بخأ اي وضعيته عوضأکۊنه. چي کؤنه؟ اي وضعه “نفی” کؤنه. اي وضعيتˇ نفی چيسه؟ پؤرؤلتاريا! پس پؤرؤلتاريا تقديس بنه. کار تقديس بنه. رنج تقديس بنه. چۊن پؤرؤلتاريا رنج کشنه ؤ کار کؤنه.
      چي بۊبؤ؟ طرف خأس دۊنيا دئه کاپيتاليستي نبۊن کي پؤرؤلتاريا نبۊن.کاپيتاليسمه نفی بۊده.اۊنˇ نفی پؤرؤلتاريا بۊ. مردۊمه ويشتر بدبختأگۊده. چره یه عده کار بکۊنن يه عده مۊفت بۊخؤرن؟ کار خۊبه. همه کار بکۊنن!
      ولي قضيه اينه که اتفاقاً کاپيتاليسم اگه خأ تمنأبۊن خأ اۊنˇ نفیه نفی گۊدن! پؤرؤلتاريا نفی گۊدن. پس کار گۊدن ؤ رنج کشئن نخأ افتخار بدأره. پس اعتصاب کي کار نۊدن ايسه تينه کاپيتاليسمه تۊکؤن بدئه.

      ايسه اي مثاله بزئم فلسفه’ جي تا مي منظۊره برسؤنئم. امه گۊنيم امئه زبؤن ؤ هؤويت فکته-دره چۊن مرکزگرايي ؤ ناسيۊتاليسمي گه تهران سرأگيته ایرؤنˇ همه‌ته خلقؤنه کم-کمی هأشکنئه. خؤ! خأنيم اي وضعه عوضأکۊنيم. چي بکۊنيم؟ بشيم اي وضعيتˇ نفیه تنأگيريم؟ اي وضعيتˇ نفی، بنه هر قؤمي گه خأنه خۊش‌ئبه دؤلت چأکۊنه يا هر قؤمي گه خأنه خۊشˇ خؤلص بؤن ؤ اصالته حفظ بکۊنه.
      مۊ گۊنم امه خأ اي وضعيتˇ نفیه نفی بکۊنيم. يعني اۊ جۊر قؤمي فعاليت گه خأ دؤلت چأکۊنه يا اؤکته دسسه کي خأنه خۊشˇ اصالته حفظ بکۊنه ؤ هين وأسي هميشک “ديگري” جي ترسنه ؤ يکته آرماني سامؤن فرض بۊده دأنه کي اۊنˇ جمعيت خؤللص گيلک ببۊن!
      اينه خأ نفی گۊدن. اي وضعيتˇ نفیه. اۊني گه اي ستم أجي خۊشه چأکؤنه قۊرباني تا خۊدش بۊتؤنه هر ستمي بکۊنه. اۊ دومي ستمه خچ نفی گۊدن.

      هين وأسئه کي مۊ “گۊيشˇ معيار”ˇ بارˇ جير نشنم! چۊن امه خۊدمؤن هي انديشه’ جي ضربه بۊخؤرديم. پس اي راهˇحل امي شي نئه. خأ تازه را پا زئن تا را واببۊن.

      ناسيۊناليستؤن باني پانؤن هميشک تأ ارجاع دئنن ديگري سۊليکه: اۊ اول شۊرۊع بۊده! اۊنˇ تقصيره. وختي اۊن ايتؤ کؤنه ساکت بيسيم جواب نديم؟
      اۊشؤن هميشک وضعيتˇ نفیˇ سر ايسأن. امه خأ ايشؤنه سروؤزيم، تا شؤه دوأريم.

  13. خرسندی

    از متنی که خواندم اینطور استنباط کردم که خودتان روزی جزئی از این ناسیونالیستهای افراطی بودید یا دستکم گرایشی فوق العاده به آنها داشتید و حالا به تجربه به تعادل رهنمون شدید. مبارک باشد ان شاءالله. امیدوارم آن جوانهایی که شکر خدا در گیلان خیلی کمتر از آذربایجان است هم روزی به تجربه شما برسند. البته ای کاش وسط متن به این زیبایی یاد مشکل خود با دوستدار نمی افتادید و عنان اختیار از دست نمی دادید. ضمن آنکه برای شما آرزوی موفقیت می کنم و نمی دانم لیست طولانی ادعایی شما چند نفر هستند؟ اما دکتر یا به قول شما دوستدار کذا! از محبوبیت زیادی در میان دانشگاهی ها برخوردارند و اگر قرار به لیست باشد لیست دوستداران دوستدار خیلی طویل تر از هم نظران شما هستند. خداوند همه ما را در این خاورمیانه پر آشوب به اعتدال رهنمون سازد.

  14. چي خؤب بۊ تي اولي جوابأ نيده-بيم ؤ يکˇ دۊرده دؤومي جوابأ بخأنده-بيم
    چؤنکي اولي دۊرۊن کرأ دۊرأ بؤستان ديبيم جه أصلˇ مؤضۊ
    ولي دؤومي دۊرۊن بتأنستي واشکافاني قضيهˈ و نيزيکأ بيم ايجائي زوانأ
    ايتفاقن أ مثالي کي بزئي گيلکانˇ پيله-تران ؤ پيله-گٚلˈن ؤ پيل-کسانˇ ره خؤبه کي بدانيد وا نسلˇ جديدˇ زاکانˇ ويجا بئسيد ؤ أشانˈ بال بزنيد نأ اينکي ورچسبˇ ؤ ترسانئنˇ مرأ أشانˈ تاودد اۊ را دۊرۊن کي بۊگؤفتي، يا اينکي ايتأ نوا کۊدنˇ مرأ اۊشانˇ جا بخايد وستا کۊند
    چي بئتر بؤستي أ مقاله کي بينيويشتي جا، تي قؤلي، واچرده تؤضي بدابي کي، چي واسي نوا واکنشˇ سروخت شؤن
    مي نظرم، عوضي کي ايتأ تازه نمادˇ دۊمبال بيشيم، أمي دوارسته نمادˈنأ زندهˈ کۊنيم، مثن أمي رخت ئۊ ليباس، أمي جشنان، ويشتر کس کسˇ ور جمأبۊستن، أشان ايجانائي ره بکارخؤرترد تا باقي چيزان
    ببه کي فردأ، ايمررۊ جا بئتر ببه.

