توضیح ورگ: گرچه زمان زیادی از تجربهٔ شکستخوردهٔ سرخط میگذرد اما با توجه به اینکه اخیرا تلاشی دوباره و در همان راستا و با همان نگاه و همان خطاها و صرفا با تغییر در ترکیب تیم و حذف کردن اسامی دردسرساز (از جهت اعتبار علمی و دانش گیلکی) و حفظ و افزودن اسامی دارای مدرک معتبر دانشگاهی (گرچه بیربط با زبان و نگارش گیلکی) منتشر شده است (این بار با اسم «گیله خط»!) انتشار بخش دوم یادداشت ضیا که مدتها در آرشیوم مانده و فراموش شده بود اهمیتی دوباره یافته است. چرا که به نظر میرسد دوستان گیلانشناس این بار هم به جای بررسی نقادانه و علمی صرفا به صرافت ترمیم اسامی و تعویضهایی در تیم افتادهاند و در بر همان پاشنه میگردد. گرچه عموما نگارندگان هر دو دستورالعمل اساسا کمترین تجربه و ربط و توان را در زمینهٔ نگارش و ویرایش گیلکی دارند و گرچه ترجیح دادهاند بدون نگاهی به تاریخچهٔ کارهای شده و بدون اینکه بگویند شیوهنامهٔ خط گیلکی موجود و رایج که سالها از ارائه و رواجش میگذرد، بالاخره چه اشکالی داشت که این عزیزان را دچار احساس تکلیف کرد تا از خواب پنجاه ساله بيدار شوند و با جمع کردن انواع چهرههای سلبریتی و دانشگاهی و تند و تند و پیدرپی دستورالعمل پشت دستورالعمل برای نگارش گیلکی منتشر کنند، اما ما در ورگ، برخلاف روش و منش غیرعلمی این عزیزان، بدون انکار و نادیده گرفتن و به سکوت و بایکوت برگزار کردن، روی پروژهٔ سرخط درنگ کردیم و در مورد نسخهٔ جدیدتر آن هم درنگ خواهیم کرد چرا که خط را ابزار میدانیم و از ابزار بهتر و کاراتر ترس نداریم. گرچه در گفتگو با نویسندگان این هر دو دستورالعمل تقریبا به یقین رسیدهایم که این عزیزان حتی یک بار هم مستندات خط گیلکی را از اول تا آخر نخواندهاند. بنابراین اگر مجال و عمری بود، جداگانه به گیلهخط هم نگاه خواهیم کرد تا ببینیم این چرخ دقيقا برای پاسخ به چه فقدانها و چه نیازهایی «سهباره» اختراع شده است؟ به زودی سابقه و عملکرد نویسندگان و ناشر آن را در مورد خط گیلکی و نگارش گیلکی بررسی کرده و خواهیم دید که آیا واقعا به فقدان یا پاسخی در زمینهٔ گیلکینویسی پاسخ دادهاند یا مسائل دیگری بیرون از دغدغهٔ راحتتر کردن گیلکینویسی برای گویشوران زبان گیلکی نیز مطرح بوده است. فعلا ولی با هم بخش دوم یادداشت ضیا خوشسیرت را میخوانیم. گرچه ضیا در سطر پایانی همین نوشته به نوعی در مورد سرنوشت تلاشهایی از این جنس و جنم، لب کلام را گفته است. با هم میخوانیم:
(بیشتر…)برچسب: تير ما
-
مرامنامهٔ انقلاب جنگل
متن زیر، مرامنامهٔ یاران جنگل برای تشکیل حکومت بود که ابراهیم فخرایی در صفحهٔ ۵۶ کتاب «سردار جنگل» آورده است. فقط توضیح دربارهٔ دو عبارت لازم است؛ یکی «اجتماعیون» که همان سوسیالیستهای ایرانی بودند که از انقلاب مشروطه تا انقلاب جنگل پیگیر آرمانهای آزادیخواهانه و برابریطلب برای مردم ایران بودند. و دیگری «تکدیری» که شکلی از تنبیه با حبس است که برای بزههای کوچک در امور خلافی با هدف توبیخ خلافکار تعیین میشود و مدت آن از دو تا ده روز است.
آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در طول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطهٔ منتخبین ملت؛ پیشرفت این مقاصد را فرقهٔ «اجتماعیون» به موارد ذیل تعقیب مینمایند.
(بیشتر…) -
کلبيمسلکي أجي
آدمؤن، ىپاره آدمؤن کي اي رۊزؤن ويشتر ؤ ويشتر بؤدرن، مي أزأره سر أبئنن. اي آدمؤن، أگه تي عقيده’نه خۊش ندأرن، ىا بدتر، خۊش بدأرن أمما خۊشؤنˇ زيندگي مئن، خۊشؤنˇ هزار جۊر دليل ؤ تؤجيهˇ وأسي کي أبئنن، مننيسه بۊن اۊنه کارأگيرن، حتی أگه ىقين بۊدؤنن تي عقيده’ن دۊرۊسه، ولي ايشؤنˇ “بپيسسه زيندگي” کي ويشتر خۊش دأنن اي بپيسسه زيندگئه دۊخؤنن “واقعيت”، ونلأنه کي اۊتؤ بزيون؛ بأزين تأجي کينه ويگينن، تأ بد ويگينن. بنن تي عقيده پاسبؤن!
بازينه کي مارکسˇ جي م کؤمؤنيستتر ؤ پاپ أجي کاتۊليکتر بنن. ىکته مذهبي آدمˇ مۊسؤن کي ايسأ رافا تا ىک نفر سکۊلار ىک جا -مثلاً- دينˇ تعريفه بۊکۊنه تا تۊنداتۊند دکئن مىدؤن کي: آؤ! چي بۊبؤ گه؟ تۊنبي گۊتي…؟ ىا برعکس ىکته سکۊلار کي ايسأن رافا تا ىک نفر مذهبي مؤچه بگيرن!
کلبيمشربي ىا کلبيمسلکي، اي شکلئه. اي رۊزؤن، کلبيمشربؤن أکثريته دأنن. کلبيمشربؤن، خۊشؤنأجي هيچ چي ندأنن. خالي ديگرؤنˇ عقيده’نˇ پاسبؤنن. همه چي ايشؤنˇئبه تؤطئه ؤ بازئه. خالي ىکچي واقعيته: زۊر!
هأچي گۊنن خۊشؤنˇ بپيسسه زيندگي واقعيته. واقعيته خالي خۊشؤنˇ سرˇ جؤرˇ زۊره دؤنن تا اۊنˇ پيش دۊم تۊکؤم بدئن.
زۊر تا زۊره ؤ ايشؤنˇ سرˇ جؤر دره، واقعيته ايشؤنˇئبه؛ تا فگرده بنه تؤطئه! بنه خيال. بنه زرين زمت!
مردۊم، نأجه ؤ آرزۊ خأنن ؤ ندأنن. مردۊمي بؤن ىعني مردۊمˇئبه خيال ؤ آرزۊ چاگۊدن.
(شخصي وؤتؤن أجي)
-
تيرماسينزه موارک بۊبۊن!
متنی که میخوانید، نه برای پژوهش از چند و چون گذشته و نه برای دقت در جزئيات بازمانده از گذشته، بلکه تنها و تنها برای استفاده و به کار گرفتن در زمانهٔ خودمان نوشته شده تا جشن تیرماسینزه به عنوان جشنی زیبا که هنوز میتواند بهانهای باشد برای دور هم جمع شدن و شاد بودن و خوردن و نوشیدن و خندیدن و به سرنوشت اندیشیدن و از آب و باران ستایش کردن، دستورالعملی مکتوب برای انسان امروز در اختیار داشته باشد. در نوشتن این متن بدون شک از منابع زیادی استفاده کردهام و چیزیش حاصل پژوهش خودم نیست جز برخی تبیینها و تحلیلها و برداشتها. بنابراین بدون آنکه در متن بارها و بارها به دو بزرگمرد (محمدولی مظفری کجیدی و محمد پاینده لنگرودی) ارجاع دهم، عرض میکنم که هرچه هست حاصل پژوهش اینهاست و البته کتاب ارزشمند نصرالله هومند (گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گیلان).
