گروههای اجتماعی و شغلی در هر جامعهای بازتابی از مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگ حاکم برجامعه، سطح توسعه یافتگی و تکنیک زمانه ی خود هستند. از این رو برای شناخت وضعیت اجتماعی- سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ی گیلان در دوره ای که قرون وسطا خوانده شده، گروههای اجتماعی و شغلی گیلان مورد بررسی قرار گرفته است. در این بررسی ما سه کتاب تاریخ محلی گیلان یعنی «تاریخ گیلان و دیلمستان» نوشته ی میرظهیرالدین مرعشی که تحولات تاریخی گیلانِ «بیه پیش» را از حدود سالهای ۷۶۰ تا ۸۹۴ هجری، «تاریخ خانی» نوشته ی علی بن حسین لاهیجی که تحولات تاریخ گیلان را از ۸۸۰ تا ۹۲۰ هجری و «تاریخ گیلان» عبدالفتاح فومنی که از سال ۹۲۳ تا ۱۰۳۸ هجری یعنی مجموعاً نزدیک سه قرن تاریخ محلی گیلان را پوشش می دهند، مبنا قرارداده و گروههای اجتماعی و شغلی را که در این کتابها معرفی شدهاند، همراه با نقش و کارکردهای آنها جهت شناخت بیشتر جامعه ی گیلانی در این دوره ارائه کرده ایم. بنابراین از نظر تقسیم بندی تاریخ عمومی جهان، این دوره با دوره ی پایانی قرون وسطا مطابقت دارد. اما پیش از پرداختن به موضوع لازم است چند نکته را باز گوییم:
نخست این که هر سه مورخ که در شناخت تاریخ گیلانِ قرون وسطا به آنان بسیار مدیون هستیم، مورخانِ دربارهای حاکمان محلی گیلان بوده وهر سه، تاریخهای محلی را به توصیه و حتا دستور حاکمان محلی تدوین، تنظیم و یا تالیف کردهاند. ازاین رو در این کتابها بیشتر بر روی گروهها ی اجتماعی طبقات فرادست تاکید شده و چون در بیان تحولات تکیه ی اصلی بر روابط قدرت در سطوح بالا متمرکز بوده (به سبب اهمیتی که برای حاکمان محلی داشته)، تا حدود زیادی دراین نوشتهها گروهای شریک در قدرت با جزئیات بیشتر معرفی شدهاند. بدین ترتیب برای برخی از گروهای اجتماعی جزئیات تفصیلیتری برای معرفی آنان دردست است لیکن برعکس برای برخی دیگر این جزئیات در نوشتهها نه فقط دیده نمی شود بلکه گاه به کلی نادیده گرفته شده است. از این رو با توجه به این که هیچ منبع مستند تاریخی و دست اولی برای این دوره در تاریخ گیلان وجود نداشته، ما به ناگزیر از همین سه منبع استفاده کردهایم، از این رو ممکن است دراین بررسی از گروههای اجتماعی وشغلی معینی هیچ نکته ای ارائه نشده باشد.
نکته ی دوم این که دو کتاب یعنی تاریخ میر ظهیرالدین و لاهیجی بیشتر بر تاریخ تحولات شرق گیلان وآن هم بیشتر با توجه به کانون این قدرت در شهرلاهیجان و بر گروههای اجتماعی این شهر متمرکز شده است. خوشبختانه با توجه به این که شهر لاهیجان در این دوره ی سیصد ساله از نظر توسعه یافتگی سرآمد کانونهای جمعیتی گیلان محسوب می شد، می توان فرض کرد که طیف گسترده تری از گروههای اجتماعی و شغلی(به ویژه شهری)در این دوره از تاریخ گیلان به گونه ای دراین نوشتهها بازتاب یافته باشد.
