تا یک شاعر با یک زبانی صحبت می‌کند آن زبان نمی‌میرد.

این گفتگو، پیشتر در مجله‌ی دادگر منتشر شده و ماه‌ها پیش پیمان برنجی فایلش را برایم فرستاده بود تا در ورگ چاپش کنم. بله! من فعل چاپ کردن را در مورد اینترنت هم به کار می‌برم. حال می‌توانید بخوانیدش البته با ویرایشی دوباره که روی متن اعمال کردم و به علاوه‌ی متن کوتاهی در پایان به عنوان نقدی در حاشیه.

میزگردی با حضور محمد فارسی، مسعود پورهادی و پیمان نوری دربارهٔ زبان و ادبیات گیلکی.
پیمان برنجی: در شمارهٔ گذشته برای گفتگو با آقای ناصر مسعودی از تیتری گیلکی استفاده کرده بودم که در نگارش درست آن به شک افتادم. با دوستانی تماس گرفتم که همه صاحب نظر در زبان و گویش گیلکی بودند، اما  جالب اینکه نگارش  این تیتر: خدا دانه که… را هر کدام از آقایان متفاوت با دیگری گفت! من که به دلیل شغلم مخاطب حرفه‌ای محسوب می‌شوم درماندم که کدام  یک را انتخاب کنم یا به عبارتی کدام جمله درست است؟  من ِ مخاطب خاص در خوانش شعر و داستان و هر متن گیلکی سختی می‌کشم. از یک جایی خسته می‌شوم و نمی‌توانم ادامه دهم و متن به کناری می‌رود… علت چیست؟
محمد فارسی: از حرف‌های مورد اشارهٔ شما می‌توان فهمید که دغدغهٔ خاطر دارید که راهی و طریقی پیدا شود که از این مشکل خوانش رها شویم. فکر می‌کنم منظورتان این باشد؟
برنجی: چرا بعد از این همه مدت رسم الخط واحدی نداریم؟ متاسفانه زبان گیلکی این پتانسیل را دارد که همیشه مورد مناقشه باشد!
فارسی: خیلی از کسانی که در زمینهٔ ادبیات فارسی صاحب نظر هستند و اگر در این حیطه عرض اندامی داشته باشند کارهای ماندگاری خواهند داشت، آمده‌اند و وقت صرف احیای زبان گیلکی کرده‌اند. مثلن مسعود پورهادی و… اگر با داشته‌های خود در زبان فارسی سرمایه‌گذاری کنند  در سطح استان گیلان اینطور گمنام نمی‌مانند! در حالی  که خودش را برای زبان گیلکی فدا کرده… چرا ما نباید در مورد رسم‌الخط به وحدت برسیم؟ نخواسته باشیم برای آنهایی که طالب و عاشق زبان گیلکی هستند، در موقع خواندن متن و شعر گیلکی کاری بکنیم؟
برنجی: سوال واضح من هم همین است که چرا این وحدت اتفاق نمی‌افتد؟
مسعود پورهادی: این مساله فقط مربوط به زبان گیلکی نیست. ما در ارتباط با زبان ِ وزین فارسی (با آن قدمت طولانی خودش) هم مشکلاتی این چنینی داریم. از قضا امروز در حال آمدن به اینجا بودم که کسی در ارتباط با یک دانشجوی خارجی که در ارمنستان زبان فارسی خوانده و به ایران آمده می‌گفت: آن چیزی که در کتاب‌ها خوانده بودم  را در ایران نمی‌شود به آن صورت حرف زد. چرا؟ گفت: آن‌جا به من گفتند قرار است در ایران وقتی که تشنه‌ای بگویی: من را تشنه است… تهرانی‌ها می‌گویند «تشنمه» گیلک‌ها می‌گویند «مرا تشنه‌یه» و این‌ها نشان می‌دهد که در زبان فارسی هم مشکلات جدی وجود دارد.
فارسی: حتی برای قرائت؟
پورهادی: نه بلکه اینجا، همه جا برای قرائت این مشکل وجود دارد. شما برای فتحه و کسره و ضمه هیچ نشانه‌ای ندارید و وقتی نشانه نداشته باشید می‌شود تمام چیزهایی که به فتحه ختم می‌شود را کسره خواند، می‌شود تمام چیزهایی را که به کسره ختم می‌شود را فتحه خواند، چون نشانه ندارند. و شما در این میان بر حسب شم ِ زبانی خود می‌خوانی، چون مرتب آن را خوانده‌ای، ولی آدمی که برای اولین بار این متن را می‌خواند همچنان این مشکل را خواهد داشت. که این مثال در مورد گیلکی هم مصداق دارد. گیلکی هم در آنجاهایی که به نشانه‌های صدا مربوط می‌شود این مشکل ِ زبان فارسی را دارد. ولی من فکر می‌کنم پیشنهادی  که «جکتاجی» در گیله‌وا دارد اعمال می‌کند، تا حدودی جا افتاده است.
یا خیلی‌ها به جای آن حرف مابین ِ فتحه و کسره‌ای که دو تا جزء را در گیلکی وصل می‌کند، از «ˇ» استفاده می‌کنند.
به نظر من این نشانه‌ها را که دوستان پیشنهاد کرده‌اند، مبتنی بر یک فکر و مبتنی بر تمایز معنایی در ارتباط با خواندن هم هست. خوب رعایت نمی‌شود. دوستان ما هر کس بر اساس سلیقهٔ خودش می‌خواهد بنویسد. در ارتباط با سلیقهٔ نوشتن، سلیقه‌های فردی ما ناشی از یک ویژگی شخصیتی ِ تاریخی ِ ماست.
برنجی: یعنی برگشتید به سوال من. چرا این امر محق نمی‌شود و هر کس به سلیقهٔ خودش می‌خواهد بنویسد؟
پورهادی: این بحثی خارج از زبان است!
برنجی: در آخر منتج به زبان می‌شود آخر!
فارسی: در زبان فارسی بر اثر خواندن زیاد، بیشتر به صورت عادت عمل می‌کنیم. آیا این از روی دانش ماست؟ نه! از روی وجه روانی است که من دیگر به این کلمات عادت کرده‌ام ولی این‌ها در زبان گیلکی دچار مشکل می‌شود. اینکه مخاطب چه جور باید متن را بفهمد: «پیمان َ بیدِم» (پیمان را دیدم)، «پیمان بو کی اَنه بیدِم» (پیمان بوده است که او را دیده‌ام). این تفاوت را باید شناخت. چه جوری باید این نشانه‌ها  باشد که ما اینها را بشناسیم. این بود تصور شما؟
برنجی: اینکه مرجعی نداریم.
