بر سر زن، فرزند و خانوادهٔ کوچک خان چه آمد؟

این متن در واقع سرمقالهٔ دومین شمارهٔ مجلهٔ دیلمان به سردبیری مهدی بازرگانی ست که در ورگ بار دیگر و با اجازهٔ مهدی منتشر می‌شود.

 

میرزا جوؤنی

سالها پیش از آنکه انقلابی آرژانتینی ارنستو چگوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طراحی شده بود دستگیر و به طرز فجیعی کشته شود، میرزا کوچک جنگلی پرچم مبارزه با استعمار و استبداد را در مستعمرات به پا کرده بود. کوچک خان در جنگ و گریزی مداوم روبروی قدرت های مسلط دوران خود ایستاد، مقاومتی جانانه نشان داد، موفق به تاسیس جمهوری شد و سپس تنها و تنهاتر شد. آن هنگام که یارانش او را رها کردند و یا تسلیم شدند، در دامنه پر برف گیلوان به همراه یار آلمانی خود از سرمای هوا از پا درآمد و پس از آن در اقدامی وحشیانه سرش از تن جدا شد، چند روزی در رشت در محدوده باغ شاه برای رعب آفرینی به تماشا گذاشته شد و سرانجام به تهران برده شد. دو تصویر برجای مانده از پایان این دو قهرمان بخوبی این پایان تلخ را روایت می کنند. اگر به عکس به یادگار مانده از چگوارا در حادثه کشتار وحشیانه اش دقت کنید، می بینید به گونه ای گرفته شده که دست چپ چگوارا که توسط مامورین سیا زیر شکنجه قطع شده بود در تصویر نیفتد؛ اما عکس سر بریده کوچک خان بر روی میز در کنار آن سرباز خودفروخته به گونه ای آشکار خودنمایی می کند که گویی نیازی به چنین لاپوشانی ای برای ما وجود ندارد. چگوارا پس از آن ترور به قهرمان نهضت های عدالت خواهانه در سراسر جهان تبدیل شد و میرزا کوچک این قهرمان شرق در سکوت و سانسور در گورستان حسن آباد تهران مدفون گشت. هم سرش و هم سِرّش مدفون شد. کوچک خانی که سالها قبل از چگوارا به مبارزه عملی با استعمار و استبداد دست زده بود.

از یک سو کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی قضیه معامله بزرگ را مسکوت گذاشت تا در میان جمع انقلابی های پرشور به سازش با امپریالیسم و سرکوب یک جنبش ضد امپریالیستی متهم نشود. از سوی دیگر رضا خان این دست نشانده انگلیس با سیاست محو مخالفان محلی و رهبران جنبش جنگل، زمینه این سانسور بزرگ تاریخی را مهیا کرد. چرا که حضور و اثبات کوچک خان در هر شکلش، نفی او و حکومت وابسته اش بود. این سرکوب آنقدر سنگین بود که هر نام و نشانی از جنگل و جنگلی، محکوم و مجرم شناخته می شد. و درست همانطور که خبری از جسد چگوارا پس از مرگش نبود، میرزا نیز سرش از تن جدا و در بهت اطرافیان به مرکز فرستاده و در آنجا به خاک سپرده شد. مکان دفن چگوارا در 1995 یعنی 28 سال بعد از مرگش روشن شد. ژنرالی بولیویایی که خود در دستگیری اش شریک بود مکان دفن چگوارا را آشکار کرد. درباره کوچک خان اما کسی جرات نمی کرد این سر را به تن وصل کند. تنها بعد از شهریور 1320 و خروج رضاخان از ایران بود که این فرصت مهیا شد. یاران و دوستدارانش سر را نبش قبر کرده و به تن در سلیمانداراب رشت متصل کردند.

 