نکته ی سوم این که در این نوشتهها ما با گروههای اجتماعی زحمتکش جامعه کمتر آشنا میشویم. در نظر نخست چنین مینماید که مورخان تعمدی داشتهاند که به این گروهها کمتر بپردازند لیکن باید توجه داشت که محور اصلی بررسیهای تاریخی در این نوشتهها بر تحولات سیاسی متمرکز شده که گروههای اجتماعی مورد نظر در این دوره درآن نقشی ایفاء نمی کردند. چنان که میدانیم و دراین نوشتهها نیز به خوبی بازتاب یافته، روستا یعنی جایی که اقتصاد این دوره بر تولید و تولید کنندگان آن بنیاد یافته بود، در تحولات سیاسی واجتماعی وفرهنگی این دوره تقریباً هیچ نقشی نداشته است. وظیفه ی آنان دراین دوره تنها تولید مازاد اقتصادی است و مازاد اقتصادی تولید شده ی آنان بیشتر توسط سلسله مراتبی از حاکمان محلی که عموماً به صورت طایفه ای سازمان یافته ومتشکل شدهاند، تصاحب شده و در نتیجه زندگی آنان به شکل بازتولید ساده زندگی در جغرافیایی بسیارمنزوی تکرار می شود، بدون آن که نقشی فراتر از محل کار و زندگی خود که در انزوای کامل اجتماعی و جغرافیایی قرارداشت، ایفا کنند. این انزوا به ویژه در روستای گیلانی به نحو بارزتری نمایان می شد. چرا که تولید کنندگان کشاورز گیلانی، خانوارهای پراکندهای به صورت خانه-باغ بودند که امکان همبستگی و تجلی اراده ای برای تاثیر گذاری را حتا به مانند روستاهای متمرکز فلات مرکزی ایران نیز نداشتند.
اکنون با توجه به نکات فوق به معرفی گروههای اجتماعی و شغلی این دوره ازتاریخ گیلان می پردازیم.
حکام و والیان:
این گروه، صاحبان اصلی قدرت در این دوره محسوب می شدند و در راس هرم سیاسی جای داشتند. آنان در قلمرو کوچک ومتعدد خود که به شکلی ملوک الطوایفی، بلوکهای قدرت را درگیلان اداره می کردند، در منابع ما با نامها و عنوانهای گوناگون توصیف شدهاند. به عنوان مثال مرعشی در جایی که سلطان محمدکیا، جانشین پدرش ناصر کیا در بیه پیش شده بود، ضمن آن که جانشنیی او را از پیش مقدر می داند، او را با عنوانهای رایج دراین دوره چنین توصیف کرده است: «قضا به زبان حال میگفت که آن شه تاج دار وآن سلطان کامگار وآن شهریار بختیار که حضرت ملک جبار جهت رعایت و عنایت گیل ودیلم در پس پرده[ی] (و هو ارحم الراحمین) مخفی داشت، این است که بر متکای سلطنت و مسند خلافت بنشاند» (مرعشی، ص۲۶۸). گاه نیز از آنان با عنوان رئیس ومهتر نام برده می شد: «وممالک بیهپس بِلا مهتر و رئیس وسلطان دینپرور مانده است» (همان، ص۳۹۹). عبدالفتاح فومنی که تاریخ خودرا دیرتر از دو مورخ دیگر ما تالیف کرده، از این گروه بیشتر با عنوان حکام و والی نام می برد: «چون حکام و والی لاهیجان بنا بر حسن رعایت سابقه دوستی وداد آل صفویه نموده بودند» (عبدالفتاح فومنی، ص۳۳). و یا «شاهزاده را به عقد دوام امیره دوباج والی گیلان در آورد وبه آداب و قانون پادشاهانه وآئین ملوکانه به گیلان فرستادند» (عبدالفتاح، ص۳۴).
