برچسب: مسعود پورهادی
-
مصدرهای مرکب گیلکی
لیستی که میبینید، مجموعهای از مصدرهای مرکب در زبان گیلکیست که مسعود پورهادی گرد آورده و چندی پیش برای انتشار در ورگ به من سپرد. من به این لیست، علاوه بر ترجمهٔ فارسی و آوانگاشت لاتین، صورت نوشتاری گیلکی را هم افزودهام و بر اساس حرف اول همین صورت و به ترتیب حروف الفبا مرتبش کردم. این مجموعه بیشک همهٔ مصدرهای گیلکی نیست اما مجموعهٔ بسیار خوبیست و در ترجمهٔ برخی از مصدرها ممکن است منطقه به منطقه تفاوتهای وجود داشته باشد که خوشحال میشوم در بخش «گب» این موارد را تذکر دهید تا این لیست کاملتر شود.
نکتهٔ اول: اگر میخواهید از این لیست استفادهٔ راحتتری کنید تا کلمهٔ مورد نیاز خود را بیابید کافیست از امکان واژهیابی مرورگر خود (ctrl+f) استفاده کنید.
نکتهٔ دوم: براى نمايش صداى “او” (مثل توپ، کور، شور) از “ۊ” استفاده شده تا از “و” (مثل تولد، وارد، گاو) و نيز “ؤ” (مثل پٌل، شٌل و…) متمايز شود. به همين منوال براى “ى” (مثل ياور، يک و…) از “ى” استفاده شده که در هر دو حالت چسبان و جدا بدون نقطه است و براى “اى” (مثل شير، ايران و…) از “ي” استفاده شده که در هر دو حالت جدا و چسبان داراى دو نقطه در زير است. به زودى در ورگ دربارهٔ اين دو علامت بيشتر خواهيد خواند.
نکتهٔ سوم: چند پرسش و توضيح ذیل برخی مصدرها هم در انتها به زبان گیلکی افزودهام. -
تا یک شاعر با یک زبانی صحبت میکند آن زبان نمیمیرد.
این گفتگو، پیشتر در مجلهی دادگر منتشر شده و ماهها پیش پیمان برنجی فایلش را برایم فرستاده بود تا در ورگ چاپش کنم. بله! من فعل چاپ کردن را در مورد اینترنت هم به کار میبرم. حال میتوانید بخوانیدش البته با ویرایشی دوباره که روی متن اعمال کردم و به علاوهی متن کوتاهی در پایان به عنوان نقدی در حاشیه.
میزگردی با حضور محمد فارسی، مسعود پورهادی و پیمان نوری دربارهٔ زبان و ادبیات گیلکی.
پیمان برنجی: در شمارهٔ گذشته برای گفتگو با آقای ناصر مسعودی از تیتری گیلکی استفاده کرده بودم که در نگارش درست آن به شک افتادم. با دوستانی تماس گرفتم که همه صاحب نظر در زبان و گویش گیلکی بودند، اما جالب اینکه نگارش این تیتر: خدا دانه که… را هر کدام از آقایان متفاوت با دیگری گفت! من که به دلیل شغلم مخاطب حرفهای محسوب میشوم درماندم که کدام یک را انتخاب کنم یا به عبارتی کدام جمله درست است؟ من ِ مخاطب خاص در خوانش شعر و داستان و هر متن گیلکی سختی میکشم. از یک جایی خسته میشوم و نمیتوانم ادامه دهم و متن به کناری میرود… علت چیست؟
محمد فارسی: از حرفهای مورد اشارهٔ شما میتوان فهمید که دغدغهٔ خاطر دارید که راهی و طریقی پیدا شود که از این مشکل خوانش رها شویم. فکر میکنم منظورتان این باشد؟
برنجی: چرا بعد از این همه مدت رسم الخط واحدی نداریم؟ متاسفانه زبان گیلکی این پتانسیل را دارد که همیشه مورد مناقشه باشد!
فارسی: خیلی از کسانی که در زمینهٔ ادبیات فارسی صاحب نظر هستند و اگر در این حیطه عرض اندامی داشته باشند کارهای ماندگاری خواهند داشت، آمدهاند و وقت صرف احیای زبان گیلکی کردهاند. مثلن مسعود پورهادی و… اگر با داشتههای خود در زبان فارسی سرمایهگذاری کنند در سطح استان گیلان اینطور گمنام نمیمانند! در حالی که خودش را برای زبان گیلکی فدا کرده… چرا ما نباید در مورد رسمالخط به وحدت برسیم؟ نخواسته باشیم برای آنهایی که طالب و عاشق زبان گیلکی هستند، در موقع خواندن متن و شعر گیلکی کاری بکنیم؟
برنجی: سوال واضح من هم همین است که چرا این وحدت اتفاق نمیافتد؟
مسعود پورهادی: این مساله فقط مربوط به زبان گیلکی نیست. ما در ارتباط با زبان ِ وزین فارسی (با آن قدمت طولانی خودش) هم مشکلاتی این چنینی داریم. از قضا امروز در حال آمدن به اینجا بودم که کسی در ارتباط با یک دانشجوی خارجی که در ارمنستان زبان فارسی خوانده و به ایران آمده میگفت: آن چیزی که در کتابها خوانده بودم را در ایران نمیشود به آن صورت حرف زد. چرا؟ گفت: آنجا به من گفتند قرار است در ایران وقتی که تشنهای بگویی: من را تشنه است… تهرانیها میگویند «تشنمه» گیلکها میگویند «مرا تشنهیه» و اینها نشان میدهد که در زبان فارسی هم مشکلات جدی وجود دارد. (بیشتر…) -
تا یک شاعر با یک زبانی صحبت میکند آن زبان نمیمیرد.
