در طول چند سالی که در ورگ و جاهای دیگر گیلکی مینویسم و میخوانم، بارها و بارها هوس جایگزین کردن واژگان غیرگیلکی با معادل گیلکی و یا ساختن واژهای گیلکی برای واژهای غیرگیلکی به سرم زده که اندک-اندک با بیشتر نوشتن و خواندن و به ویژه آشنایی با آرای داریوش آشوری و مفهوم زبان باز و تغییر دیدگاهم نسبت به بکارت زبان و سره و ناسره و تعدیل وسواسم بر مفهوم سنتی اصالت در زبان و فرهنگ، فکر میکنم کمی منطقیتر به این امر نگاه میکنم.
گمان میکنم، نه میتوان و نه باید برای هر واژهی غیرگیلکی وارد شده به گیلکی، در جستوجوی معادل یا برساختن گونهی گیلکی آن بود، چه که بسیاری واژگان پس از چندی چنان در بافت زبان میزبان خوش مینشینند که تو گویی همواره گیلکی بودهاند.
اما به گمانم در برخی جاها، با ظرافتی خاص، آرام-آرام و با دقت و توجه به ذوق زیباییشناسانهی خوانندهی گیلک، میتوان از توانایی زبان سود جست و برخی مفاهیم را راحتتر رساند و بستر را برای کاربرد گستردهی مشتقهای آن در آیندهی زبان آماده کرد.
این میانه با دو گروه هیچ کاری ندارم و حسابم را از آنها جدا میکنم. یکی آن دسته از دوستانی که نه گیلکی مینویسند، نه گیلکی میخوانند و نه علاقهای به گیلکی نوشتن و گیلکی خواندن دارند و نه اعتقادی، اما در موسم خردهگیری، دوست دارند تاکید کنند که این زبان سنتیست و قدیمی و این گونه کارها در آن بیمعنیست و نابهجا. و دستهی دیگر دوستانیاند که از سر دلسوزی دست به واژهسازی میزنند، اما چنان تولید انبوه [!] میکنند که معلوم نیست ذوق زیباییشناسانه کجاست و کاربرد کجا و بازخورد مخاطب کجا؟
بگذریم. اینجا چند واژه را فهرست کردهام (و این فهرست دائم در حال بهروز شدن است) که به نظرم کاربرد امروزی دارند. از این میان یکی (وانیویس) پیشنهاد م.پ.جکتاجی در نشریهی دامون (منتشر در سالهای نخست پس از انقلاب) است و چند تایی هم هستند که تازگی ندارند اما در پیشنهاد من استفادههای تازهای ازشان میشود. ضمنا در این لیست پیشنهادهای دوستان دیگر هم هست که جلو هر کدام توضیح دادم. بنابراین خیال نکنید این لیست بسته شده یا فقط جای پیشنهادات شخص بنده ست و اگر ایدهای در ذهن دارید بنویسید تا به لیست اضافه کنم و یا اگر نیاز به برابر گیلکی برای کلمهای دارید باز بنویسید تا فکری به حالش بکنیم. این لیست دائم بهروز میشود.
بنویشتکس (bənvištekəs)
یعنی کسی که نوشته و مفهوم نویسنده بودن را میرساند. در بنویشتهکس نویسندگی یک اثر و نوشتهی خاص مد نظر است حال آنکه در نویشتنکس، نویسندگی در مرحلهی بالقوگیست (به نویشتنکس رجوع شود).
بونخایی (bunxayi)
بنیادگرایی. Fundamentalism.
واژهی «بنیادگرایی» به معنی بازگشت به اصولی است که معرف یا اساس یک ایدئولوژی است. این اصطلاح به طور خاص به هر گروه بسته ایدئولوژیک اطلاق میشود که حاضر نیست با گروه ایدئولوژیک بزرگتری که خود از درون آن برخاسته ادغام شود، بر این اساس که اصول بنیادینی که گروه ایدئولوژیک بزرگتر بر اساس آن پایهگذاری شده فاسد شده یا جای خود را به اصول دیگری که مخالف ماهیت آن هستند دادهاست.
در گیلکی بون به معنای زیر و تحت و اساس و نیز «بونوَره» به معنای پی ساختمان است و بر همین اساس، با استفاده از پسوند «خایی» (از مصدر خاستن که در تنخایی به معنی عشق هم وجود دارد) بونخایی ساخته شد که همان خواست و تمایل و گرایش به Fundamental (اساس و پی و بنیاد) را نشان میدهد.
بؤوش (bovəš)
صیرورت. شوند. از مصدر «بؤن» یا «بؤستن» به معنی شدن.
پريک (Pərik)
برای درجه و واحد اندازهگیری مقدارهای حداقلی مثل درجهٔ زاویه یا دما و…. پاره و پرک و پريک که در گیلکی گیلان و مازندران برای کاربردهای مختلف بخش، قسمت، پرههای پرتقال و نارنگی، خاموش و روشن شدن لحظهای لامپ و صفحهٔ تلویزیون و… استفاده میشود و به نظر میرسد با Part همريشه است.
تجین (təjin)
نفوذی. جاسوس. چیز یا فرد نفوذکننده. تروجان. Spy. از مصدر تجئن به معنای نفوذکردن. (پیشنهاد فرهنگ کرمی)
تنأگیتن (təna:gitən)
پذیرفتن.اکسپت. Accept. (پیشنهاد ضیا)
تۊىمفعل (tuyəm.fel)
فعل مرکب، در مقابل ساده فعل (فعل ساده) در دستور زبان. تویم یعنی مرکب و ترکیبشده.
جرگه (jərge)
اين البته تنها یک یادآوری است وگرنه بدون هیچ دستکاری و تقلایی، کلمهٔ جرگه در گیلکی تمام و کمال معادل category در زبان انگلیسیست.
جۊر (jur)
گونه در زیستشناسی و بحث دربارهی موجودات زنده. معادلیست برای specie در انگلیسی و گونه در فارسی.
جؤرأکشئن (jo:ra:kəše:n)
«جؤرأ کشئن» (به بالا کشیدن) میتواند معادل Upload باشد و به عنوان امر (جؤرأکش) در دکمههای اجرایی کامپیوتر استفاده شود.
جيرأکشئن (jira:kəše:n)
«جیرأ کشئن» (به زیر کشیدن) میتواند معادل Download باشد و به عنوان امر در (جیرأکش) در دکمههای اجرایی کامپیوتر استفاده شود.
جیسکـٚشر (jiskəšər)
حریم شخصی، حريم خصوصی.
جيگه (jigə)
جیگه/جیگا به معنی جا و مکان و موقعیت مشخص است. کاربرد این واژه خیلی گسترده است. و من فکر میکنم یکی از کاربردهای این واژه میتواند Site باشد. چه سایت در معنی اینترنتیاش و چه در معنی دیگر.
چاکۊنين (cākunin)
از مصدر چاکۊدن، به علاوهٔ پسوند “ين” طبق فرمول “بن مضارع+ين=صفت”، صفت چاکۊنين برای creative/خلاق پيشنهاد شده. به همين ترتيب “چاکۊنينمند” به جای خلاق، و “چاکۊنينال” به جای خلاقانه.
چاگۊدارگیری (cāgudārgiri)
ساختارگرایی یا Structuralism. یکی از اندیشراههای رایج در علوم اجتماعی است. بر پایه این طرز فکر تعدادی ساختار باطنی و ناملموس، چارچوب اصلی در پشت پدیدههای ظاهری اجتماع را تشکیل میدهند. روش ساختارگرایی در نیمه دوم سدهٔ بیستم از سوی تحلیلگران زبان، فرهنگ، فلسفهٔ ریاضی و جامعه به گونهای گسترده بکار برده میشد. اندیشههای فردینان دو سوسور را میتوان آغازگاه این مکتب دانست. هرچند پس از وی ساختارگرایی تنها به زبانشناسی محدود نشد و در راههای گوناگونی بکار گرفته شد.
چاگودار، از مصدر چاکۊدن (به معنی ساختن) با پسوند «گیری» (معادل همان ism در انگلیسی یا گرایی در فارسی) به وجود آمده است.
چاگۊدنحق (cāgudənhaq)
حق مؤلف. CopyRight.
خال (xāl)
خال به معنی شاخه است و میتواند خیلی راحت مفهوم linking را برساند. در واقع میتوان از خال به معنی لینک و اتصال استفاده کرد.
دبستهکاري (dəbəstekāri)
مونتاژ. (بر اساس بستهکاری در فارسی افغانی)
دکۊشتن (dəkuštən)
این نقطهی مقابل وأیتن یا وأگیتن و به معنی خاموش کردن و خاموشاندن است. معادلی برای Turn Off است.
دگرسنین (dəgərsənin)
متغیر. تغییرپذیر. Variable. عدد یا مقدار یا موقعیتی که میتواند تغییر کند. یک اصطلاح در ریاضیست. از ترکیب مصدر دگردسن (دگرد) به علاوهی پسوند «ین» ساخته شده و صفت و گاهی اسم است. (با الگوبرداری از ساختی که در شؤنین و أمأنین و مردنین داریم)
دنیشتن (dəništən)
درنشستن. به یکباره نزول کردن و به احضار درآمدن.
دوستکاري (dəvəstəkāri)
مونتاژ. با کمک از ترکيب بستهکاری در فارسی افغانها.
زماتین (zəmātin)
پیشنهاد من برای Contemporary (معاصر) که پس از خواندن مقالهی ارزشمند «معاصر چیست» نوشتهی جورجو آگامبن (ترجمهی امیر کیانپور) ایدهی این برابرنهاد به ذهنم رسید. اینکه چرا زمات با پسوند ین به این صورت به جای همزمان یا همعصر یا همزمات انتخاب شده، پس از مطالعهی این مقالهی ارزشمند و آشنایی با تعریف انتقادی آگامبن از Contemporary بر شما روشن خواهد شد.
زيويشر (zivišər)
محیط زیست، Environment. از ترکیب اسم مصدر زیویش (زیستن) و «شر» (پهنه، محدوده، پیرامون) زیویشر ساخته میشود که به نظرم همام مفهوم Environment را میرساند.
زیویشتشناسي (zivištšənāsi)
زیستشناسی.
سربس (sərbəs)
منبع. Source.
سرمشق (Sərməšq)
به جای Paradigm.
سرنؤم (Səno:m)
به جای Acronym.
شناق (šənāq)
بینش. آگاهی. بصیرت. معرفت. شناخت. Knowledge. فهم، نگاه یا اطلاعاتی دربارهی یک موضوع که با تجربه و مطالعه به دست آمده است. آنچه که در یونانی Episteme خوانده میشود. شناق در گیلکی به عنوان معرفت و در ترکیب «بیشناق» به معنی بیمعرفت و بیشناخت آمده. برای مشتقسازی از آن باید به ریشهی اصلیاش (مصدر شناتن یا شناختن) رجوع شود.
کارگير (kārgir)
در گیلکی مصدر مرکب کارأیتن دقيقا معادل use است. فلان چيز یا فلان کسه کاراگير یعنی از فلان چيز يا فلان کس استفاده کن. به همين دليل بهترين معادل برای user (کاربر در فارسی) در مکانیک و کامپیوتر، کارگیر است (کارگیر در ویکیپدیای گیلکی).
گیجیک (gijik)
گیجیک در اصل ریش-ریش و نخهای حاشیهی فرش، قالی، روسری و… است. من اولین بار در همین ورگ از این واژه برای عنوان ستون حاشیهی ورگ (که جای مطالب حاشیهای بود) استفاده کردم و پیشنهادم این است که از آن به عنوان نقطهی مقابل «وؤت» استفاده کنیم. یعنی به جای متن/حاشیه از وؤت/گیجیک سود ببریم.
مؤدرنیت (modərniyət)
داریوش آشوری در زبان فارسی از افزودن پسوند «یت» به مدرن، مدرنیت را ساخته و من هم به پیروی از ایشان در گیلکی از همین پسوند و کلمهی مدرن (که بهتر است معادل نداشته باشد و عین کلمه وارد دستگاه گوارش زبان ما شود) مؤدرنیت را ساختم. به همین روال، برای پیشامدرن و پسامدرن (پستمدرن) میتوان از پیشمؤدرنیت (pišmodərniyət) و پسمؤدرنیت (pəsmodərniyət) استفاده کرد.
مدرنیته (Modernity). دوران نوین، دوران مدرن. مدرن بودگی. مدرنیته دورهای تاریخی است که بین سده پانزدهم میلادی تا سده بیستم را در بر دارد و واجد جنبشهای متعدد فرهنگی و عقلانی است. البته یورگن هابرماس فیلسوف مدافع مدرنیته بر این باور است که مدرنیته پروژهای ناتمام است و هنوز به آخر نرسیدهاست. به شکل کلی میتوان منظور از مدرنیته را جامعهٔ مدرن دانست.
از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایدهآلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم میشود. از ویژگیهای این دوران میتوان به این موارد اشاره نمود:
– در این دوره فردیت اعتلا یافته و سنت نقد میشود.
– در این دوره فرد خودمختار با ظهور یا ظهور به شکل سوژهی دکارتی خود را ارباب و مالک طبیعت اعلام میکند و به مفهوم پیشرفت و بینش فعلی از تاریخ ارزش و بها میدهد.
– آگاهی فرد از فردیت خود
– جدایی دین از دولت
– تاکید بر آزادیهای فردی
– افسونزدایی از جهان
– تأکید بر علم گالیلهای و نیوتونی همراه با انقلابهای علمی و صنعتی در غرب
– دوران عقل ابزاری؛ به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق به کارگیری علم و تکنولوژی
– عقل انتقادی؛ به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و برآزادیهای فردی خود تأکید میکند.
نؤمتا (nomtā)
ضمیر (در دستور زبان). همانطور که ضمیر کلمهایست که اسم را نمایندگی میکند و به جای اسم مینشیند، نؤمتا هم از ترکیب «نؤم» (اسم) و «تا» (لینگه، مشابه. برای مثال در: تاتایی به معنی تصویر و عکس) ساخته شده. (پیشنهاد این کلمه از فرهنگ قادری)
نویشتنکس (nəvištənkəs)
این در اصل به معنی «فرد توانا به نوشتن» یا کسی که میتواند بنویسد است. که به راحتی میتواند معادل نویسنده بشود. به طور کلی با افزودن «کس» به انتهای مصدر هر فعلی، توانایی در انجام آن فعل را به فاعل نسبت میدهیم (خوردنکس، بردنکس، زئنکس و…). برای اطلاعات بیشتر اینجا را ببینید.
نیشت (ništ)
جلسه. نشست. از مصدر نیشتن. (این واژه، پیشنهاد میرعماد موسوی است)
وأچرش (vacərəš)
این پیشنهاد من برای Abstraction یا انتزاع (تجرد) است. اولین بار در اینجا از این واژه استفاده کردم، با این توضیح که: أبستراکشن یعنی سیوا گودن، کندن، منتزع گودن. هوتؤ کی گیلکی مئن مثلن یکچیئه، یکچی جی وأچرنیم. وأچردن یعنی مثلن یکته حیوؤن علف یا ولگه چرده دبون، یک بخش او ولگ یا علفˇ جی بکنه، نه اونˇ همه قسمته، خالی یک تیکّهٰ، یا مثلن یکته کاغذ می دس دره و شمه چیک زئنین و یک تیکّه کاغذه کئنین و باخی می دسˇ مئن مؤنه، به اصطلاح گونیم شمه کاغذه می دسˇ جی وأچردین.
فارسی مئن أبسترأکشنئبه «انتزاع» و «انتزاعی»ئه دؤجین بودن. یا بعضیئن، «تجرید»ه استفاده کؤنن.
منم با توجه به ای توضیحات پیشنهاد کؤنم ای واژهبه، وأچردنˇ جی اسم مصدر چأکونیم و بگؤیم: وأچرش.
وأگیرش (vagirəš)
وأیتن و واگیرؤنئن به معنی سرایت یافتن و سرایت دادن هم هست. بنابراین میتوان اسم مصدر واگیرش را برای نشر و انتشار ساخت. فلان چی وأیته: فلان چیز منتشر شد. بیسار چیه واگیرؤن: بهمان چیز را منتشر کن. (همچنین مصدر واتينأدأن هم برای انتشار دادن مناسب است.)
وانیویس (vānivis)
رد این واژه در ترکیب عامیانهی «بنویسوانویس گودن» هست و از طرفی از «وأنیویشتن» میآید. معادل مناسبی برای Article/مقاله/یادداشت است.
وأىتن/ وأگیتن (Vaytən/Vagitən)
این مصدر در گیلکی همواره به معنای روشن کردن و افروختن (چراغ، آتش، سیگار و…) بوده و بدون پیشنهاد من هم، همین حالا در برخی نقاط برای تلویزیون و موبایل و لامپ استفاده میشود و در واقع نقش Turn On را ایفا میکند.
وبمتن (vebmətən)
نخستین بار در ورگ، نام ستون لینکهای مختلف را «وبمجی» گذاشتم که وب همان وب معروف و مجی هم از مصدر متن (گشتن) بود. پیشنهاد من این است که از «وبمجی» و «وبمتن» به عنوان Web Browsing و ترکیبهای آن استفاده کنیم. برای مثال، می وبمج فایرفاکس ایسه. (معتقدم کلمهی وب آنقدری در زبان ما جاافتاده که دیگر گیلکی به حساب آید و نیاز به معادل نداشته باشد.)
وؤت (vo:t)
این را من برای text/متن پیشنهاد کردهام. وؤت ستاک گذشته از مصدر «وؤتن» (بافتن) است. من به تاسی از برخی اندیشمندان متن/text را به منزلهی بافت میبینم. یعنی برای متن و به ویژه متن ادبی یا فلسفی، بافتی منطقی قائلم که نویسنده به مثابهی بافنده، تار و پود آن را به هم بافته. گو اینکه Text در انگلیسی هم چنین ریشهای دارد.
هأگرش (hagərəš)
برای Evolution (فارسی: فرگشت یا تکامل. عربی: تطور)
ىارش (ِyārəš)
جرات و توان. از مصدر یارسن.
پینوشت:
این کلمهها برای استفادهٔ مستقیم در فضای اینترنت و کامپیوتر پيشنهاد شده و هیچ اصراری در سرهنویسی نبوده. هر جا امکانش بوده کلمهاینو ساخته و پیشنهاد شده و بعضی جاها از پتانسیلهای موجود گیلکی استفاده شده و برخی جاها هم ترجیح داده شده کلمهٔ اصلی جاافتاده پذیرفته شود:
ليست: list
کيليک: click
دۊته کيليک: double click
گرأدأن: scroll
جؤرگرأدأن/ جيرگرأدأن: up-scroll/ down-scroll
نۊشؤن/ چۊب أليف: cursor
(نشانگر ماوس، به نوعی شبیه نشانی که در کتاب خواندن برای مشخص کردن سطر و کلمه و گذاشتن لای کتاب برای مشخص کردن صفحه استفاده میشود هم هست؛ به همين دلیل گرچه “نۊشؤن” دقيقتر است اما “چۊب أليف” هم بد نيست. بسته به ذوق و سليقهٔ مخاطب.)
وب: web
وبلاگ: weblog
بلاگر: blogger
(اينجا یک تصادف شیرین رخ داده. در گیلکی (به ویژه گیلکی مازندران) پسوند “گر” صفت فاعلی میسازد. از طرفی کلمهٔ وبلاگ و بلاگ دیگر در زبان گیلکی جا افتاده. پس بلاگ+گر و بلاگر فرصت تصادفی خوبی ايجاد کرده که حيف است ناديده گرفته شود. اين از زیباییهای داد و ستد بین زبانهاست.)
جيگه: site
وبجيگه: website
وامتن/وامج: search
(دومی به عنوان دستوری که روی دکمههای جستجو به کار برده میشود و حالت امری دارد.)
وامجنگ: موتور جستجو
گب/نظر: comment
پؤست: post
(کلمهٔ post دایرهٔ کاربردی و معنایی بسیار گستردهای دارد و از طرفی این کلمه دیگر جزئی از زبانهای ایرانی شده.)
ايمىل: email
(البته خودم به شخصه برای ايميل هم از کلمهٔ نامه استفاده میکنم. اینکه نامه به چه وسیله و در چه زمانی مقصد میرسد از نظر من فرقی در نام زیبا و خاطرهانگيزش (نامه) ندارد؛ ضمن اينکه نامه در زبانهای ایرانی تبار و کارکردی گسترده دارد.)
خال: link
حال/ حالت: status
پىغؤم/پىغام: message
برنامسن/ برنامه-نيويشتن: programming
برنامهگر: programer
برنامه چاکۊني/ برنامه چاکۊدن: computing
دگرسنين: Variable
رچ: array (آرایه در فارسی. البته آرایه فقط در کاربرد اطلاعات و کامپيوتر.)
ولگ: page
وانيويس: article
تيتر: title
تنه: body
کيليد: key
أمئه خبري: about us
تماس: contact
فؤرم: form
واپۊرسدپۊرس: poll (نظرسنجی)
تاتاىي: picture/ image
تابلام: icon
فاىل: file
لاىي: folder
تاريخ: history
مأسمأک: subject
ريسه: circle
بسته: شرط
ىاد: memory
پرداختگر: processor
دار: tree
نخشه: map
نؤ: new
کؤنه: old
نؤتر: newer
داميشک: older
نؤترين: oldest
پيشترين: oldest
سربس: source
کؤد: code
سربسوا: open source
مجاني: free
خالي خؤندني ىاد (رؤم): read only memory (ROM)
نيويشتنشا ىاد (رأم): random-access memory (RAM)
أىنˇديسک: optical disc
مغناطيسديسک: magnetic disk
تيلمبار: archive
بازين: next
پيشتر: preview
فيلم: video
آهنگ: music
خؤندش: audio
رسانه: media
چنرسانه: multimedia
هرزنامه: spam
جابجاىي: transfer
سأب: error
هأک: hack
آزميت: test
آزميت گيتن: testing (به معنی عیبیابی)
خۊراکˇ سربس: feed source
جدول: table
رچ: line
خؤنه: home
ايکتاب: ebook
ديرين: log in
بيرين: log out
چاپ: print
آؤجا: reply
واپۊرس: ask
قؤفل: lock
سؤن: secure
سؤني: security
پره: domain
چربه: extension/plugin
قالب: template
آچار: attachment (از دیوان پیرشرفشا)
اۊسئه: send
هأگير: receive
دؤدؤىي: binary
نؤمره: number
سختبزار: hardware
نرمبزار: software
پۊشتي: backup
چاکۊدنکس/چاکۊدکس: author
چاکۊدنحق: copyright
دیدگاهها
134 پاسخ به “چند واژهٔ پیشنهادی”
جالب بود
جداً اند کس شعره بوگوتی همشهری!
البته قرار بر اینه کی فحش و توهینه حذفأ کونم. أمما چون تی کامنت خطاب به خودمه و کاری به کار هیکس ندأنه، نئنم هیتؤ بمؤنی. در ضمن، می همشهریئن تی مورسؤن گب نزئنن
عالی بو
ممنون
فوق العاده اس! امیدوارم این کار رو ادامه بدی و امیدوارم بتونیم (بتونم! دیگران ظاهرا می تونن) از این کلمات بیشتر استفاده کنیم. فقط من نفهمیدم چرا در مورد نویشتن کس گفتی که “کس” مفهوم پسوند able رو داره. نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم. اگه able رو جدا و بعنوان اسم در نظر بگیریم میتونم درک کنم. ولی اگه بعنوان پسوندی نگاهش کنم که fبه فعل می چسبه و کلمه ای که میسازه معمولا حالت فاعلی نداره، دیگه درکش نمیکنم. لطفا کمی با مثال راهنماییم کن
من نگفتم که able حالت فاعلی رو تداعی میکنه. بلکه اگر دوباره از اول بخونی میبینی که گفتم «نویشتنکس» یعنی قادر و توانا به نوشتن.
و وجه اشتراک و شباهت این دو پسوند در این موضوعه.
همچنان گیجم. فعل + کس = کسی که قادر است آن فعل را انجام دهد
دارم درست میگم؟
فعل + able = انجام شدنی
نه؟
و اما این رو می فهمم
فعل + کس = کسی که آن فعل را انجام می دهد = کسی که قادر است آن فعل را انجام دهد =
sb who is able to do sth
اینجا مفهوم able رو مرتبط می دونم، ولی اینجا able پسوند نیس
در واقع کلا دارم جون می دم که اینو بگم که اگه اونجا به جای پسوند بنویسی اسم، مشکل من حل میشه!! که خوب البته اصلا قرار نیس مشکل من حل بشه!
درسته. حق با توست و من اشتباه کردم.
همین حالا این اشتباه رو اصلاح میکنم.
متشکرم از پیگیریت.
خله خجیر بیه. وانویس و وبموجی و گیجیک کاملا جادکته.
جالبه که می بینم پروسه جدید این سایت زبان سازی می باشد.دوست عزیز زبان خود ،واژه های خود را در طول زمان تولید یا نابود می کند.به چند زبان شناس مراجعه کنید و نظر آنها را در مورد این کارتان بپرسید لطفا.لا اقل به آرای دکتر ستوده در مصاحبه خودتان با ایشان در مورد پروسه حفظ زبان یا زبان سازی گیله وا مراجعه کنید.
دربارهی نظر شما ذکر چند نکته واجب است:
یک: زبانسازی یعنی ساخت زبان. و این تفاوت خیلی زیادی با واژهسازی در قالب و چارچوب ساختاری یک زبان دارد. در فارسی کسی با ساخت واژهی جدید «رسانه» از مصدر رساندن یا با ساخت «کاربرد» از ریشهی «به کار بردن» زبانسازی نکرده است. در انگلیسی هم کسی با ساخت واژهی جدید Biology یا Eurocup زبان جدیدی بیرون از انگلیسی نساخته است.
دو: این یک پروسه نیست -که خود به خود انجام بگیرد-، بلکه یک پروژه است که بیش از پنج سال در ورگ انجام گرفته و این فهرست در واقع گردآوری واژگانیست که طی این پنج سال در ورگ و برخی منابع مرتبط با آن به کار رفته است. اتفاقا برخی از پیشنهادهای ورگ هم به دلایل مختلف از جمله عدم استقبال حذف شده مانند tunguləy برای کلیک.
سه: زبان به خودی خود شاید واژگان را از دست بدهد، اما به خودی خود نمیتواند واژه تولید کند. شما یک واژه نام ببر که طی سیصد سال گذشته بدون دخالت انسان در یک زبان خودبهخود به وجود آمده باشد.
چهار: اتفاقا به زبانشناس رجوع کردهام که چنین به خودم جرأت دادهام. بد نیست آثار زبانشناسی دکتر جهانگیری را بخوانید. یا سری به کتاب «زبان باز» و «بازاندیشی زبان فارسی» داریوش آشوری بزنید و یا سرگذشت زبانهای اروپایی را مطالعه کنید.
پنج: آقای ستوده زبانشناس نیستند. اعتراض جناب ستوده به فرایند شکل گرفته در گیلهوا با این برهان پشتیبانی میشود که: چرا باید در یک مجلهی ایرانی مطلبی نوشته شود که من نتوانم بفهمم! (رجوع شود به متن گفتوگو) که این برمیگردد به نگرش ایراندوستی ستوده و مخالفت او با استفاده از دیگر زبانهای ایرانی به عنوان زبانی مستقل از فارسی. پیشفرض ما در اینجا این است که موافقیم که گیلکی زبانیست در کنار سایر زبانها و دارای شخصیت و هویت مربوط به خودش.
هر قدمی که ویگیریمی ممکنه درست نیبی ولی پیشرفت واسی واستی قدم ویتن
سلام می گولˇ برار.
تی چاکوده واژگانˇ بیدم و کَرَ لذت ببردم کی شومان خوائیدی گیلکی زوانˇ اَ واژگانˇ اَمره اَمی روزˇ زندگی میانی داخل بوکونید.
راستش اَمان د خسته بوستیم کَرَ استاد پور رضا بخوانده آنه (امثال زن مار و کونوس کله و جان لیلی! ) گوشا کودیم.تنها راهی کی تنه اَ زوانˇ حفظ بوکونه اَنه کی اَمی موسیقی،ترانه،شعر,نوشته و غیرو به روز ببه نه اَنکی موزه دورونی اَ زوان و فرهنگˇ دونبال بگردیم ،اونم جاده تهرانˇ دورونی!
با تمامˇ احترامی کی استاد ستوده رَ دَرم اما بر می نظر اتفاقاً امی ایران هر چی بوخورده ستوده و امثال اونا نظراتˇ جه بوخورده! کسانی کی سایرˇ فرهنگنا نیده ای دی و باعث بوبوستی کی قومی علاقه اَمی کشورˇ دورونی سیاسی ببه ،چیزی کی کوردستان و تورکستانˇ میان اتفاق دکفته…
هَطو ادامه بَدن کی الحمد الله خوب جلو بوموئی و بَدَن چارقرآن به میان هَ احترام و ادب شیمی راه و رسمَ کَرَ ان شا الله حفظ کونه.
توو تنها نه سا ایی! اَمان تی مَرَ ئیم!
