تاریخ ندارد اما میدانیم که در اردیبهشت ۱۳۵۸ بوده و با توجه به تاریخ دومین شمارهاش، میباید ۱۵ اردیبهشت یا یکی دو روز پس و پیش بوده باشد که نخستین شمارهی نشریه «دامون» با زیرعنوان «نشریه فرهنگسرای خلق گیلان» با قیمت ۱۰ ریال منتشر میشود و این نقطهی عطفی مهم در تاریخ زبان و ادبیات گیلکیست که برای نخستین بار مسألهی هویت قومی گیلکان را با فرمی نو مطرح میکند و البته این همه در شرایط گشودگی پس از انقلاب بهمن ۵۷ امکانپذیر است. در دامون ارادهای به «تاسیس» وجود داشت که از هوای انقلابی تغذیه میکرد. تاسیس همه چیز. تاسیس نسل نویی از روشنفکران گیلک، تاسیس کانونی روشنفکری، تاسیس نشریهای قومی، تاسیس چارچوبی مدرن برای خواندن و نوشتن به گیلکی و تاسیس بسیاری چیزها.
محمدتقی پوراحمد جکتاجی، محمدولی مظفری، محمد بشرا، علی عبدلی و علیاکبر مرادیان گروسی؛ این نامها که سالها بعد، هر یک به تنهایی وزنهی مهمی در فرهنگ و ادبیات قومی شدند، در چهار شمارهی آغازین دامون دست به دست هم داده بودند.
سابقهی مکتوب شدن زبان گیلکی کهنتر از این حرفهاست. پس از مشروطه، خیلی پیشتر از افراشته، روزنامهی جنگل، شعرهای گیلکی با مضمون سیاسی روز را در خود دارد و پیش از آن نیز میتوان همین طور منابع مختلف مکتوب را مرور کرد و ترجمهی سورههایی از انجیل در اوایل مشروطه را نیز پشت سر گذاشت و از شعر گیلکی سرودهی خان احمد خان (آخرین حاکم مستقل گیلان) نیز گذشت و همین طور رفت و رفت تا به دیوان پیرشرفشاه دولایی (قرن هشتم هجری قمری) رسید.(۱)
گیلکینویسی پس از جنگل، ویژگیهای سیاسی به خود گرفت و با مجموعه شعر «ایجگره» از مرادیان گروسی در سال ۱۳۵۴ رسمیت بیشتری یافت. دامون اما اتفاقی نو بود در زمینهی اهمیت دادن به نثر گیلکی و بنیان نهادن عصری نو در ادبیات و فرهنگ گیلکی. البته این اهمیت نه به دلیل کیفیت مطلوب آثار ادبی منتظر شده در آن -که چندان مطلوبیتی هم نداشتند- بلکه به دلیل جایگاه ویژهی تاریخی دامون در پس پشتِ از پسْ آمدگان است.
دومین شمارهی دامون در ۲۹ اردیبهشت ۵۸، در فضای ملتهب سیاسی، وقتی که سیاست در خیابان حضور داشت پیگیر مسائلی بود که گاه سیاسی نمینمود. این نخستین تعارضی بود که در دامون شکل گرفت و بعدها همراه فرزندش «گیلهوا» رشد کرد. تعارض میان سیاست و آنچه که دامون «فرهنگ» مینامید. این تعارض، منجر به نوشتن متنهای گیلکی سیاسی در راستای فضای ضدامپریالیستی آن سالها و همزمان پرداختن به «باورداشتها و آیینها»ی مردم میشد. فرهنگ، به مثابه داشتههای مردم، گاه سویهای ارتجاعی و واپسگرایانه به دامون میداد که البته در فضای آن سالها که ضدیت با مظاهر مدرن و دفاع از روستا در مقابل «شهر» گفتمان غالب بود، در واقع همراهی با رادیکالترین جریانهای سیاسی به حساب میآمد. و این نقدیست که به طور همزمان به اغلب نشریات آن دوره وارد است. این نگاه بعدها در گیلهوا اما در قالب «گیلانشناسی» ادامه پیدا کرد و در سالهای خالی از سیاست، برای بسیاری «وجههی فرهنگی» و «فهرستی از کتابهای منتشره و در دست انتشار» به ارمغان آورد.
سومین شماره دامون در ۱۲ خرداد همان سال منتشر شد. در این شماره بحث تقویم گیلکی به میان آورده میشود و همچنین یادداشتی با عنوان «گیلکی را با چه خطی بنویسیم؟» برای نخستین بار به ضرورت استفاده از خط لاتین برای نگارش زبان گیلکی اشاره میکند.
