
مردم ایران در سالهای سیاه استبداد پهلوی، تصویر واضح و روشنی از میرزا کوچک و جنبش جنگل نداشتند و اگر تلاشهای ابراهیم فخرائی در کتاب «سردار جنگل» نبود، اتهام دزد و راهزنی که همراه با اتهامات سیاسی تجزیهطلبی و وابستگی به اجانب، از میرزا و جنبش جنگل مطرح میشد، در اذهان میماند. در زمانی که کلمات به گنهکار و بیگناه تقسیم میشد و هر تصویری ابتدا باید مطابق تصور همایونی ارائه و مصوب میشد تا مردم بتوانند ببینند و بدانند، جز عکسهایی در قابهای چوبی رنگ و رو رفته -که آن زمان چندان هم امکان تکثیر نداشتند- از میرزا و یارانش در پستوها نبود.
پس از انقلاب اما امکان بازسازی چهرۀ مرد انقلابی جنبش جنگل فراهم شد. با این وجود سینمای ایران علیرغم تولید آثاری چند با مضمون جنبش جنگل و میرزا کوچک، هنوز نتوانسته تصویر درستی از این حماسۀ ملی در اذهان شکل دهد.
در نمایشهای مناسبتی تلویزیونی، هربار فقط شمایلی شبیه میرزا به عنوان نماد و نشانهای برای یادآوری وی به تصویر کشیده میشود که نهایتاً مشغول پند و موعظۀ جمعی روستایی است. در تئاتر هم که خبری نیست. هیچ نمایشنامه یا نمایشی که بتوان اثر و اهمیت جنبش جنگل را بنماید، یا منتشر نشده و یا اگر نوشته شده، تاکنون امکان اجرا نداشته است.
همانطور که در سالهای گذشته هر بار که مقامی از مقامات و رئیسی از رؤسا به گیلان آمده، چند مرد ریشو را شبیه میرزا کوچک و یارانش بزک میکنند تا به استقبال آنها بروند یا در کنارشان عکس یادگاری با ژستهای انقلابی بگیرند –و در یک مورد حتی مضحکه را تا جایی پیش بردند که میرزا تفنگش را به دست احمدینژاد داد– نمایش چهرۀ میرزا و جنبش جنگل در سینما و تلویزیون همواره جدا از بستر تاریخی و واقعی خود بوده و به شکلی انتزاعی –حتی فانتزی– صورت گرفته است.آخرين تصويری که در سینمای ایران از جنبش جنگل بهنمایش درآمده، در فیلم «یتیمخانۀ ایران» ساختۀ طالبی، کارگردان «قلادههای طلا»ست که چیزی جز تصوير تکراری جنگ و درگیری در جنگل ندارد. در حالیکه قهرمان فیلم از میان جنگلیها برمیآید. در این فیلم میبینیم که «خان سالار» به عنوان مبارز و یار -خیالی- میرزا با افسری انگلیسی درگیر شده و به تهران فرار میکند. و باقی ماجرا هیچ خط و ربطی نه به جنبش جنگل و میرزا که به هیچ واقعۀ تاریخی مشخصی ندارد. جنگلیها در این فیلم صرفاً شمایلی تکراری هستند که از هر طرف بر اجانب یورش برده و میجنگند بیآنکه معلوم باشد برای چه و چگونه؟
پیشتر سريال تلویزيونی «در چشم باد» ساختۀ جعفری جوزانی که با صحنههایی از تلاش میرزا برای تشکیل جمهوری در شمال ایران آغاز میشود؛ در تلویزیون به نمایش درآمد که البته آنهم در نهایت به مسیر دیگری و روایت شخصیتهای خیالی یا تمثیلی میپرداخت. و جالب است که مانند قهرمان خیالی فیلم «یتیمخانۀ ایران» شخصیت خیالی این سریال هم «حسن ایرانی» و دوستش پس از شکست جنبش جنگل، رهسپار تهران میشوند. و دیگر مسألۀ قیام جنگل و شخصیت و افکار و اهداف میرزا فراموش میشود.