امین جون تی جانه قوربان
همه چی جی اولتر بگم کی وبلاگ کاسپیانوسه ف ی ل ت ر بگودن. چره نودونم
http://www.caspianous.blogspot.com
شاید چون خو آخری ووته مئن (متنه مئن)، قهوه تلخ و مهران مدیری توهین به دیلمئنه گیر بدابو!
خیلی از زواننی کی الان وجود درن سابقه کتابت کوتاهی درن و اوشنه همت شکل گیریه ای کتابت ای زوانانه مئن نقش داشت.
گیلکی چند ته نیاز دره:
1- با سعی بونیم همه لهجانی مره بنویسیم و بگیم
2- تعصب بیجا خو لهجه سر ندشتی بیم
3- کم نیاردن جلوی بقیه
خیلی توپ بود. کلی واژه یاد گرفتم. مرسی
vaghean aaalii, khallaghane va monaseb bood. dorooude bikarane hamishegi bar shoma…
این واژه سازی خیلی جالبه. من فکر می کنم عالی می شه به این کار ادامه بدی. من متاسفانه گیلکی نمی دونم، گاهی با حدس و گمان چیزهایی می فهمم. ولی تصور می کنم واژه سازی البته اگر همصدا و همدل در یک گروه انجام بشه در درازمدت به بار می نشینه. خوش بین باش و ادامه بده.
با درود جناب ورگ …در مورد ووت =بافت باید بوگوم کی اما یته واژه در مورد بافتن داریم که ( ووج) هیسه….ووجوئون= بافندگان…ووجانئن=بافتن…حصیر ووجوئن= حصیر بافون….هیسه ..اینه از آقای رحیم پور سیاهکلی هم واپورسم..اونانی هینه بوته….با سپاس…کوروش
کورؤش جؤن:
اونی کی تو گونی هونی ایسه کی مو بوتم. وؤج، هو مصدر وؤتن شی ایسه. مو بن (ستاک)ˇ ماضیه ویتم و تو مضارعˇ گبه زئهدری.
وؤجم: ببافم. وؤتم: بافتم.
وؤج: باف.
وؤت: بافت.
راجه به جیگه نی ویشتر پیشنهاده تا قانون. ندؤنم. شاید رچ بأی و شاید تی قؤلی رچ نأی.
تی منظور کو کلمه ایسه؟ «البته» اگه تی منظوره کی وا بگؤم جهانگیر سرتیپپور خو کتابˇ مئن «بسچی» بأرده. بسچی گه همه جا نشأنه البته جا بسچی نأن.
راجه به اوسه کودن و سرأدأن نی وا بگؤم کی امه سو ته فعل دأنیم برای ارسال:
خسانئن
اوسه کودن
سرأدأن
منتها، سرأدأن، غربˇ گیلانˇ مئن به معنی اینه کی گؤ یا گوسنده سرأدی چرا یا صحرا مئن. اوسه کودن مئبه قشنگتر بو.
مو در کل تعصبی روی غرب و شرق ندأنم و بوتم ائره اوسه جی استفاده بکونم. گرچه تینیم هر سو ته جی استفاده بکونیم.
البته جیگه یا جیگا هم گمون نوکونم بتونه امی زوونه همرا رچ بای….
در مورد کلمه البته هم خانم بینم بجز اهه واژه دیگهای تینیم بکار ببریم..؟؟
الباخه مره پور خاستنی هیسه و مره هم نوستالوزی داره هم اینه گیرایی مره روونه…..با احترام ..کوروش…
مره یاداشو بو ..ای واژه اوسه بوکون هم گمون کونم اگه سرا دان ببوبی بهتر نبو…؟ دلیل تند داشتین اینه وا سر؟؟؟
پور ممنون شیمی گب خورم هیسه…اینان دنسم که رشت مئن سرا دان خورم چی واسی گوته نبنه..اما ای بدسی آدم ئبه خورم نیه..اما پیغومه به گمون نوکونم بد ببون…
با این حال شیمی توضیح کامل بو …سپاس..کوزروش
یته سئوالم دانم..شیمی مجله چاپ نبنه؟؟ینی نخان چاپ ببون و همه تان بتونن اونا جی استفاده بوکونن…هیتو کی گونین 5 سال کنش کادرین…
در پاسخ به کوروش:
کو مجلهٰ گونی کوروش جؤن؟
هی مجله ورگ گونم…؟؟؟
یته سئوال پیش بما..خاستم واپورسم… وایتن ئبه که بنه روشنا بئون آیا تینیم ..دکوشاسته=خاموشا بو بکارا گیریم؟؟
وایته کله….
دکشاسته کله..؟ مو گونم نه…دکشانه کله ویشتر رچ هنه تا دکشاسته…
شیمی نظر …؟؟
آقا اين “هوم كر” به گيلكي معني بدي داره !؟
معنيش چي ميشه
جؤرأکش و جیرأکش أمرأ حال بؤدأم
جناب ورگ مه اوجا بدین ده….:)
امین جان یته نو شعره أمرأ وگأرسسم
تی فدا
salam bөrar
gilaki keyboarde peyruzaan jö:ra:keš bötam
ye mine mi cam niye
masalan hi c
…
xasam yete kalamam mu bogum
hasa mi kalle me:n buma
………….
سلام برأر
گیلکی کیبورده پئیروزان جؤراکش بؤتأم
یه مینه می چم نیه
مثلن هی چ
..
خأسأم یته کلمأم مو بؤگوک
هسأ می کلله مئن بومأ
…………..
مغرب= خورخؤس=XURXÖS
بعضیا خیلی خوب بودن. بخصوص اینترنتی هاش. جوراکش و جیراکش و خال. هرچقد پیوند این واژه ها با اصل گیلکی نزدیکتر باشه کاربردشون راحت تره، مثل نویشتن کس مثلن.
چه جالب، مو فکر کودم «جیرأ کشئن» تی بساته. امما چندوقت پیشؤن بشتوئسم مثلن طرف گونه مو 5 تا غاز زأی جیرأ کشئم.
مرأ خیلی جالب و خوجیر ایسه
می آدرس جدید بنأم
عالی بود .
یک مطلب یا یک تایپیک باز کنید مبنی بر این که دوستان واژه های پیشنهادی شون رو (برگردان فارسی یا انگلیسی) برای معادل سازی و بروز رسانی گیلکی توش بنویسند شما این کلمات رو جمع و تدوین کن سپس تو یه تایپیک دیگه کلمات را بازتاب کن . کمکی هم باشه در خدمتیم.
چون ورگ یک سایت/وبلاگه و امکانات فوروم رو نداره نمیشه تاپیک باز کرد اما زیر همین پست میشه هر واژه و عبارت پیشنهادی مطرح شه و حتا روش بحث بشه و اگر در نهایت به تصمیم مشترکی رسیدیم به این فهرست اضافه بشه. این فهرست دائم در حال بهروز شدنه.
نودؤنم تهره بؤتم یا نأ
مو خئلی فیکر بؤتم آخرسرٰن به هی نتیجه برسئم گه زیویشر بئتره تا او یته
ممنون
دگردین (dəgərsənin)
؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی مو چن روز پیشان «چم»ٓ سر فیکر دبؤم: فوضولچم
چم ای ترکیبٓ مئن تقریبن بونه: منش، مآب
فوضولچم= فضولمنش
ای پسوندٓ جیأنی شأنه کارأکشئن
damoon؛
دگرسنینه چاگودم. ممنون. راجه به زیویشر نی خوشالم کی به توافق برسیم. البته هر جام توافق ندأریم هنده اشکال ندأنه. بد نیه أگه یکته کلمه به چن جور پیشنهاد بمؤنه.
راجه به چم نی عالی بو. ممنون. یکته لیست چاکادرم هی پیشوندؤن و پسوندؤن جی.
قوربان بشوم
آها بههرحال وختی چنته فیکر دبون بئتر شأنه پیش شؤن تا همه یکصدا ببیم
تکصدایی یعنی سکون
در زبان گیلکی ما « قید حال » داریم که در زبان دری (غلط معروف : فارسی) وجود ندارد و تقریباً معادل « حال » عربی است.
به دو صورت :
1: نیشته بو ( در حالی که نشسته بود )در حالی که «کاری به اتمام» رسیده
2: را شونا ( در حال راه رفتن )در حالی که «کاری در جریان» است
یعنی با دو فرمول بالا ساخته می شود ،
1: صفت مفعولی + بو
2: ریشه حین (حال) فعل + ـا
در زبان انگلیسی فقط برای حالت دوم ، یعنی زمانی که کاری در حال جریان است معادل وجود دارد به صورت ing :
در حال دانلود : Downloading : جیرنئنا ،
در حال تماشا : Watching : دئنا ،
در زبان گیلکی بیش از 15 پیشوند فعلی وجود دارد که با قرار گرفتن بر ابتدای فعل معانی جدیدی ایجاد می نمایند:
او : اوخوفتن ، اوسادن ، اوخادن ،
فو : فوخوفتن ، فوتورکستن ، فوکوردستن ، فوچئن ، فوسوختن
فا : فاکشئن ، فاگیفتن ، فادئن ، فاندرستن (فا+اندرستن)،
فی : فی شادن ،
جو : جوخوفتن ، جوکودن ،
جی : جی گیفتن ، جی ویشتن ،
جـَ : جکفتن ، جزئن ،
دو : دوکودن ، دورسستن (دو + اُرسستن)، دوچوکانئن (توچوکانئن ، دوچک وینجی) ، دوخادن ،
دی : دی چئن ، دی بیشتن ،
دَ : دشادن ، دسادن ، دگادن ، دکشئن ، دکفتن ، دشخاردن ، دَوَستن ،دترانئن
وا : واویشتن ، واسئن ، واگیفتن ، واشادن ، واهشتن ، واجاوارستن ، والاخانئن
وی : وی ریشتن ،
بـ : بورسستن ،
نی : نیشتن (نی هشتن)، نیویشتن ( گویا عمل نوشتن با سوزاندن و حرارت دادن انجام می شده : نی + ویشتن یا بیشتن ؛ واویشتن ، دی بیشتن )،
از این ظرفیت فوق العاده و بی نظیر زبان گیلکی می توان در گسترش مفاهیم جدید بهره برد. کمتر زبانی در دنیا چنین توان بالقوه ای دارد.
در زبان گیلکی گاهی می گوییم «ماشین کرایه» و گاهی می گوییم « ماشین ءِ کرایه »
حالت اول یعنی ماشین کرایه یک لغت یا کلمه مرکب جدید است و باید به شکل یک واحد با آن برخورد نمود ، اما ماشین ءِ کرایه ، یک ترکیب اضافی است . البته در معنی فرق چندانی ندارند ولی از ظرافتهای زبان گیلکی است. در زبان آلمانی این خصوصیت دیده می شود که زبانی شدیداً کلمه ساز است ، زبان گیلکی نیز ذاتاً کلمه ساز است . برای مثال «خیابان دانش» در آلمانی به صورت «دانش اشتراسه» به کار می رود که یک کلمه جدید است . اما در زبان گیلکی ما به هر دو نحو می توانیم خیابان دانش را به کار ببریم ،
1: یک کلمه جدید : دانش خیابان
2: یک ترکیب اضافی : دانش ءِ خیابان
به این ترتیب پمپ بنزین یا جایگاه بنزین در گیلکی به صورت : بنزین جیگا : یک کلمه جدید است و کاربرد «بنزین ءِ جیگا» صحیح نمی باشد ، چون یک ترکیب اصطلاحی است. «بنزین ءِ جیگا» معنای جایی که ماشین ها در آن بنزین می زنند را نمی رساند و به هرجایی که در آن بنزین موجود باشد قابل اطلاق است
3 اصل اساسی پاسداشت زبان گیلکی از دکتر پوررشتی :
1- رعایت قالب گیلکی در «ترکیب اضافی و وصفی»
در زبان گیلکی همیشه صفت اول و موصوف در ادامه می آید و صفت با ءِ به موصوف مرتبط می شود ، تنها در وقتی که موصوف به حروف صدادار ختم شود ءِ حذف می شود: سورخ ءِ گول ، پیل ءِ کس ، تازه زای ، واویشته بج
در ترکیب اضافی هم اول کل می آید بعد جز ، و کل با ءِ به جزء مربوط می شود و اگر کل مختوم به حرف صدادار باشد ءِ حذف می شود : دار ءِ ولک ، ماشین ءِ در ، کتاب ءِ پول ، خانه دیوار ، رعنا دیم ، آهو پا ، دریا لپه
2- در زبان گیلکی آنچه به «حرف اضافه» معروف است «همیشه و فقط» بعد از اسم می آید بر خلاف زبانهای هند و اروپایی که قبل از اسم می آیند (این می تواند دلیلی باشد برای اینکه زبان گیلکی در خانواده ای مجزا قرار گیرد ، خانواده زبانهای البرزی یا کاسپی):
حسن ءِواسسی ، می دیل ءره ، خانه جا ، حسن ءِ بیجا ، اوشان ءِورجا ، دهات ءِ شین ، حسن ءَ ،
حسن ءَ بیدئم : حسن را دیدم
حسن ءَ بوگوفتن : به حسن گفتم
خانه جا باموم : از خانه آمدم
مدرسه بوشوم : به مدرسه رفتم (بدون حرف اضافه، کاربرد به در گیلکی غلط است)
انزلی بوشوم : به انزلی رفتم
شومی خانه جا باموم امی خانه : از خانه شما به خانه خودمان آمدم
ا کتاب ءَ تی واسسی مسجد ءِ بیجا بهئم : این کتاب را به خاطر تو ازکنار مسجد خریدم
دهات ءِ کش دار ءِ جیر روخان ءِ درون چی کودی ؟
و …
3- در زبان گیلکی ضمیر یا صفت ملکی متصل ـَم ، ـَت ، ـَش ، ـمان ، تان ، شان نداریم و بنابراین خودم و خودت و خودش و … هم نداریم نباید به کاربرد
می خانه : خانه ام
تی کیتاب : کتابت ، کتاب تو
خو درس : درسش ، خو کار ءَ بوکوده ، کارش را کرد
امی دس دینه : دستمان نیست
شومی کار هنه : کارتان همین است
در گیلکی از کاربرد خودم ، خودت ، خودش اجتناب کنید :
من مره شم : من خودم می روم
مره مره شم : خودم می روم
تو تره بئس : تو خودت بایست
تره تره بوشویی ؟ : خودت رفتی ؟
خوره خوره بیده : خودش دید
اون خوره ویریشت : خودش برخاست
با افعال لازم معنی «خود» به وضوح نمایان است اما برای افعال متعدی می توان دو معنا برداشت کرد.
مره مره یا من مره و امثال آن به جای خودم و … در گیلکی استفاده می شود
با رعایت این 3 نکته ، بیش از 90 درصد زبان گیلکی پاس داشته می شود و هویت مستقل آن حفظ می گردد.
isen , isan , na”n
در زبان دری (به غلط فارسی ) تنها فعل است (بودن یا هستن) برای هر سه معنی فوق به کار می رود
اما در زبان قدرتمند گیلکی سه مفهوم متفاوت ایسِئن ، ایسان و نئن وجود دارد.
1- isan-ایسان :وقتی می خواهیم به حضور فیزیکی کسی اشاره کنیم از فعل ایسان isan استفاده می کنیم. «ایسان» به «حضور فیزیکی موجود جاندار» اشاره دارد.انسان و حیوان و غولها و اجنه و …
من هیا ایسام . من همین جا هستم(حضور دارم)
می برار امربکا ایسا . برادرم در امریکا ست(حضور دارد)
تو نانم کویا ایسائی . تو نمی دانم کجا هستی (حضور داری )
اوشان جیرخانه ایسائید . آنها در اطاق پایینی هستند (حضور دارند)
پیچا کویا ایسا . گربه کجاست؟
جنان ایسا بید . جن ها بودند .(حضور داشتند)
2- na”n- نئهن :وقت می خواهیم به «حضور موجود بی جان» اشاره کنیم از na”n نئهن استفاده می کنیم
کتاب هیا نها . کتاب همین جاست ( کتاب هیا ایسا غلط است ، شاعرانه است یعنی به کتاب به چشم موجود جاندار نگاه کرده ایم!!)
در عبارت فارسی کتاب همین جاست معنا رسا نیست : می توان چنین معنی کرد که اینجا کتاب است ، نشان دهنده ضعف زبان دری است. اما در زبان گیلکی معنا دقیقاً روشن است.
3- isen- ایسئن : وقتی می خواهیم از فعل ربطی استفاده کنیم (معادل جمله اسمیه عربی) از فعل isen ایسئن استفاده می شود.در اینجا که موضوع انتزاعی است جاندار یا بی جان فرقی نمی کند.اما در موضوعات عینی بین جاندار و بی جان تفاوت هست.
جاندار:
او مهندس است . اون مهندس ایسه . ise
او در خانه است . اون خانه ایسا . isa
گربه حامله است. پیچا شکمدار ایسه ise
گربه روی درخت است . پیچا دار ءِسر ایسا isa
بی جان :
درخت شکسته است . دار بشکفته ایسه. ise
درخت در باغ است . دار باغ ءِ مئن نها. na”a
فعالیتی که در اینجا برای ارائه لغات مورد نیاز روز شروع شده خوب است اما ای کاش نهادی به صورت فرهنگستان زبان گیلکی شکل می گرفت تا تمام فرهیختگان و محققین در آن به رایزنی می پرداختند.
اما نکته مهم دیگر این است که درست و غلط در خصوص انتخابها و ساخته ها تاثیری در رواج یافتن یا نیافتن آنها ندارد ، ما یا از ساختارهای موجود استفاده می کنیم یا قالبهای جدیدی پدید می آوریم.
در هرصورت این قدرت رسانه ای و قدرت اشاعه ماست که در ترویج ساخته های ما و همگانی شدن آن نقش دارد.وقتی چیزی را مردم دائماً و از همه جا بشنوند برایشان عادی می شود. مثل پیامک که اینقدر در تلویزیون و رسانه ها گفتند که نسل جدید به جای اسمس ، پیامک برایش آشناتر شده است.همچنین هواپیما به جای طیاره یا جبهه به جای فرونت یا بزرگراه به جای شاهراه یا «حضرت عبدالعظیم حسنی» به جای شابدوالعظیم!!
قدرت رسانه ای و قدرت اشاعه عامل جاافتادن است.
امروز استانداردی که برای نوشتن چینی با خط لاتین به کار می رود استاندارد خبرگزاری شین هوا ست. و دو استانداردی که دو دانشمند اروپایی وضع کرده بودند از دور خارج شده است.
در رسانه های عربی ، عربی مصری غالب است و دوبله ها و ترانه ها به این زبان انجام می شود. چون وقتی که دیگر عربها توان نداشتند مصر تولید کننده عظیم محصولات رسانه ای بود و همین باعث شد که اکنون زبان مصری عمومیت یافته است. البی دگ : قلبی دق ، مش ممکن : غیر ممکن ، بدی روح : تعال نذهب ، مگلس النواب : مجلس النواب
در کردستان هم با توجه به قدرت رسانه ای بارزانی ، زبان سورانی در حال تبدیل شدن به کردی معیار یا مرجع است.
با فعالیت رادیو رشت در سالهای قبل از انقلاب که تولیدات موسیقی گیلکی با زبان رشتی انجام می شد گیلکی رشتی توانست جایگاه بالاتری نسبت به سایر گونه های گیلکی و گلکی و تاتی پبدا کند . او پیل ءِ کسان کی بی ءِ پیش ءِ شین ئم بید ، بی ءِ پسی بخاندیدی ، پوررضا مانستن .
ایتابون؛
دوست عزیز بیش از نیمی از آثار پوررضا به گیلکی بیهپیش (شرق گیلان) است.
یکی دیگر از خطراتی که زبان گیلکی را تهدید می کند تغییر معانی و تلفظ لغات گیلکی و غلبه فارسی بر آنها است.
ایشتاوستن : را خیلی ها به تازگی ایشناوستن به کار می برند که غلط است یعنی «فوفارسه» (فارسیزه ، فارسی شده) است.
تاتهای خراسان به هوو می گویند : وسنی vesni که همان اوستی گیلکی است. vesni – avesni- avesti
یعنی تبدیل ت و ن به یکدیگر سابقه دارد و ما باید شکل اصیل گیلکی را حفظ کنیم : ishtavastan
واورسن را بعضی ها واپورسن می گویند که فوفارسه است .
Va varse”n (گیلکی)= پرسیدن
va porse”n (فوفارسه)
قبلاً برسر خیلی از لغات گیلکی این بلا آمده و متاسفانه عمومیت یافته اند ، تلاش در اصلاح و برگرداندن به اصلشان شایسته است.
لانتی = مار ، snake
مار = مادر
بابا = پدربزرگ
پئر = پدر ، بابا
واز = پرش
وا = باز (واکودن)
واد ، وا = باد
باز = دوباره (ایبارده)
یعنی متاسفانه گیلک ها اگر یک لغت گیلکی در زبان دری معنای دیگری داشته ، معنای گیلکی را رها کرده و معنای دری را پذیرفته اند . وا عجبا!!
بال = دست
کش = پهلو
کول = کند
چان = پشت شانه ، کول
ماشل = خاله
خال = شاخه ، شعبه ، انشعاب ،بخش: دارءِخال (شاخه درخت) -هندءِخاله (بخش هندی)
ذریا = دریا zarya
گنبذ = گنبد gunbaz
ذاما = داماد zama- zuma
می بینیم که ذ-ز گیلکی رهاشده و د فوفارسه رواج یافته – بسیاری از «ز» های جدید در گیلکی در اصل «ج» بوده اند. این صدای بین ج و ز هم در بین ترک زبان های اطراف گیلان دیده می شود هم در بین اصفهانی ها . با توجه به سابقه گسترش پیشین گیلکی در این مناطق این یافته اتفاقی نیست و نشان از یکی بودن زبان قبلی این مردمان دارد که در مناطقی بعدها ترکی و در اصفهان دری جایگزین آن شده است.
روج = روز
فوسوجانئن = سوزانئن ، بسوج واویج
در بعضی مناطق تمایل به گ گفتن ک دیده می شود که صحیح نیست
فوکوردستن
فوکودن
فوکوردستن از منشا کورد است همانطور که فوتورکستن از منشا تورک می باشد و فوفارسستن به سیاق آن از فارس ساخته شده
فوتورکستن = هجوم آوردن ، فوتورکان = هجمه ، یورش ، از صفت تورک ها ساخته شده
فوکوردستن هم یعنی فروریختن و ویران شدن به سرازیر شدن کورد ها اشاره دارد و منشائش کورد می باشد و گورد صحیح نیست.
یک پیشنهاد دیگر که برای ورگ دارم این است که فعلاً نباید در لغت سازی زیاده روی کرد.
در حال حاضر زنده کردن لغات موجود که کمرنگ شده در اولویت است
چرا؟
برای اینکه لغات قدیمی و اصیل در سراسر سرزمینهای گیلکی و فراتر از آن وجود داشته و اگر آنها را زنده کنیم آن تات یا گلک سرزمینهای دور هم گوشش می جنبد و برایش آشناست و احساس یگانگی با ما خواهد کرد.
اما اگر لغات جدید بسازیم ، چون قدرت اشاعه زیادی نداریم به جزیره جزیره شده بیشتر گیلکها دامن زده ایم ، زیرا در مسیری که ما زبانمان را تحول می دهیم زبان سایر گیلکها و تاتها تحول نمی یابد و این باعث دوری بیشتر ما خواهد شد.پس احتیاط باید کرد.
اما لغات قدیمی مایه پیوند ما با سایر گیلکهای دور دست است.
وقتی یک تات خراسانی حرف می زند و می گوید «دوسته بو» davaste bu من احساس می کنم او هم مانند من یک گیلک است.
همینطور در مورد تاتهای کرج و طالقان و تاکستان یا گلکهای سمنان
واگیفتن (رشتی) = واگیتن یا وائیتن (شرقی)
از وا+گیفتن درست شده است
وا به عنوان پیشوند فعلی عمدتاً معنای سرایت کردن یا تماس را می رساند
واگیفتن در اصل یعنی «در اثر تماس گرفتن» ، مثلاً وقتی آتش کبریت به هیزم یا فتیله بنشیند می گویند آتش واگیفته ، یعنی در اثر تماس آتش به آن گرفت یا نشست
واگیفتن : (گسترش یافتن تماسی)
جی گیفتن : ازجایی گرفتن ، می گولی جیگیفتم اشان ءَ فدئه م
فاگیفتن :
هرکدام به نوعی از گرفتن دلالت دارند : وا گیفتن ، گرفتنی از نوع تماسی و گسترش یافتن است (وا در گیلکی به معنی باز است )
با توجه به مطالب بالا ، واگیفتن – واگیتن – وائیتن را برای turn on مناسب نمی دانم
واگیفتن برای مواردی که «گسترش یافتن از طریق تماس » باشد قابل تعمیم است.
آتش واگیفته ، زغال واگیفته (آتش حذف شده در گفتار)
مثلاً من فکر می کنم برای گسترش بیماری ایبولا که از طریق تماس گسترش می یابد می توانیم بگوییم : ایبولا واگیفتن دره یا انفلونزا واگیفتم!!
یا امریکا سارس و مرس ءَ آسیا درون واگیرانه!
MERS : سندرم تنفسی خاورمیانه
ایتابون؛
دلیل انتخاب وأیتن یا واگیتن برای turn on خیلی واضح و ساده است: گیلکان پیشتر از این کلمه برای همین منظور استفاده میکردند. به همین سادگی.
برای روشن کردن چراغ، فانوس، شمع، کبریت، سیگار و حتا گاه تلویزیون (من برای خاموش کردن موبایل شنیدم که از مصدر دکوشانئن هم استفاده شده) از همین مصدر استفاده میشود.
متاسفانه مطالب مفیدی که اینجا نوشتید با بسیاری باورها و استنتاجهای غلط آمیخته است و در کل روش نتیجهگیری و قیاس شما از نظر من درست نیست. همان طور که با یک پیشفرض نادرست دربارهی سهم گیلکی شرق گیلان در ترانه و موسیقی (به دلیل عدم اطلاع و شناخت کافی از بسیاری منابع) به نتیجهگیری غلط میرسید. یا دربارهی پیشوندها، بد نیست سری به منابع موجود چاپ شده دربارهی گیلکی بزنید تا دریابید که پیشوندهای «د» و «دو» و «دی» در واقع یک پیشوند هستند. و الخ.
مجدد عرض می کنم که قبل از لغت سازی معتقد به زنده کردن لغات هستم
اما در لغت سازی یک نکته مهم است:
فرهنگستانهای ایران و ترکیه و هند و پاکستان که از اروپایی ها سرمشق دارند کاری بسیار ساده انجام می دهند یعنی لغت به لغت معادلی برای کلمات غربی می سازند و بعد ترکیب های جدید متناسب با ترکیب های غربی از روی آنها می سازند:
به جای para می گذارند فرا ، بعد به جای پاراسایکالوجی می گذارند فراروانشناسی ،
به جای لوجی می گذارند شناسی و …
این روش لغت سازی باعث می شود که تفکر دوزبان به تدریج یکی شود . یعنی در این بین تفکر زبان لغت پذیر از بین می رود. در نهایت ساختار زبان لغت پذیر مغلوب شده و از بین می رود و تفکر وساختار زبان مرجع جایگزین می شود
اما در روال طبیعی تفکر زبانها با هم متفاوت است.
در گذشته با توجه به جهان بینی و نحوه متفاوت تفکر در بیم ملل مختلف برای لغتهایشان اغت هم ارز به سختی پیدا می شد ، یعنی یک لغت لزوماً به نحو کامل بار معنایی لغت زبان دیگر را نمی رساند:
مثلاً شاگرد می تواند شاگرد مغازه باشد یا شاگرد مدرسه یا شاگرد دانشگاه
student هم شاگرد مدرسه است هم شاگرد دبستان ولی معنای شاگرد مغازه را دیگر نمی رساند .
اما در لغت سازی های جدید ، لغت جدید بی کم و کاست دقیقاً همان رنج معنایی زبان اصلی را دارد و این درنهایت یعنی مغلوب شدن تفکر زبان لغت ساز در برابر زبان مرجع.
حال در مورد «بونخایی» ، به جای بنیادگرایی یا fundamentalism
فوندامنت یعنی پایه و اساس
فوندامنتال یعنی اساسی ، واجب ، بنیادی ، ضروری ، اصلی
ایسم یعنی گرایش سیستماتیک ، رویه ، سازمان و روشی مشخص
بر این اساس مفهوم فوندامنتالیسم : یعنی
گرایش به سازمان و روش مشخصی که به اصول حیاتی و اساسی توجه دارد.
یعنی 3 مفهوم در این کلمه هست : 1گرایش ، 2سازمان ، 3اصلی و حیاتی و اساسی
اگر بخواهیم به شیوه لغت به لغت ، لغتسازی کنیم می توانیم بگوییم :
« بئخه وایی بون » Bexevaibon
واستن : گرایش
بئخ : اصل و اساس
بئخه : اصلی و اساسی
بئخه وایی : میل به اساس ها
بئخه وایی بون : داشتن میل به اساس ها : معادل Fundamentalism
اما لزومی ندارد لغت به لغت ، لغتسازی کنیم : با توجه به مفهوم :
سیستم رجوع به ریشه ها : می توانیم بگوییم
بئخ ءَواگردوا یا بخواگردوا :
Bexvǎgêrdêvǎ : متمایل به بازگشت به ریشه ها
1) Bexe-vai-bon
2) Bex-vagarda-va
بون خایی یعنی «ریشه خواستن » ، اینجور به ذهن می رسه که طرف ریشه نداره و دنبال ریشه و هویت می گرده ، البته «علاقه به ریشه ها» را هم در وهله دوم به نظر می رساند ولی از آن مفهوم تلاش و سیستم متبادر نمی شود.
