خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ما
ما ملت گیلک هستیم
اصرار بر تکرار این عبارت به «لزوم نامیدن» برمیگردد. نامیدن درمقابل نامیده شدن، نوعی شورش بر سلطه است؛ نوعی کنشگریست. درواقع امر نمادین نامیدن برای یک ملت (ملت با مفهوم دوم در بخش پیشین)، ریشه در تلاش آن ملت برای «بودن» و «شدن» دارد. اصرار ملتها بر نامها به همین دلیل است. مانند اصرار ما بر نامهایی چون دریای کاسپین، کوه سماموس و نام درست شهرها و روستاهایمان (چون سوماسرا و دیلمان و…)
اينکه چرا برای ناميدن اين هويت قومی، از واژهی «گيلک» استفاده شده، تنها به خاطر اشتراک زبانیشان بوده است. چرا که زبان مشترک مردمان جلگهنشين گيلان و غرب مازندران گيلکی خوانده میشود و مردمان مرکز و شرق مازندران نيز زبان خود را با نام «گِلِکی» مینامند. (ایران کلباسی. گویش مردم کلاردشت) و مردمان کوهستان هر دو استان نيز همين زبان را، با همين نام به کار میبرند. گرچه همواره برای ناميدن مردمان اين ديار و زبانشان از نامهای ساختگی همچون ديلمی، شمالی، رشتی، مازنی، گيلانی، تاتی و… نيز استفاده شده است.
در استان گیلان، به جز منطقهی تالشنشین، همواره با عناوینی چون گیل، دیلم، گالش و… برخورد داشتهایم که البته این عناوین در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند.
واقعیت امر این است که در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژهی فارسی و غریب «دیلمستان»!
دیلمان، نام منطقهای کوچک از منطقهی وسیع کوهستانهای گیلان و مازندران است که معنی ویژهی خود را دارد و هرگز نام قوم، نژاد یا زبان نبوده است.
هنوز در غرب استان مازندران نیز مردمان کوهستان به جلگهی مازندران گیلان میگویند و این ربطی به تقسیمات جغرافیای سیاسی ندارد. چرا که همهی کوهنشینان، قشلاق و منطقهی جلگهای را گیلان (گیلؤن) مینامیدند.
در واقع (در منابع بومی) ترکیب «گیل و دیلم» در چند دههی اخیر جایگزین «گیلهمرد و گالش» گشت و این به خاطر صورت ناخوش و تحقیرآمیزی بود که متاسفانه دو عنوان گیلهمرد و گالش در دوران معاصر کسب کرده بودند.
جالب آنکه نگارنده هرگز در زبان مردمان جلگه و کوهستان ندیده و نشنیدهام که کسی خود را «گیل» یا «دیلم» بنامد. (واژههای گیل و دیلم بعدها توسط قشر تحصیلکرده از کتب تاریخنویسان به میان مردم برده شد. چون در تاریخ نام دیلم و دیلمی همواره همارز شجاعت و افتخار و عدم شکست و تسخیرناپذیری بوده، عزیزان حاضرند به هر زور و ضربتی که شده این عبارت را «احیا» کنند. به ویژه که گیلک و گیلکی، گیلهمرد یا رشتی بودن را به ذهن تداعی میکند و به دلیل دههها توهین و تحقیر در قالب جوک و شوخی، انگیزهی فرار از عنوان گیلک و پناه جستن به عناوینی چون دیلمی و زبان دیلمی [!] و… دوچندان میشود )
مردمان ساکن منطقهی استان سیاسی گیلان و غرب استان سیاسی مازندران، مردمان بومی، بر اساس «شیوهی تولید» و «محل زیست» به سه دسته تقسیم میشدند:
گیلهمردان (giləmard): کسانی که ساکن جلگهاند و شیوهی تولیدشان مبتنی بر کشاورزیست. البته شیوههای صیادی و شکار هم به صورت شیوهی باقیمانده از دورههای پیشین قابل ذکرند.
کلاییها (kəlāyi): مردمان ساکن کوه که شیوهی تولید آنها هم کشاورزیست و یکجانشین بوده و به کار کشت گندم و جو مشغولاند. اینان امروزه به اشتباه دیلمی خوانده میشوند.
گالشان (gāləš): که شیوهی تولیدشان هنوز دامداری بوده و تا همین چند سال پیش همگی کوچنشین بودند که این سالها با وجود ابزار حمل و نقل، تنها به کوچ دادن دام بسنده میکنند و خود کمتر به کوچ میپردازند. اینان نیز امروزه به اشتباه دیلمی خوانده میشوند.
تفاوت این سه دسته و مبنای این دستهبندی، شیوهی تولید و نوع زیست است که معرف سه مرحلهی تولید اجتماعیاند. با توجه به شواهد عینی و این نکتهی مهم که زیست انسان در جلگه –با توجه به شرایط باتلاقی و جنگلهای انبوه و رطوبت و بارندگی- نیاز به سطح خاصی از فنآوری و توانایی داشت، طبیعیست که ریشهی اصلی این مردمان کوه باشد و نگاهی به تکامل تدریجی شیوهی تولید (از کوچنشینی و دامداری به یکجانشینی و کشاورزی دیم و از آن به یکجانشینی در جلگه و زهکشی زمین و کشاورزی آبی) و نیز نگاهی به اشتراک زبانی و فرهنگی، نمیتوان این سه دسته را سه قوم گونهگون نامید.
لهجهی گیلکی مردمان کوهستان (گالشی) بسیار بکرتر بوده و آن تشتت عمدهای که در جلگه شايد به دلیل وجود رودخانهها وجود دارد، در کوهستان دیده نمیشود. چنانکه در جلگه، رودخانههای پسیخان، سفیدرود، پولورود و چشمهکيله و چالوس، منطقهی زبانی گیلکی در جلگه را به چند قطعهی عمدهی گویشی تقسیم کردهاند. اما در منطقهی کوهستان ما با گویشی از زبان گیلکی روبهروییم که به نوعی همپوشان تمام این تفاوتها و تشتتهاست و از سویی دارای گنجینهی واژگانی دستنخوردهتری نیز هست. (گرچه نمیتوان وجود رودخانهها را عامل اساسی اين تشتت لهجه دانست. عواملی چون سيستم ملوکالطوايفی و فقدان قدرت مرکزی و نيز عدم انباشت سرمايه و در نتيجه فقدان ادبيات مکتوب هم دلایل دیگر این مسأله هستند.)
این نکته را نیز باید افزود که جابهجاییهایی که در فصلهای گرم و سرد در منطقهی جلگه و کوهستان وجود داشته، تفکیک زبانی و نژادی منطقه را به شدت مشکل میسازد و همچنین بعد از حادثهی قرن هشتم (پیروزی خاندان کارکیا در جنگی که با مردمان کوهستان داشتند) و اختلاطی که پس از آن واقعه بین آنها صورت پذیرفته است، این مشکل را دوچندان میکند.
از سویی، امروزه به دلیل پیچیدگی زندگی، شاهد ترکیبی از انواع روش تولید و زیست در میان این سه دسته هستیم که مبانی اولیهی این تقسیمبندی را در دورهی معاصر بیاعتبار میسازد.
گیلک، عنوانی برگرفته از «زبان گیلکی»ست که برای اطلاق به کلیت این قوم (هر سه پارهی آورده شده) استفاده شده است.
دیدگاهها
97 پاسخ به “یادداشتهایی دربارهی گیلکان؛ بخش سوم: ما گیلکیم!”
[…] بخش سوم: ما گیلکیم! […]
دیلمستان واژه ای گنگ نیست. این که شما آن را نشنیده اید یا مردمان آنجا «اکنون» آنجا را بدین نام نمی خوانند، دلیل نمی شود که این نام «هرگز» وجود نداشته است. تحقیقات تاریخی بیان می کند که دیلم وجود داشته و زمانی به هر دو بخش جلگه و کوهستان گیلان اطلاق می شده است.
در پاسخ sicas:
شما گفتهی خود را با اعتراض به گنگ خواندن «دیلمستان» آغاز کرده و در انتها سعی میکنید به اثبات «دیلم» بپردازید. که این دو، دو سرگذشت متفاوت دارند. من وجود این واژگان را انکار نکردهام. بلکه تبار آنها را در جایی بیرون از فرهنگ بومی قائل شدهام. اتفاقا من این هر دو را بسیار شنیدهام.
هرودوت(حدود۲۵۰۰سال پیش) : هلنی ها درباره سکاها میگویند که هرکول(حدود۳۵۰۰سال پیش)به سرزمین امروزی سکاها سفر کرد در آنجا هوا سرد و طوفانی شد هرکول نیز از سرما پوست شیری بر خود کشید و خوابید مادیان های ارابه هرکول هنگام علف خوردن به طور معجزه آمیزی ناپدید شدند هرکول پس از بیداری در جستجوی مادیان هایش به ناحیه ای به نام هلایا رسید در آنجا غاری بود و درون آن غار موجودی دوگانه که نیمه بالایش زن و نیمه پایینش مار بود دید هرکول از آن موجود با تعجب پرسید آیا مادیان های گم شده ام را دیده ای؟ موجود گفت:مادیان هایت نزد من است هرکول در کنار آن موجود دراز کشید و سرانجام مادیان هایش را پس گرفت . آن موجود به هرکول گفت: اکنون که دراز کشیدی از تو برای من سه پسر خواهد بود بگو هنگامی که به مردی برسند با انها چه کنم؟ هرکول پاسخ داد: هرکدامشان توانست کمان مرا بکشد صاحب این سرزمین (سرزمین سکاها)است و انکه نتوانست او را از این سرزمین بیرون کن ، هرکول رفت و سه پسر بدنیا آمدند به نام های گیلون و آگاتیرسوس و سکاتِس که تنها سکاتس توانست کمان را بکشد بنابراین صاحب سرزمین سکاها شد و دو پسر دیگر این سرزمین را ترک کردند . هرودوت : مردم قبیله بودین بزرگوار هستند و نژادی پر شمار دارند که همگی آنها پوستی روشن و چشمان ابی دارند در سرزمینشان شهری از چوب ساخته اند به نام گیلونوس با خانه های چوبی و معابد چوبی که هر دو سال یکبار در آن جشن شکر گذاری خدایان را برگزار میکنند…البته در گیلونوس مردمی به نام گیلون هم زندگی میکنند که در اصل از نژاد هلنی و یونانی هستند که سالها پیش (حدود۲۶۰۰تا ۲۸۰۰ سال پیش) سواحل تجاری خود در یونان را رها کرده و به میان بودین ها آمدند ودر شهر گیلونوس ساکن شدند زبان گیلون ها نیمه یونانی و نیمه سکایی است . به هرحال هم زبان و هم چهره و فرهنگ گیلون ها با بودین ها متفاوت است .بودین ها ساکنان اولیه شهر و دارای نظام طایفه ای (عشیره ای یا قبیله ای) هستند در حالی که گیلون ها نظام طایفه ای ندارند از جمله خوردنی های بودین ها مخروط های درخت صنوبر است اما گیلون ها ذرت می خورند و باغ دارند هرچند که هلن های یونان به بودین ها هم گیلون می گویند اما انها باهم فرق دارند …سرزمین گیلون ها پر از جنگل های سبز فشرده است در کنار متراکم ترین و عمقی ترین جنگل ها یک دریاچه عمیق و بزرگ وجود دارد که اطراف آن باتلاق و نیزار ها هست که در آن سمور ها و حیوانات وحشی به دام می افتند که از بیضه این حیوانات برای درمان بیماری استفاده می کنند.
معنی آمارد ؛ کلمه امارد از کلمه اَمَر تِه به معنی نمیرنده گرفته شده همچنین معنی جنگجو هم دارد همچنین امارد می تواند از مرد به معنی آدمیزاد یا انسان گرفته شده باشد همچنین نظر به جام مارلیک که نقش آن شبیه نماد دو مار یونانی هست که نماد پزشکی یونان هست می تواند به معنای پزشکی یا درمانگری باشد، البته مَرد و امارد هر دو یک معنی میدهند و تلفظ های مختلف یک کلمه اند ……………………………………………………… شغل امارد ها ؛ یونانی ها میگویند مارد ها در نقاط مختلف ایران از جنوب خزر تا فارس و همچنین در آسیای میانه پراکنده هستند که همه آنها به شغل راهزنی مشغول هستند بنابراین آماردهای شمال با امارد های(مر ها) جنوب و با آمو های آسیای میانه یک قوم و از یک نژاد هستند (البته ریشه این استدلال راهزنی مرد ها میتواند از خاطره حمله امارد ها به سپاه اسکندر در ایران و یورش انها به یونان باشد و بنابراین امارد ها احتمالا نه در جنوب و نه در شمال راهزن نبوده اند پس شاید شغل انها میتواند از ماهیگیری و کشاورزی تا پزشکی باشد ……………………………………………………………………………………………………………..،……. نژاد امارد ها؛ هرودوت میگوید آمارد(مرد) نام یکی از قبایل پارسی هست . مورخ یونانی دیگری میگوید آمارد ها( مردها ) در فارس و جنوب خزر و نقاط دیگر پراکنده اند که همه آنها به راهزنی میپردازند………………………………………………………………………… لباس امارد ها؛ امارد ها سرتا پا سیاه میپوشیدند احتمالا به انها کاسپی( کاس :کبود و پی:پوشش یا لباس) به معنی سیاه پوش هم میگفتند ……………………………. آماردها؛ انها در شمال از امل (رویان) تا رودبار در شمال و احتمالا در غرب فارس در جنوب و اطراف آمودریا و مرو در آسیای میانه پراکنده بودند
آماردها:مارد ها مردمی بودند که هم در جنوب خزر (مازندران) و هم اندکی در امو دریا و هم در پارس زندگی میکردند انها همان قبیله مَرد های(به معنای پهلوان یا کشتی گیر) پارسی بودند، مورخی به نام کنستانتین میگوید : ایرانی ها دوازده هزار نفر از مردی ها را که مردمی جنگجو و ایرانی نژاد بودند و در جنوب خزر(مازندران) میزیستند برای نبرد فرستادند پس بنابراین آمارد ها یا مارد ها یا آمرد ها همان قبیله مَرد های پارسی هستند چون در واقع کنستانتین میگوید مردی های ایرانی نژاد در جنوب خزر که همان مازندران است میزیستند و چون در جنوب خزر یعنی در گیلان تا مازندران تا گلستان در آن زمان باستان غیر از مارد ها مردم دیگری که نامشان به مردی های مورد نظر کنستانتین بخورد و قابل تطبیق با انها باشد نیست پس میفهمیم بی هیچ شک منظور کنستانتین از مردی ها همان امارد ها هست به علاوه آمارد ها در همه جنگ های پارسی ها متحد اصلی هخامنشی ها بودند مثل مردونیه که از ژنرال های پارسی بودند
کاسی ها:نام پادشاهان یا خدایان کاسی ها اسامی ایرانی هست با پیدا شدن کتیبه های مصری از کاسپی ها که نام های انها ایرانی بوده به احتمال فراوان کاسی ها هم که خویشاوند کاسپی ها اند ایرانی بوده اند. همچنین کاسی در زبان گیلکی به معنی چشم سبز هست و احتمالا در باستان طوایف ایرانی با چشم های سبز را کاسی مینامیدند یا اینکه کاسی ها چشمان سبز داشته اند ،،،، ،،،،،،،،. ،،،،،، ،،تپور ها(طبری ها) :از انها در همه کتاب های تاریخی سکایی نژاد نامیده شده اند که به معنی ایرانی بودن انهاست زیرا سکا ها دارای دو نوع اند :ایرانی مثل داهه ها و تپور ها و… اند و اروپایی مثل اسکیت ها و روزان ها و…
کاسی و کاسپی دو قوم با دو مکان متفاوت بودند. ما اقوام با نام مشابه در تاریخ زیاد داشتیم که یکی بودنشون هیچگاه ثابت نشده. ما در اسپانیا قوم تپوری داشتیم و در فرانسه قوم گل داشتیم و در غرب ایران قوم توروک داشتیم ما هم در زاگرس قوم الیمایی داشتیم و هم در گیلان قوم الیمایی داشتیم.
کاسپی ها سکنه محدوده بین رود کورا و رود ارس بودند و کاسی ها که قوم کهن تری بودند که در زاگرس نشیمنگاه داشتند و در دوران باستان شمار اقوام خیلی بیشتر بود قوم اورارتویی و هوری و ماروتیانی و مانا در آذربایجان بودند و گوتی ها در نزدیکی کرمانشاه بودند و کرتی ها در کردستان بودند و ایلامی ها سکنه فارس و خوزستان بودند.
گیل یا گلای در تمام منابع قومی سکایی نامیده شدند که در متون اولیه جایگاه گیل های سکایی در شمال قفقاز بوده و در متون ثانویه جایگاه گیل ها منطقه بین سپیدرود تا تالش بوده ولی امارد که بهشون مارد هم میگفتند قومی متفاوت بودند که در نواحی مختلفی سکونت داشتند مارد های شمال در جلگه بین دو قوم هیرکانی و آناریاکه سکونت داشتند و در غرب آناریاکه کادوسیان سکونت داشتند بنابراین موقعیت آناریاکه ها جلگه شرقی گیلان بود و موقعیت مارد ها جلگه مازندران بود و هیرکانی ها ساکن گرگان بودند و کادوسیان غرب گیلان سکونت داشتند و به قوم دربیک در دو منطقه گیلان و شمال گرگان اشاره شده. گروهی از مارد ها در منطقه جنوبی گیلان و شمال زنجان سکونت داشتند که نام رود ماردوس از نام این قوم گرفته شده است.
ولی تپوری ها اصلا سکنه جلگه نبودند و در کوه های مازندران سکونت داشتند و تپوری ها در هیچ منبعی قوم سکایی نامیده نشدند برعکس در تمام منابع دو قوم کاسی و تپوری اقوام غیر آریایی نامیده شدند.
کتزیاس سکنه شمال ایران را به ترتیب هیرکانی و تپوری و کادوسی مینامد. استرابون تپوری ها را در چند منطقه معرفی میکند.
استرابون سرزمین تپوری را در شمال غربی شهر راگا معرفی میکند یعنی سرزمین تپوری کوهستان تهران و کوهستان مازندران بود و این قوم یک قوم کوهنشین بود و در جای دیگر نیز به قوم تپوری در منطقه کوهستانی شمال ماد در البرز و آذربایجان و ارمنستان اشاره میکند و جای دیگر به تپوری ها در سرزمین هیرکانی اشاره میکند. اینگونه که مشخص هست تپوری ها از منطقه تپوری که شمال تهران و جنوب مازندران بود به نواحی دیگر کوچانده شده بودند چون در نبرد اسکندر با مارد و تپوری این اقوام همگی ساکن مازندران بودند و هم کوینت کورس و هم آریان میگویند این ها همسایگان غربی قوم هیرکانی بودند بنابراین این اقوام از مازندران به نقاط دیگر کوچانده شدند تا جایی که استرابون به گروهی امارد در منطقه ارمنستان و پارس اشاره میکند.
البته برخی مورخین مانند هرودوت مارد ها را قومی پارسی معرفی نمودند و حتی کتزیاس کوروش را از قوم مارد معرفی میکند که طایفه ای از قوم پارس بودند که به راهزنی می پرداختند.
بطلمیوس تپوری ها را سکنه شمال سمنان و منطقه بین دیلم تا بابلرود معرفی میکند و ناحیه شرق مازندران را اصلا تپوری نمیداند و این نشان میدهد تپوری ها از جنوب یعنی کوهستان به شمال یعنی جلگه مهاجرت داشتند.
