می گوییم معماری هنری کاربردی است. این یعنی در ارتباط با نیازهای روزمرهی مردم است و به همین دلیل بازتابی از روابط موجود و آینهای از فرهنگ و سنن حاکم بر زندگی آدمیان است. معماری به اعتبار همین خصلت آینه گونهاش در بحث هویت جایگاه خاصی را به خود اختصاص میدهد. بسیاری از مردم وقتی حرف از هویت میشود، ناخودآگاه آن را به معماری مرتبط میکنند و ابراز نارضایتی از شهر و خانهها و… شروع میشود. وقتی هم سخن از هویت منطقهای به میان میآید پای معماری بومی یا محلی در میان است و ارتباط ان با هویت امروز.
صحبت از رسالت معماری بود و در نوشته ی قبل به صورتی کلی به معماری بومی گیلان پرداختیم. بیایید گسترهی بحثمان را این بار به عمد محدود کنیم و روی یک بنای خاص تمرکز کنیم. معماری گیلان و پتانسیلهای آن را با توجه به همین نمونه می توان تحلیل کرد. این بنای خاص یک «چیز» است که جهان را «میچیزد» و آن را بر حسب خود تعریف میکند یا آن را گردآوری می کند. هایدگر میگوید : «ما مخلوقاتی هستیم منوط به چیزها». و به این ترتیب احراز هویت به معنی دستیابی به جهان از خلال وقوف بر چیزها معنی می دهد. سکنی گزیدن، یعنی جهانی از چیزها را به خود اختصاص دادن. ساختن بنا به محیط اطراف آن معنا میدهد و آن را به زمینی که بنا بر آن مستقر شده و آسمانی که بنا را در بر میگیرد تقسیم میکند.«ساختمانها زمین را در قالب دورنمای مسکون به جوار آدمی آورده و در همین حین همجواریاش با مسکن همسایه را زیر پهنهی آسمان جای میدهند».
در بحث ما «خانهی میرزا» به عنوان یک نمونه خاص میتواند مثال خوبی باشد که با پرداختن به آن کمی دربارهی معماری «هویتمند» و «هویتبخش» دقیقتر شویم. این اثر به مثابه یک «چیز» که در عصر سنت ساخته شده و تا کنون مرکز توجه بوده و به عنوان عنصری که معنایی بیشتر از یک خانهی مسکونی داشته و دارد مورد توجه قرار میگیرد. (بیشتر…)