نوروزبل شد. امروز یکم نوروز ماه است. دیروز روزی بود که میبایست برای این جشن بومی آتشی یا آتشهایی برپا میشد و آیین کهن، نوری به زندهمانی مردمان وارثش بتاباند و گرمی ببخشد که گرمای خشکسال نیمهٔ تابستان را شکسته باشد تا زندهمانی ما را به زندگانی فراکشد که مستحقش هستیم یا دستکم فکر میکنیم که هستیم.
شد. ولي نشد. ذوق و شوق بازگردآمدن بعد از ده سال کشمکش هرساله، با مخالفت شورای تأمین شهرستان لنگرود با برگزاری عمومی نوروزبل در کوملهٔ لنگرود فروخوابید. خبرها و تلاشها برای برگزاری خرد و گوشه و کنار نوروزبل به سختی میتواند اندوه و ناامیدی حالای مرا به امیدی درخشان بدل کند. گرچه در برگزاری مختصر و مفید نوروزبل امسال در روستای زیبای زیاز گرما و روشنای آتش انکارشدنی نبود.
اینکه اینجا و آنجا، مردم و خانوادهها و اهالی محلها، آتشی روشن کنند و نوروزبل بگیرند، زیبا و خوب است اما هیچ از غم ممنوعیتش کم نمیکند. آنها که آیینی را که به مجوز هیچ قیم و بزرگتری نیاز ندارد، ممنوع میکنند، میدانم که با زبان مادریشان حرف میزنند. آیا با همین زبان مادری، با گیلکی، امر به منع نوروزبل کردهاند؟ راضیکننده است؟ فاصلهٔ روزی که آیین گیلکان نیازمند مجوز و بعد بدون مجوز اعلام میشود تا روزی که زبان گیلکان هم نیازمند مجوز و بعد بدون مجوز اعلام شود چقدر است؟
بیاییم خود را به جای این همخونان و همزبانان مدیر و مسئول بگذاریم: نوروزبل چرا باید برگزار نشود؟
– آتشپرستی؟ شنیدهام که حتی جایی گفته شده «این آتش را وا بدهید» تا برگزار شود.
– نگرانی از کنترل جمعیتی که در صورت قانونی شدن نوروزبل، به محل برگزاری هجوم میآورند و جمع و جور کردن چنین جمعیتی کار حضرت فیل است؟
– نگرانی از تبدیل شدن نوروزبل و تقویم گالشی/دیلمی/گیلکی به عاملی از عوامل ملتسازی و تشویق و ترویج عقاید و نظرات جداییخواهانه؟
– اختلافهای جناحی بین مسئولان و مدیران و تفاوتهای سلیقهای؟
– مشکل داشتن با افراد مشخصی که هر سال پیگیر برگزاری نوروزبل هستند؟
– دغدغهٔ اخلاقی در ارتباط با سر و وضع و مناسبات حاضرند در نوروزبل از نظر حجاب و روابط و شادی و موسیقی و دستافشانی؟
فعلاً همینها به عقل من میرسد؛ از گذر این سالها که گذشت.
میدانم که بخشی از مدیران و مسئولان دولتی استان هم این وبلاگ را میخوانند. پس شاید طرح دفاعیهای در مقابل این نگرانیهای احتمالی بیراه نباشد. اما مرور این مسائل برای خود ما لازمتر است تا ببینیم کجای کار ایستادهایم؟
در باب آتشپرستی من نمیدانم چه دفاعی باید کرد! آیین زردتشت تا آنجا که من خواندهام پرستش آتش نیست و از آیینهای توحیدی محسوب میشود اما گذشته از این واقعیت، موضوع مهمتر این است که این آیین هرگز جز در چند مورد جزئی به سرزمين ما نیامده. دلیل این همه بدبینی و بدگویی از گیلان و شمال البرز در اوستا نیز همین است. آتش نوروزبل هیچ ربطی به آتش زردتشت ندارد. هیچ پرستشی در کار نیست. هیچ کسی در نوروزبل رو به آتش نیایش نمیکند یا خطاب به آتش پرستشی انجام نمیدهد.
