خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ما
ما ملت گیلک هستیم
اصرار بر تکرار این عبارت به «لزوم نامیدن» برمیگردد. نامیدن درمقابل نامیده شدن، نوعی شورش بر سلطه است؛ نوعی کنشگریست. درواقع امر نمادین نامیدن برای یک ملت (ملت با مفهوم دوم در بخش پیشین)، ریشه در تلاش آن ملت برای «بودن» و «شدن» دارد. اصرار ملتها بر نامها به همین دلیل است. مانند اصرار ما بر نامهایی چون دریای کاسپین، کوه سماموس و نام درست شهرها و روستاهایمان (چون سوماسرا و دیلمان و…)
اينکه چرا برای ناميدن اين هويت قومی، از واژهی «گيلک» استفاده شده، تنها به خاطر اشتراک زبانیشان بوده است. چرا که زبان مشترک مردمان جلگهنشين گيلان و غرب مازندران گيلکی خوانده میشود و مردمان مرکز و شرق مازندران نيز زبان خود را با نام «گِلِکی» مینامند. (ایران کلباسی. گویش مردم کلاردشت) و مردمان کوهستان هر دو استان نيز همين زبان را، با همين نام به کار میبرند. گرچه همواره برای ناميدن مردمان اين ديار و زبانشان از نامهای ساختگی همچون ديلمی، شمالی، رشتی، مازنی، گيلانی، تاتی و… نيز استفاده شده است.
در استان گیلان، به جز منطقهی تالشنشین، همواره با عناوینی چون گیل، دیلم، گالش و… برخورد داشتهایم که البته این عناوین در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند.
واقعیت امر این است که در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژهی فارسی و غریب «دیلمستان»!
دیلمان، نام منطقهای کوچک از منطقهی وسیع کوهستانهای گیلان و مازندران است که معنی ویژهی خود را دارد و هرگز نام قوم، نژاد یا زبان نبوده است.
هنوز در غرب استان مازندران نیز مردمان کوهستان به جلگهی مازندران گیلان میگویند و این ربطی به تقسیمات جغرافیای سیاسی ندارد. چرا که همهی کوهنشینان، قشلاق و منطقهی جلگهای را گیلان (گیلؤن) مینامیدند.
در واقع (در منابع بومی) ترکیب «گیل و دیلم» در چند دههی اخیر جایگزین «گیلهمرد و گالش» گشت و این به خاطر صورت ناخوش و تحقیرآمیزی بود که متاسفانه دو عنوان گیلهمرد و گالش در دوران معاصر کسب کرده بودند.
جالب آنکه نگارنده هرگز در زبان مردمان جلگه و کوهستان ندیده و نشنیدهام که کسی خود را «گیل» یا «دیلم» بنامد. (واژههای گیل و دیلم بعدها توسط قشر تحصیلکرده از کتب تاریخنویسان به میان مردم برده شد. چون در تاریخ نام دیلم و دیلمی همواره همارز شجاعت و افتخار و عدم شکست و تسخیرناپذیری بوده، عزیزان حاضرند به هر زور و ضربتی که شده این عبارت را «احیا» کنند. به ویژه که گیلک و گیلکی، گیلهمرد یا رشتی بودن را به ذهن تداعی میکند و به دلیل دههها توهین و تحقیر در قالب جوک و شوخی، انگیزهی فرار از عنوان گیلک و پناه جستن به عناوینی چون دیلمی و زبان دیلمی [!] و… دوچندان میشود )
مردمان ساکن منطقهی استان سیاسی گیلان و غرب استان سیاسی مازندران، مردمان بومی، بر اساس «شیوهی تولید» و «محل زیست» به سه دسته تقسیم میشدند:
گیلهمردان (giləmard): کسانی که ساکن جلگهاند و شیوهی تولیدشان مبتنی بر کشاورزیست. البته شیوههای صیادی و شکار هم به صورت شیوهی باقیمانده از دورههای پیشین قابل ذکرند.
کلاییها (kəlāyi): مردمان ساکن کوه که شیوهی تولید آنها هم کشاورزیست و یکجانشین بوده و به کار کشت گندم و جو مشغولاند. اینان امروزه به اشتباه دیلمی خوانده میشوند.
گالشان (gāləš): که شیوهی تولیدشان هنوز دامداری بوده و تا همین چند سال پیش همگی کوچنشین بودند که این سالها با وجود ابزار حمل و نقل، تنها به کوچ دادن دام بسنده میکنند و خود کمتر به کوچ میپردازند. اینان نیز امروزه به اشتباه دیلمی خوانده میشوند.
تفاوت این سه دسته و مبنای این دستهبندی، شیوهی تولید و نوع زیست است که معرف سه مرحلهی تولید اجتماعیاند. با توجه به شواهد عینی و این نکتهی مهم که زیست انسان در جلگه –با توجه به شرایط باتلاقی و جنگلهای انبوه و رطوبت و بارندگی- نیاز به سطح خاصی از فنآوری و توانایی داشت، طبیعیست که ریشهی اصلی این مردمان کوه باشد و نگاهی به تکامل تدریجی شیوهی تولید (از کوچنشینی و دامداری به یکجانشینی و کشاورزی دیم و از آن به یکجانشینی در جلگه و زهکشی زمین و کشاورزی آبی) و نیز نگاهی به اشتراک زبانی و فرهنگی، نمیتوان این سه دسته را سه قوم گونهگون نامید.
لهجهی گیلکی مردمان کوهستان (گالشی) بسیار بکرتر بوده و آن تشتت عمدهای که در جلگه شايد به دلیل وجود رودخانهها وجود دارد، در کوهستان دیده نمیشود. چنانکه در جلگه، رودخانههای پسیخان، سفیدرود، پولورود و چشمهکيله و چالوس، منطقهی زبانی گیلکی در جلگه را به چند قطعهی عمدهی گویشی تقسیم کردهاند. اما در منطقهی کوهستان ما با گویشی از زبان گیلکی روبهروییم که به نوعی همپوشان تمام این تفاوتها و تشتتهاست و از سویی دارای گنجینهی واژگانی دستنخوردهتری نیز هست. (گرچه نمیتوان وجود رودخانهها را عامل اساسی اين تشتت لهجه دانست. عواملی چون سيستم ملوکالطوايفی و فقدان قدرت مرکزی و نيز عدم انباشت سرمايه و در نتيجه فقدان ادبيات مکتوب هم دلایل دیگر این مسأله هستند.)
این نکته را نیز باید افزود که جابهجاییهایی که در فصلهای گرم و سرد در منطقهی جلگه و کوهستان وجود داشته، تفکیک زبانی و نژادی منطقه را به شدت مشکل میسازد و همچنین بعد از حادثهی قرن هشتم (پیروزی خاندان کارکیا در جنگی که با مردمان کوهستان داشتند) و اختلاطی که پس از آن واقعه بین آنها صورت پذیرفته است، این مشکل را دوچندان میکند.
از سویی، امروزه به دلیل پیچیدگی زندگی، شاهد ترکیبی از انواع روش تولید و زیست در میان این سه دسته هستیم که مبانی اولیهی این تقسیمبندی را در دورهی معاصر بیاعتبار میسازد.
گیلک، عنوانی برگرفته از «زبان گیلکی»ست که برای اطلاق به کلیت این قوم (هر سه پارهی آورده شده) استفاده شده است.
دیدگاهتان را بنویسید