نگاهم به زبان معطوف به خصلتهای طبیعی زبانه و یکی از این خصلتها مسیریابی زبان به عنوان بخشی از روبنای اجتماعی در مسیرهای گوناگون و گاه شگفتیآوره. مثلا توضیح و موضع شما در قبال یک «فومنی ساکن لاهیجان» که برای فعل «دارند» میگه «دأند»، چیه؟ آيا نميشه تحولات و توافقهای زبانی رو هم در سايهٔ نوعی خودگردانی (Autonomy) دید؟ یعنی مثلا طبق تعریف کورنلیوس کاستوریادیس از خودگردانی: همهٔ تصمیمها را، جمعي میگیرد که موضوع تصمیمگیریها هربار به او مربوط است. (بیشتر…)
برچسب: گویش معیار
-
چند نکته در حاشیهٔ یک ادعا
مجلهٔ قاف در گفتگو با م.پ. جکتاجی (مدیر مسئول نشریهٔ گیلان شناسی گیله وا) این چند سطر را به نقل از ایشان منتشر کرده:
«قبل تر ها هرکسی از هر نقطه از گیلان به رشت می آمد گویش رشتی را می دانست؛ چون رشت مرکز استان بود و محل داد و ستد و مرکز اداری و فرهنگی. در نتیجه، رشتی تبدیل به لهجه ی معیار شده بود. مردمانش به زبان گیلکی رشتی صحبت می کردند و دیگران هم که می آمدند یاد می گرفتند و اگر روزی یک نفر رودسری با یک نفر فومنی برخورد می کرد و مشکل بود با هم گیلکی صحبت کنند لاجرم رشتی حرف می زدند»
(فصلنامه فرهنگیاجتماعی قاف، سال اول، بهار ۹۶، شمارهی ۳،صفحهی۲۹. ریشه ها و تیشه ها. گفت و گو با محمدتقی پوراحمد جکتاجی)
این چند سطر ادعاهایی را دربارهٔ زبان گیلکی مطرح میکند که به دو دلیل نباید در مقابل آن سکوت کرد. اول اینکه این ادعا کاملا خلاف واقعیت اجتماعی و تاریخی ما گیلکان است و دوم اینکه این ادعای غیرواقعی به نوعی زمینهسازی برای هدفی است که برخی از تلاشگران عرصهٔ گیلان شناسی در مرکز استان مدتهاست سر در پی آن دارند: انتخاب لهجهٔ رشتی به عنوان لهجه یا گویش معیار گیلکی.
پیشتر بارها و بارها از جمله در یادداشت «بسگانگی در زبان گیلکی» و در نقد ایدهٔ قدیمی گویش معیار نوشته ام؛ اما اینجا فقط به ذکر چند نکته در ارتباط با این پاراگراف از حرفهای استاد عزيزم جناب جکتاجی بسنده میکنم. (بیشتر…)
-
بسگانگی در زبان گیلکی
این متن به درخواست دوستانم در نشریه قاف در پاسخ به پرسش درباره «گویش معیار در زبان گیلکی» نوشته و در شمارهٔ اخیر این فصلنامه چاپ شد.
یکی از مهمترین پرسشهای پیشروی نویسندگان و شاعران و فعالان قومی گیلک، پدیدهٔ چندگویشی یا چندلهجهای بودن زبان گیلکی است. پیش از اینکه در باتلاق بحث قدیمی و بیمزهٔ «گیلکی زبان است یا لهجه یا گویش و اصلاً هر یک از این سه چیستند؟» گیر کنیم با شتاب از روی سنگهای واقعیت عملاً موجود بپریم و به کمک این سنگها و جای پاها که گذشتگان ما برای ما تعبیه کردهاند خود را به این پرسش برسانیم که با این چندگویشی بودن یا درواقع بسگانه بودن زبان گیلکی چه کنیم؟ زبان گیلکی طیفی پیوسته از رضوانشهر تا مناطق گستردهای از مازندران را دربرمیگیرد، از گیلکی بیهپس تا گیلکی مرکز استان تا گیلکی بیهپیش و گیلکی گالشی (دیلمی) و گیلکی تبری و… و منابع متعدد مکتوب تاریخی و شواهد متعدد موجود محلی و میدانی نام این زبان را گیلکی یا گلکی (به کسر گاف و لام) مینامند. برخی این چندگویشی را تشتت میدانند و از آن با عنوان مشکل یاد میکنند؛ مثل خود من، اگر که چند سال پیش از من میپرسیدید. بسیار پیش آمده که فلان شاعر یا نویسندهٔ همولایتی در پاسخ به این پرسش که «چرا در کنار کارهای فارسی، به زبان مادریات هم نمینویسی؟» پاسخ داده باشد «آخر به کدام لهجه؟» و نویسندگان و شاعران و روزنامهنگاران گیلکینویس هم با این پرسش دست به گریبان اند و چه بسا بسیارانی از هر دو گروه که خلق شاهکارهای ادبی در زبان گیلکی را به بعد از حل این «معضل» موکول کردهاند و البته این گروه اغلب منظورشان از حل معضل، راه حل مشخصی است که در ذهن دارند. بله. راه حل گویا مشخص است و فقط راه رسیدن به آن صعب است که مسالهٔ ما چند دهه لاینحل باقی مانده. به عنوان مثال در خانهٔ فرهنگ گیلان جلسهای برای بررسی این مشکل برگزار میشود و اسم این نشست، خود راه حل پیشنهادی برگزارکنندگان است. همیشه، راحتترین کار رجوع کردن به عادتهای ذهنی و عرفی است؛ کمترین شوک را به ما وارد کرده و بیشترین امتیاز را به نفع وضع موجود میدهد. تغییر اما داستان دیگری دارد.