در مورد دوم، جمعیت، باید عرض کنم که کار دشواری نیست. این هراس در میان مسئولان با نگاهی به کارنامهٔ نوروزبلهای اجرا شده طی سالیان باید کم شده باشد. البته از طرفی، اصرار ما برای دعوت همهٔ مردم به یک نقطه هم چنان منطقی نیست. در حد یک شهر یا بخش، اینکه در یک روز از همهٔ شهرها و روستاها قرار است فوج فوج جمعیت بیایند در یک نقطهٔ آن شهر یا بخش جمع شوند، انصافاً برای مسئول یا مدیر اداری یا امنیتی مربوطه نگرانکننده میتواند باشد. گرچه روی دیگر سکه این است که برای اولین بار «فوج-فوج» آدم برای فرهنگ بومی هجوم میآورند و این باید برای همهٔ ما که درد نابودی داشتههای بومی خودمان را داریم خوشحالکننده باشد. که گویا برای همهٔ ما اینطور نیست. من ندیده و نشنیدهام که این موضوع در جایی در توضیح مخالفت با برگزاری نوروزبل مطرح شود اما اگر چنین عاملی هم در میان است باید آن را به بحث گذاشت و به فرمی معقول از برگزاری رسید نه اینکه با بدبینی و با روش «یک کلام، ختم کلام!» برخورد بشود.
نگرانی از بابت ترویج عقاید جداییخواهانه، در میان بخشی از فعالان مسائل قومی گیلکان هم وجود دارد. پرداختن به این موضوع، اهمیت دارد. باید دید چه چیزها و عواملی میل طبیعی و برحق مردم یک سامان را به میلی کاهنده و گريزان از مرکز تبدیل میکند؟ حساسیت روی اینکه عدد هزار و پانصد و هشتاد و چند قرار است در مقابل تقویم رسمی کشور قد علم کند و دو فردای دیگر چیزهای دیگری اضافه شوند گرچه قابل درک است اما مساله اينجاست که هل دادن یک پدیده به ورطهای از ترس درافتادنش به همان ورطه اشتباه مهلکیست.
این ضعف رسانهها، متفکران، مسئولان و بزرگان کشور است که نتوانستهاند اهمیت اتحاد و یکپارچگی کشور را از نظر واقعیتهای موجود جهان و منطقه برای مردم با زبانی صادق و بیپرده توضيح دهند. یا نتوانستهاند مفهومی از ایرانیت برسازند و ازش دفاع کنند که بتواند همهٔ اقوام و مذهبها و عقاید را دربرگیرد تا هیچ ایرانی سعادت و زندگانی بهتر را در جداسری و میل کودکانه به داشتن تقویم و خط و پرچم و نقشه و مرز و دولت جدا نبیند. وگرنه، تقویم و زبان و چه و چه نيستند که مردم را نسبت به اتحاد دلسرد میکنند. من در جایی دیگر تلاش کردم توضیح دهم که فعالیت برای حقوق و فرهنگ قومی به معنای میل به جدایی از کشور نیست.
دربارهٔ اختلافهای جناحی و رقابتهای معمول اداری نمیتوان به راحتی قضاوت کرد. چیزیست که دستکم من از وجود یا چگونگی آن بیخبرم. از طرفی متأسفانه انتظار بيهودهای است که از آن بخش از مديران و مسئولان همراه و موافق با نوروزبل بخواهیم دستکم ما را از اين اختلافها آگاه کنند. اما کاش این کار را بکنند. چون وقتی از پایینترین سطوح، از شورای يک روستا و بسيج محل بگيرديد تا مدارج بالاتر در حد فرمانداری، همراهی و موافقت را میبینی و باز در نهایت همه چیز به دیوار منع و ممنوعیت میخورد پس این چنددستگیهای اداری را باید جدی گرفت. در حال حاضر بدون هيچ تفاوتی بین دو دولت پيشين و فعلی، نحوهٔ برخورد مسئولان با نوروزبل فرق چندانی نکرده. همچنان شیوهای کج دار و مریز که گویی همهٔ مسئولان و مدیران تک به تک موافق و همراهند اما کسي حاضر نيست مسئوليت برگزاریاش را به گردن بگیرد. هم بله و هم نه!
دربارهٔ مشکل داشتن با فراد خاص پیگیر نوروزبل، زیاد نمیتوان اظهارنظر روشنی کرد. چون چیزی نیست که به عنوان مثال به پیگیران برگزاری نوروزبل اعلام شود. ولی باید این حالت را هم در نظر گرفت.