چهارمین شمارهی دامون در واقع آخرین شمارهی آن در نخستین دور انتشار است. در ۲۸ خرداد ۱۳۵۸، با سرمقالهای که با خط دستنویس چاپ شده، با زبانی مبهم سعی میشود تا برای خواننده توضیح داده شود که به دلایل بسیار از جمله کمبود مخاطب، دامون ناچار به قطع فعالیت خود است. این دلیل اما چندان منطقی نمینماید چون چندی بعد، دور دوم فعالیت دامون با کیفیتی بهتر تا مدتها ادامه مییابد. اما با توجه به آنچه بعدها رخ داد میتوان دریافت که عامل اصلی توقف انتشار دامون در شمارهی چهارم، اختلاف میان تیم دامون بوده که در نهایت منجر به آغاز دور دوم انتشار دامون در یک سال بعد به سردبیری و مسئولیت م.پ. جکتاجی میشود.
دور دوم انتشار دامون یک سال بعد، در یکم خرداد ۱۳۵۹ با شماره مسلسل ۵ و به قیمت ۱۵ ریال آغاز میشود و این بار پوراحمد جکتاجی به تنهایی کار آن را پی میگیرد و البته کم-کم خیلیها به آن میپیوندند. در ستون «حرف اول» این شماره، هدف اساسی دامون اینگونه معرفی میشود:
«[هدف دامون] احیای زبان و ادبیات گیلکی و اشاعه فرهنگ گیلک است. بی هیچگونه تعصب و در نهایت حقیقتجویی» و این را هم میافزاید که از محدودیت تعداد مخاطبان این حوزه از فعالیت آگاه است. گرچه شعار «تی فرهنگˇ تیتی کودنأ فأندر» زیر اغلب صفحههای دامون نمایندهی سویهی فرهنگی این نشریه است و گرچه به دلیل نبودن چیزی به نام «مسألهی ملی» در گیلان، مضمون فعالیتهای دامون تباری روشنفکرانه داشت؛ اما در نهایت با سوق دادن محدودهی «فرهنگ» به تمام آنچه که نزد «مردم» به میراث مانده و با قرار گرفتن در سوی فضای سیاسی غالب، تولید محتوای ادبی در دامون هرگز نتوانست به حد و مرز شکوفایی برسد. یعنی با آنکه میشد انتظار داشت دامون در حوزهی شعر و داستان گیلکی، اتفاقی اساسی را رقم بزند، اما تنها اتفاق رقم خورده در دامون همین مکتوب کردن نثر گیلکی بود که گرچه کم اتفاقی نبود اما همهی آن چیزی هم نبود که میشد انتظار داشت. دامون به راه اغلب نشریههای دوران خویش رفت و ستونها و صفحههای ادبیاش پر شد از شعرها و متنهای ایدئولوژیک و شعاری که در گذر سالها هیچ ارزش افزودهای بر سرمایهی ادبیات گیلکی نیفزودهاند. و صد البته در نقد هم به همین صورت. البته این حکم به معنی نادیده گرفتن برخی آثار درخشان و خوب این دوره نیست اما هدف، بررسی وجه غالب آثار ادبی دامون است.
این میانه، این که دامون هم فرزند زمان خود بوده و باید آن را در همان زمانه و فضای شعارزده بررسی کرد، دلیل کافی نیست؛ چون میتوان خیلی راحت «کتاب جمعه» را در همان زمانه به عنوان مثال نقض آورد.
دور دوم فعالیت دامون، نشانههایی از پختگی در کار ژورنالیسم و نیز رسیدن به جمعبندی ایدهها را در خود دارد. حالا دیگر به جای استفاده از واژهی گنگ و مبهم «گیلان» بیشتر روی عنوان قومی «گیلک» تاکید میشود و البته در کنار آن، با قومیتر شدن شعارهای دامون، همچنان آن تعارض مذکور میان «فرهنگ» مورد نظر دامون و سیاستِ حاضر در خیابان، دامون را رها نکرده است.
این میانه، دامون با یک سلسله یادداشت، روش نگارشی با استفاده از خط عربی و با الهام از رسمالخط کوردی برای گیلکی پیشنهاد میدهد که متاسفانه جز اندکی، هیچ بازخورد و انعکاسی دریافت نمیکند.
دامون تنها در رسمالخط دست به تاسیس نمیزند. شمارههای مختلف دامون، فهرستی از پیشنهادها و ایدههای تاسیسیست که اغلب به ثمر نمینشینند و به اجرا در نمیآیند.