پیمان نوری: من در تایید فرمایشات دوست ارجمندم، معتقدم که ما باید کمی به سابقهٔ نوشتاری با رسم‌الخط گیلکی توجه داشته باشیم. ما قدمت خیلی کمی داریم و اگر نوشتاری هم در این حوزه به جا مانده در حوزهٔ روشنفکری ما بوده است. من سخت معتقدم که با توجه به محدودیت‌هایی در حوزهٔ زبان گیلکی که قبلا اعمال می‌شد، ما الان راهی برای برون‌رفت از این نداریم و تا زبان گیلکی تدریس نشود ما در همین حد باقی خواهیم ماند. مثلن الان زبان کردی به  نظر می‌آید که یک زبان کامل و خیلی گسترده و عظیم است، اما آنها هم در حوزهٔ نوشتاری خود مشکلات خیلی زیادی دارند. من معتقدم با توجه به پراکندگی‌ای که به اصطلاح در حوزهٔ روشنفکری گیلان، در حوزهٔ ادبیات گیلان و در حوزهٔ زبان گیلکی وجود دارد، بزرگان ما نتوانستند رضایت بدهند که در یک جمعی بنشینند و در این مورد به این معضل رسیدگی کنند و [این‌طوری] ما راه به جایی نمی‌بریم!
ما باید اول اجازهٔ تدریس در مقاطعی مثل دبیرستان یا دانشگاه را به دست بیاوریم، بعد پژوهشگران این حوزه در یک عمل انجام شده قرار می‌گیرند و ما می‌توانیم به رسم‌الخط واحدی برسیم. همینطور که آقای پورهادی گفتند، کارهایی در حال انجام است ولی در حوزهٔ خیلی محدود و کوچک و اینگونه راه به جایی نمی‌بریم. جز آنکه آن امتیاز بزرگ تدریس را به دست بیاوریم.
برنجی: شما در جایی از حرف‌هایتان گفتید که به یک مرجع نهایی نمی‌رسیم. آقایان فارسی و پورهادی شما هم به همین نظر اعتقاد دارید؟
فارسی: ابتدا باید به ما نویسنده‌ها و ما شاعران آموزش داده شود که از نوشتن سلیقه‌ای دست برداریم. ما الان خودمان که اینجا نشسته‌ایم دچار سلیقه هستیم! یا که رعایت آن اصول ابتدایی را می‌کنیم که هنوز کم اشاعه پیدا کرده است. من می‌گویم جایی که «پورهادی» هست و اشراف خوبی بر این امر دارد و آثار بسیار قابل اعتنایی هم دارد، چرا نباید آنهایی را که اهل قلم‌اند و گیلکی کار می‌کنند، ابتدا این آموزش به اینها داده شود؟ البته منظورم این نیست که آموزش سوادآموزی باشد بلکه بگوییم بیاییم این راه، این طریق را موقع نوشتن طی بکنیم یا رعایت بکنیم که بگذاریم رفته رفته در اثر تکرار ِ زیاد و نوشتن ِ زیاد، در مجلات، مثل شما که دارید چاپ می‌کنید، مشتاقان این راه با این رسم‌الخط آشنا شوند.
پورهادی: بخشی از این امر مربوط می‌شود به ویژگی‌های تاریخی ما «گیلک»ها. ما تا آن جایی که می‌خواهیم آن ارتباط را با جمع وسیع‌تری برقرار کنیم، ناچار می‌شویم که یک جوری تن به این بدهیم که به روابط بین‌الانحانی توجه کنیم، مطلب را قابل فهم  و هضم کنیم، مطلبی را که از دیگری تفسیر می‌کنیم. ولی هنگامی که به صورت فردی فعالیت می‌کنیم، خودمان را از هفت دولت آزاد می‌بینیم. هر جور هر گاه نشستیم می‌تواند دست ما برای نوشتن بلغزد.
فعالیت‌هایی غیر اینکه دوست من آقای «نوری» گفتند، باید در واقع آموزش وسیعی شکل بگیرد. این به مانند یک مسالهٔ ملی در سطح گیلان  مطرح بشود. در اینجا ما محافلی که زبان گیلکی موضوع کارشان باشد، کم داریم. محافلی که تداوم داشته باشد، کم است. محفلی که توانست هشت سال تداوم داشته باشد محفل «خانهٔ فرهنگ گیلان»  است و این آدم را بسیار شگفت‌زده می‌کند  که چطور هشت سال جماعتی دور یک میز توانستند بنشینند.
در درون این جمع خیلی‌ها مقاومت می‌کردند و الان رسیده‌اند به اینجا که چون برای همدیگر می‌خوانند، طوری بنویسند که با همدیگر برای نشانه‌ها تفاهم داشته باشند. آدم بیرون که می‌رود طور دیگری می‌نویسد ولی برای آن جمع، تفاهمی می‌نویسد؛ چون در درون آن جمع یک معلم داریم که می‌آید و تذکر می‌دهد که کجا تو رعایت نکردی و توضیح می‌دهد که چرا تو رعایت نکردی و چرا این مشکل ایجاد می‌کند.
سنت ما هنوز مبتنی بر سنت ِ شفاهی است و این سنت شفاهی مانع از این می‌شود که با بخش‌های وسیعی از دوستان که کارهای وسیعی کرده‌اند، این را تبدیل به یک کار جمعی کرد.
برنجی: در مورد پیشنهاد آقای «جکتاجی» گفتید. چند درصد این پیشنهاد را رعایت می‌کنند؟
پورهادی:جکتاجی ارگانی دارد که «گیله‌وا»ست. در مورد شعرهایی که به آنجا می‌رسد می‌گوید من این ضابطهٔ نگارشی را دارم و مبتنی بر این ضابطه روی شعر‌ها اعمال می‌شود. جز کسانی که بگویند رسم الخط مرا حفظ کن. در آنجاست که این کار را می‌کند، بعضی از جاها می‌توانم اشاره کنم، دو یا سه شماره قبلتر شعری دارد که  چنین چیزی رخ داده. من فکر می‌کنم آن چیزی که جکتاجی اعمال می‌کند توفیقش بیشتر است.
نوری: من از سوال پیمان این جور نتیجه  گرفتم که این تقابل که در این حوزهٔ کوچک بین روشنفکران و شاعران شکل گرفته و برآیند آن هم دارد خودش را خیلی نشان می‌دهد، برای تسریع این در جامعه ما باید چه‌کار کنیم؟ این احتیاج به چه دارد؟ این بلندگوهای تبلیغاتی ما کجاها باید باشد؟ به چه طریقی می‌توانیم آنهایی که نوشته‌های ما را هم اکنون یا در آینده می‌خوانند با این رسم الخطی که می‌آوریم، آگاه کنیم که چیست؟ ما به دنبال آن بلندگو یا آن سکوی ِ اشاعه ِ رسم‌الخط هستیم و جایی را هم نمی‌بینیم یا که محدود است به همین نشریه «گیله‌وا». چون رادیو و تلویزیون که کاری نمی‌کند. در سطح آموزش و پرورش و آموزش عالی هم که کاری صورت نمی‌گیرد. ولی اینجا به نظر ِمن دست روشنفکران این حوزه بسته است. هر چند همین که خانهٔ فرهنگ توانسته هشت سال با سلیقه‌های مختلف، نگره‌های متفاوتی که نسبت به شعر و ادبیات دارند و به خاطر ادبیات گیلان دل سوزاندند و همدیگر را تحمل کردند و کنار هم نشستند و در این حوزه به این دستاوردهای حالا کوچک یا نسبتن بزرگ رسیدند… دستشان بیشتر از این به جایی بند نیست. یعنی کارهای بزرگ باید انجام شود.