ترجیح میدهم برای توصیف این پدیده از مفهوم بَسگانگی استفاده کنم. زبان گیلکی همچون هر زبان زنده و طبیعی دیگری بَسگانه (Multiple) است. چه از نظر تنوع لهجهها و چه از نظر پیوند طیفی میان این لهجهها و پیوند طیفی این زبان به طور کل با زبانهای همسایهٔ خود. پس موضوع این متن رودررویی با این ویژگی است که اگر از من بپرسید خواهم گفت رودررویی با زبان، چون زبان بسگانه است. (بیشتر…) -
دانته و پرسش از بلاغت حاشیهنشینان
در این نوشته میپرسیم زبانهای فرودست آیا میتوانند راهی برای برهم زدن نظام سلطه زبانی بیایند؟ آیا زبانهای حاشیهای در نظام سلطه زبانی ملی یا فراملی میتوانند خود را همچون زبان ادبی یا فلسفی از نو بسازند؟ نخست توضیح کوتاهی درباره نظام سلطه زبانی و زبانهای حاشیهای میدهیم. سپس با بررسی مختصر رسالهای از دانته میکوشیم مسئلله را از زاویه دید او شرح دهیم و به نکات سودمند رویکرد او اشاره کنیم.
زبان سیاسیست. تاریخ زبان محل نبرد نیروها بوده است. هر نیرویی تاریخی به درون زبان رخنه میکند و آن را به فرمان خویش میگیرد. زبان نیز به نوبه خود داغ نبرد نیروهای تاریخی را در خود حمل میکند. بسیاری از کلمات، تاریخی خونبار دارند. مثلاً نام شهرها از دسته کلماتی هستند که تاریخی خشن را با خود حمل میکنند و بهروشنی جلوه زبانی نبرد نیروها را نشان میدهند. (بیشتر…) -
وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک میطلبد/ سوم
هدف از نوشتن این یادداشت، ورود به بحثیست که عباس گلستانی با دو مقالهاش در گیلهوا (1) آغاز کرده است. متاسفانه تاکنون، کسی وارد گفتوگو نشده و یادداشت قابل اعتنایی در بازخورد نظرات عباس گلستانی در گیلهوا یا جای دیگر منتشر نشده است.
عباس گلستانی در دو مقالهی مفصل خود، روی دو موضوع «خطی که باید با آن گیلکی نوشت و تابوشکنی در این حوزه» و «لزوم تعیین یک گویش به عنوان گویش معیار برای زبان گیلکی» درنگ کرده و البته در کنار این دو، مسألهی «آموزش زبان گیلکی» به صورت بسیار کمرنگ و گذرا مطرح شده است. به طور کلی این سه محور، محورهای اساسی بحث و نتیجهگیری اوست.
پس از خواندن بخشهای یکم و دوم این مقاله، بخش سوم و پایانی آن را بخوانید.
ایدهی فضای همگن
دوباره مسأله را میخوانیم و جزء به جزء روی میز میچینیم تا ببینیم چه میتوان کرد.
گزارهی 1/ زبان گیلکی شخصیتی دارد که تقریبا مشخص و روشن است. یعنی جغرافیای تاریخی و جغرافیای زبانی تقریبا روشنی دارد. میدانیم که مرزش با زبان تالشی در ماسال و رضوانشهر طیفی پیوسته است و از سوی دیگر در چالوس با زبان تبری مرزی طیفی دارد. این طیف پیوسته در درون خود نیز تغییراتی دارد که گویشهای مختلفی از این زبان را شکل میدهند اما به طور کلی گیلکی نامیده میشوند. دکتر نادر جهانگیری (زبانشناس) در گفتوگویی(7) به خوبی این طیف پیوسته و ایدهی گونههای زبانی را مطرح کرده است که به نوعی نقطهی پایانی بر بحث لوث و قدیمی «زبان یا لهجه بودن گیلکی» هم هست. (بیشتر…)
-
وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک میطلبد/ دوم
هدف از نوشتن این یادداشت، ورود به بحثیست که عباس گلستانی با دو مقالهاش در گیلهوا (1) آغاز کرده است. متاسفانه تاکنون، کسی وارد گفتوگو نشده و یادداشت قابل اعتنایی در بازخورد نظرات عباس گلستانی در گیلهوا یا جای دیگر منتشر نشده است.