    1. نیما؛
      تازه اي ليسته خأ چن چي ديگه علاوه گۊدن. مؤهمترين چي اينه کي امه خأ امئه زبؤنه وؤرز بأريم ؤ ورز بديم. خأ امئه زبؤنه بقايده بشناسيم تا بۊتؤنيم اۊنˇ پستايي‌ئنه (پؤتانسيلؤنه) بيرۊن هأکشيم.
      الؤن امه خلاق ؤ چاکۊنينکس آدم خأنيم که هر حرفه مئن کي ايسأ اۊنˇ مئن گيلکيه کارأگيره ؤ گيلکي به تازه عرصه وابکۊنه.
      تسک ؤمنفرد ؤ جزيره‌يي کۊنۊش فايده ندأنه. چۊن بأزين ايتؤ هرکي خأنه هندئه چرخه اختراع بکۊنه. ولي امه لازم دأنيم بۊگذشته تلاشؤنه بشناسيم ؤ اۊشؤنˇ سر امئه شئه بنا بکۊنيم. هين وأسي امرأني امئه پيشنهادˇ مئن،گيله‌وا خطه رعايت بۊديم ؤ هۊنˇ سر تازه پيشنهاد بدأيم.

      امه الؤن فيلم خأنيم، تئاتر خأنيم، مۊسيقي خأنيم، دانشنامه خأنيم، رؤمان خأنيم، انجمن ؤ ان‌جي‌اؤ ؤ زيويشري (محيط زيستي) مدافع خأنيم، مجله ؤ سايت ؤ رسانه خأنيم. ولي نأ دؤلتي. نأ زر ؤ زۊرˇ سايه جير.

      هرته تينيم يکته سفير ببيم. هر جا کي ايسأيم. بي دۊشمني. بي کينه. بي حسادت. گيلکي گب بزنيم. گيلکي بنويسيم. اينه بۊدؤنيم که گيلکي خؤندن ؤ نيويشتنم هر ته زبؤنˇ مۊسؤن “آمۊتن” خأنه. ايتؤ نئه که چۊن مۊ گيلکم پس بايد بۊتؤنم گيلکي وؤته بۊخؤنم ؤ اگه مننئم بۊخؤنم پس اۊ خط ؤ وؤت مۊشکل دأنه.
      غلطه اگه تۊرکؤن ؤ کۊردؤنه چأکۊنيم امئه قالب ؤ اؤلگۊ. اۊشؤنˇ مۊشکلات امي شي همأ فرق کؤنه. اۊشؤنˇ لهجه’ن همديگرˇ همأ خئلي تؤفير دأنه. اۊشؤنˇ زندگي حلئه خئلي سؤننت ؤ قبيله همأ تۊشکه بۊخؤرده’.
      مأ ياد دره يکته مي کۊردˇ رفيق که فيلمساز ؤ نيويشتنکسه ؤ هم ايرانˇ کۊردؤنˇ فرهنگي فضا مئن ايسأبۊ هم عراقˇ مئن کار بۊدهدأنه مأ گۊت شمه گيلکؤن تينين رؤمان بدأرين چۊن شهره ويشتر تجرۊبه بۊدين. گۊت رشت ؤ انزلي ؤ لايجؤن ؤ…، مخصۊصاً رشت، شيمئبه يک جۊر شهري زندگي تجرۊبه’ ارث بنأ کي گيلکي زبؤنم اۊنˇ مئن دره ولي امه مننيم ايتؤ سنندجˇ سر تکأديم. امئه زبؤن ويشتر هۊ رۊستا مئن زۊر دأنه.
      ايشؤن امره گۊنه کي امي وضعيت هرماله قؤمه نۊمؤنه پس خأ خۊدمؤنˇ خصلتؤنه بشناسيم.

      گيلکي بازار ؤ تاکسي ؤ خيابؤنˇ مئن کي ضعيف نۊبؤ. رسمي جيگه’نˇ مئن تضعيف بۊبؤ: اداره’ن، مدرسه’ن، رسانه’ن.
      پس خأ هي “رسميت”ˇ مراقب بؤن ؤ نخأ رسميتˇ شيفته بؤن.
      خۊدمؤنيم. خۊداوکيلي تا الؤنم هرکي هرچي گيلکيه بال بزئه ؤ اۊنئبه حقسأی بۊده، رسمي نبۊ. ايسه ورگ ؤ من ؤ تۊ ؤ امي همسلامالؤن هيچ. حتی گيله‌وا يا افراشته يا دامؤن أني رسمي نبۊن. همه مۊستقل بؤن.
      اصلا اي زبؤنه تا الؤن هي مردۊم، بازار ؤ دهات ؤ شهرˇ محله’نˇ مردۊم حفظ بۊدن نأ رسمي مراجع. پس هيشؤنه خأ متشکل گۊدن ؤ آمۊزش دأن.
      امه، اينترنتˇ زمت ايسأيم. اي امئه پيله امکانه. اينترنت امره بال زئنه کي حتی آمۊزشم بۊتؤنيم رسميتˇ دسأجي رها بکۊنيم

      خؤ! اي مئنه مأ حق بدي که وختي اينم يک عالم جوؤن اينترنتˇ مئن خۊشؤنˇ انرژي ؤ شۊر ؤ شؤقه خرج کأدرن تۊرک‌ستيزي ؤ چشم ؤ همچشمي سر ؤ سراخرم نتيجه گينن که اي‌سفره بشيم فلان کسه رأی بديم که وضع عوضأبۊن، نگران بنم. اي انرژي‌ئن اگه هدايت ببۊن امئه نۊده کارؤنˇ طرف، امئه دبؤن ؤ فرهنگم تيتي کؤنه.