برنجی: با توجه به اینکه می‌توان ادعا کرد که زبان گیلکی در حال نابودی است و خیلی‌ها  هم این را اذعان دارند و زبان فارسی هم به شدت در شتاب است و این همگرایی شما هم اتفاق نمی‌افتد  و به  یک مرجع نمی‌رسید. با توجه به وارونه شدن تعریف رسانه‌ها، الان در هر خانه‌ای اینترنت وجود دارد و تاثیر می‌گذارد در زبان گفتار و این میان زبان گیلکی هم اینجا در حال نفس کشیدن است و نفس‌های سخت و منقطع و در اختلاف سلیقه‌های شما، شما که دغدغهٔ گویش و زبان گیلکی را دارید، دارد نابود می‌شود. چه جوابی دارید؟
نوری: ما این را می‌توانیم تسریع بدهیم به کل جامعه ایران. آن چیزی که ما الان در محاوره به آن صحبت می‌کنیم آیا زبان فارسی است؟ یا که لهجهٔ تهرانی است؟ آیا این زنگ خطری است برای زبان فارسی ما؟
برنجی:ابتدا تهاجم به زبان فارسی منظور است.
نوری: به سراسرش تهاجم است. در سراسر ایران همه سازشان را جوری کوک می‌کنند که در دستگاه تهران بنوازند! کسی که با لهجهٔ تهرانی حرف می‌زند. خود زبان فارسی الان در معرض تهاجم زبان‌های بین المللی قرار گرفته و به همان نسبت (من در مصاحبهٔ دیگری هم گفتم) این کاملن درست است که زبان گیلکی جزء ِ زیرزبان‌های فارسی است و این تهاجم بیشتر است. حالا این نگاه  و این طرز تفکر چرا پیش آمده؟ در سراسر ایران ما باید به  لهجهٔ تهرانی صحبت کنیم و بیشتر منشاء سیاسی دارد به نظرم. شاید هفتاد هشتاد سال است به دلایل مختلف آمده‌اند دو سه زبان را در ایران خیلی زیاد زیر ضرب بردند. در قبل از انقلاب دیگر کسی رغبت نمی‌کرد خارج از  این چارچوب جغرافیای گیلان به زبان مادری‌اش حرف بزند. اصلن می‌ترسید بیاید و خودش را معرفی کند. من با شما اینجا هم‌نظرم ولی به آن شکل فکر نمی‌کنم و حالا به این امر باور دارم؛ تا یک شاعر با یک زبانی صحبت می‌کند آن زبان نمی‌میرد.
پورهادی: ولی آخر چیزی که پیمان مطرح می‌کند، یعنی مرگ زبان‌ها را اصلن نمی‌شود زمانش را تعیین کرد. شما از فعل آینده استفاده می‌کنید، این فعل آینده را می‌شود از امروز شروع کرد که می‌تواند تا صد سال ادامه داشته باشد. ما نمی‌دانیم رخدادهایی که در پیش روی ماست چه تاثیری خواهد داشت، این را در واقع از  نو به اوج خواهد برد یا اینکه موقعیت ِ همین اکنونی‌اش را به حضیض تبدیل خواهد کرد. زبان‌ها اساسن یک رابطه‌ای با سیاست دارند. سیاست خودش را با زبان بیان می‌کند و به شدت زبان آلوده به سیاست است، خوب وقتی که سیاست زبان را گربهٔ دست آموز خودش می‌کند، سیاست برای نیاتش یک جایی به زبان‌های بومی نیز توجه می‌کند. من نمی‌دانم فردا در این جامعه چه اتفاقی خواهد افتاد که از الان پیش‌بینی کنم که  فرضن این خواهد «مُرد»، یعنی این جسم  بسیار نحیفی است، بر اساس یک «اینهمانی»، مثل جسم انسان و چون سن انسان مثلن هشتاد سال است میانگینش، این در حال حاضر در سن هفتاد و پنج سالگی است و پنج سال دیگر می‌میرد. برای زبان اینطوری نیست. من بر خلاف ِ نظر تو معتقد به این هستم که  جمعیت ما افزون‌تر شده است. ما در جمعیت یک میلیون و پانصد ششصد هزار نفری در گیلان  زندگی می‌کنیم. یک بخش مهمی از آنها به گیلکی صحبت می‌کنند. نسبت به سه دههٔ گذشته. در واقع زیاد شدند نه کم، بر خلاف نظر تو.
برنجی: منبع این آمار‌ها از کجاست؟
پورهادی: ببین! من به نسبت ِ رفتارهای روزمرهٔ مردم در کوچه و بازار نگاه می‌کنم. تاکسی، محل‌های خرید زندگی، محله‌های اداری؛ من خودم عادت ندارم به اداره‌ای بروم و فارسی حرف بزنم. من در اداراتی که خیلی رسمی‌اند هم گیلکی صحبت می‌کنم و اگر طرف گیلک باشد حتمن ناچار می‌شود در قبال این مدام گیلکی صحبت کردن من یک طوری بروز بدهد که گیلک است. من بر اساس تجربهٔ زیستی می‌گویم. این همه آدم در خیابان‌ها و تاکسی‌ها و… حالا می‌شود نمونه برداری کرد. مثلا یک نمونهٔ صد نفره را از جاهای مختلف انتخاب کرد و بسامد قضیه را دریافت.
اما در ارتباط با مرگ‌ومیر زبان‌ها یک حقیقتی در درون آن نهفته است. خیلی از زبان‌های مهم دنیا مردند. لاتین مرد، سانسکریت مرد. همین بغل دستمان در سراسر ایران طی سی سال خیلی از زبان‌ها مردند. یعنی در کرمانشاه کسی به کردی ِ کرمانشاهی صحبت نمی‌کند و به ندرت صحبت می‌کنند. همینطور به گرگان  که می‌روید دیگر به هیچ وجه گرگانی نمی‌بینید. گرگانی برای خودش یک گویش بوده نه زیرمجموعهٔ گویش مازندرانی. گرگانی از بین رفت. من همین‌جا بگویم در جنوب گیلان «تاتی» زبانی بوده جدا از زبان گیلکی و بسیاری از ویژگی‌هایش را در همجواری با زبان گیلکی از دست داده است و ویژگی‌های زبان گیلکی را گرفته. بخشی از مناطق غرب گیلان تغییراتی جدی در ساختار قومی‌شان شکل گرفته. یعنی به لحاظ تاریخی، منطقهٔ تالش‌نشین هستند ولی گیلکی صحبت می‌کنند و یا آن منطقهٔ شمالی یا مرکزی‌اش که ترکی صحبت می‌کند. «هشتپر» به طور جدی  از تالشی تخلیه شده. آستارا از تالشی تخلیه شده. خوب این نشان‌دهندهٔ  این است که بغل دست ما اتفاقاتی افتاده. من دوران کودکی‌ام را به‌یاد می‌آورم که در این بخش به ندرت ترکی صحبت می‌شد. ولی الان بسیار صحبت می‌شود. در اداراتش اغلب ترک‌زبان‌ها حضور دارند و… حتا در دهستان‌هایش. و این‌ها نشانهٔ این است که زبان‌هایی که محلی و بومی هستند عقب‌نشینی می‌کنند. البته جابجایی‌ها همیشه این طوری نیست که همیشه به نفع زبان مرکزی آن  باشد. اینجا بغل دست ما ترکی است و فارسی نیامده جایگزین شود ولی در کرمانشاه، فارسی آمد. این اتفاق در سطح جهانی هم به مقیاس وسیعی به وقوع پیوسته. ما نمی‌توانیم این را زمان‌بندی کنیم، ولی تلاش می‌کنیم به تاخیرش بیاندازیم.
برنجی: اما بازگردیم به  شعر گیلکی؛ آیا به رکود شعر فارسی و بعدتر شعر گیلکی اعتقاد دارید؟
پورهادی: سوال خیلی کلی است. شعر گیلکی یک کل است که اجزایش رابطهٔ اینهمانی با یکدیگر ندارند. اجزایی که بخواهیم درباره‌اش اینطور کلی صحبت کنیم. شعر گیلکی هم به لحاظ فرمی و هم به لحاظ درونمایه‌ها و مضمون هایش با هم تفاوت دارد. کدام بخش از شعر گیلکی دچار رکود است؟ من نمی‌فهمم!
برنجی: ببینید بحران مخاطب…
پورهادی: بله اگر رکود را از منظر بحران مخاطب دنبال بکنید، آخر بحران مخاطب می‌دانید چیست…
برنجی: شعر فارسی را  هم اشاره کردم چون از آن طرف هم ما دچار این بحران مخاطب هستیم. حالا آنجا که مبنای ماست دچار مشکل است چه برسد به شعر گیلکی. شما اعتقاد به این بحران دارید؟