بطلمیوس در غرب گیلان به سه قوم گیل و کادوسی و دربیک اشاره میکند. در این دوره هنوز گیل ها وارد شرق گیلان نشده بودند ولی مورخینی مانند پولیبیوس به دیلیمایی ها در منطقه شرق گیلان اشاره میکنند و تیتوس هم سکنه شرق گیلان را دیلیمایی مینامد که همان دیلمی ها بودند و سکنه غرب را کادوسی مینامد. پولیبیوس تپوری ها را سکنه گرمسار تا دریا هیرکانی میداند ولی آنها را کوهنشین معرفی میکند. این نشان میدهد تپوری ها تا قبل از حمله اشکانیان در کوهستان مازندران بودند ولی بعد حمله کوچ ماردی ها به گرمسار این تپوری ها بودند که وارد جلگه میشوند.
در مورد ژنتیک باید بگم شمال در دوران مختلف دچار مهاجرت شده بوده در منطقه کتول چه مهاجرین چه بومی ها به خود کتول میگن در هزارجریب چه مهاجرین چه بومی ها به خود تات میگن در اشکورات چه مهاجرین چه بومی ها به خود گالش میگن در منطقه سنگر چه بومی ها چه مهاجرین به خود گیلیک میگن دلیلش مشخصه چون مهاجرین تحت تاثیر اقوام بومی قرار میگرفتند و هویت و زبان و فرهنگ آنها را اقتباس میکردند. الان در گیلان و مازندران و گلستان هاپلوگروپ ها متفاوت هست در بهترین حاالت 30 درصد مردم مازندران و 25 درصد مردم گیلان از سمت پدری با هم همتبار هستند و بقیه با هم متفاوتند و تنها زبان و فرهنگ مشترک با آنها دارند.
نژاد مشترک در شمال یک توهم هست ما حتی در کردستان و لرستان و فارس و اذربایجان هم نژاد مشترک نداریم و این نواحی هم هاپلوگروپ ها با هم متفاوت هستند جالب تر اینکه مردم اصفهان که این همه دچار جنگ و تجاوز بودند شباهت بیشتر با هم دارند و 40 درصد مردم اصفهان دارای هاپلوگروپ پدری یکسان هستند که واقعا عجیب هست در حالی که این شهر مرکز پادشاهی ترکان سلجوقی بوده و در زمان صفویه بسیاری از مردم از نقاط مختلف مانند شام و اذربایجان و فارس و غیره وارد این ناحیه شدند ولی باز میبینیم شباهت در این منطقه زیاد هست.
مهاجرت اقوام مختلف در شمال بیشتر بوده ما زمان حمله اعراب به مدت سه قرت شاهد مهاجرت اقوام به شمال بودیم و بعد از این هم زمان باوندیان و کیاییان اقوامی وارد شمال شدند و زمان صفویه و افشار و قاجار دور دیگری از مهاجرت ها رخ داد و زمان پهلوی هم باز مهاجرت هایی داشتیم البته از شمال هم مهاجرت به نواحی مختلف صورت گرفته است زمان صفویه برخی گیلانی ها و مازندرانی ها به نقاط مختلف ایران کوچانده شدند زمان تیموریان بخشی از مردم مازندران به نواحی مختلف ایران تبعید شدند و ما در تاریخ افرادی زیادی با پسوند طبری و دیلمی و جیلی داریم که اصلا اهل شمال کشور نبودند و در بغداد و قزوین و همدان و غیره سکونت داشتند که نشان میده این مهاجرت ها چقدر ادامه داشته.
ژنتیک yاجداد پدری بیشتر شمالی ها از جمله گیلانی ها r1a1هست که در قفقاز تنها به ارمنی ها r1b1شبیه هستند ولی هرگز به نژاد های قفقازی دیگه مثل گرجی هاGیا ترک ها2JیاCشبیه نیستند در واقع در ایران شرق کشور با شمال کشور بیشترین میزان r1a1دارند که شبیه روس ها و پشتون ها هستند و شباهت شمالی ها به قفقازی ها از این فراتر نمیرود
گیل ها: نیاکان گیلک ها مر مانی از نژاد یونانی(از شاخه هلنی) بودند. واژه گیلک یا گِلیک همان گریک (greek)هست (تبدیل ل به ر طبیعی هست) که نام مردم یونان باستان گریک بوده است . یونانی ها یکی از شاخه های نژاد آریایی هستند و به ایتالیایی ها شباهت دارند. پیرامون این مسئله دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول:براساس نظریه مهاجرت آریا ها از خارج به ایران (این دیدگاه احتمالا به نظر مورخان یونانی نزدیکتر است) :گیل ها ابتدا حدود ۳۳۰۰ سال پیش بنادر بازرگانی خود در یونان را رها میکنند و به سکائیه باستان مهاجرت میکنند پس از مدتی زندگی در آنجا زبان یونانی آنها نیمه یونانی و نیمه ایرانی (از شاخه سکایی) می شود اما همچنان فرهنگ هلنی خود را حفظ میکنند سرانجام احتمالا گیل ها حدود ۲۸۰۰ سال پیش همزمان با یورش سکاها به قلمرو ماد ها از قفقاز شمالی به ایالت ماد کوچک (شامل گیلان و اردبیل) سرازیر می شوند . گیل ها نواحی گیلان را برای زندگی انتخاب می کنند البته پیش از ورود گیل ها به گیلان اقوامی چون کادوسی ها (در تالش) و دروپیک های پارسی(اطراف کوه درفک) و آمرد ها (اطراف سپید رود) در گیلان زندگی می کردند همچنین پیش از ورود گیل ها به گیلان قبیله بودین که یکی از قبایل ماد بود در گیلان در شهری با خانه های چوبی زندگی می کرد(شاید همان شهر رشت) . گیل ها به میان بودین ها رفتند و ساکن آن شهر شدند و از آن پس آن شهر گیلونی یا گلایه نام گرفت و معابد چوبی پر از خدایان یونانی در آن ساخته شد . پس از گذشت حدود ۳۰۰ سال یعنی حدود ۲۵۰۰ سال پیش به تدریج همه ساکنان شهر از جمله بودین ها گیلونی یا گِلون (ساکن شهر گیلونی) نامیده می شدند و گیل ها هم زبانشان کاملا بودینی یا مادی شد. ولی بودین ها و گِل ها (مردمی از جنس خاک سرزمینشان) همچنان از نظر چهره و فرهنگ متفاوت بودند . حالت دوم : براساس عدم مهاجرت آریا ها از خارج به ایران : پارسی ها ، ماد ها و گیل ها از حدود ۹۰۰۰ سال پیش در ایران زندگی می کردند سرانجام ۴۰۰۰ سال پیش عده ای از گیل های ایرانی زبان (زبان گیلکی) از ایران به ترکیه و سپس یونان می روند .این گیل ها در میان مردم دیگری که در یونان بودند ساکن شدند و به تدریج زبانشان یونانی شد اما نام خود را (گِلیک) به مردم یونان می دهند . شاید پس از سال ها عده ای از آن گیل ها به ایران برگشته باشند . الواح آشوری و هرودوت : قبایل ماد شامل : ماگ ها(ری) ، پارتکن ها (اصفهان) ، آریزانت ها، بودین ها ، آستروگت ها و بوسی ها هستند … استرابون (حدود۲۰۰۰سال پیش): قبایل جنوب خزر کادوس ها، گیل ها ، مرد ها و قبایل گرگانی هستند(در زمان استرابون بودین ها هم گیل نامیده می شدند)… ویلفرد مدلونگ : در حدود ۲۲۰۰ سال پیش گیل ها به جنوب قفقاز سرازیر شدند و به جای مرد ها و دیلم ها قرار گرفتند (همزمان با حرکت عده ای از مرد ها از گیلان به قفقاز بخاطر فشار تپوری ها ) ….فهرست ساتراپی های خراج گذار هخامنشی(حدود ۲۵۰۰ سال پیش) : دوازدهمین ساتراپی شامل باکتری (بلخ) تا سرزمین هایی به دوری آگِلی (آ ِ گلی یا همان گِلی) می شده است
داهه ها یا داهیک ها: داهیک ها همان اجداد تاجیک های امروزی هستند (زیرا به مرور زمان د به ت و همچنین ه به ج تبدیل شده است) و داهیک=تاجیک هست البته از انها به نام های دیگری چون داهه ها و دهه ها و دایی و دائی یاد شده است اما نباید انها را با دان ها و دانی ها یا دانو ها اشتباه گرفت که دانو با داهه ها تفاوت دارند…………………. آریان مورخ یونانی میگوید اشکانیان از فرزندان اردشیر هخامنشی(ارتخشتر) هستن…هرودوت نیز داهه ها را یکی از طوایف پارسی میداند و میگوید اما زبان داهه ها ترکیبی از زبان ماد ها و سکا ها هست (زیرا داهه های پارسی در کنار ماد ها و سکاها زندگی میکردند پس زبان انها تحت تاثیر همسایگانشان قرار گرفته است) البته امروز تاجیک ها فارسی زبان هستند ایرانی ها به داهه ها دایی میگفتند ………………..استرابون میگوید داهه ها در خوارزم زندگی میکردند و سپس به گرگان آمدند و در آنجا ساکن شدند اما در جای دیگر میگوید بین دربیک ها و هیرکانیه ساکن هستند (دربیک ها یا دروپیک ها در آسیای میانه و گیلان و همچنین در کنار داهه ها زندگی میکردند) اما به طور کلی داهه ها بین رود جیحون تا دریای خزر (شامل ترکمنستان و تاجیکستان و ….)ساکن بودند اما دروپیک ها در گیلان اطراف کوه درفک و احتمالا همچنین در میان هیرکان ها و داهه ها و همچنین در پارس ساکن بودند…………. داهه ها پس از جنگ هخامنشی ها و اسکندر کاملا از هم متلاشی شدند زیرا وفادارانه از داریوش سوم حمایت کردند بعد ها در حدود سال ۱۵۵ میلادی آنچه از قبیله مرکزی داهه ها یعنی پارنی مانده بود با دیگر بازماندگان داهه یعنی دو قبیله پیسوری و زانتی اتحادیه داهه و سپس در اتحاد با قبایل پارتی اشکانیان را بنیاد نهادند
تپور ها//بطلمیوس میگوید تپور ها ایرانی و از طوایف سکاها هستند ….. تپور ها به گفته جغرافیدانان در آسیای میانه و همچنین در کوه های ماد در کنار رود چرینداس و همچنین در جنوب خزر در تپورستان یا تبرستان یا مازندران ساکن بودند.تپور ها از زمان هخامنشیان در مازندران بودند اما در زمان اشکانیان فرهاد یکم گروه های دیگری از تپور ها را به مازندران(به جای بعضی از امارد ها) ، ارمنستان ،فارس و آذربایجان مهاجرت داد……….استرابون میگوید تپور ها بین گرگان و هرات ساکن بودند (البته تپور هایی در مازندران و جاهای دیگر هم ساکن بودند) ……… در زمان حمله اسکندر او پس از تصرف پایتخت هیرکانی (زادراکرت یا احتمالا گرگان) ، در نبرد با تپوری ها شکست خورد و تپوری ها اسب اسکندر را نیز به غنیمت گرفتند پس اسکندر بسیار عصبانی شد پس دستور داد تمام درختان جنگل را قطع کنند تپور ها برای جلوگیری از نابودی جنگل آرته باذ را با سه پسرش به نام های سوفن ، آریو ، آرسام به سوی اسکندر فرستادند پس اسکندر نیز با تپور ها صلح کرد و فرادات فرمانده تپور ها را برکنار نکرد و تپورستان (مازندران یا ساری) و امارد را به فرادات (فرهاد)بخشید
amə millatə gilək issim
البته گیلک، مردم ایرانأ شین پور آشنا تره و احترام نهید تا دیلم
ورگ عزیر سلام
شما بر چه اساسی می فرمایید که دیلم وجود نداشته ؟ آیا به چند قرن پیش سفر کرده ای؟ چرا امروزه ما به دریای خزر کاسپین می گوییم آیا عوام گیل و دیلم به این دریا کاسپین میگویند؟ ای شما بر اساس اسناد تاریخ که توسط مردمی غیر از گیل و دیلم نوشته شده استناد میکنید؟ پس چرا دیلم اشتباه است و کاسپین درست؟ به نظر شما در تاریخ نامگذاری یک قوم یا به فرموده شما ملت، بر چه اساسی بوده؟ آیا بر اساس میل شخصی بوده یعنی مثلا قومی به به نام” لر” را غیر لرها نامذاری کرده اند؟ یا بر طبق اینکه آنها خود را لر میگفتند این نام را به آنها داده اند… در کتاب زبان شناسی وزبان فارسی پرویز ناتل خانلری از قول اصطخری و مقدسی به زبان دیلمی هم اشاره شده که متفاوت با (جیلی) بوده یعنی این نام وجود داشته است آل بویه دیلمییان خوانده شده اند محمود پاینده لنگرودی نام کتابش را گیل و دیلم گذاشته در منظومه ویس و رامین و در شاهنامه فردوسی به این قوم اشاره شده است.من هرچه گشتم هیچ یک از مردم کوهستانهای گیلان را نیافتم که به خود کلاهی بگوید متاسفانه این نامگذاری از طرف بعضی از گیل ها برای تحقیرشان استفاده میشده از بسیاری از سالخوردگان اشکور این سوال را پرسیدم ولی هیچ یک به خود کلاهی نمیگفتند.. نظر شما در مورد زبان معلمی یا زبان سبزی فروشی چیست؟ قطعا نامی مسخره مینماید گالشی مانند معلمی و سبزی فروشی یک شغل است و هر کسی می تواند گالش باشد یک لر بلوچ و گیل هم می تواند گالش باشد مردم کوهنشین ساکنین جلگه را گیل و خود را ییلاقی می نامند و از آنجا که ییلاقی اصالت این قوم را نشان نداده و کلمه ای ترکی است به نظرم نامناسب می آید درست است که مردم دیلم و مازندرانیها به زبان خود گیلکی میگویند و الحق و الانصاف که زبانشان با مردم جلگه گیلان یکی است و فقط در گویش با هم متفاوت است ولی کاری نکنیم که آنها از یکی شدن با هم خودداری کنند و احساس کنند هویتشان دزدیده میشود… من فکر میکنم این رویه که شما در پیش گرفته اید باعث دورتر شدن گیل دیلم و مازندرانی ها از هم میشود به نظر من انکار هویت دیگران به نفع هیچ کدام از سه قوم بالا نیست. شباهتی که گیل دیلم و مازندرانی به هم دارند به حدی است که آنها را جدایی ناپذیر کرده است اما این نزدیکی نباید باعث انکار دیگری شود . من فکر میکنم دیلم بهترین نامی است که می توان به قوم کوهنشین داد و “گیلکی دیلمی” بهترین نامی است که می توان به گویش این قوم نسبت داد. و فکر میکنم نامگذاری یک بحث حاشیه ای باشد.
در پاسخ فرهنگ:
1)
من اصلا دربارهی وجود یا عدم وجود «دیلم» حرفی نزدهام.
ببینید رفقا، در نگارش تک-تک گزارههای این یادداشتها نهایت دقت شده تا حتی اگر مسیری اشتباه پیموده میشود، دستکم روند منطقی و استفاده از گزارههای فاقد ابهام و کژتابی در آن جای گیرد. بنابراین از شما هم انتظار دارم در نقد آن، از گزارههای مبهم و کلی و فاقد منطق استدلالی استفاده نکنید و هر جا که ادعایی را مطرح میکنید، یا به منبعی که مورد قبول هر دو طرف (منتقد و متن) است ارجاع دهید، یا منبع خود را برای متن توجیه کنید یا اگر منبعی نیست، استدلال کنید.
من در گزارهی «گرچه همواره برای نامیدن مردمان این دیار و زبانشان از نامهای ساختگی همچون دیلمی، شمالی، رشتی، مازنی، گیلانی، تاتی و… نیز استفاده شده است» وجود عنوان دیلمی را تایید کردهام. گرچه با پیشوند ساختگی، اصالت آن را زیر سوال بردهام. دلیل این زیر سوال رفتن هم دو چیز است: هیچ منطقهای وجود ندارد که از این عنوان برای خود استفاده کند و این عنوان تنها در منابع مکتوب وجود دارد. گرچه امروزه قشر تحصیلکرده به تاثیر از همان منابع مکتوب سعی دارد این نام را معمول کند. دیگر اینکه اساسا تنها واژهای که ادعا میشود دیلم و دیلمی از آن گرفته شده، نامواژهی دیلمان است که ساختار آن نشان میدهد که نمیتواند ریشهی دیلم و دیلمی باشد. (دیلمان یا دیلهمُن، بیژن شهرستانی، گیلهوا، شماره۸۴) در واقع این عنوان نخستین بار توسط مورخان به بخشی از منطقه و بعدتر به کل منطقه داده شد. و حال از سوی خودمان مورد استفاده قرار میگیرد.
پس من، مدعی نشدم که «دیلم وجود ندارد». من به دنبال نامی برای نامیدن این ملت میگردم که مناسبتر و بهجاتر و فراگیرتر و اصیلتر باشد. آیا عنوانی که اساسا معلوم نیست از کجا ریشه گرفته، و اغلب اصلا جلگه را در بر نمیگیرد و جغرافیای تاریخیاش در دورههای مختلف متفاوت است مناسبتر است یا عنوانی که از زبان همان ملت ریشه گرفته؟
2)
بحث دریای کاسپین از جهتی متفاوت است. و آن این است که ما به هیچ وجه حق تعرض به هیچ ملتی را برای نامیدن این دریا نداریم. تورکهای آذربایجان اگر آن را بادکوبه مینامند، حقشان است. چون این دریا مال آنها هم هست.
از طرفی، شما چهطور و طبق چه اسنادی میخواهید قدمت عنوان غریب «دیلم»را به پیش از مورخان عرب و فارس پس از اسلام ببرید وقتی که در همهی اسناد و کتیبههای پیش از اسلام چندین و چند نام گونهگون برای نامیدن بخشهای مختلف این جغرافیا و مردمش به کار رفته؟ به یاد داشته باشید که دلیل تاکید من روی «گیلک» نه قدمت و اولین بودن، که وجود عینی در فرهنگ و زبان بومیست. ویژگی که دیلم و دیلمی ندارد. من هیچ آدم عامی (چه در کوه و چه در جنگل) ندیدهام که خود را دیلمی بداند. اما بسیار دیدهام که زبان خود را گیلکی یا گلکی بنامد.
3)
نامگذاری ملتها بسترهای متفاوتی داشته. ما هنوز به Deutschland میگوییم آلمان که از فرانسوی گرفتهایم و انگلیسیها میگویند Germany. خودشان اما خودشان را همان Deutschland مینامند! در همهی اسناد کهن، نام ایران Persia ذکر شده اما هیچ ایرانی در همان زمانی که همهی جهان آن را بدین نام میخواند اصلا نمیدانست پرشیا چیست! اصلا کسی نمیدانست وطن یعنی چه. وطن در ادبیات ما تا پیش از عارف قزوینی به معنی دیگری بود. تازه بعدش هم ممالک محروسهی ایران بودیم. همه میگفتند پرشیا و ما میگفتیم ایران.
قضیهی دیلم هم همین است. آقای اصطخری که معلوم نیست چه گونهی زبانی را در کدام منطقه مشاهده کرده، یک سری اطلاعات ناقصی از یک گونهی زبانی میدهد و آن را دیلمی هم نامیده! در حالی که در هیچ گزارشی چیزی از این زبان نمانده و حالا هم چیزی از آن باقی نمانده. برخی با برهمنهی منطقهی دیلمان و آن زبان دیلمی، گویش گالشی را دیلمی دانستهاند. حال آنکه اصلا در منطقه چیزی به نام دیلم و دیلمی کاربرد محلی نداشته و ندارد. جز در لفظ برخی تحصیلکردهها که کتب تاریخی چاپ تهران را خواندهاند یا در نام فامیلی برخی خانوادهها که علاقهی خاصی به انتساب به پادشاهان آل بویه داشتهاند.