  15. ورگ عزیز ممنونم که همچنان ادامه می دهی منتها برای من هم سئوالی آمده 1- با این هموطنهای ترکمان چی کار کنیم؟ برابر فحش و ناسزایشان سکوت کنیم. البته من خودم از سمت مادری ترک هستم اما والا خانواده مادری من روحشان از اینجور ماجراها خبر نداره مشغول تجارت و زندگی خودشان هستند و چند تا شهید هم تقدیم کردند. منظور من اینهایی است که هدفمند کار می کنند. 2- شما با کی ها بحث می کنید؟ یکی از همین ناسیونالیستهایی که می گویید خانمی است اهل رستم آباد دیدم در پیجی به تالشها به بهانه میرزاکوچک خان فحش داده بود گفتم خانم شما هویت طلب هستید یا دنبال دعوا و مرافعه؟ هرچی از دهنش در آمد به من گفت. به من معلوم شده که این افراد حداقل در استان ما خیلی کم هستند و هر جا هم تا حرفی می زنند از نصیحت تا دعوا و مرافعه هم بهشان حواله میشه. معذرت می خوام اما در آنها سواد و یا عرقی واقعی ندیدم. آن چهار تا کاندیدا هم فکر کنند دیگه بتوانند از اینها استفاده کنند. به نظرم همان کار خودتان یعنی تولیدات گیلکی را انجام دهید بهتره. 3- دیدم با کاربری بحث می کردید که هیچ چیز مقدس نیست و قابل نقده. اما از شما سئوال دارم ؟ فحاشی به میرزا کوچک خان ستارخان و کوروش کبیر نقده یا مقدس زدایی؟ به نظر من همانطوری که سواستفاده از اسم ستارخان توسط پان ترکها زشته تجزیه طلب خواندن میرزا و توهین به کوروش کبیر هم نقد نیست اگر ملاک شما دموکراسی که اکثر مردم ایران اینها را دوست دارند. قلمتان پر توان باد.

  16. حق پناه

    جناب خرسندی ضمن احترام به سایت وزین ورگ و همشهری محترم و دلسوز ما جناب حسن پور اما با راه ایشان ما هم زیاد موافق نیستیم. ایشان دوستانی مانند نیما را دعوت به اعتدال می کنند اما خود در پاره ای موارد مرز مشخصی با آن جوانها ندارند . شاید این متن فصل جدیدی در کردار ایشان باشد اما در میان ما فرهیختگان دانشگاهی لاهیجان آرای دوستدار تالش و گیلک مقبول تر است.

  17. پورنصیری

    در جواب حق پناه بگویم که لطفا از طرف خودتان حرف بزنید نه به نمایندگی از فرهیختگان دانشگاهی. شما کی نظر همه را پرسیدید؟
    آقای حسن پور با موسسات و افراد دانشگاهی مختلفی تا به حال همکاری داشتند و ما با وجود انتقادهایی نوشته ها و آثار ایشان را از بام سبز در لاهیجان تا گیله وا و ورگ دنبال کردیم.
    اما شما که به نمایندگی از جمع فرهیختگان حرف می زنی هنوز به جای اسم واقعی دوستدار تالش از همین نام مستعارش استفاده می کنید. این چه استادی است که دوست داران فراوان دارند اما هیچ مقاله یا اثری در گیلان شناسی ندارند؟
    بنده هم لاهیجانی هستم و دانشگاهی. از جناب حسن پور مقالات بسیار در مجله ها خواندم. شما از دوستدار تالش در کدام مجله و منبع مهم گیلان شناسی و با کدام اسم و فامیل مقاله خواندید؟
    بنده حق پناه های لاهیجان را به خوبی می شناسم لطف می کنید بفرمایید شما کدام هستید که تا به حال افتخار آشنایی نداشتم؟

  18. حق پناه

    جناب پورنصیری امیدوارم ایرج نباشی. چرا که ایرجی که من می شناختم خیلی متین تر و با حوصله تر بود. اگر دکتر جعفری با نام مستعار دوستدار تالش یا جناب حسن پور با نام مستعار ورگ مطلب می گذارند که من و شما نبایستی توهین کنیم. نه شما همه حق پناههای لاهیجان را نمی شناسید که بعید می دانم پایتان به میدان دانشگاه آزاد هم افتاده باشد. من خیلی مودبانه از سایت وزین ورگ تشکر کردم اما گفتم از طرف خودم و همکارانم از جناب دکتر جعفری حمایت می کنم. شما چرا برافروخته شدی برادر؟ ببخشید اما به شما چه؟ مگر شما صاحب کل لاهیجان هستید؟ چطور جناب حسن پور از سیاهه ای صحبت می کنند ما دفاع نکنیم؟ واقعاً همینقدر به دموکراسی اعتقاد دارید. نه برادر دکتر جعفری مقاله ای در حوزه گیلان شناسی ندارند. اما اسمشان را جستجو کنید یا می خواهید با هم پیش ایشان برویم در حوزه پزشکی 90 تا مقاله دارند. و از اولین کسانی هم بودند که به نام خزر خرده گرفتند. خیلی پیش تر از امثال شما با انجمنهای محیط زیستی همکاری نمودند. اصلاً نمی خواهم به مدرک شما دکتر خودم و جناب حسن پور گرامی اشاره و قیاس کنم . اما از شما می خواهم اگر از خانواده محترم پورنصیری هستی که من هم مانند خودت به این مطلب مشکوکم نام بزرگ این خانواده را وارد این بازی ها نکنی. در شان این خانواده نیست.

  19. درود بر دوستان گرامی.

    بحث دراز است و گویا دوستان اینجا از نوشته های گذشته یکدیگر اگاهند.
    بخاطر همین نمیتوانم به جزییات ورود کنم.

    اما درباره پاره ای از کلیات…

    ببینید دوستان سالهای زیادی ایرانیان در کنار هم زیسته اند. به مدت چند هزاره. دیلم و گیلک هم که از ارکان ایرانند. دیلمان و گیلان، رکن رکیتن ایرانندذ. افتخار ایرانند….از ستون های اصلی ایران. سرزمینی که متجاوز را جسارت ورود بدان نبود و امثال پورداوود ها را در دامن پرورد.

    منتها عزیزان طی کمتر از صد سال گذشته مسائلی چند باعث شده است که زبان، مذهب، خرده فرهنگ ها و… را سیاسی کنند و کام ایران و ایرانی و دوستداران میهن را تلخ کنند.
    نقشه های پلیدی که در اندیشه تکه تکه کردن کشورمان از زمان تزار روس تا امروز مطرح شده اند….
    اما از اقوام بگویم
    این ایرادی ندارد که گیلک فرهنگ و زبانش را پاس بدارد. بسیار هم خوب هست.
    منتها وقتی صحبت از هویت طلبی میشود، زنگ خطری در ذهن ایران دوستان به صدا درمیاید که صد البته دراین رهگذر محق هم هستند.چون ازین رهگذر ضربه خورده ایم.