پورهادی: ربطی به شعر گیلکی ندارد چون اساسن موضوع، شعر گیلکی نیست و موضوع اجتماعی است. یعنی باید یک بررسی اجتماعی شود که بحران مخاطب شعر گیلکی آیا جدا از بحران مخاطب در ارتباط با جامعهٔ ایرانی است؟ و  سوال این است که آیا ما می‌توانیم چنین تفکیکی بکنیم؟ مثلن به فرض اینکه در جامعهٔ ما بحران مخاطب به این میزان وجود دارد ولی در گیلکی میزانش بیشتر است؟ من فکر نمی‌کنم میزانش بیشتر باشد. بر اساس نمونه‌های آماری اگر بحران را از زاویهٔ چاپ و نشر کتاب ببینیم در ایران کتاب شعر فارسی بیشتر  از دو هزار تیراژ ندارد.
برنجی: شعر گیلکی چند تیراژ دارد؟
پورهادی: در گیلکی سیصد تاست. خوب با توجه به یک  مخاطب هفتاد میلیونی، دو هزار تیراژ و یک مخاطب یک میلیون و خرده‌ای سیصد نسخه. و من فکر نمی‌کنم نسبت‌ها آن‌چنان وحشتناک باشد که بگوییم این بحران عمیق‌تر از این بحرانی است که در عرصهٔ عمومی‌تر جامعهٔ ما وجود دارد. من چنین اعتقادی ندارم و معتقدم که مخاطبان در حال گسترش‌اند و باید نسبت به زمان قیاس کنیم. شعر گیلکی ما طی این سال‌های گذشته شاهد چاپ آثار زیادی بود در این عرصه و این نشان‌دهندهٔ این است که در درون زبان گیلکی فعالیتی سازمان یافته کردند. فعالیتی مبتنی بر مخاطب هست که اینگونه خودش را عرضه می‌کند. اما این مخاطب چه کسی هست؟ می‌شود  رویش بحث کرد. آیا این یک مخاطب عام است یا مخاطب خاص؟ من معتقد به مخاطب عام در این عرصه نیستم. با توجه به تجربه‌های من، مخاطب ما در حوزهٔ شعر گیلکی مخاطب ویژه است. مخاطبی که در ارتباط با ادبیات گیلکی علاقمندی دارد، نه اینکه اتفاقی آمده به این عرصه. فکر نکنم کسی به طور اتفاقی به سراغ این آثار برود. کسانی به سراغ این آثار می‌روند که با آن در ارتباطند و یک رابطه‌ای با آن را جستجو می‌کنند. از این نظر من به بحران مخاطب اعتقاد ندارم.
پیمان برنجی: شما چه نظری دارید آقای فارسی؟
فارسی: نمی‌دانم منظور از بحران مخاطب چیست. بحران را نفهمیدم چیست.
پیمان برنجی: در جمعیت آماری گیلان اگر جستجو کنیم، اگر بخواهیم که از یک شاعر گیلک شعری بخوانند اگر اشتباه نکنم یا از شیون است یا از افراشته می‌خوانند. افراشته به‌خاطر خودش است و شیون هم  به‌خاطر نوع کاری که کرده با خواندن شعرهایش که موفق هم شد. چرا این روی زبان بودن بعد‌ها توسط کسانی دیگر تکرار نشد؟ شخص شیون بود که باعث شد این موفقیت کسب شود یا که شعرش این پتانسیل را داشت که برود در داخل خانه‌ها و ضرب‌ا‌لمثل شود؟
فارسی: شیون فقط این مشخصه را نداشت که شما  اشاره کردید. شیون خوانش خاص خودش را داشت و پشتیبان شیون هم  افراشته بود. که هر چه از او مانده سینه به سینه است و بعد مکتوب شده که بعضی جاها مخدوش هم هست. ولی این جمعیتی که مشتاق شنیدن یا طرفدار زبان افراشته هستند کدام گروه هستند؟ ساده‌اندیش؟
پیمان برنجی: مخاطب عام. منظور این است که شعر گیلکی می‌رود در خانه‌ها و در واقع زبان گیلکی می‌رود به خانه‌ها.
فارسی: آیا این نوع شعر‌ها که اشاره کردی آفرینش و چرخش  زبان دارد؟ ترفند‌های خاص دارد؟ یعنی این شعر‌ها آنها را مشتاق می‌کند یا ساده‌اندیش؟ در حدی که اصلن تفکری در آن حضور ندارد؟ کدامیک؟ فکر نمی‌کنید آن گروهی که مشتاق شنیدن شعرهایی مثل… حالا  نام ببریم شاید درست نباشد، به‌خاطر این نیست که خیلی ساده است و هیچ نوع تحول زبانی برایش اتفاق نیافتاده؟ هیچ نوع لحظهٔ ناب شاعرانه برایش اتفاق نیافتاده؟ یا اگر افتاده خیلی کمرنگ است. اینجا تفکر و اندیشه دیگر دخالت ندارد. زبان خاص دخالت ندارد و همان ساده‌گویی است. به کدام بخش تکیه کنیم؟
پیمان برنجی: تفسیری هست که می‌گوید مخاطب عام را بگذارید  ادبیات زرد بخواند. یعنی کتاب به داخل خانه‌ها برود و وقتی کتاب‌خوان از این گونه آثار اشباع شد متمایل به ادبیات جدی و مهم می‌شود. خوب شیون این خط شکنی را کرده و داخل خانه‌ها شده. شما چه  «نکردید» که این نتوانست ادامه پیدا کند و برود در خانه‌ها. که مخاطب ذهنش را بالا بکشد، نه اینکه شما به اندازهٔ مخاطب خودتان را پایین بیاورید.
نوری: ببینید همین واژهٔ بحران را  از چه منظری داریم نگاه می‌کنیم؟ ما در ادبیات گیلان یک بحران داریم اما من معتقدم که طیف سوم شعر گیلکی با نگرش جدید به جهان هستی و پیرامون خودشان  با مخاطب ارتباط برقرار کرده  و من این بحران را یک بحران مبارکی می‌دانم. چون تمام چیزهایی که ملکهٔ ذهن مخاطب بوده، چه در شعر نوشتاری و چه شعر‌های شفاهی، این شاعران جدید آمدند با یک نگرش دیگر هویت این اشیاء و پدیده‌ها را  مطرح کردند. شعر خلق یک جهان پندارین است که این جهان خیلی زیباتر از جهان موجود است. ابزار‌ها  و ادواتی که این جهان پندارین ِ شاعر را می‌سازد در جهان بیرون ما به ازای بیرونی دارند. وجود خارجی دارند. ولی وقتی اینها وارد شعر می‌شود دارای یک هویت دیگری  می‌شوند.
این کاری که شاعران طیف سوم کرده‌اند و سهمی که برای  مخاطب قائل بودند، از کلی‌گویی و آن آرمان‌گرایی و زبان فاخر فاصله گرفتند، که اینها  در مخاطب ما یک بحرانی به‌وجود آورده است. شاعران طیف اول و دوم در گیلان شعرهایی می‌گویند که مخاطب خیلی راحت با آن کنار می‌آید و می‌شنوند و حتا ممکن است لذت ببرند ولی کسی که دنبال جوهرهٔ شعری است و دنبال خلق جهان دیگری است برای مخاطبان، اینها هم دارند مخاطبان خود را هی زیاد می‌کنند. یک شاعر در هنگام خلق شعر به مخاطب نمی‌اندیشد چون  دارد عرق‌ریزی روحش را روی سپیدی کاغذ می‌نویسد. نیمای بزرگ می‌گوید: شعر در درجهٔ  اعلای خود مشاهده‌ای است که افراد معین و انگشت‌شماری برای افراد معین و انگشت‌شمار دیگر دارند. اگر ما این را مد نظر قرار دهیم و از آن طرف هم  به قول گلشیری که گفته: من اگر مخاطبانم سه نفر هم باشند،  برایم کافی است. حالا این را به شعر گیلکی تعمیم بدهیم. من این را قبول ندارم که شاعر باید آنقدر سطح اگاهی و  جوشش  شعری‌اش را پایین بیاورد که همه بتوانند با شعرش ارتباط برقرار کنند. این غیرممکن است. همان‌طور که شاعر برای خلق جهان شعری‌اش عرق‌ریزان دارد، مخاطبش هم باید زحمت بکشد و برای درک جهانش تلاش کند.
پیمان برنجی: مناسبات روستایی در شعر گیلکی منجر به گروه اول شد. گروه دوم گروه «هساشعر» که شما هم بودید آقای فارسی. آیا امروز بعد از گذشت سال‌ها از آن مانیفست و جریان «هساشعر»، انتقادی به خودتان دارید؟ نگاهتان در آن سال‌ها به هساشعر با این چیزهایی که الان عرضه می‌شود همخوانی دارد؟
فارسی: خوب ابتدا به ساکن هر حرکت هنری خالی از اشکال نیست و بعد‌ها به تکامل خواهد رسید. نگاه امروز ِ بانیان هساشعر دیگر نگاه دههٔ هفتاد نیست، بلکه فراتر از این است. با  یک دید خیلی وسیع حتا از لحاظ ساختار فکر کنم دانسته یا ندانسته آن مانیفستی را که نوشتند زیر سوال می‌برد. کما اینکه من هم یک بخشی‌اش را زیر سوال می‌برم!