لازم است بگوییم که حکام و یا والیان دراین دوره در بلوکهای قدرتی که تا ده بلوک در گیلان نیز تقسیم می شد، عموماً در دو بخش شرق وغرب سفیدرود (بیه پیش وبیه پس) از سلسله مراتبی از حکام و والیان محلی کم اهمیت تر نیز تشکیل می شد که زیر نظر حاکمان اصلی بیه پیش و بیه پس بودند که مرکز سیاسی آنان در لاهیجان و فومن بود. قلمروها وبلوکهای کوچکتر قدرت به ویژه در شرق گیلان بسیار طایفهای و از سلسله مراتب بستهتری تشکیل شده بود. در شرق گیلان این حاکم اصلی بود که قادر مطلق محسوب میشد و مهمترین عامل تولید در این دوره یعنی زمینهای تحت قلمرو خود را بین کسانی که برای هر ناحیه توسط او تعیین می شد، اهدا می کرد و او تا موقعی که حامی قدرت مرک ی یعنی حاکم اصلی بود، امتیاز بهرهبرداری یا چیزی که در تاریخهای محلی گیلان با عنوان «ضبط حاصلات» یعنی همان بهره مالکانه یا گرفتن بخش عمدهای از مازاد اقتصادی ناحیه بود، واگذار میشد. به عنوان مثال سید علی کیا از سادات امیر کیایی که به فرماندهی او بیه پیش از چنگ طایفه ی ناصرودیان (پیروان ناصرکبیر بنیانگذار مذهب زیدیه ناصری در شمال ایران) در سالهای دههی شصت قرن هشتم هجری به ضرب شمشیر بیرون کشیده شد، پس از پیروزی زمینهای این بخش از گیلان را هر گونه که خواست بین افراد مورد اعتماد خود تقسیم کرد: «حضرت توفیق آثاری [سید علی کیا] مملکت گوکه وکیسم [دو ناحیه ی کوچک در غرب لاهیجان و کنار سفیدرود] را با دو دهی که آن طرف آب [سفیدرود] واقع گشت و به اشپین و کماچال موسومند، به برادر ارشد خود سید حسن کیا داد وجهت ضبط [حاصلات] آن دیار، اورا بدانجا فرستاد و ولایت پاشیجا [لشت نشا] رابه برادرزاده خود سید ناصر کیا بن سید حسن کیای شهید مرحوم که در جنگ قلعه گرزمان سر، شربت شهادت چشانیده بودند، بخشید» (مرعشی، ص۴۴). دراین شرایط پیداست که مالکیت نیز امری اعتباری بود و تا زمانی که برادر ارشد و برادرزاده به حاکم بیه پیش وفادار بودند این مالکیت از نظر قدرت اصلی بیه پیش مشروعیت داشت. بدین ترتیب مالکیت بر زمین وجهی حقوقی و قانونی نداشت و هیچ نهادی مستقل از قدرت اصلی تضمین کننده ی حق فرد بر مالکیت و تداوم آن بر زمین نبود و مالکیت زمین تنها به صورت امتیازی از جانب حاکم به افراد نزدیک و مورد اعتماد داده می شد.
بررسی در هرسه متن تاریخ محلی نشان می دهد که مالکیت در این دوره در گیلان به ضرب تیر وشمشیر مشروعیت می یافت. چنان که سادات امیر کیایی به فرماندهی سید علی کیا در دهه ی شصت قرن هشتم هجری از راه رسیدند و بر ناصرودیان که بیش ازچهار صد سال براین ناحیه حاکمیت داشتند به ضرب تیر وشمشیر پیروز شدند وسید علی کیا تمام زمینهای منطقه را بین خانواده ی سادات امیر کیایی تقسیم کرد و آنان این زمینها را فقط چند سال بعد ملک موروثی خود به حساب می آوردند. در یک نمونه ی موردی حتا دست به دست شدن قدرت در یک دوره ی کوتاه پس از پیروزی اولیه ی سادات امیر کیایی، این حق برای پیروز جنگ دوم یعنی سید هادی کیا به وجود آمد که او بگوید که من زمینهای بیه پیش را به ضرب تیر وشمشیر مجدداً فتح کرده ام، پس این زمینها ملک موروثی من خواهد ماند. به عنوان مثال بیه پیش پس از مدت کوتاهی که به دست سادات امیر کیایی افتاده بود توسط بیه پسیان اشغال شد وسید علی کیا و سید مهدی کیا حاکمان لاهیجان ورانکو کشته شدند وبیه پسیان