بون در گیلکی رشتی واژه آشنایی نیست و بئخ = بیخ استفاده می شود. بئخبر به معنی ریشه کن است.
نمی دانم زن خازی با خاطر خایی مشابه است یا نه
ولی امروزه به جای زن خازی ، زن خایی متداول شده است .
خوشبختانه بنیادگرایی در مردم ما جایی ندارد و لزومی به واژه سازی برای آن نداریم.
در مورد «وانیویس» معتقدم که بهتر است آن را معادل ، شرح و حاشیه و تفسیر بدانیم.
همانطور که پیشتر گفتم ، «وا» اگرچه معانی لزوم و باید / باد و گستردن را دارد
اما به عنوان پیشوند فعل مفهوم گسترش یافتن تماسی را دارد.
حال چطور یک « نیویشتن » به صورت تماسی گسترش می یابد : چیزی که به ذهن من می رسد این است که همان تفسیر و حاشیه نویسی شرح و بسط «گسترش تماسی نوشتن » است.
پس «وانیویس» یعنی تفسیر یا توضیحات یا حاشیه نویسی ها و شرح و بسط نوشته اصلی
برای مقاله یا آرتیکل ، «فوگویا» را مطرح می کنم :
فو + گوی+ا
پیشوند فعلی «فو» بیشتر به معنی پایین ریختن و فروریختن و متمرکز شدن است.در مقاله به نظر من گفتار مهمتر از نوشتار است. مقاله یعنی فرو ریختن گفته ها در یک مرکز : که «فوگویه» چنین معنایی را می رساند.
ایمرو ایتا فوگویا شومره دارم
فردا ا موضوع ره کی فوگویه کونه ؟ اوستاذ من تنم ان ءَ فوگویم ؟
خب تو امره فردا وبلاگ چاکونی ءَ فوگو.
فوگوفتن (مقاله ارائه کردن)- فوگو (سخنرانی کن ) – فونگو (سخنرانی نکن) – فوگویه(مقاله) – فوگوفته بو (در حالی که مقاله/سخنرانی ارائه شده بود) – فوگویا (در حال سخنرانی / در حال ارائه مقاله)
سوال :
به نظر شما پسوند ـوش کمی فارسی نیست
آیا در لغات گیلکی سابقه دارد؟
بووش چطور از بؤن یا بوستن ساخته شده ؟
باید بدانیم که بون و بوستن با بودن فارسی متفاوت است
در زبان گیلکی بودن و شدن در هم تنیده است
اما در فارسی شدن جدا از بودن است.
اگر امان نبوسته بیم : یعنی اگر ما نبودیم : اما معنی لغت به لغت آن می شود اگر ما نشده بودیم ، که گوینده گیلک چنین منظوری ندارد.
این همان تفاوت تفکر در بین دو زبان است که قبلاً بیان کردم .
Bo”n گیلکی هم معنای بودن دارد هم شدن
«چی بون» را معادل هویت در نظر می گیرم اما به این نکته توجه دارم که چی بون هم معنای چه بودن را می دهد و هم معنای چه شدن . یعنی یک گیلک در عین بودنش به چه شدنش هم توجه دارد. بودن چیز پایداری نیست و خودش شدن است.
برای مفهوم شوند و صیرورت یعنی نحوه تبدیل و شدن
نظرتان در مورد « چتوبون » چیست؟ چگونه بودن و چگونه شدن
ان ءِ چتوبون اتو یِ کی : …
از شون هم می شود استفاده کرد : Šo”ndegi : یا shondeki
شوندگی ، ان ءِ شوندگی اتو یِ کی … شوندگی یا شوندکی را می توان معادل روند گرفت
ایتابون؛
دوست من، بون یا بوستن همان شدن در فارسیست. اگر دقت کرده باشید بؤش برای صیرورت (شدن) پیشنهاد شده. متاسفانه شما ابتدا دربارهی کلمهی اصلی و مفهوم و حدود و ثغورش به اندازهی کافی فکر نمیکنید. هم دربارهی بنیادگرایی و مفهوم فلسفیاش و هم اینجا دربارهی صیرورت. متاسفانه دربارهی معنی برخی کلمات گیلکی هم اطلاع کافی ندارید. از جمله این که بؤن هم شدن و هم بودن معنی میدهد غلط است. همینطور استفاده از مصدر «وأستن» (به معنی میل داشتن) برای ساخت پسوندی با معنای «گرایش» نادرست است. گرایش موجود از ایسم ربطی به گرایش مبتنی بر میل (desire) ندارد.
من در مقام سیاستگذاری برای ساخت واژه در گیلکی نیستم اما یکی از ترسهایم از مرکزی شدن این امر همین غفلتها و اشتباههای مهلک است به این دلیل که در مرکز استان متاسفانه هیچ اطلاعی از گسترهی گیلکی وجود ندارد.
اما تا این حد میتوانم عرض کنم که واژهسازی باید با توجه به ادامهی حیات آن واژه در زبان و امکان ساخت مشتقهای فراوان از آن و نیز با رعایت مفهومی زبان مبداء باشد. نسبت زبان و تفکر را باید همیشه در نطر گرفت.
فعل مختن – مج
از گروه ـختن / ـز (ـج) است
مانند
pa-xtan / pa-z
بسیاری از ج های قدیمی گیلکی به ز تبدیل شده اند ، خوشبختانه برای مختن – مج چنین اتفاقی نیفتاده است.
از مختن – مج با افزودن پیشوند مفاهیم جدید دیگری ساخته شده است.
مختن – مج
وا مختن – وامج
جمختن – جمج
مختن به معنای در نوردیدن است . دریا مج ، کسی که دریا را می نوردد ، دریا نورد – بازارمج : بازارنورد ، بازارگرد ، فروشنده دوره گرد
پامج : کسی که روی پا راه می رود ، به کودکانی که تازه را می افتند می گویند پامج بوبوسته ، یعنی تا قبل آن کون واسین راه می رفت تازه پامج شده
وامختن ، طبق گفته های قبلی به معنای گسترش تماسی است . یعنی از دور بر خود شروع می کنیم به اطراف درنوردیدن و گسترش یافتن ، به معنای گشتن به دنبال چیزی استفاده می شود یعنی جستجو نمودن
جمختن ، جـَ معنای فرو بردن دارد ، جزن یعنی فرو زدن ، خودتو جا بزن ، ترا جزن ، یا سوزن ءَ نخ جوکون یعنی در سوراخ سوزن نخ فرو کن
جمختن هم به معنای فرو نوردیدن و به زیرراه رفتن است . فعل اصلی برای عمل جنسی در انسان است.که امروزه با معادل فارسی جایگزین شده (گـا..)
با نگاه به دریا مج و بازارمج و پامج
«وب مج» معادل کسی است که در اینترنت «می چرخد.»
«وب وامج» کسی است که در اینترنت «جستجو » می کند .
کاربرد وبمج به عنوان مرورگراینترنت یا وب بروزر قابل پذیرش است
اما وب خود به معنای تور و شبکه می باشد و می توان به جای وبمج ، دانمج یا دامج را هم به کار برد که کاملاً گیلکی باشد.
دان یا دام همان دام یا شبکه و تور است . لاب ءِ دان یعنی دام عنکبوت یا خانه عنکبوت . بیدین خانه یَ لابدان بیگیفته !! لاب عنکبوت است و دان ، دام یا لانه اش که همان تور باشد.
با توجه به توان بالقوه زبان گیلکی در ایجاد فعل های جدید می توانیم یکی از پیشوندهایی را که تاکنون استعمال نشده و مناسب است بر سر مج و مختن بگذاریم تا معنای مورد مظر را برسانیم
به نظر می رسد پیشوند : او .. در اوسادن و اوخادن و اوخوفتن مناسب باشد
یعنی «اومختن – اومج » را می توانیم صرفاً برای گشت و گذار در دنیای مجازی و اینترنت تخصیص دهیم . او در اوسادن و اوخادن و اوخوفتن ، معنای فراخواندن و گرفتن را متبادر می کند که با گشتن در اینترنت می تواند نزدیک باشد چون در اینترنت فرامی خوانیم و برمی گیریم و صاحب می شویم و ظاهراً پیشوند او… چنین معانی را می رساند
پس اومختن – اومج یعنی اینترنت گردی
اومج یعنی : برو توی اینترنت بگرد
اونمج : یعنی اینقدر توی اینترنت نگرد
هر چی اومختم تی جیگا یَ نتانستم واکونم :
هرچقدر در اینترنت چرخیدم نتوانستم سایتت را باز کنم.
در اینصورت به جای وسیله اینترنت گردی باید بگویم : اومجه چی
و به شخص اینترنت گرد باید بگوییم : اومجئک یا اومجه کس (شبیه خورنده کس ، یا خورمئک )
ایتا اومجئک چقد تانه خو اومجه چی امرا اومجه ؟ ابلاخره اومختن ه ! ا اومختن زاکان ءَ رسوا بکوده ، ویریز انقدر اونمج ! بترکسته تی اومجه چی
ما باید یک ساختار اساسی و یکسان برای اسم ابزار و اسم مکان و حال و فاعل و مفعول و دیگر مشتقات فعلی مشخص کنیم
بسیاری از آنها وجود دارند
چنان که گفتم
دو نوع حال داریم ، و طبق خورنده کس و نخورمئک دو نوع فاعل هم داریم
و فقط باید آنها را منظم کرده و لغتهای مورد نیاز را استخراج کنیم — فقط ضروری ها را، بعلاوه زنده کردن لغات اصیل کهن
ایتابون؛
من فکر میکنم نباید به جای وب به دنبال کلمهای گیلکی باشیم. این واژه چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد زبان ما شده. مثل تلفن و تاکسی. در فارسی هم خیلی تلاش کردند با تار و تارنما فارسی سرهش بکنند و نشد. باید کمی واقعبین بود.
ضمن اینکه اگر سیر استدلال شما تا رسیدن به واژهی اومختن را نادیده بگیریم شما در نهایت به مصدر مختن (نوردیدن) پیشوند اضافه کردید و این میانه هیچ ارتباطی با دنیای وب و اینترنت ایجاد نکردید. یعنی مصدر شما هیچ ربطی به وب و شبکه ندارد.
برار هرچی ببه تونم گیلکی و لامصب ا گیلکان ءَ هرکاری بوکونی چاکوده نیبید!
دانی چره گیلکاه اتو بدبخت ببوستید؟
هـ خوشان ءِ قد بون ءِ واسسی
اگر ایا باموم تره مطلب بنا ان ءِ واسسی نوبو کی بیام مرا مطرح بوکونم یا ترا ضایع بوکونم ، اگر باموم بوگوفتم پوررضا رادیو رشت ءِ درون بی ءپسی بخانده فکر بوکودی منم اوجور کوته نظران ءِ مانستنم کی رشت و لاهیجان کونیدی یا رشت و انزلی کونیدی ، من کی گم خراسان ءِ تاتان و سمنان ءِ گلکان ءَ می مانستن درم خیال کونی مره رشت ولاهیجان و بی ءپس و پیش فرق کونه ؟
دانم گیلکان محیط چتو ایسه و چقد همدیگر ءَ نتانید بیدینید. وا اسفا
ایا باموم تره مطلب بنام کی ا موضوع ، واببه و مطلب ءِ سر بحث بوکونیم نه انکی تو بیشی مرا نقد بوکونی و بیگی تو نانی … مرکز نشینان اتوئید … بشو مطالعه بوکون … دَ ودی و دو ایتائید … کتاب ءِ درون بینیویشته نها …
اصلاً ا پیشوندان ءَ بنئام کی ایتا بحث رادکفه …
من تمام او کتابان کی تو گی ءَ بخانده دارم .. او کتابان کی به اصطلاح «دستور زبان گیلکی» نام دارید ءَ بخاندم… آدم ءَ خنده گیره … البته اولی قدمان ءِ ره ایراد نیگیرم …
ایتا گیلکی دستور من بینویشته م کی کلا ان ءِ اساس دونیا میان تک ایسه .
چون کی گیلکی زبان دیگر زبانان ءِ امرا تفاوت دره و هنه واستی اون ءِ دستور ئم متفاوت به.
ایتا مثال هو «حرف اضافه» یا می دستور ءِ میان «ابزار»ان بو کی تره بوگوفتم
ایسئن و ایسان و نئهن هم می تحقیقات ایسه
انواع فعل …شتن/…ز (ج) ، …دن / …ن و … کی سالها پیش ویکی گیلکی میان ئم بینویشتم جدید ایسیدی و می تحقیقات ، قبلاً کسی ا حرفان ءَ نزه بو
ان ئم بدان کی د و دی و دو ایتا نیید و او کتابی کی ا حرفان ءَ بزه اشتباه کونه
اون گه کی : بر اساس مصوت فعل د تبدیل به دی یا دو می شود … که اشتباه ایسه چون مثال نقض وجود داره
امین جان ایبچه فکر بوکون :
فا یَ تصور بوکون:
فاگیفتن ، فادئن ، فارسانئن ،
فی شادن ئم نگابوکون
اگر او آقا حرف درست بو کی اشان بر اساس مصوت فعل تغییر کونید
فیشادن (دور ریختن) واستی ببوسته بی : فاشادن !! ایبچه فکر بوکون
فارسانئن Fa resane”n واستی ببوسته بی Feresane”n
انقدر ا حرف بی منطق ایسه کی آدم ءَ خنده گیره
قانع ببوستی ؟
به هر حال امین جان مغرور نشو ، اگر حرف زدم برای این نبود که بگم تو اشتباه می کنی یا حرف من درسته ، برای پیشرفت زبانمون بود .
امیدوارم دیدگاهتو عوض کنی
باید مردمو جذب کنی نه اینکه جبهه گیری کنی …
اومختن را که نشان دادم برای نشان دادن توانایی زبان گیلکی بود … امری که هیچ زبان شناس گیلکی و حتا تو ازش خبر نداشتی و جوابت نشان می ده که برات قابل هضم نبوده
فعل اساسی «شادن» را درنظر بگیر
فی + شادن : فیشادن = دور ریختن
د + شادن : دشادن = پهن کردن ، پتو یَ مرا دشان ، شمد ءَ مرا دشان
وا + شادن : بیا دانه واشانیم = برای بذر پاشاندن از : واشادن استفاده می شود نه دشادن
او + سادن : یعنی برداشتن
دَ + سادن : یعنی خیس دادن دانه ها و میوه های خشک
قرار نیست این پیشوند ها اگر برای منظوری به کار رفتند ، معنای آن را در خود داشته باشند .
دشادن ، پهن کردن چیزی است و واشادن : پاشندن مثل بذرپاشی
او چئن : برچیردن ، برداشتن
دی چئن : منظم چیدن مثلاً سفره یَ دیچین
وا چئن : برکندن ، گول ءَ واچین یا وانچین زای
اگر حرف آن قایی که گفت د و دی و دو یا فا و فی و فو یکی هستند که غلط می گفت باید
اوچئن uchen : می شد exchen که نیست
دی چئن dichen : می شد dechen که نیست
واچئن vachen : می شد vechen که اینطور نیست
انشاالله سال آینده دستور زبان گیلکی من چاپ می شه
با جکتاجی عزیز صحبت کرده ام
این دستور ساختار منحصر بفرد متناسب با زبان گیلکی داره
و مثائل بحث برانگیز زیادی را مطرح می کنه
مثل همین مطلبی که تو برام ایراد گرفتی چون که قبلاً یه نفر در دستورش چنین اشتباهی را بدون دقت کافی مطرح کرده بود.
با تمام احترامی که برای بزرگانمون دارم اما اگر جایی چیزی رو اشتباه مطرح کرده باشند باید برای اصلاح اون حرف زد نه اینکه چون فلان شخص بزرگ او جوری گفته پس دیگه تمامه ، این دیدگاه علمی نیست . ما خودمونو عالم و اندیشمند می دونیم به اصطلاح .
دوست داشتم مطالبم را با دقت بیشتری می خوندی. مثل :
)))) کاربرد حرف اضافه انحصراً بعد از اسم در هیچ زبان هند و اروپایی دیده نمی شه و شباهت به زبانهای التصاقی (مثل ترکی و فنلاندی و …) داره و این می تونه دلیل محکمی باشه که زبان گیلکی رو از خانواده زبانهای هندواروپایی خارج کنه و یک خانواده زبانی جدید رو در دنیا مطرح کنه
اثباتی درباره یکی بودن «بودن» و «شدن» در گیلکی :
در اینجا زمانهای مختلف بوستن یا بون را صرف می کنیم و به معانی آن دقت می کنیم
1))))
بودن : ریشه گیلکی: « b*x » شاید هم Bu البته با شناسه های درهم ریخته
————- مصدر —- Bo”n
بوم : بودم ———— bum
بی : بودی ————— bi
بو : بود ——————- bu
بیم : بودیم ————- bim
بید(ی) : بودند —– bid(i)x
بید(ی) : بودند
2))))
شدن : ریشه گیلکی — « b*x »
——— مصدر ———- Bo”n
بم : می شوم ———— bam
بی : می شوی ————— bi
به : می شود —————- be
بیم : می شویم ———— bim
بید(ی) : می شوید —- bid(i)x
بید(ی) : می شوند
3))))
« بشوم و باشم » :ریشه گیلکی« b*x با پیشوند b » که در تداول عامه مصوتها اغلب همردیف می شوند
—- مصدر ——- Bo”n
ببم : بشوم یا باشم —– Babam
ببی : بشوی یا باشی ——- Babi یا bibi
ببه : بشود یا باشد ——- Babe
ببیم : بشویم یا باشیم —– Bibim
ببید : بشوید یا باشید —— Bibid
ببید : بشوند یا باشند —— Bibid
4))))
شدم: ریشه گیلکی:Bo*x با پیشوند b همردیف شده (بوستن Bo-stan مصدر اصلی Bo’’n است)
—— مصدر ———- Bo”n
ببوم : شدم —– bobom
ببویی : شدی —- boboii
ببو : شد ——– — bobo
ببوییم :شدیم — boboiim
ببویید :شدید — boboiid
ببویید :شدند —- boboid
5))))
شده بودم :ریشه گیلکی bo با پیشوند b همردیف شده با کمک فعل بودن Bum , bi ,bu
——- مصدر ——- Bo”n
ببو بیم :شده بودم — Bobo bum در صورت آوردن «اگر»، bobobim بکار می رود
ببو بی :شده بودی —- Bobo bi
ببو بی : شده بودی — Bobo bu در صورت آوردن «اگر»، bobobi به کار می رود
ببو بیم : شده بودیم – Bobo bim
ببو بید :شده بودید — Bobo bid
ببو بید :شده بودند — Bobo bid
6))))
اگر بودم : ریشه گیلکی: bost ، کاربرد اسم مفعول : Boste
———– مصدر ———– bostan
اگر ببوسته بیم :اگر بودم — bo boste bim
اگر ببوسته بی : اگر بودی — bo boste bi
اگر ببوسته بی : اگر بود —- – bo boste bi
اگر ببوسته بیم : اگر بودیم – bo boste bim
اگر ببوسته بید : اگر بودید — bo boste bid
اگر ببوسته بید : اگر بودند —bo boste bid
با مشاهده مصدر bo”n که در زمانهای مختلف صرف شده می بینیم که در گیلکی اصیل بودن و شدن در واقع یکی هستند و از یک ریشه و مصدرند .
«بودم» و «می شوم» در اغلب اشخاص صرف ، مشترکند (ردیف 1 و 2)
«بشوم » و «باشم » در همه اشخاص یکسان است ( ردیف 3 )
در ردیف 1 و 2 و 3 از مصدر Bo”n یا bostan ، ب b برداشته و استفاده می شود
در ردیف 4 و 5 از مصدر Bo”n یا bostan ، بُ bo برداشته و استفاده می شود
در ردیف 2 و 3 می بینیم که تنها با افزودن پیشوند ب که معمولاً تاکیدی است مفهوم «می شوم» به «باشم» و «بشوم» تغییر می یابد
در ردیف 5 با اینکه با کمک فعل بودم=بوم ، شده بودم = ببو بوم ، ساخته می شود چنانچه وجه «اگر» استعمال شود یعنی اگر شده بودم : شناسه ها در اول شخص و سوم شخص مفرد بهم می ریزد ، به صورت اگر ببوسته بیم : یعنی اگر شده بودم و اگر ببوسته بی : اگر شده بود (او)
در زبان گیلکی اصیل ، چنانچه بخواهیم از بودم با وجه «اگر» صحبت کنیم ، از ساختار بوسته بیم ، بوسته بی … استفاده می شود . «اگر بوم» در گیلکی اصیل کاربرد نداشته است و در سالهای اخیر عده ای عباراتی مانند «اگر من بوم» یا «اگر اون بو» را استفاده می کنند که غلط است ، در گیلکی درست و اصیل طبق ردیف 6 استفاده می شود.
در کل فعل بودن یا شدن در گیلکی یکی است به این صورت :
مصدر : ——- bostan
ریشه کامل : — bost
ریشه حین : — — bo
مصدر فرعی : — bo”n
با مشاهده صرف فعل بون یا بوستن در 6 حالت فوق و کمی دقت موضوع آشکار می گردد.
توجه کنید که باشم و بشوم (در تمام صیغه ها) در گیلگی تفاوتی ندارند (ردیف 3) و «بودی» و «می شوی» به جز صیغه های اول و سوم مفرد در سایر صیغه ها در گیلکی یکسان هستند (ردیف1 و 2)
نکته :
با تاثیر گذاری زبان دری (غلط مشهور : فارسی) در بین گیلک ها که در زبانشان بر خلاف گیلکی دو مصدر بودن و شدن به جای تنها مصدر «بوستن» گیلکی وجود داشت ، کم کم در تفکر گیلک ها بین بودن و شدن تفاوت ها عمیق تر شد و احساس نیاز به وجود دو مصدر برای مطابقت با زبان تاره وارد احساس شد ؛ بنابراین از مصدر بوستن ، مصدر فرعی «بؤن» را ایجاد نمودند. اگر چه بون هم معنای بودن می دهد هم معنای شدن ، اما بوستن تقریباً فقط معنای شدن را می دهد مگر در حالت «اگر امان نبوسته بیم» = اگر ما نبودیم ، که در اینجا هنوز مفهوم قدیمی بودن را می رساند.
به جای ردیف 4 می توان از صرف زیر هم استفاده کرد:
7))))
ببوستم : شدم
ببوستی : شدی
ببوست : شد
ببوستیم : شدیم
ببوستید(ی) : شدید
ببوستید(ی) : شدند
نکته 2 :
اگر مصدر ما bostan باشد ریشه کامل bost و ریشه حین bo می شود و مصدر فرعی bo’’n
اما در ردیف های صرفی 1 و 2 و 3 می بینیم که فقط b به جای bo استفاده شده و شناسه ها مخدوش هستند؛ فرض من این است که در ردیف های فوق هم بایستی bo به کار رفته باشد ولی به تدریج تغییرات آوایی ایجاد شده و o ی bo در مصوت شناسه ادغام شده باشد :
مثال : بم ، می شوم : bo+am = boam >>> bam
با توجه به اینکه هم آوایی مصوت ها در زبان گیلکی بسیار کم اتفاق می افتد ولی در صرف 7 زمان مختلف مصدر «بوستن» که در بالا آمده ، ما هم آوایی پیشوند ب را می بینیم بنابراین می توانیم بپذیریم که o ی bo هم دستخوش تغییرات آوایی شده باشد.
صرفهای امر و آرزو :
باش و بشو هم درگیلکی یکی است:
آدم بوبو : آدم باش / آدم بشو
به بیدینم تو ساکت «بی بی »
می شود ببینم تو ساکت «باشی / بشوی»
در تفکر زبان گیلکی بودن و شدن یک چیز است.
من هنوز هم با اسم مصدر با ـش در گیلکی مشکل دارم
در فارسی کاوش ، دانش ، چینش ، گردش ، چرخش ، گزارش ، بینش و … فراوانند
اما در گیلکی آیا چنین ساختاری سابقه داشته یا تقلیدی از زبان دری فارسی است ؟
من لرزش و پرکش شنیده ام اما گمانم این است که تقلیدی از فارسی است و اصالت گیلکی ندارد؟
تی نظر چیسه برار جان ؟
ایتابون؛
راجه به پوررضا کارؤن مو خالی تی بوته گبه اصلاح بودم. راجه به شرق و غرب و اختلاف و ای چیزؤن چیزی نوتم. ای گبؤن اصلن می تفکر و می کارˇ مئن جاجیگه ندأنه. فقط تی پیشفرضه نقد بودم چون ای پیشفرض سر نتیجهگیری بودهبی و خاستم بگؤم تی نتیجهگیری باطله چون این پیشفرض باطله. (منطق استنتاجی)
هیتؤرم راجه به باخی تی گبؤن می نظر و نقده بوتم. هوتؤ کی تونم هر دفأ بخاستی (هی دفأرˇ مورسؤن) تینی و حق دأنی کی تی گب و نظره بنویسی. ولی مو حق دأنم تی گبؤنˇ مئن بد و خوبه سیوا بکونم و هرجا بدئم سأب کأدری تذکر بدئم. شاید مو راجه به تی سأبؤن اشتباه بودهبیم اما ایشؤن ربطی به قؤد بؤن ندأنه. هر کاری، خو فند و لیمه دأنه و خأ او کارˇ فند و لیمه یاد گیتن و بازین او کاره گودن. می گب هینه. وختی خأنیم یکته زوانˇ مئن نظریه و فرضیه صادر بکونیم یا اونئبه کلمه چاکونیم خأ او زوانه خوروم بشناسیم. بازون خأ زوانشناسیم یاد بگیریم.
یکچی دیگرم کی مؤهمه اینه کی بدؤنیم گیلکی ادبیات و زوانˇ مئن، أمه یکدفأ یکته خالی فضا مئن نئسأیم. ای زوانˇ مئن چن دهه راجه به ادبیات و زوان کار ببؤ. کتاب چاپ ببؤ. چنته لؤغتنامه دأنیم. کلمه چاگودنˇ وأسیم فارسی و تورکی و آلمانی و… أمئبه تینن درس ببون.
ناواله مو هیچیه دنوستم. اینم بوتم کی تی گبؤن ویشتری مفید بؤن. منم خیلی چیزؤن تی گبؤنˇ جی یاد بیتم. اما هرجا بدئم تی اطلاعات کمه پیشنهاد بودم کی بشی راجه به اون ویشتر بخؤنی.
کتاب خؤندن بد نیه. کتاب خؤندنه پیشنهاد گودن کی هیچ بد نیه!
بعضی فرضؤن و پیشفرضؤنه دأنی کی ندؤنم کؤره جی بأردی؟ ای گبˇ مورسؤن کی گونی «گیلکی باخی زوانؤنˇ همره فرق دأنه»؟ همهته زوانؤن همهته دیگرˇ همره فرق کؤنن امما ایتؤ نیه کی أمه یکته زوانه دؤجین بکونیم و بگؤیم ای زوان باخی همره فرق دأنه و اینˇ سر سیوا! تازه أگرم قرار ببون دونیا مئنˇ ای همه زوانؤنˇ مئن یکته زوان ببون کی پور تؤفیر بدأره اون گیلکی نیه. بازین ندؤنم چره تاکید کؤنی کی گیلکی خیلی قوت دأنه و فارسی ندأنه! ای جور قیاسؤن دؤنشی (علمی) نیه. هیشؤن آدمه وادأنه کی نتیجه بگیره تی باخی استدلالؤن نی نخأ دؤنشی ببون.
ایسه او دستوری کی گونیه مو هلئه ندئم کی قضاوت بکونم اما وختی گونی «ایسن و ایسأن و نأنˇ تفاوتؤنه فأمسن تی تحقیقات ایسه» آدم هنده شک کؤنه کی نکونه او دستورم هیتؤ ببون کی أگر ببون نشأنه زیاد اونه اعتماد گودن. جون ای سو ته فعلˇ تفاوت هنی واضحه کی دئه اونˇ سر تحقیق گودن ندأنه. هی «گیلکی مدرسه» مئن یکته أمی درسؤن راجه به ایشؤنˇ تفاوت بو.
– ممنون بنم راجه به د، دو، دی تفاوتؤن مئبه مثال بزنی. هو مثالˇ نقضی کی بوتی. منم دؤنم کی فو/فا فرق دأنن. اما مو اصلن پیشوند «ف» گبه نزئم. بوتم پیشوند د/دو/دی. پس أگه مثالˇ نقض أردهدری هینˇ جی بأر. می مثال اینه: دچکسن=دوچکسن. ایسه تی مثال نقض چیسه؟
پس خنده جا، هونˇ سر مثال بأر کی مو اونه نقد بودم. ناواله منم دؤنم کی ف چن جورˇ پیشونده. اینم تی جی پیشتر ائره فرهنگ قادری بنویشته دأنه:
http://khurtav.blogfa.com/post-83.aspx
پس نأ تنها قانع نبؤم بلکی ویشتر راجه به تی صلاحیت و سواد گیلکی زوانˇ سر شک بودم. مو وختی تی کامنتؤنˇ جیر می نقده بنویشتم خیال گودم بحث کأدریم اما بخیاله تو جنگ کأدری کی خنده و غرور و ای چیزؤنˇ گبه زئنی.