در مورد آخر، این موضوعی نیست که به تنهایی بتواند مانع برگزاری چنین جشنی شود. چه که حاضران در نوروزبل به هر حال همچنان در فضای عمومی ایران هستند و نمیتوانند از هنجارها محدودیتهای اعمال شده در فضای عمومی کشور (همچون نحوهٔ پوشش و…) عدول کنند. حاضران در فضایی متفاوت نيستند. تفاوت نوروزبل با خیابان یا پارک از این جهت هیچ است. کنترل چنین موردی که به طور هر روزه در سطح همهٔ شهرها در حال کنترل و مراقبت است چرا باید خاص باشد و تفاوت داشته باشد؟
جمعبندی:
اینها مجموعهٔ عواملی بود که به نظر میرسد عامل جلوگیری از برگزاری نوروزبل باشد. اينکه در این باره چه باید کرد و چطور میتوان مقامات دولتی را که قرار است حافظ و پشتيبان ميراث و فرهنگ کهن همهٔ اقوام ايران باشند، قانع کرد، نياز به بحث و فکر بيشتری دارد. فعلاً هر آنچه هست پرسش است که در ذهن من پيچيده:
– آیا باید دست از حمایت روشنفکرانه و پیگیر از نوروزبل برداشت و همه چیز را به میل و رضایت دولت سپرد؟
– آیا باید این واقعیت را که آیینها به مجوز نیاز ندارند فراموش کرد و سر در پی مجوز دوید یا روی این واقعیت پا فشرد؟
– آیا باید فرمی از برگزاری نوروزبل به وجود آورد که در هیچ کدام از موردهای گفته شده اصطکاکی به وجود نياورد؟ آیا چنین چيزی شدنیست؟ آیا تنها نوروزبل پرجمعیت است که بحث مجوز را به وجود میآورد؟
– آیا هنوز ابعادی از مساله برای ما روشن نیست و ما متوجهاش نیستیم؟
– آیا باید از بین موارد بالا، موارد اساسی را پیدا کرد و فکری به حال آنها کرد؟
– آیا باید با عزم جزمتر به دنبال جذب حمایتهای میراث فرهنگی بود؟
– آیا مشکل را باید نه در سطح مدیریتهای فرهنگی از جنس میراث فرهنگی، بلکه در سطح سیاسیتر (فرمانداریها، ائمهٔ جمعه و…) حل کرد؟
– آیا مشکل صرفاً مربوط به فضای گیلان است و با توجه به انبوه جشنهایی که در استان همسایه در حال برگزاریست، باید از گیلان قطع امید کرد و به مازندران و برگزاری نوروزبل در مناطق غرب مازندران و با همکاری مسئولان و مدیران مازندران دل خوش کرد؟ (برای مقایسه به عکسهای زیر نگاه کنید. این عکسها مربوط به مراسم سال نو طبریست که در پانزدهم مرداد (يک روز قبل از نوروزبل ما) و به عنوان آغاز سال ۱۵۲۷ طبری در لاریجان آمل برگزار شد. با حضور جمعیت و با احترام و بدون حاشیه. دیدن این عکسها به ما خیلی چیزها را میفهماند دربارهٔ مدیران و مسئولان استان خودمان.)
پاسخ این پرسشها را به راحتی نمیتوان داد وقتی هنوز هیچ مقام دولتی و حکومتی در استان، دربارهٔ نوروزبل اظهار عقیدهای نکرده (البته به جز حرف و حديثهای خصوصی در باب آتشپرستی و بدبینیهای دیگر). گفتگویی هم نمیتواند شکل بگیرد بین فعالان فرهنگی و مسئولان تا زمانی که همیشه نسبت به فعالان فرهنگی بدبینانه نگاه میشود و همیشه بدترین حالت در نظر گرفته میشود و کمترین حسن نیت دربارهٔ پاکترین و عاشقترین آدمهای این سامان در ذهن بسیاری از تصمیمگیرندگان نقش بسته است. حتی مقایسهٔ سرسری دو استان گیلان و مازندران کافیست تا به عمق تفاوت پی ببریم!