برای نمونه باید به نخستین اقدام به واژهسازی در دامون اشاره کرد. البته بیشتر باید از عنوان «واژه برگزینی» استفاده کرد تا واژهسازی. چون دامون در فهرستی که در شماره سیام خود (۱۵ خرداد ۱۳۶۰) ارائه میدهد، مینویسد:
«از این شماره، دامون برای برخی واژهها که قبلا به صورت فارسی یا عربی استعمال میشد، واژههای معادل و اصیل گیلکی انتخاب کرده و به کار میگیرد، به شرح زیر:
چاردانه (دوبیتی)، تَتَرج (مسلسل)، هَنَشر (صفحه)، سَکت (ستون)، رَچه (سطر)، رچ (خط)، باخی (بقیه)، فأندر (توجه)، خال (قسمت)، وانیویس (نثر، نوشته).»
یا در دهمین شمارهی خود (۱۵ مرداد ۱۳۵۹) پیشنهاد تاسیس «کانون نویسندگان گیلک» را مطرح میکند که تا آخرین شمارههای دامون هم پیامها و نامههایی در حمایت و بررسی این پیشنهاد منتشر میشود اما با تعطیلی دامون، این ایده هم به تاریخ سپرده میشود.
یا در شمارهی یازدهم، خطاب به معلمان پیشنهاد میکند که در راستای اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، ساعتهایی در هفته را بی هیچ اجباری به دامونخوانی در کلاس اختصاص دهند.
دامون را باید آسیبشناسی کرد و رد بسیاری از آسیبهای آن را در سالهای بعد و در مجلهی گیلهوا و در فضای فرهنگی این سالها پی گرفت.
اختصاص بخش اعظم محتوای نشریه به غر زدن و آه و ناله کردن از مرگ زبان گیلکی مضمون اصلی هر شمارهی دامون بوده. در حالی که میدانیم بحرانِ زبان گیلکی، بحرانِ بیرون ماندنش از مراجع رسمی آموزشی، بوروکراتیک و رسانهایست وگرنه هنوز این زبان میانجی روابط اقتصادی و اجتماعی میلیونها انسان ساکن استانهای گیلان و مازندران است و دامون به جای تجمیع توان خود در تولید محتوای ادبی، بالا بردن کیفیت آن و بسط نقد ادبی، بخش مهمی از انرژی خود را صرف اثبات حقانیت خواستههایش و شرح آیندهی تاریک پیشروی زبان گیلکی کرد.
در واقع سنگ بنای الگوبرداری از فعالیتهای هویتطلبانهی سایر اقوام ایرانی در همین سالها گذاشته شد. در حالی که وضعیت پرداختن به فرهنگ قومی در میان گیلکان هیچ شباهتی با سایر اقوام نداشته و ندارد و فعالان فرهنگی در این زمینه هرگز به این دو نکته توجه نکردهاند که:
یک/ برخلاف آنچه که به نظر میرسد، وضعیت زبان گیلکی نسبت به اقوام دیگر مزیتهای بسیاری دارد. برای مثال، آن تشتت و عدم فهمی که میان لهجههای مختلف کوردی -یا حتی تورکی- میبینیم هرگز در بین لهجههای مختلف زبان گیلکی وجود نداشته و وضع بروز بیرونی ما و سایر اقوام، مصداق دو ضربالمثل «مرغ همسایه غاز است» و «آقا آقا گفتن از خانه شروع میشود» است.
دوم/ هویتخواهی در میان گیلکان هرگز خواستهای برخاسته از سنت قبیلهای و قومی نبوده و خواستی مدرن محسوب میشود که در دوران جنگل رنگ و بویی جدی به خود گرفته است. الگوبرداری از تجربهی اقوام دیگر به علاوهی افتادن به ورطهی «گیلانشناسی» منجر شد به تاکید روی کلیتی به نام «فرهنگ» و در واقع سرپوش گذاشتن روی تفاوتها و شکافهای جامعه و بردن هرآنچه از گذشته به جا مانده به زیر چتر حمایت فرهنگی. بدون درک این مسأله که تفاوت بسیار است میان آنکه حتی سواد خواندن یک زبان را ندارد اما صرف حمایت از «قوم و خویش و هویت» کتاب شعر یا داستانی را میخرد با آنکه مخاطب ادبیات است و آن کتاب را تهیه میکند.