مو ولی نأ جنگ دأنم و نأ ای جور بحثؤنˇ مئن خنده کؤنم و نأ هنی خودمˇجی یقین دأنم کی مغرور ببوم. تا اؤره کی می سواد کشنه بحث کؤنم و هرجا سأب بودم و می سأبه بفأمسم قبول کؤنم.
اینکه تی هدف أمی زوانˇ پیشرفته خؤبه امما جخترأندی کی خیلیئن فارسی مئنم خأستن خوشؤنˇ زوان پیشرفت بکونه اما هنی عجایبˇ غرایب کلمه چاگودن (پولینه و چرخبال و کشلقمه و…) کی ویشتر اسبابˇ خنده و مزاق ببؤن.
مردومه جذب گودن خؤبه اما به چی قیمتی؟ قرار نیه کی مردومه دورؤ بگؤیم و جذب بکونیم. قرار نیه یک نفر یکچی غلط بوته بگؤیم راسه گونی تا جذب ببون. تازه وختی گب، زوانˇ دابدستورˇ گبه، پس توده و عوامˇ همره سرˇکار ندأنیم. پس طرف نی اهلˇ دؤنش و بحثه و وختی اونˇ جی نقد بودیم اونم خو استدلاله ابئنه. مگر اینکه راهه اشتباهی بمأبون.
– اومختنˇ جی چوتؤ گیلکی زوره نشؤن بدأی؟ یعنی چی قابل هضم نبو؟ اومختن خیلی ساده مصدر مختن ایسه به علاوهی پیشوند «او». چی زور و توان و پتانسیلیه نشؤن دئنه کی پیشتر بر هیچ زوانشناسی هویدا و مکشوف نبؤبو؟! می گب این بو کی ای فعلی کی چاگودی ربطی به اینترنت و وب ندأنه. تو گونی اونˇمئن یکچی کشف بودی کی هیچکی تی جی پیشتر اونˇ جی خبر ندأشت؟ تا ائره چنته چیزه ادعا بودی کی «کشف» بودی و مو اثبات کأدرم کی خیالبافی کأدری. اینم یکته دیگه. مو ندؤنم چوتؤ شأنه یکته دؤنشی بحثˇ مئن «هضم گودن»ˇ جی استفاده گودن!
– راجه به پیشوندؤن یکسره سأب کأدری. چون تی زوانه خوب بلد نی. بازین وختی اونˇ جی یکچی تازه یاد گینی خیال کؤنی خالی خودت کشف بودی و تئبه نمود کؤنه. بخیاله باخی مردومم تی مورسؤن گیلکی همره غریبه ایسن. امما خالی راجه به پیشوندؤن یک عالم مقاله بنویشته ببؤ. بشو پرتال علوم انسانیه وامج. یاجنی.
– مو نوتم پیلˇ کسؤنˇ گبه نخأ نقد گودن. بکون. اما سوادˇ جی. نأ اینکه خیال بکونی یکچیه بیاتی، پس خودت اول کشف بودی. یا نأ اینکه وختی مو گونم پیشوند د/دو/دی یکی ایسه تو اثبات گودنˇ وأسی فو و فا تفاوته مثال بزنی! مگه مو فو و فا گبه بزئم؟! بازین فازمهم بکونی کی «بدی؟ می گبه بقایده و دقتأجی نخؤندی.» از قضا تی بنویشتهنه دقتأجی بخؤندم.
– أگه قرار بو یکته نشانه جی (حرف اضافه تأخر) نتیجه بگیریم کی گیلکی هند و اوروپایی زوان نیه بازین صدته نشانه کی هند و اوروپایی زوانؤنˇ همره اشتراک دأنه چی بنه؟ تی گب و استدلال دؤنی چیه مؤنه؟ اینه مؤنه کی أمه یکته پستاندار بیاجیم کی پستاندارؤنˇ همهته خصلتؤنه بدأره، یعنی زاک بچینه، پستؤن بدأره و… امما دوته شاخکم بدأره سوسکؤنˇ شاخکˇ مورسؤن. بازین بگؤیم: بدی؟ شاخک دأنه! پس پستاندار نیه و حشره ایسه! (ای جور استدلالم مأ ویشتر شک تؤدئنه کی تی «تحقیقات» راجه به گیلکی چوجور تحقیق ایسه.)
– مو نفأمنم چره هنی اصرار دأنی فارسی غلطه و خأ گوتن دری! هو زوانˇ صاحبؤن خأ بگؤن خوشؤنˇ زوانه چی دخؤنن. ای جور کینتوزی و دوشمند دأشتن چی فایدهیی دأنه؟ چره خأنی گیلکیه همیشک فارسی پیش تعریف بکونی و اونˇ جی قیاس بکونی؟ بخیاله مسابقه ایسه و ای موسابقه مئن گیلکی خأ حتمن ببره و فارسی دبازه!
– راجه به بؤن و بؤستن و ایشؤنˇ معنیم خأ توضیح بدئم کی «اصیل» و باخی تصوراتی که راجه به «عمیق شدن چیزی در تفکر گیلکها» بنویشتی منه دؤنشی گبˇ مئن جیگه بدأره. ایتؤ راجه به زوانˇ دابدستور گب نزئنن.
قضیه خیلی ساده ایسه:
أمه یکته بؤن (بؤستن) دأنیم کی اینˇ معنی بنه: شدن.
بؤن (بؤستن) ساده فعل ایسه. اما تویمفعلؤن (فعل مرکب) مئن فعلˇ کومکی نی دأنیم: خوردهدرم. شؤندبو. بشؤبو. فگرسهبی.
فعلˇ کومکی فعلی ایسه کی تینه یکچی جی تویمفعل (فعل مرکب) چاکونه. حتا أگه او چی، فعل نبون: خنده دبو. سوالؤنه حل دره.
چن جوره کومکی فعل دأنیم کی یکته هی «بؤن» ایسه. بؤن (بؤستن) جغرزˇ اینکه خوشئبه ساده فعله، تینه کومکی فعل نی قرار بگیره و وختی کومکی فعل بنه، دئه «شدن» معنی ندئنه. چی معنی دئنه؟ «استن». (استن. نه هستن! هستن گیلکی مئن بنه: دبؤن. یعنی د+بؤن)
ائره یعنی تویم فعلؤنˇ مئن، بؤن، «نشانهی نمود» محسوب بنه و کومکی فعل ایسه.
یعنی هوتؤ کی گونیم: تو خوجیر ایسی. بوگذشته مئن گونیم: تو خوجیر بی.
هر دو جا ایسن (استن) معنی دئنه.
اما سوال اینه أگه مو گونم خالی وختی «ایسن» (استن) معنی دئنه کی کومکی فعل ببون پس ای آخری مثالؤن چیسن؟ می نظر اینه کی ائرهم کومکی فعله چون خوجیرˇ جی فعل چاگوده. تویمفعل: خؤجیر بؤن.
– هیتؤرم شأنه اثبات گودن کی باشیدن و بودن یکی نین. ضمنˇ اینکه أمی طرف گونیم: آدم بباش. ای فعله دأنیم و بؤن و ایسنˇ همرهم تؤفیر دأنه. پس ای گب کی «در تفکر گیلکی [تفکر گیلکی دئه چیسه؟!] بودن و شدن یک چیز است» کالˇ گبه. مگه بنه ای پیلایی ملت نفأمه کی ایسن (بودن) و بؤن (شدن) کسؤنˇ همره تؤفیر دأنه؟ ای وضعیت اینگیلیسی مئن نی برقراره: be/am/is/are.
– خودت گیلکی جی چن ته اسمˇ مصدر مثال زئنی کی -ش همره چاگوده ببؤن و بازین گونی گمان کؤنی فارسی جی تقلید ببؤن. چره ایتؤ گمان کؤنی؟ هنده ایجور اسمˇ مصدر دأنیم: کونوش. گرش. الخ.
تازه برفرض کی فارسی جی بمأبون، وختی گیلکی مئن یک عالم اسم مصدر تولید بوده پس گیلکی شیم ایسه. أمی مبنای تئوریک راجه به زوان کسؤنˇ همره فرق دأنه. مو «زبان باز» تئوری جی کاراکشنم و تو «اصالت و بکارت زبانی» تئوری جی. مو گونم حتا مصدر «یت» نی وختی گیلکی مئن بمأ خأ اونه کاراکشئن هوتؤ کی فارسیم ای پسونده عربی جی هیته. یعنی اصلن «گیلکی اصیل»ˇ دومبال دنئم و نخأنم زمینه بکنم تا فرسم به او زوانی کی باکره بو. ایجور زوان ندأنیم. زوانؤن همه کسؤنه تنأشؤرن. زوانؤنˇ مئن مرز مشخص ندأنیم. دؤلتؤن مرز کشنن.
دو + خادن = دوخادن – دوخان >>> فراخواندن ، صداکردن ، صلا ، دعوت
اگر هم آوایی را در نظر بگیریم بایستی دوخادن می شد : داخادن که نیست
این یک مثل نقض چون در متنم بود تکرار نکردم
اما حق با توست در اکثر فعلهایی که پیشوند دَ دارند هموایی رخ می دهد ، اما « دو » متفاوت از دَ است طبق همین «دوخادن»
نکته :
در گیلکی شرقی تمایل به هم آوایی بیشتر است ، در رشتی بسیار کم
گیلکی رشتی درواقع حاصل امتزاج گیلکی و تالشی است با غلبه قاطع گیلکی،
شواهد تالشی در زبان گیلکی رشتی پنهان است . بارزترین نمود آن در افعالی است که در زبان رشتی هست اما در شرقی نیست : مثل والاخانئن ، دشخاردن ، واسوخستن ، اوسادن و … که دقیقاً در تالشی هم به همین ترتیب استفاده می شوند.
یا ساختار استمراری با «کرا» کرا ایشتاوم = ایشتاوستن درم
وقتی در یک زبان ، برای یک ساختار یا مفهوم دو شکل وجود دارد به این معناست که یا از یکدیگر اشتقاق یافته اند یا از دو منشا متفاوت آمده اند: کرا ایشتاوم و ایشتاوستن درم از دو منشا مختلف آمده اند ؛ یکی تالشی است ، دیگری گیلکی
در زبان تالشی هم آوایی بندرت اتفاق می افتد ، به دلیل تاثیر تالشی بر گیلکی رشتی است که در رشتی هم هم آوایی بسیار کم اتفاق می افتد.
اورگادن
درگادن
وارگادن
در فعلهای بالا ریشه اساسی rgadan* است ( * به معنای یک مصوت خفیف است)
او + *رگادن = اورگادن – صدا اورگادن = صدا بلند کردن
وا + *رگادن = وارگادن – زای وارگادن = سقط کردن
دَ + *رگادن = در گادن
متاسفانه عده ای گمان کرده اند که در «درگادن» ، در پیشوند است ، طبق مثالهای بالا چنین حرفی درست نیست و در «درگادن» دَ پیشوند است.
از طرف دیگر در هیچ جای دیگری «در» به عنوان پیشوند استفاده نشده است
درگادن را به صورت دگادن هم به کار می برند که تائیدی دیگر است
دو + خادن = دوخادن
دَ + شادن = دشادن
دی + چئن = دیچئن
اگر قرار بود هم آوایی اتفاق بیفتد اینجور می شد :
داخادن
داشادن
دِچِئن
این دفعه برای هر سه مورد : دو – دَ – دی مثال آوردم که جای بحث نباشد
بنابراین دو – دَ – دی ؛ 3 پیشوند متمایز هستند
زاکان دوخان سفره یَ کی دیچئید مرا ایتا شمد دشانید.
=== du xan ======ه di che ======ه dǝ shan
مطلبی که گفتم جز تحقیقات من است و قبل از من کسی نگفته موضوع انواع گروههای فعلی بود که در ویکی پدیای گیلکی حدود 10 سال پیش نوشتم و الان هم موجوده
حتی در فارسی هم کسی چنین چیزی را بیان نکرده بود تا آن زمان.
بر این اساس فعلهای گیلکی ریشه های حین و کاملشان مطابق 7 گروه قانونمد هستند
1- …ـشتن / .. ـز(ج -س) مثل : جیویشتن جیویز – دیمیشتن دیمیز – ویریشتن ویریز
2- .. ـستن / .. – مثل : گردستن گرد – دوارستن دوار – مانستن مان
3- .. ـدن / .. ـن مثل : کودن کون – دوخادن دوخان – واشادن واشان
4- .. ـئن / .. ـین مثل : هئن هین – چئن چین – دئن دین – واوئن واوین
5- .. ـتن / .. – مثل : کفتن کف – کوشتن کوش – ایشواردن ایشوار
6- .. ـختن / .. ـز(ج) مثل : پختن پز – دباختن دباز – وامختن وامز(ج)
7- …ـئن / … مثل : شؤن شو – فارسئن فارس – دکشئن دکش
این تقسیم بندی باعث میشه تفاوتها و شباهتهایی بین گیلکی و فارسی نمایان بشه
شتن های فارسی تبدیل به ر(ل) می شوند ولی در گیلکی به ز(ج یا س )
انگاشتن >> انگار
انباشتن >> انبار
هشتن >> هل
اما بین ختن در فارسی و گیلکی تفاوتی نیست و هردو به ز تبدیل می شوند
افراختن >> افراز گیلکی : گشتن گز
انداختن >> انداز —— : واویشتن واویج (واویز)
پرداختن >> پرداز —— : ویریشتن ویریز
اما می بینیم که فعل نوشتن فارسی به جای اینکه نور never شود به سیاق گیلکی نوس یا نویس می شود .
توجه کنید که در گلکی مازندران به جای ویریز می گویند وِرِس ،
می گویند پس از سلطه اعراب هرکه نوشتن می دانست را کشتن و هرچه کتاب بود از بین بردند. پس می توانیم تصور کنیم در دو قرنی که در ایران کتابت از رونق افتاد مردم فعل نوشتن را هم چندان به کار نبرده باشند و لذا ریشه مضارع آن را هم فراموش کرده باشند
اما در همان دو قرن در سرزمینهای گیلکی کتابهای بسیاری نوشته می شد و ما می دانیم بسیاری از کتابهای اولیه فارسی از زبان طبری یا گیلکی ترجمه شدند . یک فرضیه می تواند این باشد که به همین دلیل نوشتن در فارسی به سیاق طبری (گیلکی) وارد شده و به جای تقلید از نگاشتن نگار >> نوشتن نور never به صورت گیلکی ـشتن / ـس (ز) رواج یافته : نوشتن نوس یا نویس (دقت کنید به veres گلکی به جای viriz رشتی)
لینک ویکی : http://glk.wikipedia.org/wiki/Gil%D3%A9ki
متاسفانه بخشهایی از نوشته حدود ده سال پیش من دستکاری شده
تعریف فعل مرکب با اون چیزی که گفتی فرق داره
خوردهدرم. شؤندبو. بشؤبو. فگرسهبی که گفتی فعل مرکب نیستند
بلکه صرف یک فعل در زمانهای مختلف هستند
خورده بودم فارسی یا have been saw انگلیسی فعل مرکب نیستند بلکه صرف یک زمان خاص از یک فعل هستند
فعل مرکب به pick up یا crack down یا نگاه کردن ، دور انداختن و … گفته می شه
دور انداخته شده بود : صرف زمان گذشته مجهول فعل مرکب دورانداختن و
انداخته شده بود : صرف زمان گذشته مجهول فعل ساده انداختن است
دقت کن
اون 7 صرفی که برای فعل bo”n در پستهای بالایی گفتم صرف زمانهای مختلف یک فعل است که در بعضی جاها معنای بود و باش می دهد و در بعضی جاها معنای شدن و می شوم و بشوم
فعل مرکب در گیلکی از bostan >>> مثل : واوستن یا فووستن است
دقت کن
ولی واوسته بو : صرف زمان ماضی بعید از فعل مرکب واوستن : باز شده بود
و بوبوسته بو : صرف زمان ماضی بعید از فعل ساده بوستن است : شده بود
خیلی تعجب کردم از قاطی کردن صرف زمانهای یک فعل با مفهوم فعل ساده و مرکب !!
ایتابون؛
– حرف من این است: دو/د/دی هر سه یک پیشوندند. یعنی در بعضی مناطق تلفظ میکنند دوخادن و برخی جاها دخادن اما در نهایت تفاوت تلفظ معنی را عوض نمیکند. این طور نیست به عنوان مثال خؤندن (خادن) را یک بار با پیشوند د به فعل جدیدی تبدیل کنیم و یک بار با دی فعل دیگری بسازیم و بعد با دو فعل سومی بسازیم.
حالا نمیدونم همآوایی یعنی چه. بنابراین سوالم را واضحتر میپرسم: یک مورد مثال بزن که برای یک فعل مشخص یک بار پیشوند دو و یک بار پیشوند دی یا یک بار پیشوند د آمده باشد و در این موارد معنی فعل متفاوت از مورد دیگر باشد. تنها در این صورت حرف شما درست است و پیشوندهای دو/د/دی سه پیشوند متفاوت هستند.
– دربارهی تاثیرپذیری رشتی از تالشی چون دربارهی تالشی اطلاع زادی ندارم اظهار نظر نمیکنم. اما این را میدانم که شما لهجهی گیلکی غرب (غرب رشت) را در نظر نگرفتید. از قضا پیوستگیهایی بین آن لهجهها و لهجههای شرق گیلان هم هست. اما در کل، به جز فعل اوسادن، باقی افعال با لحاظ کردن تفاوتهای لهجهای در شرق گیلان هم هست: دخشاردن. واسئن (مالیدن چیزی به چیزی).
– ممنون میشوم اگر دربارهی این مفهوم «همآوایی» که بارها ازش استفاده میکنی یک توضیح و تعریف ارائه بدی.
– دربارهی استفاده از عنوان «فعل مرکب» اشتباه کردم و اشتباه خودم رو میپذیرم. من هم مثل شما فعل مرکب رو میشناسم اما اگر درگیر عنوانی که به اشتباه استفاده کردم نشیم، باید به اصل حرفم دربارهی فعل بؤن برسیم و من همچنان همون رو عرض میکنم.
آمو کلاچئه طرف خنیم بگیم «آدم بشو» گونیم «آدم وکی» ؤ وختی خأن بگیم «آدم باش» گونیم «آدم ببو»
آدم وکی ءَ اول بار ایسه ایشتاوم
من چاره نرم جز ان کی می هو زبان ءَ کی دانمءِ شین ءَ دستور ءَ واگویم.
ا وکی فعل ءِ ریشه و مصدر چی ایسه ؟ ان ءِ باخی زماتان چتو به ؟
—
—
ان کی گی : آدم باش = آدم ببو ، آدم وکی = آدم بشو
هن نشان دهه کی بوستن یا بؤن : ببو ، «بودن» ءِ معنا یَ دهه علیرغم ان کی امان بوستن بؤن ءَ «شدن» دانیم ، ایا اون ءَ بودن ءِره استفاده بوکودیم.
یعنی درهم تنیده بودن معنای بودن و شدن در بوستن – بو ی گیلکی در آدم ببو = آدم باش هنوز نمایان است
/
وکی مرا بیشتر توضیح بدن لطفاً
یکی از پیشوندهای فعل که بسیار سروصدا خواهد کرد «نی» می باشد در نیشتن و نیویشتن
1))))
چرا نی پیشوند است ؟
زیرا یک راه پیدا کردن پیشوند این است که در حالت منفی کردن «ن» بین پیشوند و ریشه اساسی قرار می گیرد . بر این اساس به منفی ها توجه کنیم:
نیشتن >> نینشتن : نی + ن + شتن
نیویشتن >> نین ویشتن : نی + ن + ویشتن
2))))
نیویشتن اگر از نی + ویشتن ساخته شده باشد ما را به یک کشف جالب رهنموم می سازد : ویشتن – ویج (ویز) در گیلکی معنا دارد و با سوزاندن و تفت دادن و سرخ کردن و امثال آن مرتبط است. مثل واویشتن / دیبیشتن / فیبیشتن فیبیج
یعنی نوشتن با سوزاندن و داغ کردن و گرمادادن و آتش انجام می شده ! یک فرضیه قابل بررسی است.
جیویشتن هم از جی + ویشتن ساخته شده ولی در ابتدا مفهومی از آتش و گرما و تفت و کباب کردن در آن نمی بینیم ولی اگر دقت کنیم ، جیویشتن یعنی دررفتن یا نجات یافتن ، می تواند نجات یافتن از آتش و کباب شدن و داغ زدن باشد.
اگر جی ویشتن را نجات یافتن یا دررفتن از گرما و آتش فرض کنیم آیا می توانیم بگوییم در گذشته یکی از مجازات ها در بین گیلک ها توسط آتش انجام می شده ؟ و می سوزاندن یا داغ می زدند یا کباب می کردند ؟
در بین سرداران بزرگ گیلک ما مرداویج را داریم. مرداویج به چه معناست ؟ ویج را اگر از ویشتن – ویج (بیشتن – بیج) بدانیم باید در مرداویج هم به دنبال آتش و گرماو تفت و … باشیم
مرداویج می تواند : مرد ءَ ویج باشد یعنی «مرد را ویشتن» ، کسی که آدم ها را با آتش مجازات می کرده ، به آتش می کشیده ، کباب می کرده ، می سوزانده یا مشابه آن
یعنی اگر یکی از مجازاتها در بین گیلکان توسط آتش و گرما بوده جیویشتن یعنی از چنین مجازاتی دررفتن که بعدها برای هرنوع نجات یافتن و دررفتن و خارج شدنی استعمال شده . و مرداویج هم یعنی کسی که مردها را با آتش و حرارت مجازات می کرده
ایتابون؛
دوست من، این شیوه و فرضیات زیاد قابل اعتماد نیست. چون برای مثال جیویشتن خیلی راحتتر و نزدیکتر در مصدر موجود وؤشتن (جهیدن) میتواند ریشه داشته باشد. وؤشتن کی واز (پریدن) هم از آن گرفته شده. جوؤشتن/جویشتن میتواند خیلی راحت استفادهی پیشوند ج برای این مصدر باشد. ضمن اینکه نزدیکی معنایی هم دارند.
دربارهی مرداویج به طور دقیق نمیدانم این نام در چه دورهای به مرداویج اطلاق شد. اگر لقب باشد و نه نامی که از کودکی مورد خطاب قرار میگرفت شاید فارغ از بحث روی جویشتن بشود رویش حساب باز کرد اما اگر نامیست که از کودکی به مرداویج اطلاق میشد گمان نمیکنم در کودکی کسی پیشبینی میکرد که قرار است این مرد، مردان دیگر را داغ کند و بسوزاند!
در گیلکی رشتی ءَ مفعول مستقیم هیچ وقت حذف نمی شود حتی اگر اسم مختوم به مصوت باشد. در این حالت ءَ تبدیل به یَ می شود.
چنانچه ابزار ءَ مفعولی حذف شود به این معنی است که اسم و فعل با یکدیگر ترکیب شده و یک فعل مرکب ساخته اند و دیگر اسم ، مفعول نیست.
کلاچ ءَ بیدم : آن کلاچ را که تو می شناسی دیدم
کلاچ بیدم : یعنی کلاغ دیدم ، کلاغی که تو نمی شناسی ، در اینجا کلاغ مفعول نیست بلکه با فعل مرکب کلاچ دئن داریم
خانه یَ بئهم : یعنی همان خانه را که تو خبر داشتی خریدم
خانه بئهم : یعنی یک خانه که تو آن را نمی شناسی خریدم ، در اینجا خانه مفعول نیست بلکه فعل مرکب خانه خریدن داریم
کسانی که معتقدند : د دو دی — یا فا او فی — یا ج جو جی یک پیشوند هستند دلیلشان این است که در اصل دَ ، دو ، دی : د* است که وقتی برروی فعلی می نشیند بر اساس اینکه مصوت فعل چه باشد ، * هم همان حرکت را می گیرد. به تغییر یک مصوت و یکسان شدن آن با دیگری هم گروهی مصوتها ، همگروهی آواها یا هم آوایی می گویند:
د* + کودن = دوکودن
د* + بیشتن = دی بیشتن
د* + کفتن = دَکَفتن
براساس مثال بالا آنها می گویند دو – دی – دَ در اثر هم آوایی ایجاد شده اند و در اصل یک پیشوند به صورت د* یا دَ می باشند. مثال نقض چنین استدلالی را قبلاً برایتان آوردم ، دوباره تکرار نمی کنم
آنها می گویند همه دو دی د معنای در می دهند
آنها نی گویند درگادن ، در پیشوند است که همان د است اینها همه اشتباهند و قبلاً توضیح دادم
می گویند د معنای در می دهد همینطور دو و دی اگر چنین باشد باید توضیح بدهند دشادن یا دوخادن یا دیچئن چطور معنی در و درون می دهد:
اون چیزی که شما می گی تا حالا کسی نگفته ،
خیلی از ریشه های اساسی هستند که فقط یک یا دو پیشوند تا حالا برسرشان آمده و بعضی از ریشه ها هستند که با 7 یا 8 پیشوند هم ترکیب شده اند. یک نکته این است که هیچ فعلی نیست که با همه پیشوندها ترکیب شده باشد.
بنابراین درخواستی که کردید ربطی به موضوع نداشت.
مثلاً شادن را درنظر بگیرید : دشادن و واشادن و فی شادن داریم ولی جی شادن و نی شادن و اوشادن و ویشادن و بیشادن نداریم .حالا چون جی شادن یا جو شادن نداریم باید بگیم چون جی شادن همان معنای فی شادن را می دهه تا حالا چنین ترکیبی ساخته نشده ؟ خیر ، جی شادن از لحاظ تئوری قابل ساختن است ولی تا حالا نیازی در زبان به وجودش احساس نشده هر وقت لازم شد ، به کار می رود.
یک جواب به من بده برار :
تو به جای «بودن » شادبودن نزدیک بودن آدم بودن و … در گیلکی چی می گی ؟
حالا برای شدن ، شادشدن ، آدم شدن ، … در گیلکی چی می گی ؟
بون در رشتی یعنی بودن ، اغلب معنی بودن می دهد ولی معنای شدن هم می دهد ولی مردم کمتر برای شدن استفاده می کنند
آدم بون : در رشتی یعنی آدم بودن ، گاهی معنای آدم شدن هم می دهد
آدم بوستن : یعنی آدم شدن ، فقط معنای شدن دارد و معنای بودن نمی رساند
از لحاظ ساختاری : bostan و bo”n یک فعل هستند
مثل :چربستن و چربئن
یا
مختن و مجستن
مختن فعل اصلی است ، ریشه کامل : مخت ریشه حین : مج مصدر فرعی : مجئن یا مجستن
بؤن هم به همین ترتیب مصدر فرعی بوستن است .
یک بار از «لحاظ معنایی » و یک بار از «لحاظ ساختاری » ثابت کردم که بون و بوستن یک فعلند که در بعضی مواقع مفهوم بودن و باش را می رسانند و در برخی مواقع مفهوم شدن و بشوم و می شوم .
چرا فکر می کنی که گیلکی هم باید دقیقاً مثل فارسی باشه
مساله «تفاوت تفکر در زبانها» همین است . اما چون با آن آشنایی نداری نمی توانی این همه استدلال را قبول کنی زیرا در عمق تفکرت ساختار فارسی نشسته و برایت پذیرفتنی نیست که ممکن است شکل و ساختار دیگری هم وجود داشته باشد.
ما فعلهای جدید را به شکلهای مختلف می توانیم بسازیم:
چرب : چربستن ، چربئن
رقص : رقصستن ، رقصئن
مردم این دوره عادت کرده اند که با دو ساختار بالا بسازند ولی از لحاظ تئوری با 5 ساختار دیگر هم می شود ساخت
می دونی چرا این دوساختار رو مردم برای فعلهای جدید به کار می برند؟
چون در بین 7 ساختاری که من شناساندم این دوساختار ریشه حین شان نیاز به افزودن حرفی ندارد
فراموشی فعل مصدر «مختن – مج» باعث شد که مردم برای رفع نیازشان به مصدر دوباره یک مصدر جدید بسازند : مجستن را ساختند مجستن را مصدر فرعی در نظر می گیریم
وقتی مردم با 7 ساختار اساسی فعلهای گیلکی آشنا نباشند نمی توانند از آنها برای نصدر ساختن استفاده کنند پس می روند از ساده ترین ساختارها کمک می گیرند.
ساختارهای 2 و 7 که همان ستن /- و ئن / – باشند راحت ترین راه مصدر ساختنند
در حالی که می توانستنداز رها این مصدر ها را بسازند :
رهشتن / رز
رهستن / ره
رادن / ران
رئن / رهین
رهتن / ره
رختن / رز
رهئن / ره
باید ذهنتو خیلی بیشتر باز کنی امین جان
ایتابون؛
– ممنون از توضیحت دربارهی همآوایی. بله. من در مورد پیشوند «د» قائل به همآوایی هستم. اما در مورد ف نیستم. بنابراین وقتی شما مثال واضح تفاوت بین ف و فو را میآورید، نمیتواند نقض حرف من دربارهی پیشوند «د» باشد. زمانی این کار ممکن است که شما بتوانید عین همان موردی که در مورد پیشوند «ف» و «فو» گفتید در مورد پیشوند «د» نیز نشان بدهید.