این گفتگو، پیشتر در مجلهی دادگر منتشر شده و ماهها پیش پیمان برنجی فایلش را برایم فرستاده بود تا در ورگ چاپش کنم. بله! من فعل چاپ کردن را در مورد اینترنت هم به کار میبرم. حال میتوانید بخوانیدش البته با ویرایشی دوباره که روی متن اعمال کردم و به علاوهی متن کوتاهی در پایان به عنوان نقدی در حاشیه.
میزگردی با حضور محمد فارسی، مسعود پورهادی و پیمان نوری دربارهٔ زبان و ادبیات گیلکی.
پیمان برنجی: در شمارهٔ گذشته برای گفتگو با آقای ناصر مسعودی از تیتری گیلکی استفاده کرده بودم که در نگارش درست آن به شک افتادم. با دوستانی تماس گرفتم که همه صاحب نظر در زبان و گویش گیلکی بودند، اما جالب اینکه نگارش این تیتر: خدا دانه که… را هر کدام از آقایان متفاوت با دیگری گفت! من که به دلیل شغلم مخاطب حرفهای محسوب میشوم درماندم که کدام یک را انتخاب کنم یا به عبارتی کدام جمله درست است؟ من ِ مخاطب خاص در خوانش شعر و داستان و هر متن گیلکی سختی میکشم. از یک جایی خسته میشوم و نمیتوانم ادامه دهم و متن به کناری میرود… علت چیست؟
محمد فارسی: از حرفهای مورد اشارهٔ شما میتوان فهمید که دغدغهٔ خاطر دارید که راهی و طریقی پیدا شود که از این مشکل خوانش رها شویم. فکر میکنم منظورتان این باشد؟
برنجی: چرا بعد از این همه مدت رسم الخط واحدی نداریم؟ متاسفانه زبان گیلکی این پتانسیل را دارد که همیشه مورد مناقشه باشد!
فارسی: خیلی از کسانی که در زمینهٔ ادبیات فارسی صاحب نظر هستند و اگر در این حیطه عرض اندامی داشته باشند کارهای ماندگاری خواهند داشت، آمدهاند و وقت صرف احیای زبان گیلکی کردهاند. مثلن مسعود پورهادی و… اگر با داشتههای خود در زبان فارسی سرمایهگذاری کنند در سطح استان گیلان اینطور گمنام نمیمانند! در حالی که خودش را برای زبان گیلکی فدا کرده… چرا ما نباید در مورد رسمالخط به وحدت برسیم؟ نخواسته باشیم برای آنهایی که طالب و عاشق زبان گیلکی هستند، در موقع خواندن متن و شعر گیلکی کاری بکنیم؟
برنجی: سوال واضح من هم همین است که چرا این وحدت اتفاق نمیافتد؟
مسعود پورهادی: این مساله فقط مربوط به زبان گیلکی نیست. ما در ارتباط با زبان ِ وزین فارسی (با آن قدمت طولانی خودش) هم مشکلاتی این چنینی داریم. از قضا امروز در حال آمدن به اینجا بودم که کسی در ارتباط با یک دانشجوی خارجی که در ارمنستان زبان فارسی خوانده و به ایران آمده میگفت: آن چیزی که در کتابها خوانده بودم را در ایران نمیشود به آن صورت حرف زد. چرا؟ گفت: آنجا به من گفتند قرار است در ایران وقتی که تشنهای بگویی: من را تشنه است… تهرانیها میگویند «تشنمه» گیلکها میگویند «مرا تشنهیه» و اینها نشان میدهد که در زبان فارسی هم مشکلات جدی وجود دارد. (بیشتر…) -
فعل مرکب گیلکی
در ارتباط با فعل مرکب گیلکی که از اسم و فعل، یا صفت و فعل، یا قید و فعل، یا جز آن تشکیل میشود، عنصر دیگری مابین دوجزء ملاحظه میگردد، که برخی از گویش شناسان آن را پیشوند محسوب داشتهاند.
در این مقاله نویسنده بر آن است تا با ذکر دلایلی به نقش ساختاری این عنصر در ارتباط با جزء غیرفعلی، به رد نظرات ارائه شده بپردازد.فعلهای مرکب فعلهایی هستند که از پیوند یک کلمه (اسم، صفت و… که آن را فعلیار مینامند) با یک فعل ساده (که همکرد نامیده میشود)ساخته میشوند و در مجموع معنای واحدی را میرسانند. مانند: لبلأگیفتن (طرفداری کردن|lәbl. â giftәn).