mirza58

در دوره پهلوی سخن گفتن به تمجید از جنگل، جرمی نابخشودنی بود. حکومت پهلوی با سیاستی هدفمند به تخریب شخصیت میرزا پرداخت. به گواهی برخی ساکنانِ محله استادسرا خانه میرزا به فاحشه خانه تبدیل شد تا پروژه تخریب جنبش جنگل تکمیل گردد. اگر چگوارا پس از مرگ به عنوان رهبری انقلابی ستوده شد، کوچک خان به عنوان راهزنی متحجر، کم سواد و وابسته به خارج معرفی گشت. در حالی که هیچکدام از این حرف ها ذره ای صحت نداشت. او همچون دشمنی بازنمایی شد که می خواهد ایران را تجزیه کند و از این رو هر که ایران را می خواهد باید مقابل این نیروی اهریمنی که نماد همه بدی هاست بایستد. در حالی که کوچک خان خواهان استقلال، رفاه و عدالت برای ایران بود، همانطور که صریحا در نامه هایش از آن سخن گفته است. میرزا سالها قبل از چگوارا با امپریالیسم بریتانیا در افتاده بود، نبرد او با دشمنی بود که نه تنها در رگ و پی سیاست ایران ریشه دوانده، بلکه چون اختاپوسی می رفت تا کل شرق را ببلعد. حکایت جدا کردن سر او از بدنش آنچنان غمبار است که آدمی را به یاد آنچه بر امام حسین (ع) و یارانش رفته است می اندازد. روایت محمد علی گیلک به نقل از کَرم کُرد که خود شاهد این صحنه بوده خواندنی است: «… از قهوه خانه گذشته سر گدوک رسیدم دیدم توی برف شخصی افتاده و حرکت می کند. نزدیک رفتم دیدم میرزا کوچک خان است. از شدت سرما و میان برف افتاده موی سر و زلفش بکلی یخ بسته هر چه سوال کردم قادر به جواب نشده گفتم می توانید چیزی بخورید با سر اشاره کرد بلی چند دانه سنجد به دهانش گذاشتم نمی توانست بجود. قدری هم مالش دادم شاید حال بیاید نشد حرکت دادم دو سه قدمی برداشت افتاد دیدم حالت نزع است رو بقبله اش کردم آمدم گیلوان باهالی خبر دادم چند نفر همراهی کرده جنازه را بقریه خانقاه که یک میدانی گیلوان است و در دامنه همان گدوک واقع است در توی بقعه گذاشتم خودم آمدم به خوانین و رشید الممالک اطلاع دهم.»

محمد علی گیلک می نویسد: «بعد از آمدن از گیلوان خبر فوت آن مرحوم به گیلان می رسد. چند نفر قزاق با کسان سردار مقتدر از طالش به طرف خلخال حرکت می کنند. وقتی به خانقاه میرسند که اهالی جمع شده مذاکره میکردند جنازه را جنب بقعه خانقاه دفن نمایند فورا از دفن مانع شدند. شبانه فتح اله خان آدم سردار مقتدر طالش و سرخان نام اسکستانی بی خبر از همراهان خود و بی خبر از اهالی سر آن شهید راه وطن را به یک طرز فجیعی از بدن جدا ساختند. اهالی مطلع می شوند اجتماع کردند سر را بگیرند ممکن نشد. توی کیسه گذاشته بردند. از قرار تقریر کسانی که در آنجا بودند گویا هنگام بریدن سر نفس هنوز تمام نشده بود و خون بقسمی جاری گردید که قبر پر از خون شد. فی الواقع از این رقم جای آن دارد که قلم بعوض مرکب با خون ترقیم کند بقول شیخ سعدی علیه الرحمه:

نمیدانم حدیث نامه چون است
همی دانم که عنوانش بخون است»

 

با این پایان رعب افکن، در دوره رضاخان کسی از کوچک خان یادی نکرد. در حقیقت مرگ تراژیک او ظرفیت فراوانی برای بازخیزی جنبش های دیگر داشت و سانسور و سرکوب تنها راه ممکن برای حکومت بود. صفحات مطبوعات پر از مطالبی علیه جنگلی ها شد. خانواده اش گم شد، یاران اصلی اش پراکنده یا کشته شدند. هزاران جنگلی برای اینکه از مزاحمت و آزار در امان باشند هر یک به سویی رفتند. یکی به عتبات رفت و دیگری به شوروی کوچید، یکی نام خود را عوض کرد و دیگری شهرتش را. بعد از تبعید رضا خان نیز محمد رضا شاه پهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم»، میرزا را جزو یاغی ها دسته بندی کرد. این طور شد که سرمشقی شکل گرفت و در هیمنه این فضایِ پر ستم وسرکوبِ پهلوی ها، نه تنها نام بلکه هر گونه سرنخی از میرزا و خانواده اش گم شد.

 

در جستجوی خانواده کوچک خان

بعد از سرکوب جنبش جنگل در آذر 1300 خورشیدی و بریدن سر کوچک خان، در واقع جنبش جنگل پایان یافته تلقی می شد. این سرکوب احساس خطر جانشینی را توسط رهبری کاریزماتیک فروخوابانده بود، اما به همان اندازه ای که جنگلی ها و مردم از حکومت می ترسیدند، حکومت رضاخانی نیز از خیزشی دوباره در جنگل می ترسید. به همین دلیل ابزار سرکوب با شدت و حدت تمام به کار برده شد. پروفسور شاپور رواسانی مورخ نهضت جنگل معتقد است: «وقتی میرزاکوچک خان کشته شد، خانوادهاش تحت فشار قرار گرفتند و عدهای نام خانوادگیشان را از ترس عوض کردند. عده‌ای هم از گیلان فرار کردند. عدهای هم هویتشان را از ترس سیستم پنهان کردند. چون ضربه کاملا خشن و شدید بود. به همین دلیل خانه میرزا کوچک برحسب گذشت زمان مخروبه شده بود و در زمان رضاخان، «استادسرا» یک محله فقیرنشین شد. عده زیادی هم از ترس سیستم منکر داشتن روابط با خانواده میرزا شدند.»