تیرماسینزه جشنی است در ستایش آب و باران و از آن دسته جشنهایی است که نه در میدان و بیرون از خانهها، بلکه در خانهها و میان حلقهٔ دوستان و خویشان برگزار میشود.از دو شکل جشنهای اجرایی و نمایشی گیلکان، این جشن، جشنی اجرایی است و همهٔ حاضران در آن ميتوانند به شکلی در اجرای آن مشارکت داشته باشند.
سیزدهمین روز از چهارمین ماه سال و سومین ماه از فصل پاییز در تقویم دیلمی، یعنی تیر ماه، روز جشن تیرماسینزه است. دربارهٔ ریشه و دلیل به وجود آمدن چنین جشنی چند افسانه و قصه نقل شده؛ که همگی گرد ستایش و گرامی داشتن آب و باران ميگردد. پیش از هر توضیحی دربارهٔ این جشن بد نیست دربارهٔ سه عنوان تیرماسینزه، تیرگان و آبریزگان ابهامزدایی کنیم و ببینیم آیا این سه نام که اغلب به عنوان نامهای مختلف یک جشن به کار برده ميشوند به واقع یکی هستند؟
-
بیس دئقه پلاس! ویژهی جشن تیرماسینزه
این هفدهمین برنامهی رادیو اینترنتی «بیس دئقه» است که به مناسبت جشن تیرماسینزه به صورت پلاس (+) تقدیم شما میشود! یعنی زمان این برنامه کمی بیش از بیست دقیقه است و در کل این بار بیخیالِ محدودیت زمانی شدم.
در این برنامه قصهای از ورگ خواهید شنید و حرفهایی دربارهی زبان گیلکی و موزیکهایی با صدای اسحاق سهرابی، احمد عاشورپور و بهرام کریمی.
تذکر بسیار مهم: در این برنامه از واژههایی استفاده شده که در عرف عمومی جامعه، ناپسند و رکیک قلمداد میشود که البته کاربرد این واژهها در میان همین جامعهی عزیز ما بسامد بسیار بالایی دارد. بنابراین اگر مایل به شنیدن این گونه موارد نیستید، بیخیال لذت این برنامهی ویژه شوید.
اما اگر شنیدید، همین پایین نظر و نقد خود را بنویسید و فایل این برنامه را هر جور که میتوانید (فیسبوک، توییتر، وبلاگ، چت، بلوتوث و…) به دوستان خود برسانید. شیمه تیرماسینزه موارک ببون.این برنامه را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید.
فایل با حجم و کیفیت کمتر را هم میتوانید از اینجا دریافت کنید. -
واكاوی زندگی رابینو، تاریخنگار ایتالیایی
تاریخ ایران ما، تاریخی سرراست و دستنخورده نیست. ما با تاریخی مواجه هستیم كه بسیار ناخالصی داشته و همچنین بسیاری نقاط تاریك، آن را دچار مشكل میكند. اما امروزه ما در یك چیز تردید نداریم و آن اینكه ما به مرور زمان عقب ماندیم. اما تاریخی درخشان داریم. چه كسانی این تاریخ را به ما نشان دادهاند؟ بیشك سهم مستشرقین در شناختن این تاریخ به ما بسیار بیشتر از هر ایرانی دیگری بوده است. مستشرقین انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی در این زمینه بیش از همه سهم دارند. یكی از این افراد هم «یاسنت لویی رابینو بورگوماله» بود. در این نوشتار قصد دارم به بررسی آنچه او انجام داده و زندگی او تا آنجایی كه امكان دارد بپردازم. البته در این بین سر آن ندارم كه بر این باور كه همه مستشرقین و بهویژه همه انگلیسیها دشمن و جاسوس بودند، اندیشیده و بین موهومات گیر كرده و به تئوریبافی بپردازم، برعكس در پی آنم كه به آنچه رابینو به عنوان یك جستوجوگر انجام داد بپردازم.