فعل مرکب یک واحد معنایی است و جزءِ فعلی آن از محتوای معنایی خود تهی شده است و بخش اعظم معنا را جزءِ غیر فعلی (اسم، صفت یا قید) حمل میکند. (طباطبایی:۱۳۸۴)
از نظر زبانشناسان در فعل مرکب جزءِ فعلی معنی قاموسی خود را از دست میدهد. تا مفهوم تازهای بیاید. این مفهوم به طور عمده از «به وقوع پیوستن عمل و یا حالتی» خبر میدهد.
در گیلکی مانند فارسی و دیگر زبانهای ایرانی نو افعالی مانند: زئن (ze:n | زدن)، دأن (da:n | دادن)، گیفتن (giftәn | گرفتن)، کودن (kudәn | کردن)، بؤن یا بؤستن (buon یا bostәn | شدن) و… با اسم، صفت، قید یا جز آن ترکیب میشوند و فعل مرکب میسازند:
مراغأگیفتن (به بیشوقی و کراهت دچار شدن | mәrâq.â giftәn)
تاشأدأن (لیزاندن، کلاه گذاشتن | tâš.â dәan)
ماتأزئن (mâtâ zәen | مبهوت شدن)
پیتأبؤن (تاب برداشتن، قُر شدن | pita buon)
اوزأکودن (خوشه زدن | urәzâ kudәn)
کاسأبؤستن (زمینگیر شدن انسان و خربزه | kâsâ bostәn)
(بیشتر…) -
فعل مرکب گیلکی
در ارتباط با فعل مرکب گیلکی که از اسم و فعل، یا صفت و فعل، یا قید و فعل، یا جز آن تشکیل میشود، عنصر دیگری مابین دوجزء ملاحظه میگردد، که برخی از گویش شناسان آن را پیشوند محسوب داشتهاند.
در این مقاله نویسنده بر آن است تا با ذکر دلایلی به نقش ساختاری این عنصر در ارتباط با جزء غیرفعلی، به رد نظرات ارائه شده بپردازد.فعلهای مرکب فعلهایی هستند که از پیوند یک کلمه (اسم، صفت و… که آن را فعلیار مینامند) با یک فعل ساده (که همکرد نامیده میشود)ساخته میشوند و در مجموع معنای واحدی را میرسانند. مانند: لبلأگیفتن (طرفداری کردن|lәbl. â giftәn).
فعل مرکب یک واحد معنایی است و جزءِ فعلی آن از محتوای معنایی خود تهی شده است و بخش اعظم معنا را جزءِ غیر فعلی (اسم، صفت یا قید) حمل میکند. (طباطبایی:۱۳۸۴)
از نظر زبانشناسان در فعل مرکب جزءِ فعلی معنی قاموسی خود را از دست میدهد. تا مفهوم تازهای بیاید. این مفهوم به طور عمده از «به وقوع پیوستن عمل و یا حالتی» خبر میدهد.
در گیلکی مانند فارسی و دیگر زبانهای ایرانی نو افعالی مانند: زئن (ze:n | زدن)، دأن (da:n | دادن)، گیفتن (giftәn | گرفتن)، کودن (kudәn | کردن)، بؤن یا بؤستن (buon یا bostәn | شدن) و… با اسم، صفت، قید یا جز آن ترکیب میشوند و فعل مرکب میسازند:
مراغأگیفتن (به بیشوقی و کراهت دچار شدن | mәrâq.â giftәn)
تاشأدأن (لیزاندن، کلاه گذاشتن | tâš.â dәan)
ماتأزئن (mâtâ zәen | مبهوت شدن)
پیتأبؤن (تاب برداشتن، قُر شدن | pita buon)
اوزأکودن (خوشه زدن | urәzâ kudәn)
کاسأبؤستن (زمینگیر شدن انسان و خربزه | kâsâ bostәn)
(بیشتر…) -
بیس دئقه XVIII
هجدهمین برنامهی بیس دئقه به مناسبت تولد م. راما، ویژهی شعر گیلکیست.
برای شنیدن این برنامه به اینجا بروید.
و اگر سرعت اینترنتتان کم است فایل با کیفیت کمتر را از اینجا دانلود کنید.
موزیکهای این برنامه از A Perfect Circle و Johann Johannsson است و از اینها شعر خواهید شنید:
بخشی از منظومهی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سرودهی محمود پایندهی لنگرودی با صدای خودش.
شعری از شیون فومنی با صدای پسرش حامد فومنی.
غزل زندگی از محمدولی مظفری با صدای خودش.
شعر ایلجار از محمد بشرا با صدای بهرام کریمی.
بخشی دیگر از منظومهی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سرودهی محمود پایندهی لنگرودی با صدای خودش.
شعر خزه از م. راما با صدای میرعماد موسوی.
شعر سیفید چادری از رحیم چراغی با صدای ورگ.