در سریالهایی مانند «روزی روزگاری» ساختۀ احمدجو که خود پیشتر از دست اندرکاران سریال «کوچک جنگلی» نیز بود، اشاراتی -جدیتر- به جنبش جنگل میشود که در حاشیۀ روایت داستان و در حد اشاره باقی میماند.
سریال تلویزیونی «کوچک جنگلی» که فیلمنامۀ آن را افخمیِ جوان که تا آن زمان هیچ تجربۀ فیلمسازی نداشت،از چنگ ناصر تقوایی -به بهانۀ طولانی شدن زمان پیشتولید و افزایش هزینهها- ربوده بود، مهمترین اثری است که تاکنون دربارۀ میرزا و جنبش جنگل ساخته شده و بارها از تلویزیون به نمایش درآمده است؛ تا ثابت کرده باشد تاریخ را پیروزمندان مینویسند. افخمی به مدد احمدجو، با بهرهگیری از کتاب «سردار جنگل» ابراهیم فخرائی، در عین حفظ بنمایۀ فیلمنامۀ ابتدایی تقوایی، منبعث از داستان «مردی از جنگل» احمد احرار، شمایل میرزا و جنبش جنگل را از شروع دورۀ اول قیام تا شهادت دکتر حشمت، نه به همان شکلی که مقصود نویسندۀ اولیۀ فیلمنامه بود، بلکه منطبق با سلیقۀ جدید مدیران سینمای انقلاب اسلامی، چنانکه مینیاتوری باشد از حکومت وقت و تاریخی ساخته باشد برای مبارزات اسلامی، به تصویر کشید.
با وجود اینکه در سریال کوچک جنگلی بیش از سایر آثار به جنبش جنگل پرداخته شده و از چگونگی بروز اختلافات میان اعضای آن و ضعف و فروپاشی تدریجیاش گرفته تا جزئیاتی همچون نحوۀ فراهم کردن نیرو، پول، اسلحه و آذوقه و… به نمایش درآمده، اما باز هم شخصیتهای خیالی و وقایع نامعتبر و روایت غیرمنطبق با رخدادهای تاریخی و موضعگیری در بیان وقایع تاریخی در آن وجود دارد. اگر چه این مجموعه به لحاظ فنی، با وجود تمام دستبردها و تغییراتی که گروه جدید کارگردانی اعمال کردند، به دلیل استفاده از دکور، موقعیت و عواملی که تقوایی گردآورده بود، قوی و قابل قبول از کار درآمده.
به عنوان مثال تیتراژ ابتدایی «کوچک جنگلی»
جعبۀ اسلحۀ مدفون شده در میان برگها را نشان میدهد که با وزش شدید باد و کنار
رفتن برگها، اندک اندک نمایان میشود؛ سپس باران شدیدی میبارد و جعبۀ اسلحه و
برگها را کاملاً خیس میکند. که یادآور جملۀ پایانی داستان «بیگانهای که به
تماشا رفته بود» از ابراهیم گلستان است: «رفتم تماشای آتشبازی، باران آمد
باروتها نم برداشت». با توجه به اینکه تقوایی سینما را در حلقۀ گلستان آغاز کرده
و تعلق خاطری به وی داشت، بیربط نخواهد بود اگر این تصویر استعاری قوی از جنبش
جنگل را متعلق به تقوایی بدانیم؛ تصویری که نشان میدهد کارگردان جدید تا چه
اندازه وامدار نویسندۀ اصلی فیلمنامه و نگاه او به جنبش جنگل بوده است. اما در
نهایت تصویری که از شخصیت میرزا در متن سریال کوچک جنگلی به نمایش درآمده، منطبق
که هیچ، امروزه میدانیم حتی به واقعیت نزدیک هم نیست. افخمی قهرمانی را میآفریند
که متشرع و ایدئولوژیک است و بیآنکه برنامه و هدف از پیش مشخصی داشته باشد، در
بستر وقایع و موقعیتهای متعدد و متنوع پیش روی خود، ناخواسته پیش میرود؛ شجاع و
جسور است اما ترس و پریشانیاش را نیز میتوان دید؛ اهل معامله و بده بستان سیاسی
نیست اما استخاره میکند و خرافاتی بهنظر میآید و… پیش از نمایش مجموعۀ
تلوزیونی کوچک جنگلی در سال ۱۳۶۶ اما دو فیلم سینمایی
نیز دربارۀ میرزا و جنبش جنگل ساخته و نمایش داده شده بود. در سالهای نخست پس از
انقلاب که سینما هنوز دنبال هویت جدید و منطبق بر اصول اسلامی انقلاب بود، دستاندرکاران
فیلمفارسی از کشور گریخته یا گوشهنشین و منزوی شده بودند و نمایشات سینما محدود
شده بود، فیلمسازان تازهکار و فرصتطلب به دنبال سوژههایی میرفتند که هم امکان
نمایش عمومی بیابد و هم رضایت خاطر مدیران وقت را جلب کنند. این شد که ساخت فیلمهایی
از رخدادهای تاریخی و انقلاب که حضور مبارزان مسلمان را پررنگتر و مهم جلوه میداد،
در دستور کار قرار گرفت. در میان فیلمهایی که در سالهای نخست پس از انقلاب حول
این موضوعات ساخته شد، دو فیلم از امیر قویدل دربارۀ میرزا و جنبش جنگل
خودنمایی میکند.
