تقویم دیلمی

در نگارش اين مقاله، تلاش شده است که از نتايج تحقيقات و آرای دیگرانی که درباره تقویم باستانی مردمان استان‌های گيلان و مازندران دست به تحقيق و گزارش زده‌اند، جمع‌بندی به دست داده و مجموعه‌ای مدون و یک‌دست زير عنوان «تقویم گیلکی» تقویم دیلمی آماده شود که با رجوع به آن بتوان با این تقویم آشنایی کاربردی به دست آورد.
من پيش از آن‌که جرات نگارش اين مقاله را به دست آورم، منابع زير را چندين و چندبار مرور کرده‌ام:
دامون (نشريه)، مديرمسئول: پوراحمد جکتاجی.
فرهنگ گيل و ديلم (فارسی به گيلکی)، محمود پاينده لنگرودی.
گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی، جلد اول، مقاله‌ای از محمدولی مظفری.
سومين کنگره تحقيقات ايرانی، جلد اول، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
گيله‌وا، شماره ۲۲ و ۲۳، تير و مرداد ۱۳۷۳، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گيلان، نصراله هومند.
در ضمن، پس از گفت‌وگو با برخی از مردان و زنان مناطق کوهستانی، در مرداد ماه ۱۳۸۵ شمسی گفت‌وگويی نيز با جناب عبدالرحمن عمادی (محقق و نويسنده مطالب بسياری در باب گاه شماری دیلمی) داشته‌ام.

مقدمه و معرفی:
تقویم رايج، ميان مردم گيلک‌زبان کوهستان‌های گيلان و غرب مازندران، از  بن و ريشه وابسته به تقویم باستانی ايرانی (يزدگردی قديم) بوده است و سال‌شماری يزدگردی قديم، بنابر روايات ايرانی و هم‌چنين براساس محاسبات نجومی، کهن‌ترين سال‌شمار ايرانی محسوب می‌شود. گاهشماری باستانی گیلک‌زبانان، از دوران کهن تا زمان انتخاب يک روز کبيسه با نام  ويشک (višak) و نگه داشتن آن، گاه‌شمار مورد استفاده مردم و حاکمان اين منطقه بوده و سالی «گردان» محسوب می‌شد. يعنی آغاز سال آن که در ابتدای اعتدال بهاری قرار داشت، در هر ۴/۱۳۱۵۰۶۸ سال، يک روز از مبداء (اعتدال بهاری) فاصله می‌گرفت. اين چرخش تا ۹۲۹ سال ادامه داشت و سرِ سال، ۲۲۵ روز از مبداء فاصله گرفت و به نيمه تابستان و زمان خرمن و برداشت فراورده‌های کشاورزی و دامی رسيد. اين هنگام مناسب‌ترين زمان برای پرداخت ماليات و خراج به حاکمان بود. از اين روی با انتخاب يک روز کبيسه به نگاه‌داشت سال مبادرت ورزيدند و انجام اين کار، نخستين تجربه و اقدام در انتخاب سال و مبداء خراجی در گاهشماری‌های ايرانی است.
با توجه به آن‌چه که گفته شد، مردم کوهستان، وقتی که سر ِ سال (آغاز سال) باستانی به نيمه‌های تابستان رسيده بود، با انتخاب يک روز کبيسه در هر چهار سال با نام «ويشَک» سال را در همان جا که بود نگاه داشتند. و زمان اين اقدام، مبداء جديد سال‌شماری دیلمی گشت. که اين مبداء دقيقا برابر است با:
روز دوشنبه، هرمزد روز (اولين روز) از سال ۵۴۵۴ باستانی (يزدگردی قديم) و ۷۱۰۸۲ روز پيش از مبداء شمسی هجری. (چگونگی محاسبه و به دست آوردن دقيق اين زمان را آقای هومند در کتاب بسیار ارزشمند گاهشماری باستانی مردم مازندران و گيلان نشان داده‌اند. این کتاب و محاسبات هومند مورد اعتمادترین و مبنای اساسی این مجموعه‌ی گردآوری شده است)
جدولی که مشاهده می‌کنيد، جدول هم‌زمانی گاه‌شماری‌های مختلف و مقايسه مبداء آغاز هرکدام از آن‌هاست.
آقای عبدالرحمان عمادی، در گفت‌وگويی که با ايشان داشته‌ام گفته‌اند که در گذشته، در مناطق کوهستانی، تنها تقويم مورد استفاده مردمان آن‌جا، همين تقويم دیلمی بوده است و تنها برای دانستن زمان درست ايام مذهبی، از روحانيان منطقه سوال می‌شده است. ادامه خواندن “تقویم دیلمی”

مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت، اولین و قدیمی‌ترین راه آهن

پیشینه احداث و بهره‌برداری موفق اولین راه‌آهن در ایران به سال ۱۸۸۶ میلادی با احداث خط راه آهن محمودآباد (سواحل جنوبی دریای کاسپین) به آمل برمی‌گردد. این طرح اگرچه در نظر بود تا تهران ادامه یابد، ولی با کارشکنی‌های پیمانکارهای بلژیکی به شکست انجامید و خطوط آن، برچیده و برای احداث تلگراف استفاده شد. در سال ۱۸۸۸ (میلادی) و ۱۲۶۱ شمسی خط تراموایی بین تهران و شاه عبدالعظیم به طول ۸۷۰۰ متر کشیده شد. عرض این راه آهن یک متر بود و به وسیله مسیو بواتال فرانسوی اجرا شد و بعدها به یک بلژیکی واگذار شد.

در ۹ نوامبر ۱۸۹۰ ناصرالدین شاه قاجار پیمان‌نامه‌ای با روسیه تزاری امضا کرد که ایران را از ساخت راه‌آهن تا ده سال باز می‌داشت. این محدودیت در دسامبر ۱۸۹۹ برابر با شروط وام شست میلیون فرانکی روسیه با دست‌خط مظفرالدین‌شاه برای ده سال دیگر تمدید شد.

pirbazar

مسیر راه آهنی نیز از بندر انزلی و پیر‌بازار به رشت وجود داشته که بعدها جمع آوری شده‌است. تنها بازمانده این مسیر یک لوکوموتیو بخار است که بر روی آخرین قطعه چندمتری ریل، هنوز در داخل محوطه سازمان بنادر انزلی خودنمایی می‌کند و تاریخ ۱۸۴۸ را بر روی خود دارد. ۱۲ کیلومتر ازین مسیر تا اواسط دوره رضا شاه همچنان مورد استفاده بوده‌است. پس اولین و قدیمی‌ترین راه آهن همان مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت است.

منبع: ویکی‌پدیای فارسی

منبع عکس لوکوموتیو: صفحه‌ی تاریخ شفاهی انزلی در فیسبوک

خانه‌ی میرزا و بررسی یک امکان

می گوییم معماری هنری کاربردی است. این یعنی در ارتباط با نیازهای روزمره‌ی مردم است و به همین دلیل بازتابی از روابط موجود و آینه‌ای از فرهنگ و سنن حاکم بر زندگی آدمیان است. معماری به اعتبار همین خصلت آینه گونه‌اش در بحث هویت جایگاه خاصی را به خود اختصاص می‌دهد. بسیاری از مردم وقتی حرف از هویت می‌شود، ناخودآگاه آن را به معماری مرتبط می‌کنند و ابراز نارضایتی از شهر و خانه‌ها و‌… شروع می‌شود. وقتی هم سخن از هویت منطقه‌ای به میان می‌آید پای معماری بومی یا محلی در میان است و ارتباط ان با هویت امروز.