ناامید کردن جوانانی که بر خلاف اکثر همسالان خود، قلبشان برای فرهنگ و اقلیم و داشتههاشان میتپد و هر روز در حال بيشتر آموختن و بيشتر تجربه کردن هستند، کار بخردانهای نیست. در برابر موج جهانیسازی، یکدست شدن زمين و زمان و یک شکل شدن همهٔ آدمها و تقلیلشان به مصرفکنندگان صرف، کاش تلاش کنيم از حجم جوانان دوربین به دستی که فرقی میان نوروزبل و یک جنگل سرسبز و یک رستوران «باکلاس» قائل نيستند و به همه به چشم موضوعی برای «سلفی» گرفتن و گذاشتن توی این سایت و آن سایت نگاه میکنند بکاهیم و به جمع جوانان مسئولی که همواره نگاهبان زبان و فرهنگ و اقلیم خودشان هستند بیفزاییم. نه اینکه با ترساندن، منع کردن، محدود کردن و برچسب زدن برانيمشان. این جوانان، ما، تهدیدی برای امنیت کشور نیستیم. امنیت یعنی وقتی که عاشقها و دلسوزان میداندار باشند و در ساختن کشورشان نقش داشته باشندو حتی برای ساختن خراب هم بکنند. نه اینکه از میدان رانده شوند. آنها که تاریخ خواندهاند میدانند که روزی «اسماعیل»های نیاموختهٔ این سرزمين نابلدانه به دفاع از کشور در مقابل هجومی دیوانهوار برخاستند و آنقدر خراب کردند تا ساختن را بیاموزند. بيست ساله. بیست و چند ساله. امروز هم همین جوانان هستند که سرآخر پای دفاع از سرزمینشان خواهند ایستاد. «اسماعيل»های زمان را که گرد آتش نو شدن در عين تکیه دادن به تاریخ و گذشته و سنت، گرد آمدهاند، قربانی امنیت نکنید. آنها آتش به پرستش نيفروختهاند. این آتش جان ناآرامشان است. جانی که تباه میشود اگر خراب نکند که ساختن بیاموزد.
دلگيرتر از آنم که تبريک نوروزبل بگویم. امسال آتش به جان دارم. سرتان سلامت.
پینوشت: سطر آخر را بعد از شنیدن نقد بعضی از دوستان خط زدم. تقلیل جایگاه ورگ به شخص خودم کار نادرستی بود. واقعیت مهمتر از حس خودم، این است که امسال هم با همهٔ مشکلات و موانع، آتش نوروزبل خاموش نشد و این جشن بر پا ماند. شادی و شور زنان و مردانی که از آتش نوروزی دلگرمی گرفتند و آنهایی که از جا ماندن و محروم شدن از حضور در یک نوروزبل گستردهتر احساس غبن کردند، هر دو باعث افتخار و شادی ماست. پس به این هر دو گروه اگر نوروزبل را تبریک نگویم خیانتی کردهام در حق گیلکانی که بودن خود را دوست دارند.
دیدگاهها
9 پاسخ به “نوروزبل شد و بازنیامد!”
دلیل این سخت گیری های بی مورد تو گیلان رو درک نمیکنم، حتی برای کوهنوردی هم باید برخلاف استان های دیگه حتما مجوز گرفت. اگر کسی این کامنت رو میخونه بدونه که حداقل برای جدایی طلب ها نگران نباشه، اون ها وقتی از جلوی مانیتور دور میشن دیگه حرفی برای گفتن ندارن.
شاید هم عجیب نباشه اگه کسی الان بگه نوروزبل آتش پرستیه، روزی بگه نوروز علف پرستیه، اگر هر نمادی به منزله خدا در نظر گرفته بشه، باید لوگوی تمام کارخانجات ممنوع بشه.
خؤش بینویشتی جؤن. کاش اوشأن کی وا بخأنید، خؤب بخأنید. ایمسالم بوگذشت، امما هندئه وا امیدوار بیبیم کی أیسفر، وختی نؤروزبل تومانأ بؤست، دئه أ غورصهٰن أمی جانأ آتش نئزئهنید.