رابینو در اصل از یك خانواده ایتالیایی بود. یعنی اجداد و پدرانش ریشه در خانوادههای ایتالیایی داشتند اما او خود در ۲۷ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی، در شهر لیون فرانسه به دنیا آمد. «ریشه خانوادگی رابینو از كورته میگیلا در شهر پیهمون است. در حدود اواخر قرن پانزدهم شاخهیی از این خانواده در بورگمال در آلبا مستقر بودند. در سال ۱۶۱۹ كلنل بارتولومئو قسمتی از تیول بورگمال را با عنوان سینیوری از دوك مانتو دریافت كرد. در سال ۱۸۳۰ جیوانی رابینو آخرین نماینده خانواده رابینوی بورگمال به قصد اقامت در انگلستان، ایتالیا را ترك كرد و هم در آنجا بود كه «م ج رابینو» مولف تحقیقات و بررسیهایی در زمینه كشورهای مصر و ایران در سال ۱۸۴۳ به دنیا آمد». او سپس به ماموریتهایی در آفریقا رفت. از این رو بود كه مدتی از زندگی رابینوی كوچك پس از تولد در مصر و در میان عربزبانها گذشت، چرا كه در سال ۱۸۸۱ پدرش به سمت كفالت شعبه بانك «كردی ایونه» در اسكندریه منصوب شد و به همین منظور به مصر رفت و پس از چند سالی در سال ۱۸۸۸ به مدیریت شعبه قاهره همان بانك منصوب و مشغول خدمت شد. كوشش او برای گسترده كردن فعالیت بانك و نیز ایجاد ثروت و اعتبار بیشتر، برای او رشد و اعتبار به همراه داشت چرا كه در سال ۱۸۸۹ میلادی برای تاسیس بانك شاهنشاهی ایران به تهران آمد و در واقع مسئول تاسیس بانك شاهنشاهی در ایران شد و پسرش «ه. ل. رابینو»ی كوچك چند سال پس از وی به ایران آمد.
(بیشتر…) -
نوشتن در گیلکی
توضیح ضروری: منطقیتر و پسندیدهتر و برای من ممکنتر این بود که این متن که قرار است دربارهی «نوشتن در گیلکی» باشد، به گیلکی نوشته میشد. اما قالب کلی این ستون [این یادداشت برای چاپ در ستون «گیجیک» مجلهی گیلهوا نوشته شده است] تاکنون فارسی بوده و طبق همین روال این یادداشت هم به فارسی نوشته میشود. شاید زمان آن رسیده باشد که به «گیلکی نوشتن دربارهی نوشتههای گیلکی» فکر کنیم.
نوشتن در گیلکی این روزها دامنه و گسترهی بیشتری پیدا کرده و گمان میکنم وقتش رسیده باشد تا دربارهی خود فعل نوشتن در این زبان کمی فکر کنیم. به طور کلی، آنچه که در زبان ما، با نوشتار و متن ارتباط دارد، باید مورد بازبینی و موشکافی قرار گیرد.
البته قرار نیست که در یادداشت کوتاه این ستون، فرایند فکری چندانی در این باب صورت گیرد. اما میتوان دستکم با نگاهی تاسیسی، به سراغ فعل نوشتن در گیلکی رفت و از دلش چیزی بیرون کشید.عجیب است که هنوز در گیلکی برای واژهی «نویسنده» از معادل فارسی آن استفاده میکنیم در حالی که در ساخت صرفی گیلکی، ظرافت بسیار جالبی وجود دارد که گذشتن از کنار آن حیف است. (بیشتر…)
-
عاشقانهترین ترانهای که شنیدهام
«ترانه این طور آغاز می شود: (ای روزای بوشؤمای هیمهواچینئهرؤی) کلمهی «روی roy» واژهی تکیه یعنی آوای پایانی جمله است و معنای آن یعنی بله. این ترانه گیلکی زیبا به لهجهی مردم روستاهای نقرده و نبیدهکا از توابع کیاشهر و آستانه خوانده شد. تأثیر یک شخصیت هنری ممتاز اما خودبارآمده به نام «شوندی» در روستای نقرده در اجرای این ترانه بسیار دخیل بوده است. راجع به کارهای هنری شوندی سخن بهمیان خواهد آمد. اما مضمون ترانهی لیلی جان قصه جمعآوری هیزم بچههای روستاست.