صحبت از رسالت معماری بود و در نوشته ی قبل به صورتی کلی به معماری بومی گیلان پرداختیم. بیایید گستره‌ی بحثمان را این بار به عمد محدود کنیم و روی یک بنای خاص تمرکز کنیم. معماری گیلان و پتانسیل‌های آن را با توجه به همین نمونه می توان تحلیل کرد. این بنای خاص یک «چیز» است که جهان را «می‌چیزد» و آن را بر حسب خود تعریف می‌کند یا آن را گردآوری می کند. هایدگر می‌گوید : «ما مخلوقاتی هستیم منوط به چیزها». و به این ترتیب احراز هویت به معنی دست‌یابی به جهان از خلال وقوف بر چیزها معنی می دهد. سکنی گزیدن، یعنی جهانی از چیزها را به خود اختصاص دادن. ساختن بنا به محیط اطراف آن معنا می‌دهد و آن را به زمینی که بنا بر آن مستقر شده و آسمانی که بنا را در بر می‌گیرد تقسیم می‌کند.«ساختمان‌ها زمین را در قالب دورنمای مسکون به جوار آدمی آورده و در همین حین همجواری‌اش با مسکن همسایه را زیر پهنه‌ی آسمان جای می‌دهند».

در بحث ما «خانه‌ی میرزا» به عنوان یک نمونه خاص می‌تواند مثال خوبی باشد که با پرداختن به آن کمی درباره‌ی معماری «هویت‌مند» و «هویت‌بخش» دقیق‌تر شویم. این اثر به مثابه یک «چیز» که در عصر سنت ساخته شده و تا کنون مرکز توجه بوده و به عنوان عنصری که معنایی بیش‌تر از یک خانه‌ی مسکونی داشته و دارد مورد توجه قرار می‌گیرد. ادامه خواندن “خانه‌ی میرزا و بررسی یک امکان”

یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش چهارم: شناخت وضعیت

خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

۱۵۹۶ ديا ما

«دکترین بازگشت به‌ «اصالت فرهنگی خویش» برای مردمی که‌ جامعه‌شان در بحران عمیق غوطه‌ور است جذابیت و کشش فوق‌العاده‌ای دارد. سرچمشه‌ و منشاء این شیفتگی را نباید صرفا در عِرق مردم به‌ «اصل‌ها» جستجو کرد بلکه‌ باید متوجه‌ بود که‌ فرهنگ در جامعه‌ بحران‌زده‌ مناسب‌ترین عامل سازمانگر و هماهنگ‌کننده‌ در نبرد با بی‌عدالتی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.» (1)

 

شاید این نقل قول به نوعی روشنگر پیوند میان خواسته‌های ما و تلاش‌مان درمسیر آزادی و برابری باشد. مسیری که گیلکان را به عنوان ملتی با ویژگی‌ها و مشکلات خاص خود درکنار دیگر ملت‌ها قرار می‌دهد. برای پیمودن این مسیر، در نخستین گام باید مرزهای خود را با نیروهای دیگری که در راستای هویت‌خواهی گیلکان فعالیت می‌کنند روشن کنیم تا بتوانیم از ورطه‌ی افراط یا تفریط اجتناب ورزیم. این یک واقعیت مسلم است که طیف فعالان هویت‌خواهی گیلک به ویژه در عرصه‌ی فرهنگ، نیروهای مختلف با انگیزه‌ها و مسیرهای متفاوتی را دربرمی‌گیرد. در این‌جا تلاش می‌شود تا حد ممکن تصویری از جریان‌های به ظاهر هم‌سو با ما به دست داده شود؛

ادامه خواندن “یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش چهارم: شناخت وضعیت”

