یادداشتی که میخوانید در یادنامهای که نشر ایلیا با عنوان «بدرود رفیق…» برای اباذر غلامی منتشر کرد چاپ شده. یادنامهای که در مراسم بزرگداشتش که هفتهی پیش از سوی خانهی فرهنگ گیلان برگزار شد، توزیع شد. به احتمال زیاد در نشریه گیلهوا هم چاپ خواهد شد. و متاسفانه بنا به دلایلی در هر دو اینها با حذف قسمتهایی.
بنابراین بد نیست که متن کامل و بدون حذف این یادداشت را در اینجا بخوانید.
وقتی کسی میمیرد، عزیزتر میشود. تنها انسانهایی که در بسط ِ انتزاع ِ شرارت نقشی مستقیم داشتند از این قاعده جدایند. گرچه هم آنها نیز ممکن است بر اثر شرارتهای دهشتناکتر آیندگان، برای خود «خدابیامرزی» جور کنند.
وقتی کسی میمیرد، برای ما که به نزدیکی نزدیکانش به او نیستیم، تصویرها نقش پررنگی دارند. هر قدر هم که خودمان را داغدیده و غمگین و حرماندیده نشان دهیم، باز از میان تمام خاطرات که حسهای مختلف را درگیر میکند، این تصاویر است که سهم ماست. و من چند تصویر از اباذر غلامی دارم که با کنار هم گذاشتنشان، اباذر غلامی که میشناختم ساخته میشود. پس با کنار هم چیدن این تصویرها، تلاش میکنم که بگویم چرا اباذر غلامی برایم عزیز بود و هست. (بیشتر…)