    باید مواظب باشیم.
    آیا راهی که امروز هویت طلبان اقوام میروند چند سالی دیگر به پان و پانگرایی ختم نمیشود؟ ایا این هویت طلبی های قومی، در حال خلق یک هویت جدا از ایران نیستند؟ چه تضمینی هست که چند صباح دیگری رهبری این هویت طلبان را یک میهن فروش به دست نگیرد…. و باید دانست که ما وقتی سخن از وطن است نه با احدی شوخی داریم نه تسامح…. آنچه ایران را بخواهد نابود کند را تاب نخواهیم آورد. هر چه که باشد اهمیتی ندارد، تعارفی هم نداریم. این خط قرمز ماست.

    باور کنید من به عنوان یک میهن پرست ازین مسائل ترس دارم.
    چون به سرمان آمده.
    مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
    مساله اذربایجان هم از کم شروع شد که به اینجا رسید.

    بقول شما یک عده جوانک پیدا نشدند که برای گیلان پرچم جداگانه!!!! درست کنند؟
    انصاف بدهید چه کسانی این جریان را پدید آوردند؟ و چه کسانی هویت جدای از ایران را به طور تلویحی یا با صراحت در ذهن این بچه ها القا کردند؟

    ایا جز هویت طلبان قومی بودند؟

    و اینجاست که میفهمم امثال دوستدار گیلک در گفته شان محق هستند. ایران را چون فرزند خویش دوست دارند و برای آن میترسند و به گواه تاریخ ترسشان هم بی راه نیست..،
    ایشان و امثال ایشان میبینند که تا امروز تقریبن تمام هویت طلبی های قومی دیر یا زود به تجزیه طلبی ختم شده است….تعارف که نداریم….
    شما یک جریان هویت طلب قومی را نمیبینید که کارش به پانگرایی و تجزیه طلبی نرسیده باشد…انصافن اگر هست به من هم بگویید. پس اگر وطن پرستیم چرا باید آنرا در گیلان و لرستان و غیره و ذلک هم راه بیاندازیم؟ تفکری که امتحانش را پس داده و مردود شده.

    پس اگر واقعن دوستدار ایرانید فکری کنید.
    چون شوربختانه این راه به ترکستان است….

    هرچه که هست ما در استانها نباید هویتی در تقابل با هویت ایرانی ایجاد کنیم.
    باید همیشه تاکید کنیم اگر گیلکی هست، گیلک ایران هست، لر هست لر ایران هست و…

  20. اگر بعضی جمله های این برادر کوچکتان تند بود پوزش میخواهم….
    وطن از مقولاتیست که شوخی بردار نیست.
    گفته ها را بی تعارف باید گفت….

    حقیقت این است که اگر بلحاظ بیولوژیکی نباشد اما بلحاظ فرهنگی برادریم.
    و باید برادرانه دراین راه مشکلات را حل کنیم.

    تاریخ نشان داده که همراهی ما ایرانیان همواره سرافرازی به دنبال داشته.
    و اما اختلاف
    زمانی آتش اختلاف در دامان وطن افتاد پست ترین اقوام و اندیشه ها نیز توانستند بر جان و مال و ناموس و اراده مردم و میهن مسلط شوند.

    این روزها بیش از هرزمانی حافظه تاریخی و خواندن تاریخ مملکت برای ایرانیان بایسته است….

    یاد آن جمله در زمان ابتدایی افتادم…
    دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
    یار و غمخوار یکدگر باشیم، تا بمانیم خرم و آزاد

    آنزمان مفهوم این شعر زیبا را ندانستیم
    اما این روزها مفهومش را با جان و دل حس میکنم.

  21. احمد زاده

    درود بر شما سام عزیز بنده تا همین لحظه با لبخند به منازعات دوستدار تالش و ورگ و امثالهم نگاه می کردم و لذا به جای صحبت با ایشان شما را مخاطب خویش قرار می دهم. بنده با تمام حرفهای شما و دل نگرانی های جناب دوستدار موافقم و خط فکری من بسیار به شماها نزدیک است. اما نقدی به دوست شما دارم. جناب سام نمی دانم چقدر با گیلانی ها آشنایی دارید و با خصوصیاتشان آشنا هستید فارغ از اینکه این استان مهد بزرگان ادب همچون پورداود ، دکتر معین ، سیروس شمیسا ،پرفسور رضا، دکتر عبدلی و …… بوده و هست از لحاظ بافت اجتماعی و فرهنگی و اگر تفاخر نباشد سطح مطالعه و آگاهی مردم اصلاً قابل مقایسه با آذربایجان نیست. قصد جسارت به آذری های عزیز ندارم ولی ما در گیلان انقدر که دغدغه تهیه کتاب ، غذا و پوشاک خوب داریم که اهل تجارت و حساب و کتاب نیستیم. آنسوی مرز هم کسی نیست که ما را آنتریک کند. بارها هم در تاریخ عشقمان را به ایران به اثبات رسانیدیم. لذا با همه احترام به شما و دوستتان بنده اصلاً نگران یک پان ترکیسم با ظاهر دیگر در استان نیستم. اگر یکبار نه به قصد گردش که کمی بیشتر در گیلان بگردید و با مردم نشست و برخواست کنید مانند من از نگرانی خارج می شوید. به همین خاطر هم از دوست شما که اصالتاً گیلانی هستند و بارها در نوشته هایشان و نظرات عرقشان را به وضوح دیدم متعجب می شوم. مردم گیلان این چند نفر در اینستاگرام و تلگرام و فیس بوک نیستند. گیلانی ها در طول تاریخ به کسی که پرچم جداگانه برای خود درست کند و دیگران را مقصر روزگار خود بداند می خندند. اما چرا با این افراد بحث کنند. بحث با این افراد یعنی توجه بی جهت و بزرگ نمودن آنها. سام عزیز فکر می کنی برای نمونه تپور نامی که از ساری بدین شکل تحریک آمیز مطلب می گذارد برای دیالوگ و یا حل مشکلش آمده است نه یا به قول مسعود عقده ای را خالی می کند یا آنکه می خواهد مورد باران سرزنش واقع شود و پیش خود بگوید که کسی هستم. آنهایی که در بعضی سایتها که نامشان هم بماند نظر می گذارند از همین قماش هستند. نمی گویم که بخشی از این نظرات الگو گرفتن از پان ترکیسم نیست ولی به نظر من بایستی بگذارند حرفی ، عقده ای ، غرضی ، مرضی و یا هرچی دارند بیرون بریزند. مردم گیلان انتخابشان را کردند. این را همه ما از جمله جناب ورگ هم می دانند. ناسیونالیست نو برآمده یا اصلاح شده ، تجزیه طلب ، کومونیست و یا هرچی اینجا ریشه نمی گیرد. حداقل امروز که همه این موارد نخ نما شده پا نخواهد گرفت. بگذاریم تا صبح به فردوسی و کوروش فحش دهند. به کجا خواهند رسید زمانی که بغل گوششان املاک هخامنشیان در لاهیجان است و در خانه بسیاری از گیلانی ها نمادی از تخت جمشید و عشق به شاهنامه و حافظ جاری است. دوستتان را درک می کنم می گوید گیلکی و موتا دیلمی را با ملت سازی از اقوام و طرح مسائل دیگر قاطی نکنید. اما چه اشکالی دارد قاطی کنند. مردم گیلان بیدی نیستند که با این بادها بلرزند. به دوستتان نقد می کنم چون به آرای فکری ایشان علاقه دارم ای کاش در کانت و هگل بمانند و تحت تاثیر چپ روی اینها به فون تریشکه متمایل نشوند. بگذاریم جوانهای ما حرف بزنند. تا حرف نزنیم اشتباهات ما مشخص نمی شوند. تا حرف نزنیم پخته نمی شویم. بایستی انقدر حرف بزنند تا روزی مانند ورگ متوجه شوند که هویت خودشان در محو هویت دیگری تعریف نکنند. ورگ هم یکروزه به این نتیجه نرسید باز هم راه دارد که به نتیجه برسد و بنده مطمئن هستم هم آن جوانها که دوست شما شدیداً از ایشان دلخور هستند و هم همین ورگ به این نتیجه خواهند رسید که مطالبات قومی در چارچوب ملی به صورت تعقلی خیلی بهتر جواب می دهد برای گرفتن نتیجه بهتر بایستی خودمان بهتر شویم. برای نتیجه بهتر بایستی یاد بگیریم که به عقاید اکثریت مردم گیلان احترام بگذاریم. بایستی یاد بگیریم که عقیده ما در مورد کوروش و شاهنامه عقیده ماست نه عقیده اکثریت گیلانی ها. در نظرات و جدالهای دوست شما من این نکات را به کرات دیدم منتها ایشان این اواخر لحنشان به مراتب تندتر شده بود و من این را نمی پسندم. به نظر من ایشان به جای جدل با ورگ بایستی به حسن پور فرصت دهد که خود تجربه کند. به جای آنکه نانش را ببرد بگذارد خود حسن پور تجربه کند. به قول ولتر زنده باد مخالف من. زنده باد ورگ و ناسیونالیستهای نوآمده حرف بزنید تا ببینیم به کجا خواهید رسید.