دوباره بیه پیش را به صاحبان قبلی آن ناصرودیان واگذار کردند ولی سید هادی کیا برادر سید علی و سیدمهدی کیا که در تنکابن حکومت می کرد از راه رسید و بیه پیش را از دست آنان در آورد وزمینهای بیه پیش را دوباره به گونه ای که می خواست بین افراد تقسیم کرد. از این رو فرزندان سید علی وسید مهدی کیا یعنی برادرزادههای سید هادی کیا مدعی بودند که چون از ابتدای آمدن سادات امیر کیایی (در سال ۷۶۷ هجری یعنی کمتر از پانزده سال) این زمینها توسط پدرانشان فتح شده بود، پس ملک موروثی آنان بوده و باید به آنان پس داده شود. در همین رابطه آنان در سال ۷۸۱ هجری یعنی فقط ۱۴ سال پس از فتح گیلان به دست امیرکیاییها، برای سید هادی کیا یعنی عموی خود پیغام فرستادند: «نزد سید هادی کیا پیغام دادند که هر چند عین گستاخی و بی ادبی است اما توقع از غایت عطوفت شما آن است که عنایت فرموده، ملک موروثی ما را بدین فرزندان خود مسلم فرمایید وبند گان را ناامید نگردانید تا آنچه وظایف خدمات و عبودیات است به تقدیم رسانید آید» (مرعشی، ص۱۰۲).جالب است که ادعای ملک موروثی توسط سید هادی کیا یعنی فاتح بعدی وحاکم فعلی نیز به همان استدلال و استناد فرزندان سید علی وسید مهدی کیا استوار است. چرا که سید هادی کیا نیز استدلال می کرد که این زمینها پس از اشغال بیه پسیان، عقیم مانده و او بود که دوباره به ضرب تیر وشمشیر از طایفه ی ناصرودیان وبیه پسیان باز پس گرفته است. او در پاسخ فرزندان برادران خود عکس العمل نشان داد: «چون این سخن به سمع اشرف سید هادی کیا رسید، غضب فرمود واشارت کرد که ملک عقیم است(۱) ومن این ولایت را به ضرب تیر وشمشیر از مردم بیه پس و ناصرود ستاندهام و از آن خود می دانم و شما هر یکی را نیز فراخور نصیبی دادهام. بیش از این توقع نمودن مناسب نمی نماید. باید که از این خیال بگذرند» (مرعشی، ص۱۰۳). بدین ترتیب حکام و والیان منبع اصلی قدرت و از آن طریق منبع ثروت به حساب می آمدند و تقسیم این دو عنصر در سلسله مراتب قدرت نیز به عهده ی آنان بود. دراینجا ما با طبقات و نهادهای مستقل از قدرت روبرو نیستیم که بتوانند بر قدرت تاثیرمستقیم بگذارند و اصولاً منطق کسانی که می توانند در این دوره از گیلان بر قدرت تاثیر بگذارند نیز همان منطق واستدلال قدرت فائقه بود.
منبع: سایت انسانشناسی
پانویس:
۱) « الملک عقیم یعنی در ملک و سلطنت، نسب سودی ندارد[بکار نیاید]، چه در طلب آن، پدر و برادر وعم وفرزند بقتل میرسد و وجه تسمیه آن قطع صله رحم است هنگام نزاع بر آن» (دهخدا)
——-
گروههای اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا (بخش یکم، بخش دوم، سوم و چهارم)
دیدگاهها
7 پاسخ به “گروههای اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا – بخش یکم”
بسیار آموزنده و زیبا بود
مصاحبه با ابوالحسن ابتهاج:
http://pds.lib.harvard.edu/pds/view/2909638?n=4&s=4&printThumbnails=no
http://nrs.harvard.edu/urn-3:FHCL:2710577?buttons=y
خیلی خوجیر بو دامیشکه مونستون… تی چیکپره قربون.
[…] اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا (بخش یکم، بخش […]
سلام
جالب بود
[…] اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا (بخش یکم، بخش دوم، […]
[…] اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا (بخش یکم، بخش دوم، سوم و […]