4)
شما هرچه گشتهاید کلمهی «کلایی» به گوشتان نخورده است؟ شما جدا گشتهاید؟ من پژوهشهای میدانی بسیاری در کوههای گیلان و غرب مازندران کردهام. و اتفاقا بسیار یافتهام. بد نیست سری به وسمجان بزنید. میدانید که در کنار منطقهی دیلمان، منطقهی شاجان هم هست و منطقهی اشکور که اینها به هیچ وجه زیر نام دیلمان نبودند.
اتفاقا در بخش مربوط به کلاییها، دوست عزیز وسمجانیام، طالب وسمجانی (کارشناس ارشد باستانشناسی) بسیار یاریگر من بود که به قول خودش، پدرش گالش و مادرش کلایی بودند.
ادعا میکنید که بعضی از گیلها (؟) برای تحقیر اینگونه نامگذاری میکردند. در حالی که مردمان جلگه (که احتمالا منظورتان از گیل باید آنها باشد) اصلا چیزی به نام کلایی نمیشناسند و اغلب به اشتباه همه را گالش میدانند. اتفاقا در جلگه هم از گیلهمرد برای تحقیر استفاده میکنند و احتمالا این واژهی نین گیل هم برای گریز از آن تحقیر برساخته شده.
5)
چه کسی دارد کاری میکند تا این سه بخش از مردم از هم احساس جدایی کنند؟ من یا شما؟ من که معتقدم این بخشبندی مبتنی بر شیوهی تولید بوده نه نژاد و در دنیای معاصر اسا از بین رفته یا شما که از عنوان «سه قوم» استفاده میکنید. در به کار بردن واژههای انسانشناسانهای چون «قوم» کمی دقت علمی به خرج دهید دوست من.
6)
گویا شما نه چندان برای این قوم نام دیلمی را برگزیدهاید، بلکه عنوان حی و حاضر زبان این ملت را نیز تغییر داده و از گیلکی به «گیلکی دیلمی» برگرداندهاید.
و در پایان، باز شما را ارجاع میدهم به بند نخست این بخش از یادداشت:
اصرار بر تکرار این عبارت به «لزوم نامیدن» برمیگردد. نامیدن درمقابل نامیده شدن، نوعی شورش بر سلطه است؛ نوعی کنشگریست. درواقع امر نمادین نامیدن برای یک ملت(ملت با مفهوم دوم در بخش پیشین)، ریشه در تلاش آن ملت برای «بودن» و «شدن» دارد. اصرار ملتها بر نامها به همین دلیل است. مانند اصرار ما بر نامهایی چون دریای کاسپین، کوه سماموس و نام درست شهرها و روستاهایمان (چون سوماسرا و دیلمان و…)
و تاکید روی این گزاره که:
اینکه چرا برای نامیدن این هویت قومی، از واژهی «گیلک» استفاده شده، تنها به خاطر اشتراک زبانیشان بوده است. چرا که زبان مشترک مردمان جلگهنشین گیلان و غرب مازندران گیلکی خوانده میشود.
شما چهطور میخواهید به یک فومنی یا کیاشهری یا یک تنکابنی یا آستانهای واژهی دیلم را بقبولانید و برایش اثبات کنید که زبانش گیلکی دیلمیست و خودش دیلم است؟ و چهطور واژهی قرینهی آن را که همان واژهی «گیل» است را از ذهنش پاک کنید؟ جز اینکه در نهایت، همان طور که در نوشتهتان هم آوردید، به وجود بیش از یک قوم قائل خواهید شد؟ تازه برخی از دوستان از شما هم پیشی گرفتهاند، از روی وسواس اینکه این همه نامهای رنگارنگ مورخان عرب و فارس و یونانی را از دست ندهند به وجود بیش از دو سه قوم رسیدهاند: اقوام کاسپی و آمارد و کادوس و تپور و دربیک و گیل و دیلم و…
اتفاقا همهشان هم مثل دیلم شما مستند به اسناد و آثار مورخان گونهگونند.
رفیق عزیز، من گیلانشناس یا قومپژوه یا مسئول تحقیق روی نسخ خطی نیستم. من بنا به وظیفهی روشنفکری خودم و با توجه به نیاز زمانهی این ملت، کماکان ترجیح میدهم ملتم را به همان نام گیلک بنامم.
“من فکر میکنم این رویه که شما در پیش گرفته اید باعث دورتر شدن گیل دیلم و مازندرانی ها از هم میشود به نظر من انکار هویت دیگران به نفع هیچ کدام از سه قوم بالا نیست. شباهتی که گیل دیلم و مازندرانی به هم دارند به حدی است که آنها را جدایی ناپذیر کرده است اما این نزدیکی نباید باعث انکار دیگری شود.” (like)
اینجا فیس بوک نیست اما این رو like می کنم.
در مورد غرب مازندران و مرز گیلکی و مازنی بهتر است به مقاله “مقاله نگاهی به پدیدهی مهاجرت در غرب مازندران” نوشته آقای «خداداد ب.» از منطقه نشتای تنکابن رجوع کنید. ایشان مرز تقریبی را روستای زوار منطقه نشتا می داند.
http://esarehsu.blogfa.com/post-119.aspx
در پاسخ اساره سو:
اسماعیل جان، مقالهی مذکور را خواندهام. من خوانندهی پیگیر وبلاگت هستم.
اما بحث مهاجرت و جابهجایی جمعیت از بحث من جداست. دربارهی «سه قوم» در پاسخ فرهنگ توضیح دادهام. اما دربارهی زبان، طیف زبانی از رضوانشهر تا شرق مازندران طیفی پیوسته است که جدا تفکیک آن دشوار است. اما در منطقهی چالوس این تفکیک به راحتی بیشتری اتفاق میافتد. از سویی، بنا به رای ایران کلباسی، در منطقهی کلاردشت هم برای نامیدن زبان محلی از گیلکی استفاده شده است. من در مقام ارائهی مرز نیستم. چون هیچ اعتقادی به مرز سیاسی ندارم و مرزهای فرهنگی هم چیزی نیست که قابل اعلام و تعیین باشند.
شنیدم که گالش هابازماندگان قوم دیلم هستن که دیلم آنهاهم بازماندگان قوم آماردهستن این متن چقدرحقیقت داره؟؟
گالشها قوم نيستند. بخشی از مردم گیلکی زبان هستند که زيست شبانی و کوچرو داشتند و در کنار دو گروه دیگر (کلایی و گیلمرد) با هم مردم گیلکی زبان رو تشکيل ميدن و زبانشون گیلکی هست. در تاريخ اين مجموعه رو با عنوان گیل و دیلم مینامیدند و این دو نام گیل و دیلم به هیچ وجه بار دو ملت یا دو خلق متفاوت نداشته بلکه هميشه به عنوان دو طايفهٔ برادر نام برده ميشدن و اشتراکات زبانی و اقلیمی و تاریخی هم همین رو نشون میده. زمانی که قدرت در کوهستان متمرکز بود نام ديلم برجسته بود و همين زبان گیلکی اون زمان زبان دیلمی نام داشت و وقتی قدرت به جلگه اومد، نام گیل برجسته شد.
گالش قوم هست و هیچ گالشی خود را گیلک و گیلک زبان نمیداند و فقط خود را گالش و زبان خود را گالشی میداند اگر گالش قوم نیست پس گیلک هم قوم نیست. در منطقه دیلم الفاظ گالش و تات و کلایی و کوهی و ییلاقی رایج هست ولی نامی از گیلک نیست و تمام سکنه بجز مهاجرین خود را دیلمی میدانند. لاهیجان ربطی به دیلم ندارد و جز نواحی گیل نشین بوده. دیلمیان درزمان کیا سیدرضی تحت قتل عام شدید قرار گرفتند و طبیعی هست جمعیت امروزی دیلمیان کمتر از گیل و تالش و مازنی و کرد باشد.
جمعیت دیلمیان از گیلک و مازنی و تالش بیشتر هست. شما فقط گالش ها و تات ها را در نظر گرفته اید در حالی که دیلمیان خوزستان و عراق و آناتولی روی هم ده میلیون میشوند. ما گالش ها خود را دیلمی میدانیم ولی از روی عادت و به تبعیت از اجداد خود خود را گالش می نامیم و زبان خود را گالشی می نامیم ولی زبان و قومیت ما دیلمی هست.
ورگ عزیز واخوب ببو !تی قول و فعل باهم نوخونه !!!ایی راه همراهی و همدلی خاییه
اعتراض من به گنگ خواندن «دیلمستان» و تلاش برای اثبات «دیلم» مستقل از هم بودند.
این که «در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژهی فارسی و غریب «دیلمستان» نیاز به اثبات دارد. بر چه اساسی این حرف را می زنید؟
در پاسخ s:
آیا شما روستا یا محلی را سراغ دارید که مردم بومی آن خود را با عنوان دیلمی بنامند؟ منظور از نامیدن، نامیدن بومیست نه تحت تاثیر خواندن کتابهای تاریخی.
ممکنه در رابطه با موضوعی به منبع یا منابعی رجوع کنیم و اطلاعاتی پیرامون اون موضوع به دست بیارم. به دست آوردن این اطلاعات به معنای پایان کار برای اون موضوع نیست. در واقع از این لحظه به بعد کار تازه شروع میشه. به این معنی که باید تمام اطلاعات موجود پیرامون اون موضوع رو کنار هم گذاشت و با استدلال و منطق و فکر خودمون به نتیجه برسیم
شما می گویید هرگز این طور نبوده. برای این باید مدرک بیاورید. الان را کار ندارم.
دوست عزیزی که هر بار با نامی متفاوت نظر مینویسی؛
مسأله خیلی ساده است:
گروهی مدعی هستند که عنوان این قوم (همهی کسانی که گیلکند و گیلکیزبان) دیلم است. حال آنکه در شرایط معاصر دلیلی جز کتابهای رسمی ندارند. در حالی که خود مردم این نام را به کار نمیبرند. در گذشته هم هیچ گزارشی از رواج این نام در بین مردم بومی منطقه وجود ندارد. اثباتش به عهدهی کسیست که مدعی وجود آن است.
وجود هر چیز را باید مدعی وجود اثبات کند. چون اصل بر برائت است. این دیگر از اصول ابتدائی منطق است. مدعی وجود نام دیلم برای کلیت این قوم هم ما را به اصطخری و مورخان عرب و فارس ارجاع میدهد و من هم دقیقا روی همین دست میگذارم که پس خود مردم چرا از این نام استفاده نمیکردند؟
و از همه مهمتر، من با الان خیلی کار دارم برعکس شما. چون در گذشته اصلا مسألهی نامیدن مطرح نبوده. من از نامی (عنوان گیلکی برای زبان) دفاع میکنم که در بین مردم بومی وجود عینی دارد. شما از نامی دفاع میکنید که در حال حاضر وجود عینی ندارد و در گذشته هم معلوم نیست داشته باشد.
در نوشته های شما همیشه این استدلال است که مردمی که دیگران به نام دیلمی آنها را می خوانند، خود را دیلمی ننامیده اند و نمی دانند(منظورم در طی سالها بوده است و نه این اواخر و در بین قشر خاصی) بنابراین دیلمی نامیدن آنها خطاست.
سوال من این است که مردمی که خود را گیلک هم نمی نامند و ننامیده اند را چرا باید گیلک بنامیم؟ به خاطر ریشه های زبانی مشترک؟
خوب این استدلال را چطور جواب می دهید این مردم خود را گیلک نمی نامند، پس چرا باید به نام یخوانده شوند که جد و آبادشان خود را به این اسم نیم خواندند؟ (در برابر استدلال شما که دیلمی هم نمی نامند.)
اگر مردم کوهستان را دیلم و مردم جلگه را گیلک بنامیم چه اتفاقی می افتد؟ منظورم به دو قوم نیست به دو نام است. این که در گذشته دیلم ننامیده اند خیلی مهم است؟!
بله این کاملا منطقی و قابل قبول است که این مردم باید به نامی نامیده شوند. اما وقتی مردمی خود را گیلک نمی نامند چه باید کرد؟ این جدایی و افتراق به نفع ما نیست …
در پاسخ سمیرا؛
من هیچ کجا ادعا نکردم که مردم بومی خود را گیلک نامیدهاند. ولی خیلی راحت ادعا میکنم که در بسیاری جاها زبان خود را گیلکی مینامند و این من هستم که با توجه به این زبان، نامیدن به نام گیلک را -که اتفاقا در بخشهای زیادی هم رایج است- پیشنهاد میکنم.
بگذریم از اینکه من مردمان زیادی را میشناسم که خود را گیلک مینامند. دستکم درلاهیجان، رامسر، انزلی، رشت بسیار دیدهام.
من انتظار دارم این متن دستکم با آن سطح از دقت خوانده شود، که نقدهای وارد بر آن، دیگر نیازمند به تحریف گزارههای آن نباشد.
مردم بومی کوهستان گیلان خود را گالش و تات و زبانشان را گالشی و تاتی نامیده اند و هیچ گاه از نام های گیلک و تالش استفاده ننموده و نخواهند نمود.
پس شما تالشها رو هم خیلی راحت حذف کردید. آفرین به این نگاه متعصب و غیرعلمی! حالا یک سوال دارم. آیا اونهایی که خودشون رو کلایی میدونند اینها غیربومی هستند؟ از جای دیگری اومدند؟ یا شاید اونها هم مثل تالشها در دنیای ذهنی شما اصلا وجود ندارند؟
همین الان مردم کوهستان گیلان گالش و تات نامیده میشوند و مردم جلگه گیلان گیلک نامیده میشوند. نام دیلم نام قدیمی قوم گالش است.
من به عنوان یه شخص ویژگیهایی دارم که این ویژگیها شکل دهندهی هویت من هستند. برای این هویتم از نام گیلتام استفاده میکنم. چرا؟ چون با این نام شناخته میشم و تفاوتم با مایکل درآمریکا مشخص میشه
حالا مردمی رو در نظر میگیریم که یه سری ویژگیهای مشترک ( یا بهتر بگم نزدیک به هم ) دارن. به لحاظ زبانی، فرهنگی، به لحاظ تفکر و نوع نگاهی که به دنیای پیرامون خودشون دارن. بدین ترتیب این مردم توی یه مجموعه قرار میگیرن و بر اساس همون ویژگیهای مشترک اسمی برای اون مجموعه انتخاب میشه.
اینجا 2 تا نکته وجود داره:
1: نامگذاریها به جهت شناخته شدن صورت میگیره. شناخته شدن ملتی که ویژگیهایی ” متفاوت ” با سایر ملتها دارن. به عنوان مثال وقتی واژهی عرب رو میشنویم، توی ذهن ما چنین چیزایی نقش میبنده : زبان عربی، لباس عربی، اسلام و … یعنی اون واژه نقش یک ابزار رو بازی میکنه برای نشون دادن هویت یه ملتی به نام عرب. ( که البته با گذشت زمان واژهها تنها نقش ابزار رو بازی نمیکنن)
2: ابتدا مردمی با ویژگیهایی نزدیک به هم رو در نظر میگیریم. چنین مردمی با هم تشکیل یه مجموعه رو میدن. که میام بر اساس هویت مشترک همون مردم نامی رو برای اون مجموعه انتخاب میکنیم. یعنی روند حرکت از پایین به بالاست نه از بالا به پایین. به این معنا که نباید ابتدا نام رو انتخاب کرد بعد مردمی رو توی اون مجموعه با اون اسم قرار داد. آن هم مردمی که نه به لحاظ هویتی، بلکه به دلایل دیگری قرار است در این مجموعه گنجانده شوند
در پاسخ به آقای فرهنگ که گفتند : “من هرچه گشتم هیچ یک از مردم کوهستانهای گیلان را نیافتم که به خود کلاهی بگوید متاسفانه این نامگذاری از طرف بعضی از گیل ها برای تحقیرشان استفاده میشده از بسیاری از سالخوردگان اشکور این سوال را پرسیدم ولی هیچ یک به خود کلاهی نمیگفتند.. ”
در مطالعات خود در مناطق کوهستانی دیلمان، اشکور و پیرکوه مشاهده کردم که مردم اشکور و دیلمان در مناطق یکجانشین خود را کلاهی می نامند و خودشان را از گالش ها جدا می دانند. و مدارک اش هم موجود است. و می تونم ارائه کنم. در مورد ادعای که می کنید ابتدا تامل کنید.
با سلام دوباره ورگ عزیز
شما گفته اید:” همواره برای نامیدن مردمان این دیار و زبانشان از نامهای ساختگی همچون دیلمی ،….استفاده میشد.”
در ادامه میگویید:” در استان گیلان، به جز منطقهی تالشنشین، همواره با عناوینی چون گیل، دیلم، گالش و… برخورد داشتهایم که البته این عناوین در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند.”
بلاخره دیلمی ساختگی بوده یا کاربرد تاریخی داشته؟ شما می گویید”…دیلم…در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند” آیا این معنی دریافت نمیشود که کسانی به جز مورخین فارس و عرب (مردم گیل ودیلم) هم از این عنوان استفاده میکردند؟از آنجا که گفتید برای مردمان این دیار از نام دیلمی استفاده میشده، این استنباط میشود که این نام وجود نداشته و جعل شده است.
و در ادامه میفرمایید: “واقعیت امر این است که در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژهی فارسی و غریب «دیلمستان»!”
یعنی مردمی کوهستان و جلگه گیلان ومازندران با کسانی که در گیلان و مناطق غربی و مرکزی مازندران زندگی میکنند فرق میکنند؟ پس نتیجه میگیریم در این نوشته به آن اندازه که گفتید دقت نکردید.
پسوند –ستان در گیلکی هم وجود دارد و معادل با “جار” و “کله” است شاهد من هم روستای “کرفستان(سرخسزار)” و منطقه “انارستان” در شهرستان رودسر است.
مدرک من برای اثبات” دیلم” کتب تاریخی مولفان غیر بومی است که متاسفانه شما قبولشان ندارید. سوال من اینست که1- آیا ما از مورخان بومی کتابی تاریخی در این زمینه داریم؟ شما طبق چه سندی می گویید(در نوشته های قبلتان) کوروش و دین زردشتی به گیلان نیامدند.. مدارک و اطلاعات ما محدود به همان کتب فارسها و عربها است. 2- آیا نام دیلمی را آنها از خودشان ساخته اند؟ یا طبق چیزی که مردم بومی آن زمان میگفتند نوشته هایشان را ثبت کرده اند.
دوست عزیزم من هرگز به خاطر فرار از نام “رشتی” و “گیل” که توسط جاهلان و به ناحق، تهمتهای به آنها زده شده به “دیلم ” پناه نبرده و نخواهم برد و چه افتخاریست که با نام میرزا و یارانش و صدها چهره افتخار آفرین دیگر شناخته شوم و هرگاه در خارج از سرزمین گیل و دیلم از من پرسیده شود که رشتی یا گیل هستی (چون این نام شناخته شده تر است) بدون درنگ رشتی و گیل بودنم را اعلام میکنم. و همواره زبان خود را گیلکی نامیده ام .”گیلکی دیلمی ” به خاطر نامگذاری شما بوده که میفرمایید” گیلکی گالشی”. وگرنه من با هر بدعتی که تفرقه درست کند مخالفم.
من در بحثی که با شما در خورتاو داشتم هم از “جولاه” نام بردم که ساکنین جلگه رامسر و چابکسر به کوهنشینان این منطقه می گویند. آیا این گروه را هم باید به آن سه دسته شما اضافه کرد؟ این در حالیست که خود آن مردم به خود “ییلاقی ” می گویند.
هدف من از آوردن نام کاسپین این بود که ما میخواهیم یک نام قدیمی( که در قدیم توسط گیلانیان به کار میرفته و از نام قوم کاسی آمده ) را دوباره به کار ببریم و به نظرم نامگذاری دوباره “ییلاقی” به” دیلم ” دقیقا مثل خزر به کاسپی یا کاسپین است. و این درست است که هر قومی که با کاسپین مرز دارد می تواند نامی برآن بگذارد ولی نه در اجلاسهای و دانشنامه های بین المللی و رسمی جهانی وگرنه یک دانشگاه خارجی به خاطر استفاده از نام خلیج عربی به جای خلیج فارس از ایران عذرخواهی کتبی نمی کرد.