  22. دوست و هم میهن و برادر نازنینم، جناب آقای احمدزاده.

    باور بفرمایید الان که این را از شما شنیدم که مردم گیلان هنوز به ریشه استوار هویتی خویش پایبندند بی نهایت شاد شدم.
    و رک بگویم هر میهن دوستی نیز جز این چیزی نمیخواهد.
    و شاد و خوشحال تر شدم که میبینم مردم گیلان تا این اندازه به کتاب و خواندن عشق میورزند.
    چه جای ترس است از پانگرایی و افراطی گری در سرزمینی که مردم آن مطالعه میکنند؟

    و با شما هم همدلم. از تبریز یا بهتر بگویم بخشی از تبریز گذشته، مردم آذربایجان اگر مانند مردم رشت و گیلان اهل مطالعه و پژوهش بودند در دام این ورطه هولناک نمی افتادند…
    البته عوامل بسیاری در آذربایجان دخیل بوده است. بقول استاد طباطبایی از ملغمه بی سوادی و بیشعوی، تا سم پاشی های مدام خارج کشور، تا نخبگان محلی رانده شده از قدرت و از مرکز تا خوانین خلع شده از قدرت و نفوذ تا تاریخ سازی و تاریخ پردازی از سوی خارجی و پیشبرد گفتمان بین المللی به سوی هویت جداگانه و در نهایت تجزیه خواهی و تا برایند اندیشه های کمونیستی و…. در به وجود امدن این حالت شوم در آذربایجان دخیل بوده اند.
    که البته برای نمونه لرستان که من اهل آنجا هستم یا گیلان و مازندران و خراسان و… زیر این بمباران مسموم نبوده اند…

    بهرحال امیدوارم که روزبروز مردم ایران و از جمله گیلان بیشتر و بیشتر نسبت به مطالعه اقبال داشته باشند.

    چه آنکه عمیقن تاریخ اثبات کرده است که افراطی گری از هر نوع میان اندیشه های اهل خوانش و بینش و اندیشه جایگاهی ندارد.