توضیح دیگر اینکه پیشوند «د» معنی در نمیدهد اما درون یک گسترهی مشخص و محدود به فعل معنا میدهد. گرچه پیشوند «در» در فارسی هم عین این گستره را شامل میشود. یعنی از قضا دخادن در فارسی هم در ترکیب «صلا در دادن» نشانههایی به ما میدهد. یا دیچئن که آنقدر واضح است که نیاز به بحث ندارد.
– شما دو موضوع مختلف را با هم قاطی کردید که در نهایت به سوال من (که اینجا هم در بند قبلی بازپرسیدم) پاسخ ندهید. من هم متوجه این موضوع هستم که بسیاری فعلهای گیلکی با بسیاری پیشوندها ترکیب نشده یا دستکم این ترکیبها در زمان ما موجود نیستند و این مانعی برای ترکیبهای آینده نیست. کمااینکه در ترجمهام ازعهدعتیق به گیلکی مدتها پیش از این امکان استفاده کردم و برای نزول وحی، فعلی را به کمک پیشوندی به کار بردم که پیش از این با هم ترکیب نشده بودند. توی داستانهای گیلکیام هم از این موارد هست. اما این چه ربطی به حرف من دارد؟ حرف من: وقتی شما مثال واضح تفاوت بین ف و فو را میآورید، نمیتواند نقض حرف من دربارهی پیشوند «د» باشد. زمانی این کار ممکن است که شما بتوانید عین همان موردی که در مورد پیشوند «ف» و «فو» گفتید در مورد پیشوند «د» نیز نشان بدهید.
مگر اینکه حرف شما این باشد: اگر ما دکودن داریم و دوکودن و دیکودن نداریم، و من نمیتوانم مثالش را بزنم اما به این معنی نیست که امکانش نیست. امکانش بوده که ما دکودن و دوکودن و دیکودن داشته باشیم و حالا فقط یکیش را داریم. اما دو مشکل پیش میآید:
ادعای شما باید بر اساس شواهد موجود اثبات شود. همانطور که دربارهی فو/فی با مثال موجود اثبات شد.
دیگر اینکه وقتی همزمان دکودن و دوکودن با معنی مشترک وجود دارد، یا دوخؤندن و دخؤندن، پس من برای ادعای خودم (یکی بودن سه پیشوند دی/د/دو) شواهد موجود دارم و شما هنوز شاهدی ارائه نکردید. در عوض هی به پیشوند دیگری (فو/فی) که من روی آن بحثی ندارم و قائل به تفکیکشان هستم ارجاع میدهید.
– پاسخ پرسشت:
آدم بودن: آدم بؤن
آدم شدن:آدمأبؤن
من منکر معنای «بودن» برای بؤن نشدم اما سعی کردم توضیح بدهم که این معنا در نقش نمودی بؤن خودش را نشان میدهد. ولی الان این همه تلاشت برای اثبات یکی بودن بؤستن و بؤن را نمیفهمم! مگر من گفتم اینها دو تا فعل مختلفند؟ و بعدتر چرا قضیه را به تفکر فارسی و این حرفها ربط میدهی؟ یکجا از حرفهای من بیار که گفتم بؤستن با بؤن فرق دارد. همه جا این دو را در کنار هم و یا یکی داخل پرانتز کنار دیگری آوردهام. از نظر من این بحث حاشیهایست و ربطی به بحث ما دربارهی پیشوندها ندارد.
میشه اون مثالی که باعث شد تفاوت ( فو / فی ) را قبول داشته باشی بنویسی
ایتابون؛
حالا که دوباره به نوشتههات نگاه کردم متوجه شدم که برای تمایز پیشوندهای فا و ف و فو هم مثال و توضیح مشخصی ننوشتی و من با زمینهی ذهنی که از بحث توی وبلاگ خورتاو (که بالاتر توی بحثمون لینکش رو گذاشتم) داشتم گمان کردم تو از اون موضع داری روی تفاوت پیشوندهای فو و ف تاکید میکنی.
بنابراین خوب شد این رو ازم پرسیدی و من رفتم دوباره نوشتهت رو خوندم. حالا باید ازت بپرسم: به طور دقیق دلایلت رو مبنی بر:
الف- مستقل بودن پیشوندهای فو و فا و ف از هم
ب- مستقل بودن پیشوندهای دو و د و دی ازز هم بیان کن.
برای آخرین بار یک توضیحی درباره بودن – شدن می دم .
ما در فارسی دو فعل مجزا داریم
1) بودن (مصدر) – بود (ریشه کامل) – باش (ریشه اقدام)
2)شدن (مصدر) – شد (ریشه کامل) – شو (ریشه اقدام)
اما در گیلکی یک فعل داریم که وقتی به صورتهای مختلف صرف می شه در بعضی صرفها با شدن فارسی هم معنی می شه و در برخی صرفها با بودن فارسی هم معنی می شه، اون فعل گیلکی اینه :
)) بوستن (مصدر) – بوست (ریشه کامل) – بو (ریشه حین یا اقدام) – بؤن (مصدر فرعی)
خب : وقتی یک فعل بوستن بعضی جاها معنی بودن میده بعضی جاها معنی شدن : یعنی اینکه بودن و شدن در فعل بوستن مستتره ، یعنی بودن و شدن در گیلکی در هم تنیده است . یعنی بودن و شدن در زبان گیلکی به عنوان یک مفهوم کلی دیده می شه. اگر دو مفهوم جدا بود از اول براش دوتا مصدر جداگانه وضع می کردند : به این میگن تفاوت تفکر دو زبان.
علت ساخته شدن مصدر فرعی «بؤن» :
مصدر فرعی بون چرا ساخته شد ، کاری بی دلیل انجام می شه ؟ خیر . پس دلیلش چی بود؟
علت این بود که گیلکا وقتی با زبان فارسی برخوردند دیدند که در مقابل دو مصدر بودن و شدن فارسی فقط یک مصدر بوستن رو دارند . پس این احساس نیاز در اونها پدید آمد که برای هر کدام از بودن و شدن فارسی یک معادل مجزا داشته باشند ، بنابراین از مصدر بوستن ، مصدر جدید بون را درست کردند که البته در صرف فعلها تغییری ایجاد نمی کرد . ولی در این وضعیت از بوستن و بون یکی را معادل بودن گرفتند ، یگی را معادل شدن.
در حالیکه هنوز در صرف بوستن و بون مفاهیم بودن و شدن درهم تنیدگی خودشو حفظ کرده.
امروزه در گیلکی رشتی : بوستن فقط معنی شدن دارد
و بؤن : همزمان برای یک رشتی هم معنای بودن را دارد هم معنای شدن را.
والسلام
حتا اگر باز هم ایراد بگیری دیگه درباره این موضوع چیزی نمی گم!! هر سوالی داشته باشی توی مرور گفته هام جوابش هست.
ایتابون؛
فرضیهی تبارشناسانهت دربارهی مصدر بؤن غلطه. چرا؟ خیلی ساده. بؤستن در لهجهی رشتی کاربرد داره و معادلش در شرق گیلان و حتا مناطقی از غرب گیلان بؤنه. یعنی ما در شرق گیلان بؤستن نداریم و به طور دقیق برای همهی کاربردهای بؤستن از بؤن استفاده میکنیم. پس گمان نکنم که این «گیلکها»یی که میگی در برخورد با فارسی به فکر ساختن مصدر بؤن افتاده باشن. چون بؤن پیشتر وجود داشته در کنار بؤستن. من منکر معنای بودن برای بؤن/بؤستن در مواردی که نقش نمودی دارند و یا موارد احتمالی که ممکنه من حواسم بهش نبوده باشه نیستم اما مخالف این فرضیه هستم که بؤستن رو یک حالت اصلی و اولیه میگیره و بؤن رو مصدر فرعی معرفی میکنه که گیلکها درست کردند در برخورد با فارسها!
ضمن اینکه من نمیدونم توی فرضیهی تو لحظهی رویارویی تاریخی گیلکها و فارسها کی و کجا بوده اما این رو میدونیم که «شدن» تا همین چند وقت پیش توی فارسی به معنی «رفتن» بوده و نسبت نزدیکی با شؤن به معنی رفتن داره. گمان میکنم گیلکها خیلی پیشتر از آخرین متنهای موجودی که شدن رو به معنی رفتن استفاده کردند، با فارسها برخورد داشتند و در نتیجه با دوگانگی شدن/بودن طرف نبودند.
من وقتی از اول نسبت به روش پژوهش و استدلال و استنتاجت نقد داشتم منظورم همین نقطهها بود.
ریشه اساسی جیویشتن : vishtan
و ریشه اساسی ووشتن : voshtan
است ، جیویشتن از voshtan ساخته نشده و vishtan چیز متمایزی است.
واویشتن : va+vishtan به معنای سرخ کردن و تفت دادن و برشته کردن است
واووشتن : va+voshtan به معنای رقصیدن و از شادی دست افشاندن است
اما جیویشتن از ji+vishtan ساخته شده و همانطور که گفته شد در تمام مشتقات ویشتن مفهوم حرارت و آتش نهفته است و بنابراین باقی استدلالهایی که قبلاً کردم به قوت خودش باقی ست.
ایتابون؛
دربارهی ویشتن و وؤشتن باید دلیل بیاری.
دلایل من برای ادعای خودم و رد ادعای تو:
الف- ما مصدر وؤشتن رو به صورت تغییر یافته هم دیدیم. مثل واز که همون وؤز از مصدر وؤشتنه. از طرفی وؤشتن و ترکیبهای مختلفش در حوزهی معنایی پریدن و جهیدن و در رفتن استفاده میشه و رقصیدن هم برای وؤشتن باز با همین جنبهی معنایی (برجهیدن به رقص) کاربرد داره.
ب- از طرفی جویشتن هم به معنی در رفتن و جان به در بردنه. و خیلی واضحه که فعل پیشوندداره.
از الف و ب من این فرضیه رو مطرح میکنم که احتمالن جویشتن هم از مصدر وؤشتن اومده.
اما تو چهطور از مصدر بیشتن/ویشتن به جویشتن میرسی؟ یعنی تنها حالت جویشتن، فرار کردن از خطر بریان شدن یا سوختن بوده؟! بعد چرا در مناطقی که ویشتن، بیشتن تلفظ میشه، جویشتن، جبیشتن تلفظ نمیشه؟
نقد اساسیتر به فرضیهی تو هم اینه که باید دید هر پیشوند چه بلایی سر فعل میاره. ج، شرایط صورت گرفتن فعل را به حالت سخت و پراصطکاک، از زیر، پنهانی، تودرتو، کسر کردن و… میبرد.
حال در فرضیهی من: ج+وؤشتن میتواند این حالتها را تداعی کند: پنهانی جهیدن. به سختی جهیدن. از زیر جهیدن. که همگی مفهوم فرار و جان به در بردن را میرساند.
در فرضیهی تو: ج+بیشتن (ویشتن): پنهانی کباب کردن! به سختی کباب کردن! یواشکی و از زیر کباب کردن. الخ.
اگر دو – دی – دَ به این شکل 3 پیشوند متمایز نباشند و
اگر فو – فی – فا به این شکل 3 پیشوند متمایز نباشند
باید فرض کنیم که فقط پیشوند د* و فقط پیشوند فـ* داریم
ستاره به این معناست که یک مصوت خفیف است که بسته به مصوت فعلی که به آن متصل می شود با آن هم آوایی پیدا می کند
مثلاً اگر د* + کودن شود * با و کودن هم آوا می شود و : دوکودن به دست می آید
د* + کودن = دوکودن du
د* + میشتن = دی میشتن di
د* + کفتن = دَکَفتن da
ف*+ کودن = فوکودن Fu
ف*+ بیشتن = فی بیشتن Fi
ف*+ داشتن = فا داشتن Fa
اگر فرض بالا را بپذیریم که پیشوند بر اساس مصوت فعل تغییر می کند ، آوردن یک مثال نقض این گزاره را نقض می کند.
کسی که چنین عقیده ای دارد باید جواب بدهد که چطور وضعیتهای زیر رخ می دهد :
د* + خادن = دوخادن Du
د* + شادن = دشادن Da
د* + چئن = دیچئن Di
اگر قرار بود هم آوایی اتفاق بیفتد اینجور می شد :
داخادن
داشادن
دِچِئن
پس چرا نشد؟ Du , Da ,Di ازکجا برای دوخادن ، دشادن و دیچـئن آمده است . جز اینکه بپذیریم Du , Da , Di 3 پیشوند مستقلند.
همینطور برای فا فو فی
ف* + کشئن = فا کشئن Fa
ف* + برمستن = فو برمستن Fu
ف* + شادن = فی شادن Fi
اگر قرار بود همه فا و فو فی یکی باشند و فقط در اثر هم آوایی تغییر شکل دهند بایستی می شد:
Fekeshen
Fabarmastan
Fashadan
پس چرا نشد ؟ فا و فو و فی از کجا بر سر کشئن و برمستن و شادن آمده جز اینکه بپذیریم هریک پیشوندی مستقل هستند.
والسلام
امیدوارم کافی باشه
ایتابون؛
دربارهی پیشوندها: برهان نقضت خیلی راحت نقض میشه دوست من. چطور؟ به این صورت که ما همین حالا در مناطق مختلف با تلفظهای مختلف هم دوکودن داریم و هم دکودن. هم فاگیفتن داریم و هم فیگیفتن و هم فگیفتن و هم حتا فئگیفتن! و هیچ هم معناها تغییر نکرده.
قضیه اینطور است که همآوایی مدنظر شما همه جا اتفاق نمیافتد. یعنی یک قاعدهی عام نیست که حالا ما یکجا نقض را اگر دیدیم بگوییم پس قاعده غلط است.
استدلال شما زمانی درست بود که همه جا دوکودن تلفظ میشد. آن وقت میشد نتیجه گرفت که اگر داخادن نداریم پس حرف شما درست است.
اما وقتی در کنار دوکودن، دکودن هم داریم پس نتیجه میگیریم که همآوایی گاهی هم رخ نمیدهد.
جواب شما: در این مواردی که مثال زدید هم همآوایی رخ نداده.
متاسفانه به طرز بسیار محدودی اطلاعات خود را روی لهجهی رشتی از زبان گیلکی استوار کردهاید و حتا از لهجهی گیلکی غرب گیلان (انزلی، آبکنار، فومن و…) خبر ندارید و این باعث میشود که این جور مواقع قاعدههایی را فرض بگیرید که قاعده نیستند. اگر باز این حرف بنده را حمل بر قُدبازی نکنید باید عرض کنم به شدت لازم است که با گیلکی شرق گیلان، غرب گیلان و غرب مازندران هم آشنا شوید و اگر قصد چاپ کتاب دستور زبان دارید رابطهتان باید چیزی بیشتر از آشنایی باشد.
ببین ما با وقتی می گیم شدن یعنی مفهوم شدن حالا هرجور می خواد باشه ، تبدیل شدن ، گشتن ، گردیدن ، شدن ، …
موضوع اینه که در گیلکی یک فعل وقتی در صیغه های مختلف میره در فارسی باید برای ترجمه اش از دو فعل متمایز استفاده بشه یکی ، بودن – باش
دیگری شدن – شو // گشتن – گرد // …
درضمن اگر شدن معنای رفتن را هم بدهد چیزی از معنای اصلیش بعنی تبدیل شدن کم نمی کنه و در هموم متونی که معنای رفتن می داده برای مفهوم شدن = تبدیل شدن هم به کار رفته پس ایرادت وارد نیست
نکته دوم :
حقیقت اینه که از روی شواهد زبان شناسی نمی شه گفت بون از بوستن درست شده یا بوستن از بون یا حتا هردو از یک فعل دیگه
چرب >> چربئن >> چربستن رو به یاد بیار
به هرحال چه بوستن از بون باشه یا برعکس یا حالت سوم یا حتا اگر فقط بون را هم داشتیم در استدلال من خدشه ای وارد نمی شه:
بون یک فعل است که وقتی در صیغه های مختلف صرف می شه برای معنا کردن آن در زبان فارسی باید از دو مفهوم و مصدر مجزای بودن و شدن استفاده کنند
بعنی بون : مفهوم بودن و شدن را همزمان در خود نهفته دارد
تمام حرف من همین یک خطه : «بون ، مفهوم بودن و شدن (گشتن گردیدن … ) را همزمان در خود نهفته دارد»
تا حالا هیچکدام از ایراداتت خدشه ای بر این استدلال ها وارد نکرده … تعجب می کنم چرا باورت نمی شه ؟
یا واقعاً باورت نمی شه یا نمی خوای باور کنی !!
ایتابون؛
تا جایی که من متون کهن فارسی خوندم، شدن معنی رفتن میداد و نه معنی تبدیل شدن. توی متون کهن فارسی، گشتن و گردیدن داریم. مبدل گشتن. تبدیل گشتن. البته سواد من توی متون کهن فارسی زیاد نیست ولی گمان کنم در حد بحث ما کفایت کنه.
پس ایرادم همچنان وارده. ضمن اینکه ایرادم متکی به موارد دیگه هم بود.
مساله سر این نیست که بؤن اول بوده یا بؤستن. من گفتم این دو تا یک فعل هستن برعکس چیزی که تو گفتی. اشکال من هم به این حرف تو بود.
بنابراین اگر تمام حرفت اینه که «بون ، مفهوم بودن و شدن (گشتن گردیدن … ) را همزمان در خود نهفته دارد»، من مخالفتی ندارم گرچه استفاده از گشتن و گردیدن و شدن در کنار هم رو درست نمیدونم. داستان فعل گردیدن و گشتن از شدن جداست.
ولی در کل، مخالفت من با موارد دیگهای بود که دائم مطرح میکردی و خیلی از پیشفرضهات و نیز فرضیهی عجیب و غریبت دربارهی «تفکر گیلکی» و رویاروییش با فارسها که سعی کردم نشون بدم نادرستن.
ولی در حد همون سطری که توی گیومه نوشتی، با نادیده انگاشتن همنشینی شدن و گشتن و گردیدن از سوی تو، من هم مخالفتی ندارم.
ولی بدبختی اینه که تو در کنار این عبارت یک عالم فرضیه و پیشفرض مطرح میکنی که آدم مجبوره نسبت به پرت بودنشون واکنش نشون بده.
یک مشکل اساسی اینه که من بر اساس رشتی حرف می زنم و تو لاهیجانی
مشکل دیگه اینه که در رشتی صورتهای کامل دست نخورده تر ماندند
امادر گیلکی شرقی تغییرات آوایی شدید رخ داده که تو رو دچار اشتباه می کنه
با توجه به شباهت ظاهری ووشتن و ویشتن در خط فارسی عربی برای اینکه دقت بالا بره باید لاتین بنویسی تا قاطی نکنی
ما دو ریشه اساسی داریم
1))) vishtan
2))) voshtan
از ویشتن : جی ویشتن ، واویشتن ، فی ویشتن ، دی بیشتن و … داریم
از voshtan : داریم vavoshtan به معنای رقصیدن
جی ویشتن : ji+vishtan : هیچ ربطی به voshtan نداره
اگر می خواست از voshtan باشه باید جیووشتن : jivoshtan می داشتیم که نداریم
دقت کن که طبق گروههای 7گانه فعلهای گیلکی
vishtan (مصدر ) ، visht ( ریشه کامل ) ، ویج یا ویز (ریشه اقدام) است
voshtan (مصدر) ، vosht (ریشه کامل) ، voj یا voz (ریشه اقدام ) است
واووشتم – واووجم ( می رقصم ) واووزم vavozam= می رقصم
ما می گیم جی ویشتن … ولی انگار تو اینجوری نمی گی ؟ آره
از لحاظ ساختاری تمام اشتقاقات واضح و روشنه
جیویشتن : از vishtan ساخته شده ، نه voshtan ، جای هیچ شک و شبهه ای هم نیست.
اشتباهات عامیانه را نباید وارد بررسی های علمی نمود
هم آوایی که در شرق زیاده شما رو سردرگم کرده اما خوشبختانه نادر بودن هم آوایی در غرب باعث شده که ما بتونیم به ریشه های درست برسیم و اشتباهات عامیانه کار مارو مخدوش نکنه
داری لجاجت می کنی
وگرنه همه چیز روشنه
من همه جا گفته ام بون و بوستن یک فعل هستند و یکی مصدر فرعی دیگری است . مصدر فرعی می دونی یعنی چی ؟ یعنی اینکه همون معنا رو می ده ، مثل
چربستن و چربئن
رقصستن و رقصئن
بوستن و بوئن هم همین رابطه رو با هم دارند و اکثر ساختهاشون مشترکه .
اما واقعیت بیرونی اینه که : در گیلکی رشتی بوستن معنای شدن داره ولی بون هم معنای بودن(بیشتر) را می رساند هم معنای شدن (کمتر) را.
اینکه دو مصدر که رابطه اصلی و فرعی باهم دارند نباید معناشون فرق بکنه ولی در واقعیت تفاوت پیدا کرده ما رو رهنمون می شه به اون فرضیه ای که دادم ؛ برابر نهاد در مقابل شدن و بودن فارسی
ایتابون؛
دربارهی جویشتن:
مشکل ما ربطی به رشتی و لاهیجانی نداره. من با لهجهی رشتی به اندازهی کافی آشنا هستم و توی بحثم هیچ جا استدلال مبتنی بر یک لهجهی خاص نکردم.
جدل سر اینه که آیا جویشتن رو باید ذیل افعال مربوط به بیشتن (نگو که توی رشت ویشتن تلفظ میکنید! پس به همین هم نگو که مشکل ما تفاوت لهجهست.) آورد یا وؤشتن؟
من میگم وؤشتن و تو میگی بیشتن (ویشتن). من دلایلم رو آوردم و برای رد فرضیه تو هم دلیل آوردم.
حالا میخوام دلایل تو رو برای اثبات فرضیهی خودت بشنوم.
اما تو باز بی دلیل یک سری فعل ردیف میکنی و جیویشتن رو هم میذاری توش.
هیچ دلیلی نیاوردی. باز حرف خودت رو تکرار کردی. پس من مجبورم باز عین کامنت قبلیم در این مورد رو تکرار کنم:
دلایل من برای ادعای خودم و رد ادعای تو:
الف- ما مصدر وؤشتن رو به صورت تغییر یافته هم دیدیم. مثل واز که همون وؤز از مصدر وؤشتنه. از طرفی وؤشتن و ترکیبهای مختلفش در حوزهی معنایی پریدن و جهیدن و در رفتن استفاده میشه و رقصیدن هم برای وؤشتن باز با همین جنبهی معنایی (برجهیدن به رقص) کاربرد داره.
ب- از طرفی جویشتن هم به معنی در رفتن و جان به در بردنه. و خیلی واضحه که فعل پیشوندداره.
از الف و ب من این فرضیه رو مطرح میکنم که احتمالن جویشتن هم از مصدر وؤشتن اومده.
اما تو چهطور از مصدر بیشتن/ویشتن به جویشتن میرسی؟ یعنی تنها حالت جویشتن، فرار کردن از خطر بریان شدن یا سوختن بوده؟! بعد چرا در مناطقی که ویشتن، بیشتن تلفظ میشه، جویشتن، جبیشتن تلفظ نمیشه؟
نقد اساسیتر به فرضیهی تو هم اینه که باید دید هر پیشوند چه بلایی سر فعل میاره. ج، شرایط صورت گرفتن فعل را به حالت سخت و پراصطکاک، از زیر، پنهانی، تودرتو، کسر کردن و… میبرد.
حال در فرضیهی من: ج+وؤشتن میتواند این حالتها را تداعی کند: پنهانی جهیدن. به سختی جهیدن. از زیر جهیدن. که همگی مفهوم فرار و جان به در بردن را میرساند.
در فرضیهی تو: ج+بیشتن (ویشتن): پنهانی کباب کردن! به سختی کباب کردن! یواشکی و از زیر کباب کردن. الخ.
واقعن به معنی فعل جیبیشتن یا جیویشتن فکر کردی اگر فرضیهت درست باشه؟ یعنی اجداد ما برای فرار کردن از ترکیب به سختی یا به پنهانی یا زیرزیرکی کباب شدن استفاده میکردن؟! دقت کن (به قول خودت!) که پیشوندها صورت انجام فعل رو مقید میکنن نه اینکه چیزی رو معطوف کنن به فعل. یعنی وقتی بیشتن/ویشتن به معنی سوختن یا کباب شدن باشه، اون وقت پیشوند فقط این رو مقید در یک حالت خاص میکنه. یعنی چگونه سوختن یا چگونه کباب شدن. نمیدونم تو تحت چه شرایطی و چه مکانیزمی ازش معنی «گریختن از داغ زدن یا سوختن» مراد میکنی!
دربارهی بؤن و بؤستن:
بله! گفتی یکی مصدر فرعیه. ولی بعدش یک داستان جذابی دربارهی رویارویی گیلکان با فارسها(!) تعریف کردی که در اون لحظهی تاریخی گیلکها به این صرافت افتادن که نیاز به این مصدر فرعی دارن. تلاش من برای رد این قصه بود. البته قبول دارم که قصهی جذابیه. اما حیف واقعی نیست.
(البته این آخری یک چیزهای دیگهای هم مطرح کردی که واقعن میل ندارم یک موضوع اضافه برای بحث باز کنم. بمونه برای وقتی دیگه)
دربارهی پیشوندها:
اشتباهات عامیانه؟! وضع طبیعی زبان اشتباه عامیانهست؟ میشه بگی تو قواعد زبان گیلکی رو از کجا استخراج کردی؟ از جایی غیر از وضع موجود زبان؟ عجبا!
این ناهمآواییها مختص شرق هم نیست. چرا اصرار داری برای حفظ فرضیهت این همه دلایل رو وارونه جلوه بدی؟ تا حدی که دیگه خود صاحبان زبان رو هم متهم به استفادهی اشتباه از زبانشون میکنی! بهتر نیست کمی در فرضیهت شک کنی؟ فرضیهای که به خاطر اثباتش مجبوری از تاریخ گرفته تا فرهنگ معاصر رو رد کنی و همه رو غلط بدونی شاید خودش خیلی پرتوپلا باشه. به این احتمال فکر کن. فقط فکر کن. نمیخواد بپذیری.
لجاجتی در کار نیست. خودت میتونی بحثمون رو مرور کنی و ببینی که چند جا من اشتباهم رو پذیرفتم یا تصور غلطم رو تغییر دادم. اما تو برای پیش بردن فرضیههای نادرستت کم مونده بگی گیلکان امروز مهاجرن و گیلکان اصلی که تو داری زبانشون رو تدوین میکنی باید وارد بشن.
در هر حال، من تا جایی که میتونستم نظرم رو دربارهی بحثی که پیش کشیدی گفتم و تو هم گمان کنم تا جایی که میشد دلایل و تلاشهات رو مطرح کردی. همین که حرف خودمون رو میزنیم خوبه قرار نیست حتمن همدیگه رو قانع کنیم.
حال چرا اینقدر از نظریه پردازی می ترسی؟
برای پیشرفت هر علمی باید فرضیه و نظریه داد ، اونها رو بررسی کرد ، بحث کرد در بوته آزمایش قرار داد تا علم پیشرفت کنه،
هرچی پیشتر می ریم می بینم که نظرات مطرح شده درست ترند و خللی برشون وارد نیست.
ولی نمی دونم چرا دوست داری به هر نحو شده یه جوری ایراد بگیری!
یکی از پیش فرضهای بحث اینه که آدم احتمال بده فکرش غلطه ،و اگر غلط بود اصلاحش کنه. اگر با این پیش فرض آدم نیاد توی بحث یعنی اینکه احساس استاد شاگردی داره !!
ما یک ریشه اساسی ویشتن = بیشتن داریم
حالا می تونیم از پیشوند های فعلی کنک بگیریم وفعلهای جدیدی بسازیم
خب
پیش وندهای جی – وا – دی – فی رو به کار می بریم
خودت بگو جی + bishtan ( ویشتن ) چه محصولی بیرون می ده ؟
ایتابون؛
آها! به جای جالب رسیدیم. اگر ج رو بچسبونیم به بیشتن یا ویشتن باید فعل بیشتن رو حالتی یواشکی یا از درون به بیرون یا توی این مایهها بده.
یعنی جبیشتن باید بشه: از درون سوزاندن یا کباب کردن. چیزی از زیر دچار سوختگی شدن. و الخ. میشه همهی گسترهی امکانهایی که پیشوند ج به افعال میده اینجا به کار برد. اما هرچی فکر میکنم نمیدونم تو کجای این گستره میشه «گریختن» و «جان به در بردن» در آورد.
