متن زیر گفتوگوییست که امین حقره با حسن خوشدل (نوازنده، آهنگساز و خوانندهی گیلک) داشته و از شماره ۲۱ نشریه دادگر نقل میشود.
رابطه ی صمیمانه و مستمر من با حسنخوشدل، از روز خاکسپاری احمد عاشورپور آغاز شد. پیشتر اما روزی نبود که آهنگهایش را گوش نگیرم و غبطه نخورم و حالی به حالی نشوم از زبان ساده و تلخ و دردِ عمیق نهفته در بندبند ترانههایش. پس بهانه که جور شد، قرارمان را برای گفتگو دربارهی خودش و ترانههایش گذاشتیم و بعدتر قرارهایمان ادامهدار شد تا به امروز. با آنکه حالا حرف زدن و خواندن برای عموحسن سخت است، به لطف همراهی صبورانهاش و اضافه شدن دوستان، کار دوبارهخوانی و ضبط ترانههای شنیده و نشنیدهاش هم در حال انجام است. از مجموعهی گفتگوهای من با حسن خوشدل اما کتابی (وِرنیشین) آماده است که اگر شد و بخت یار بود همین نزدیکیها منتشر خواهد شد.
امین حقره: آقای خوشدل! سی سالی می شد که از شما، ترانههاتان و صدای گارمانتان در حوزهی موسیقی و ترانهی گیلان خبری نبود. در همهی این سالها اما آنچیزی که از شما همراهِ علاقهمندان به موسیقی گیلان بود، معدود ترانههایی بود که خیلی پیشتر روی صفحهی گرام، ضبط استودیویی شده بود و دیگر، ترانههایی که بعدتر خصوصی اجراشان کردید و خانگی ضبط شدند و گاهاً بی آنکه مردم خالقشان را بشناسند، سینه به سینه گشتند و زیاد هم شنیده شدند. ترانههایی که علیرغم قدمت کوتاهشان، چون حرفشان، حرف مردم بود و بیتکلف و تعارف، از زندگی ساده و پرمشقتشان میگفتند، بدل شدند به هویت فرهنگی و سابقهی تاریخی برای گیلکها. به خصوص برای انزلیچیها که اهلیتتان هم با ایشان مشترک است. حالا بفرمائید چه شد که بعد از این همه مدت، بازگشتید، آنهم با کلی شعر و ترانه؟!
حسن خوشدل: امینجان! نبودن طولانی من در وادی موسیقی، بیشتر از این که مربوط باشد به شرایط خاص سیاسی و فرهنگی سالهای اولیهی بعد انقلاب، بر میگردد به مسائل شخصی که از اواسط دههی پنجاه درگیرش بودم. من از همان سالها، علیرغم میل باطنی، بیشتر به خاطر مسائل معیشتی و هم تعهداتی که نسبت به خانوادهام احساس میکردم، کار حرفهای و رسمیِ ترانه را چه در بخش نوازندگی و آهنگسازی، و چه در بخش خوانندگی گذاشتم کنار. آنسالها من مجبور به سکونت در انزلی بودم و در شهرستان هم امکانات ضبط درستِ ترانه بسیار محدود بود و هم هزینههایش بسیار گزاف. حتمن میدانی! برای مثال، من همان اواخر، برای ضبط ترانههای «عبدو» و «حسنزنگی» مجبور شدم تقریبا همهی دار و ندارم را هزینه کنم و پای کار بریزم! البته در همه این سالها برای خودم و توی خلوت، ترانه زیاد نوشتم و آهنگ زیاد ساختم. آمدن شما و رفقای جوانتان به بهانهی جمع و جور کردن کتاب خاطرات و ثبت و ضبط و دوبارهخوانی ترانهها و بعدتر برگزاری مراسم سالگرد مرحوم عاشورپور که میزبانیش با «مالاتا» بود، هم انگیزه و شورِ کار کردن دوباره را برای مردمی که صادقانه دوستشان دارم، با همهی سختیهایی که متوجهام هست بیشتر کرد.