این فضای اختناق و ترس به اندازه ای بود که در فاصله نیم قرن تمام خط و ربط ها در خانواده بزرگِ کوچک خان ناپدید گردید. واقعیت از این قرار بود که رهبر یک جنبش ملی با آرمان های وطن دوستانه و مترقی آنچنان در خطوط قرمز قرار گرفت که هیچ نوشته رسمی ای از جانب نزدیکان او در ایران جرات انتشار نداشت. بازماندگان سببی و نسبی میرزا و جنگلی ها که هر کدام گنجینه ای از خاطرات و اسناد بودند یا گم شدند و مردند و یا به دلیل ملاحظات محافظه کارانه اسناد مرتبط را مخفی کردند. اینگونه شد که موضوع جنگل و معامله ای که توسط قدرت های بزرگ در این نقطه از قلب خاورمیانه رخ داده بود برای دنیا و تاریخ نیز ناگفته ماند.

ایرج صراف پژوهشگر نهضت جنگل که کتابی در این زمینه در دست انتشار دارد می گوید: من خیلی دنبال وابستگان میرزا کوچک گشتم. مسلم این است که میرزا چند خواهر داشته است. یکی از خواهران او، زنِ ناصرالملکی بوده است که فرد مذکور، مادر دکتر فیض از پزشکان معالج جنگل بوده است. این خانواده ناصرالملکی الان در تهران ساکن هستند، اما به دلایلی نمی خواهند در این رابطه چیزی بگویند. اینها از لحاظ قیافه شناسی شباهت زیادی به میرزا دارند.

دکتر صراف درباره خواهرزاده میرزا که او را در آسایشگاه سالمندان منطقه درروس تهران دیده می گوید: ایشان خانمی بوده با موی بور و چشم روشن که به علت تصادف با ماشین در آنجا بستری شده بود. من عکسی از او انداخته ام. ایشان به خاطرات مبارزات دایی اش (میرزا کوچک) در خارج از کشور آشنایی ای با دکتر بهشتی هم داشته است. بعد از انقلاب که به ایران می آید دچار این تصادف می شود و پرستاری از طرف یکی از بستگان میرزا از آمریکا به بیمارستان آمده بود که از او مراقبت کند. اسم خواهرزاده میرزا، خیریه بوده که در این مقطع از زندگیش متاسفانه بخش عظیمی از حافظه اش را از دست داده بود.

فرخ جنگلی برادر زاده میرزا از دیگر وابستگان نزدیک میرزا است که هم اکنون زنده است. او در گفت و گویی اختصاصی با «دیلمان» می گوید میرزا دو برادر و سه خواهر داشت. مرحوم میرزا کوچک برادر وسطی بوده و دو برادر بزرگ و کوچکش به ترتیب، مرحوم میرزا محمد علیخان و میرزا رحیم خان بودند.

 

زن و فرزند میرزا کوچک چه شدند؟

ابراهیم فخرایی در کتاب سردار جنگل خود از گفت و گویی جانسوز میان زن میرزا و خود او مطالبی نقل می کند و در پانوشت کتاب می نویسد به نقل از یکی از محارم میرزا. متن نوشته او این است: «اما آخرين ديدار ميرزا از همسرش بود. او هنگام وداع از همسرش چنين گفت: اوضاعمان از همه جهات مغشوش و نامعلوم است؛ خطر از هر سو احاطه‏مان نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفته‏ايم. جزئيات آينده به قدر كفايت مبهم و تاريك به نظر مى‏رسد و امكان هست كه باز تاريك‏تر شود و تو گناهى ندارى جز اين كه همسر من هستى و سزاوار نيست بى‏سرپرست و بلاتكليف بمانى و زندگيت سياه و تباه شود يا خداى نكرده در معرض خطر قرار بگيرد. طلاق حّلال همه اين مشكلات است و تو بعد از طلاق به حكم شرع و عرف مجاز خواهى بود، شالوده نوينى را براى زندگى آينده‏ات بريزى. همسرش گفت: من اين پيشنهاد را نمى‏پذيرم زيرا مايل نيستم به پيمان‏شكنى و بى‏وفايى متهم شوم. من اگر اين پيشنهاد را بپذيرم مردم به من چه خواهند گفت؟ آيا نمى‏گويند هنگام خوشى و اقبال روزگار با شوهرش انباز بود اما زمان بروز مصيبت ناساز گشته است؟ نه، نه، تسليم به چنين امرى به من گوارا نيست. من زن بى‏حقوقى نيستم و تو را هنوز روى پله شهرت و افتخار مى‏بينم … من كه به مراتب فرزانگيت آگاهم، از آنچه بر من گذشته است تأسفى ندارم و به آنچه به من وارد خواهد شد راضيم زيرا به خداى عادل رئوف توكل دارم … تو اگر زنده بمانى خداى بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از اين كه به كالبدم روح تازه دميده است و اگر از پاى درآيى كه طلاق خدايى خود به خود جارى شده است. با اين همه محال است كه به پيوند ديگرى درآيم و شخص ديگرى را به همسرى برگزينم و مطمئن خواهى بود كه عهد خود را تا لب گور ادامه خواهم داد. اين بگفت و هاى هاى گريست و اشگ از ديدگانش جارى شد. ميرزا از اين حالت همسرش سخت منقلب و متأثر گرديد و از او پوزش طلبيد و به استمالتش پرداخت و شخصيت و نجابتش را ستود و گفت … چون همسرت دزد نبود لاجرم از مال دنيا چيزى نياندوخت. خيلى چيزها در حقم گفته‏اند اما تو كه از همسرت حتى براى روزگار نامعلوم و ابهام‏آميز آينده‏ات كوچكترين ذخيره‏اى در اختيار ندارى، بهتر از هر كس ديگر مى‏توانى در باره‏ام قضاوت كنى … تنها چيزى كه از دارايى دنيا در اختيار دارم يك ساعت طلاست كه يادگار هديه انورپاشاست. من اينك آن را به تو مى‏بخشم كه هر وقت زنگش به صدا درآمد، به خاطرات گذشته رجوع كنى و همسر آزرده و حسرت بر دل مانده را به ياد آورى. اين بگفت و با چشمانى اشك‏آلود از همسرش خداحافظى نمود.»