فیلم «میرزا کوچک خان» که در سال ۱۳۶۲
به تولید رسید. و از برخورد میرزا و وثوقالدوله شروع میشود و تا ورود تیمورتاش
به گیلان و سرکوب جنگلیها، تسلیم شدن حاج احمد کسمایی و دکتر حشمت
و پاشیدگی نیروهای جنگل را نشان میدهد. در این فیلم ورود بلشویکها به گیلان و
حضور احساناللهخان دوستدار و خالو قربان در میان جنگلیها، نوعی
نفوذ و ناشی از غفلت میرزا نشان داده شده که تعدادی از مبارزان مسلمان جنگل هم از
آن ناراضیاند. قویدل در همان سال فیلم «سردار جنگل» را که در واقع قسمت دوم فیلم
قبلی است، با همان عوامل میسازد که از ورود ارتش سرخ به گیلان تا کشته شدن میرزا
را در بر میگیرد. از پوستر این فیلم که کپی مبتذلی از نمونۀ فیلمفارسیهای قدیم
است، میشود میزان تسلط سازندگان به سینما و نگاه آنان به موضوع فیلمها را
دریافت.
تصویری که از شخصیت میرزا و جنبش جنگل در این فیلمها نشان داده شد، تصویری حماسی و تک بعدی و به دور از واقعیات تاریخی است. صحنههای ضعیف جنگ و خشونت بخش عمدۀ این فیلمها را تشکیل میدهد و از تفکر و اندیشۀ انقلابی میرزا و جنبش جنگل کمتر اثری دیده میشود.
جنبش جنگل و سینمای ایران پیوند دیگری هم دارند، ابراهیم مرادی که خود زمانی از مبارزان جنگلی بود، پس از شکست جنبش جنگل به فیلمسازی روی میآورد؛ مرادی در سال ۱۲۷٨ خورشیدی در بندر انزلی متولد و در ۱۲ سالگی به نهضت جنگل پیوسته بود و در جمهوری انقلابی گیلان نیز نقش داشت. در مدرسهٔ رشدیۀ انزلی به آموزش گریگور یقیكیان و سالن سینما تئاتر شخصی عمید همایون، در همان شهر با هنر تئاتر آشنا شد. مرادی که دارای افکار و گرایشات سوسیالیستی نیز بود پس از شکست جنبش جنگل به شوروی گریخت و در جریان اقامت اجباریاش در مسکو جذب حرفۀ عکاسی شد.
در سال ۱۳۰۷
برای دومین بار بطور مخفی به شوروی و مسکو نیز سفر کرده، و برای یادگیری بیشتر
فیلمسازی و تهیه ابزارآلات ساخت فیلم به لنینگراد رفت. او علاوه بر این که دوربین
فیلمبرداریاش را خود ساخته بود، ادواتی چون دستگاه زیرنویسگذاری برای فیلم و
دستگاه صداگذاری فیلم را نیز در ایران ساخت. و در سال ۱۳۰۹
کار فیلمبرداری برای ساخت فیلم بلندی که بعدها «انتقام برادر» یا «روح و جسم» نام
گرفت را در انزلی آغاز کرد. این فیلم نهایتاً به شکلی ناقص در همان سال در سالن
ارامنۀ شهر رشت به مدت ۵۵
دقیقه به نمایش درآمد. باوجود خدمات فراوانی که ابراهیم مرادی به صنعت سینمای
ایران کرده است، سینما و فیلمسازی برای وی متأثر از جو زمانه، در حد تجارت و نه
ابزاری برای بیان اندیشه و روایت تاریخ باقی ماند.
