این مقاله، نوشتهٔ ناصر عظیمی میتونه نقطهٔ عزیمت مهمي باشه در مسیر شناخت و تغییر وضعیت. نویسنده با توجه به موضع و نگاه خودش در پایان پیشنهادهایي هم مطرح کرده که باید به اونها توجه بشه. حتی اگر تغییرات اصلاحی در قوانین رو چارهٔ کار ندونیم، محتوای این مقاله همچنان اهمیت خواهد داشت. در این مقاله حتی مفهومپردازیهای مهمي شده (البته بر اساس نوشتههای پیشین ناصر عظیمی که باید روشون کار بشه مثل مفهوم گردشگر-مالک).
از تمام دوستاني که دغدغهٔ وضعیت زمین در گیلان و مازندران و گلستان رو دارند خواهش میکنم با حوصله و دقت این مقاله رو بخونن.
برچسب: زمین
-
قلمروهای سهگانهٔ مدیریت فضا در ایران و قوانین ناظر بر ساخت و ساز و تغییر کاربری زمین
-
روایتی از یک رابطه؛ رابطهٔ حسین خان کسمایی و کوچک خان جنگلی
حسین خان کسمایی (نشسته) این مقاله نوشتهٔ ناصر عظیمی پیشتر در گیلهوا منتشر شد و نسخهٔ کامل و بلندر این مقاله رو میتونید از اینجا دریافت کنید و بخونید.
-
زمین و مالکیت زمین در گیلان
متن سخنرانی پریروزم با عنوان «زمین و مالکیت زمین در گیلان» را در بیست و نهمین نشست از «یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ» که به همت سایت انسانشناسی و دکتر ناصر فکوهی برگزار میشود میتوانید در اینجا بخوانید. در ضمن میتوانید فایل صوتی این سخنرانی را (به همراه پرسشوپاسخ پایانی نشست) از اینجا دریافت کنید یا بشنوید.
همچنین میتوانید سخنرانی آقای ناصر عظیمی با موضوع «ریشههای تنوع فرهنگی در ایران؛ مطالعهی موردی گیلان» را از اینجا دریافت کنید یا بشنوید.
گیلان سرزمین سبزی و دریا و کوه و هوای مطلوب. این تصویریست که اغلب از گیلان میشناسید. کلیدواژهها و کلیدگزارههای شمال، ویلای شمال و «بریم شمال» از سینِما و تلویزیون گرفته تا گفتگوهای روزمره، همگی تداعیگر همین تصویرند.
اینها البته سوای کلیدواژهها و کلیدگزارههایی از جنس دیگرند که اغلب در باب جوک رشتی و شوخیهای قومی و از این دست تفریحهای طبقهی متوسطی دستبهدست میشوند.
اما تا جایی که به آن تصویر کارتپستالی از گیلان و شمال مربوط میشود باید به گفتن همین نکته بسنده کرد که برای انسان ایرانی، که البته بر اساس الگوی مرکزیاش تعریف میشود، همهی استانهای شمال کشور و همهی اقوام این منطقه از تالش و گیلک گرفته تا تبری و تورکمن، در یک عنوان مبهم و بیشکل و بیریخت اما خوشآبوهوا و قشنگ و دلپذیر به نام «شمالی» خلاصه میشوند. به همین دلیل من لاهیجانی و دوست تالشم و رفیق اهل ساری یا همزبان رامسریام همگی شمالی هستیم و شمال شاهکلید مفهومی سبز است و من کمتر کسی را میشناسم که میل به تصاحب و مالکیت بر بخشی از این سبزی را نداشته باشد. گویی این کلیت سبز و قابل تصاحب بوتهایست که همهی هویتهای مستقل قومی مردمان این سامان را در خود ذوب و بههمآمیخته است.
اما این سبزی، صفتیست برای موصوفی به نام زمین. بیشک برای یک تهرانی که ماشین و پول کافی برای «سفر شمال» ندارد یا برای یک گیلک روستایی که باغ مرکباتش سوخته یا چای و برنجش در مقابل سیل واردات شاسیبلندنشینهای ویلادار بهایی ندارد یا گیلک شهرنشینی که به جای سبزی مذکور باید هر روز صبح از میان سازههای کج و لوچ و زشت و متعرض شهرهای شمالی به محل کارش برود اگر که در استانی با نرخ بیکاری چیزی بین ۱۵ تا ۱۶/۵ درصد (با توجه به میانگین نرخ بیکاری بین ۱۲ و ۱۳درصد در کل کشور) کاری باشد، کارتپستال مذکور کارکرد خاصی ندارد گرچه جذابیت دارد. این سه هم اگر راهش را پیدا کنند میتوانند روزی ویلای شمالی داشته باشند و عشق و حالی. این روزها همه به دنبال راهش میگردند. اما بیشک، راه مذکور این نیست که مردم، خانه و محل زندگی خود را به مسافرانی که به تعارف و ریا در رسانهها «میهمان» خوانده میشوند اجاره دهند. این میهمان یکی از هزاران عنوان و واژهی دهانپرکنیست که به کار سربریدن با پنبه میآید. به تأسی از محمد مختاری، وقتی بیکارسازی کارگران، تعدیل و سرمایهدار، کارآفرین و سانسور، فیلتر و اخراج، پاکسازی بشود، مشتری برای مصرف منابع طبیعی چرا میهمان نباشد؟ (بیشتر…)