اما این زن که بوده و این ازدواج چه زمانی اتفاق افتاده است؟ آیا فرزندی در میان بوده یا خیر؟ احتمالا این ازدواج به علت ماهیت مبارزه چریکی کوچک خان هرگز فاش نشده، چرا که احتمال گروگانگیری و وارد کردن فشار از این طریق زن و فرزند برای او محتمل بوده است. غلامرضا فروتن از شاگردان و نزدیکان ابراهیم فخرایی از فردی سخن می گوید که در سال های بعد از انقلاب اسلامی (بهمن 57) در جلسات خانه فخرایی حضور یافته و خود را «فرزند میرزا کوچک خان» معرفی کرده است. در ابتدای امر نگاه ها به سمت او منفی بود، چرا که برخی این موضوع را مطرح کردند که اگر نسبتی بوده چرا این رابطه الان مطرح شده است. اما کم کم مشخص شد که او صادق و صاحب اطلاع است و به دلایلی منزوی شده است. گمان ها بر این بود که شاید او بخواهد از این نسبت استفاده ای سیاسی کند، اما عملا چنین اتفاقی نیافتاد. او وکیل با سابقه ای بود که در تهران به کار وکالت می پرداخت و از این نظر شناخته شده بود. غلامرضا فروتن می گوید: بعد از مطرح شدن نام لشگر آرا و عنوان کردن این موضوع در خانه ابراهیم فخرایی، من با او دوست شدم و مدام به دفتر وکالت و خانه اش رفت و آمد می کردم. می خواستم بدانم این موضوع تا چه اندازه صحت دارد. آقای فخرایی می گفتند اگر ایشان اسنادی دارند، شما از ایشان بگیرید. نگاه فخرایی به ایشان مثبت بود و می گفتند چهره، چشم، قد و هیکل او هم به میرزا شبیه است. من در خانه اش با مرد مومن و نمازخوانی روبرو شدم. در آنجا عکسی از میرزا کوچک را بر دیوار زده بود. دو فرزندش در فرانسه درس می خواندند و خودش هم تحصیلکرده حقوق بود. مرد محترمی بود و حساب شده حرف می زد. نام او چنانکه خودش عنوان می کرد «کوچک» و شهرتی که بعدها برایش انتخاب شد«لشگرآرا» بود.

 

کوچکِ کوچک خان که بود؟

مسئله اصلی این بود که راهی برای تایید صحت حرف کوچک لشگرآرا وجود نداشت. شاید تنها راه تست دی ان ای بود که در آن زمان زیاد مطرح نبود. کوچک، فرزند کوچک خان بود از ازدواجی که ابراهیم فخرایی(منشی مخصوص میرزا کوچک) نیز از آن سخن گفته بود. ایرج صراف از آشنایان ابراهیم فخرایی که در جلسات خصوصی با او حضور داشته می گوید یک بار از فخرایی درباره کوچک لشگر آرا پرسیدم؟ گفت دقیقا نمی توانم بگویم، اما از یکی از جنگلی ها شنیدم که او یک پسر داشته است. فخرایی می گفت میرزا برخی شبها دیروقت با اسبش می رفت و نزدیک صبح می آمد. شاید پیش همسرش می رفت، اما کسی اطلاع قطعی از این موضوع نداشت.