شما به (دیلمان یا دیلهمُن، بیژن شهرستانی، گیلهوا، شماره۸۴) اشاره کردید متاسفانه من به این مقاله دسترسی ندارم ولی شما را به کتاب وجه تسمیه شهرها و روستاهای گیلان از جهانگیر سرتیپ پور ارجاع میدهیم . امیدوارم ایشان را قبول داشته باشید.در اینجا دو موضوع را مطرح میکنم اول اینکه امروزه فارس نام استانی است و تنها قسمتی از سرزمین فارس نشین آیا ما میتوانیم بگوییم مردم اصفهان فارس نیستند؟ و دوم: گیریم دیله مؤن به معنی زمین محصور و احاطه شده باشد، چه اشکالی دارد که نام قومی از محل زندگیش اقتباس شده باشد ؟ همان طور که نام بسیاری از کشورها به معنای خاصی بوده و امروزه به به قومی که در آن سرزمین زندگی میکنند آن نام را نسبت میدهند.
هدف من از بکار بردن نام سه قوم برای گیل دیلم و مازندرانی(طبری،تیپوری) فقط به این دلیل است که در فرهنگ مردم این مناطق را اینگونه میخوانند و فقط نام دیلمی، گالش و کلاهی و جولاه (توسط جلگه نشینان) و ییلاقی(توسط کوهنشینان) خوانده میشود وگرنه بر وجودشان شکی نیست. و بارها گفته ام که شباهت این سه به حدی است که جدایی ناپذیر بوده و پیشرفت و سربلندی هر کدام در گرو پیشرفت و سربلندی دوتای دیگر است.
متاسفانه چون در گیلان زندگی نمی کنم فرصت نکرده ام به همه جای آن سفر کنم، اما با مردان و زنان سالخورده بسیاری در اشکور(جیرولایت(سفلی) ، جؤرولایت(علیا) و بالا اشکور(ارتفاعات رامسر و تنکابن)) صحبت کرده ام. در سفرهایی که به دیلمان و آبادیهای اطراف آن داشتم نیز با چند نفر از آنها به گفتگو نشسته ام، حتی یک نفر را پیدا نکردم که خود را کلاهی یا جولاه بداند و فقط این کلمات را از زبان مردم جلگه نشین شنیده بودند و در عوض ساکنین جلگه را با عناوینی خطاب می کردند تا مقابله به مثل کرده باشند (و من میخواهم اینها نباشد).آنها خود را اشکوری، دیلمانی، ییلاقی و جؤرا آدم و امثال اینها می دانستند. دوست عزیز همانطور که من نمی توانم به یک کیاشهری بقبولانم که دیلم است شما هم در قبولاندن گیلک به مردم اشکور ناتوانید. شما فرمودید جلگه نشینان ” اصلا چیزی به نام کلایی نمیشناسند” هرگاه مسیرتان خورد به رودسر، کلاچای و املش رفتید از معمرین این معنی واژه کلاهی را بپرسید.
حتی اگر بپذیریم که آنها به خود کلاهی ، جولاه و گالش میگویند(البته چوپانها به خود گالش میگویند) ما دنبال لفظی هستیم که هم کلی باشد هم واقعی.
و در پایان ورگ عزیز من میتوانم درک کنم که شما چه می خواهید و هدفتان در نهایت سربلندی تمام گیلک زبانان است. اما به نظرم با جعلی خواندن دیلمی و مازندرانی در عمل غیر از خواهد شد و نتیجه ای جز تفرقه را نخواهد داد… من فکر می کنم اگر این طور شود ، بعضی فقط بر تفاوتها انگشت گذاشته و عده ای هم دنبالشان راه می افتند و همه تلاشهای صورت گرفته در زمینه “هویت جویی” نابود میشود.من امیدوارم با درایت شما و دیگر دوستان هرگز این روز را نبینم.
در پاسخ فرهنگ:
خیلی متشکرم که وارد بحث شدی و این همه وقت گذاشتی.
اگر شلخته و با عجله و در نتیجه شاید کمی با لحن تند پاسخ میدهم، امیدوارم ببخشی.
یکم/ کاربرد تاریخی داشتن با ساختگی بودن تناقضی ندارد. دهههاست که در تورکیه، کوردها را با عنوان «تورک کوهی» میخوانند. کاربرد تاریخی دارد، اما ساختگیست.
دوم/ نه خیر. این معنی استنباط نمیشود که کسانی غیر از مورخان فارس و عرب -در گذشته- هم از این نام استفاده میکردند. دلیل آوردن نام مکانهای مختلف این است که در دورههای مختلف به جاهای گوناگون این عنوان اطلاق میشده. و جغرافیای تاریخی این عنوان دیلم بسیار گونهگون و گاه دور از هم بوده است. خوب است بدانی که دیلمان و دیلمستان گاه چندین استان را و گاه تنها نیمی از استان گیلان را در بر میگرفته و هیچ انطباقی بر جغرافیای قومی یا زبانی هیچ قوم و زبانی ندارد.
سوم/ شما عمدا سعی میکنی تفاوت نگاه من به مردم بومی و نام مورد استفادهشان و مورخان و نویسندگان را نادیده بگیری و از دل همین نادیده گرفتن است که نتیجه میگیری: یعنی مردمی کوهستان و جلگه گیلان ومازندران با کسانی که در گیلان و مناطق غربی و مرکزی مازندران زندگی میکنند فرق میکنند؟ پس نتیجه میگیریم در این نوشته به آن اندازه که گفتید دقت نکردید!
سوم/ عزیز من، دلیل من بر عدم ورود زرتشت به این منطقه، سه چیز ساده است:
– وجود دفن مردگان که در آیین زرتشت نارواست.
– وجود آثار و بقایای آیین مهر و نیز پرستش عناصر طبیعی که منطقا میبایست پس از چند هزاره حضور آیین زرتشت از بین میرفته و نه تنها نرفته بلکه تاکنون ادامه پیدا کرده.
– نگاه منفی اوستا به سرزمینهای شمال البرز و جایگاه اهریمن و دیوان خواندن آن.
از اینها گذشته، با رصد نام ولایاتی که به پادشاهان ایرانی خراج میدادند هم چیزهای جالبی دستگیر هر پژوهندهای خواهد شد.
و معلوم است وقتی شناخت و نگاه از/به این منطقه در این سطح باشد، تبار عنوان «دیلم» را که در عربی به معنای «دشمن» به کار میرود باید در کجا جست.
چهارم/ گیلکی گالشی عبارتیست که در دو بخش معرف زبان و لهجهای از زبان است. مثل فارسی تاجیکی یا فارسی اصفهانی. اما آیا گیلکی دیلمی هم چنین است؟ یعنی شما مدعی وجود لهجهای با عنوان دیلمی در زمان حاضر هم هستید؟!
پنجم/ اینکه شما در جای دیگر خود را رشتی و گیل «هم» مینامید و در داخل خود را دیلمی بنامید و… البته امری شخصیست اما من در اینجا به دنبال «امر نمادین نامیدن یک ملت» هستم.
ششم/ مردم شهر من هم خودشان را لاهیجانی مینامند. مردم روستاهای اطرافش خود را «محلی» مینامند. افزودن «کلایی» به سه بخش، به قول گیلکها کترهای نبود؛ بلکه وجود مادی و گستردگی خاص خودش را داشته و ردهبندی در ردیف گالش و گیلهمرد بود.
هفتم/ مسأله قبول داشتن یا نداشتن از سوی من نیست. مسأله روششناسی پژوهش و نتیجهگیریست که در مقالهی شهرستانی منطقیتر و اصولیتر است.
هشتم/ مثال شما از فارس کمی بیربط است. همین حالا از عنوان «فارس» استفاده میشود. و اتفاقا استفادهی معاصر آن به اعتبار زبان فارسیست نه نژاد پارس یا استان فارس.
نهم/ میگویید «گیریم که..» این که نمیشود رفیق عزیز من. خوب چرا اسم این قوم را اصلا بازکیایی (از منطقهی کوچک بازکیاگوراب) نگذاریم؟ یا مثلا «شاجانی» نگذاریم؟ این جور استدلال کردن شماست که به ذهن من این تصور را متبادر میکند که شما قصد دارید به هر قیمت ممکن از عنوان دیلمی دفاع کنید. حتی وقتی قبول میکنید (در فرض البته) که دیلمان همان عنوان منطقهی محصور و مطابق با نظریه بیژن شهرستانیست باز میگویید: چه اشکالی دارد نام قوم از آن گرفته شود؟!
دهم/ قوم معنی و تعریف خود را دارد و من اصلا معنی «دوتا و سهتا»ی شما را نمیفهمم. لطفا به تعریفی که در بخشهای قبلی از ملت و قوم ارائه دادهام و بر همان پی بحث کردهام در نظر بگیرید.
یازدهم/ دوست من، کلاهی عنوانی برای تحقیر نبوده و نیست و اصلا در میان گیلهمردان اغلب همهی کوهنشینان را به اشتباه گالش میدانند. متاسفانه اطلاعات پایهی شما غلط است. من واژهی کلاهی را نخستین بار در ارتفاعات شنیدم نه در جلگه.
دوازدهم/ من برای قبولاندن عنوان «گیلک» به مردم هر منطقهی گیلکزبان به زبان آن ارجاع میدهم و ادعای ریشهدار بودن این عنوان را نمیکنم. اما شما جز با کتابهای دم دستتان، دیگر با چه چیزی خواهید توانست به مردم هم کوه و هم جلگه عنوان «دیلمی» را بقبولانید؟ تازه ادعای ریشهدار بودن آن را هم دارید!
سیزدهم/ شهرهایی که برای ردیابی نام کلایی معرفی کردید، جمعیت مهاجر بسیاری از کوهنشینان دارد. دلیل شناخت این مردم این واژه هم همین است. گرچه اگر گیلهمرد هم باشند تاثیرش در بحث ما چیست؟ از طرفی برای من بسیار جالب است که در فاصلهی بین کامنت قبلی و فعلیتان، نه تنها با واژهی کلایی آشنا شدید و دیگر به گوشتان غریبه نیست، بلکه جاهایی را هم برای ردیابیاش سراغ دارید!
چهاردهم/ مینویسید «حتی اگر بپذیریم که آنها به خود کلاهی ، جولاه و گالش میگویند(البته چوپانها به خود گالش میگویند) ما دنبال لفظی هستیم که هم کلی باشد هم واقعی.» و لابد آن را در عنوان «دیلمی» مییابید؟ فکر نمیکنید این نقض غرض باشد؟ من عنوان همهپسند را در عنوانی برگرفته از «زبان این ملت» دیدهام، شما در «دیلم» میبینید که اغلب حتی شامل جلگه و حتی کوههای غرب گیلان هم نمیشود؟ به دلیل همین تناقضهاست که من احساس میکنم هدف شما و برخی دوستان تنها دفاع بی چون و چرا از عنوان دیلمیست و نه یافتن نامی همهگیر و جامع و مانع.
پانزدهم/ من چیزی را جعلی نخواندهام. اما فرق است میان آنچه که خودخوانده است و آنچه حکیمفرموده. من به دنبال نامی برای این ملت و متعلق به خود آن هستم. و گمان میکنم تاکنون تنها مخالفان با عنوان گیلک بودهاند که دائم از روش چند دسته و چند قوم کردن وارد بحث شدهاند.
باری؛
من تمام استدلالهای ممکن در دفاع از عنوان «گیلک» را گفته و نوشتهام و گمان میکنم از سوی من، دلیل آوردن بیشتر تنها خشت زدن باشد. چه که دیگر وارد عرصهی سلیقه و انتخاب و خوشآیند و بدآیند میشویم و در این عرصه تلاش برای اقناع طرف مقابل چیز خوبی نیست. من در پروژهای که دنبال میکنم، در این مرحله از آن، نیاز به «امر نمادین نامیدن» را به شدت احساس میکنم و از همین رو دست به کار شدهام. وگرنه نه قیم این قوم (یا به قول شما سه قوم!) هستم و نه در جایگاه صدور دستورالعملی که همه آن را عملی سازند. از شما چه پنهان، اتفاقا مسیر واقع برخلاف میل من و به سود میل شما پیش میرود و این روزها بخشی از این مردم خود را گیلانی، بخشی دیلمی، بخشی شمالی، بخشی گالش و بخشی فقط ایرانی میدانند. عنوان و نام و نشان بسیار است این روزها. و یک جورهایی همهشان هم درست.
در پاسخ به آقای نیما فرید مجتهدی:
البته اگر مردم یکجا نشین بپرسی گالش کیست میگویند کسانی که دامدارند و به اصطلاح میگویند(کوه درن) کوهای بزابون سیارزه زرو لزر سرده پر از گالش است و اگر ازشان بپرسید آیا به شما کلاهی میگویند؟ جوابشان مثبت است چون به این نام خطاب میشوند (البته نه به این شدت) ولی از ایرانیان قدیم میپرسیدند تو عجمی میگفتد بله…. ولی مهم این است خودشان به خود چه میگویند
مهم است مردم خودشان به خود چه میگفتند؟ الفاظ ممکن است توسط سایر اقوام رایج شود یعنی مردمی با نام متفاوت توسط گروهی با نام خاصی خوانده شوند و بعد همین نام را استفاده کنند. مانند اعتقاد شما نسبت به واژه تات که ادعا میکنید چون ترکان مردمی را تات نامیدند پس این مردم به خود تات گفتند. اینجا یک تناقض هست چون واقعا مردمی در جنوب گیلان و شرق مازندران به خود تات میگویند و به زبانشون تاتی میگویند و شما میگویید مهم این هست که این مردم به خود چه میگویند و از طرفی لفظ تات را اشتباه میخوانید! خوب ممکن است نام گالش (دامدار) و گیلک (دهقان) و کتول هم به همین طریق رایج شده باشد چرا که این نام ها نیز تاریخی نیستند و سابقه ای در کتب تاریخی ندارند و در دوران قدیم الفاظ طبری و گیل و دیلم و گرگانی متداول بود و حتی مورخین و نویسندگان بومی شمال کشور هم از لفظ طبری و مازندرانی استفاده میکردند که امروزه نام اول یعنی نام طبری کمتر استفاده میشود ولی نام دوم یعنی نام مازندرانی بصورت فراگیر استفاده میشود و هردو ریشه در تاریخ دارند.
صحبت های شما حتی در برابر نام دریای مازندران هم پر از تناقض هست و یک نامی چون کاسپین را که هیچگاه در ایران نه توسط مردم شمال کشور و نه توسط سایر مردم کشور استفاده نمیشد و از طریق زبان یونانی وارد زبان انگلیسی شده است را نام صحیحی برای دریای مازندران میدانید و منکر نام دریای مازندران میشوید که از قرن هفتم در کتب تاریخی نامش آمده و پیش از آن هم به دریای طبرستان اشاره میشد. مگر ادعا نمیکنید مازندران از ما هست پس چرا با نام مازندران سر دشمنی دارید. براساس منطقی که خودتان دارید ممکن است نام کاسپین نامی باشد که یونانی ها به گروهی از سکنه قفقاز داده باشند چون مردمی که توسط یونانی ها با این نام نامیده میشدند سکنه قفقاز بودند ولی امروز مردمی با این نام وجود ندارد و حتی مردمی هم وجود ندارند که خود را مرتبط به این قوم بدانند.
شما هرجا که به نفع خودتان باشد به تاریخ رجوع میکنید و هرجا به ضررتان باشد از تاریخ دوری میجویید. هرجا به نفعتون باشد به نام استعمال شده توسط مردم اشاره میکنید و هرجا به ضررتان باشد به نام استعمال شده توسط مردم خرده میگیرید مانند نفی نام تات و گالش و کوهی و مازندرانی و طالقانی که توسط مردم استفاده میشود و شما سعی در حذف این نام ها و جایگزین کردن نام غیر بومی گیلک دارید. شما حتی با وجود اینکه سعی در گیلکیزه کردن مردم گالش و تات و غیره دارید از طرفی در باطن خود این مردم را گیلک نمیدانید. بار ها دیدم که افراد به اصطلاح هویت طلب گیلان که ادعای گیلک بودن سایر مردمی که خود را گیلک نمینامند را دارند در مواجه با همان مردم در گروه های سیاسی منکر گیلک بودن آنها میشوند و گیلک را خودشان محدود به رشت و لاهیجان میکنند چون در باطن خود این مردم را گیلک نمیدانید.
مثلا سر مسئله اپوزیسیون یکی از اعتراضات افراد به اصطلاح هویت طلب گیلانی (پان گیلگ) این بود که چرا بین افراد اپوزیسیون یک گیلک وجود ندارد در حالی که در همان اپوزیسیون دو مازندرانی وجود داشت که شما ادعا میکنید گیلک هستند ولی به اینجا میرسید منکر گیلک بودنشان میشوید چون در باطن خود میدانید یک مازندرانی گیلک نیست هرچند در غرب مازندران مردمی با نام گیلک وجود دارند ولی شما حتی به وقتش آنها را هم گیلک نمیدانید و از قضا این گیلک ها هم هویت خود را مرتبط با قوم طبری میدانند همانطور که مازرونی ها و کوهی ها و گالش ها و تات های مازندران خود را مرتبط به قوم طبری میدانند. شما هنوز نمیدانید با خودتان چند چندید. هر نوع تازش شما به نام های مورد استفاده شده در مازندران با واکنش جدی مردم مازندران رو به رو میشود و قطعا هم از این موضوع اطلاع دارید و با واکنش شدید طبقات اجتماعی مختلف قوم طبری در مازندران مانند تات و گالش و مازرونی و گیلک و کوهی رو به رو شده اید.
والا بنده از کسی نپرسیدم کلاهی هستی تا به من جواب بده آره و نمی دونم چطور شما از من نقل قول می کنی ، بنده گفتم چندین سال در مناطق کوهستانی گیلان تحقیق می کنم و و اولین بار هم واژه کلاهی هم از مردم بومی شنیدم. و اصلن نمی دونستم کلاهی هم وجود داره و بعدش که قضیه رو دنبال کردم به این مسئله پی بردم. شواهد امر من هم در روستای عاشورآباد دیلمان، وربن سورتله اشکور و وسمه جان شاهجان است. همانطور گفتم خودشان به خودشان گفتند.
من هیچ کجا ادعا نکردم که مردم بومی خود را گیلک نامیدهاند.
من هم ننوشته ام که شما چنین ادعایی کرده اید!
سوال من چیز دیگری بود که واضح تر از آن نمی توانم بنویسم. حالا اگر برداشت اشتباه می شود و شما می گذارید به حساب تحریف گزاره های شما بحث دیگری است.
در پاسخ سمیرا:
مسأله اینجا تفاوت جایگاه دو عنوان دیلمی و گیلکیست. اولی هیچ جایی در فرهنگ بومی ندارد. اما دومی دستکم در نام زبان این مردم وجود داشته است. اولی جامع و مانع نیست، اما دومی تمام کسانی که به زبان گیلکی حرف میزنند را در بر میگیرد.
سلام امین جان
این مقاله ای چالشی است
من نمی خواستم واردش بشوم اما نمی شه وارد نشد
همانطوریکه خودت هم به آن اشاره کرده ای شباهت های زبانی، نژادی و فرهنگی بین تمامی اقوام ساکن در کرانه های جنوبی دریای کاسپین انکار ناشدنی هست و هیچ کسی نمی تواند و نباید منکر آن بشود. اصل هم بر همین اتحاد است. اینکه برچسبهایی مانند شرق گیلانی و غرب مازندرانی و … موجب جدایی مان نگردد.