سلاو آبار
تي نؤسال مۊوارک ببۊن
ايلاى سالˇ ديگه بئتر ببؤن
مۊراقب بؤبۊ
من فک کونم اگه جه سالان ديگه مردومه تشويق بوکونيم کي هرکˇ هر جه تأنه نوروزبلˇ جشن بيگيره وختي همه گير بؤبؤسته ايته جه جمأ بيم
أتو ده کسي نتأنه خۊ اي کلله يأ بکأره ؤ بگه ولانم جشن بيگيريد
أ مسئۊليني کي أمان دأريم أگه کارأ فادي أشانه دس اينگار کي خاکأ فادأئي باده دس
أمان أمي فرهنگ ؤ آداب ؤ رۊسۊمˇ جه دس نکشيمي أشانه جايم هيچ توقعي نأريم
به هر صورت شيمي سالˇ نؤ شمره مبارک ببه
ببه کي فردأ بئتر از ايمرۊ ببه.
1)KHOB GH∂L∂MI DARI V∂ KHUR∂M NIVISI … AF∂RIN.
2)HUTOYI KI DANIMI, N∂SHA A IMAMZAD∂ JA SH∂FA GIFT∂N ! (KHUD∂MANIM, ASL∂N LUZUMIY∂M NARE KH∂DM∂T GOZARAN∂ SEDIGH ∂ V∂GHTA AJUR M∂SAEL∂ RE BIGIRIM!!! J∂GH∂RZ∂ HAN∂???)
3)M∂N AY∂NDA KHUSH DIN∂M∂.
V∂GHTI KI 95% GIL∂KAN HANUZ NAN∂D∂ KI “NORUZ V∂L” CHIS∂, CHERE VASI M∂LULA B∂M KI CHERE ISTIGHBAL HAND∂R K∂M∂ ?!
HANUZ KHELI Z∂MAT BAKHIY∂ KI KAR B∂B∂…
SHAY∂D AGHAYAN HAN∂ KHON∂SI T∂RS∂D∂!(ALB∂T∂ AG∂R M∂N∂M USHAN∂ JIGA BESABIM , IHT∂MAL∂N HA KARA GUDIM!)
4)AYEND∂ KH∂ST∂GI NAP∂ZIRAN∂ SHIN∂, B∂ ONVAN∂ ITE “GIL∂K-SHAHRV∂ND” HAR K∂SI RE KI A KHAN∂ MIAN CH∂RAGHI ROSH∂NA KUNE , S∂LAM∂TI U GHUV∂T AR∂ZU KUN∂M∂…
♥
خوب بنویشتی برئر . نوروزبل بد نبو ایمسالی با اینی که هیشته خبر تداشتن هنده کم کس نبون
سلام بر امین عزیز و همه ی رفقا
حقیقتش اینه که فعلا هیچ مشکل حکومتی و فقهی در مورد نوروزبل وجود نداره و حتی هیچ شخص حقوقی و سیاسی اظهار نظری رسمی یا موضعگیری جدی نکرده.مساله ی اصلی وجود برخی آدمهای مجهول الهویه است که گاه گاه و خصوصا در چنین مواقعی از دژهای پولادینشان تماسهایی با ارگانهای ذیربط میگیرند و در لحظات آخر فریاد وا اسلاما و وا محمدا سر میدهند و دوباره به همون سوراخ میخزند والبته من امسال حتما موانع و آدمهایی که واسه نوروزبل کومله مشکل تراشی کردند رو سرجاشون مینشونم و خیلی هم امیدوارم.ولی واقعیت اینه که هنوز سازمان میراث و گردشگری نظر صریح خودشو در خصوص برگزاری این آیین اعلام نمیکنه و حتی نمیگن که مشکل از کماست و فعلا همه روزه سکوت گرفته اند.اما کومله،لنگرود زادگاه من است و حتما باید مرکز اجرای بی دردسر آیین ها و رسوم گیلانیها باشه.امین عزیز باز هم از همکاری مجدانه شما و دیگر دوستان برای برگزاری هرچه باشکوه تر نوروزبل در زیاز اشکور ممنون و متشکرم…ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید/هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
پایدار باشید
سلام
بدون یک همکاری در سطح ملی نمی توانیم نگرشی که از زمان رضاشاه در لایه لایه هویت ایرانی نهادینه می شود تا قومیت ها و هویت های واقعی ایرانی را له کند را تغییر دهیم.