آنجا که اشاره‌ای هست به کشف لحظه‌های ناب… اگر اشتباه نکنم. پس این لحظه‌های ناب را یک شاعر ساخته و شاعری دیگر می‌آید آن لحظات ناب را کشف می‌کند. خود شاعر چرا نمی‌تواند این لحظات را کشف بکند؟ که دیگری باید  کشف بکند؟ در هساشعر این اتفاق می‌افتد و بعد با نشست‌هایی که ما داشتیم یک تجدیدنظرهایی هم در آن مانیفست  دارد انجام می‌شود.
پیمان برنجی: یعنی هر سه نفری که در واقع پیشرو و شروع کنندهٔ این گونهٔ شعری بودید؟
فارسی: از این سه راس هرمی که تو نگاه می‌کنی، یکی با ما همچنان دمخور نیست! و کسی که  همراه است، آقای چراغی است و نفر سوم نه. ولی من متکی به نفر سوم نیستم و متکی به جمعی هستم که داریم.
پیمان برنجی: منظورتان آقای بشرا است؟
فارسی: ما دوستان صاحب نظر ِ خوبی داریم که بتواند آن کمبود را جبران کند…
پیمان برنجی: آن گروه سومی که آقای پیمان نوری اشاره کردند؟
فارسی: بله. در کارهای این طیف آن توفیق هست و انتظار مخاطبین آگاه را برآورده می‌کنند. شما اگر بیایید یک نگاه کلی به کارهای مثلن مسعود پورهادی داشته باشید می‌بینید هر بخشش هساشعر است. به همان ظرافت و نگاه خاص. حالا اگر شعری طولانی است بیایید این شعر را پاراگراف  به پاراگراف و قطعه به قطعه جدا بکنیم، چون  برای خودش معنای مستقلی هم دارد در عین حالی که معنای عمودی هم پیدا می‌کند، ارتباط معنایی عمودی هم دارد. و خیلی ظریف هم گفته شده است منتها اگر یک ذره طولانی است، من  می‌گویم چرا هساشعر باید تابع آن نوع قرارداد باشد؟ بگوییم مثل هایکو باید باشد! من می‌گویم نه. باید یک نوع تجدید نظر در گفتار و آن مانیفست بشود. خوشبختانه در خانه فرهنگ هم عنوان دیگری در مقابل هساشعر مطرح شده: شعر کوتاه. ولی من می‌گویم شعر کوتاه نیست و همان هساشعر است.
پیمان برنجی: این گروه سوم به مانیفستی خواهند رسید؟
فارسی: دیگر به مانیفست اعتقادی ندارم!
پیمان برنجی: پس چرا در آن سال‌ها اعتقاد داشتید و جریانی را ایجاد کردید؟ موج سوم هم در حد آن تحول و مانیفست است آقای پورهادی؟
پورهادی: چیزی که هست، هساشعر در ادامهٔ تحولاتی بوده که شعر فارسی داشت طی می‌کرد و جزیره‌ای جدا شده از تحولات جامعهٔ ایرانی و یا ادبیات ایران نبوده است. در همان دوره‌ای که شعر فارسی دستخوش تحول و تغییر بوده و نظریات جدیدی را پیش روی خودش گذاشته بود، شعر گیلکی هم یک تجدیدنظری کرد و این تجدیدنظر هم مسبوق به شرایط عینی شعر گیلکی بود. شعر گیلکی اشباع شده بود از درازه‌گویی‌ها و مثنوی‌سرایی‌ها یا کلیشه شدن بسیاری از مضامین و غیره. باید یک جایی یک طرح دیگری ریخته می‌شد. خوب استارتش را آقایان زدند و شعر گیلکی را، آن بخشٔ درازه‌گویی‌اش را تبدیل به شعر کوتاهی کردند تحت عنوان هساشعر. این را برایش چارچوب گذاشتند و…
پیمان برنجی: می‌توان آسیب‌شناسی کرد؟
پورهادی: یکی از مشکلات اصلی‌اش این است که فرمی را جا انداخت که  دارد هی تکرار می‌شود. اینکه مبتنی بر دو «لت» شده. گزارهٔ خبری ِ اول و بعد اینکه ضربهٔ ناگهانی که تمام شعر خودش را آنجا بیان می‌کند.
دیگر اینکه نگاه طبیعت‌گرایانه‌اش هم باز عمومیت پیدا کرد و فرصت نداد که از طبیعت بیرون بیاید و به عناصر شهری‌تر بپردازد.این عناصر شهری در درونش وجود دارد ولی بار طبیعت‌گرایانه ٔ هساشعر بیشتر از دیگر بارهاست. و اینجاست که تشابهاتی پیدا می‌کند با هایکو.آن جا که می‌خواهد «لحظه‌ای» هم  باشد، دقیقن با تفکر هایکویی است. یعنی مبتنی بر نه چینش اشیاء بلکه مبتنی بر توضیح اشیاء موجود و مستقر.
اینها آسیب‌شناسی‌اش است و می‌شود در موردش صحبت کرد.
نوری: من معتقدم که هساشعر با گسست آن مناسبات صرفن روستایی که در شعر حاکم بوده…
پیمان برنجی: در آن مانیفست می‌گویند که ما می‌خواهیم از روستا جدا شویم.
نوری: هساشعر توانست کارهای بزرگی انجام دهد و راه جدیدی برای ما باز کرد. یک مفری شد که ما از آن مناسبات بستهٔ روستایی  که در شعرمان جریان داشت خودمان را  بیرون بکشیم. هساشعر در حوزهٔ ساختار و فرم و مضمون کارهای خوبی انجام داد ولی در حوزهٔ زبان آن اتفاق ِ زبانی که  باید انجام می‌شد  محق نگردید یا خیلی کمرنگ بود. یعنی آن‌هایی که در حوزهٔ هساشعر کار کردند و بانیانش بودند در دنبالهٔ کارهایشان این ظرفیت‌ها و پتانسیل ِ موجود زبانی را نتوانستند از آن بیرون بکشند و هنجارهای عادی زبان را به چالش بکشند تا ما به شعر‌های درخشان‌تری در حوزهٔ زبانی شعر گیلکی برسیم.
ولی همین هساشعر سکوی پرشی شد برای طیف سومی که اشاره کردم.
پیمان برنجی: در مورد این  مانیفست ِ جدید اقناع نشدم!
پورهادی: ببین درآن زمان برای اینکه اعلام موجودیت بکنند باید یک طوری یک جمع‌بندی را ارائه می‌دادند. اینکه ما در یک مقطع دگرگونی بزرگ از زبان ِ عادت شده هستیم، از مضمون‌های عادت شده، یک باره نمی‌شود بدون هیچ گونه توضیحی پیش رفت. من این را در شعر فارسی هم می‌بینم. یعنی هنگامی که نیما با شعر هایش می‌آید همراه شعر خودش تبصره‌هایش را هم می‌گوید و توضیح شعرش را. یعنی باید این دگرگونی را تبیین و تئوریک هم بکند. در مقاطعی هست که شما باید این کار را بکنی ولی  دربارهٔ این جریان سوم شعر گیلکی ما با آن وضعیت سروکار نداریم. که این دگرگونی آن چنان عمیق باشد که احتیاج به این داشته باشد که برایش مانیفست بنویسند یا برایش تئوری‌هایی را ارائه دهند. این جریان ادامهٔ سنتی است که موجود است و رایج است در همبستری با سنت شعری که به مقیاس زبان‌های موجود در ایران و از طریق  این زبان‌ها به مقیاس جهانی هم دارد تجربه می‌شود. یعنی در تجربهٔ هستی‌شناسانهٔ شعرخوان‌های گیلانی که دو زبانه هستند، این تجربه از طریق زبان فارسی و از زبان‌های دیگر نیز به مقیاس وسیعی پخش شده و احتیاجی نیست به چیزی که در واقع در حال تجربه شدن هست. هم تئوری‌هایش و هم نمونه‌هایش…
پیمان برنجی: آن طوری که متوجه شدم شما اعتقاد به یک رفرم در شعر گیلکی دارید و مثل هساشعر  نمی‌خواهید انقلابی برپا بکنید. همین هساشعر را می‌خواهید دچار یک رفرم نرم و آرام بکنید؟
فارسی: رفرم شده. و این اتفاق اگر به‌طور کامل نیافتاده ولی دارد شروع می‌شود.
پیمان برنجی: نشانه هایش؟
فارسی: نشانه‌هایش در آثاری است که منتشر می‌شود و ما به وضوح می‌توانیم ببینیم. نه اینکه نسبت به آن تعاریفی که در هساشعر هست به عنوان توضیح یا… رعایت آن قضیه شود نه، شاعر آگاه آن با رعایت نکردن تمام آن فرمان‌هایی که در مانیفست آمده، دارد کارهایی می‌کند که مطرح است. قابلیت این را دارد که آدم درباره‌اش بنویسد.