سعدالله درویش (رئیس مجاهدان نظامی جنبش جنگل) نیز در خاطرات خود به این موضوع یعنی ناپدید شدن میرزا در برخی شب ها اشاره می کند. او با نقل خاطره ای از مدرسه نظام گوراب زرمخ می نویسد: «اتفاقاً يكي از شبها فراموش كردم كه اسم شب را به مرحوم ميرزا بدهم. منزل ايشان در سه كيلومتري گوراب زرمخ واقع بود كه در آنجا با عيالشان بود. با اينكه با هم در يك اتاق بوديم. من چون جوان بودم به خواب كه ميرفتم تا صبح بيدار نميشدم. ايشان از اين خواب سنگين من استفاده كرده خواستند به منزل خود بروند، غافل از اينكه اسم شب ندارند و به ايشان اجازه خارج شدن نميدهند. اتفاقاً قراولها از ايشان اسم شب را خواسته و چون نداشتند به ايشان اجازه خارج شدن ندادند. به ناچار آمدند در اتاقي كه من خواب بودم آهسته وارد شدند و در جاي خود خوابيدند. صبح كه براي نماز بيدار شده بوديم، ديدم مرحوم ميرزا بعد از نماز شروع كردند به خنديدن و زياد هم ميخنديدند. اسباب خيالم شد، از ايشان سؤال كردم آقا ميرزا امروز چرا اينقدر ميخندي؟ باز زيادتر خنديد. هيچ علت خنده خود را به من نگفتند. بعد از يك ساعت كه از اتاق خارج شدم براي تعويض قراول، قراول شب به من اطلاع داد كه ديشب مرحوم ميرزا خواست از سرباز خانه خارج شود چون اسم شب نداشت بر حسب دستور شما اجازه نداديم از در خارج شود. بعد فهميدم آن همه خنده براي همين بود. بعد از آن تاريخ بدون هيچ وقفه هر شب اسم شب را در ورقه نوشته به مرحوم ميرزا ميدادم.»

 

untitled

این نوشته ها با اطلاعات ذهنی کوچک لشگرآرا تطابق کامل دارد. در نوشته ای که از او درباره نهضت جنگل بر جای مانده او اطلاعات زیادی ارائه می کند که برای اولین بار مطرح می شود. از جمله نام همسر میرزا کوچک را، «جواهر خانم» عنوان می کند و سرگذشتش را از کودکی شرح می دهد:

«میرزا کوچک خان همسری داشت بنام «بانو جواهر» که او را «صدیقه» نیز می گفتند، یکسال و چند ماه پیش از درگذشت میرزا به همسری او درآمده بود، بگفته محمد نیاکان (هژبر) و سید حبیب اله خان مدنی (دو همرزم میرزا) این بانوی دلیر پیش از آنکه باردار و صاحب فرزند شود، لباس چریکی می پوشید و گاه در مبارزات میرزا در کنار او بود. میرزا کوچک خان از بانو جواهر یک پسر داشت که نام خود را بر او نهاد (کوچک) و هنگام آخرین گریز از «بانو جواهر» خواست با کودک شیرخوارش نزد خانواده خود برود. همسر میرزا با کودک خود در «گوراب زرمخ» می زیست ولی بر اثر تأثر و اندوه بزرگی که نسبت به «میرزا کوچک خان» داشت، پس از شش ماه درگذشت و فرزند او به سرپرستی «علیخان دیلمی» و «علیخان دیوسالار» (سالار فاتح)، که هر دو منسوب و از دوستان صمیمی میرزا بودند، بزرگ شد.»

کوچک لشگر آرا در تهران بزرگ می شود و تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه می دهد و وکیل می شود. او تا زمان حیات به چند دلیل در حاشیه و انزوا قرار می گیرد. یکی اینکه در جلسات مختلفی که شرکت می کرده استقلال رای از خود نشان می داده است. دیگر اینکه سبقه ای مذهبی داشته و مردی معتقد به شرایع بوده است و سوم اینکه گمان این می رفته که او قصد دارد از این نسبتش در آن مقطع خاص بهره برداری سیاسی کند. چرا که اگر غیر این بود او زودتر از اینها این نسبت را فاش می کرد. گذشت زمان معلوم کرد که او قصد بهره برداری سیاسی از نام خود نداشته است و اطلاعات و نوشته های باقیمانده از او صحت کامل داشت. غلامرضا فروتن همراه کوچک لشگرآرا می گوید به نظرم او فرزند میرزا کوچک بوده و ابراهیم فخرایی هم این مطلب را آن زمان به من گفته بود.

غلامرضا رضا فروتن سندی دارد که موید صدق این مطالب است. خبری که روزنامه تایمز در زمان فوت میرزا کوچک منتشر کرده است. در این سند که مرحوم محمد تقی میر ابوالقاسمی نسخه ای از آن را در اختیار او گذاشته به روزی اشاره می شود که نیروهای دولتی به خانه میرزا حمله می کنند و خانواده او من جمله چند زن و یک کودک (احتمالا خواهران و همسر و فرزندش) را دستگیر می کنند. اتفاقی که با یادداشت های کوچک لشگرآرا تطابق دارد. لشگرآرا می گوید میرزا در هنگام آخرین گریز از بانو جواهر خواست با کودک شیرخوارش نزد خانواده او در گوراب زرمخ برود. سعدالله درویش نیز می گوید منزل میرزا در سه کیلومتری گوراب زرمخ بوده است. شباهت این قطعات بریده ما را به نقطه واحدی هدایت می کند. احتمالا این کودک همان کوچک لشگر آرا بوده است.