  23. احسان

    سلام امین برار همیشه برای مطالبت ارزش قائل بودم و هستم اما من هم با مسعود موافقم چرا باس به جای مقابله با علل اصلی تمام کاسه کوزه سر این جوانهای بیچاره بشکنیم. شما می گید مانند دوستدار بدبین نیستید ولی نگرانی از تک تک کلمات شما موج می زند.
    شاید حق با شما باشد ولی این جوانها مقصر اصلی نیستند. یک نمونه اش یکی از اقوام من 25 ساله ناامید خسته با کل حرفهایش هم موافق نیستم اما این ال زورو به قول شما مجهول الهویه بلایی سرش آورده که همکلاسی هایش بایکوتش کردند هر کی از طریق گرای ال زورو این فرد را می شناسه با بی رحمی بهش میگه پسر خجالت بکش مگه ما گیلکها نژاد پرستیم. من هم قبلاً خیلی بهش می توپیدم ولی الان دلم براش خیلی می سوزه.
    میگه من نژاد پرست من نادان من فلان ولی چرا کسی یقه فلان عضو شورای شهر را نمی گیره که پاشده از اردبیل یا گرمی اومده اینجا بعد سنگ ترک زبانها را به سینه می زنه. امین جان امثال محرم تو رشت چرخی زدی؟ هیات عشاق آذری زبان. هیات ترکان گیلان. هیات بهمان. برداشتند در فلان شهر برای آذری زبانها چه می دونم همایش گذاشتند. بابا اینها تو شهر خودشان جواب آدرس درست و حسابی به آدم نمی دهند.
    باز گلی به جمال اردبیلی ها. تبریز رفتی؟ تا حالا رستوران ارگ رشت یا ارگ گیلان اونجا دیدی. به سلامتی ارگ تبریز را تو گلسار راه انداختند. به خانمه تو رستوران میگم خوب به سلامتی رئیستان ترکه. با خنده و پز میگه ما حتی پرسنلمان راهم از تبریز آوردیم.
    ببینم آیا ما می تونیم ایام محرم هیات عشاق گیلک زبان در منطقه اشان ایجاد کنیم؟ اصلاً ما را ولش کن. به تالشها که در عنبران . نمین و خود اردبیل و خوی هستند اجازه چنین کاری می دهند؟
    همه ما از برخورد حتی استاداشون با دانشجوی غیر ترک شنیدیم. دولت نمی دانم دقیقاً چی کار می کنه. هی میگه ترکان غیور. آذربایجان سر ایران است. ای بابا. پس تجزیه طلبی اشان چی میشه. تو همین زلزله آذربایجان برداشتند نقشه گذاشتند قشنگ هشتپر تالش رضوانشهر هم گذاشتند تو نقشه آذربایجان یک نفر هم بهشان اعتراض نکرد. بیشتر امکانات مملکت دست اینهاست. تهران را که کلاً گرفتند . انزلی را ارث اجدادی می دانند. تو رشت پلاکارد زدند به شهر ترک نشین رشت خوش آمدید. تو فضای مجازی بدترین فحشها را به نماینده صومعه سرا دادند. مگر چی گفت؟ حرفهایش خیلی بدتر از قاضی پور بود؟ مثل پزشکیان گفت خدایا متشکرم ترکم آفریدی بعد همچین فردی را نایب رئیس مجلس می کنند. اینه که تو هر فاجعه ای مثل معدن یورت بغض آدم بد جور می ترکه. تو زلزله اهر ورزقان از کل ایران کمک رسید باز پررویی کردند و یک برنامه جوک و لطیفه را که توسط بابک نهرین همزبان خودشان بود دستاویز توهین به همه ملت ایران کردند. والا بیشتر جوک علیه لر اصفهانی گیلک شیرازی و کرد همینها درست می کنند. امین جان منم رفقای ترک زیادی دارم اصلاً شاید تو ژن جد و آباد من هم بگردی ترک ترک باشم اما خسته شدیم. از نامردی از پررویی از اینکه هر جا می رند بقیه بایستی بهشان احترام بگذارند ولی خودشان به فرهنگ اون منطقه بی احترامی می کنند جانمان به تنگ آمده.می دونی فامیلم چی میگه؟ میگه یک ترکی را تو دانشگاه می شناسه که باباش دو تا مغازه تو گلسار و سعدی داره چند تا خانه دارند بعد آذربایجان را آزربایجان می نویسه علناً رفتار ما با خانمها هم تو دانشگاه مسخره می کنه البته حالشو گرفتند .ببخشید این را میگم اینها فکر می کنند غیرت یعنی توهین اهه ولش کن دهنم را دوست ندارم در مورد اینها باز کنم امین دادا
    نگو امثال اینها نیستند والا بلا به اون خدای بزرگ هستند . اینها را نگفتم که کار قوم و خویشم را توجیه کنم ما گیلکیم تا ابد راه میرزا را باس ادامه بدیم. ولی گفتم تو عین ال زورو فقط یقه این جوانها را نگیر بایستی علل اصلی را درست کرد. ضمناً من نمی دانم ال زورو چند نفره و همه جا هم آدم داره خدا به خیر کنه واقعاً کجا داریم می ریم.

  24. چچیسه ورگ گونه گیلکی و تبری؟ مازندرون یا تبرستون مردم گرد گیلکنه و اما اتتا قوم هستمی. تبری قومیت نییه.

  25. رشتی مقیم رشت

    گویند عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
    شاید وقت آن رسیده که دعوای شرق گیلانی و غرب گیلانی را کنار بگذاریم ودعوای عوامانه رشت وانزلی راهم کنار گذاشته ودست از حسد ورزی و دشمن شاد کردن برداشته وبه خودآییم
    چرا که بقول آن دوستمان که گفت:اگر همینطور پیش برود از گیلانی وفرهنگ آن چیزی جز تورشه تره وباقلاقاطوق نمیماند
    و درجای دیگر گفته شد که بی شباهت به باکستر قلعه حیوانات رمان جورج ارول نیستیم
    ومن در تایید سخن ایشان پا فراتر نهاده ووجه تشابه امر را به خر که توی شهر قصه خودمان میباشد میدانم

  26. پسر گیلان و مازندران

    رویای ترکها ، ترکسازی گیلان و مازندران و تبدیل آن به پل اتصال ترکیه و آذربایجان به ترکستان در شرق است . ترکهارو باید در همان اردبیل خفه کرد و این کار را خواهیم کرد .

  27. یه روز یه رشتیه
    یه روز یه ترکه
    فکر کنم همین دو جمله ی آغازین
    نشان دهنده ی لزوم ارتباط تنگاتنگ بین دو قوم شریف ترک و گیلک باشد
    این دو قوم که همیشه در بین فارسی زبانان، مورد تمسخر واقع شدند.
    امروز بیش از پیش نیاز به همدلی و در کنار یکدیگر بودن، دارند.
    ترک و گیلک با هم می توانند بر بسیاری از مشکلات فائق آیند…
    به امید آگاهی

    1. علی

      جناب آرسین ترکها در گیلان سابقه نسل کشی دارن دو دوره تاریخی صفوی و قاجار لرها رو هم نسل کشی و به گیلان تبعید کردن