در ارتباط جنبش جنگل و سینما، میتوان به فیلم «دختر گیلان» هم اشاره کرد. این
فیلم صامت در سال ۱۹۲۸
میلادی، چند سال پس از شکست جمهوری گیلان و بسط دیکتاتوری رضا پهلوی و فرار احساناللهخان
دوستدار به شوروی ساخته شد؛ نکتۀ جالب و ارزشمند تاریخی فیلم در آن است که احساناللهخان
در این فیلم در نقش خودش بازی کرده. «دختر گیلان» بر اساس رمان «ماه برنزی» و با کارگردانی
لئو مور در آذربایجان شوروی ساخته شده است. روایت فیلم البته آمیخته به
دعواهای جناحی درون جمهوری گیلان بوده و تصویری که از میرزا کوچک نشان داده شده،
تصویری همراه با اغراق و بدبینیست.
چهرۀ مصور دیگر از میرزا نیز در قالب یک بازی کامپیوتری به نام «مبارزان جنگل» که در سال ۱۳۹۲ ساخته شده، ارائه شد که میشود گفت علیرغم بودجۀ فراوان و تبلیغات سازماندهی شده برای آن به دلیل ضعف فنی و سختافزاری و تقلیدی بودن با شکست و عدم اقبال نسل جوان علاقمند به بازیهای کامپیوتری مواجه شد. بازی مبارزان جنگل یک بازی اکشن اول شخص تیراندازی است، در این بازی، بازیکن نقش جوانی روستائی دارد که پدرش توسط روسهایی که گیلان را اشغال کردهاند کشته شده است. و میرزا شخصی نشان داده شده که با تعداد معدودی از آزادیخواهان گیلانی، برای بیرون راندن روسها از شمال ایران و پایان دادن به ظلم و ستم آنها دست به قیام مسلحانه زده است و… این بازی کامپیوتری که سعی میکرد از جنبش جنگل و شخصیت میرزا هویت گرفته و برای جوانان ایجاد جذابیت کند، در نهایت در بازار گستردۀ این تجارت، محو شد و نامی از آن باقی نماند. چرا که مانند نمونههای سینمایی، تلویزیونی، مناسبتی، نمایشی، خیابانی، همایشی و… از میرزا که پیشتر به آنها اشاره شد، در واقع با سوءاستفاده از نام میرزا و جعل در شخصیت وی و قیام جنگل، اثری باب طبع مدیران و ممر درآمدی برای سازندگان تولید بود.
میرزا و جنبش جنگل در روایات تصویری که تاکنون عرضه شده، همواره مورد تحریف و وسیلهای برای کسب منفعت عرضه کنندگان آن بوده. و همچون همیشه جنبش جنگل مورد جفا قرار گرفته و چهرۀ واقعی میرزا تحریف شده است. در حالیکه میرزا و تأثیر جنبش جنگل، به دلیل سویۀ ملی و میهنی آن و اصالتِ روش و منشِ مردمیشان است که ماندگار و مقبولند؛ و این شمایلهای جعلی که هر بار بنا بر منفعت و مصلحتی از میرزا به تصویر کشیده میشود، همچون سایهای با نخستین تابش آفتاب محو میشوند.
این یاداشت نخستین بار در شمارۀ ۸ ماهنامۀ گیلانˇ اؤجا، آذر ۱۳۹۵ منتشر شده است.
پی نوشت: ناصر تقوایی در این گفتگو به طور مفصل از تدارکات سریال کوچک جنگلی حرف زده و اینکه چه شد که بااخره او این سریال را نساخت. بشنوید.
دیدگاهتان را بنویسید