اما اینکه کسی خود را دیلمی نمی داند به همان دلیل که مرقوم فرموده اید که کسی خود را گیل نمی داند، جای طرح ندارد زیرا اینها بازی با واژه هاست و شاید یک گروه و دسته ضرورتی برای نامگذاری گروه خود احساس نکرده اند زیرا در همسایگی خود گروه های مشابه داشته اند. به اسامی عرب و عجم و ترک و تات که بر خلاف این سیاق به وجود آمده اند توجه نمایید. در زبانهای شمال ایران شاید واژه ایراکی (عراقی) برای اقوام خارج از این حوزه و ایراک (عراق)برای سرزمینهای خارج از این حوزه کاربرد دارد.
نهایتا اینکه زیر سوال بردن دیلم و دیلمی که نامی سترگ در تاریخ و فرهنگ خاورمیانه دارند و خاستگاهشان کوهستانهای شمال ایران می باشد، شایسته نیست و بهتر اینکه ضرورتی ندارد.
در پاسخ به مسعود:
متشکرم از تو مسعود جان که وارد بحث شدی. من اگر هم عنوان دیلم و دیلمی را زیر سوال بردم، از منطر زبان درونی یک قوم است. با همهی آن بار افتخارآمیز و پرارزش همراه با عنوان دیلمی، باید قبول کنیم که این عنوان هرگز در فرهنگ بومی مورد استفاده قرار نگرفته است. و حتی عنوانی نیست که بتواند همهی گیلکزبانان را در بر گیرد. و من محدودهی کار خود را مردمان گیلکزبان تعریف کردهام. حال اگر دوستانی تاکید روی مردم منطقهی خاص خود دارند، میتوانند از عنوان مربوطه استفاده کنند.
و مطلبی دیگر:
من از تبار مادری و پدری هر دو اصالتا اشکوری محسوب می شوم
بارها در صحبتها بزرگان و افراد سالخورده فامیل در نقل خاطراتشان شنیده ام که از فردی صحبت می کردند که در کوهستانهای اشکور (همان یلاق خودشان) دیده اند و برای توصیفش گفته اند که :” کاملاً مشخص بود که یلاقی نیست و گیله مرد است” برایم جالب بود. گیله مردان نسبت به کوهنشینان از لحاظ ظاهری نیز قابل تشخیص بوده اند اما نکته دیگر اینکه در حال حاضر ترکین جمعیتی در اکثر شهرهای شمالی کشور شدیدا از آمیختگی مردمان کوه و جلگه به وجود آمده است به نحوی که افتراقشان غیر ممکن می باشد. اما در خصوص واژه دیلم شما را به کتاب ماهیگران تاجدار تالیف “مفیز ا… کبیر” مورخ سوری ارجاع می دهم که از به روی کار آمدن دیلمیان تا انقراض این سلسله می پردازد. به دیلمیان در بغداد آن روز، حمرائیان (سرخ روی) نیز می گفته اند.
ضمنا در متون قدیمی به کوهستانهای منطقه رودسر، سی می گویند (جور سی به جای اشکور بالا و جیر سی به جای اشکور پایین) و اصلا اشکور و دیلم به نظر می رسد با هم متداخل هستند. جالب اینکه اهالی کلاردشت مازندران نیز خود را اشکوری می نامند.
به هر حال در این زمینه جای بحث زیاد است اما اصل همان است که در ابتدای کامنت قبلی اشارده کردم.
شیمی همت قوربان
کارشناس: شامل مورخ، زبان شناس، شاعر، ادیب، روزنامه نگار و خلاصه هر کسی که با دید متفاوت تری به وقایع می نگرد.
مردم: عامه مردم
==============================
شما آن بخشی از نظرات مردم (مثل: گـِلـِکی) و کارشناسان (مثل: دریای کاسپین) را که منطبق با مانیفستتان است، را تائید می کنید.
آن بخشی از نظرات مردم که با مانیفستتان منطبق نباشد (مثل ذریای خزر) را رد می کنید، آن را ناشی از بی اطلاعی مردم می دانید.
و آن بخشی از نظرات کارشناسان که منطبق با مانیفسستتان نباشد (مثل دیلم) را رد می کنید و به کارشناسان برچسب می زنید.
تشخیص این همه تناقض کار سختی نیست.
===========================
یکی از نکات بسیار مورد تاکید شما و دوستانتان (ایران کلباسی. گویش مردم کلاردشت) است.
اگر سری به رزومه ایشان بزنید
http://www.ebo.iau.ir/html/modules.php?op=modload&name=News&file=article&sid=1265
پیشوندهای تصریفی و اشتقاقی در افعال گویش مازندرانی کلاردشت، مجله زبانشناسی، مرکز نشر دانشگاهی، س10، ش1، ص 88-105، 1372
جالب اینجاست که خانم گلاباسی به عنوان یک زبان شناس بر “گویش مازندرانی کلاردشت” تاکید می کند. شما این را هیچ وقت بیان نمی کنید.
بهتر نیست یک رویه یکسانی را در پیش بگیرید. یا نظر کارشناسان یا نظر مردم یا نظر خودتان یا ….
در پاسخ اسارهسو:
در مسألهی نام دریای کاسپین، خطاب من به کسانی بود که به عنوان ایرانی روی نام یک دریا تعصب دارند و روی دیگری ندارند. این تفکیک بین مردم عام و کارشناسان آنگونه که مدعی هستید در آن وجود ندارد.
مشکل اینجاست که شما به این نکته توجه نداردید که «من قصد نامیدن قوم خود را دارم» و برای این کار به عنوانی رجوع میکنم که هم وجود عینی داشته باشد و هم جامع و مانع باشد. همین و بس. این ربطی به تفکیک میان کارشناس و مردم ندارد. و به همین دلیل از کنار عنوان دیلمی میگرم. چون نه جامع و مانع است و نه وجود عینی دارد.
فرض کنیم شما قائل به وجود عوام و خواص باشید:
آنگونه که من از بحث ها متوجه شدم، عامه مردم ساکن مناطق کوهستانی شرقی گیلان خود را گیلک نمی نامند (روی آنکه چه می نامند هم اتفاق نظر وجود ندارد).
خواص شان نیز عمدتاً خود را دیلمی می نامند.
پس آن “وجود عینی” مد نظر شما در مورد گیلک نامیدن آنها از کجا آمده است؟
در پاسخ اساره سو:
آن خواصی که شما میگویید و جا و بیجا هم خود را دیلمی مینامند، اصلا کاری به کار زبان گیلکی و مسائل قومی آن ندارند. اساسا قشر روشنفکر در میان گیلکان با زبان گیلکی و منافع قومی گیلکان نه تنها همراهی ندارد، بلکه گاه با آن سر ستیز نیز دارد. (برای مثال نگاه کنید به بحث قلمی بهزاد عشقی با م.پ.جکتاجی در گیلهوا و یا بحثهای فراوان در این زمینه در همین ورگ)
وجود عینی عنوان «گیلک» در بحث من از وجود عینی عنوان «زبان گیلکی» اخذ شده که خوشبختانه هنوز خودش و نامش از بین نرفته و بعید نیست در چند دهه آینده که به یمن تلاشهای همان خواص نه از تاک نشان بماند و نه از تاکنشان، نام همین زبان هم بشود زبانهای گیلی و دیلمی و بنویسند که در گذشتههای دور اقوام گیل و دیلمی به دو زبان گیلی و دیلمی تکلم میکردند.
باز هم برای چندمین بار تاکید میکنم:
همانا تاکید من بر «عنوان گیلک» به دلیل عینی بودن و وجود آن است و این عینیت و وجود از عینیت و وجود «زبان گیلکی» اخذ میشود.
حال اگر دوستانی اصرار دارند این قوم را به نامی دیگر که در کتابهای مورخان فارس و عرب یافتهاند، بنامند، بسمالله! گرچه، از من اگر میشنوید، آن خواص هیچ علاقه و عزمی برای نامیدن این قوم ندارند و اصلا کاری به کار قومیت و زبان قومی ندارند و خیلی جهانوطنتر از این حرفهایند.
قبل از هر چیز امیدورام از روی لجاجت چیزی نگوییم که به کسی بر بخورد یا اینکه غیر منطقی بگوییم. به نظر من تمامی افرادی که وارد این بحث شده اند دغدغه فرهنگی دارند و این دغدغه ارزشمند است. اما فکر می کنم برخی بحثها بیهوده و بی فایده است.
هر چند در کامنت قبلی ذکر کردم که ظاهراً از لحاظ ریختار بین ساکنین جلگه و کوه جدایی بوده است اما هیچگاه به تفاوت ذاتی این دو اعتقادی نداشته ام.
در یکی از مسیرهای کوهنوردی در اطراف کوههای شاهوار شاهرود در حد فاصل استانهای سمنان و گرگان، جهت پرسیدن راه از چند کشاورز که با گاجمه (گاوآهن) در حال کار بودند، پرسیدیم که شما شاهرودی هستید یا گرگانی و جواب دادند: هیچ کدام ما گیلک هسیتم و من این نقل قول را به دول هیچ تغییری در اینجا ذکر می کنم. اما در جواب اساره سو به عنوان فردی با خاستگاه کوهستانهای شرقی گیلان، همان قدر که خود را فردی کوهستانی (هر چیز که می خواهید بنامید: دیلمی، گالش، کلایی، روباری، …) همان قدر نیز خود را گیلک می دانم.
جالب اینکه حتی مردمان بومی و سالخورده روستاهای شمال تهران نظیر شمیران و لواسان نیز زبان خود را گیلکی می نامند.
در مجموع با نامیده شدن، تمامی اقوام شمال ایران به نام گیل یا گیلک مخالف نیستم به شرطی که اصالت و شرافت زیر شاخه های آن حفظ شود.
نمیدونم چرا اینقدر دروغ میگید و توهم میزنید. در خود گیلان سکنه دو سوم از خاک گیلان خودشونو گیلک نمیدونند بعد چسبیدی به گرگان و شاهرود. حداقل یکبار شاهرود و گرگان برو بعد برای خودت یک دروغی ردیف کن. در شاهرود و گرگان کسی خودشو گیلک نمیدونه. اونا حتی خودشونو مازندرانی هم نمیدونند و زبانشونم فارسی هست. حتی لهجه فارسیشون با مازندران فرق داره. حالا تو فکر کن تا مشهد و سنندج هم گیلک میگن خیالی نیست.
گیلک گیلک هست گیلک که زیر شاخه ندارد نکند انتظار دارید آن تاتی که خودش را تات میدونه و آن گالشی که خودشو گالش میدونه و آن تالشی که خودشو تالش میدونه و آن مازندرانی و کوهی که خودشو مازندرانی و کوهی میدونه و آن ترکمنی که خودش را ترکمن میدونه بیاد به زور به خودش گیلک بگه. هان اینجوری راضی میشید از فردا هم بگید خلیج فارس جعلیه بگید خلیج گیلک.
گیلک یعنی چه؟ مردم کوهستان گیلان به جلگه نشین و دهقان و زارع میگن گیلک بخاطر همینه که در کوهستان گیلان کسی خودشو گیلک نمیدونه چون اهل جلگه نیستند که از این کلمه استفاده کنند. شما نتونستید مردم کوهستان خودتونو با این همه دروغ و کلک گیلک کنید حالا چسبیدید به گرگان و شاهرود. تو سعی کن از طرف خودت صحبت کنی چون همه عالم میدونند مردم رودبار به خودشون تات میگن و در بقیه کوهستان گیلان مردم به خودشان گالش و تالش میگن. لفظ گلکی فقط در روستاهای شمالی قصران استفاده میشد و بقیه روستاهای قصران و روستاهای لواسان به زبانشون گلکی نمیگفتند و حتی زبانشون هم با زبان مازندران فرق داره و به فارسی شباهت داشت. همون شمال قصران هم زبانشونو شاخه ای از زبان طبری میدونند نه گیلکی.
مردم کوهستان مازندران به خودشون کوهی یا گالش یا تات میگن و لفظ تاتی گپ بزوئن یا گالشی گپ بزوئن متداول هست و مازندرانی هم نام زبان شهری هاست و روستاهای جلگه هم یا به زبانشون مازرونی میگن یا به زبانشون گلکی میگن که اونم بخشی از هویت و زبان طبری هست و این مردم هم خودشونو طبری و مازندرانی میدونند.
طبری هم مشخصه چندین گویش داره که یکیش مازندرانی هست و یکیش هم گیلکی هست و بقیه گویش هاش تاتی و گالشی و کتولی و طالقانی هست و از قضا تمام مردمی که به زبانشون گیلکی و گالشی و تاتی و مازندرانی و کتولی و طالقانی میگن زبانشونو شاخه ای از زبان طبری میدونند و خودشونو متعلق به قوم طبری یا ملت طبری میدونند. یعنی سناریو گیلک سازی شما به کل با شکست مواجه شده و حتی گیلک ها هم زبانشون را طبری میدونند چه برسه به گالش و تات و کتول و مازندرانی و طالقانی. طبری یک نام تاریخی هست که حتی دیلمیان ازش استفاده میکردند و تا امروز هم استفاده میشه ولی بصورت محدود تر. در شرق گیلان مردم طبری خوانی میکنند و از قضا اشعاری که به زبان طبری شرق گیلان میخوانند را طبری مینامند در حالی که در مازندران بهش توری میگن و نام اصیل ترش در شرق گیلان استفاده میشه. برای ملت سازی نیاز به تاریخ هست ما اینو داریم ولی شما ندارید چون ملت نیستید و بخشی از هویت طبری هستید چه بخواهید و چه نخواهید. نام مشترک مردم مازندران و گیلان در کتب تاریخی بصورت طبری ذکر شده پس دیگه نیازی نیست به دنبال نام مشترک بگردی. لفظ گیلک هم طبق گفته پژوهشگران از مازندران توسط قوم طبری وارد جلگه گیلان شد یعنی همین نام را هم شما از صدقه سر قوم طبری دارید که یک شاخه آن گیلک نامیده میشدند و شاخه های دیگر تات و مازندرانی و گالش و کتول نام داشتند. قوم دیلم؟ فعلا که کسی به خودش دیلم نمیگه و ثابت نشده قومی به نام دیلم وجود دارد و گیلانی ها برای از بین بردن نام تات و گالش در کوهستان گیلان از نام دیلم در کتب و مطبوعات استفاده میکنند و بسیاری معتقدند بخش وسیعی از دیلمیان توسط گیلک ها قتل عام شدند که بازماندگانشان احتمالا تات ها باشند و شاید هم گالش ها. به هر روی شما نمیتونید گیلک را از سیطره کلمه طبری برهانید چون گیلک مثل گالش و تات و کتول و مازندرانی وابسته به هویت و قومیت و زبان طبری هست. گیلانی ها همیشه مازندرانی ها را مازندرانی یا مازرانی خواندند و این تغییر ناپذیر هست. حالا به فکر تغییر نام افتادید؟ الفاظ تات و مازرونی و گلک و گالش و کتول الفاظ درون قومی هست و تمامی این مردم در برابر بیگانگان خود را مازندرانی و طبری میدونند و بیگانگان هم اونارو مازندرانی میدونند من جمله گیلانیا و تهرانیا و ما بقی بیگانگان.
مازندرانی ها سن بالاتر زبانشان را گـِلـِکی می نامیدند، نمی دانم ارتباطی با گیلک دارد یا نه؟ اما همین سالخورده ها هم خودشان را یکی (یک قوم) با گیلکان، نمی دانند.
واژه “مازنی” که شما آن را ساختگی می دانید، در بین اقشار و سنین مختلف در حال جا افتادن است. حتی پدر بزرگ من هم الان از مازنی استفاده می کند.
در مورد دیلمی هم به عنوان یک پژوهشگر و کسی که “دغدغه فرهنگی” دارد سوالاتی را مطرح و پاسخ هایی دریافت کردم، مخاطبین همه آگاه اند و خود نتیجه گیری لازم را از بحث های مطرح شده می کنند.
از یادداشتها و نوشتههای متعفن شما بوی فاشیزم و زمزمهی تجزیه طلبیهای احمقانه بهمشام میرسد
شرم کنید
شرمتان باد
درود به همه دوستان
به نظر من هم مقاله بسيار جالب بود و هم اينكه كل مبا حث طرح شده توسط دوستان . اما مطلب را بيش از اندازه پيچ و تاب داده شده است كه لزومي هم نداشت .ذكر يك نكته شايد كمكي به اين بحث باشد آن هم اينكه شايد عده ائي از مردم كه ساكنين ارتفاعات گيلان باشد خود را ديلمي بنامند همانطور كه من خود را رشتي و يا يك لاهيجاني خود را لاهيجاني بنامد اما ما قومي تحت عنوان رشتي نداريم و ديلمي خواندن هم دليل بر قوم ديلم نيست و ما در گيلان بسيار از اين نمونه ها داريم كه از ياي نسبت براي اسامي استفاده مي شود و همچنين ما در گيلان كتب مرجع دقيق و قابل استنادي نداريم كه بتوانيم به آن رفرنسها اكتفا كنيم ولي ميتوان از تجميع كتب و مقالات به يك نتيجه واحد ويا نزديك به واحد رسيد .
مطلب بعدي: آقا يا خانم …(نقطه) از نوشته متعفن و شيطاني تو كاملا واضح است كه اصلا آدم نيستي كه بخواهم تورا به يكي از صفات پست انساني نسبت دهم مهمترين دليل من هم اين است كه همينقدر وجودش را نداشتي كه اسم و يا نشاني از خودت به جا بگذاري تا بتوانيم با تو وارد بحث شويم و از روي گفتگو بتوانيم حل معما كنيم مشام تو به اين دليل بوي تعفن مي دهد كه همه وجودت و زندگيت متعفن است.
سلام
من در مناطق مختلف کوهستان البرز کار و سفر کرده ام جالب است که هر چه از گیلان(در چهارچوب تقسیمات کشوری) دور میشویم مردم کوهستان و جلگه دقیقا نام زبان خود را گیلکی می نامند.در فیروزکوه و دره سیمین دشت،میگون در شمال شرقی تهران ،دیزین در شمال کرج و یا در بهشهر در منتهی الیه مازندران.
اما در دیلمان و اشکور که یه جلگه گیلان نزدیکتر است به جای نام عمومی نام محلی زبان رایج است که معمولا از نام روستا یا منطقه اقتباس شده.
همچنین به وضوح مشاهده میشود که اهالی مازندران (از نوشهر به سمت شرق)بخصوص شهرنشینان، بهیجوجه علاقه ندارند که از کلمه گیلکی استفاده نمایند زیرا نمی خواهند که با گیلکهای گیلان یکی دانسته شوند.این حالت روحی چه در میان روشنفکران و چه در میان اقشار مخبلف شهر نشین به وضوح دیده میشود.
چقدر جالب می شد اطلاعات افرادی مثل فرشید و مسعود درباره جغرافیایی زبان گیلکی با این مثال های عینی ترسیم می شد. و روش کار می شد
در بین دوستان و آشنایان من افرادی هستند که این مقاله را خوانده اند به طور مشخص می توانم سه نفر را نام ببرم که به این مقاله منتقد بودندو نسبت به آن ایرادهای اساسی داشتند. هیچکدام از این 3 نفر که صاحب نظر، اهل مطالعه و اهل فرهنگ هستند حاضر نشدند نظر و ایرادات خود را نسبت به این مقاله در کامنتها بنویسند. و مطمئنم که برای نویسنده مطلب هم ارسال نکرده اند. در مورد مقاله با من و دیگران! صحبت می کنند. اظهار نگرانی می کنند اما …
چرا؟ دلیلی نگفتند. من با این مقاله موافق نیستم. هر چه هم برای نویسنده استدلال می آورم که مردم باید اسمی را که شما می گذارید قبول داشته باشید نمی پذیرد! اما حداقل به خودم زحمت دادم که نظر مخالف خود را ابراز کنم و وقتی نتیجه نگرفتم از بحث کنار بکشم. این افراد این کار را انجام ندادند. سوال من از این افراد این است : افراد زیادی این مقاله را خوانده اند شاید بدون انتقادات شما آن را دربست قبول کنند. به راحتی از این موضوع عبور می کنید؟آنهم وقتی این همه نگرانتان کرده است؟
در پاسخ خواننده ورگ:
دوست عزیز، ورگ نه ادارهی ثبت احوال است و نه هیچ مرکزیت تصمیمگیری دارد. تمامی ساکنان شهرها و روستهای مختلف میتوانند خود را به هر نامی که دوست دارند بنامند. کما اینکه خیلیها دلشان میخواهد زبانی به نام گیلکی وجود نداشته باشد و حتی گاه زبان خود را گیلکی نمیدانند و چه بسا اصلا آن را زبان نمیدانند.