      همین الان در سایتهای ایران گلوبال و …کل گیلان و آذرباییجان میدونن خودشون رکیک ترین توهینهای جنسی رو نثار مردم رشت کردن ، طرفداران تراکتور پلاکارد دریای خزر مال تورکهاست و تو خود رشت بلند کردن و انواع و اقسام فحاشیها رو هم تو مجازی ترکها نثار گیلکها و تالشها میکنن ، ۴ استان دارید که آذرباییجان شرقی ، غربی، اردبیل ، زنجان بسه تون نیست که گیلان و هم ‌میخواید ؟ تالشها رو هم که تو جمهوری آذرباییجان نسل کشی کردید توقع دارید گیلکها و تالشهای گیلان برن زیر پرچم آذرباییجان ؟
      شما ترکها خودتون یه بخش از مشکلید بیشتر جمعیت تهران هم ترکن که انقدر توهین میکنن هیچ اتحادی بین گیلان و آذرباییجان نیست هرچی تا حالا خوردید و بردید بسه دیگه فقط از گیلان برید هیچوقت تو ۴ استان آذرباییجان شرقی و غربی و اردبیل و زنجان اجازه نمیدن موقع ورود به این استانها یه گیلک پلاکارد گیلان بزنه ولی موقع ورود به گیلان یاشاسین آذرباییجان نصبه ، و سیگنال میدید به جمهوری آذرباییجان که گیلان خاک آذرباییجانه و باکو فیلم مستند میسازه که گیلان آذرباییجانه ،
      هیچوقت در ۴ استان خودتون اجازه نمیدید یه گیلک نماینده مجلس بشه یا مثل خواهر اون خواننده هرزه ترک (خواهر امیر تتلو ) یه دختر گیلانی بیاد زمین فروشی کنه ، ولی خواهر امیر تتلو درحال زمین فروشی تو گیلانه و نماینده انزلی یه مهاجر زاده ترک اردبیلیه ، اتحاد یکطرفه نمیشه هروقت شما هم اجازه دادید اینکارها رو دادید دم از اتحاد بزنید

  28. به علی

    ریشه جوکهای قومیتی که امروز تبدیل شدن به توهینهای قومیتی به یه مازندرانی برمیگرده دوره (رضا پالانی) تحقیر اقوام باب شد و ریشه 100 ساله داره به ترکها هم نوهین کرده و میکنن اگر ترکی هم توهین کرده به مردم رشت ریشه اش از مازندران بوده ازاونجا گرفته ، اگر صفویان نسل کشی کردن مادر شاه عباس خیرالنساء زنی تبری بود که به گفته خود مازندرانیها در دربار صفوی نفوذ زیادی داشت همین الان هم پیجهای مازنی مثل مازندران تبری همین و میگن که مادر شاه عباس صفوی مازندرانی بود و بخاطر همین شمال وسرزمین مادریش میدونست و به مازندران حمله کرد البته حمله به گیلان و سانسور میکنن . رضا شاه هم که خودتون بهتر میدونید الان مازندرانیها میگن انزلی اسمی اصالتا مازندرانیه و …پس چطور رضا شاه مازندرانی این اسم اصالتا مازندرانی رو به فامیلی جعلی خودش پهلوی تغییر داد اگه واقعا انزلی مازندرانی بود ؟

    همه ترکها گیلان و آذرباییجان نمیدونن داستان آستارا فرق داره این اختلاف آستارا رو هم حکومتها بین ترکها و گیلانیها انداختن اگر بنا باشه گیلان و آذرباییجان بدونیم مازندران بیشتر شبیه ترک و ترکمنه ایل قاجار از گرگان به تهران رفت تهران و پایتخت کردن نوشته های من به معنی این نیست که نسل کشی و تایید میکنم با نسل کشی مخالفم ولی میخوام بگم شما که از نقش ترکها میگید نقش مازندرانیها رودر این جنایات فراموش نکنید ، شاید اگر مادر شاه عباس تبری نبود هیچوقت صفویان به گیلان حمله نمیکردن ، شاید اگر همکاری مازندرانیها با قاجار نبود به گیلان حمله نمیکردن ضمنا الان هم اگر به پیجهای مازندرانی مثل مازندران تبری نگاه کنید حتی لباس محلی گیلانی رو به نام خودشون میزنن چون از لباس محلی خودشون خجالت میکشن ترکها در قدرت جنایت کردن منکرش نیستم ولی جنایات مازندرانیها بیشتر بود با مدت کم حکومتشون . از خدمات رضا پالانی نگید چون پالانی دستورات دیکته شده فروغی رو اجرا میکرد

    (( من نه گیلان نه همدان نه قم و نه قزوین و، آذرباییجان نمیدونم ترکها در این استانها هستن اما به معنای آذرباییجان بودنشون نیست گیلان از اسمش هم مشخصه از قوم گیل میاد به چه درد میخوره گیلان و آذرباییجان بدونیم تهش بشه مثل قزوین که مردمش تظاهرات کردن و چند نفرسون کشته شدن و آخرش جدا شدن از زنجان)) البته قبول دارم بعضی از ترکها هم نظر من نیستن ولی واقعیت اینه قزوین مگه جزو استان زنجان نکرده بود پالانی تهش مردمش دهه 70 تظاهرات کردن و جدا شدن چون اکثرشون ترک نبودن با اینکه جمعیت ترکها تو قزوین بیشتر از گیلان بود ولی چون اکثریت مردم قزوین ترک نبودن از زنجان جدا شدن آذرباییجان بخواد گیلان و هم اشغال کنه یا یه بار دیگه قزوین و بگیره بازم همین داستان تکرار میشه

    اسم قوم شما هم گیل بود نه گیلک (ک رو در آخر نام قوم گیل برای تحقیر قوم گیل آوردن زمان رضاشاه مازندرانی)!
    کتابها رو هم دستکاری کردن که بگن قوم گیلک ترکیب قوم گیل و لک هست و زبان گیلکی مثل زبان لکی هست ! در صورتیکه هر بیسوادری هم وقتی زبان گیلکی و لکی و کردی رو بشنوه میفهمه زبان تالشی شبیه زبان لکی و کردی هست ولی زبان گیلکی اصلا شبیه لکی و کردی نیست امروز جمعیت کردها در مازندان بیتتر از گیلانه کردها به شکل محدودتری درگیلان هستن ولی در مازندران خیلی زیادن در قزوین هم خیلی زیادن اینجور داستانها نباید باعث بشه بین ترک و گیل دعوا بیفته اگر توهینی از زبان ترک و بقیه اقوام به رشتی ها میشه عاملش جوکسازیهای پهلویه اگر توهینی به ترکها میشه هم عاملش جوکسازیهای پهلویه الان هم خدا رو شکر جوکسازیها و توهینهاشون به خودشون برگشته اون پسره جابری پارسال تو مازندران به مازندرانیها دری وری گفت بدخواهیهایی که برای ترکها و رشتی ها و قزوینی ها داشتن به خودشون برگشت

    1. داستان آستارا اصلا به گیلک‌ها مربوط نیست، از فومن به بعد سرزمین تالش‌هاست و اسم صحیح استانتون هم “گیلان و طوالش” هست. راجع‌به جوک‌سازی فرمودید، الان جوک رو رها کن، سریال‌هایی که تلویزون دولتی میسازه رو نگاه کن، ببین که در مسیر “همگو‌ن‌سازی فرهنگی” چپ و راست از مازندران و گیلان سریال می‌سازند.