پیمان برنجی: اخیرن در به کار بردن بعضی از کلمات و واژه‌ها هم که افراط می‌شود. مثلن یک مدتی است «توقایی» و «رافایی» متداول شده. یعنی هر شعری را می‌خوانی به گونه‌ای یکی از این دو کلمات در آن به‌کار رفته!
فارسی: و هنوز هم هست. و خیلی زیاد هم هست.
پورهادی: این از عارضه‌های قضیه است.
نوری: من به این شکل به قضیه نگاه نمی‌کنم. من  می‌گویم اصلن هیچ کلمه‌ای از سرزمین مقدس شعر رانده نمی‌شود. بلکه چگونگی استفاده از آن مهم است. همانطور که «رولان بارت»  می‌گوید: شعر بی وقفه تولید معنا می‌کند تا آنها را محو کند. من می‌گویم هر واژه‌ای بیاید ولی دیگر آن معنایی که در کلمات کلیشه‌ای است نباشد و مرا به جایی برساند که غیر از آن معنایی که در ذهن من است. این کار هنرمندانه و شاقی است. ولی اگر کسی می‌آید و به شکل خام همین رافایی و توقایی از ذهنش عبور می‌کند و به همین شکل روی کاغذ می‌نشیند این حمالی واژه  است و شعر شکل نگرفته آنجا.
پیمان برنجی: این گروه سوم دردرون خودش هم باز دچار چنددستگی است. علتش چیست؟
فارسی: من می‌گویم این چند دستگی هم خودش نوعی توفیق است.
پیمان برنجی: من ِ مخاطب از کجا باید بفهمم که مبنا کدام یک هستند؟
فارسی: ما با خودمان مخاطب را در اینجا دخالت می‌دهیم. ببینید یک موضوعی را من و یک شاعر دیگر بدون اینکه همدیگر را دیده باشیم  کار می‌کنیم. در آن موضوع چیزی که در آن قابل اهمیت است بخش هنری‌اش است، نحوهٔ به تصویر کشیدنش.
پیمان برنجی: بسته‌بندی‌اش…
فارسی: خوب مخاطب آگاه به سمتی می‌رود که شعر دارای اندیشه باشد.
پیمان برنجی: آقای پورهادی اگر اشعار آقای محمد فارسی را از هساشعر دنبال کنید تا برسید به کارهایی که تنه می‌زند به گروه سوم شاعران گیلکی‌سرا، چه مختصاتی برای شعر ایشان قایل هستید؟
پورهادی: آقای فارسی در میان ما، اولن یکی از پیشگامان شعر معاصر گیلکی هستند. یعنی اینکه فارسی یکی از ادامه‌دهندگان شعر نیمایی ِ گیلکی است. شعر نیمایی گیلکی در ارتباط با سیر تحولی خودش چند آدم مشخص داشته. این آدم‌ها علیرغم اینکه از یک منشاء واحدی بودند ولی ویژگی‌های فردی‌شان، شعرشان را به‌طور جدی از هم متمایز می‌کرد. فارسی در سال‌های دههٔ پنجاه شعر نیمایی را ارائه داد که دیگران قادر نبودند. نوعی عاشقانهٔ اجتماعی که درون شعرش به عشق انسان‌های واقعی می‌رسیدیم (عشق به مثابه رابطهٔ دو تا آدم). یعنی شعرش این سیال بودن را داشت که تعمیم‌پذیر باشد به نشانه‌ها و نماد‌های اجتماعی. عمدتن  در همان دوره شعر‌های عاشقانه‌اش در واقع لایه‌های بیرونی‌اش که در واقع عاشقانه به نظر می‌رسیدند، برای خیلی‌ها جاذبه‌های  اجتماعی داشتند تا جاذبه‌های عاشقانه. لایه‌های بیرونی‌اش این ویژگی فارسی را متمایز می‌کرد، از دو شاعر دیگری که نیمایی می‌سرودند: مرادیان گروسی و محمد بشرا.
بشرا در واقع پیشگام شعر نیمایی گیلکی بود. مرادیان نیز یکی از شاعران شاخص در دههٔ چهل و پنجاه  است. ایشان ویژگی هایی دارند که باز هم متمایز می‌کند ایشان را. ایشان در درون شعر نیمایی گیلکی به اقشار و طبقاتی روی می‌آورد  که در درون شعر آقای بشرا وجود ندارد. یعنی کارگران ِ زحمتکش حاشیه‌ای (خوش‌نشین به زبان گیلکی).شعر ایشان یک طوری به لحاظ مضمونی ادامهٔ شعر افراشته است ولی در قالب نیمایی. شعر بشرا با شعر افراشته ضمن نزدیکی فاصله هم دارد، ولی  شعر محمد فارسی نسب نمی‌برد به افراشته.
فارسی: این فاصله  را در زبان می‌بینید یا در نگاه؟
پورهادی: هم در نگاه و هم در زبان. یعنی افراشته شعرش حزبی است. محمد بشرا شاعر انسان‌گراست تا اینکه شاعر ِ انسان ِ طبقات  باشد. شعر محمد فارسی هم مشخصا شعر اجتماعی است که به‌طور جدی رنگ مبارزات سیاسی را گرفته بود، نه اینکه شعر ِ شعار باشد، نه. شعر اجتماعی است که تحت تحولات جامعهٔ روشنفکری  است. به‌طور جدی نشانه‌های جنبش‌های دههٔ پنجاه در شعر محمد فارسی وجود دارد. نشانه‌های زبانی و مضمونی در درونش وجود دارد. علیرغم اینکه این اشعار و ویژگی‌های این اشعار چند لایه بودنش هست در روی بیرونی‌اش عاشقانهٔ لیریک [lyric] وجود دارد و در درونش تاویل‌پذیری‌های اجتماعی. خوب این به معنای این است که ظرفیت‌های دیگری در درون شعر گیلکی در حال شکل‌گیری بود. بعد این شاعر در دههٔ هفتاد وارد جریان هساشعر می‌شود و شعرهایش در درون شعرهایی که آن دهه منتشر می‌شد ویژگی‌های دیگری دارد نسبت به دو شاعری که پای آن بیانیه را  امضا کردند، ضمن شباهتی که دارد.  محمد فارسی شاعر ِ بسیار ایماژیستی است. تصویرگر است. دیگران تصویر‌ها  را از طبیعت بیرون می‌آوردند ولی تصویرهای «فارسی» ذهنی است و مبتنی بر یک سنت شاعرانه. می‌تواند که از ترکیب کلمات، علاوه بر تصویر بیرونی، یک تصویر ذهنی را هم خلق بکند. این  تفاوت ایجاد می‌کند با دو شاعری که دارند از طبیعت  مستندسازی می‌کنند. به‌طور جدی، شعر ِ محمد بشرا مستندسازی  از طبیعت است. رحیم چراغی نیز مستندسازی می‌کند ولی نوع زبانش فرق می‌کند. چراغی  به شعر گیلکی ویژگی زبانی هم اضافه کرده. مابین ریتم‌هایی که شعر گیلکی تا آن زمان  آزمایش می‌کرد. ریتم فولکلوریکش، ریتم اوزان عروضی، ریتم اوزان نیمایی و… که چراغی تلفیقی مابین اینها ایجاد کرد. از سنت، هجایی‌ها را گرفت همراه با شعر معاصر، آزاد بودن را پیوند زد: هجایی آزاد.
بعد به‌طور جدی قافیه‌پرداز است. برایش هم حروفی در پایانه‌های شعرش اهمیت دارد و از این زاویه هم ریتم ویژه‌ای برای شعر پیشنهاد می‌کند.
محمد فارسی بعد از آن نیز «هساشعر» پایهٔ پَرشش شد که نگاه کند به تحولاتی که امروز شعر زبان فارسی دارد. در ارتباط با شعر زبان فارسی امروزی این تحولات رویش تاثیرات جدی گذاشته، در نگاهش به مضامین. این نشان دهندهٔ سیر تحولی است. و به علت اینکه چهار دهه شاعر است برخی از ویژگی‌های چهار دهه شاعری‌اش  درونش هست. زبان تصویری در درون شعر ِ امروزش همچنان باز هم نقش و  بار و وزن خاصی به شعرش می‌دهد و متفاوت می‌کند از شعر من و ما و دیگران…
فارسی: این تعریف‌ها به‌حدی مرا در منگنه گذاشت که نطق مرا از من گرفت! من فکر نمی‌کنم در این تعریف‌ها بگنجم. من دارای ضعف‌های زیادی هستم. دوستان محبت کردند و محبت کنند ضعف و اشکال مرا بگویند. آیا این راه، خوب است؟
پیمان برنجی: خودتان از خودتان انتقادی ندارید؟
فارسی: خیلی…
پیمان برنجی: یکی‌اش را بگویید؟
فارسی: اینکه پیر شدم! (خنده…)

