خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ما
ما گیلکیم!
به محض گفتن جملهی بالا ازسوی ما، ممکن است پاسخی اینچنین بشنویم: آه! افسوس. شما ناسیونالیستید!
اما این ملیت (Nationality) چیست؟ این ملیت بیچاره که هر جایی و در هر مقامی عنوانی به خود میگیرد: قومیت، ملیت، تیره و…
به نظر میرسد ما دو مفهوم با نام ملیت داریم که هر کدام از اینها هم در دو وجه بررسی میشوند.
یک مفهوم، مفهوم دولت-ملت (Nation-State) است که مفهومی کاملا مدرن بوده و از قرن 19 میلادی وارد فلسفه سیاسی شده است. در واقع با اوجگیری سرمایهداری در اروپا و با توجه به نیاز صنایع به بازارهای ملی، دولت-ملتها شکل گرفتند. دولت-ملت در تجربه جهانیاش بر پایهی ارتش منظم و کلاسیک، دیوانسالاری (بوروکراسی) کارآمد، سیستم اجرائی مدرن و شاخصههای فرهنگی چون زبان، موسیقی، تاریخ و مذهب –همگی با پسوند ملی- شکل میگیرد.
از بعد از قرارداد سال 1648 وست فالن (Peace of Westfalia) است که ما با مفهوم «حاکمیت ملی» مواجه میشویم. از این تاریخ است که جرقههای شکل گیری دولت-ملت (دولت مدرن) زده میشود. تا قبل از آن، دولت-امپراطوری، دولت-شهر و یا دولت-قبیله بوده است. (1)
«حاکمیت ملی» در مفهوم امروزین خود، دارای باری حقوقیست که بعد از مُشارکت آزادانهی مردم در انتخابات، قدرت سیاسی، موقتا ً به نهاد و یا شخصی تفویض میگردد که مظهر اراده و خواست مردم است. و او در یک جغرافیای مشخّص تبیینکننده، مُجری و راهبر روابط داخلی و خارجی آنان خواهد بود. (2)
«حاکمیت ملی» در بُعد داخلی، همانا اجرائی کردن شرکت، نظارت و کنترل شهروندان در اداره ی امور جامعه ی خویش است. و در بُعد خارجی، همکاری و تعامل متقابل با دیگر دول در عین برخورداری از استقلال رأی و عمل در عرصه های اقتصادی، دفاعی، پژوهشی و … خواهد بود. (3)
در ایران دوران قاجار تلاشهای عباس میرزا برای تشکیل ارتش کلاسیک، تلاشهای قائم مقام و امیرکبیر برای تشکیل بوروکراسی کارآمد و… همگی ناکام ماندند و تنها با قدرت گرفتن رضا پهلوی و پشتوانهی فکری برخی از روشنفکران از جمله حزب تجدد بود که پروژهی راهاندازی دولت-ملت ایران آغاز شد و اندک-اندک «ایران نوین» جای «ممالک محروسه ایران» را گرفت. زبان فارسی که پیشتر زبان رسمی اغلب دربارها بود، این بار «زبان ملی» شد و برای این ملی شدن، از هیچ تحقیر و سرکوبی بر علیه زبانهای قومی دیگر فروگذار نشد. لباس ملی جایگزین لباسهای قومی شد. عشایر کوچنده به زور یکجانشین و تا جای ممکن خلع سلاح شدند تا مقدمات تشکیل ارتش منظم و کلاسیک آماده شود. دین باستانی زرتشت، دین معاصر اسلام، مذهب شیعه اثنی عشری، نژاد آریایی و گذشتهی پرافتخار هخامنشیان و ساسانیان، همگی آجرهای برسازندهی دولت-ملت ایران بودند. پس اگر امروزه میبینیم که یک جوان رشتی با افتخار گردنبند فروهر (نشان زرتشتی) را به گردن میاندازد و به کورش کبیر افتخار میکند، در حالی که این دین و آن پادشاه هرگز به سرزمین کاسپی نفوذ نکردند، نباید تعجب کنیم. چون حاصل دههها تلاش فرهنگی، نظامی و سیاسی است. (بیشتر…)