  29. به ABCDEFG

    من گیلک نیستم ترکم کامنت اولم و یه بار دیگه بخون اونهمه جواب نوشتم در جواب علی که ترکها رو به توهین به رشتی ها و گیلک ها متهم کرده بود، اونوقت توی مازنی اومدی بهم میگی گیلک ؟ ! از چی ناراحت شدی ؟ از اینکه نوشتم رضا پالانی جوکها رو باب کرد؟ از اینکه نوشتم میگید انزلی اسمش هم مازنیه ؟
    گیلان استان من نیست مازنی ولی آره درست گفتی اسم اصلی استان گیلان ، تا قبل از سرکوب قیام مردم رشت توسط رضا پالانیتون گیلان و طوالش بود که خود رضاخانتون گیلان و طوالش و تجزیه کرد چرا این و نمیگی مازنی ؟ اون داستانی هم که در باب کمک تالشها برای سرکوب و قتل میرزا کوچک خان ساختن دروغ بود اگر واقعا تالشها به پالانی ها کمک کرده بودن در سرکوب میرزا کوچک هیچوقت اسم طوالش و دوره رضاخان از روی عنوان گیلان و طوالش برنمیداشتن البته از سری سیاستهای انگلیسی دوره رضاخانی بود که برای ایجاد تفرقه بین گیلک و تالش ساختن

    از همگون سازی فرهنگی خواهشا شما مازنیها نگید که آدم خنده اش میگیره از مرکز گرایی موجود تا همگون سازی فرهنگی همه کار رضا پالانیتون بود ، میگی جوکسازیها رو رها کن و تلویزیون دولتی و ببیین خب تلویزیون فعلی ایران ادامه تلویزیون حکومت پهلویه با این تفاوت که قبل از انقلاب فقط ترک و گیلک و لر و …رو مسخره میکردن (همه اقوام غیرمازنی رو چون پالانی ها مازنی بودن ) الان شما رو هم مسخره میکنن، حکومت رضاشاه و محمد رضاتون بقیه اقوام و مسخره میکردن اعتراض نداشتید الان که سریال پایتخت ساختن برای شما مازنیها اعتراض دارید ؟ !

    همگون سازی فرهنگی از دوره پهلوی اول شروع شد شما مازنیها آخرین کسانی هستید که حق اعتراض دارید ضمنا الانم شمایید که لباس محلی گیلانیها رو لباس مازنی جلوه میدید نه ما ، من در جواب علی جواب تفرقه افکنان بین ترکها و گیلانیها رو دادم توی مازنی چرا اومدی وسط ؟ شما مازنیها که حقتونه هر چقدر مسخره تون کنن بانی توهین به ترک و رشتی و لر و …بودید اگه به شما چند ساله داره توهین میشه به بقیه اقوام صد ساله داره توهین میشه

    تو این صد سال چرا یه دفعه اعتراض نکردید؟ شما مازنیها خودتون بنای ایران مرکز گرا رو گذاشتید تا زمان قاجارحکومت ایالتی بود و هر ایالت بودجه خودش و داشت و هر ایالت زبان خودش و داشت فقط زبان رسمی فارسی بود همگون ساازی فرهنگی کار شما مازنیها بود حالا اومدی به میگی گیلک و از عنوان طوالش که حکومت مازنیتون برداشت میگی؟! از کامنت اولم نفهمیدی ترکم ؟!
    محض اطلاعت اسم استان خوزستان هم عربستان بود که چون رضا پالانیتون با عربا هم مثل همین رشتی ها خیلی بد بود اسمش و به خوزستان تغییر داد ، اسم اورمیه رو هم به رضاییه تغییر داد ، اسم انزلی رو که الان شما مازنیها ادعا میکنید انزلی هم اسمی اصالتا مازنیه به پهلوی تغییر داد کاش فقط با ترک و رشتی و لر دشمنی میکردید با عرب و … هم دشمنی کردید

    تویی که ناراحتی از همگون سازی فرهنگی ،بگو که خود شما مازنیها باعث و بانی وضع موجود بودید الانم که برادران لاریجانی ، طبری و احمد توکلی و …تو قدرتن دیگه حوصله بحث کردن باهات و ندارم مثلا باسوادترین استان کشورید ولی هربارآدم باهاتون بحث میکنه بیسوادیتون میزنه بیرون تحصیلکرده هاتونم هیچی بارشون نیست مثل خودت ، الانم استاندار تهران مازنیه از دوره پالانیها انگلیسیها خوب یادتون دادن چه جوری به قدرت بچسبید

  30. انزلی تورکلری

    ترک و گیلانی مشکلی ندارند.
    چیزی که روشن هست محدوده بین انزلی تا آستارا ترک نشین است و مردم این نواحی به زبان ترکی صحبت میکنند و فرهنگ ترکی آذربایجانی دارند .
    حضور ترکان در گیلان قدمت زیادی دارد. اسلم ترکی از ترکان دیلم بود که در کربلا به شهادت رسید. امروز هم سکنه دیلم یعنی منجیل و رودبار و طارم همگی ترک هستند و به زبان شیرین ترکی صحبت میکنند.
    ترکان دیلم و گیلانیان در طول تاریخ متحد یکدیگر بودند.

    1. نه دوست عزیز. این درسته که اکثریت مردم آستارا زبانشون از تالشی به ترکی تغییر کرده اما این به دلیل موقعیت برتر طبقاتی و حکومتی ترکان در منطقه بوده. همون طور که در رشت اکثر گیلکها فارسی حرف می‌زنند. ولی زبان اصیل مردم آستارا تالشی و زبان اصیل مردم رشت گیلکیه.
      در فاصله آستارا تا انزلی هم مردم تالش قوم بومی هستند و بودند و ترک‌ها هم البته در کنار مردم تالش و گیلک زندگی می‌کنند و در بین ما گیلکان و تالشان عزیز هم هستند. جز اونهایی که چشم طمع دارند و میهمان نمک‌دان‌شکن هستند که البته خیلی خیلی کم هستند و در هر قوم و ملتی آدم ناجور هم پیدا میشه.