درآمد: قرار گفتوگو با یکی از بزرگان پژوهش ایران، به ویژه پژوهش در حوزهی جنوب دریای کاسپین، با چند تماس تلفنی گذاشته شد تا در آذر ماه سال ۱۳۸۶، پس از نخستین برفی که خبر از چلهی بزرگ میداد، به متلقو (سلمانشهر) برویم و در خانهی ویلایی زیبای نویسندهی «از آستارا تا استارباد»، در مقابل مردی بنشینیم که غرور و صلابت چهره و صدا و رفتارش، نشانی از مردان دوران بازگشت به شکوه ایران کهن را دارد، مردان دورانی که پس از شهریور ۱۳۲۰، به بازخوانی تاریخ ایران نشستند. این بازخوانی و بازنویسی تاریخ، در کنار تشکیل ارتش و دولت مدرن و ایجاد دیوانسالاری کارآمد، نوید زاده شدن ایران جوان را در قامت «ملت» به معنای مدرن خود میداد. گرچه حرف و حدیث پیرامون چند و چون دگرفرهنگها و قومیتهایی که به میمنت زاده شدن این کودک نوظهور رضاخان و حزب تجدد، قربانی شدند تا این نورسیده از چشمزخم بدچشمان در امان بماند، بسیار است.
باری، آن هنگام که پیش از آغاز گفتوگو، دلیل مخالفت دکتر منوچهر ستوده را با نشر مطالب گیلکی جویا میشویم، هراس از تجزیهخواهی و از میان رفتن مملکتی را عنوان میکند که نتیجهی کوشش و پویش مردانی از جنس اوست. و میگوید چرا باید صفحاتی به شعر و داستان گیلکی اختصاص داده شود، وقتی من نمیتوانم آنها را بخوانم؟!
اگر در کارنامهی این دکتر زبان و ادبیات فارسی، تنها به اثر ارزندهای چون «از آستارا تا استارباد» اشاره شود نیز، بسندهی نمایاندن بزرگی این مرد خواهد بود.
منوچهر ستودهای که تصحیح سه کتاب پایهی تاریخ گیلان (تاریخ گیلان عبدالفتاح، گیلان و دیلمستان مرعشی و تاریخ خانی میرشمسالدین)، جمعآوری نخستین واژهنامهی گیلکی و قلاع اسماعیلیه در رشته کوه های البرز، نیز تصحیح و تحشیه «حدود العالم» همچنین تصحیح و تحشیه «تاریخ رویان» تنها گوشهای از کارنامهی کاری وی (*) به حساب میآید، در ۲۸ تیر ۱۲۹۶ زاده شد.
مبنای اساسی این گفتوگو، مهمترین اثر این استاد (از آستارا تا استارباد) در حوزهی پژوهش در حاشیهی جنوبی کاسپین است که در کنار آن به گذشته و حال و آیندهی منوچهر ستوده و پژوهش (که به راستی این دو در هم تنیدهاند) نیز پرداخته شده، ضمن اینکه این پیر پژوهش ایران، در جایجای سخنان خویش از دغدغهی دستنیافتهاش یعنی سر و سامان دادن به اعلام جغرافیایی شمال ایران میگوید.نیما فرید مجتهدی – ورگ
ماه: ژانویه 2016
فعل «داشتن» در زبان گیلکی با فعل «داشتن» در زبان فارسی «همزاد» محسوب شده، هر دوی آنها دارای یک نیای مشترک میباشند. با صرف نظر از معنای اصلی و اولیة مالکیت که از عنصر «داشتن» در دو زبان مزبور برمیخیزد، این عنصر در گیلکی خصوصیاتی را چه به لحاظ صوری و چه به لحاظ معنایی از خود بروز میدهد که نمیتوان آن را در همه موارد، با خصوصیات برخاسته از کلمهٔ «داشتن» در زبان فارسی منطبق دانست. ما در این نوشتار بیش از هر چیز به این عدم انطباق پرداخته، با نگاهی مقایسهای-مقابلهای به بررسی برجستهترین ویژگیهای برآمده از فعل نامبرده در دو زبان مورد نظر، مبادرت خواهیم ورزید.
دامداران سنتی استان گیلان و غرب مازندران به ویژه جنگلنشینان این سرزمين که در محل، اصطلاحاً گالش خوانده میشوند با نام سیاگالش (سیاه گالش) آشنایی دیرینه دارند؛ نامی اسطورهای که با گذشت سده ها و هزارهها، از گیسسفیدان و ریشسفیدان نقل شده و شبح کمرنگی از آن تا این زمان سینه به سینه به نسل حاضر رسیده است. نویسنده که خود از مردم آن دیارم و با زندگی سنتی دامدارن منطقه تا حدی آشنا، خاطرههایی از این نام اسطورهای دارم که به قدر بضاعت ناچیز خود نکتههایی را به قلم آورده و به دوستداران فرهنگ سنتی تقدیم میدارم.
آنچه را که در وصف سیاگالش از پیران به خاطر دارم چنین است: سیاگالش موجودی ذهنی به صورت انسانی میانهبالا، سیاهچرده با پوششی شبانی؛ شلوار پشمی، پاپوشی از چموش و جوراب ساق بلند پشمی، پاتاوه، پیراهنی چپ یقه و در فصل سرما با سینه پوشی پشمی و شولا و کلاه پشمی و چوبدستی شبانی که شبان روزان در کوه و کمر همیشهٔ وقت، نگهبان چهارپایان سودمند وحشی چون آهو و گوزن و بز کوهی بوده و احشام اهلی را هم که گاهی دور از شبانان در کوه و صحرا میچریدند مواظبت میکرد. کمتر کسانی بودند که سیاگالش را دیده باشند و تنها وصف او را از هم شنیده بودند چون سیاگالش به دیدهٔ همه نمیآمد و بینادیده ای باید میبود تا او را به دیده آورد. Continue reading
شاید شمرأني شمئبه سؤال پيش بمأبۊن کي ايشؤن چيسن ؤ همديگرˇ همرأ چي فرقي کۊنن؟
پيچئه-شآل (/pice:šəāl/):
پيچئه-شآل فارسي مئن بنه: گربهٔ وحشی ؤ رۊسي مئن بنه Лесной кот ؤ اينˇ علمي نؤم Felis silvestris ايسه.