هر بامدادان نوجوانان ده به صورت جمعی به جنگل میروند و هیزم مورد استفاده خانهی روستایی را بهعنوان ذخیره زمستانی جمعآوری میکنند و به منزل میآورند. دختری از دختران ده آن چه را بر وی گذشته برای دوستش تعریف میکند. البته نام دختر و حتی نام پسری که با او به سخن ایستاده بوده در اصل ترانه ناشناخته مانده است، ولی کل داستان چنین است:
گویا این دختر بعد از رفتن سایرین به جنگل، راهی میشود. وقتی به نقاط خلوت راه میرسد پسری به سن و سال خود را که گویا او هم از قافلهی یاران هر روزی خود جدا مانده بود در تعقیب خویش میبیند. دختر با مشاهدهی او قدمهایش را تند میکند و زمانی میرسد که میدود. پسر نیز در دو او را دنبال میکند. در این ترانه از پسر به نام «همساده ریکأی» (پسر همسایه) یاد می شود و دختر همه آنچه را که بر او گذشته برای دوستش لیلی بازگو می کند.
این دو در حال دویدن بودند که پسر کلوخی از گل خشکیده به طرف دختر پرت میکند که به وسط پشت او اصابت میکند. این محل اصابت را دختر با نام «ههپرکأی» یاد مینماید. ههپرکای نقطهای در وسط پشت است که دست انسان برای خاراندن آن نقطه نمیرسد و یک گودی کوچک دارد. بالاخره پسر به او میرسد. این دو دقیقاً در سنینی بودند که از آنها معاشقه بعید بود اما بهمحض رسیدن به دختر که از ضربت کلوخ خشکیده گل افتاده بود -و شاید هم علت سقوطش غیر از این بود- به طرف وی متمایل میشود. میبیند خاری بر پای دختر رفته و قسمتی از آن نمایان است. پسر به خاطر کمک، سر دختر را به زانوی خویش مینهد و با دست میخواهد خار را از پای او بیرون بکشد اما از عهدهاش برنمیآید و لاجرم با دندان این خار را بیرون میآورد و آنگاه نگاهی مشتاقانه به چهرهی رنگپریدهی دختر میپاشد و بوسهای از پیشانی او میگیرد.
در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و اینکه به یک احوال دیگری رسیده است بیان میکند. کلام ترانهی لیلی جان واقعاً میتواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانهی گیلکی بیان شده است. جمعآوری ترانهی لیلی جان برایم مشکلات زیادی بههمراه داشت و مدتی ناتمام بود تا این که با کمک آقای دکتر مهرگان که از هنرشناسان و موسیقیدانان زبده در زمینهی موسیقی سنتی به شمار میآیند کامل و برای اجرا و ضبط آماده گردید. در حقیقت زحمات بیدریغ ایشان در تکمیل این ترانه قابل تقدیر و امتنان است.»یادداشتهای پراکنده دربارهی موسیقی فولکلوریک گیلان. فریدون پوررضا. مرداد ۱۳۶۷
-
رسم الخط زبان گیلكی بر سر یكراهی
اگر ننویسیم. اگر نوشته نشویم از یادشان می رویم، از یادمان می رود، از یادها می رویم و هرگز مباد كه یك دنیا زیبایی و شكوه از یادها برود.بشر تمام پیشرفت هایش، پیدایش تمدن و گسترش آن را مدیون خط است. به واسطه خط و نگارش، احساسات و مفاهیم ثبت و ضبط گشته و منتقل می گردد. هر خطی كه بتواند این مهم را به خوبی به انجام رساند شایسته بقا، گسترش و پاسداشت است،در غیر اینصورت دلیلی عقلانی برای حفظ و ممارست بر آن وجود ندارد.