شعر «اوشان دکشه دپیچسته جان» از حسین طوافی با صدای خودش.
شعر «سوختندره» از لیلا پورکریمی با صدای خودش.
قطعهی پایانی منظومهی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سرودهی محمود پایندهی لنگرودی با صدای خودش.
شعری از مسعود پورهادی با صدای خودش. -
گیلکی وؤتˇ توشکه
مسود پورهادی کتابه خأ بهانه بکونم تا کلیتر گب بزنم. راجه به گیلکی ادبیات، اونˇ قصهنویسی و حال و روز تا بازون هی راشی جی فرسم هنده مسود پورهادی قصهٰنه تا اونˇ بنویشتهنˇ اهمیته رؤشنأ کونم.
گیلکی ادبیات، نثر و قصهنویسی مئن، اوجور که بتؤنیم قرص و قایم بگؤیم «قصه» یا «داستان-کوتاه»، دامؤنˇ جی سرأگیته. یعنی تا جایی که مو بخؤندم و دؤنم، دامؤنˇ اوّلی سری، اونˇ چارومی شوماره مئن، یکته وؤت(۱) چاپ ببؤ محمود اصلانˇ جی که الؤن دؤنیم ای محمود اصلان هی «محمود اسلامپرست»ی ایسسه که شناسنیم و ای وؤت، داستانی ویژگیئنه دأنه و شأنه اونه دخؤندن: اولین گیلکی قصهیی که جایی چاپ ببؤ.
قصهنویسی، گیلکی مئن تازهآموج بو و گیلکینویسؤن دامؤن و بازون گیلهوا مئن، قصهنویسی و وؤته وؤتنˇ مئن کم-کمئی، بکی-ویریس، خوشؤنˇ قلمه آزمیت گیته دبؤن و هیتؤ بمأن و بمأن تا دههی هشتاد شمسی که خانهی فرهنگˇ مئن گیلکی قصهنویسی جرگه را دکته و هیوده-هیجده سالˇ گیلهوا مئنˇ چاپ ببؤ قصهٰن چنته-چنته کتاب ببؤن و در بمأن.
پیلهبرفی سال، محمود طیاری قصهٰن و بنفشه گول، مأمدحسن جهری قصهٰن، سال ۸۳ هجری شمسی بیرین بمأن.
چند سال بعد، زرخال، هادی غلامدوستˇ قصهٰن و شریرما جیجأکه ورزهٰن، مسود پورهادی شی منتشرأ بؤ و ای میؤن-میؤنه، یکته رؤمان چاپ ببؤ «ماه پری» نؤمی، که آلمانی جی وأگردؤنئه ببؤ بو به گیلکی.
ای چنته کتاب و دو سه سالˇ دامؤن و بیس سالˇ گیلهوا مئنˇ چاپ ببؤ قصهٰنه کی دچینیم کسؤنˇ ورجه، بنه أمه داستانی ادبیاتˇ تارئخ. کمجؤنه و جوؤن، خو جوؤنی وأسیم ایسسه کی رؤیا وؤجنه و خأنه کار بکونه کارسسؤن! دوأریم!وگردیم، مسعود پورهادی قصهٰنه. یک سال پیش بو گمؤنم که فیسبوکˇ مئن یکته بوگوبشتؤ و در واقع بنویس-وانیویس دأشتیم باهم راجه به گیلکی وؤت، چی شئر، چی قصه. بحث برسئه بو به اینکه اینˇ وؤتˇ خؤندن سخته و اینکه مخاطبˇ هوا کی خأ بدأره و زوانˇ هوا کی بدأره و اونˇ حفظ گودن کی کاره و مأ یاد دره، بحثˇ مئن یکجا مسود یک همچین چیزی بوته:
«أ اضافه بارأ گیلهوا أمی چانپسکؤل بنأ. من نانم نیویشتنˇ وخت چن نفرˇ هوایأ با بدأرم و می کاره بوکونم! زبانˇ هوایأ با زبانشناس بدأره. خاندنکسˇ هوایأ با مدرسه و دانشگا بدأره. منی کی شاعرمه با شئرˇ هوایأ بدأرم. أشأن ایتا چانبار نیئده کی ایتأ آدم ایتأ لنگه زیبیلˇ میان دوکونه ساق و سالمم ببره بازارسر.»
(بیشتر…) -
خط و فاصله
من حضور «یوزپلنگان جوان» در صحنهی زبان و ادبیات گیلکی را برای پر باری و نتیجهبخش بودن بحثهای ادامه نیافته توسط همنسلان من که به میانسالی و پیری رسیدهاند، مفید و موثر و جاندارتر میدانم. خوشحالم از علاقهی مشترکی که مرزهای سن و سالی را پشت سر میگذارد و برابر با هم، دوباره با هم شخم میزنیم زمین ِهفتاجانا.