این وضعیت در سالهای بعد همچنان ادامه پیدا کرد و در گیلهوا منسجمتر و پختهتر به کار ثبت فولکلور و ستایش هرچه بیشتر روستا و مناسبات پیشاسرمایهداری مشغول شد و این خود از عوامل بازدارندهی زبان در ساحت شعر گیلکی به شمار میرود.
هویت قومی و پرداختن به ادبیات گیلکی، در گیلان هرگز مسألهای عمومی و تودهای نبود و اغلب خواستی روشنفکرانه محسوب میشد که البته هرگاه فرصتی برای نشر و اعلام عمومی یافته، مخاطب عمومی خود را نیز داشته است. زمانهی دامون هم زمانهی مناسب طرح عمومی این خواست بود و اما افسوس که آن زمانه زود به سر آمد و گرچه در میان نوشتههای دامون دیگر چندان خبری از روح زمانه نیست و آخرین شمارههای دامون انگار مجرد از فضای عمومی جامعه منتشر میشود، اما باز میتوان پایان را حدس زد.
در ۱۵ تیر ۱۳۶۰ و در سی و یکمین شماره دامون، در حالی که تاریخ انتشار شماره قبلی ۱۵ خرداد بود، با یک ماه وقفه، سرمقالهای میخوانیم با عنوان «زمستان در راه است» و البته زمستان مد نظر سرمقالهنویس دامون، زمستانِ دامون بود. و شمارهی بعدی که در ۱۵ مرداد منتشر شد، سرمقالهی «فردا خیلی دیر است» طرح نگرانی از آیندهی زبان و ادبیات گیلکی است که در واقع آخرین سرمقالهی آخرین شمارهی دامون است. دامون هم به سرنوشت اغلب نشریات آن دوره دچار میشود. تا سالها بعد، گیلهوا بر خاکسترش فراز آید و میراثدار بد و خوبش باشد.
۱) رضا مدنی. گیلاننامه، مجموعه مقالات گیلانشناسی، جلد دوم، چاپ ۱۳۶۹٫.
دیدگاهها
7 پاسخ به “دربارهی دامون”
نوشته ايد: دومين شماره 29 ارديبهشت “59” كه حتما منظورتان 58 ميباشد.
در مورد اختلافات داخلي در دامون كه شما مدعي شديد باعث شده پس از شماره چهارم چاپش متوقف بشه امكانش هست بيشتر توضيح بديد
اصلاح کردم اسپهبد حان. مرسی از تذکرت. دربارهی اختلاف هم اطلاع چندانی ندارم جز اینکه از همین دست اختلافهای همیشگی بود که در هر کار جمعی رخ میدهد. اختلاف سلیقه و روش. البته بعدها سایر این افراد با گیلهوای آقای جکتاجی همکاری داشتند.
ممنون ورگ جان، احساس كردم ممكنه چيز ديگري باشه باتوجه به جو آن سالها؛
آيا آقاي عبدلي هم همچنان با گيله وا همكاري ميكند؟ باتوجه به خواسته هاي خاص ايشان، كه موجب اصطكاك ميشه فكر كنم با بنياد و اصل گيله وا!
الان که البته شرایط خیلی متفاوت شده. آقای عبدلی مسیر خاص خودش را طی میکند و گیلهوا هم مسیر خودش را. از آغاز تکیه روی جغرافیای سیاسی استان گیلان اشتباه بوده. این تخم لق «گیلانی» از همان زمان توی دهان همهی ما افتاد. در حالی که ما قومی به نام گیلانی نداریم. بخشی از استان گیلان متعلق به قوم تالش است. و قوم گیلک هم در بیش از یک استان ساکن است. آن بنیاد گیلهوا برای خودش هم تناقضآفرین بود.
درود بر شما
چگونه می توان دامون را تهیه کرد؟ برای موردی تحقیقی دربارة تقویم گیلانی، به چند شمارة دامون که یادداشت هایی از شادروان محمدولی مظفری در آن به چاپ رسیده است، نیاز دارم. جست و جوی بسیار انجام داده ام، اما نیافته ام. آیا از نشریة دامون نسخة الکترونیکیِ قابل دسترس وجود دارد؟
پیمان جان، متاسفانه نسخهٔ اینترنتی نیست. یکی از دغدغهها و برنامههای من که متاسفانه هنوز عملیش نکردم راهاندازی مرکز اسناد و آرشیو دیجیتالی برای گیلان و گیلکانه؛ مرکزی مستقل و بیطرف و آزاد.
نسخهٔ کاغذیش (دوره) رو ولی میتونی از کتابفروشی نشر گیلکان (رشت) بخری.