عنوان گیلک، از سوی ورگ برای نامیدن این قوم به کار برده میشود و دلایل استفده از آن هم به تفصیل هم در یادداشت و هم در کامنتها مطرح شد.
بار دیگر به کامنتهای مسعود و فرزین نگاه کنید. و آن را با مصداقهای موردی خود مقایسه کنید.
حرف من سر ثبت احوال بودن ورگ نبود و نیست. چنین فکری هم نمی کردم!
به هر حال ممنون از جواب شما.
[…] بخش سوم: ما گیلکیم! […]
دیلمان قبل از اینکه آریاییها به فلات ایران بیایند محل زندگی اقوامی مانند ” کادوسها” و ” کاسی ها” بوده، و بعد اقوام دیگری مثل “آمادها” به این منطقه آمدند و از ترکیب این اقوام قومی به نام “دیلمی” بوجود آمد…
“دکتر افشین پرتو ” مولف کتاب تاریخ گیلان
من تمام زندگیم در سرزمین دیلم بوده ام. هیچکدام از مردم دیلمان خود را گیلک نمیدانن. خصوثا قدیمی هایش. همه ی دیلمیان(از حمله خود بنده) اعتقاد به دیلمی بودن خود در عین گیلانی بودن خود داریم.
Gilan Ancient عزیز لازم دیدم چند مورد رو در رابطه با کامنت شما عرض کنم:
1) ای کاش محدودهی سرزمین دیلم رو مشخص میکردید تا راحتتر بشه پیرامون مردم اون مناطق و اینکه خودشون رو چی میدونن، صحبت کرد. هر چند که فکر میکنم به اندازهی کافی پیرامون این موضوع صحبت شده
2) باز هم تکرار میکنم که مراجعه به منبع کار بسیار درست و پسندیدهای هست، ( به عبارتی لازم است ) اما کافی نیست. در نهایت باید با عقل و منطق به نتیجه رسید
3) به نقل از دکتر افشین پرتو، از اقوامی چون کادوس و کاس یاد میکنید و معتقدید که اقوام دیگری ( که آماردها تنها یه نمونه از اونها هستن ) در این سرزمین زندگی میکردن که از ترکیب این اقوام، قومی به نام دیلم به وجود اومد
با فرض قبول وجود چنین اقوامی این سوال به ذهن میاد که چهطور واژهی “دیلم” از دل این اقوام که هیچکدومشون از این واژه استفاده نمیکردن، در اومده
من معتقدم مردمی که در حال حاضر توی این سرزمین زندگی میکنن، همون مردمی هستن که چندهزار سال پیش توی این سرزمین زندگی میکردن و هیچ گونه ترکیب قومی یا نژادی به اون شدتی که شما از دکتر پرتو نقل کردید، اتفاق نیفتاده. در واقع نامهایی چون آماردی، دیلمی، کادوسی و … و همچنین ایجاد ترکیب قومیتی فقط و فقط زادهی ذهن یه سری تاریخدانه.
کاسها اجداد مردمان گیلک وبه عبارت دیگه اجداد مردمان گیلان و مازندران محسوب میشن. در زیر مطالبی رو در رابطه با کاسها و این موضوع که ترکیب قومیتی یا بهتر بگم اصلا اقوامی چون آماردی، دیلمی و … نداشتیم و نداریم، ذکر میکنم
1) کاسها مردمی بودن با چنین ویژگیهایی: موبور، چشمزاغ و سپیدرو. همین ویژگیها امروزه هم توی گیلکها وجود داره. ما بیشترین تعداد افراد چشمزاغ و موبور رو داریم. گیلکها مردمانی سفیدپوست محسوب میشن
2) از طرفی توی تاریخ اومده که جغرافیای سکونت کاسها از غرب دریای کاسپین بوده تا جنوب دریای کاسپین. یعنی منطقهی قفقاز ( کافکاس ) و گیلان و مازندران
چند سال پیش موسسه ژنتیک ماکس پلانک آلمان یه سری آزمایشاتی رو هم توی منطقهی قفقاز و هم توی گیلان و مازندران انجام داد. نتیجهی این آزمایش از شباهت ژنتیکییه مردم گیلان و مازندران با مردم منطقهی قفقاز خبر میداد. یعنی شباهت ژنتیکی بین مردمان جنوب دریای کاسپین با مردمان غرب این دریا
به عبارت دیگه شباهت ژنتیکی در جغرافیایی که کاسها در چندهزار سال پیش تا به امروز در اون زندگی میکردن و میکنن
نکتهای که اینجا وجود داره اینه که اگه فرض کنیم کاسها از گیلان ومازندران مهاجرت کرده باشن و مردم دیگری جایگزین شده باشن و یا حتی ترکیب نژادی به وجود اومده باشه، پس چرا هنوز مردمان این منطقه با مردمان منطقهی قفقاز شباهت ژنتیکی دارن؟
مگر اینکه فرض کنیم که کاسها همزمان از غرب و جنوب دریای کاسپین مهاجرت کرده باشن و مردمان دیگری اون هم دقیقا توی همون منطقهای که کاسها زندگی میکردن ساکن شده باشن!!! و به همین دلیل هست که نتیجهی آزمایش موسسهی ماکس پلانک حکایت از شباهت ژنتیکی بین مردمان این دو منطقه داره. که به نظر من چنین چیزی عملا غیر ممکنه
این که کاسها همزمان از غرب و جنوب این دریا رفته باشن و مردمان دیگری دقیقا توی همون پهنهی سکونت کاسها ساکن شده باشن. این موضوع در رابطه با ترکیب قومی و نژادی هم صادقه
3) لباسهای گیلکان قدمتی بیش از 4هزار سال داره.
یعنی از بیش از 4 هزار سال پیش تا به امروز این پیوستگییه فرهنگی حفظ شده. حالا سوال اینجاست که اگه کاسها به کل از این سرزمین مهاجرت کرده باشن و یا اگه مردمان دیگهای از جمله مردمان آماردی، کادوسی، دیلمی و …به این سرزمین اومده باشن و ترکیب قومیتی رو به وجود آورده باشن، پس چرا از 4 هزار سال پیش تا به امروز شاهد این پیوستگییه فرهنگی هستیم. چرا شاهد گسست نبودیم؟
در پاسخ گیلتام:
مرسی از توضیحاتت گیلتام عزیز. اما گمان نمیکنم این توضیحات به درد این دوست گرامی ما بخوره. دوباره به بند آخر نوشتهش دقت کن:
«من تمام زندگیم در سرزمین دیلم بوده ام. هیچکدام از مردم دیلمان خود را گیلک نمیدانن. خصوثا قدیمی هایش. همه ی دیلمیان(از حمله خود بنده) اعتقاد به دیلمی بودن خود در عین گیلانی بودن خود داریم.»
ایشان چند ادعا کرده که هیچ یک قابل اثبات و یا حتی قابل پیگیری نیست.
تمام زندگی خود رو در «سرزمین دیلم» گذرانده. و معلوم نیست این سرزمین دیلم کجاست؟ امروزه چنین نامی نداریم. این نام مبهم گاه چندین استان رو در بر میگرفته و گاه منطقهی خاصی بوده و تا همین پنج شش سال پیش فقط بخش کوهستانی گیلان بوده. کسی مثل پاینده روی گویش گالشی عنوان دیلمی میگذاره و این اشتباه رو به نسل تحصیلکرده بعدی منتقل میکنه.
بعد به نمایندگی از «همه» مردم اون منطقهای که جغرافیای دقیقش بر خودش هم معلوم نیست ادعاهای مختلف میکنه. اون هم با قاطعیت! تاکید میکنه «هیچکدام» از مردم دیلمان خود را گیلک نمیدانند. اینجا البته ناچار میشه از «دیلمان» استفاده کنه. که خودش تناقض درونی ادعاشه. یعنی خودش هم نمیتونه از دیلم برای شاهد آوردن استفاده کنه. و بعد باز به نمایندگی از همه دیلمیان (که باز معلوم نیست منظورش اهالی دیلمانه یا اهالی سرزمین نامعلوم دیلم!) مدعی میشه «همه دیلمیان از جمله خودش» خود را دیلمی و در عین حال گیلانی میدانند.
حال جالب اینه که همهی مردم ارتفاعات به مردم جلگه گیلؤنی (گیلانی میگویند و این در غرب مازندران هم معموله و در واقع گیلان همان جلگهست. یعنی اگر الان از لنگرود بروی به لج میج یا جؤراشکور میگویند فلانی از گیلان آمده. و معلوم نیست این عزیز که این قدر روی اسم درست و اصیل تاکید داره چه طور هم خودش و هم «همه» اهالی سرزمینش خود را دیلمی و در عین حال گیلانی میدانند؟ این خودش یک تناقض دیگر رو تحمیل میکنه. و لابد برای رفع تناقض مجبوره بگه منظورم استان سیاسی گیلان بوده که در چنین وضیعیتی تناقض بعدی هم اضافه میشه: یعنی در عین حال که قوم دیلمی هستند٬ با تالشهای استان گیلان و تورکها و کوردهای عمارلو و جلگهنشینان یک قوم واحدند؟ این یعنی چی؟ یعنی شما مباحث قبلی در باب مفهوم ملیت و قومیت و زبان مشترک گیلکی را نخواندهآید و با شنیدن عنوان «گیلکی» برای نامیدن مردمی که زبانشان گیلکیست خونتان به جوش آمده و همهپرسی ۱۰۰ درصدی کردهآید؟
با سلام و ضمن قدردانی از زحمات شما متذکر میگردم که زبان گیلکی زبان کلیه بومیان ساکن در سواحل جنوبی دریای کاسپین و نیز سراسر کوههای دیلم ( البرج یا البرز) میباشد. بر این اساس و نیز سایر اشتراکات (نزادی فرهنگی جغرافیایی و تاریخی ) طبیعی است که نام مشترک (قومی) ما چیری حز گیلک نمیتواند باشد.
سلام فقط اینو میدونم که گیلک یا گالش یا دیلم یا مازندرانی از یک ریشه هستند چون از جنوبی ترین خاک گیلان تا قسمتها از گلستان در دوره های قبل به نام دیلمستان بود که همه به یه زبان یا گویش حرف میزدند حالا اسمشو هرچی میخواین بزارین گیلکی گالشی یا دیلمی
از شماها هم خواهش میکنم بین گیل و دیلم گالش مازندران یا گیلان تفرقه نندازین ما یکی هستیم من خودم را دیلم گالش گیلک میدونم چون همه اینها یکی هستن
[…] بخش سوم: ما گیلکیم! […]
باز در شروع صحبتم اشاره به سخنان کسی می کنم که در سالهای اخیر تحقیقات زیادی در این منطقه داشته:
دیلمان قبل از اینکه آریاییها به فلات ایران بیایند محل زندگی اقوامی مانند ” کادوسها” و ” کاسی ها” بوده، و بعد اقوام دیگری مثل “آمادها” به این منطقه آمدند و از ترکیب این اقوام قومی به نام “دیلمی” بوجود آمد…
“دکتر افشین پرتو ”
من خودم اعتقاد دارم شاید دیلم(Dilam) نام درستی نیست ولی یقینا همون گیل هم نیست(در عین اینکه ریشه کاملا یکیست).
در پاسخ به مورد اول جالب است بدانید که منظور بنده از سرزمین دیلم کاملا برنامه ریزی شده بود. پدر بزرگ پدر من اهل عمارلو(مرز دیلمان و رودبار) و مادربزرگش اهل طالقان بودند. پدر بزرگ دیگر پدرم اهل اشکور و مادربزرگ دیگرش اهل کجید(یکی از روستاهای املش) بودند. مادر خودم هم از خاندان آل بویه و تقوی(اولاد تقی) هست. خوشبختانه من امروز می توانم این ادعا را داشته باشم که در اکثر سرزمین های دیلم نشین رفت و آمد دارم و به جرأت خود را یکی از کاس سی ها بدانم.
من می تونم با ارائه ی مدارک زیادی به شما نشون بدم که خیلی قبل از محقق ارزنده زنده یاد پناهنده واژه ی دیلم وجود داشته. شاید در اینجا شما (با وجود تلاش و آگاهی های زیاد) مطالعاتتون از من کمتر باشه. شاید مدارک و یافته های که من در سرزمین های کوهستانی دارم (چه در عرصه ی آثاری که مطمئن هستم به تعداد انگشتان دست فقط می دونن که همچین آثاری در دیلمستان وجود داره و چه در عرصه ی تاریخ گشاییش) بیشتر از شما و دوستان زحمت کشتان باشد.(این قول رو میتونم بدم که با آزاد شدن وقت و اتمام تحقیقاتم اونهارو در اختیار شما قرار بدم).
من باز هم میگم به دلیل تحقیقات گسترده ی میدانی و توانی که داشتم نظر خودم رو میگم و به نمایندگی از همه چندان واژه ی غیر مربوطی در رابطه با اونچه که پیدا کردم نبود. بحث بسیار مفصلتر از اونه که بخوام به ایراداتی که شما از من به عنوان مخالف نظرتون مطرح کردید در یک یا چند کامنت جوابگوتون باشم. فعلا فقط همینقدر اکتفا مینم که هیچ دیلمی (در هر منطقه ای که به گواه تاریخدانان دیلمستان محسوب بشه) خودش رو گیلک ندونسته و نمیدونه. من به جرأت حتی به یک نفر هم برخورد نکردم.(البته اینکه شخص من به کسی برخورد نکردم به خودی خود چیزی رو ثابت نمیکنه.) مطمئنا خودتون هم قبول دارید شهر دیلمان بازمانده ای از دیلمستان قدیم است (حداقل از حیث تاریخی،فرهنگی و نام) و آل بویه که قدرت اصلی دیلمیان به حضور آنان در تاریخ گره خورده است از همین منطقه ی امروزی دیلمان برخواستند و بی راه نیست اگر دیلمان امروز را پایتخت فرهنگی و نماینئه ی دیلمستان در عصر حاضر بدانیم؛ به همین دلیل به خود اون اشاره کردم. به نظر من توجیه اونچه که شما فکر میکنید درسته(من فقط با نتیجه گیری شما مشکل داشتم. هر بخش سخنان شما بجز نتیجه گیری اش به خودی خود درست است) و زیر سوال بردن نظر من برای شما یقینا آسانتر از کاریه که من میتونم بکنم. اون جریان گیلانی بودن هم به مقوله ی استان گیلان اشاره داره. و دیلمی ها خودشون رو گیلانی میدونند. دیلم همان گیلک نیست (خود کلمه ی گیل هم خیلی قدیمی تر از دیلم نیست) ولی این دو ریشه هایی یکسان دارند و این در تمام ابعاد وجودیشون هست…(نژاد، زبان، فرهنگ و…) و باز یعنی اگر کاس سی ها و کاسپی ها رو بتونیم جدا کنیم دیلم از گیل جدا میشه.(شاید یکم رسوندن منظور برای من در اینجا سخت بود) مثل اینکه کسی که در لاهیجان متولد و بزرگ شده رو لنگرودی بدونی. مطمئنا هیچوقت طرف قبول نمیکنه و یا یک تالشی رو رضوانشهری بدونی. در عین اینکه اینها (لاهیجانی و لنگرودی، تالشی و رضوانشهری) ریشه یکسان فرهنگی، زبانی و نژادی دارند و این به معنی دشمنی این دو یا تفرقه و این حرفا نیستش. و تالشی ها هم امروز خودشون رو گیلانی میدونن. وبه هیچ وجه این امر که دیلمی ها خودشون رو گیل نمی دونن بر خلاف برداشت شما به دلیل رشتی گریزی و ترس از رشتی بودن نیست که رشتی بودن جای بسی افتخار بوده ، هست و خواهد بود و از ظن کسانی که تمام مردم شمالی رو رشتی میشناسن باز هم رشتی حساب میشن و اینها از اون نظر به رشتی بودنشون افتخار می کنند. این مسلم است که خود را گیلانی می دانند! چون از کاسها هستند ولی گیل ننامیدشان. (امیدوارم منظورم رو تونسته باشم برسونم و در مثل مناقشه ای نباشه. چون به اعتقاد خودم 100٪ این یک مثال کامل نیست) اگر به دلیل مشکل زمان نتونستم خوب و کاملتر توضیح بدم عذر می خوام و در پایان جا داره از زحمات شما تشکر کنم. (این را هم اضافه کنم که در کوهستانهای جنوبی کاسپی عده بسیاری از کاس سی ها به جلگه آمده اند و همچنین در چند صد سال اخیر کردهای زیادی به این مناطق کوچ کرده و یا کوچانده شدند که این روزها با کاس ها ادغام شده اند.)
سلام
من اصلاتا پدر و مادرم کتالمی هسن که شهری است واقع در شهرستان رامسر و حدفاصل بین تنکابن و رامسر قرار گرفته است.اتفاقا بالا اشکور هم از توابع این شهر می باشد.به اطلاع می رسانم ما هیچ وقت خودمونو گیلک ندونستیم گرچه ممکنه زیان خودمونو گیلکی بدونیم اما به لحاظ قومی هیچ وقت خودمونو گیلک یا گیله مرد نمیدونستیم.اما این تفاوت چه به لحاظ ظاهری یا حتی لحهجه یا خصلت های فردی به طور کامل برای من روشنه.چه بسا که با دیدن یک گیه مرد سریعا می تونم بفهمم که از اهالی منطقه نیست. در ضمن به اطلاع می رسانم ما به هیچ عنوان واژه کلایی استفاده نمی کنیم.همینطور مطالبی که نوشتم نقطه نظرات شخصی بنده نیست.مادرم الان قریب 70 سال سن داره و همینطور سایر بستگاهن مثل پدر بزرگ و مادر بزرگم هم خود رو گیل نمیدونستن.من با ینکه به لهجه محلی (گیلکی )خودمون کاملا مسلط هستم اما همین چند کلمه ای که گیلکی شما نوشتید رو متوجه نشدم مثل شمه ایمیل هی کس دئن نتانه یا اوسئه بکون
امید جؤن
اتفاقن مو هی چن روز پیش چالوس ایسأ بوم. چالوس ِ یلاق دله یته دیهات دأنیم به نؤم ِ سنّار. جؤرسنّار ِ آدمؤن گوتن جیرسنّار ِ آدمؤن گیلک نین، کوردن. خودشؤن گوتن أمه گیلکیم و أمه زوؤن گیلکیه. تونم کی گونی تی زوؤن گیلکیه. هیسه أگه گیل و گیلهمرد نشناسنی اون بحث سیوا ایسسه بلأمیسر.