سابقه نوشتاری ما گیلک هابه دوران بیداری جنبش مشروطیت میرسد، – غیر از یک نمونه «دیوان پیشر شرفشاه» – یعنی در حدود صد سال اخیر است که ما برخی از پدیدآوردههای خود را ثبت کرده ایم، که عمدتا در حوزه شعر و ادبیات داستانی و نمایشی است.
خط ثبت این آثار، خط رایج در زبان فارسی است، با همه نارسایی که این خط دارد؛ از فاصله گفتار تا نوشتار، از واگذاری مفهوم به شم زبانی خواننده و…در مورد نارسایی این خط به اندازه کافی مطلب وجود دارد، که نیاز به تکرار آن در اینجا نباشد ( غلط ننویسیم: استاد نجفی، غلط بنویسیم: دکتر باطنی و… ) (بیشتر…)
-
بحران روایت
حاشیهای بر داستان «حیکایت» مسعود پورهادی
داستان حیکایت(۱) بریدههایی از روایت راویان است. راویان روایتی که تا پایان داستان نمیدانیم چیست. همگی از چیزی حرف میزنند که معلوم نیست چیست.
نیها (لؤلهٰن)، بچه قورباغهها (گوزگازاکان)، کرجیبان، مسافران و شاهدان، همه راویان روایتی هستند که گویی یک روایت نیست. گویی هر کس روایت خود را دارد و تا اینجای داستان، ما با موضوعی طرفیم که در ادبیات امروز جهان بارها و بارها تکرار و پرداخته شده. همان چیزی که با دیدگاه پستمدرنیستی به ادبیات و روایت و واقعیت، طرفداران بیشتری پیدا کرده و نمونههای خوبی هم از این نوع روایت واقعیت موجود است. برای نمونه نگاه کنید به داستان «در مورد سینیور دلاپینا»(۲) از الیسیو دیهگو (۳) که در آن روایتهای متناقض از یک فرد آدمهای داستان و خواننده را دچار چنان سرگیجهای میکند که تا پایان داستان مشتاق دیدن چهرهی واقعی سینیور دلاپینا میمانیم. و لحظهی دیدار، انگار به ما میگوید که: واقعیتی وجود ندارد!
من اما میخواهم از دل داستان مسعود پورهادی، چیزی بیش از این بیرون بکشم. پس دوباره به متن بازمیگردیم.
نیهای نیزار، از ورود تجاوزگرانهی قایق به حریم خود روایت میکنند و زخمی که از این تجاوز بر پیکر برخیشان وارد میشود و دودی که از سیگار کرجیبانان آنان را آزرده. قورباغهها هم شاهد همهمهی نیزارند. کرجیبان و مسافران و شاهدان هم هر یک به روایت اتفاقی مینشینند که نیفتاده! میتوان همینجا به این همه روایت متنوع و متفاوت قناعت کرد و از اینکه هر واقعیتی نسبیست و همچون تمثیل فیلم در تاریکی مولانا، کشف واقعیت را به «هرگز» حواله کرد. اما… واقعیتی اتفاق افتاده. دو جنازه، همچون دو قطعه چوب خشک، بر ساحل رودخانه، واقعیتیست که موجهای رودخانه همچون سیلی به صورت نیزار، قورباغهها، کرجیبان، مسافران و شاهدان و خواننده مینوازند! (بیشتر…) -
حیکایت
نقلˇ لولهٰن
– تازه أمی چوم واگرما شؤ بو کی ایوارکی ایتا کؤل وؤوؤ دیپچکسته روخان کؤلهٰ. روخانˇ آب جه دورشرانˇ دور کؤله اوساد هوتؤ بامؤ، بامؤ أمی ویرجا، أمهرا والای بدأ دوارست، بوشؤ تا او دسˇ کؤل قاب قوروشان و گوزگاکانم ویریزانه. أمهرا جومجومأ شؤ، کسکسأ کشأ زئیم، ترسانا بئسأییم تامشا.
نقلˇ گوزگازاکان
– امانم أمی جیگایا تازه واشاده بیم، هله خؤب باقایده أمی چوم واگرما نوشؤ بو، ایوارکی ایتا ناخبرکی ایژگره دوبو روخان کؤلهٰ، دئتراسته ویریشتیم أمی جا سر پاچوکو بینیشتیم.
آب نفس–نفس زئی، کؤله سکˇ سینهآب کودی آمویی فورشانˇ سر خورأ أمهرأ ویسئیی بازون وچیناستی.
أمی پیلهترانˇ رنگ و سومات لاب بوشؤ بو. او دس، للهکلهٰ جومجومه دبو تا هبهسر.
نقلˇ کرجیبان
– بوگؤفتم ایبچه زودتر بشم سر و گوش آب بدم، اگر اوضاع بؤش بو کوناکونا واگردم. لوتکایأ فورادم للهکله میان، روخان کؤلا، لل در نزئی. تولˇ ابران مایا کشأ گیفته داشتیدی.