در حالی که کُرد و تُرک و.. خود به دنبال تجزیه طلبی و درواقع ملت سازی جدیدی هستند که چیزی برتر از ملت سازی فارسی ندارد جز این که قومیت های خاصی مرکزیت می گیرند، اگر لر و گیلک هم که بیشترین جمعیت و غنی ترین فرهنگ های غیر فارس ایران هستند نیز با هم همکاری نکنند این وسط ما بازنده ایم.
فارس در شرایط فعلی سوار است، کسرد و تُرک هم برای سوار شدن در آینده می جنگند! ما این وسط نه سواریم و نه می توانیم با شرایط موجود بجنگیم.
به اعتقاد من همکاری و همراهی نخبگان قوم گرای گیلکان، لُر و طیف های متعادل و منصف اقوام دیگر می تواند فضای کشور را عوض کند.
ما در نوروز بل به شما کمک کنیم شما در روز گُلونی!
این نکته بسیار مهمی است که نوروز گیلکی با نوروز فارسی متفاوت است، این نکته لازم است به گوش لرها هم برسد!
در حالی که ما در خرم اباد برای برگزاری مراسمی درباره یک روسری با حجاب اسلامی باید حتی با نماینده مجلسمان طرف شویم و در سکوت کامل رسانه ای خفه شویم رسانه های گیلک می توانند به ما کمک کنند.
در نوروزبل گیلکی خیری برای لرها نهفته است در گلونی لرها هم خیری برای گیلک هست. شاید مردم معمولی ما رغبتی به هم نداشته باشند اما نخبگان بایداین درک را داشته باشند کهدر این بی پشت و پناهی، می توانیم پناه هم باشیم.
ابراهیم خدایی؛
ابراهیم جان مدتها بود از تو بيخبر بودم. درست میگویی. تمام تلاش من در مسائل قومی گیلک این است که مدلی متفاوت از مدل “دولت-ملت” و یا مدل “فرهنگی موزهای-ویترینی” به وجود آوریم. اینکه هویت قومی نه به موضوعی برای ساختن دولت-ملتی جدید تبدیل شود (در تجربهٔ اقلیم کردستان دیدیدم چه شد و دولت-ملت تازه شکل گرفته چطور به کردهای کوبانی پشت کرد. این ذاتی هر دولت-ملتیست) و و نه در حد داشتهای موزهای تقلیل یابد که مطلوب پانایرانیستهاست.
میدانم مسیر دشواریست و شبیه راه رفتن روی لبهٔ تیغ است. ولی معتقدم اقوام ایرانی با گفتگو و تبادل تجربه میتوانند به این هدف دست پیدا کنند. ما باید بتوانیم به تعریفی روشن از کشور ایران و حقوق شهروندی دربارهٔ همهٔ مردمش بدون توجه به دین و عقیده و نژاد و زبان و فرهنگ برسيم و در کنارش روی رنگارنگی ايران و به رسمیت شناختن این رنگها و تمایزشان از هم پافشاری کنیم. نخستین نابودگران ایران، آنهایی هستند که تعریفی يکدست از ايران ارائه میکنند. همانها که به فعالان قومی برچسب میزنند.
چنین باور پيچيدهای البته به سختی از سوی بسیاری جریانهای تندرو پذيرفته خواهد شد چون ما به امور ساده و تک-مجهولی عادت کردهایم. اما باید تلاش کرد. مدلهای درختی و از بالا به پایین و راه حل های کلاسيک ذهن ما را انباشته اما تجربهٔ چندلهجگی و گوناگونی به ما میگوید که باید به دنبال مدلهای غیرمتمرکز و دموکراتیک برای پرداختن به امور خود باشیم. به همین اعتبار حتی تلاش برایرسيدن به يک گویش معیار را هم دستکم در گیلکی نامطلوب میدانم.
با چنین تحلیلی از اساس تلاش برای برساختن دولت-ملتی جدید کاری بيهوده است. چون تلاش برای برساختن اقتدار و مرکزی جدید است.
بله دوست من. ما باید پشت و پناه هم باشیم. هم در مقابل تندروهایی که به ما برچسب میزنند و ذهنشان انباشته از حالتهای صفر و یکی و نمودارهای درختی است و هم در مقابل آنهایی که در گریز از این وضعيت راه حل باز صفر و یکی پيشنهاد میکنند و در فکر ساختن چیزی مشابه هستند.