برچسب: پوررضا

  • هیلؤی

    صفرعلی رمضانی
    صفرعلی رمضانی

    چند تابستان پیش بود؛ چیزی حدود ده یا دوازده سال پیش. به خواهش یکی از دوستان به روستای جنگلی «پونو» رفتیم. قرار بود با خودم دوربین عکاسی یا فیلمبرداری ببرم چون می‌دانستم شب تکرارناشدنی‌ای را در پیش دارم؛ ولی نشد و فقط با کمانچه عزم رفتن کردم و البته آن‌قدر هم بی‌مناسبت نبود رفتن بنده و مراسم بله‌برون برادر خانم یکی از دوستان بود که توانستیم با حدود یک ساعت پیاده‌روی در دل جنگل و کوه به پونو برسیم.
    آن روز تا دیروقت مشغول گشت‌زنی در روستا بودیم. انگار همه چیز برایم تازگی داشت و نه، نه این‌که تازگی داشت بلکه به گونه‌ای برایم تداعی دوران کودکی‌ام بود. انگار برگشته بودم به دوران کودکی‌ام و هر لحظه به یاد آدم‌های آن دوران می‌افتادم و حال عجیبی داشتم. (بیشتر…)

  • بيس دئقه XXI

    20 deqe

    بيست و يکمين بيس دئقه را از اينجا بگيريد و بشنويد. بيس دئقه، راديو اينترنتى به زبان گيلکى‌ست. از اين جا هم مى‌توانيد بشنويد:

    موسيقى‌هايى که در اين برنامه مى‌شنويد:
    Sail away از گروه Deep purple
    گل پامچال با صداى گلرخ جهانگیری
    بخشى از پيانو تريو و کوارتت‌هاى برامس (Brahms) به رهبرى Isaac Stern.
    ترانهٔ جؤنˇ ليلى با صداى فريدون پوررضا.

  • عاشقانه‌ترین ترانه‌ای که شنیده‌ام

    «ترانه این طور آغاز می شود: (ای روزای بوشؤمای هیمه‌واچینئه‌رؤی) کلمه‌ی «روی roy» واژه‌ی تکیه یعنی آوای پایانی جمله است و معنای آن یعنی بله. این ترانه گیلکی زیبا به لهجه‌ی مردم روستاهای نقرده و نبی‌دهکا از توابع کیاشهر و آستانه خوانده شد. تأثیر یک شخصیت هنری ممتاز اما خودبارآمده به نام «شوندی» در روستای نقرده در اجرای این ترانه بسیار دخیل بوده است. راجع به کارهای هنری شوندی سخن به‌میان خواهد آمد. اما مضمون ترانه‌ی لیلی جان قصه جمع‌آوری هیزم بچه‌های روستاست.
    هر بامدادان نوجوانان ده به صورت جمعی به جنگل می‌روند و هیزم مورد استفاده خانه‌ی روستایی را به‌عنوان ذخیره زمستانی جمع‌آوری می‌کنند و به منزل می‌آورند. دختری از دختران ده آن چه را بر وی گذشته برای دوستش تعریف می‌کند. البته نام دختر و حتی نام پسری که با او به سخن ایستاده بوده در اصل ترانه ناشناخته مانده است، ولی کل داستان چنین است:
    گویا این دختر بعد از رفتن سایرین به جنگل، راهی می‌شود. وقتی به نقاط خلوت راه می‌رسد پسری به سن و سال خود را که گویا او هم از قافله‌ی یاران هر روزی خود جدا مانده بود در تعقیب خویش می‌بیند. دختر با مشاهده‌ی او قدم‌هایش را تند می‌کند و زمانی می‌رسد که می‌دود. پسر نیز در دو او را دنبال می‌کند. در این ترانه از پسر به نام «همساده ریکأی» (پسر همسایه) یاد  می شود و دختر همه آن‌چه را که بر او گذشته برای دوستش لیلی بازگو می کند.
    این دو در حال دویدن بودند که پسر کلوخی از گل خشکیده به طرف دختر پرت  می‌کند که به وسط پشت او اصابت می‌کند. این محل اصابت را دختر با نام «هه‌پرکأی» یاد می‌نماید. هه‌پرکای نقطه‌ای در وسط پشت است که دست انسان برای خاراندن آن نقطه نمی‌رسد و یک گودی کوچک دارد. بالاخره پسر به او می‌رسد. این دو دقیقاً در سنینی بودند که از آن‌ها معاشقه بعید بود اما به‌محض رسیدن به دختر که از ضربت کلوخ خشکیده گل افتاده بود -و شاید هم علت سقوطش غیر از این بود- به طرف وی متمایل می‌شود. می‌بیند خاری بر پای دختر رفته و قسمتی از آن نمایان است. پسر به خاطر کمک، سر دختر را به زانوی خویش می‌نهد و با دست می‌خواهد خار را از پای او بیرون بکشد اما از عهده‌اش برنمی‌آید و لاجرم با دندان این خار را بیرون می‌آورد و آن‌گاه نگاهی مشتاقانه به چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی دختر می‌پاشد و بوسه‌ای از پیشانی او می‌گیرد.
    در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و این‌که به یک احوال دیگری رسیده است بیان می‌کند. کلام ترانه‌ی لیلی جان واقعاً می‌تواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانه‌ی گیلکی بیان شده است. جمع‌آوری ترانه‌ی لیلی جان برایم مشکلات زیادی به‌همراه داشت و مدتی ناتمام بود تا این که با کمک آقای دکتر مهرگان که از هنرشناسان و موسیقی‌دانان زبده در زمینه‌ی موسیقی سنتی به شمار می‌آیند کامل و برای اجرا و ضبط آماده گردید. در حقیقت زحمات بی‌دریغ ایشان در تکمیل این ترانه قابل تقدیر و امتنان است.»

    یادداشت‌های پراکنده درباره‌ی موسیقی فولکلوریک گیلان. فریدون پوررضا. مرداد ۱۳۶۷

    (بیشتر…)