أسمانˇ سینهکش، هوایی شلختان رچبهرچ، توک به توک رو به قبله سوک شؤن دبید. تک و توک، دور و نزدیک، ایتا کول سکˇ لوب دیپچستی تاریکی تامتومییا ایشکنئی. گاگلف جه او دسˇ کؤل گوزگاکانˇ ایآراد–اوآراد آمویی. هله باقایده وخت نهأ بو. شأستی ای چوله پاپروس ویگرانئن و ایتا کوچی شالˇ دیمیرم زئن. (بیشتر…)
-
ورگˇ ره!
نأ!
اؤجˇ هیتا آؤ-آؤ
چراغ وئنسانه
کلمهٰنˇ گورˇخؤله راتینی ره
کی
کند و کوندهیا
دوچارده.مانگˇدیمأ ویگیران
-هأ هأندˇشر
کی سینزهبدر
سوفره واشاده.شاقشاقک
بهرا دره
بلگی
چینا بوکونه
وؤتˇ ماندگیا. -
گیلکی، ادبیات ؤ رؤمان
اي بگوبشتؤ اينترنتˇ مئن ببؤ. قضیه اؤره سرأیته کی مسود پورهادی خو شئره بنأ خو وبلاگˇ مئن ؤ مو اونˇ جیر بنویشتم: تمؤمˇ مي تلاشه بودم کی فارسی وؤته رجوع نکونم. نبؤ! چن جا مجبورأبوم. سخته. پور سخته. چی شأنه گودن؟ چره هنی سخته؟
مسود پورهادی: نانم چره اولارسالانˇ “ارواح” أ زبانه دۊنۊسده ؤ دسفاکش نیئده!ورگ: فیکر کؤنی ایتؤ شأنه اي زوؤنˇ همره رؤمان نویشتن؟
مسود پورهادی: چره نشأ؟ من نویشتنˇ وخت هیکی هوایا نارم. أگر لازم ببه کی موخاطبˇ هوایا بدأرم، خؤب، با می نویشتنأ دچینواچین (ویراستاری) بکونم.ورگ: رضا براهنی گونه “رؤمانˇ زوؤن، زندگی زوؤنه؛ نأ ادبیاتˇ زوؤن. زندگی زوؤنأ نی او زندگی روایتˇ زوؤنه ؤ نأ اونˇ تؤصیفˇ زوؤن.” لوکاچ نی یک جا گونه “پیلˇ نویشتنکس روایت کؤنه ؤ کوجˇ دؤنه تؤصیف!” ایسه می سؤال اینه: اي زوؤن چنی زيندگی زوؤنه؟ بسچی کی شئرˇ مئن قایده تؤفیر دأنه.امما رؤمان ؤ داستؤن چی؟
مسود پورهادی: بیدین! من أیأ (آلمان) نأ کیتابی دأرم نأ پیتابی! وختی ایچیأ شورو کونم هأتؤ خؤره-خؤره أیه می دس. هأتؤ بامؤختأبؤم. أنکی دوروسته کی شئر ؤ داستان کس-کسˇ أرأ تؤفیر دأرده. أمی زبان ويشتر شئرˇ أرأ ورز بامؤ تا داستان ؤ حیکایتˇ أرأ. اول وأستی واز کودن بازون وأد! [وأد: اندازهگیری واحد]ورگ: ايسه تی بیکیتابیه به رؤخ نوا کشئن مسود پورهادی جؤن! تی گب قبول. امما واز گودنه خؤرؤم نفأمسم. یعنی چی؟ کؤره جی خأ واز گودن کؤره؟ چوتؤ؟ تی منظوره مئبه رؤشنأکون.
مسود پورهادی: تا هأ چن سالˇ پیش أگر اي نفر گيلکی نویشتی، شئر بو یا کی ایتا کوجی داستان. خالی ایتا رؤمان اونم واگردان جه المانی أمأ دأریم، دئه هیچچی. من گم اول با نویشتن، بازون با محک زئن. من می بیکیتابیأ نخأستیم تره گولاز بدم. خأستیم بگم هنی کی من نیویسم خیلیان نفأمده، مره هنی زندهیه، تهرانیانˇ قؤلی: کاربؤردیه.ورگ: راجه به بیکیتابی شوخی بودم. خأستم اننی واژه-بازی بکونم.
پس خؤندنکس چی بنه؟ نشأنه اي میؤنه یکته راغ یاتن کی نأ زنگیˇ زنگ ببون نأ رومیˇ روم؟ تازه راجه به هی واز گودنأ نی پور گب دأنم. قدیمˇ جی بوتن پورگو پوردرده. شاید لازمه راجه به واز گودن ؤ اینکه أمه واز کأدریم یا کارˇ دیگه گب بزنیم.