چرا صددرصد باید توی رشتی جوؤشتن داشته باشیم؟ ناهمآوایی همه جا رخ داده توی رشت هم میتونه رخ بده. چه روش استدلالیه آخه؟
در گیلکی رشت هم ویشتن به هر دو صورت به کار می ره یعنی بیشتن هم داریم
جی ویشتن
واویشتن
————-
دی بیشتن
فی بیشتن
جالب تر اینه که هم
واویشتن داریم — Va Vishtan : برشته کردن
هم واووشتن —- Va Voshtan : رقصیدن و دست و پر انداختن
یعنی اگر فرار کردن : جیویشتن قرار بود از voshtan باشه صددرصد در گیلکی رشت صورت سالم و صحیحش به صوت jiVoshten دیده می شد که نمی شه
آخه برأ! نظریهپردازی کجا بود؟ چرا دچار توهمی تو؟
به اینها نمیگن نظریه. همیشه اول یک سری پیشفرض داریم. یک مساله داریم. بعد یک فرضیه داریم. فرضیه مبتنی بر شواهد و فاکتها و پیشفرضهاست. بعد آزمون فرضیه داریم و استدلال و اثبات تا اگر فرضیه از دل اینها سربلند بیرون اومد بشه نظریه.
حالا من نمیدونم. گویا خودت الان مدعی هستی که نظریه داری. و گویا من هم فقط دلم میخواد ایراد بگیرم.
اما دستکم دربارهی «پیشرفت علم» بیشتر درنگ کن. علم زبانشناسی و ریشهشناسی اون قدری پیشرفت کرده که بتونه داوری کنه. حالا انشاءالله فرضیات و نظریات تو این علوم رو پیشرفت بیشتری بده. من که بخیل نیستم.
الان هرچی بگم ممکنه متهم شم که دارم جلو پیشرفت علم رو میگیرم! بنابراین به قول خارجیها: گو آن! هی فرمؤن بشو.
مسئله این است:
1) اشتقاق جیویشتن به روشنی نشان می ده که از ویشتن (بیشتن) ساخته شده
2) مشکل اینجاست که جی ویشتن معنای فرار کردن و دررفتن دارد … ولی بیشتن در بقیه ساختهایی که ما می شناسیم به حرارات وگرماو آتش ربط داره
و ارتباط آتش و گرما با فرار کردن و در رفتن برای ما زیاد روشن نیست
3)))) برای رفع این ناهماهنگی چه باید کرد؟
A: دیدگاه امین : صورت مساله رو تغییر بدیم و به اشتقاقش شک کنیم
B: دیدگاه من : به دنبال این باشیم که چطور گرماو حرارت می تونه باعث دررفتن و فرار کردن بشه
ساختار اشتقاق جیویشتن کاملاً صحیح و سالم است و هیچ شکی در ساختار آن نیست ولی حالا که دیدگاه A می خواد به ساختار اشتقاقش شک کنه ، باید دقیقاً بتونه اثبات کنه که چه جوری این کلمه با این ترکیب و تلفظ از واووشتن(به ادعای خوش) به وجود آمده.
jivoshtan طبق هیچ اصل زبانشناسی و رفتار زبان گیلکی نمی تونه به jivishtan تحول پیدا کنه
شما باید اول چگونگی این تحول رو اثبات کنی . با قوانین تغییرات آوایی زبانشناسانه و سابقه چنین رفتاری در زبان گیلکی . بعد می تونی ادامه بدی
صرف اینکه به نظر من معنی این کلمه با ساختمانش هماهنگ نیست کافی نیست و طبق قواعد دگرگونی باید چگومگی تبدیلشو اثبات کنی : به این میگن کار علمی ، غیر این باشه کار دلیه !!
))) خیلی راحت می تونه معنی جیویشتن ، از آتش در آمدن باشد ، از بلا درآمدن ، از سختی درآمدن ، در رفتن از مصیبت
))) جیویشتن دقیقترین معنایی که در محاوره می ده : در رفتن از یک سختی و مشکل و دردسر و بلااست
))) جی معنی گرفتن و بیرون آمدن از چیزی دارد
جی گیفتن : می گولی جیگیفتم ترا فدئم : از گلوی خودم گرفتم بیرون آوردم برای تو
جی گیراستن هم به معنای بیرون کشیدن و دور شدن دارد
طبق این توضیحات جی ویشتن با معنای در رفتن و نجات یافتن منافاتی نداره
و جی تاثیر زیادی بر معنا دارد و بیرون آمدن و رفتن را تداعی می کند
بیشتن هم به حرارات و آتش اشاره دارد
روی هم رفته جی ویشتن یعنی از حرارت و آتش (هر نوع سختی و مشکل) بیرون آمدن و دور شدن
ساق جیویشتن هم در گیلکی داریم به معنای : سلامت از مشکل بیرون آمدن
سلامت دررفتن از یک خطر و تهدید
ایتابؤن جؤن چندته مطلب می نظر برسی که عرض کونم
“حال” جز اوشان که شمو بؤگوتین لااقل ایته نی دره گیلکی مئن:
هما دکین (در حال آمدن)، بؤشؤ پسی ( بعد از رفتن، در حالی که رفته بود(شناسه))
پیشوندانی که شمو بنویشتین بعضی ئن در واقع یته پیشوند هیسه ؤ فعل ِ آوائان ِ واسر اون ِ مصوت عوض ئابو (مثلا فو-فی) – (جو – جی – ج) و..
پیشوند “نی” دئباری زوانان ِ شی هیسه ؤ دئه گیلکی مئن اون’ واشناخته نشئه تا اویه که مو درنم دئباخی ایرانی زوانان ِ مئن نی هیته هیسه ( پیشوند’ شئه صورت نهی ؤ منفی همرا تشخیص دئن مثلا نیشتن / ننیش ولی فاکشئن/فانکش که “ن” پیشوند ِ بوما پسی هئه.
“ب” ‘ نشئه پیشوند حساب هوردن چون صرف مئن ظاهر بو (مازندران ِ گویش مئن مصدر’ “ب” همرا هئه ) (بؤرسستن ِ مصدر گیله مردی غربی مئن بو اورسفتن- امی گویش : وؤسوسن دئباری زوانان ِمئن wisist-)
حرف اضافه (لااقل جی) دئباری زوانان ِ مئن نی سابقه دأره که گیلکی مؤسؤن بیئه ..(هوته که شمو بؤگوتین “به” گیلکی مئن فقط ئی جور کلمات ِمئن دره: سر به سر ، توک به توک و.. البته لاجؤن ؤ شرق مازندران ِگویش مئن ئبه/ئوه حرف اضافه ره دره که دئباخی حروف اضافه مؤسؤن بکار شو حسن ئبه=برای حسن)
امی گویش مئن من مره شم ِ جا گوییم : مو خؤر’ شوم ( شرق مازندران : من شه شوممه) ( گا گلف فارسی گب زئن مئن گؤن من خودش رفتم – تو خودش رفتی که هین ِواسره)
من هیا ایسام ؤ دئباخی مثالان ِمئن . ِ مئن “ایسان” معادل ایستادن هیسه فارسی مئن امی گویش “دبؤن” جی نی استفاده بو (مو ایندر درم)
( البته می نظر زوانان ِ امکانات نسبی هیسه ؤ یته زوان تونه یته بخش ِمئن یته دئه زوان ِ جی ویشتر امکانات بداره ؤ یته بخش مئن کمتر ؤ کلا زوانان همه یه ارزش دأرن ..امو تونیم سعی بؤکونیم امی زوان ِامکانات’ بشناسیم ؤ اوشان ِجی استفاده بؤکونیم)
اون مهندس ایسه . ise مئن اصلی فعل “بؤن” هیسه ؤ مصدر ایسئن نداریم هوته که مصدر استن/هستن فارسی مئن دننه (او مهندس است/او مهندس بود – اون مهندس هیسه /اون مهندس بؤ) … پیچا دار ءِسر ایسا isa اون خانه ایسا مئن مصدر ایسان/هیسان ( فارسی معادل : ایستادن) هیسه…
این ِره کاملا شمی همرا موافق هیسم:
//فعالیتی که در اینجا برای ارائه لغات مورد نیاز روز شروع شده خوب است اما ای کاش نهادی به صورت فرهنگستان زبان گیلکی شکل می گرفت تا تمام فرهیختگان و محققین در آن به رایزنی می پرداختند//
ولی دؤنم خلی مشکلات نئه… بهر حال یته ئوته چی نهاد تونه چندنفر فکر ِجی منظم ؤ زوان ِنیازان ِره کلمه چاکونه ؤ اون ِ مسئولیت نی قبول بؤکونه..البته وا تمام ِگویشان’ شناختن، اوشان’ بها دئان ؤ اوشان ِ امکانات ِجی استفاده گودن ؤ فرقی گویشان ِمئنا قائل نبؤن…اشتاوستن’ امی گویش مئن اؤشنؤوسن گؤن ( ایندر احتمال زیاد تبدیل ن>ت صورت بگیته (شن>شت / وشنا>ویشتا) البته می نظر وا گویشان ِ اصالت حفظ ببو یؤ تغییرانی که زمان مئن صورت بگیته ؤ بومی هیسه نوا عوض ببون)
واورسئن نی امی گویش “پرسئن/پورسئن” ِ دره که ایندر نی (پ>و) ممکن هیسه بعضی شمی ور لهجه ئان ِمئ نی “پ” همرا بؤمؤنسئه بو ولی اگر هو لهجه ای “و” گوتن ایسه “پ” گؤن موضوع فرق کونه…شمی دئباخی مثالان ِمئن متاسفانه هو اتفاق دکته که شمو بؤگوتین …
فوکوردستن ؤ فوگوردستن مئن ریشه gard هیسه که پیشوند فو معنی “جیرا” فعل’ اضافه کونه فوگردستن= به سمت پایین گردیدن (واژگون شدن)..فوترکستن نی احتمالا اصلی فعل ترکستن (= ترکیدن) ببو… فو فارسستن’ تا ایسه نؤشنؤوسئه بؤم! یعنی چی؟!
(ف+شادن= به پایین ریختن- انداختن ..امی گویش شؤندن)
شمی “او” امی گویش بو “و” غرب گیلان ِگویش نی “و” ..وگیتن(اشکور)/اوسادن(رشت)/وسادن(سوما سرا)
اسم مصدر چاکون “ش” مختص فارسی نیه گیلکی مئن:
چورش=چورستن – کونوش=گودن – خؤندش=(اوخان-واخان خؤندن یا خؤنستن ِجی) -گارش/گاروش ( ایسه گیلکی مئن اون ِفعل دننه احتمالا مصدر گارستن-گارئن-گارتن بؤ)- یا ئی یته گیلکی تبری جی:http://tabarestan.ir/dictionary/viewName/485-آل%20مجش
والاخانئن ، دشخاردن ، واسوخستن ، اوسادن ِ ره گیلکی مئن جلا(ن)ستن/هلانه-هلاچین ِ مئ ئو ماده “لا(ن) دره – دخشاردن ِ ره امی گویش فشلدن دره ؤ فخ ؤ رل ‘ خلی شئه دئن.. واسوخستن ره سوئن/واسئن و.. گیلکی مئن دره ؤ واسوخستن تونه اوشان ِ جعلی مصدر ببون… “کرا” ‘ یه رچ ورگ نی بؤگوته بؤ ..وا اول دئن آیا تالشی تمام گویشان ِمئن استفاده بو یا نا “کر-گر” گیلکی مئن فعل “گوردن-کوردن-گودن-کودن” جی اسم فاعل چاکونه… اورگادن – وارگادن و.. مئن احتمالا “ر” غیر اشتقاقی ببون (یعنی راحت تلفظ گودن ِره فعل’ اضافه بؤبه) امی گویش “گئنتن” مازندران ِگویش “بینگنتن” پهلوی اشکانی مئن “ابگن-” بومئه پیشتر فارسی مئن “افکندن” دبؤ که اب ؤ اف پیشوندن.
بؤؤن ِ معنی “شدن become” ره/bao/ bu/ bauua هیسه دئباری زوانان ِمئن ( فارسی مئن شدن=رفتن ، بؤؤن ِجا بومئه …لهجه مشهدی مئن شدن ِره رفتن ِجی استفاده بو مثلا “آدم دیوونه میره= آدم تور ئابو”)
اصولا ستن مصدر جعلی (یا شمی قؤلی فرعی چاکونه) ؤ هوته که ورگ بؤگوت بؤستن صورت نوتری هیسه.
اصولا صورت ماضی صورت مضارع جی بساته بو.
بیشتن ِ بونه bra(i)zh ِ جی هیسه که گیلان ِ گیلکی مئن br>b بؤبه فارسی مئن ئی دوتته صامت ِمئن یته مصوت اضافه بو (bereshte kardan) البته اصلی فعل فارسی مئن دئه استفاده نبو… اما وشتن بونه “vaz” هیسه که هوته که ورگ بؤگوت دئباری زوانان ِمئن معنی “حرکت گودن ؤ پرسن دهه”
ایتابون؛
ایتابون عزیز! صورتبندی مساله از سوی تو غلطه.
این طور نیست که نوشتی «اشتقاق جیویشتن به روشنی نشان می ده که از ویشتن (بیشتن) ساخته شده».
بلکه صورت ظاهری حروف این رو نشون میده و تو باید برای اثباتش دلیل بیاری.
ببین من که صاحب اختیار کلمات نیستم. هیچ فرضیه و نظریهای هم ندارم که بناشده بر ارتباط جویشتن و وؤشتن باشه که با ردش نگران بشم. حتا از اول خودت بودی که مطرحش کردی. در نهایت هم اگر جویشتن بره ذیل ویشتن/بیشتن که خیلی بهتره و کار همه راحتتر.
اما باید با دلیل و استدلال کافی باشه نه با خیالبافی.
پس شمارهی ۱ که نوشتی نادرسته و من خوشبختانه از دیروز تا امروز با پرسوجویی که توی چند منطقهی اطراف آستانهی اشرفیه کردم (چون این مصدر توی لاهیجان کاربرد نداره) متوجه شدم که از قضا توی منطقهی آستانهی اشرفیه به طور دقیق جیوؤشتن تلفظ میشه.
اما پیش از بحث روی این شاهد جدید بر رد فرضیهی تو، شمارهی ۲ خودت مشکلیه که خودت تا ازش عبور نکنی نمیتونی این جور روی حرفت اصرار کنی. نه تنها ارتباط گرما و آتش و فرار برای ما روشن نیست بلکه حتا حالتی که پیشوند ج به فعل بیشتن میده و از ترکیب جادوییش قراره «گریختن» بیرون بیاد!
بنابراین اون A و B هم به طور ناعادلانهای تحریف شده. راه حل من اینه: یک لحظه به تشابه ظاهری جویشتن و بیشتن شک کنیم و دست نگه داریم و به عقل سلیم رجوع کنیم و ببینیم آیا با معناهای مشترک روبهرو هستیم یا نه؟ وقتی نه تنها با معنای مشترک روبهرو نیستیم، و نه حتا با معنای نزدیک روبهرو نیستیم و حتا با ترکیبی روبهروییم که طبق قواعد موجود گیلکی باید معنای پرتی داشته باشه (پنهانی یا به زور یا از زیر سوختن یا کباب شدن!) اون وقت میل بینهایت ما به سامان دادن ارادی و غیرطبیعی زبان موجود و طبیعی شاید کمی مهار شه و دیگه برای ارضای میل خودمون صاحبان زبان رو ناآگاه به زبانشون ندونیم.
راه حل تو: بر اساس همون شباهت پیش بریم. حالا بگردیم دنبال ارتباط گرما و کباب شدن با فرار! و هیچ توجهی به واژههای با شباهتی به همون میزان نکنیم. توجه داشته باش که اگر وؤشتن و جویشتن بدون لحاظ پیشوند در یک مصوت تفاوت دارند، بیشتن هم با جویشتن بدون لحاظ پیشوند یک صامت تفاوت داره. مگر اینکه طی بحث فراموش کرده باشیم که به صورت ساده کاربرد بیشتن پربسامدتر از ویشتنه که باز در این حالت تفاوت اختلافشون یک حرفه. اما تو گویا پیشاپیش تصمیمتو گرفتی. ارتباط عمیق وؤشتن و جویشتن رو نمیبینی اما میخوای روی ادعای سست رابطهی بین کباب شدن و فرار کردن پابفشاری.
به همین دلیل مدعی «ساختار اشتقاق کاملن صحیح و سالم» در جویشتن میشی. ولی خبر خوب اینه که جیوؤشتن داریم. فراموش نکن که در لهجهی رشتی گیلکی بسیاری جاها تغییرات زیادی در صورت عامتر افعال و کلمات گیلکی (نسبت به شرق و غربش) رخ داده و این ویژگی مختص نقطهای خاص از گسترهی گیلکی نیست. یعنی این نگاه تو که به دنبال یک سنگ بستر و نقطهی مرکزی و کهن و اصیل در گیلکی میگردی در عمل ممکن نیست.
یا خیلی راحت میگی «خیلی راحت میتونه جیویشتن از آتش در آمدن باشد»! چطور؟ چرا؟ مگر اینکه با کارکرد پیشوند ج آشنا نباشی.
جیگیفتن رو مثال میزنی و هیچ به این فکر نمیکنی که خود «گیفتن» اینجا داره فعل بیرون آمدن و گرفتن رو انجام میده. فراموش نکن که پیشوند حالت انجام فعل رو توضیح میده. فعل رو از اساس که تغییر نمیده. گیتن یعنی گرفتن و با پیشوند جی یعنی جور خاصی گرفتن. چطور؟ از درون به بیرون کشیدن. به زور یا به اصطکاک زیاد گرفتن و بیرون کشیدن.
ولی تو خیلی «استادانه» مفهومی که روی گیتن سواره ربط میدی به جی: در رفتن و نجات یافتن! و ادعای عجیب بعدیت رو مطرح میکنی: پیشوند جی بیرون آمدن و رفتن را تداعی میکند!
خوب اگه این طوره پس چرا دیگه این جی رو بچسبونیم تنگ ویشتن (کباب شدن)؟ خود جی روبه عنوان بیرون آمدن و رفتن استفاده کنیم. چرا با اضافه کردن «بیشتن» که تو اینجا نقشش رو در حد یک پسوند بیخاصیت پایین آوردی به مفهوم بیرون آمدن و رفتنی که میگی جی تداعی میکنه کباب شدن رو هم اضافه کنیم؟
حالا با مصدر جیوؤشتن چه میکنی؟ مردم اون منطقه هم دارند از زبانشون اشتباه استفاده میکنن؟
من دیگه نمیدونم چطور (استدلال؟ استنتاج؟ ارجاع به دستور زبان؟ مورد عینی؟) ثابت کنم که این فرضیهت نادرسته. از اساس مردوده.از قضا اصرارت روش به این دلیله که کار تو دلیه. دوست داری اون تصور منسجم و مدونی که از گیلکی توی ذهنت ساختی در عمل هم به وقوع بپیونده. اما با اندک آشنایی با زبانشناسی مدرن و معاصر، میبینی که مطالعهی زبان دیگه با اون شیوهی سوژهمحوری که تو طرفش میری انجام نمیگیره. همین طور اون تصور وجود سنگ بستر زبانی هم نمیتونه درست باشه. به همین دلیل از اول گفتم به روششناسی تو نقد دارم.
عزیز ء فرهنگ و ورگ ء تشکر درم
فرهنگ جان کاش کی هر موضوع ره بتانسته بیم ایتا سرفصل واکوده بیم و ایتاایتا بحث بوکوده بیم
اسا ایبچه می سر شلوغ ایسه و چند روز د تانم کامل شومی جوابان ء بدم
من فکر کونم شومان واستی شومی صلب ء حالت ء ایبچه تغییر بدید و تازه نظران ءبیجا بیشتر فیکر بوکونید.
امی قدیمی کسان خوشان ء دباخته بید
ای نفر گوفتی ، کونید ء کنید بینیویسید . چره؟ چونکی فارسان امرا مسخره نوکونید! ان یعنی کی ترا اوشان ء بیجا دباختی.
شومی فکران ء میان ءم من دینم کی خیلی صلب فیکر کونید و نتانید شومی باوران ء شک بکونید
ای نفری ره کی بخایه علمی وامجه ا کار پاشکل ایسه
اما براره ورگ
می تومان ء جزنان ء بخان ؛ ایجیگا نیدینی بایم ترا بجور بیجیر بوکونم
من علمی آدم ایسم و می فکر علمی ایسه ، دیگر هدفان نارم.
اما تو چندین باران کی استدلال ء میان کم باوردی بامویی مستقیم مرا سبوک سنگین بوکودی ، بوگوفتی تی زبان ء نشناسی ، ایچی ء کی تازه فارسی خیال کونی دیگران نانیدی ، تو فقط بچسبستی تی زبان ء و باقی گیلکی زبانان ء نشناسی و … اجور گبان
براره ، ا کار ء گیدی سفسطه ، گوینده یء نفی کودن ، مطلب ء جا
اگر تانی منطقی مطالب ء نقد ء کون نه ان کی مرا واکفی کی می زبان ء نشناسم.
می نظر انه کی ایا اتو درهم د نشا بحث ء ادامه دءن .
هم فرهنگ و هم امین ء گم کی اگر خایید ادامه بدید ، ایتاایتا موضوعان ء بنیم و ایتاایتا وامجیم اگر ءم کی شومان خیال کونید کی هرچی گیدی دروست ایسه و مو ان ء لادرز نشه کی د گبی ناریم.
تصمیم شومی امرا یه.
ای بار د امین ء گم کی تی بگوایشتاو ء سبک علمی نیه و سیاستمداران ء مانستن ایسه کی خایید هرجور ببوسته خوشان ء گب ء کرسی بنیشانید.
ورگ جؤن یته سؤال
اگ مهره ایمیلٓ مئن اؤجا هدی ویر کونم بئتر ببون
أمی پیشوندؤن چنتهٰن؟
چی کاربردی هدنن فعله؟
مثن گونی «ج» بونابونی کونه فعله. دئباخی چیسن و چوتؤرن؟
ممنون
فرهنگ جان تو گی کی : ج جو جی / فا فو فی / د دو دی ایتایید ، تی دلیل چیسه کی اشان ایتایید؟
عزیز فرهنگ جان :
1))))
«هما دکین» شرقی معادل «آمون دوبو » ی رشتی است و معنی حال دارد و درست است.
آمونا ترا بیدم : در حال آمدن تورا دیدم
آمون دو بو ترا بیدم : همان معنی را می رساند ولی در رشتی متداول نیست ؛ در حالی که داشتم می آمدم تورا دیدم
بوشو پسی معادل شؤن ءِ پس رشتی است یعنی بعد از رفتن یا به قول شما درحالیکه رفته بود ، ولی درواقع نمی توان آن را مثل شونا یا بشوبو یا شون دوبو حال به حساب آورد
شونا : در حالی که می رفت
بشوبو : در حالیکه رفته بود
شون دو بو : در حالیکه داشت می رفت
( یا می رفتم یا … شخصش با فعل مشخص می شود)
2)))
برای این موضوع یک جای اختصاصی باز کنیم و بحث کنیم ؛ سوال من این است که شما چطور اثبات می کنید که د=دی=دو یا فـ=فا = فی یا جـ=جی =جو؟
3)))
در مورد «نی» به عنوان پیشوند با فا در زبان فعلی از لحاظ شناختن فرقی نیست. اگر منظورتان آشکار بودن است بله برای همه آشکار و قابل شناسایی نیست . اما از لحاظ اینکه در زبان امروز به صورت فعال از آن استفاده شود در هر دو یک وضعیت وجود دارد.
نی + ویشتن >>> منفی : نی +ن + ویشتن : نین ویشتن
نی + شتن >>> منفی : نی +ن + شتن : نین شتن
4)))
ممنون از مثال
من خورء شم
من شه شومبه
من مره شم – مره مره شم
هدف این بود که کاربرد خودم و امثال آن در گیلکی غلط است و بایداز صورتهای اصیلی که در بالا آمده استفاده نمود. ممنون
5)))
در گیلکی رشت «دوبون و دره» برای بی جان استفاده می شود. و آن را می توان معادلی برای نئهن دانست که البته در رشتی کمتر از نئهن استفاده می شود
کتاب میز ءِ سر دره یا اشکاف ءِ درون دوبو برابرند با:
کتاب میز ءِ سر نها یا اشکاف أِ درون نهابو .
در رشتی چون دره و دوبون معنای داخل چیزی بودن را می رساند فقط درمواردی که به بودن در درون چیزی اشاره می شود استفاده می شود و مثلاً برای روی میز بودن چندان خوشایند نیست . اما نئهن کاربرد گسترده دارد.
6)))
کاملا با حرف شما موافقم که توانایی زبانها به این بستگی دارد که چقدر ما از آن بخواهیم .. برای مثال زبان فارسی در قرن گذاشت توان بیان علوم جدید را بدون استفاده از لغات بیگانه نداشت اما با توانمندسازی آن با لغت سازی ای امکان برای آن فراهم شده که اکنون بتواند متون علمی را با ظاهر منحصزبفرد فارسی بیان کند . بله ؛ این کار را برای هر زبانی می توان انجام داد حتی زبان های بدوی قبایلی ، به تلاش گویندگان آن زبان بستگی دارد. در ضمن ما در گیلکی زمینه وسیعی مهیا داریم اما برخی زبانها چنین زمینه ای ندارند و باید به ابداع بپردازند اما گیلکی نیاز به احیا و تخصیص دارد نه ابداع.
7)))
واقعیت این است که در حا حاضر در زبان گیلکی مصدر ایسئن وجود دارد
بله اگر می گوئید تازه ساخته شده ممکن است اما ایرادی ندارد الان بخشی از زبان ماست . توجه کنید که زبان به این صورت نیست که به صورت یک پکیج یکباره پدیدار شده باشد. بلکه زبانها در طی زمان تکامل می یابند (یا تحلیل می روند) و پدید آمدن ایسئن هم در تکامل زبان گیلکی پیش آمده و ما امروز در زبان گیلکی ایسئن را به عنوان یک مصدر مستقل داریم .
اگرچه ایسان با ایستادن مشابهت دارد اما ایسان به معنای بودن و وجود داشتن است ولی ایستادن به معنای سرپا بودن است و با ایسان یکی نیست.
ورگ کوتام ءِ مئن ایسا ، به معنای گرگ در کوتام ایستاده است نیست بلکه به معنای گرگ در کوتام هست یا وجود دارد می باشد.
برای بالای درخت ایستادم در گیلکی می گوئیم : دار ءِ جور بپا بئسام .
معادل ایستادن در گیلکی بپاایسان است نه ایسان
ایسان مساوی نیست با ایستادن
ایسان مساوی است با وجود داشتن موجود جاندار.
8)))
متاسفانه رفتار ورگ نشان می دهد که تمایلی به رایزنی ندارد و خود را فصل الختام می داند. چنین رفتاری از طرف مردم پذیزفته نمی شود.
9)))
در خصوص ایشتاوستن __ ایسواردن ___ واورسن vavarse”n و … به اطلاع شما برسانم که در حال حاضر توسط مردم استفاده می شود و بحث زنده کردن یک شکل قدیمی در میان نیست بلکه بحث حفظ یک شکل کهن و اصیل گیلکی را مطرح نمودم تا با شکل تحول یافته و جدید ایشناوستن – اسپاردن – واپرسن مبدل نشود. می دانید که رشت شهر مهاجر پذیری است و بسیاری از رشتی های امروز ریشه ی بی ءِ پسی دارند که با خود اشکال جدید را وارد زبان گیلکی رشت نموده اند و در حال حاضر در گیلکی رشت عده ای شکل شرقی و عده ای شکل غربی را به کار می برند (استفاده از شکل شرقی در قالب زبان غربی) و این هشداری بود نسبت به حفظ شکل اصیل بی ءِ پسی.
10 )))
در زبان گیلکی رشت گردستن به معنی قدم زدن است و چرخستن به معنی گردش یا چرخیدن .
در ضمن اگر فوگردستن از گردستن می آمد به همین شکل در زبان گیلکی رشت بایستی وجود می داشت چنانکه ما واگردستن را به معنی عقب برگشتن به همین شکل سالم و دست نخورده داریم. اما فوکوردستن را دقیقاً با همین تلفظ داریم . حتی اگر فرض کنیم عده ای فوگوردستن به کار ببرند باز گوردستن از گردستن متمایز است و گفته شما پذیرفتنی نخواهد بود.
تبدیل فوکوردستن سالم و موجود به فوگوردستن و بعد ادعای برابر بودن گوردستن با گردستن دقیقا همان اشتباهی است که امین با شکل سالم و دست نخورده جیویشتن می کند و ادعا می کند که مردم یعنی صاحبان زبان اشتباه می کنند و جیویشتن ی که مردم می گویند غلط است و باید جیووشتن باشد . چنین حرفهایی علمی نیست.
11)))
فوتورکستن هم دقیقا به همین شکل وجود دارد و هیچ لزومی به دادن احتمال اینکه تورک ، تورک نبوده بلکه ترکستن بوده نیست . چرا چیزی که وجود دارد را رها کنیم و برای مصادره به مطلوب شکلی فرضی را در نظر بگیریم که وجود خارجی ندارد. همه در گیلکی می گویند فوتورکستن . . فترکستن تا حالا وجود نداشته است .
12)))
وگیتن ممکن است در معنا با اوسادن برابر باشد اما معادل وگیتن در گیلکی رشت : فاگیفتن است . اوسادن و فاگیفتن از دو ریشه مجزا ساخته شده اند
اما اوسادن و وسادن تفاوت گویشی است.
وگیتن = فاگیفتن یا …
13)))
در گیلکی رشت ساخت اسم مصدر با ـش رایج نیست.