سلام دوست عزیز من اولین باریه که به این وبلاگ یه سری زدم و با خوندن مطالبش خیلی ناراحت شدم من بچه دیلمان هستم و می خوام این موردو به شما بگم که با انکار تاریخ و حقیقت نمیشه به جایی رسید من تو مطالبتون یه نوع خصومت میبینم البته اینم بگم حرف حقیقتو آثار باستانی. کتوب نوشته شده و البته حکومت ال بویه میزنه که بعد تصرف ایران توسط اعراب اولین حکومتیه که سلطه ی ننگین اعراب رو از ایران بر میداره و یک حکومت دیلمیه و حتی روستای بویه همین الانم تو دیلمان هستش و زبون مستقلی داشته که امروزه به جوز معدودی لغات از بین رفته . من دوست دارم که این موارد برای شما افتخار محسوب بشه همون طور که شما و تاریخ شما برای ما افتخار محسوب میشه چون همه ی ما در حال حاضر هم استانی هستیم لطفا در نوشته هاتون تجدیدنظر کنید چون بیشتر از همه به خودتون توهین کردید
گیل و دیلم گالش همه یک ریشه هستند و هیچ فرقی ندارند
ما براي نقد وضع موجود بايستي اول خودمان را نقد كنيم. واژه ملت شايسته همه ايرانيان است نه اينكه بگوييم ملت گيلك. ملت مازند. ملت ترك و …. يعني قرائت ضد ايراني يعني فاشيست ملي گرايي / خيانت قوم گرايي كه به نظر بنده هر دو از يك منطق بهره مي گيرند. ما گيلكها بايستي ناسيوناليسم مثبت ايراني را تقويت كنيم و نه اجازه دهيم كسي ما را نا ديده بگيرد و نه آدرس اشتباه به ما دهد.
ملت يعني مردمي كه هم به زباني يكسان و شبيه صحبت مي كنند و هم اشتراكات مذهبي ، قومي و ديني با هم دارند.
يعني گيلكها هيچ ويژيگي مشتركي با كردها و مازندها ندارند؟
خواهش مي كنم خواهش مي كنم انقدر خودمان ايزوله نكنيم همه ايران ماله ماست فقط با هم متحد باشيم و اجازه ندهيم كه كسي بين و ما ساير ايرانيان فاصله بياندازد. خانم ثابت ما از خيلي ها در ايران ايراني تريم.
سلام
من با بسياري از عقايد شما در اين نوشته موافقم. مثل اين مطلب كه مردم منطقه گيلان و مازندران قومي به نام ديلم و ديلمي نمي شناسند يا واژه كلايي يا كلاهي و … دست كم براي ناحيه اي كه من در آن زندگي مي كنم (نشتاي تنكابن) واژهاي عريب است. اگر توجه داشته باشيم كه مناطق دوهزار و سه هزار زماني مركز ناحيه اي بودند كه ديلمستان ناميده مي شد، منطقاً بايد ردپايي از اين واژه بين مردم اين سامان پيدا مي شد. اما مردم اين مناطق خود را گالش (نه ديلمي يا كلايي) ميدانند. واژه گيل هنوز در غرب مازندران استفاده مي شود. يكي در برابر گالش و ديگري براي ناميدن مردمي كه از گيلان آمده اند. شما مي توانيد نامهايي را مثل گيلِ نقي، گيلِ حسين، يا حتي به همراه شغل مثل گيلِ سلموني يا گيلِ نجار از زبان مردم اينجا بشنويد. با شرمندگي اين پيشوند كمي بار منفي هم دارد (شايد به دليل نشان دادن منشأ غريب و غير بومي) و جالب آنكه خود اين افراد هم از ناميده شدن اينگونه ناراحت مي شوند! به گمان من واژه ديلم تغيير شكل يافته (توسط اعراب) واژه اي ديگر بايد باشد. مردم غرب مازندران زبانشان را(مثل مردم ديگر نواحي مازندران)گيلكي مينامند و به گيلانيها گيل و به زبانشان گيلاني يا گيله گب مي گويند. درباره ك آخر گيل، حدس مي زنم، ك تشبيه باشد، مانند عروسك (شبيه عروس) و شايد ناميدن يك قوم به گيلك و زبانشان به گيلكي اشاره به همين شباهت باشد. مستحضر هستيد كه زبان قديم مازندران تبري خوانده ميشد و اين نامگذاري در سده هاي اخير صورت گرفته است.
دیلمی های غرب مازندران یعنی نواحی اشکورات رامسر و دوهزار و سه هزار تنکابن مانند دیلمی های شرق گیلان به خود گالش و به زبانشان گالشی میگن فقط قسمت جلگه ای به زبانشون گیلکی و مازنی میگن. زبان گالشی غرب مازندران هیچ تفاوتی با زبان گالشی شرق گیلان ندارد. تاتی رودبار در واقع نام دیگر زبان دیلمی هست که تات های رودبار از این نام استفاده میکنند و آنها هم دیلمی هستند.
گالشی و تاتی همان زبان دیلمی هست دوست گرامی.
تاریخ گیلان و دیلمستان، کتابی تاریخی به فارسی از قرن نهم، اثر ظهیرالدینِ مرعشی است. به نوشته مؤلف، کارکیا سلطان محمد دوم عدهای را مأمور گردآوری و نوشتن رویدادهای حکام گیل و دیلم پیش از حکومت سادات و روی کار آمدن سید امیر کیای مَلاطی، بنیانگذار حکومت کیاییان در گیلان (۷۶۳ـ۷۷۶)، تا ۸۸۱ کرد. او از سید ظهیرالدین مرعشی خواست تا آن دست نوشتهها را تنظیم و تدوین کند. مرعشی تاریخ شروع کار خود را ۸۸۰ هجری ذکر کرده و مطالبی به این نوشتهها اضافه کردهاست.نویسنده در مقدمه اصطلاحات رایج بین مردم گیلان و دیلمستان را شرح دادهاست.
من نمیدانم جناب آقای مرعشی نفهمیدند که دیلمستان وجود خارجی ندارد ولی ما با اینکه 500 یا 600 سالی ازش کوچکتریم اینو متوجه شدیم که 500 سال پیش دیلمستان یا دیلمی ها وجود نداشتند!
و یا در ادامه “دیلمستان یا سرزمین دیلم تا قرن هفتم و هشتم هجری به سرزمین گیلان امروزی اطلاق میگردید اما پس از تسلط مغولان بر ایران به جای استفاده از واژه دیلم از گیلان استفاده گردید و مراکز قدرت از کوههای گیلان به سرزمینهای جلگه ای منتقل گردید لذا از این به بعد در متون تاریخی و جغرافیایی جایگزینی گیلان به جای دیلم قابل ملاحظه می باشد.”
آره برادر عزیزم این جایگزینی حدود 500 یا 600 سالی است که اتفاق افتاده یعنی کم رنگ کردن یا بی هویت کردن قومی به نام دیلمی که پیش از این همواره نامش در پهنه استان امروزی ما گیلان پررنگتر از گیل ها جلوه میکرد (البته به استناد اکثر کتب تاریخی من هم معتقد نیستم که فواصل مردمان دیلمی و گیل در حدی باشد که با عنوان 2 قوم مجزا ازشان یاد کنیم ولی در تقابل با برادر عزیزمان که مقاله را نگاشته من این فاصله فرضی را ایجاد میکنم) اینکه نطفه این عمل توسط چه کسانی و از کجا شکل گفته شاید قابل ریشه یابی نباشد ولی با کمی انصاف و شبیه سازی وضعیت امروزمان این موضوع برایمان قابل درک میشود بلاشک دیلمیان (که نماد قومیتی غالب بومیان گیلان قدیم میباشند همانگونه که امروزه این نماد را با واژه گیلک میشناسند) به استناد کتب تاریخی از سرسخت ترین مبارزان علیه تمامی متجاوزان به خاک میهنمان بوده اند و متضمن سربلندی و افتخار امروز ما و شایسته اهانت و بدنامی از سوی متجاوزین و بیگانگان فرهنگی و قومیتی به ایران عزیز. پس چندان دور از انتظار نیست که پس از 600 سالی تلاش بیگانگان این هویت نقش و نمای خود را از دست رفته آنهم توسط فرزندان خود ببیند همانگونه که برادر عزیزمان به حق اشاره کردند که حتی پدربزرگانی که تا دیروز خود را گیلک خطاب میکردند امروزه تحت تاثیر سیاست هاس مشابه و بروز حس از خود بیگانگی ناشی از اعمال حس خود کمتر بینی توسط فرزندان همان بیگانگان دیروزی ترجیح میدهند که خود را مازنی خطاب کنند با اینکه تمام مازندرانیهای با انصاف میدانند که پدران و پدران پدرانشان همواره گیلک بوده اند و خود را گیلک خطاب کرده اند.
آری تا وقتیکه گوش و چشمانمان را صحیح باز نکنیم و یاد نگیریم که از گذشتگانمان به بزرگی یاد کنیم شایسته بزرگی هم نخواهیم بود و تفرقه های بیشتر و کوچکتر و کوچکتر شدن هم در انتظارمان خواهد بود لذا بزرگانمان یا محو خواهند شد و یا صاحبان جدید پیدا خواهند کرد.
بله غالب افتخاراتی که ما گیلانیان در تاریخ داریم با اتحاد نامهای گیل و دیلم در کنار هم ثبت شده و رخ داده و همواره اختلافات و جنگهای بوقوع پیوسته بر سر قدرت بین شرق گیلانیها (با غالبیت فرهنگ دیلمی) و غرب گیلانیها (باغالبیت فرهنگ گیلی) غیرقابل انکار است. امروزه فرزندان همان دیلمی ها در جایجای استان عزیزمان با نامهای1) گالش (بیشتر در نواحی کوهپایه ای جنوب شرق گیلان (مثل نواحی سیاهکل املش رحیم آباد) یا نواحی کوهپایه ای لاهیجان لنگرود رودسر رامسر و شهسوار) یا2) ییلاقی (با تفکیک بیشتر در نام آبادی هایشان مثل دیلمانی و اشکوری و …)3) تاتی (بیشتر در نواحی رودبار و الموت و طالقان) و 4) گیلک در نواحی جلکه ای لاهیجان لنگرود آستانه رودسر رامسر تنکابن خطاب میشوند. بی شک بسیاری از کسانی که بر علیه هویت دیلمی در این صفحه نظر داده اند از مردمان همین نواحی اند. فاصله گرفتن لهجه دیلمی های جلگه نشین که امروزه گیلک خطاب میشوند (بیشتر با مرکزیت لاهیجان و لنگرود و رودسر) با دیلمی های کوه نشین را شاید در تغییر مرکزیت دیلمی ها به نواحی جلگه ای تر (از رودبار به لاهیجان) و تعامل بیشتر مردمان این نواحی پس از قدرت گرفتن گیل ها در گیلان به منظور بهره مندی بیشتر از امکانات و یا حضور نزدیکتر در صحنه قدرت بتوان جستجو نمود لذا به فراخور جغرافیاهای سیاسی جدید تعریفی و تعاملات جدید شکل گرفته (در همین ناحیت کوچک دیلمی نشین) نزدیکی و دوری هایی بین هر یک از گروههای تعریفی دیلمی امروزی رخ داد.در نتیجه هویت های بجای مانده از هویت سرزنش شده دیلمی را امروزه میتوان در هویتهای گالشی و ییلاقی(دیلمانی و اشکوری) و تاتی جستجو نمود که امروزه توسط خود دیلمی های گیلک شده (در شرق گیلان)مورد تاخت و تاز قرار میگیرد.
کاش حداقل به مانند مازندرانیها که نام شبکه استانی خود را طبرستان گذاشتند (با اینکه صدای قوم گیلک چه در کوههایشان و چه در جلگه هایشان واضح به گوش میرسد حالا …) ما هم به نشانه قدردانی و تمایزمان با کم بینان بزرگی سرزمینمان و عدم هم صدایی مان با این جماعت کمرشکسته قوم دیلم را مرهمی میبودیم و نام شبکه استانی مان را به جای باران “دیلم” برمی گزیدیم.
ما سیاهکلی ها خودمون را گالش میدونیم نه گیلک!
گیل و گیلک به جلگه نشین ها گفته میشه.
تمامی مردمان ساکن سیاهکل و اشکورات و دو هزار و سه هزار گالش هستند و سکنه رودبار تات هستند و هویت همه دیلمی هست ولی گیلک ها ربطی به ما دیلمی ها ندارند و از قدیم به جلگه نشین ها گیل و به کوهنشین ها دیلمی میگفتند کماینکه هنوزم به جلگه نشین ها گیلک و به کوهنشین ها گالش و تات گفته میشود.
گیلک نماد گیلان نیست گیلان تات و گالش و تالش دارد. چه چیزی گیلک ها را جسور کرده که اقوام دیلمی مانند گالش و تات و تالش را از میان ببرند را باید جست و جو کرد. به نظرم نام گیلان باعث شده که گیلک ها خیال کنند کل گیلان برای انهاست ولی اگر نام استان به استان گیلان و دیلم و طوالش تغییر کند اوضاع بهتر میشود. گیلان مختص گیلک ها نیست و خاک ما گالش ها و تات ها و برادران تالش هم هست.
در دویست سال اخیر که قدرت سیاسی در منطقه به رشت انتقال یافت صد البته تلاش کردند که واژه دیلمی و دیلمیان را کمرنگ کنند چه بسا با تقسیم این ناحیه بین دو استان گیلان و مازندران هویت آنرا محو نمودند در حالی که مردمان آن زمان از سواد چندانی برخوردار نبوند به راحتی با این موضوع کنار آمدند بطوری که واژه جعلی گالش یا بقول خودتان ییلاقی را به خوردشان دادند تا کلا هویت این مردم در هویت گیلکی ادغام شود غافل از اینکه این حربه خیلی زود نخ نما خواهد شد.مثال همین تلاش نویسنده همین مقاله است که برای من جالبه فقط این گیلک ها هستن که تلاش دارن بگن کل مردم استان گیلان گیلک هستن انگار لازمه همه این جام رو سر بکشن.البته از آنسو برای مازندرانی های مرکز نشین هم این قضضیه منفعت بسیاری داشت همانند رشتی ها تا دستاوردها و بودجه و اعتبار این مردم رو به اسم خودشان مصادره کنند.در حالی که این آقا میخواد واژه دیلمی رو به زعم خودش به زباله دان تاریخ بسپاره که بسیاری اشخاص در محدوده جغرافیایی منطقه شرق گیلان و غرب مازندران دارای فامیلی دیلمی هستند.اگر اون قدیمترها اینها خوشان را دیلمی نمیدانستن پس چرا این فامیلی را برای خود انتخاب کرده اند؟یک جوری این واژه دیلمی رو محجور جلوه میدین که انگار فقط در تاریخ خیلی دور میشه ازش نشانی پیدا کرد در صورتی که هویت فرهنگی و تشابهات ظاهری این مردم میتوان به وجودشان پی برد.شما اگه به سیاهکل برید به چهره مردم نگاه کنید همون چهره ها رو در تنکابن هم می بینید در صورتی که حتی ظاهر مردم در بعد از سپید رود خیلی متفاوت برای من شخصا قابل تشخیصه و این قضیه رو از دیگران هم پرسیدن با من هم نظر بودن.
گالش و تات زیر مجموعه قوم دیلم هست و کسی این واژه را به خورد ما نداد و اجداد و پدران ما همین لفظ را استفاده میکردند و ما هم به تبعیت از آنان خود را گالش مینامیم.
من گالش خودم را دیلمی میدانیم و همیشه به خودم گالش گفتم و زبانم را گالشی نامیدم ولی هیچ وقت به خودم گیلک نگفتم چرا که گیلک ساکن گیل (گِل) یعنی گیلان هست ولی گالش ساکن کوهستان یعنی دیلم هست. مردم شرق و غرب گیلان تفاوت فرهنگی و ظاهری فراوانی دارند ولی چیزی که باعث تفاوت بین گالش و گیلک میشود اولا نام متفاوت و شیوه زندگی متفاوت و محیط زندگی متفاوت و گویش متفاوت هست.
اجداد ما اگر خود را دیلمی نمیدانستند هرگز از پسوند دیلمی استفاده نمیکردند ولی در سیاهکل بسیاری از مردم پسوند دیلمی دارند و حتی از نام دیلمانی هم استفاده میکنند.
ضمنا پس از سرکوب دیلمیان برخی دیلمیان به آناتولی ورفتند که دیمیلی نامیده میشوند و برخی دیلمیان هنوزم ساکن لرستان هستند و برخی به مازندران و گلستان رفتند و من با دیلمیان ساری و دیلمیان گرگان و دیلمیان محمد آباد در ارتباط هستم و به گفته خودشان دویست سال پیش از سیاهکل به آن نواحی رفتند.
دیلمیان خوزستان امروز عرب زبان شدند و تاریخ مهاجرتشان احتمالا به دوران صدر اسلام بر میگردد. دیلمیان عراق هم جمعیت بالایی دارند.
ما دیلمی ها بزرگترین گروه قومی شمال کشور هستیم حتی جمعیت ما از گیلک ها و مازنی ها و تالش ها بیشتر هست.
در دویست سال اخیر که قدرت سیاسی در منطقه به رشت انتقال یافت صد البته تلاش کردند که واژه دیلمی و دیلمیان را کمرنگ کنند چه بسا با تقسیم این ناحیه بین دو استان گیلان و مازندران هویت آنرا محو نمودند در حالی که مردمان آن زمان از سواد چندانی برخوردار نبوند به راحتی با این موضوع کنار آمدند بطوری که واژه جعلی گالش یا بقول خودتان ییلاقی را به خوردشان دادند تا کلا هویت این مردم در هویت گیلکی ادغام شود غافل از اینکه این حربه خیلی زود نخ نما خواهد شد.مثال همین تلاش نویسنده همین مقاله است که برای من جالبه فقط این گیلک ها هستن که تلاش دارن بگن کل مردم استان گیلان گیلک هستن انگار لازمه همه این جام رو سر بکشن.البته از آنسو برای مازندرانی های مرکز نشین هم این قضضیه منفعت بسیاری داشت همانند رشتی ها تا دستاوردها و بودجه و اعتبار این مردم رو به اسم خودشان مصادره کنند.در حالی که این آقا میخواد واژه دیلمی رو به زعم خودش به زباله دان تاریخ بسپاره که بسیاری اشخاص در محدوده جغرافیایی منطقه شرق گیلان و غرب مازندران دارای فامیلی دیلمی هستند.اگر اون قدیمترها اینها خوشان را دیلمی نمیدانستن پس چرا این فامیلی را برای خود انتخاب کرده اند؟یک جوری این واژه دیلمی رو محجور جلوه میدین که انگار فقط در تاریخ خیلی دور میشه ازش نشانی پیدا کرد در صورتی که هویت فرهنگی و تشابهات ظاهری این مردم میتوان به وجودشان پی برد.شما اگه به سیاهکل برید به چهره مردم نگاه کنید همون چهره ها رو در تنکابن هم می بینید در صورتی که حتی ظاهر مردم در بعد از سپید رود خیلی متفاوت برای من شخصا قابل تشخیصه و این قضیه رو از دیگران هم پرسیدن با من هم نظر بودن.
امیر/رودسر؛
دوست عزیز، لازم نبود با دو اسم مختلف و دو ایمیل مختلف این کامنت رو بنویسی. کامنتها در ورگ نیاز به تایید دارند تا منتشر شوند.
گذشته از این موضوع، دربارهی ادعاهایی که مطرح کردید در ورگ بسیار بسیار بحث شده که شما را به مطالعه همان بحثها ارجاع میدهم. دربارهی جعلی(!) بودن نام گالش هم انصاف را وامیگذارم به خوانندگان این حرف عجیب.
مادر بزرگ من گیلکی را خیلی اصیل صحبت میکرد . او به گیلک میگفت گیلک ، اما به گیلکی میگفت گلکی . او انزلی چی بود . و اگر زنده،بود ، الان105سال داشت .