مسود پورهادی: أبرار! أ اضافه-باره “گیلهوا” أمی چانپسکؤل بنأ. من نانم نویشتنˇ وخت چن نفرˇ هوایا با بدارم ؤ می کاره بکونم. زبانˇ هوایأ با زبانشناس بدأره. خاننده هوایأ با مدرسه ؤ دانشگا بدأره. منی کی شائرمه با شئرˇهوایأ بدأرم، أشأن ایتا چان بار نیئده کی ایتا آدم ایتا لنگه زیبیلˇ میان دوکونه ساق ؤ سالم ببره بازارسر!ورگ: دوروس گونی. ای همه بار اصلن آدمˇ زیبیلˇ مئن جا نگینه. وروره کارم دننه! امما اینم دؤنی گه کو زوؤنˇ همره نویشتهدری؟ اي زوؤنˇ وضعیت خاص ایسه یا نأ؟ اي زوؤن نأ مدرسه دأنه نأ دانشگا، نأ دفتر ؤ دستک ؤ نأ یکته مأقول زوانشناس! ائره خالی تویی ؤ تی خؤندنکس. هینˇ وأسی فیکر کؤنم معادلات اننی تؤفیر بدأرن. تی نظر چیسه؟
تقی گیلانی: من نمیدونم این عذاب خواندن گیلکی رو باید تحمل کنم یا حس بدی که از نخواندن نظرات شما به من سرایت می کنه! برای من خواندن نوشته های بالا، از خواندن فینگلیسی سختتر شده! امیدوارم ما رو بیشتر یه شهروند ایرانی بدانید و شریک در مناسبات با خود تا رشتی و اینکه حتماً به صرف چنین گذشتهای، خواننده گیلکی باشم و کلی هم از موسیقی نامرتبط و شکسته اش رنج ببرم!
ورگ: تقی جان؛ گیلکیخوانی مثل هر زبان دیگری نیاز به تمرین و مدارا داره. به هر حال واقعا اگر این قدر از نخوندن این نظرها حس بدی بهت دست میده که این برای من باعث خوشحالیه چون یه جورایی احساس میکنم لابد حرف به درد بخوری زدم که کسی دلش میخواد اونها رو بخونه. چرا تلاش نمیکنی برای کلنجار رفتن با متن؟ ببخش که من اصرار دارم این گفتوگوم با مسعود رو به گیلکی ادامه بدم. چون هم فرمش برام مهمه و هم محتواش.
مسود پورهادی: جناب گیلانی بدون تردید من شما را به عنوان یک شهروند ایرانی خواهم شناخت.از کنار این متن رنج، بدون عذاب وجدان عبور کن. من قادر به عبور نیستم.
أما ایتا متنˇدورون ایسأییمی کی خأیی-نخأیی دوتازبانییمی. أن أمی راس-راسی روزگاره. هر جور بنویسیم با واگردانیم. من گم واستی با هأ وضعیتˇ أرأ تا اؤیا کی شأ گیلکی نویشتن، بنویسیم. هأتؤ شأ جخترأشؤ گبانا بیاد أوردن، اونأ واتینادأن (سرایت دادن). یعنی خیلی چیزانه باره کی ناریمی، جه دیمˇ کنار بهدوش کشئن.ورگ: تی گب دوروس. ولی ائ جخترأشؤ واژهٰنه حتمن خأ زوایتˇ مئن أردن؟ تو یک طرفˇ جی گونی “نویشتنکس نخأ خؤندنکس یا زوؤنˇ هوایه بدأره”بازین او طرفأ جی زوؤنˇ غمه خؤنی ؤ اونˇ مئن وامجدمج کؤنی ؤ خؤدتˇ قؤلی “زوؤنˇ مئن باستانشناسی کؤنی!” مئبه قضیه توشکه-بخؤردهٰ. شاید اینˇ وأسیه کی أمه خالی شئر ؤ داستانˇ سر گب زئهدریم ؤ فلسفی ؤ فیکری وؤتˇ سر کار نودیم تا او وؤتؤنˇ مئن اي باره کولأگیریم. هأ؟
مسود پورهادی: زبانانی کی سابقه ی نویشتن دارده،أ فرتأ به نویسنده فدأده کی اوشانˇ میان هیزار جور وامجدمج بکونه. ولی منˇ گیلک مثلن خایم ایتا حیماسی شئر بنیویسم، حیماسی یا لیریک یا… لحنˇ ره با کی پرپرهٰ بگیرم؟ هنˇ خانیه بوگوفتم أمی کار ویشتر باستانشناسانه شباهت بره. بلگیم ارواحاحضارکونان!ورگ: امما رؤمان ؤ داستانˇ تکلیف چی بنه؟ نویشتنکس چی خأ بکونه؟ کو حبلالمتینه واکفه؟
مسود پورهادی: من به هیچ چیˇ پیشاپیش اعتقاد نارم. أما ایتا تازه دونیا میان، چیزانی أرأ سرˇکار پیدا کودندریم کی قبلˇ أما أشانˇ موضوع نبو. تئؤریان خاکستریئده؛ زندگی دار سبزه.ورگ: البته داستان ؤ رؤمانˇ مسأله زیادم پیشاپیش نیه. این همه داستان کی بنویشته بنه ؤ یکته رؤمانی کی واگردؤنه ببؤ، ای مسألهٰ زنده واکؤنه کی زوؤنˇ همره خأ چی گودن؟
مسود پورهادی: من نانم تی منظور جه “أ زوانˇ همره خأ چی گودن؟” چیه. یعنی أ زبان گوذشتهٰنˇشینه اونˇ أرأ نشأ رؤمان نویشتن؟ اصلن أتؤ نیه. گؤلشیری “شازده احتجاب” کی ایرانˇ مؤدرنˇ ادبیاتˇ گولازه، أنˇ زبان معاصره؟ ابوتراب خسروی کاران چی؟ورگ: نأ! می منظور ای نیه کی چؤن گیلکی قدیمˇ زوؤنه دئه نشأنه اونˇ همره رؤمان نویشتن. گیلکی ألئه زنده ایسه ؤ استفاده بنه ؤ اتفاقن هی نؤکته قضیهٰ پیچیده کؤنه. چون أمه دوته گیلکی دأنیم بخیاله. یکته ایمروزˇ گیلکی کی مألوم نیه چیسه ؤ قاطی-پاطیه ؤ یکته نی او گیلکی کی مثلن ای شئر ؤ داستؤنˇ مئن دره ؤ یک جورایی باستانشناسیببؤره.
