برچسب: گيلک

  • یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش چهارم: شناخت وضعیت

    خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

    ۱۵۹۶ ديا ما

    «دکترین بازگشت به‌ «اصالت فرهنگی خویش» برای مردمی که‌ جامعه‌شان در بحران عمیق غوطه‌ور است جذابیت و کشش فوق‌العاده‌ای دارد. سرچمشه‌ و منشاء این شیفتگی را نباید صرفا در عِرق مردم به‌ «اصل‌ها» جستجو کرد بلکه‌ باید متوجه‌ بود که‌ فرهنگ در جامعه‌ بحران‌زده‌ مناسب‌ترین عامل سازمانگر و هماهنگ‌کننده‌ در نبرد با بی‌عدالتی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.» (1)

     

    شاید این نقل قول به نوعی روشنگر پیوند میان خواسته‌های ما و تلاش‌مان درمسیر آزادی و برابری باشد. مسیری که گیلکان را به عنوان ملتی با ویژگی‌ها و مشکلات خاص خود درکنار دیگر ملت‌ها قرار می‌دهد. برای پیمودن این مسیر، در نخستین گام باید مرزهای خود را با نیروهای دیگری که در راستای هویت‌خواهی گیلکان فعالیت می‌کنند روشن کنیم تا بتوانیم از ورطه‌ی افراط یا تفریط اجتناب ورزیم. این یک واقعیت مسلم است که طیف فعالان هویت‌خواهی گیلک به ویژه در عرصه‌ی فرهنگ، نیروهای مختلف با انگیزه‌ها و مسیرهای متفاوتی را دربرمی‌گیرد. در این‌جا تلاش می‌شود تا حد ممکن تصویری از جریان‌های به ظاهر هم‌سو با ما به دست داده شود؛

    (بیشتر…)

  • یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش سوم: ما گیلکیم!

    خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

    ۱۵۹۶ ديا ما

    ما ملت گیلک هستیم

    اصرار بر تکرار این عبارت به «لزوم نامیدن» برمی‌گردد. نامیدن درمقابل نامیده شدن، نوعی شورش بر سلطه است؛ نوعی کنش‌گری‌ست. درواقع امر نمادین نامیدن برای یک ملت (ملت با مفهوم دوم در بخش پیشین)، ریشه در تلاش آن ملت برای «بودن» و «شدن» دارد. اصرار ملت‌ها بر نام‌ها به همین دلیل است. مانند اصرار ما بر نام‌هایی چون دریای کاسپین، کوه سماموس و نام درست شهرها و روستاهای‌مان (چون سوماسرا و دیلمان و…)

    اين‌که چرا برای ناميدن اين هويت قومی، از واژه‌ی «گيلک» استفاده شده، تنها به خاطر اشتراک زبانی‌شان بوده است. چرا که زبان مشترک مردمان جلگه‌نشين گيلان و غرب مازندران گيلکی خوانده می‌شود و مردمان مرکز و شرق مازندران نيز زبان خود را با نام «گِلِکی» می‌نامند. (ایران کلباسی. گویش مردم کلاردشت) و مردمان کوهستان هر دو استان نيز همين زبان را، با همين نام به کار می‌برند. گرچه همواره برای ناميدن مردمان اين ديار و زبان‌شان از نام‌های ساختگی هم‌چون ديلمی، شمالی، رشتی، مازنی، گيلانی، تاتی و… نيز استفاده شده است.

    در استان گیلان، به جز منطقه‌ی تالش‌نشین، همواره با عناوینی چون گیل، دیلم، گالش و… برخورد داشته‌ایم که البته این عناوین در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند.

    واقعیت امر این است که در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژه‌ی فارسی و غریب «دیلمستان»!

    دیلمان، نام منطقه‌ای کوچک از منطقه‌ی وسیع کوهستان‌های گیلان و مازندران است که معنی ویژه‌ی خود را دارد و هرگز نام قوم، نژاد یا زبان نبوده است. (بیشتر…)

  • یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش دوم: ناسیونالیسم

    خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

    ۱۵۹۶ ديا ما

    ما گیلکیم!