می دانم که در گیلکی شرقی رواج بیشتری دارد . به همین دلیل به آن مشکوکم.
14 )))
باید عرض کنم که در زبان گیلکی رشتی واسئن – واسین به معنی مالیدن وجود دارد و واسوخستن چیزی غیر از واسئن واسین است
به هرحال آن افعالی که نام برده شد دقیقاً به همین شکل در تالشی هم وجود دارد و در مطلبی که بیان داشتم یعنی تاثیرگرفتن گیلکی رشتی از تالشی خللی وارد نمی کند. به روشنی اینها فعلهای تالشی هستند که در گیلکی رشتی دقیقاً به همان شکل به کار می روند. ولی در سایر انواع گیلکی دیده نمی شوند.
15 )))
هدف از بیان کرا در گیلکی این بود که وقتی برای بیان یک مفهوم در یک زبان دو شکل وجود دارد تنها دو حالت ممکن است
1- یک شکل تحول یافته شکل دیگر باشد
2- هر شکل از یک منشا متفاوت آمده باشند
و منظور این بود که زبان گیلکی رشتی اشکالی از تالشی را در خود پذیرفته است. چون «کرا ایشتاوم» تحول یافته «ایشتاوستن درم » نیست. بلکه هر یک از یک جا امده اند. یکی از تالشی دیگری از گیلکی
توجه : «کرا ایشتاوستن درم» شکل جدیدی است که اخیرا از امتزاج دو شکل اصیل تالشی و گیلکی بوجود آمده. به هر حال موضوع تاثیر تالشی بر گیلکی رشت را می رساند که هدف همین بود.
16 )))
همانطور که شما هم به درستی فرمودید در وارگادن – اورگادن و درگادن به ترتیب پیشوندها وا – او – د می باشند .
بحث مطرح شده در خصوص این بود که عده ای به غلط بیان کرده بودند که پیشوندهای وار – اور – در هستند که غلط بودن آن را می خواستم نشان دهم.
17 )))
حرفی که در مورد ستن و ساختن ریشه فرعی گفید در خصوص فارسی صادق است و در گیلکی صادق نیست
در چربستن یا چربئن کدام ریشه فرعی یا جعلی است ؟
با رجوع به 7 نوع ساخت افعال زبان گیلکی که من برای اولین بار مطرح نمودم
هیچ یک از انواع ـئـن یا ـستن ارجحیتی بر دیگری ندارد و شما با دیدگاه فارسی نباید ستن را فرعی یا جعلی و دیگری را اصلی بدانید . وضع گیلکی با فارسی متفاوت است. به بحثهای قبلی رجوع کنید.
Bo+e”n = bo”n
Bo+stan = Bostan
در گیلکی هیچکدام ارجحیتی بر دیگری ندارند و از روی تغییرات لغوی نمی توان گفت کدام اصلی و کدام فرعی است. حتی ممکن است هر دو از یک ریشه اصلی ساخته شده باشند (به رقصستن و رقصئن توجه کنید هیچ کدام در گیلکی اصلی نیستند اما در مجستن و مختن ، مختن شکل اصیل و مجستن شکل نو و مصدر فرعی است, توجه کنید فرعی نه جعلی ، در فارسی ممکن است مصدر جعلی داشته باشیم ولی در گیلکی مصدر فرعی یا مصدر دوم یا شکلی دیگر با همان معنا داریم و جعلی نیستند)
بؤن در زبان گیلکی رشت به روشنی معنای بودن را می دهد . ظاهرا در گیلکی شرقی معنای شدن را می رساند
علت اینکه صحبت من در خصوص در هم تنیده بودن «بودن و شدن» در گیلکی برای شما که به گیلکی شرقی صحبت می کنید روشن نیست همین تفاوت مفهوم در گیلکی شرقی و غربی است . باید بیشتر با گیلکی غربی آشنا شوید و از مردم پرس و جو کنید تا موضوع برایتان روشن شود.
18)))
متاسفانه مشکل شما این است که bishatan را با voshtan اشتباه می گیرید و قاطی می کنید.
این به دلیل شناخت ناکافی شما از زبان گیلکی رشت است که باعث می شود مطلب را به درستی متوجه نشوید.
ما دو فعل متفاوت داریم
vavishtan (مصدر) ، vavisht (ریشه کامل) ، vavij یا vaviz (ریشه اقدام )
vavoshtan (مصدر)،vavosht(ریشه کامل ) ، vavoj یا vavoz (ریشه اقدام)
دقت کنید… دقت کنید … دقت کنید …. این دو با هم متفاوتند
ریشه اساسی vavishtan ، ویشت است که با پیشوند وا شده واویشتن
ریشه اساسی visht با پیشوندهای دیگری مثل نی ، جی ، وا ، فی ، دی هم به کار رفته و معانی متفاوتی را ایجاد نموده است
نی + ویشتن = نی ویشتن : نوشتن
جی+ویشتن = جی ویشتن : در رفتن
وا + ویشتن = واویشتن : تفت دادن ، سرخ کردن
فی + ویشتن = فی ویشتن (فی بیشتن): حرارت دادن
دی + ویشتن = دی ویشتن (دی بیشتن): برشته کردن
آسمان ریسمان کردن برای ربط دادن فعل گیلکی به فارسی یا نمونه کهن فارسی لازم نیست
vavoshtan مصدری است که ریشه اقدام آن می شود : vavoj یا vavoz
ریشه اساسی مصدر vavoshtan ، فعل voshtan است که ریشه اقدام ووشتن >>> voj یا voz است.
متاسفانه تمایل لهجه زبان گیلکی شرقی به o گفتن آ ها باعث شده شما گمان کنید که voz (با شکل قدیمی و اصلی voj) واز است که یک اشتباه اساسی است.
در ضمن به این نکته توجه نکرده اید که واز در فارسی معنای حرکت یا وازکردن گیلکی را ندارد. واز در گیلکی یعنی پرش اما در فارسی چنین معنایی ندارد
به هر حال voshtan چیز متمایزی از vishtan است و جی ویشتن به روشنی از ویشتن با افزودن پیشوند جی ساخته شده است. در زبان گیلکی رشتی خوشبختانه تغییرات آوایی گمراه کننده رخ نداده و ما به آسانی می توانیم ریشه یابی صحیح را انجم دهیم
ایتابون؛
من کمی یکدنده هستم. این رو قبول دارم. نمیدونم ویژگی قومیه یا شخصی. اما همونقدر که گردنشق و یکدندهام، به محض اینکه بفهمم اشتباه میکنم، نظرم رو تغییر میدم. پافشاریم فقط روی چیزیه که فکر میکنم درسته. پس هرجا و در هر بحثی اگر فکر میکنی من اشتباه میکنم و اشتباهم اونقدر مهلکه که ممکنه زبان و مردممون رو به خطر بندازه من رو با استدلال منطقی و دلایل روشن قانع کن.
اگر من میلی به گفتگو نداشتم و خودم رو به قول تو «فصل الختام» میدونستم از آغاز وارد این گفتگوی طولانی نمیشدم. یا برخی جاها اشتباه خودم رو نمیپذیرفتم. نقد و اشکال من به کار تو کمبود آگاهی از موضوع مورد بحثه که توی بحث چند جا خودش رو نشون داده و همهی تلاشم رد فرضیههاییست که زمینهی کافی برای اثبات نداره.
فقط با چسباندن عنوان علمی به حرفهامون که حرف علمی نزدهایم. علمی یعنی سفر از طرح مساله و گردآوری فاکت و آزمایش به فرضیه و بررسی فرضیه و به آزمایشگاه در آوردن فرضیه برای خیز برداشتن به سوی نظریه.
وقتی شما هنوز در مرحلهی گردآوری فاکت حتا از گویش شهر خودت اطلاع کافی نداری و دربارهی کلیت زبان گیلکی به عنوان محدودهی گردآوری فاکتهات دائم دچار سوءتفاهمی چرا برای اثبات اینکه اهل گفتگو هستم باید فرضیههای نادرستت رو بپذیرم؟
شیوهی استنتاجت، تو رو منتج به نتایج نادرست میکنه. باید در روششناسی خودت بازنگری کنی. این رو از موضع بالا نمیگم. همهی ما در حال آموختن و تلاش برای زبان خودمون هستیم. هیچ کدوم به جایی نرسیده که دیگری رو نصیحت کنه. پیشنهادهامون به هم در مقام مشورت دادن همسنگرهاییست که برای هدفی مشترک میجنگن.
اما وقتی با این روش، همیشه نتیجهی نادرست اما خرسندکننده میگیری باید بهش شکنی. با همین روش، وقتی عبارت «فصل الخطاب» رو از حافظهی شنیداریت خواستی به مرحلهی مکتوب در بیاری، لابد استدلال کردی که چون این ترکیب دربارهی کسی به کار میره که معتقده حرفش «حرف آخر»ه، و از ارتباط معنایی آخر و ختم و ختام، نتیجه گرفتی که باید بنویسی «فصل الختام». حال آنکه به قول شاعر فارسیگوی:
بنشست و خطبه کرد و به فصل الخطاب گفت
گر مشکلیت هست سؤالات کن تمام
و فصل الخطاب یعنی «کلامی بلیغ که جدا کند حق را از باطل» (دهخدا) و «هر کلامی که فصیح و روشن باشد و فرق کننده بود میان حق و باطل» (همان) که از این جهت آرزومندم و تلاش میکنم کلامم به فصلالخطاب بودن نزدیک بشه. البته نه در مقام تمییز حق و باطل. بلکه در مقام تعقیب حقیقت.
ایتابون جان عزیز، این همه شوق و توانی که برای زبانمون خرج میکنی، ستودنیه. کمی فروتنی و دانشجویی بهش اضافه کن. من معتقدم:
راه حل و چارهی خلق (ملت/قوم/مردم/جامعه یا هرچه که تو یا دیگری میپسنده) و زبان و فرهنگ و هویت ما به دست هیچ برنامهی کلان و مدیریت متمرکزی نیست. نه یک استانداری دلسوز و بومی، نه یک دولت جدا، نه یک برنامهی آموزشی متمرکز از سوی مسئولان بومی و نه هیچ برنامهی کلان دیگری. به همین دلیل هم گفتن اینکه «افکار ورگ در ارتباط با هویت ملی گیلکان و اینکه عنوان ملت یا خلق رو استفاده میکنم تجزیهطلبانه یا جداییخواهانهست»، خندهداره. چون تجزیهطلب و جداییطلب کسیه که میخواد یه دولت جدا از دولت حاضر برای قوم خودش درست کنه و من از اساس دارم میگم راه حل وضع ما در هیچ دولتی نیست. در هیچ برنامهی کلانی نیست. در هیچ طرح متمرکزی نیست. بلکه در برنامههای خُرد و همهجانبهست. ما به روشنفکران مردمی و مردمان به فکر افتاده نیاز داریم. فعالان حوزهی ادبیات و زبان و فرهنگ و هر چه که به هویت ملی/قومی/محلی/خلقی (هر عنوانی که میپسندی) ما مربوطه باید به جای بدیل شدن به کارشناس و متخصص و کارگزار، به افراد توانا و منتقد و روشنبینتبدیل بشن که کار خودشون رو به بهترین نحو انجام میدن. درسته قرار نیست برن کارگزار یا متخصص یک برنامهی کلان یا اداره یا دولت بشن اما هر اداره و دولت و کلانبرنامهای رو مجبور میکنن که به توانایی و سواد و اصالت و نگاه نقادشون نیازمند بشن.
ما به چنین چهرههایی نیاز داریم و این چهرهها خودمون میتونیم باشیم اگر تلاش کنیم که ارزشهای مدرن رو درونی کنیم و انسان رو ببینیم و همیشه دانشجو باشیم و از درافتادن به ورطهی پانگرایی (نگاه خودشیفته به هویتمون) و یا دولتگرایی (نگاه مرکزگرا به هویتمون) یا سنت گیلانشناسی (نگاه موزهای به هویت مون) دوری کنیم. بنابراین اگر قصد داری برای زبانمون کتابی بنویسی، سعی کن بهترین رو بنویسی و برای بهترین بودنش خیلی بخون و باز هم بخون و همیشه به همهی فرضیههات شک کن و وقتی چاپش کردی دیگه فکر نکن که بهترین رو نوشتی. چون قراره همه بیرحمانه نقدش کنن.
جؤنی ایتابؤن!
نؤدؤنم می کویندر ِ بنویشته جی صلب بؤن’ احساس بؤگودی ؤ چره ئی مثال’ بزئی: “ای نفر گوفتی ، کونید ء کنید بینیویسید . چره؟ چونکی فارسان امرا مسخره نوکونید! ”
برار جؤن “تازه نظران” پور خؤروم هیسه ولی نظران وا یه مبنایی بداره تا تونسئه بین اون’ اثبات بؤکونین.
—————-
“فا” ، فو ؤ فی همرا یکی نیه ؤ خؤر’ سیفا هیسه
اما می دلیل این هیسه که معنی ئانی که “فو” ، “فَ” ، “فی” فعل’ دهن یکی هیسه (البته همیشک جواب ندهه ولی اکثر مواقع دوروسته) مثلا “ف” واسر:
فلاکنئن= به سمت پایین تکان دادن
فوگودن – فوبوستن=به سمت پایین ریختن
فیگیتن= کتک زدن (به زیر کشیدن – گرفتن (بون ئاگیتن= کتک زدن (به زیر گرفتن))
یته دئه شاهد ( ورگ نی پیشتر بؤگوت) این هیسه:مصوتی که پیشوند ِدومبال هئه یته فعل پیشوند ؤ معنی یکسان همرا، گیلکی گویشان ِ مختلف ِ مئن فرق کونه (یعنی اگر ئی پیشوندان فرق گود، نواس ایته بؤبه بی)
مثال: دگودن – دکون / دوکودن-دوکون
——————————————-
یک ِواسر:”آمؤن دوبو (اگر دوروست بفهمسئه بوم) تونه هما دؤبؤر یا هما دبؤک ِ معادل ببون ..همانأ امی گویش مئن نی بکار شو.. همانأ سنگر ِ جی بومئیم ( فارسی تهرانی: اومدنی از سنگر اومدیم)
دو واسر: جؤر تر بؤگوتم ..فقط هنده گؤم “فا/ها/هأ/هَ” یه دسته پیشوند هیسن ؤ “فو/فَ/فؤ/فی/هَ” یه دسته دئه هیسن
سه واسر: “نی” گیلکی ؤ فارسی کلمائان ِمئن دئه فریز بؤبه ؤ دئه “فعال” نیه… گیلکی بعضی کلمات مئن نی دره مثلا سیانه-ساینه یا نسا که یته معنی دهه
نِ+سا=زیر سایه / سای+نه= زیر سایه
(نی معنی “جیر” دا دئباری زوانان ِ مئن)
این که بنویشتین دوروست نیه “نی + ویشتن >>> منفی : نی +ن + ویشتن : نین ویشتن”
در اصل ن+نیوشتن هیسه ( امر : بنویس / اگر پیشوندی ببون “ب” نگیره مثلا فوگود/فونگود ..اگر نیویشتن ِپیشوند امره مشخص بی اون ِامر وکته نابؤ: نیویس)
البته دئباری زوانان ِمئن ئی پیشوند (نی) شناخته شا بؤ (ریشه pais که پ>و یا پ>ب>و)
نیشتن ره نی هیته ( امر: بنیش نهی ننیش ریشه had)
4 تا 6 ره: مرنی ممنونم
7 ره: مصدر ایسئن کوی بکار شو؟ لطفا مثال بزنین. (مو نگوتم اسئن ( =هستن/استن فارسی ) تازه بساته بؤبه ..گؤم ازا دننه… یته مصدر ایسان /هیسان دأریم امر بئیس..یته نی مصدر بؤن امر ببو مضارع اول شخص مفرد هیسم/ایسم مثلا مو تور هیسم/ایسم)
می گب این بؤ که “ایستادن” همرا همریشه هیسه ( اینگیلیسی stop همرا نی)
بؤگوتین «ورگ کوتام ءِ مئن ایسا ، به معنای گرگ در کوتام ایستاده است نیست بلکه به معنای گرگ در کوتام هست یا وجود دارد می باشد»
می منظور اون ِ معنی نبؤ، منظور لفظ بؤ ..مثلا خاسه بیم بؤگیم گرگ در کوتام ماند گوییم : ورگ کوتام ِمئن بئیسا که هو “ایسان” صرف هیسه.
ایسه آیا بئسا = ماند هیسه؟ ئی مفاهیم واگردان ِمئن پیش هئه…یته دئه مثال: واهشتن امر واهال گیلان ِگویشان مئن معنی “اجازه دادن” دهه ولی مازندران ِگویشان مئن هم معنی «نئان» دهه هم «اجازه دادن» مثلا : مه دس” بشتمه می لینگ ِسر= می دس’ بنام می لنگ سر …
10 ره: امی گویش دقیقا فگردستن fegardesten تلفظ بو .. تبدیل گک خلی دأریم ؤ رشت گویش مئن تونه ئی تبدیل صورت بگیته بو… اما فرق gard ؤ gurd یا kurd ره یته قاعده زوانان ِمئن دره که اگر اولین حرف ” مچه – گازی = لبی – دندانی” ببو مصوت فتحه یا شوا ، “او” ‘ تبدیل بو مثلا دئباری زوانان ِمئن p6r6ta گیلکی مئن purd یا parsen ؤ pursen ….
جیویشتن ِ اصلی فعل بعضی گویشان ِمئن وَشتن نی تلفظ بو ؤ ئی تغییر مصوت گویشان ِمختلف مئن ازا عجیب نیه .. وؤشتن یا وشتن یا ویشتن ِ مصدر جی خلی پیشوندی فعل دأریم مثلا دَوشتن=قاپیدن امر:دوز فؤؤشتن=فرار کردن عشقی امر فؤزان (مصدر متعدی فؤزانئن).. وائوشتن= رها بؤن/ تیته وابؤن ..واوزانئن=رها گودن ..(فولکلور شعر:کفتره کفتره کؤر نیشتی می کل انگوشت ِسر نیشتی دانه فودم پر وؤشتی امی خؤنه’ سر وؤشتی)
11 ره فتورکستن نی فکوردستن ِمؤسؤن
12 ره معادل ِجی شمی منظور چی هیسه ؟ می منظور این بؤ که پیشوند “و” شمی گویش مئن “او” ‘ معادل هیسه
14 و 15 ره می منظور این بؤ که تونه گیلکی جی تالشی وارد بؤبؤ بو یا هئی گیلکی مئن هو روند’ طی بؤگوده بو ( البته شمی فرض نی محتمل هیسه ولی وام گیری مطرح گودن ِره وا تالشی گویشان مختلف سر نی تسلط داشتن شاید تالشی مئن نی فقط گیلکی سامان ِ گویش مئن دبو و…)
17 ره..منظور جعلی جی این بؤ که تازه بساته بؤبه ؤ جعل ِ منفی مفهوم مد نظر نبو چربئن ؤ چربستن ماده فعلی جی چاگوده نبؤن ( فهمستن یا رقصئن ؤ رقصستن ِمؤسؤن) … اما مجستن مئن که ماده فعلی وجود دأره که هوته که شمو بؤگوتین مختن یا موتن جی چاگوده بؤبه (البته مختن نی اوا مج جی چاگوده بؤبه ؤ ایمه پسا پسا وکته!) حتی اون ِ جی شئه ترکیبی فعل نی چاگودن که خلی زوان’ ضرر رسانه ؤ فعل’ کوشه مثلا موج زئن / واموج زئن و..
18 ره : برار جان بیشتن ِ ریشه جیویشتن ِهمرا فرق کونه ایشان هیچ ارتباط مفهومی ؤ ریشه ای کسن همرا ندارن
یه رچ دئه گؤم بیشتن ِریشه bra(i)zh جی هیسه کوردی برژاندن فارسی برشته کردن ..پهلوی ساسانی bryz پهلوی اشکانی brynz بلوچی brezh
تبدیل br>b گیلکی مئن هنده اتفاق دکته مثلا brin>be’en یا gr>g griftan>giftan/giten .. ئی دوتته صامت br ‘ اصطلاحا گؤن خوشه صامت یا خوشه همخوان فارسی مئن دوتته صامت ِمئن یته مصوت اضافه بؤبه تلفظ گودن ره
جیویشتن ره نی جؤر تر بؤگوتم ریشه vaz هیسه به معنی حرکت گودن ؤ هنده پیشوندی مثالان نی جؤر تر عرض بؤگودم
——————————————–
اما برار چره اندی مؤضع گیری کونی…امو همه یه جبهه مئن هیسئم..وا کسن کسن’ کمک بؤکونیم تا امی زوان یه رچ دئه مردوم ِ زیوش مئن خو اصلی جا ‘ بیاجه ..این نی بؤگؤم که هیچ گویشی ئو یته’ برتری نداره
پیل ءِ گیل فرهنگ ، تی دس درد نوکونه
عزیز ءِ ورگ ءم تشکر کونم کی باعث ببوسته ایتا بستری چاکوده ببه کی ا گبان پیش بایه.
ا بگوبیشتاوان ءِ مئن او چی کی مره مشخص ببو انـه کی شومی شناخت رشتی گیلکی ره عمیق نیه ، من ئم گیلکی انواع یَ شناسم اما مطمئنا می شناخت شومرا فانرسه شومی زبان ءِره .
هن ءِ واسسی خیلی خب ببوسته کی ا گبان پیش بامو ، چون کی لازم ایسه امان امی زبانان ءَ دقیق بشناسیم و من احساس کونم تانم رشتی گیلکی ءَ ای جور عمیقتر شومرا نشان بدم .
مثلاً هو بؤن کی امین گوفتی «شدن» ءِ معنا یَ دهه اما واقعیت ان ایسه کی رشتی مئن بیشتر «بودن» ءِ معنا یَ دهه و ذهن ءِ پس «شدن» ءِ معنا یم دهه. یعنی اگر شومان رشتی گیلکی ءَ ، ایتا رشتی مانستن بدانسته بید اصلا لازم نوبو من استدلال بوکونم چون ایتا رشتی ءَ واورسی (vavarsi) بؤن چی معنا دهه ترا گه : بودن و شدن ، هـ راحتی.
من و خیلی رشتئن ءِد امی روزمره گبان میان گیم : ایشتاوستن ، ایسپاردن ، واورسن و … و اشان هنوز امی زبان ءِمئن زنده ایسید.
+++++
حالا صحبتهای ما شکل خوبی به خودش گرفته و می تونه کمک کننده باشه. مسائل بسیار زیاد هستند و مطرح شدن نظرات مختلف می تونه دید جدیدی نسبت به مسائل به ما بده. به شرطی که خودمونو دانای مطلق ندونیم و احتمال اشتباه در نظراتمون بدیم.
علت دلخوری من در صحبتهای قبلی این بود که وقتی واقعیتهایی رو که هر روزه ما در گیلکی به کار می بریم ، مطرح کردم امین جان گفت تو زبانت رو خوب نمی شناسی یا … در واقع چون چیزهای جدیدی به گوش می رسید از اول انکار شد .
اما باور کنید همه مثالهایی که آوردم از زبان روزمره مردمی هست که الان در رشت گیلکی حرف می زنند.
با فرهنگ موافقم که ما همه درکنار هم هستیم و باید کمک کنیم تا زبانشناسی گیلکی پیشرفت کنه.
این نکته رو هم اضافه کنم که در علم هر چیزی ممکنه یه روز تغییر کنه . بنابراین اگرچه ما از همون اصول اثبات شده استفاده می کنیم اما هیچ بعید نیست روزی در همین صحبتهای ما چیزهایی پیدا بشه که برخی «اصول» رو تغییر بده ، در علوم تجربی این امر شدنی است.
نکته دیگر اینه که در زبانشناسی مثل خیلی علوم دیگر اختلاف نظر هست و در بعضی مسائل دانشمندان اتفاق نظر ندارند. بنابراین مثلاً شما وقتی از برخی اصول زبانشناسی استفاده می کنید شاید یک مکتب زبانشناسی دیگه اون ها رو قبول نداشته باشه و نحو دیگری مطرح کنه.
هنوز در مورد خواندن خطوط باستانی اختلاف نظر هست و استانداردهای مختلف وجود داره . در خصوص ریشه یابی لغات هم اختلاف نظر هست. بنابراین ما نباید فکر کنیم اگر یک نظر رو حتی اگه در دانشگاه و از کتب معتبر و اساتید بین المللی هم گرفته باشیم دیگه تمامه . شاید فردا دانشمندی پیدا بشه و ثابت کنه چیزی که تا حالا همه قبول داشتند ، اشتباه بوده.
به هر حال از تبادل نظر با شما خوشحالم . امیدوارم کمکی به پیشرفت زبانشناسی گیلکی بشه .
فرهنگ جان :
شما معتقدید که فا متفاوت از فی – فو … می باشد.
امین می گوید گاهی در گویشهای مختلف یک پیشوند با مصوتهای مختلف ولی با معنی یکسان به کار می رود پس نتیجه می گیرد آن پیشوندها هرچند مصوت مختلف دارند در واقع یکی هستند.
حالا به مثال من توجه کنید:
فاگیفتن رشتی را در انزلی فی گیفتن می گویند. هر دو به معنی چیزی را از کسی گرفتن است.
1- اگر حرف امین را بپذیریم شما باید معتقد شوید که فا = فی است.
2- اگر هنوز معتقدید فا با فی متفاوت است پس گزاره امین رد می شود.
———-
اگر شما با توجه به معنی پیشوندها آنها را یکی یا متفاوت می دانید باید عرض کنم معنی پیشوندها در بسیاری جاها هنوز به روشنی شناخته نشده است.
در واقع پیشوندها و ابزار های گیلکی (حرف اضافه ها) مانند زبانهای التصاقی واجد معنای خاصی نبوده و تنها یک مفهوم را تداعی می کنند. مثلاً برای «را» ی فارسی یا «ءِشین» گیلکی شما نمی توانید معنای خاصی در نظر بگیرید ولی را را نشانه مفعولی می دانند و شین مفهوم مالکیت را می رساند.
شما می گوئید د دو دی و امثال آن حتی در مطلب اخیر خود در را هم آورده بودید همگی یکی هستند و معنای در و داخل و درون را می رسانند .
باید گفت در گیلکی پیشوند «در» نداریم و اشتباه استنتاجی است . چنانکه در درگادن متفقیم که پیشوند «دَ» می باشد.
حال شما بگوئید در دی بیشتن ، چه مفهومی از در و درون و داخل وجود دارد.
دردیچئن چطور ، دتابستن چطور ، من چنین مفهومی را در اینها نمی بینم. در دوچکستن هم مفهومی از در نمی بینم
بنابراین من با روش شما یعنی طبقه بندی از طریق مفهوم و معنا هم مخالفم. اگر چه معتقدم هر پیشوندی معنای خاصی دارد . اما می گویم ما درک صحیحی از معانی پیشوندها نداریم.
+++++
عده دیگری جریان همردیف شدن مصوتها یا هم آوایی را مطرح کردند که آن را هم با مثال نقض کردم.
حال بگوئید گزاره امین را رد می کنید یا قبول دارید.
اگر قبول کنید فا = فی می شود
و اگر رد کنید حرف های من در خصوص پیشوندها تائید می شود.
++++
فوکودن = فو + کودن : «فو» کردن
فووستن=فو + وستن : «فو» شدن
بر این اساس مفهوم فو را می توان معادل سرازیر دانست.
فو تورک ستن یعنی حمله کردن : سرازیر شدن ترک ها
فو تورکان : یعنی تشر ، هجمه ، نهیب : مشابه عمل سرازیر شدن ترک ها
یک تفاوت که بین من و شماست این است که من حرفهای خودم را می زنم و صاحب نظری هستم که از نظر خود دفاع می کند . توجه کنید که این نظرات جرقه ای نیست که الان وارد ذهن شده باشد و … بلکه نتیجه سالها مطالعه و بررسی است.
بنابراین من از نظرات خودم دفاع می کنم
اما شما نظرات صاحب نظران قبلی را تکرار می کنید . مطمئن باشید که من با آنها آشنایی دارم و از عهده نفی آنها بر می آیم . وگرنه به خود جرات اضهار نظر نمی دادم. البته چنانچه بر من اثبات شود که جایی اشتباه کرده ام نظر خود را اصلاح می نمایم
غلط املایی جا انداختن و اشتباه تایپی و … پیش می آید آن را به حساب بی سوادی نگذارید . الان دیدم که در پست قبلی اظهار اشتباها با ض نوشته شده. از این اشتباهات بگذریم
فرهنگ عزیز :
* سایر پیشوند های فعل گیلکی هم دیگر فعال نیستند.
* این را باید دانست که در همه زبانها مفاهیم : بودن و شدن متفاوت از سایر افعال هستند . به نظر من بودن و شدن و صرفهای مختلف آنها (زمان نسبت به جمله و زمان نسبت به فعل آنها) را باید متفاوت از افعال لازم یا متعدی دانست.
حتی در برخی زبانها برای مفاهیم بودن و شدن از هبچ نوع فعلی استفاده نمی شود.
در عربی ، روسی و ترکی بدون به کار بردن اینگونه افعال ، با ساختهای زبانی دیگر چنین مفاهیمی منتقل می شود.