اما اینکه چرا کوچک لشگر آرا این نسبت را در دوره پهلوی برملا نکرد موضوع دیگری است. غلامرضا فروتن علت این پرده پوشی کوچک را با نقل خاطره ای از او پاسخ می دهد. ظاهرا بعد از دوره مصدق حدودا سی نفر از مبارزان که یکی از آنها کوچک لشگرآرا بوده سعی می کنند مبارزه ای چریکی را به سبک کوچک سامان دهند. پاسخ حکومت به قدری کوبنده و همراه با خشونت بوده که آنها خود را بلافاصله در شکنجه گاه رژیم و سپس روی تخت بیمارستان می یابند. لشگر آرا می گفت وقتی به هوش آمدم دیدم پلیس بالای سرم است. این تجربه تلخ باعث شده بود با وجود ارتباط با روشنفکران زمان خود و فعالیت های فکری در مجله فکر جوان، او این نسبت خود را با جنگل پنهان کند و از صحنه فعالیت چریکی کناره گیری کند. بعد از انقلاب او دوباره سعی کرد هویت خود را آشکار کند، در حلقه فخرایی حضور یافت که در آنجا نیز پذیرفته نشد. فروتن می گوید البته دوستی من با او ادامه پیدا کرد و در نهایت او نوشته ای مفصل از خود درباره نهضت جنگل به من داد تا اگر توانستم منتشرش کنم. من آن نوشته را تا به امروز نگه داشته ام و امروز در اختیار شما می گذارم تا به اطلاع عموم برسانید. اکنون که او در میان ما نیست، باید بگویم احتمالا او فرزند کوچک خان بود و اینکه ابراهیم فخرایی این موضوع را در گفت و گو با افراد مختلف تایید کرده می تواند سند محکمی برای تایید آن باشد.

کوچک لشگرآرا از دست رفت، همانطور که میرزا کوچک خان از دست رفت. و ما حتی نتوانستیم بازیگر بزرگ تاریخمان، کوچک خان را، در خاطره ها حفظ کنیم. حتی نتوانستیم تاریخ زنده را از زبان فرزند زنده او بشنویم. به قول خود کوچک خان: «افسوس میخورم که مردم بعد از مرگ ما خواهند فهمید که بوده ایم و چه میخواسته ایم و چه کرده ایم. اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن وقت است که ندامت حاصل خواهند نمود و قدر و منزلت ما را خواهند دریافت. بلی آقای من امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب میکنند در صورتیکه هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها بر نداشتیم ما هر گونه اتهاماتی را که بما نسبت میدهند میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر واگذار میکنیم… »

حالا شاید افسوس را باید به حال آن گروهی خورد که حتی بعد از محو جنگل نیز نفهمیدند که جنگلی ها که بوده اند، چه می خواسته اند و چه کرده اند.

 


دیدگاه‌ها

86 پاسخ به “بر سر زن، فرزند و خانوادهٔ کوچک خان چه آمد؟”

  1. ممنون از انتشار این متن خواندنی و مفید.

    1. حسین

      یه تاریخ ۱۰۰ سال پیش رو نمیتونن درست بدن دست مردم همه شدن پوارو بزرگترین سندشون هم یه شیره ای هستش به نام رضایی اونم نه گرمی ۵ کیلو ازش گرفتن به خاطر اینکه چوب تو اونجاش نکنن و به خاطر خوش آمدن ماموران پهلوی که دستگیرش کردن و دلیل اصلی هم نئشه توپ بودن گفته من میزا کوچک رو کشتم و فلان داستان . استوره نمیتونید بسازید ایقدر چاخان میکنید اگه یکم خوبی داشته اونم به باد میدین یه قول معروف میخواید ابروهاش رو اصلاح کنین چشمش رو در آوردین