ورگ: محدوده‌ی زیستی انسان‌هایی که زبانشان گیلکی‌ست از روستاها و شهرهای همزمان تالش و گیلک نشین غرب گیلان آغاز می‌شود تا قلب مازندران. این مردم هنوزاهنوز توی تاکسی، سوپرمارکت، بازار، خیابان، مهمانی و… از زبان گیلکی استفاده می‌کنند. زبانی به شدت متفاوت از آنچه تلویزیون و رادیو به خورد مردم می‌دهد. شهرهای مختلفی چون رامسر، لاهیجان، لنگرود، آستانه، انزلی و رشت شاعرها و نویسنده‌های مختلفی در خود دارند که به گیلکی اثر خلق می‌کنند. پس هر حکمی که درباره‌ی زبان گیلکی و ادبیاتش می‌دهیم نمی‌تواند بی‌توجه به این واقعیت مسلم باشد.
باری، می‌خواهم یادآوری کنم که یکی از دست‌آوردهای تحولات قرن بیست و یکم میلادی تغییر نگاه و اعتماد به تغییرات رسمی/دولتی و کلان بود. از جمله انقلاب اطلاعاتی اینترنت که به نظر من کم از انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی ندارد، به ما درس شیوه‌های غیرمتمرکز و اقتدارگریز و ریزومی (Rhizome) تمشیت و اداره‌ی امور را داده است. به عنوان پدیده‌ی وبلاگ به خیلیها فهماند که تنها رسانه‌های کلان نیستند که می‌توانند اهمیت داشته باشند. کاش روشنفکران و نویسندگان و شاعران گیلک هم تنها راه حل را در تصمیم‌گیری‌های کلان و از بالای «مدیران فرهنگی» نبینند و از چندگونگی و بسگانگی نهراسند. ایده‌های سنتی چون «نیل به یک گویش معیار»، «تصمیم و دخالت دولتی برای تدریس و سر و سامان بخشیدن به اوضاع» و… تنها راه حل‌های وضعیت زبان و ادبیات گیلکی نیستند و چه بسا از اساس راه حل نباشند.
فراموش نکنیم که تا به همین‌جا درخت زبان و ادبیات گیلکی هرچه بالیده از تلاش و کنش چهره‌ها و گروه‌های مستقل و غیردولتی گیلک بوده و کاش اندک-اندک بیاموزیم و تمرین کنیم که به جای تلاش برای یکسان و یکشکل کردن همه و دست به دامان مراجع رسمی شدن و یا پدید آوردن مرجع اقتداری جدید، مدلها و شیوه‌هایی ابداع کنیم که در عین چندگونگی و چندشکلی و اقتدارگریزی، گونه‌ها و شکل‌ها را در هماهنگی با هم درآورد. به عنوان مثال، در شیوه‌ی تدریس گیلکی در مدرسه‌ی آنلاین ورگ همین تلاش را دارم می‌کنم که به یک اسلوب و شیوه‌ی معیار برسم که در آن هرکس بتواند در شهر و روستای خودش، لهجه‌ی مدنظر را تدریس کند و در نهایت این منظومه قادر به ارتباط و همراهی و هماهنگی با هم نیز باشند. که البته تلاشهایی از این دست هرگز از سوی شیفتگان مدیریت کلان، به عنوان تجربه‌ی تدریس محسوب نمی‌شود و هنوز در انتظار «اولین»های دولتی و رسمی هستند.
آیا آرزوی سیستم آموزشی غیرمرکزگرایی که مبتنی بر تصمیم شورای هر روستا و شهر به تدوین مفاد آموزشی و زبان یا زبان‌های مدنظر (البته در چارچوب برنامه‌های مدون و کلان کشوری) می‌پردازد در جهان پس از انقلاب اطلاعاتی خیلی دوردست و عجیب و غریب است؟ آیا این خیلی عجیب است که بچه‌های مدرسه‌ای در روستاهای غرب گیلان در کنار فارسی، همزمان گیلکی و تالشی بیاموزند اما بچه‌های مدرسه‌ای در کلاچای علاوه بر فارسی فقط گیلکی بیاموزند و در هر دو این کلاسها با اندوخته‌ی تاریخ ادبیات گیلکی هم آشنا شوند؟