مثلاً در عربی اصولاً جملات به دو دسته جملات اسمیه و فعلیه تقسیم می شوند. و در جملات اسمیه مفهوم است بدون هیچ فعلی رسانده می شود . انت شاب : تو یک جوان هستی
الدیک فی المزرعه : خروس در مزرعه است (وجود دارد)
در روسی و ترکی هم معمولاً این مفاهیم بدون استفاده از هیچ فعلی بیان می شود.
در انگلیسی این مفاهیم به عنوان افعال ربظی شناخته می شوند. be , am , is , are ,was , were که رفتارشان با سایر افعال متفاوت است.
علت این تفاوت ، تفاوت این مفاهیم با سایر افعال است که سبب شده در همه زبانها رفتاری متفاوت با افعال داشته باشند.
شاره به ، ایسئن ، ایسان ، نئهن ، بؤن و بوستن (که مفهوم بودن و شدن را با هم در خود نهفته دارد) برای روشن شدن این بخش از زبان گیلکی و رفتار خاص زبان گیلکی بود.
مطالب دیگری نیز در خصوص جملات خاص گیلکی وجود دارد.
جملاتی در گیلکی هستند که من از آنها به عنوان «جملات نوع اول» نام می برم.
مانند :
مرا سرد ءَ بو.
ترا مراغ ءَ گیفته.
اون ءَ تب ءَ گیفته.
این جملات با جملات عادی متفاوتند. نام های دیگری نیز می توان بر این نوع خاص از جملات نهاد اما من فعلاً همان «نوع اول» را انتخاب گردم. می توان آنها را «جملات درونی» هم نامید یا چیزهای دیگر.
«هشتن – هل» و «گذاشتن -گذار» هر دو در زبان دری هر دو مفهوم نهادن و اجازه دادن را می رسانند.
امروزه در دری فقط گذاشتن – گذار متداول است و هشتن – هل شکل ادبی به خود گرفنه . اما در زبانهای لری و … هشتن – هل به کار می رود.
در گیلکی واهاشتن – واهال (ونال) با ساختارهای فعلی گیلکی مطابقت ندارد و احتمالا فعلی وام گیری شده است و فقط در مفهوم «اجازه دادن» استفاده می شود. برای مفهوم نهادن از نئهن استفاده می شود.
در خصوص جی ویشتن رشتی :
افعال ساخته شده از voshtan یا (vushtan) در گیلکی رشت چندان کاربرد ندارند.
jivishtan : در رفتن >>> متعدیش : jivizane”n : آزادکردن ، بیرون آوردن
————————-
juvoshtan : قاپیدن
vavoshtan : رقصیدن
fuvoshtan : به قول شما فرارعشقی : امرش می شود : fuvoz یا fuvoj
fuvozan یا به لهجه شرقی fuozan امر متعدی است .یعنی فراری بده ،
fu voshtan(مصدر) ، fu vosht(ریشه کامل)، fuvoz یا fuvoj(ریشه اقدام)
متعدی : ریشه اقدام + ـانئن : fuvoz+ane”n می شود Fuvozane”n و امر این:Fuvozan
اما جی در افعال گیلکی رشت معنی «از چیزی» می دهد
جی گیفتن : گرفتن از چیزی ، مثلا از گلویم گرفتم
جی گیراستن : بیرون کشیدن از چیزی معنی می دهد
جی لیسکستن : لیز خوردن ، بیرون افتادن با سر خوردن
بنابراین جی با جـَ یا جو متفاوت است.
جزئن و جمختن جرگادن و جکفتن برعکس جی که بیرون کشیدن یا بیرون آمدن از چیزی است معنی وارد شدن را دارد : جزئن : داخل بگذار ، جمختن : وارد کردن آلت ، جرگادن : داخل انداختن ، مثلاً نوزاد چهارپایان را برای شیر خوردن داخل پاهای مادرش می اندازند ، جکفتن : مثل آب افتادن ماست
جی : «خارج شدن» ، جی گیفتن ، جی گیراستن ، جی ویشتن ، جی لیسکستن
جـَ : «وارد شدن» ، جزئن ، جمختن ، جرگادن ، جکفتن
همانطور که قبلا گفتم از روی ظاهر اشتقاقات نمی توان گفت bostan قدیمی تر است یا bo”n . یا اینکه حتی هردو از یک ریشه سوم ساخته شده باشند.
1- یک راه این است که یکی از دیگری مشتق شده باشد.
2- راه دیگر این است که هر یک از منشا متفاوتی آمده باشند.
وجود افعالی مانند : Fuvostan – vavostan و عدم وجود افعالی مانند FuBo”n یا vaBo”n می تواند دلیلی بر قدمت ( bostan (vostan باشد. البته جای تحقیق بیشتر دارد درضمن مساله مهمی هم نیست.
جی ویشتن : به معنی در رفتن : ریشه اقدامش می شود : جی ویز (براساس ساخت فعلهای ـشتن / ـز (ج) )
جی ووشتن : به معنی قاپیدن : ریشه اقدامش می شود : جی ووز نه (جی واز)
اینکه «واز» را ریشه ویشتن یا ووشتن فرض کنید برای هر دو غلط است.
اصلاً شما در گیلکی شرقی : جیویشتن (jivishtan) دارید؟
اگر دارید که به آنچه وجود دارداحترام بگذارید.
و اگر ندارید ، بدانید که در گیلکی رشت ؛ جی ویشتن به معنی فرار کردن دررفتن و بیرون آمدن و فرارکردن وجود دارد و شکی در اشتقاقش از ویشتن نیست.
جی ووشتن در گیلکی رشت به معنای قاپیدن است و معنی در رفتن و فرار ندارد.
جی ووشتن از ریشه ووشتن است که معنی قاپیدن و از چنگ کسی بیرون آوردن دارد. اینجا هم جی باز بر بیرون آمدن دلالت دارد.
حرفهایی که ایتابون از قول من بازنقل میکنه تحریف شده به نفع خودشه.
در نتیجه اگر کسی بپذیره که پیشوند فا و فو یکی نیستند به این معنی نیست که با حرف من مبنی بر اینکه «برخی مواقع در گویشهای مختلف یک پیشوند با مصوتهای مختلف ولی با معنی یکسان به کار می رود» تناقض داره.
این تناقض رو ایتابون به عمد برای به کرسی نشوندن حرف خودش پیش میکشه و مخاطب رو سر یک دوراهی کاذب قرار میده!
در حالی که با یک دور خوندن کامنتهای من میشه دید که چند جا تاکید کردم که بحث پیشوند فا و فو با دو/د/دی جداست. من هیچ کجا از این جهت (تاکید میکنم از این جهت و نه موارد دیگه که باز ایتابون یک دوراهی کاذب دیگه درست نکنه!) تکلیف همهی پیشوندها رو با هم روشن نکردم.
نکتهی دیگه اینکه بله علم ابطالپذیره. ولی ابطالپذیربودن چیزی به معنی باطل بودنش نیست. این پارادوکس دیگهایه که ایتابون دائم ازش برای قبولاندن فرضیههای غلطش استفاده میکنه:
علم ممکنه یک روزی باطل بشه.
شما از حرفی دفاع میکنید که ممکنه روزی باطل بشه.
پس در برابر اون حرفی که ممکنه یه روزی باطل بشه حرف من رو قبول کنید!
پاسخ من به ایتابون: حرف تو هنوز به سطح اثبات خودش هم نرسیده و در مرحلهی طرحش با کلی مثال نقض روبهرو شده که توی بحث مطرح کردیم.
در حالی که میدونیم علم ابطالپذیره و این نکتهی مثبتشه. علم حاصل گردآوری فاکت و فرضیه و بررسی و رسیدن به نظریهست.
علم ابطالپذیره چون حکم مادیه. اما تا زمانی که باطل نشده قابل قبوله.
ایتابون فرضیههایی مطرح میکنه که هنوز به سطح علم نرسیده باطله و بعد میگه: چرا در مقابل علمی که ابطالپذیره فرضیههای من رو قبول نمیکنین؟
باید بگیم: هنوز اصول موجود باطل نشده. هر وقت باطل شد، اون وقت نظریههای جدیدی که منجر به ابطال نظریههای موجود شد رو میپذیریم.
1)) خو : صفت ملکی (سوم شخص مفرد درونی)
در گیلکی رشت ، صفت ملکی (معادل ضمیر متصل دری) برای سوم شخص مفرد ، “خو” است.
شباهت خو با خود فارسی سبب سردرگمی روزافزون گیلک هایی شده که هیچگونه آموزشی از زبان خود ندیده اند و روزبه روز در حال فارسیزه شدن بیشتر زبان خودند.
در گیلکی رشت به جای خانه اش ، دوستش ، کتابش می گویند :
خو خانه ، خو دوس ، خو کتاب
مریم خو کتاب ءِ اوساده ، یعنی مریم کتابش را برداشت.
از طرف دیگر اونءِ و انءِ هم برای صفت ملکی سوم شخص مفرد به کار می رود.
من اون ءِ کار ءَ قبول دارم : من کار اورا قبول دارم -کارش را قبول دارم
من ان ءِ کار ءَبیدءم : من کار این را دیده ام. – کارش را دیده ام
تفاوت خو با انء یا اونء در این است که خو در جملاتی به کار می رود که فاعل هم سوم شخص مفرد است. در واقع خو به نوعی بازتاب به سوم شخص است که از او صحبت کرده ایم . ولی در ان ءِ و اونءِ سوم شخص غایب و ناشناخته است.در واقع خو به سوم شخص حاضر و درونی و انءِ و اونءِ به سوم شخص غایب یا بیرونی برمی گردد.
او زای خو کارءَ کونه اما من و تو اونءِ کار ءَ نیدینیم.
– اون – خو —— ، —- من / تو — اونءِ ——–
می توان اصطلاح مستقیم(درونی) یا غیر مستقیم(بیرونی) را هم به کار برد.
یعنی وقتی سوم شخص به فاعل درون جمله برگردد از خو یا خوشان استفاده می شود
اما وقتی به فاعل درون جمله برنگردد بلکه به فردی غیر از فاعل برگردد از اونءِ ، انءِ اشانءِ اوشانءِ استفاده می شود.
خو صفت ملکی مشترک نیست . من می کارءَ کونم. تو تی کارءَ بوکون . اون خو کارءَ بوکونه . من انءِ کار ءَ نوکونم . تو نم اونءِ کار ءَ نوکون . امان امی کارءَ کونیم . شومان شومی کارءَ کونید . اوشان خوشانءِ کارءَ کونید . امان اوشانءِ کار ءَ نوکونیم . شومان ءم اشان ءِ کارءَ نوکونید.
2))
از طرف دیگر «خو» غیر از کارکرد «صفت ملکی» به عنوان «ضمیر بازتابی به اول شخص» نیز استفاده می شود . نکته در این مورد این است که خو اگر به تو یا او برگردد در هر دو وضعیت به صورت اول شخص(من) عمل می کند
برای دوم شخص و سوم شخص جمع هم خوشان به کار می رود و آنجا هم به صورت اول شخص با خوشان برخورد می شود
تو مگر نگوفتی خو ا کارء کونم . تو >> خو >> کونم
حسن گه خو ا کارء کونم . حسن >> خو >> کونم
شومان بگوفتیدی خوشان ا کارء کونیم شومان >> خوشان >> کونیم
اوشان بگوفتیدی خوشان ا کارء کونیم اوشان >> خوشان >> کونیم
برای اول شخص خو یا «ضمیر منعکس کننده به اول شخص» به کار نمی رود.
در واقع خو یا خوشان به عنوان ضمیر ، فاعل را به اول شخص بدل می کند.
3))
سومین مورد،معادل ضمیر تاکیدی است که در زبان گیلکی رشت به دو صورت زیر استفاده می شود:
من مره شم یا مره مره شم . هر دو معادل من خودم می روم هستند
تو تره بشو . تره تره بشو . خودت برو
اون خوره شه . خوره خوره شه . خودش می رود
امان امی ره شیم . امره امره شیم . خودمان می رویم
شومان شومیره بیشید . شومره شومره بیشید . خودتان بروید
اوشان خوشانءره شید . خودشان می روند
در گیلکی رشت الفاظ خود، خودم ، خودش و امثال آن به کار نمی رود
ورگ گفته :
معنای دوکودن = دکودن در دو گویش مختلف است پس دو همان د است.
پس با همین استدلال باید بپذیرد که:
معنای فاگیفتن = فی گیفتن در دوگویش مختلف است پس فا همان فی است.
بنده با استدلالی دیگر عقیده دارم که فا برابر فی نیست – د هم برابر دو نیست.
اما ورگ به متفاوت بودن فا و فی معتقد است . اما د و دو را یکی می داند.
یک بام و دو هوا ، به جواب ورگ در 30 دسامبر 19:10 رجوع کنید.
فا ( =ف، هَ، ها) سیفا بؤن “فَ،فو،فی،هَ” جی، معنایی هیسه که (اغلب) فعل’ دهه مثلا فاکش=هاکش=هَکش مئن کشئنی مطرح هیسه که بیرون ِ سمت یا جؤرا ببون… ئی پیشوند دئباری زوانان ِ مئن fra بؤ که هو قاعده خوشه صامت ِجی گیلکی مئن بؤبه فا ؤ فا جی تبدیل بؤبه ها ؤ هَ ..انزلی مئن وا بررسی گودن که آیا فاکش’ گؤن فیکش یا فدی’ گؤن فیدی یا نا؟ ( که فکر نکونم ایته ببون ؤ پس یته تغییر لهجه ای صورت بگیته فاگیتفتن>فیگیفتن)
می مطلب مئن “در” ‘ مثلا درشؤؤن یا درگودن مئن مد نظر بؤ که هم گیلکی هم چندته دئه ایرانی زوان ِ مئن معنی “بیرون” دهه ( و البته اون ِ پیشوند حساب هوردن سر نی گب نئه ..فارسی مئن اکثرا اون’ پیشوند حساب هورن (دررفتن-درآمدن و..)) ..اگر دقت بؤکونین مطلب مئن «در»’ معادل «در» هیسه ؤ “د” جی سیفا بؤگودئه نئه…
اما دیبیشتن ِ مئن اتفاقا معنی کاملا مشخص هیسه د+بیشتن= در چیزی برشته کردن که امی گویش مئن معنی “سرخ کردن” دهه (کولیبیج یا خاکاره مئن منظور هیسه)
اما دیچئن ؤ دمختن/دموتن مئن “سطح” مد نظر هیسه ( یه چی سر چئن، یه چی سر موتن)… اما اینکه دیبیشتن ؤ دوکودن ( = در چیزی + فعل) ِ مئن پیشوند ِمعنی یکی هیسه وسسه تا شمی تئوری رد ببو چون اگر دی ؤ دو فرق گودی نواس یته معنی بدا بئی..
دتابستن،دبستن (دوستن)، دوچوکستن ( دچکستن)، دباختن جز ئو فعلانی هیسن که پیشوند معنی اصلی فعل ِهمرا فرق نکونه ؤ اتفاقا ایشان ِ اصلی مصدر گیلکی مئن کمتر استفاده بو شاید هین ِواسر پیشوندان ِ مفهوم ملموس نیه شمی گویش مئن گا گلف “وا” ره ایته وکهه مثلا وابئن، بئن ِ همرا یکی هیسه یا واورسن که پؤرسئن همرا فرق نکونه ( امی گویش ِمئن وابئن فرق کونه) … شرق مازندران ِگویش مئن خلی ویشتر ئی مساله ملموس هیسه ؤ عملا پیشوندان کسن کسن ِجا بکار شون…
بنویشتین:
” اگر چه معتقدم هر پیشوندی معنای خاصی دارد . اما می گویم ما درک صحیحی از معانی پیشوندها نداریم”
این مره ئی جمله یاد دگئنه که گؤن: امام زمان ِ استفاده مردوم ِره هوته هیسه که خور، ابر پوشت دبو :)
مبهمات ِهمرا نشئه فرضیات’ ثابت گودن وا دلایل، دبؤ فرضیات ِ جی خلی قوی تر ببو.
فو’ سرازیر شدن معنی بؤگودین که تقریبا هو معنی «جیرا ( = به سمت پایین)» هیسه که شمی همرا موافقم ( البته تورک و کورد ِهمرا موافق نیئم که جؤؤرتر عرض بؤگودم چره)
پیشوندان ِ فعال بؤن جی منظور این هیسه که اوشان دستور جی پیروی بؤکونن مثلا اگر گوییم واکفتن پیشوندی هیسه یته دستور دأریم که حرف نفی پیشوند ِبما پسی هئه ؤ چون وانکفتن گیلکی مئن دره گوییم ئی پیشوند فعال هیسه ( ولی نیشتن مئن دئه ایته نیه) فارسی مئن نی مثلا پیشوند “ز” دئه فعال نیه ولی فعل “زدودن” مئن دره که دئباری زوانان ِجی بؤمؤنسئه…
کوردی مئن نی بؤن هم بودن ِره بکار شو هم شدن ِره فکر کونم لری مئن نی هیته ببون(البته مطمئن نیئم)
کوردی مئن : من له مال ؤ بوم=مو خؤنه مئن دبوم ( = هیسا بؤم)
من شیت بوم= مو تور ئابؤم
جیویشن ِ سر پیشتر خو گب’ بؤگوتم
اما جکفتن’ شئه ایته توجیه گودن که اون ِفرق دکفتن ِهمرا این هیسه که آوی که ماست ِدل دکته بیرون ِجی نومئه ؤ ماست مئن جی دکته که هنده شمی «از چیزی» ِ مفهوم’ رسانه
اما جمختن ِ ره می نظر قضیه فرق کونه پهلوی مئن گومیختن دره که شئه اون ِدئباری صورت’ ویمیختن حدس زئن ( معنی گاستن یا جماع گودن)..( آمیختن//آمیز ِ همرا همریشه)
قیاس همرا شئه گوتن که بؤستن، بؤؤن ِجی چاگودئه بؤبه هو مثالی که شمو بزئن: مختن/بن مضارع:مج / مصدر جعلی یا جدید : مجستن (معادل یدن فارسی پختن/پز/پزیدن—پیختن/پیچ/پیچیدن)
فوبؤن فکر کونم شرق گیلان ِگویش مئن دبو… وا بؤستن اگر منظور “باز شدن” هیسه ترکیبی فعل هیسه یا جمله اسنادی هیسه.
واز ِمئن “ا” میانوند هیسه هو چیزی که چاشت مئن دره مصدر چشتن جی یا گاز مصدر گشتن ( =گزیدن) جی ؤ واز ؤ وؤشتن ؤ ویشتن ؤ وشتن همریشه هیسن
“خو” مثالان جی ممنون مرنی شمی مؤسؤن فکر کونم دچکن نامتا (= ضمیر متصل) بعضی گیلکی گویشان مئن جدید ببو.
نامتا ؟
دامون جؤن
نامتا مردوم ِلفظ مئن دننه ؤ شئه ضمیر ِ تعریف (که اسم ِجا هئه یؤ اون ِمعادل هیسه)جی ئی کلمه’ پیشنهاد دئن
نام که معلومه ..تا هو چیزی هیسه که تاتایی( =عکس / تصویر آو ِمئن) مئن دره تا=لنگه، همتا ( همتا مئن نی هئی تا دره)
فرهنگ؛
جالب بو. أگه اشکال ندأنه «نامتا» نی اضافه کؤنم ای لیسته. البته با ذکر منبع و تی توضیح.
فرهنگ جان ممنون از توضیحاتت
چندتا سوال دارم لطفاً جواب بدید.
1) چرا به جای کودن (کردن) گودن را به کار می برید ؟ فکر نمی کنید تاکید بر یک لهجه خاص است. تا جایی که من می دانم در زبانهای تالشی و کردی و پشتون هم کئرن و امثال آن به کار می برند. در گیلکی هم من بیشتر کودن شنیده ام و گودن کمتر استفاده می شود.
2) هوردن با گودن که به کار می بری چه فرقی داره؟
3) با اینکه «جی» مفهوم «بیرون آمدن یا شدن از» و «جـَ» مفهوم «داخل شدن» را می رساند موافقید یا نه با توجه به مثالهایی که قبلاً گفته شد.
*) ممنون از مثال مشترک بودن «بودن و شدن» در کردی
4) دو کودن برای لباس پوشیدن هم به کار میرود : تی کفش ءَ دوکون ، پیران ءَ دوکون : در آب ءَ دوکون تیان ءَ میان، بله داخل ریختن معنا میده ولی در لباس دوکودن ، مفهومی از داخل شدن لباس نیست(لباس که مفعول است طبق فعل داخل چیزی نمی شه ، ما هستیم که داخل لباس می شیم!!).
+++
5) من در مورد پیشوند ها این سوال رو از خودم می پرسم که چرا باید یک جا «دو» ، یک جا «دی» و جای دیگر «دَ» به کار بره؟
دو کودن – دوخادن
دی میشتن – دی چئن
دکفتن – دشادن
طبق همان مثالهایی که با هم بررسی کردیم در خیلی از افعال معنای «د» و «دی» و .. واضح نیست پس
1- برای من این مطلب که «چون مفهوم یکسانی را می رسانند پس در واقع یکی هستند » پذیرفتنی نیست .
2- از طرف دیگر ، فرض کنیم که مفهوم یکسانی را می رسانند و در واقع یکی هستند اینجا باید به این سوال جواب داد که چرا یک جا دی و جای دیگر دو یا د به کار رفته.[برخی می گویند به دلیل همردیفی مصوتها (هم آوایی) این اتفاق افتاده که مثالهای نقضش آورده شد ، مثل دوخادن و دشادن و دی چئن .] به نظر شما این رفتار را چگونه می توان توجیه کرد.
اگر د=دی=دو ، چرا دی خادن یا دوشادن استفاده نشده یا چرا اصلاً داشادن نداریم؟ چرا به دو – دی – د محدود شده و دا نداریم . علت چیست؟
+ اشکال امین هم وارد نیست . می گوید هم دوکودن داریم هم دکودن : برای من مهم نیست که معنایشان یکی است پس د=دو ، من از خودم می پرسم چه دلیلی دارد که «دی کودن» یا «داکودن» نداریم ؟ ولی دوکودن داریم ؟
این سوالی است که علت آن را شما توضیح نداده اید .
چرا باید برای دوخادن ، دو به کار برود ؟ چرا دی خادن نشد ؟
چرا باید برای دکفتن د به کار رود و دی کفتن یا دو کفتن نشد ؟
علت باید روشن شود.
من پیش خودم می گویم حتماً دی با دو یا د فرق داشته. اگر فرق نمی داشتند یا برای همه یکی از اشکال استفاده می شد . یا اینکه باید قاعده ای توضیح می داد چرا یک جا دو و یک جا دی استفاده شده (مثلا فرض قاعده هم اوایی که البته رد شده)
فرهنگ عزیز:
6) در مورد همریشگی vashtan = voshtan = vishtan می شه توضیح بدید.
7) همینطور در خصوص «ا» میانوند در گاز و چاشت
مصدر — ریشه کامل — ریشه اقدام >>> —–
گشتن – گشت – گز >>> گاز
ووشتن – ووشت – voz / voj >> واز
چشتن – چشت – چش >> چاشت
طبق چه دستور یا قاعده ای ؟
ایتابؤن جؤن
1 ره: دلیل این هیسه که امی گویش مئن “گودن” استفاده بو یؤ چون مو خو گویش ِجی گب زئه درم هئی لفظ ِجی استفاده کونم.
2 : هوردن=اوردن/هردن/اردن/یاردن/بیاردن فارسی تهرانی مئن آوؤردن ِ معادل هیسه …گودن/کودن/کؤردن/گؤردن/هکردن فارسی تهرانی مئن “کردن” ِمعادل
3: مو فکر کونم “جی” ؤ “جَ” کسن ِهمرا فرقی ندارن (آب جکفتن مئن نی آو ِ بیرون همان مد نظر هیسه)..تا اویه که مو فهمم ویشتر افعال ِمئن معنی کلی نی هوته که شمو بؤگوتین «بیرون آمدن یا شدن از» هیسه
* ره: خاهش کونم
4 ره : دوروسته اگر مفعول’ در نظر بگیریم نشئه توجیه گودن ولی امو سعی کونیم یه سری قواعد که اغلب جواب دهه یه استخراج بؤکونیم ؤ تونسئه بیم امی زوان ِ آموتن یا کلمه چاگودن ِمئن اوشان ِجی استفاده بؤکونیم ..هوته که خؤر نی بؤگوتین مفهوم “پوشیدن” ِمئن پیشوند ِمعنی’ فقط تونیم تن’ رختوره مئن دگودن ِ همرا سازگار بؤدؤنیم
5 ره: اول بؤگؤم دیمیشتن نی جز هوشانی هیسه که اصلی فعل (میشتن) گیلکی مئن کمتر استفاده بو..امی گویش گؤن وامیشتن! (ایندر پیشوند’ نشئه توجیه گودن ؤ اصلی فعل ِ معادل هیسه (ادرار کردن))
1 ره: چون اغلب معنی یکسان دهن ؤ امو خأییم قاعده مند گودن ِ جی زوان ِ زایایی هنده را دکئه ( مفاهیم ِ مشخص ِره) ئو ویشترینی سر متمرکز بیم ..مو فکر کونم مبهم مؤنسن ؤ ئی پیشوندی امکانات استفاده نؤگودن ِجی بهتره
2 ره: مو فکر کونم سهولت تلفظ مئن بؤ که اوشان’ شکل بدئه ..البته شئه آوایی الگوئان ِ بررسی گودن جی هنده یته نظم نسبی’ پیشنهاد گودن ؤ تازه افعال ِمئ اوشان ِ جی استفاده گودن ( مثلا فرض بؤکونین ئی خطان امی فعل ِ حروف ببون :_ _ _ _ (MNKJ) ؤ امو خاسه بیم پیشوند “د” ‘ مفهوم یه چی مئن یا یه سطح ِسر’ فعل’ بدیم ؛ شیم بررسی کونیم که یته فعل که اون ِساختار نی _ _ _ _(MNKJ) هیسه مئن پیشوند “دَ” بومئه، “دؤ” بومئه یا “دی” ؤ ئو تازه فعل ِسر هون’ پیاده بؤکونیم ..نؤدؤنم بتونسم خوب بؤگؤم یا نا)
+ ره …آخر شمی گب نی نقض بؤبؤ.. اینکه بعض
دئباخی:
اینکه بعضی پیشوندان دقیقا مفهوم یکسانی دأرن ولی اوشان ِمصوتان فرق کونه…یا اینکه گویشان ِمختلف مئن مصوتان یته فعل ؤ یته پیشوند ؤ یته مفهوم ِره عوض ئابو…. شمو خأیین چیزی که اغلب جواب دهه یه مثالان ِنقض ِهمرا رد بؤکونین ولی اون ِجا دئه چیزی نئه نشئه
6 – ره : توضیح این که مصوتان ِ تغییر گودن زوانان ِمئن عجیب نیه مثلا avardan ؤ avordan ِ فرق فارسی قدیم تهران ِگویش مئن یا dür ؤ dur ؤ dir ِ فرق گیلکی گویشان ِمئن … هوته که پیشتر نی عرض بؤگودم صورت ماضی، مضارع جی چاگوده بو ؤ اگر فرض بؤکونیم که دئبار ِگیلکی (گیلکی باستان) مئن ریشه هونی ببون که اوستایی مئن ثبت بؤبه ( vaz) مصوت a ایشان’ تبدیل بؤبه o ؤ i
7 ره: شئه قاعده’ ایته جومله مئن هوردن که: میانوند “ا” ، بن ماضی یا مضارع ِ اولین ؤ دومین حرف ِمئنا هئه یؤ اوشان ِجی اسم چاکونه
وشتن>واز (بن مضارع-اسم =پرش)
گشتن>گاز (بن مضارع -اسم=دندان)
چشتن>چاشت ( بن ماضی – اسم=ناهار یا غذا)
ورگ جؤن .. نا چه اشکالی وا بداره..منبع نی مهم نیه… اما مو خلی خوش دأرم که ئی مسلئه سلسله ای ببو یؤ گروهی
فرهنگ؛
منم خوش دأنم جرگهیی ببون امما هیتؤ کی تینی بینی فعلن یکته جرگه نشأنه یاتن کی ناقلنؤن سر توافق بدأرن. مثلن رسمالخط مئن نی به تعداد افرادی کی گیلکی نویسنن أمه دابدستور دأنیم. پس تا او زمت، مو خالی تینم می پیشنهادؤنه جیمأکونم و باخی پیشنهادؤنم تا اؤره کی می سبک و روش همره تناقض ندأره جیمأکونم کی یکته مجموعه چاگودهبیم.
یه چیزی دگودن ( = پوشیدن) ِ توجیه ره اگر معنی “سطح ” بگیریم شئه توجیه گودن
دموتن= یه سطح ِسر موتن
دگودن= تن ِسطح ِسر گودن (فارسی: بر سطح بدن کردن)
جایگزین امضا به گیلکی دستماله
سیدعلی موسوی؛
خؤرؤم پيشنهاده. ولي أننی مئبه ابهام دأنه. بئه اين ٚ سر گب بزنيم. دست+ماله؟ اي کلمه دسمال يا دستمال-ه مؤنه هين وأسي شايد مؤشکل ايجاد بکۊنه. تي نظر چيسه؟