    به محض گفتن جمله‌ی بالا ازسوی ما، ممکن است پاسخی این‌چنین بشنویم: آه! افسوس. شما ناسیونالیستید!

    اما این ملیت (Nationality) چیست؟ این ملیت بیچاره که هر جایی و در هر مقامی عنوانی به خود می‌گیرد: قومیت، ملیت، تیره و…
    به نظر می‌رسد ما دو مفهوم با نام ملیت داریم که هر کدام از این‌ها هم در دو وجه بررسی می‌شوند.
    یک مفهوم، مفهوم دولت-ملت (Nation-State) است که مفهومی کاملا مدرن بوده و از قرن 19 میلادی وارد فلسفه سیاسی شده است. در واقع با اوج‌گیری سرمایه‌داری در اروپا و با توجه به نیاز صنایع به بازارهای ملی، دولت-ملت‌ها شکل گرفتند. دولت-ملت در تجربه جهانی‌اش بر پایه‌ی ارتش منظم و کلاسیک، دیوانسالاری (بوروکراسی) کارآمد، سیستم اجرائی مدرن و شاخصه‌های فرهنگی چون زبان، موسیقی، تاریخ و مذهب –همگی با پسوند ملی- شکل می‌گیرد.

    از بعد از قرارداد سال 1648 وست فالن (Peace of Westfalia) است که ما با مفهوم «حاکمیت ملی» مواجه می‌شویم. از این تاریخ است که جرقه‌های شکل گیری دولت-ملت (دولت مدرن) زده می‌شود. تا قبل از آن، دولت-امپراطوری، دولت-شهر و یا دولت-قبیله بوده است. (1)

    «حاکمیت ملی» در مفهوم امروزین خود، دارای باری حقوقی‌ست که بعد از مُشارکت آزادانه‌ی مردم در انتخابات، قدرت سیاسی، موقتا ً به نهاد و یا شخصی تفویض می‌گردد که مظهر اراده و خواست مردم است. و او در یک جغرافیای مشخّص تبیین‌کننده، مُجری و راهبر روابط داخلی و خارجی آنان خواهد بود. (2)

    «حاکمیت ملی» در بُعد داخلی، همانا اجرائی کردن شرکت، نظارت و کنترل شهروندان در اداره ی امور جامعه ی خویش است. و در بُعد خارجی، همکاری و تعامل متقابل با دیگر دول در عین برخورداری از استقلال رأی و عمل در عرصه های اقتصادی، دفاعی، پژوهشی و … خواهد بود. (3)

    در ایران دوران قاجار تلاش‌های عباس میرزا برای تشکیل ارتش کلاسیک، تلاش‌های قائم مقام و امیرکبیر برای تشکیل بوروکراسی کارآمد و… همگی ناکام ماندند و تنها با قدرت گرفتن رضا پهلوی و پشتوانه‌ی فکری برخی از روشنفکران از جمله حزب تجدد بود که پروژه‌ی راه‌اندازی دولت-ملت ایران آغاز شد و اندک-اندک «ایران نوین» جای «ممالک محروسه ایران» را گرفت. زبان فارسی که پیش‌تر زبان رسمی اغلب دربارها بود، این بار «زبان ملی» شد و برای این ملی شدن، از هیچ تحقیر و سرکوبی بر علیه زبان‌های قومی دیگر فروگذار نشد. لباس ملی جایگزین لباس‌های قومی شد. عشایر کوچنده به زور یکجانشین و تا جای ممکن خلع سلاح شدند تا مقدمات تشکیل ارتش منظم و کلاسیک آماده شود. دین باستانی زرتشت، دین معاصر اسلام، مذهب شیعه اثنی عشری، نژاد آریایی و گذشته‌ی پرافتخار هخامنشیان و ساسانیان، همگی آجرهای برسازنده‌ی دولت-ملت ایران بودند. پس اگر امروزه می‌بینیم که یک جوان رشتی با افتخار گردنبند فروهر (نشان زرتشتی) را به گردن می‌اندازد و به کورش کبیر افتخار می‌کند، در حالی که این دین و آن پادشاه هرگز به سرزمین کاسپی نفوذ نکردند، نباید تعجب کنیم. چون حاصل دهه‌ها تلاش فرهنگی، نظامی و سیاسی است. (بیشتر…)

  • یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش یکم: هویت

    خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

    ۱۵۹۶ ديا ما

    سخنی با خواننده‌ی این یادداشت‌ها: پاره‌های گوناگون نوشته‌هایم به علاوه‌ی حاشیه‌نویسی‌هایم از منابعی که خوانده‌ام، به اضافه‌ی گفت‌وگوهای گفتاری و نوشتاری‌ام با دیگران طی این 5 سال، شکل‌دهنده‌ی این مقاله‌اند که به به صورت سلسله یادداشت‌های دنباله‌دار در ورگ می‌خوانید.

    پیش از خواندن، باید این را به خواننده‌ی متن یادآوری کنم که این‌ها وحی منزل نیست و تنها تلاشی‌ست برای تحلیل وضعیت تاریخی و اجتماعی گیلکان و ارائه‌ی افقی روشن از آینده‌ی آنان. هرگونه استفاده از موارد موجود در این یادداشت‌ها در راستای اهداف و آرمان‌های نژادباورانه، و یا توجیه کشتار و شکنجه و حبس انسان‌ها و بیرون راندن‌شان از محل زندگی‌شان بسیار دور از باورمندی نویسنده‌ی آن است و اگر این یادداشت‌ها چنین باورهایی را به ذهن راه می‌دهند، همان به‌تر که خواننده آن‌ها را دور انداخته و نخوانده رها کند.

    هویت امری تک‌بعدی و ایستا نیست. هویت چندوجهی و سیال است. یعنی شما ممکن است از نظر جنسیت، طبقه، نژاد، ملت، تیم فوتبال مورد علاقه و… هویت‌های خاص خود را داشته باشید که به اعتبار این هویت‌ها، مرد/زن، فئودال/بورژوا/پرولتاری، سیاه/زرد/اسلاو/سامی/و…، تورک/گیلک/ژرمن/ایتالیایی/و… و یا ملوانی/استقلالی/پرسپولیسی/و… باشید. این‌ها ساحت‌های هویتی شما هستند. هریک جزئی از فردیت شمایند. در واقع، ماهیت هویت نوعی «کثرت در وحدت» است که با نگاه مکانیکی جور نخواهد بود.

    مردمان ساکن در منطقه‌ی جنوبی دریای کاسپین، به دلیل عدم انباشت سرمایه و فقدان عامل مذهب یکپارچه به عنوان عاملی تعیین‌کننده و در نتیجه فقدان تمرکز قدرت سیاسی و وجود حکومت‌های محلی و ملوک الطوایفی و حیات مذهبی کاملا متفاوت از فلات ایران -در پیش و پس از اسلام- و نیز پیوستگی فرهنگی-اجتماعی -وحتی جغرافیایی- منطقه با صفحه‌ی قفقاز -به جای فلات ایران-، همواره سرنوشتی مستقل از فلات ایران داشتند و تنها پس از یورش صفویه بوده که این سرنوشت تقریبا با سرنوشت ملت‌های فلات ایران گره خورد. قرائت غالب مورخان عرب و فارس و یونانی از تاریخ ایران و در سایه قرار گرفتن خرده-قدرت‌های محلی در مقابل امپراتوری‌های حاکم بر فلات ایران، مسیر تاریخی-اجتماعی مردمان این سامان را همواره در هاله‌ای از ابهام و به شدت تحت تاثیر قرائت مذکور قرار داده است.

    برای دست يافتن به تعريفی روشن از گيلک و مفهوم «گيلک بودن»، می‌توان سه محور زير را مشخص نمود: (بیشتر…)