دیدگاه‌ها

11 پاسخ به “تا یک شاعر با یک زبانی صحبت می‌کند آن زبان نمی‌میرد.”

  1. ممنونم. بهره بردم. به نظرم تلاش برای تدریس زبان گیلکی از طریق وادار کردن دولت به تن دادن به این امر مطابق قانون اساسی، حتما در احیا این زبان نقش مهمی ایفا خواهد کرد. ضمن آنکه از کوشش های شخصی نیز نباید غافل بود. این حق قانونی هر قومی است که زبان مادری اش را به صورت آکادمیک بیاموزد و تلاش در راه تحقق آن به معنی تن دادن به تصمیم های کلان از جانب مدیران فرهنگی دولتی نیست.

  2. خواندنی و مفید بود
    سپاس
    در ” از گیل ” لینک داده شد
    ارادتمند

  3. سلاو

    لذذت ببوردم

    تو مه‌ره بؤگو آقای فارسی کتاب دأره؟

  4. سیاوش

    با سلام / ایا شما میتوانید به من کمک کنید / من برای تکمیل پایان نامه خود به چهار کتاب شعر / هادی ابرام / نیاز دارم / ایا او هنرمند و شاعر گیلک است یا ارمنی /
    با تشکر بسیار
    سیاوش عابدی

    1. سیاوش؛
      من تا به حال نام این شاعر را نشنیده‌ام. با توجه به اسم کوچک هادی، بعید می‌دانم ارمنی باشد.

  5. سلام وسپاس ازچاپ گفت وشنودی که من نیز در ان دخیل بودم.لاب جخترا دا بوم می بوگو بیشتاوا.با تو توافق دارم در اشکال نوین اموزش زبان گیلکی ولی برای قانونی شدن این حق یعنی تدریس ان در مدارس ودانشگاه ها ناچاریم با بالایی ها دست وپنجه نرم کنیم.اقایان هنوز این حق را برای ما گیلک ها وتالش ها وتات زبانان ساکن گیلان برسمیت نشناختند.بدون تردید یکی از راه کارهای اموزش زبان ،شورا های پیشنهادی است که تو به ان اشاره کردی.من نیز مانند تو به تلاش غیر دولتیان در این راه اعتقاد دارم. تی دفراشته بیدق هو گولسکی یان هوتو باخی امین جان.

  6. Me nazar ané ki agar xaîdi gilaki rahat bebé vasi latin binivisid ki ham bexanim ham ameré ki javan isim jazabtaro rahatar isé vagane mire azaban sayad xüsh naye baziayané je latin ama latin nivisi itá daro zarori isé ki agar mariza fanadid miré.

  7. محدوده زبان گیلکی بسیار گسترده از سمنان گلستانو مازندران شمال استان تهران و حتی در افغانستان هم به زبان گیلکی صحبت میشه
    باید زبان گیلک بیشتر استفاده بشه
    شعر و داستان به زبان گیلکی خوبه اما باید مطالب علمی به گیلکی اضافه بشه توی این بخش فوقالعاده زبان ما عقب است صد در صد این پتانسل در گیلکی وجود داره

  8. کرماشانی

    “…این کاملن درست است که زبان گیلکی جزء ِ زیرزبان‌های فارسی است”
    احتمالاً منظور گوینده از زبان فارسی خانوادۀ زبان های ایرانی است. گیلکی یک زبان مستقل است که زیرمجموعۀ خانوادۀ زبانهای ایرانی قرار میگیرد که آن نیز به نوبۀ خود زیرمجموعۀ خانوادۀ زبانهای هندواروپایی است. گیلکی به جز ریشۀ احتمالاً مشترک (که هنوز در مورد آن پژوهشی نشده) و نیز دادوستد واژه رب دیگری به زبان فارسی ندارد.
    در مورد دیگری که جناب پورهادی اشاره کردند، مسئلۀ زبان کوردی در شهر کرمانشاه به شدت به وضعیت زبان گیلکی به ویژه در رشت شباهت دارد. کوردی در کرمانشاه زبانی پرکاربرد است و به لحاظ تعداد گویشور روندی کاهشی نداشته است و حتی پس از مهاجرتهای پس از جنگ 8 ساله به مرکز استان، رشد صعودی نیز کرده است، اما به دلیل نوشتاری نشدن و رسانه ای نشدن و آکادمیک نشدن از معضلاتی مشابه گیلکی رنج می برد.

  9. کرماشانی

    مسئلۀ دیگر در رابطه با رسم الخط گیلکی، چرا نویسندگان و فرهنگیان گیلک از تجربۀ نوشتاری شدن زبان کوردی استفاده نمیکنند؟ آیا بهتر نیست در مورد برخی از نشانه ها که میان گیلکی و کوردی مشترک است از همان استاندارد کوردی استفاده شود؟ آیا این کار را ساده تر نمیکند و نیز بر ارتباط میان دو فرهنگ نمی افزاید؟ به عنوان مثال کسرۀ کشیده هم در گیلکی و هم در کوردی با تلفظی مشابه وجود دارد، اما در گیلکی به صورت /ئـ/ نوشته می شود و در کوردی به صورت /ێـ/.
    یا در مورد ضمۀ کشیده در گیلکی /ؤ/ و در کوردی به صورت /ۆ/ نوشته می شود.
    همچنین در مورد واژگانی که با حرف انسدادی آغاز میشوند، لازم است نشانۀ همزه /ئـ/ افزوده گردد. این قاعده در کوردی لحاظ میگردد، اما برای طراحان رسم الخط گیلکی چندان مهم نبوده است که «هیچ کلمه ای با حرف مصوت آغاز نمی گردد».
    حروف هم تلفظ، مانند ذ، ض، ظ، ز؛ یا ت و ط؛ یا ص، ث، س، و … نیز بهتر است به یک شکل استانداردسازی شوند تا مشکلات خط فارسی در گیلکی تکرار نگردند.