ایسه می سؤال اینه کی چی خأ گودن؟ خأ ایمروزˇ گیلکیه دس ویتن ؤ سرهنویسی ؤ قدیمنویسی بکونیم؟ أگه اي کاره بکونیم أمه مؤخاطب چی بنه ؤ کی بنه؟ اي قدیمی گیلکی همره أگه رؤمان بنویسیم ؤ داستان، بازین اونˇ نسبت أمه امروزˇ زندگی ؤ (گیلکی) زوؤنˇ همره چی بنه؟ أگرأ نی امروزˇ زوؤنه دؤجین بکونیم ؤ اونˇ همره بنویسیم، اینˇ ناتوانی ؤ فارسیمآبی همره چی بکونیم؟۱۵۸۴ سیا ما
مرتبط با این مطلب: گفتوگو با مسعود پورهادی دربارهی مجموعه داستان «شریرما جیجاکه ورزان»
متن زیر گفتوگوییست که بین من و مسعود پورهادی در فیسبوک در گرفت. بحث از دشواری خوانش شعر گیلکی مسعود آغاز شد و به رمان و وضعیت زبان گیلکی در مقابل ادبیات و وضعیت نویسندهی گیلک در مقابل زبان و خواننده رسید. در بین بحث دوستی گیلک اما ناآشنا با زبان گیلکی وارد بحث شد که بد ندیدم آن قسمت را نیز تا حدی بیاورم. متن گفتوگو بنا به تصمیم دو طرف گفتوگو با نگارش لاتین پیشنهادی ورگ منتشر میشود. -
شریرما جیجأکه ورزان؛ گفتوگو با مسعود پورهادی
متن زیر، گفتوگوی ورگ با مسعود پورهادیست که برای نشریهی خط مهر آماده شده بود. متاسفانه این نشریه توقیف شد و این گفتوگو به سایت زمانه سپرده شد. پس از انتشارش در زمانه، به دلیل سانسور این سایت از سوی مخابرات، بسیاری از خوانندگان به جای متن گفتوگو با پیام مخابرات ایران مبنی بر نامناسب بودن سایت مذکور و توصیهی چند سایت بهداشتی به ایشان روبهرو شدند و این شد که متن گفتوگو در ورگ نقل میشود. البته مسعود پورهادی هم این گفتوگو را در وبلاگش آورده است.
پیشدرآمد: مسعود پورهادی، چندی پیش دوباره به آلمان بازگشت. در واقع نمیدانم برای آدمی مثل مسعود پورهادی باید از چه فعلی استفاده کنم. حدس میزنم خودش هم نداند. در گفتوگو این را یک جورهایی لو داده است. آیا به آلمان بازگشته؟ یا به آلمان رفته؟ چون چند سال پس از انقلاب بود که از ایران به آلمان رفته بود و پس از نزدیک به دو دهه زندگی در آلمان، در سال 1380 به ایران بازگشته بود. اما اکنون دوباره به جایی میرود/بازمیگردد که زادگاه فرزندانش است.
در یک پاراگراف میتوان گفت، مسعود پورهادی، متولد 1332 خمام و صاحب کتابهای «باد بامو دورشین باورد» (مجموعه شعر/1385)، «بررسی ویژگی ها و ساختار زبان گیلکی (گویش رشتی)» (1384، «گاهشماری گيلانی» (1385)، «زبان گیلکی» (1385) و شعرها و داستانها و مقالههای بسیار زیاد منتشر شده در نشریههای مختلف است. مسعود پورهادی در سالهای اخیر حضور فعال و پرارزشی در جلسههای ماهانهی گروه داستان گیلکی خانه فرهنگ گیلان داشته است.
او به تازگی مجموعه داستان گیلکیاش «شریر ما جیجاکه ورزان» (ورزاهای زخمی شهریور ماه) را از طریق اینترنت و در وبلاگش منتشر کرده است. انتشار این مجموعه داستان موجب شد تا به یاری ایمیل و چت گفتوگویی با او انجام دهم. (بیشتر…)