  2. بسیار عالی

  3. بهنام

    جالب بو، ولی فیکر کونم واستی اسناد محکمتر ببه،

    1. مصطفی

      منهم نظر خود را میگویم نزدیک به ۴۰ سال کتاب خواندم دکترای تاریخ و فلسفه دارم و در حال نوشتن کتابی هستم که فکر نمیکنم به این سادگی پایان پذیرد .. بدلیل اینکه در حدود بیست روز گذشته مطالبی در مورد میرزا کوچکخان پیدا کردم که بیست تفسیر مختلف در انهاست ..این چگونه تاریخی است که ما ایرانیان قرنهاست همینگونه مینویسیم و متاسفانه جوانانی که در اینده اینها را میخوانند ایا کدام را باور کنند؟ و ایا انصاف است که بار دیگر یک ملتی که حتما صد میلیون نفری است انهم در اینده ای نزدیک فریب دهیم خدای ناکرده اقای پروفسور رواسانی تصور نفرمایند من در مورد ایشان سخن میگویم ..خیر امروز در مجلات اینترنتی بالغ بر بیست دداستان که اکثرا هم روایات خود را اصل میدانند و بقیه را کذب مطلق ققلمداد کرده اند اولا مرا تحت تاثیر قرار نمیدهند چون عرض کردم من از هفت سالگی مجله میخواندم کمی بزرگتر شدم کتابهای کتابخانه پدرم در اختیارم بود طرفداران میرزای مظلوم فکر نکنند من مخالف میرزا هستم بلکه انوقت ها که هیچ جوان پانزده شانزده ساله ایرانی میرزا کوچکخان را نمیشناخت من با کمک پدر بزرگوارم عاشق و شیفته میرزا شده بودم و هستم !.اما زمانیکه درک کردم سیسیالیسم و کمونیسم چیست انقدر از غصه لب بدندان گزیده بودم که سراسر دهان و لبهایم خون الود میشدند ؟!چرا؟ چون وقتی کسی الگوی شماست و حالا چه خوب چه بد من بلحاظ تجاربم در نهضت ملی نفت ایران از انها بیزار بودم …خاطره پیشه وری در اذربایجان و قاضی محمد در کردستان را میخواندم و اعمال ضد بشری انها را به کمک استالین میدانستم.. حال چگونه بگویم اگر میرزا قصد فریب امثال مرا نداشت چرا ابتدا مجمع روحانیون اسلام ) تاسیس و پس از چندی ناگهان کمیته انقلاب تشکیل داد و فریب احسان اله خان و خالو قربان که سواد امضا کردن نداشتمیرزا را بفریبند و چون کمونست سفت و سختی بودند و میرزا دکتر حشمت و کسمایی را که از فرهیختگان جنگل بودند را از دست داد اوضاع حکومت رشت را به این دو شیاد داد و عاقبت انچه نباید بر سرش میامد اوردند اما همان خالو قربان جزو اولین کسانی بود که جلوی سردار سپه زانو زد و اسلحه خود را تحویل داد… یا ایا تا کنون فکر کرده اید که اگر من یا هر یک از ما جای رضا خان سردار سپه بودیم باید با تجزیه میرزا موافقت میکردیم …فقط یکی دو جمله دیگر بعرض همه سرورانم برسانم و زحمت را کم کنم …اولا استقبال اولیه مردم محروم گیلان به میرزا بخاطر لفظ اسلام بود و این چیزی نیست که کسی بگوید خیر اشتباه میکنی بیائید همه روی این موضوع واقعا و با قسم به عزیزانمانکار کنیم که عامل اصلی این گردش سی صدو شصت درجه ای میرزا به شوروی و گذاردن نام جمهوری سوسیالیستی شوروی ایران چه معنی میدهد…. تا جایی که من مطالعه کرده ام بخاطر رد شدن ژنرال دنسترویل انگلیسی بهمراه بیچراخوف روسی که با هم قرار گذاشته و عهد کرده بودند به خاک شوروی برگشته علیه روسهای سرخ بجنگند و انها را قلع و قمع نمایند غافل از اینکه انگلیسی نمیتواند کاری بخاطر مردمانجام دهد مگر خود انلوساکسونها وقتی میرزا اجازه رد شدن از پل منجیل را نمیدهد توپهای دور برد روسی انچنان بر سر تعداد محدودی از جنگلیان میبارد که حتی ارایش نظامی نداشتند …بدیهی است روسها بسرعت پل منجیل را باز کرده بسرعت بطرف بندر انزلی رفته سربزان را با کشتی روسی میبرند ..و اما ژنرال دنسترویل پشت روسها بسرعت گذشته و بدون لحظه ای توقف بطرف شهر رشت که تا کنون سوسیالیست نشده بود رفته و شهر را اشغال میکنند ولی جنگلیها هم بکرات به انها حمله میکند و رشت بارها دست بدست میشود میرزا در فومنات بوده برای دیدار با یکی از اهالی معروف تهران …احسان اله خان و خالو قربان او را پیدا کرده خبر تصرف مرکز اصلی حکومت و سقوط ان را باطلاع میرزا میرسانند..و در انجا میرزا طوری غمزده و بدون عمل تاثیر گذار فقط فکر میکرد که از کجا امدند خوب پس دیگردنمیتوانیم حکومت را از چنگ انگلستان رها کنیم..