حقیقت امر این هست همه ی ما ریشه در قوم تپور داریم چه گلستان چه مازندران و چه گیلان
زبان طبری زبانی بوده که توسط گیل و ددیلم و مازندرانی و گرگانی مورد استفاده قرا میگرفته
در حقیقت همه ی ما طبری زبانیم با این تفاوت که مردم مازندرانی به زبان طبری با گویش مازندرانی صحبت می کنند و مردم گیلان به زبان طبری با گویش گیلانی صحبت می کنند و مردم ارتفاعات گیلان به زبان طبری با گویش دیلمی صحبت می کنند
دیلمیان متفاوت از تپوری ها (تبری ها) بودند. ما گالش های گیلان به خودمون گالش و به زبانمون گالشی میگیم و از لفظ تبری استفاده نمیکنیم. یکی از دلایلی که تبری ها و گیلک ها سعی دارند تاریخ ما دیلمیان را تصاحب کنند و ما را زیرمجموعه خود کنند اینست که هیچ کدام از این دو قوم افتخارات ما دیلمی ها را ندارند بنابراین چه بهتر هویت مارا تحریف کنند و ما را بخشی از خود جلوه دهند. البته قصد توهین نداشتم تمام اقوام تاریخ محترمی داشتند ولی دیلمیان بین قرون سوم تا چهارم بر غرب ایران و عراق سروری میکردند و بر خلفای عباسی چیره شدند و دیلمیان امروزی یعنی گالش ها و تات ها به این موضوع می بالند.
سلام آیا گیل ها با قوم گالی آبخازیا گرجستان ارتباط دارند؟
میدونیم که گلای ها در ابتدا ساکن آلبانیای قفقاز بودن بنابراین یک شاخه به سرزمین کادوسیان آمدند و یک گروه هم به سرزمین گرجی ها رفتند.
پاسخ به “گیلمرد”: سلام. بهطور کلی باید گفت خیر. عبارات “گیل”، “گیلک” “گال”، و مشتقات آنها، کلماتی بسیار پرکاربرد در زبانهای هندواروپاییاند. در زبانهای کاسپین و زبانهای سلتی (زبانهای بومی اسکاتلند و ایرلند. “گیلیک اسکاتلندی” یا “گلکیه ایرلندی” دو نمونه از این زبانها هستند.) از قضا در میان این همه ملل در جهان که این عبارت را برای خود و زبانشان به کار میبرند، این نام روی مردمی که از رضوانشهر تا رامسر زندگی میکنند گذاشته شد؛ (بگذريم از اینکه گسترهی این نام، خوراک به ایدئولوژیهای پان داد تا محدوده “قوم/ملت گیلگ” را از شرق به گرگان، از غرب به فرانسه و یونان(!)، و از شمال به اسکاتلند و ایرلند بدانند!!)
بهرصورت، بدیهی است که تشابه اسمی، هیچ چیز دیگری را ثابت نمیکند. همین یک جمله، پاسخ شما بود.
پسنوشت) عبارات مذکور، در زبانهای سلتی و کاسپین پررنگتر هستند.
با سلام
خدمت آدمین محترم
در ادامه مطالعات و در ارتباط با شجره نامه خانوادگی این قسمت مورد توجه من قرار گرفته است و چقدر باعث خوشحالی من هست که مطالب و نظریات محققین را در این زمینه توجه کرده ام و دست شما درد نکنه که وقایع تاریخی را به این گونه منعکس میکنید.
بنده حقیر چون هیچ سابقه مطالعه تاریخی و حتی مدت زیادی از عمرم را در گیلان نبوده ام بسیار جالب هست که از نظریات شما دوستان مطلع شوم .
خیلی دوست دارم که با یک تاریخ نویس گیلانی در مکاتبه باشم تا در زمینه مورد نظر من با من همکاری کند. در مورد هزینه همکاری هم آمادگی پرداخت دارم.
لطفا با من تماس بگیرید.
چه بخواهید چه نخواهید قوم دیلم وجود دارد و شما نمیتوانید قوم دیلم را حذف کنید از تنکابن تا رودسر و حتی رودبار و الموت سرزمین همیشگی دیلمی ها بوده و واژه جعلی گیلکی هیچگاه میان دیلمیان رواج نداشته بلکه این لفظ تاتی (تاوتی) و گالشی بوده که میان دیلمیان رواج داشت حال شما پانگیلک ها ادعا میکنید که گالشی و دیلمی جزئی از گویش گیلکی هست و یک عده هم ادعا میکنند جز گویش طبری هست ولی این گویش با هر دو گویش مزبور متفاوت هست. اصلا دیلم نام قومی ماد تبار هست که از ابتدا به زبان های شمال غربی صحبت میکردند ولی گیل ها قومی سکایی در داغستان بودند که به زبان های شرقی صحبت میکردند و کاملا روشن هست که چه کسانی زبان و فرهنگ چه قومی را اقتباس کرده اند. زبان دیلمی و فرهنگ دیلمی و تاریخ دیلم صاحب دارد و صاحبش ما دیلمی ها هستیم نه گیلک های کشاورز و جلگه نشین که حتی نامشان هم مفهوم قومی ندارد و تنها معنی کشاورز را میدهد و گیل نیز در زبانتان به معنای گِل هست حال سعی دارید قومیت ما دیلمی ها را انکار کنید. گیل و دیلم همیشه در کنار هم بودند کاری نکنید این اتحاد از بین برود شما همیشه نیازمند دیلمی ها بودید و هنوزم نیازمند دیلمی ها هستید
چه عرض کنم! من اهل لاهیجانم و طبق ادعاهای شما بخشی از ديلم. زبانم هم مشخصه چیه. گیلکی. اينکه عدهای اصرار دارن زبان دیلمی رو چیزی جدا از زبان گیلکی جا بزنن، باید ديد پشتشون به کی و چی گرمه چون اونهان که مشغول از بین بردن اتحاد هستن. سراسر کامنت شما پر از ادعاهای غلط در مورد زبان و فرهنگه. حتی شک دارم شما واقعا دیلمی باشید. بيشتر شبيه پانترکهای با اکانت محلی هستید که خیلی روی شکافهای مردم گیلکی زبان (چه گیل چه گالش چه کلایی) برای تفرقه کار ميکنن. شما رو ناکام خواهیم گذاشت.
من در دهه پنجاه و در زمان دانشجویی ، چند ماهی در بابل سر و چند ماهی هم در لواسان اقامت داشتم . مردم هر دو ناحیه به زبان خود گیلکی میگفتند !
امروزه همه کسانی را که عربی صحبت میکنند ، عرب مینامند . و ترکی صحبت میکنند ، ترک . و کردی صحبت میکنند ، کرد .
لذا واضح است ، که همه کسانی گیلکی صحبت میکنند ، گیلک هستند .
چه بخواهند ، چه نخواهند .
در لواسان کسی به زبانش گیلکی نمیگه و زبانشان هم شباهتی با مازندران ندارد و بیشتر شبیه به فارسی هست. اما در روستاهای بابل از لفظ گلکی و گالشی استفاده میشه ولی در شهر بابل به زبانشون مازندرانی میگن و روستاییان از الفاظ گلکی و گالشی استفاده میکنند. گلک و گالش ربطی به گیلک و گالش در گیلان ندارند در مازندران مردمانی با نام ییلاقی و کوهی و تات و مازرونی و … هم هستند که زبانشون مازندرانی هست.
مدت هاست میبینم طرف میاد از جانب ما مازندرانی ها بلند میشه کامنت مینویسه آره ما گیلک هستیم یا اینکه با هویت گیلانی میان میگن آره ما بابل رفتیم به زبانشون گیلکی گفتند پس گیلک هستند.
اولا قومیت مردم مازندران آشکارا مشخص هست ما مازندرانی ها از قوم طبری هستیم دوما قوم طبری یعنی سکنه مازندران براساس سبک زندگی به دستجات گوناگونی تقسیم میشوند ما در بابل چیزی به نام گیلکی نداریم در روستاهای بابل که مردم حرفه کشاورزی دارند به زبانشون گلکی میگن و در نواحی جنوبی تر بابل به زبانشون تاتی میگن و سکنه شهر یعنی بومیان شهر به زبانشون مازندرونی میگن. در مازندران جلگه نشین ها به خود مازرونی میگن و کوهنشین ها به خود تات یا کوهی میگن. روستاییان کوهنشین که دامدار هستند به خود گالش میگن و روستاییان کشاورز به خود گلک میگن علاوه بر این ما لفظ کِرد داریم که روستاییان رمه دار به خود کِرد میگن و گروهی دیگر هم مختاباد هستند. تمامی این مردم با وجود اینکه خود را با نام های مختلفی معرفی میکنند خود را از یک قوم یعنی طبری (مازندرانی) میدانند و هیچگاه خودشونو با گیلانی ها یکی ندانستند.من هم از مازرونی ها و هم از گلک و تات و گالش و کِرد سوال پرسیدم که ایا خودتون با گیلانی ها از یک قوم میدونید یا خودتون با کردها یا تات های قزوین یکی میدونید همگی پاسخشان منفی بود.
حالا اگر بنا بر لجبازی باشد ما میتونیم خیلی چیز ها را بیان کنیم که برای این دوستانی که سعی دارند هویت مردم مازندران را تحریف کنند قطعا چالش بر انگیز خواهد بود. اولا گیل به چه کسی میگن در تاریخ الجایتو به بخش کوچکی از مردم گیلان گیل و گیلک گفتند و همانجا نیز این واژه را به معنی برزگر قید کردند یعنی گیل و گیلک به برزگران گیلان گفته میشد. پاینده لنگرودی هم سرتاسر گیلان رفت و متوجه شد لفظ گیل و گیلک در گیلان به معنی کشاورز و جلگه نشین و روستایی و رعیت هست و لفظ گالش به معنی کوهنشین هست.
حال گیل ها را از چه قومی میدانستند. برخی مورخین مانند ابوالقاسم جیهانی و ابن حوقل و اصطخری و صابی و زکریا قزوینی گیل ها را طایفه بنی ضبه از قوم عرب میدانستند. تعارف که نداریم مورخین آمدند گفتند گیل ها عربند و در دوران شاهان پارسی به ایران آمدند. حال رابینو میگوید گیل نام طایفه ای در گیلان هست که خون آنان با ترک و مغول و عرب آمیخته شده و مردم گیلان آمیخته ای از مردم مازندران و آذربایجان و قفقاز هستند این چیزی هست که رابینو میگه.
در کتاب طرائف المقال آمده مردم گیلان از قوم طبری هستند و در این کتاب فقط مردم گیلان و مازندران طبری نامیده شدند. یاقوت حموی هم گیل و موقان را از تبار طبری معرفی میکند.
منوچهر ستوده مینویسد گیل نام یکی از طوایف ایل کلهر قوم کرد هست.
بنابراین هویت گیل و گیلک اصلا مشخص نیست چی هست آیا عربند یا طبری اند یا کرد هستند یا ترکیبی از اقوام مختلفند.
برام خندهداره که هنوز کسانی به این توهمات نژادی که این با اون آمیخته و این با دیگری عقيده دارن. هيچ هم معلوم نيست اون منبع مادرمرده با کدوم آزمایش دیانای و ژنتیک فهميده گیلها با ترک و مغول و عرب در هم آمیختن! بذارين کنار اين بخارات معده رو. اينکه مردم اکثريت روستاهای مازندران به زبان خودشون گلکی میگن، یک فاکته. این که این زبان (گلکی) با زبان ما (گیلکی) بسیار نزديک و همريشه است هم شکی نیست. اما ما قصد نداريم از اين فاکت علمی نتیجه بگيریم که پس مازندران و فرهنگ مازندران باید بره زير بليت گیلان. ولی واقعيت رو هم انکار نمیکنیم. شما توی شهرها دنبال نام واقعی زبان خودت هستی و این خیلی عجیبه. مازندران هويت و زبان و فرهنگ خودش رو داره اما به هر دلیلی چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم اسم زبانشون در منابع بسیار زیادی گلکي نقل شده. باز تاکيد ميکنم از اين حقيقت اين نتيجه رو نميگيريم که پس مازندران بخشي از گيلانه. از قضا صورت زبانی مازندرانی گلکي خیلی اصيلتره.
فعلا که تو شهرهای مازندران همه به زبانشون مازرونی و مازنی میگن و کسی گلکی و گالشی و تاتی و کتولی نمیگه فقط در برخی روستاها به زبانشون گلکی و گالشی و تاتی میگن که این اسامی همگی نام شغل یا سبک زندگی هستند.
بحث از اصالت شد؟ نام طبری که از تمامی این نام ها کهن تر هست حتی دیلمیان هم زبان خودشان را طبری نامیدند و برخی دیگر از مولفین قدیم مازندران هم زبان خودشان را مازندرانی نامیدند.
چون در فلان روستا به زبانشون کتولی یا گلکی یا تاتی یا گالشی میگن دلیل نمیشه صورت اصیل تر باشد. مورخین مازندرانی و دیلمی زبانشان را طبری نامیدند نه گلکی یا گالشی یا تاتی یا کتولی!
از کجا معلوم زبان طبری به گویش مازرونی و گلکی و گالشی و تاتی و کتولی تقسیم نشه؟
زبان ما طبری هست.
شترسواری که دولا دولا نمیشه جانم. شما اگر جایی برات این معیاره که خود مردم زبان خودشون رو چه نامیدند، جای دیگه هم باید معیار باشه نه اینکه استاندارد دوگانه داشته باشی. البته من برای تشخیص این مسائل عوامل گستردهتری رو مد نظر دارم اما چون شما روی این معیار پافشاری دارید عرض میکنم. وگرنه با گفتن «از کجا معلوم» نمیشه ادعایی رو ثابت کرد. اگر معیار شما اینه خوب نیما یوشیج صراحتا چند بار زبان خودش رو تاتی نامیده. اگر معیار اینه صدها مورد فقط من ثبت کردم که در مازندران مردم زبان خودشون رو گلکی مینامند.
اما برام عجیبه مخالفان نزدیکی زبان مردم گیلان و مازندران، علاقهای به بررسی علمی و مصداقی زبان این دو منطقه ندارن! ترجیح میدن مثلا بطلمیوس رو شاهد بیارن که هرگز پا به اینجا نذاشته اما از چهار پنج منطقه مختلف جملات و عبارات رو بررسی نکنن!
چیزی به نام زبان گلکی و گالشی و تاتی نداشته و نداریم و نخواهیم داشت. گلکی و گالشی و تاتی لفظی هست که برخی روستاییان مازندران به زبان خود داده اند همانطور که در افغانستان گروهی به زبان خود هزارگی و دری و تاجیکی می گویند! مگر زبانی به نام تاجیکی و دری و هزارگی داریم این ها نامی هستند که برخی فارسی زبان ها، تاکید میکنم برخی فارسی زبان ها به زبان خود داده اند همانطور که برخی روستاییان مازندران به زبان خود گلکی و گالشی و تاتی میگویند در حالی که طبری زبان هستند. در تمام منابع کهن نام زبان طبری و مازندرانی آمده و ذکری از نام گلکی نیست. شما میخواهید جز را به کل ترجیح دهید. شما میخواهید فرع را به اصل ترجیح دهید. زبان ما طبری هست این به خود ما مربوط میشود لازم نیست شما برای ما اشک تمساح بریزید و در مسائل درون قومی ما دخالت کنید. هم در کتب تاریخی و هم در نسخ خطی زبان ما طبری بوده و هست و در کنارش هم نام زبان مازندرانی بوده. شما میخواهید هر دو نام مازندرانی و طبری را از مازندران پاک کنید و به لفظ گلکی و گالشی و تاتی که توسط روستاییان استفاده میشه بپردازید همون روستایی هایی که گلک را به معنی کشاورز و گالش را به معنی دامدار و تات را به معنی کوه نشین میدانند و خودشون را با گیلانی ها و گالش ها و تات ها هم زبان و هم خویش نمیدونند. پس فردا حتما انتظار دارید بگوییم ما به زبان کشاورزی و دامداری صحبت میکنیم!
در مورد اختلاط قومی گیلان که همه چیز هویدا هست در همین اشکورات چقدر ما مازندرانی و طالقانی داریم. در رودبار ما چقدر ترک و کرد و لر و تات و قزوینی داریم. در چمخاله چقدر کرد داریم. در همین انزلی مخصوصا غرب شهر انزلی همه به کل ترک هستند و ترکی صحبت میکنند و رشت که پر از فارس و ترک و تالش هست. در سیاهکل ما طوایف کرد و تالش و قزوینی داریم. در رودسر ما چقدر مازندرانی داریم. در سنگر هم کرد و تالش داریم در فومن تالش داریم بعد چطور ادعا میکنید در گیلان اختلاط قومی ایجاد نشده. ظهیرالدین مرعشی از چهار تا قوم عرب نام میبرد که ساکن شرق گیلان بودند حالا بماند مورخین کل گیلان را عرب بنی ضبه معرفی میکردند. سادات کیایی هم که عرب تبار بودند در لاهیجان سکونت داشتند. قبل از انها چه بسیار امامان زیدی عرب تبار ساکن هوسم و لاهیجان بودند و حتی پیش از روی کار آمدن علویان هم ما امامان زیدی در شرق گیلان و دیلم داشتیم. مهاجرت ارامنه و گرجی ها به گیلان و تلفیقشون در بافت جمعیتی گیلان همه در تاریخ به ثبت رسیده. بعد شما اختلاط قومی در گیلان را انکار میکنید. دقیقا سخن رابینو صحیح هست گیل یعنی قومی که از اختلاط مازندرانی ها و قفقازی ها و آذربایجانی ها و عراقی ها پدید آمده است.
در دوران باستان هم گیلان تک قومیتی نبود بطلمیوس سکنه دیلم را تپوری مینامد و به قوم کادوسی و گلای و دربیک در گیلان اشاره میکند. پلینی حتی به ماتیانی ها و چندری ها در گیلان اشاره میکند که این ها در اصل اقوام اذربایجان بودند. سبئوس هم گیل ها را قومی سکایی مینامد. استرابون هم گلای ها را قومی سکایی مینامد و منشا انها را شمال آلبانیا میداند یعنی اگر گیل ها را همان گلای ها بدانیم باید آنها را مهاجرینی از داغستان بدانیم. یعنی این همه قوم در طول سه هزار سال ساکن گیلان بودند باز شما در توهم خلوص نژادی هستید!؟
وقتی شما به دنبال حذف تات و گالش و دیلم در استان گیلان هستید برای چه باید ازتون انتظار داشته باشیم که قوم طبری و زیر شاخه های آن مانند مازرونی و کتول و … را حذف نکنید!
شما و دوستان شما همیشه به دنبال دخالت در مازندران و ایجاد تفرقه بین مازندرانی ها بوده اید و هستید بین شهر ها تفرقه میندازید این را دیده ام که میگویم این توهم نیست مشکل شما با مازندران نمیدانم چیست. اگر مشکل شما بابت رضا شاه و مهدی خان خلابر و امیرموید و … هست من همین جا از طرف این ها و سایر مازندرانی ها از شما گیلانی ها عذرخواهی میکنم. این نگاه از بالا به پایین همیشه بین گیلانی ها بوده . شما در ظاهر نسبت به مازندرانی ها حس برتری دارید ولی در درون همیشه به مازندران رشک و حسادت می ورزیدید. بارها دیده ام که مازندرانی ها را تحقیر میکنید که شما غذا ندارید این غذاها گیلانی هست شما لباس ندارید این ها گیلانی هست. اگه ما غذا و لباس نداریم پس چگونه هزاران سال زنده مانده ایم. امروز هم زبان و هویت مازندران را هدف قرار داده اید ولی یادتون باشه این کارها فقط و فقط به خودتون صدمه میزند مازندران همیشه سر پا بوده و سرپا می ماند. این ما هستیم که تعیین میکنیم چه هستیم نه شما!
ما گالش ها با افتخار دیلمی هستیم. قوم گالش همان قوم دیلم و زبان گالشی همان زبان دیلمی هست. بنده گویش گیلکی را زبان نمیدونم و گویش گیلکی را گویشی از زبان گالشی میدانم که با زبان فارسی و تالشی آمیخته شده است. زبان مازنی ها نیز همان زبان گالشی هست که با زبان ترکمنی و سمنانی آمیخته شده است. دست نخورده ترین زبان دیلمی همان زبانیست که ما گالش های سیاهکل با آن صحبت میکنیم یعنی زبان گالشی.