زیندگی

زیندگی، عینˇ تی او ریؤه بمأ زولفؤنه مؤنه

سر و سامؤن ندأره، می دیلˇ وئیلؤنه مؤنه

زیندگی تی دسؤنه والیجه پو گوده ببه

یا بدأری، کوهؤنˇ بادبزأ أبرؤنه مؤنه

زیندگی تنهایی تاسیئنه، أمو هممه تنأیم

ولگˇریزی‌ئه بدأری، پئیزˇ دامؤنه مؤنه

دکته أرسو تی چیوشمه، شمه خؤنه دیوأ جی

زیندگی دئه الؤنه عینˇ تی چیوشمؤنه مؤنه

جارو، یته زیبیلأ جی منه خاکه هاروتن

زیندگی عینˇ شمه خاک‌دبو أیوؤنه مؤنه

شؤنه یکته دیأ جی، رج منه نأن زؤلفه تی شی

زیندگی، عینˇ تی او ریؤه بمأ زولفؤنه مؤنه

مأمولی مظفری

جیرأکش (دانلود)

گرماوری برج (قلعه‌ی گرماور)

دلیل اصلی تهیه این مطلب برای مخاطبان ورگ، استقبال آنان از مطلب «گنبد پیرمحله» می‌باشد. البته نه از دیدگاه گردشگری که نه رسالت سایت ورگ این مسئله می‌باشد و نه اینکه تهیه‌کننده، علاقه‌ای به این کار دارد. همان‌طور که از کامنت‌های مطلب «گنبد پیر‌محله» بر‌می‌آید، [متاسفانه به دلیل آسیبی که به آرشیو ورگ وارد آمده کامنتهای این مطلب حذف شدند.] اکثر قریب به اتفاق خوانندگان از وجود آن گنبد زیبا و تاریخی در استان گیلان بی‌خبر بودند و در تمامی کامنت‌ها‌، به وجود این اثر تاریخی افتخار نمودند. بنابراین، بر‌ سیاق مطلب قبلی، توضیحات برج گرماور از کتاب «آستارا تا استارباد» نوشته‌ی دکتر منوچهر ستوده اقتباس شده است‌. عکس‌های این مطلب در خرداد ماه 1385 برداشته شده و به مطلب پیوست شده است‌. چهار عکس هم به صورت جدا، از مسیر دسترسی و طبیعت زیبای مسیر برج گرماور، به خوانندگان تقدیم می‌شود.

نیما فرید مجتهدی

تصویر 1
تصویر 1

ادامه خواندن “گرماوری برج (قلعه‌ی گرماور)”

جيمجيرˇ جيسکؤی، مأ سرده!

«جيم‌جيرئیْ» (Jimjirey) نقل روزهای کودکی‌ام است. بارها و بارها (که نمی‌دانم چند بار) از مادرم شنيده‌ام‌اش و خوابيده‌ام. و هرگز هم نفهميدم که چرا بايد چنين داستان تلخ و بد-انجامی بشود قصه‌ی محبوب کودکی‌ام.
باری؛ چندی پيش يوسف عليخانی از من خواسته بود که برای صفحه‌ی فرهنگ و مردم روزنامه‌ی جام جم قصه‌ای فولکلور آماده کنم و من هم متن برگردان شده به فارسی قصه را برای‌اش فرستادم که نمی‌دانم از آن استفاده شد يا نه. ولی همان زمان هم به يوسف يادآور شدم که ترجمه‌ی فارسی قصه به هيچ وجه نمی‌تواند رسايی زبان گيلکی را داشته باشد چه از لحاظ آهنگ قصه و چه به دليل مفاهيم پشت نام‌ها. يا شايد هم من مترجم توانايی نيستم.
بعدتر اما، متن بازنويسی شده‌ی قصه را به زبان اصلی به هادی غلام‌دوست دادم تا شاید برای مجموعه‌ی قصه‌های فولکلوری که مشغول گردآوری‌اش است به کار آيد.
اين همه صغرا و کبرا چيدم که بگويم متن حاضر همان متن است که چون به زبان اصلی‌ست، بيش‌تر با آن حال می‌کنم.

 

ادامه خواندن “جيمجيرˇ جيسکؤی، مأ سرده!”