عباس گلستانی در دو مقالهی مفصل خود، روی دو موضوع «خطی که باید با آن گیلکی نوشت و تابوشکنی در این حوزه» و «لزوم تعیین یک گویش به عنوان گویش معیار برای زبان گیلکی» درنگ کرده و البته در کنار این دو، مسألهی «آموزش زبان گیلکی» به صورت بسیار کمرنگ و گذرا مطرح شده است. به طور کلی این سه محور، محورهای اساسی بحث و نتیجهگیری اوست.
پس از انتشار بخش یکم این مقاله، اینک دومین بخش آمادهی خواندن است.
دربارهی خطی که در حال حاضر برای گیلکینویسی استفاده میشود
رسمالخطی که در حال حاضر به صورت جدی برای گیلکینویسی مورد استفاده قرار میگیرد، رسمالخطی است که در گیلهوا از آن استفاده میشود و گلستانی به اشتباه، هفت و هشت کوچک آن را با عددهای هفت و هشت فارسی یکی میگیرد تا نشان دهد که زبان گیلکی در این شیوهی نگارش تابع نظام نوشتاری فارسیست. در حالی که علامتهای هفت و هشت مذکور کارکرد و نقشی متفاوت از زبان فارسی دارند و این حرف درست مثل این است که بگوییم از امروز در زبان آلمانی حرف X، نشانهی und (حرف عطف و) است. ضمن اینکه علائمی چون «أ»، «ئ» و «ؤ» هم در نظام نوشتاری گیلکی هستند که به کل نقشی متفاوت از نقش خود در نظام نوشتاری فارسی ایفا میکنند.
بنابراین، زبان گیلکی در این نوع از نگارش به حدی از نظم نوشتاری ویژهی خود رسیده است.
در اینجا، گرچه با نظر گلستانی مبنی بر ناکارآمد بودن خط فعلی برای گیلکی موافقم، اما نه به دلایلی که او میآورد.
میتوان دلایلی دمدستیتر اما درستتری را آورد از جمله:
– ناتوانی این خط برای نشان دادن آواهای زبان –در عمل-؛ چه آواهای مشترک بین زبان فارسی و عربی و گیلکی و چه آواهای ویژهی زبان گیلکی
– رفت و آمد بیش از حد به بالا و پایین خط زمینه که همیشه نقطهی ضعفی برای خط میباشد.
– ایجاد مشکلات فراوان در تایپ و حروفچینی و ناسازگاری آن با تکنولوژی
– انزوا در دنیای دیجیتال
– داشتن حروف متعدد برای یک صامت خاص
-
وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک میطلبد/ یکم
هدف از نوشتن این یادداشت، ورود به بحثیست که عباس گلستانی با دو مقالهاش در گیلهوا (1) آغاز کرده است. متاسفانه تاکنون، کسی وارد گفتوگو نشده و یادداشت قابل اعتنایی در بازخورد نظرات عباس گلستانی در گیلهوا یا جای دیگر منتشر نشده است.
عباس گلستانی در دو مقالهی مفصل خود، روی دو موضوع «خطی که باید با آن گیلکی نوشت و تابوشکنی در این حوزه» و «لزوم تعیین یک گویش به عنوان گویش معیار برای زبان گیلکی» درنگ کرده و البته در کنار این دو، مسألهی «آموزش زبان گیلکی» به صورت بسیار کمرنگ و گذرا مطرح شده است. به طور کلی این سه محور، محورهای اساسی بحث و نتیجهگیری اوست.
نقد روششناسی
روش طرح مسأله و تلاش برای حل و نتیجهگیری گلستانی خود جای بحث و نقد دارد. او دلایل و ادعاهایی را مطرح میکند که فارغ از قبول یا عدم قبول آنها از سوی خواننده، مثالها و مصداقهای نامناسبی برای آنها آورده میشود.
برای مثال، هر وقت که روی تاکید زیاد شاعران گیلکی (2) در استفاده از واژگان کهن و بلااستفاده در گیلکی معاصر دست میگذارد و زیادهروی در سرهنویسی را به نقد میکشد و میخواهد بگوید که بسیاری از واژگان گیلکی بر اثر تغییر مناسبات تولیدی جامعه و تحول در شیوهی زیستی، منسوخ شدهاند، که ادعایی بهجا و جالب هم هست، در مرحلهی مثال و مصداق، این واژگان را ردیف میکند:
تنأشؤن (گلاویز شدن)، توقایی (عشق)، چکره (ساق پا)، خنی (برای) و… (بیشتر…)