این قصه از لأنگستن هیۊز، اولین بار همین چند ماه پیش در شمارهٔ ششم و سیزدهم جون ۲۰۱۶ مجلهٔ نیویورکر چاپ شد و حالا شما ترجمهٔ گیلکیش رو میخونید.
این قصه ساختاری مدرن و روایتی ساده داره. روایتی ساده اما متورم از فشردگی تضادها و تناقضهای مختلف جامعهٔ آمریکای دههٔ ۶۰ میلادی. به بیان بهتر و اون طور که آرنولد رامپرساد، ویراستار مجموعه اشعار لأنگستن هیۊز و نویسندهٔ کتاب زندگی لأنگستن هیۊز در گفتگویی با نیویورکر بعد از چاپ این قصه گفته: پایانبندی قصه مخلوط قابل احتراقی از شهوت، مادیگرایی، فقر سیاه، وفور و غنای سفید، فرضیات نژادپرستانه دربارهٔ کنترل، بیان تا اندازهٔ زیادی بیهوده و در نتیجه خطرناک تفاخر به سیاه بودن، تجسمی از تمایلات جنسی مردانهٔ سیاه و یک مرکز فرماندهی و ناظر که همهٔ این چیزها رو به سخره میگیره رو گرد هم آورده.
امیدوارم ترجمهٔ گیلکی این قصه از زبان انگلیسی به تجربههای مدرن قصهنویسی گیلکی کمک بکنه.