تا ابداع اولین الفباها، بشر مراحل متفاوتی را برای ثبت اندیشه تجربه نمود. پر واضح است كه اگر الفبا در طول دوران تغییر نمی یافت و گذشتگانمان آن را كامل تر نمی كردند، خواندن و نوشتن برای نسل كنونی چقدر دشوار می شد.رسم الخط عربی كه به این صورت به دست ما رسیده، در ابتدا فاقد اعراب و نقطه و حروف كشیده – واو، الف، یا- بود. الفبای كنونی زبان فارسی، برگرفته از الفبای عربی است كه تغییراتی چند در آن اعمال شده (برای مثال چهار حرف پ، چ، ژ، گ، بدان افزوده گشته). هیچ زبانی بدون استثنا و نقاط ضعف و هیچ خطی بدون ایراد و اشكال نبوده، زبان و رسم الخط فارسی نیز از این امر مستثنی نیست. گذشتگان نسبت به این امر واقع بین بوده اند، خط در ایران قبل و بعد از اسلام به فراخور نیازهای زبان و زمانه دچار تحولات بسیاری گشته است. ما نیز باید واقع بین باشیم. نزدیك به دو قرن است كه شمار زیادی از ادبا و عالمان زبان فارسی به نواقص رسم الخط عربی پی برده و در پی تغییر یا تصحیح آن بوده اند كه از میان آنان می توان به فتحعلی آخوندزاده، میرزاملکم خان، احمد کسروی، دکتر نصرالله شیفته، دکتر پرویز ناتل خانلری، سعید نفیسی و… اشاره كرد، اما از آنجا كه بیماری برای جماعت بیمار به عادت مبدل شده، تلاش های آن بزرگان به جایی نرسید. (بیشتر…) -
خط و فاصله
من حضور «یوزپلنگان جوان» در صحنهی زبان و ادبیات گیلکی را برای پر باری و نتیجهبخش بودن بحثهای ادامه نیافته توسط همنسلان من که به میانسالی و پیری رسیدهاند، مفید و موثر و جاندارتر میدانم. خوشحالم از علاقهی مشترکی که مرزهای سن و سالی را پشت سر میگذارد و برابر با هم، دوباره با هم شخم میزنیم زمین ِهفتاجانا.
سابقه نوشتاری ما گیلک هابه دوران بیداری جنبش مشروطیت میرسد، – غیر از یک نمونه «دیوان پیشر شرفشاه» – یعنی در حدود صد سال اخیر است که ما برخی از پدیدآوردههای خود را ثبت کرده ایم، که عمدتا در حوزه شعر و ادبیات داستانی و نمایشی است.
خط ثبت این آثار، خط رایج در زبان فارسی است، با همه نارسایی که این خط دارد؛ از فاصله گفتار تا نوشتار، از واگذاری مفهوم به شم زبانی خواننده و…در مورد نارسایی این خط به اندازه کافی مطلب وجود دارد، که نیاز به تکرار آن در اینجا نباشد ( غلط ننویسیم: استاد نجفی، غلط بنویسیم: دکتر باطنی و… ) (بیشتر…)
-
پیشینه طرح مساله خط گیلکی
بحث در مورد خط گیلکی و دستور املای آن که مقوله ی بسیار اساسی در حوزه زبان و ادبیات گیلکی است،بحث تازه ای نیست. خوشبختانه سابقه نسبتا طولانی داردريالیعنی از زمانی که نخستین نشریه گیلکی زبان پا به عرصه مطبوعات گذاشت،بحث خط و کتابت گیلکی نیز به میان آمد.
تا پیش از انتشار «دامون» که در دوره نزدیک به هم و به فاصله زمانی کوتاه در اوایل انقلاب منتشر شد ما هیچ نمونه بحث نظری درباره املای گیلکی نداشتیم.چه اصولا جز شعر،به مقوله نثر و نگارش داستان و مقاله به زبان گیلکی توجه نمی شد.با انتشار «دامون» که نشریه ای صد در صد با حال و هوای گیلان،بویژه ادبیات بومی آن بود،پای نثر گیلکی در زمینه گزارش،یادداشت،مقاله،داستان،مصاحبه،طنز و امثال آن نیز،همراه شود و نظم به میان کشیده شد.
با انتشار دوره اول «دامون» که طی چهار شماره از اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ تا اواخر خرداد ماه همان سال منتشر شد،بحثی در حوزه زبان و خط گیلکی نیز مطرح گردید.بویژه چاپ مقاله در مورد خط با عنوان «گیلکی را با چه خطی بنویسیم؟» از راقم این سطور مندرج در شماره ۳ دامون (۲۸ خرداد ۱۳۵۸) در زمان خود سروصدای زیادی به همراه داشت و حتی یک بار با نگاه منفی در تریبون نماز جمعه از سوی رییس وقت رادیو تلویزیون گیلان پخش شد.
دوره دوم «دامون» نسبتا طولانی تر بود و بر روی هم یک سال و سه ماه طول کشید(نخستین شماره اول خرداد ۱۳۵۹ و آخرین شماره –بیست و هشتمین- ۱۵ مرداد ۱۳۶۰) که از همان شماره اول بحث مربوط به خط گیلکی به تفصیل در آن مطرح شد و تا پنج شماره به طور مرتب دمبال گردید. (بیشتر…) -
کالبدشکافی دغدغهی يک پژوهشگر
اشاره:
با خواندن نسخهی الکترونيکی مقالهی «مشکلی به نام جواهرده يا ده جواهر» هفتهنامهی موج شمال در وبلاگ موج شمال در رابطه با نامواژهی جؤرده (جواهرده) لازم دانستم نکاتی چند را در رابطه با اين مقاله در اين نقد بازگو نمايم. تا شايد اين شفافسازی، هم براي نويسندهی محترم مقاله مفيد واقع گردد، که به گفتهی خودشان دغدغهی چندينسالهی ايشان است و همچنين يادآوری دوبارهای باشد دربارهی نامواژههای تحريف شده در زبان گيلکی و اصرار در کاربرد اين گونه تحريفات که به طور حتم در آينده به نفع زبان و هويت گيلکان نخواهد بود.بحث:
مقالهی مورد نظر حول سه فرضيهی عمده در رابطه با نامواژهی جؤرده ميباشد. که قبل از پرداختن به نقد، اشارهاي به اين سه فرضيهی نويسنده را لازم ميدانم.
(بیشتر…) -
محمود پاينده لنگرودی
استاد محمود پاينده، شاعر، مردمشناس، فرهنگنويس، مورخ و خوشنويس، از نخستين پيروان شعر نيمايی بود. با درگذشت اندوهبارش، شعر امروز ايران، عرصه پژوهشهای تاريخی و شعر و ادبيات گيلکی، يکی از فرزندان فرهيخته خود را از دست داده است.
محمود پاينده در 12 آذر 1310 در لنگرود به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايی را به سال 1317 در زادگاه خود آغاز نمود، اما پس از پنج سال به سبب بيماری مدرسه را رها کرد. پس از دو سال ترک تحصيل دوباره به دبيرستان رفت.
دهه 1320 سالهای پرتکاپوی مبارزات سياسی ملت ايران بود، که در طی آن، احزاب، سازمانهای سياسی و ادئولوژیهای گوناگون پديد آمدند. پاينده که سخت معتقد بود يگانه راه پيشرفت و ترقی کشور بالا بردن سطح علم و فرهنگ و مبارزه با جهل است، به کارهای فرهنگی رو آورد. در کنار کارهای فرهنگی به فعاليتهای سياسی پرداخت. با مبارزان سياسی آن زمان همگام شد و با شور تمام در اين راه گام زد.