ولی احسان اله خان با سواد و خالوی بیسواد او را تحریک میکنند که اگر میخواهی بازنده باشی کاری نکن اما راهی هست که بسرعت حکومت را پس خواهیم گرفت و خلاصه میرزا را راضی نمودند به بندر انزلی رفته و با رهبران درجه دوم بلشویکها که به شکار روسهای سفید امده بودند بردند و یکی از قدرتمندترین انها با میزا صحبت مینمایند !؟ میرزا به انها پیشنهاد یک حکومت سوسیالیستی به سبک روسها در ایران و گیلان اشتراکی تاسیس نمائیم ..روسها مذاکراتی کرده قبول میکنند و همگی با هم به شهر رشت میرسند … میرزا اثری از انگلیسیها نمیبیند پس از تحقیق و ازاد کردن زندانیان که طرفداران میرزا بودند را ازاد میکنند میشنوند نمیدانیم چطور اما سفارت فرانسه با لشگر انگلیسی توافق برای خروج انها از رشت نموده و انگایسیها در عرض مدتی کوتاه رشت را ترک کردند…و اینجا بود که میرزا بدون جهت و بدون اینکه قبلا به اطراف شهر رفته اوضاع را بسنجد به سخنان این دو خائن توجه کرده ابتدای دستگیریها و کشته شدن میرضا انهم با ان وضع قرون وسطائی بدست نه اسکستانی بلکه بدست اقای علی اصغر رضاعی که در خانه اش از طرف ژاندارمری پنج کیلو تریاک کشف کرده و زمان تیمسار خسروانی فرمانده ژاندارمری در سال ۱۳۴۲/ وی را بدفتر معاون خسروانی میبرند طرف در مورد تریاک مکشوفه میگوید و بعد کارت نضامی خود را نشان میدهد که در توپخانه قزاق سالها مشغول خدمت بوده روزی فرمانده اشان دستور میدهد مثلا بیست توپ ورشوئی انگلیسی به گیلان ببرید روی بلندیها نصب و محل تخمینی نیروهای میزا کوچکخان را زیر اتش گرفته سپس بگردید چند تن کشته شده اند و ایا میزا کوچک جنگلی بین انها هستدیا نه؟؟ به تفصیل میگوید بنده خلاصه را عرض میکنم گفت رفتیم توپها را سوار کردیم کارهای لازم را هم انجام دادیم اما کشته ای پیدا نکردیم ناگاه جاسوس ما که کیلانی بود با لباس کشاورزان گیلان میرود داخل مردم که ای وای میرزا را نکشند متوجه میشوند وی در فومنات است میگوید چون میرزادایم در جنگ و گریز بود پیدا کردنش سخت بود به فومنات رفتیم او را با ۴ نفر دیگر یافتیم بهددرون جنگل گریختند دیده نشوند اما از یکطرف ما هزاران گلوله انداختیم توپچی ها هم منطقه را توپ باران کردیم چند صد متر جلوتر رفته دیدیم افتاده اند همان پنج نفر که یکی میرزا کوچکخان بود…با کمال تعجب دیدم ما اونو کشتیم چون دو طرف جنگل را اتش زدیم انها گویا از دود زیاد کیج شده و بعد مورد اصابت گلوله ما قرار گرفتند …طبق دستور من که نمیتوانستم هیکل تنومند او را با اسب به تهران ببرم بنا براین من علی اصغر رضاعی که انموقع به گفته خودش هشتاد سال داشته…خبرنگار نوشته من خیلی برام عجیب بود صبح به دادگاه وی رفتم با اسنادی که به قاضی نشان داد قاضی دستور داد در حکمش قید شود که تجزیه طلب کمونیست گیلان طبق مدارک و شواهد پیوست خدمتتان فرستاده میشود بعد هم دو سال زندان میگیرد و دیگه بیشتر از صد سال که عمر نکرده حدود سالهای ۵۰ از دنیا میرود….
      حرف بسیار دارم حتی در مورد رضا خان سردار سپه که اسناد کودتای ۳/اسفند ۱۲۹۹/ بعد از صد سال فاش شد و نویسندگان و محققان علنا اظهار کردند دلیل اینکه انگلیسیها صد سال بعد اسنا وزارت خارجه را از بایگانی در اورده در دسترس همگان قرار دادند این بود که ملت ایران خودشان او را انگلیسی میخواندند ما برای چه حقایق را زودتر افشا میکردیم و اما اخرین جمله اینکه قانونی در بریتانیا وجود دارد که مجلس عوام انرا تصویب کرده که در هر کودتا تغییر رژیم جنگ و سایر اتفاقاتی که انگلیسیها بنوعی در ان نقش داشتند باید راس بیست و پنج سال از بایگانی خارج و فتوکپی انها در اختیار جراید و محققین و مورخین قرار گیرد از جمله اسناد ملی شدن نفت ایران فاش شد دیگر کسی نمیتواند بگوید فلان کس انگلیسی بود فلانی امریکایی ..اما در مورد کودتای رضا خان صد سال طول کشید باین دلیل که نخست وزیر برای مجلس کلیه ضرر و زیان انرا شرح داده انها نیز قبول کرده بودند…سخن من تمام است اما باور بفرمائید اگر من بخواهم در مورد کودتای رضا خان سردار سپه دستگیری فوق تصور شیخ خزعل و سایرین مقاله ای بنویسم حداقل سه چهار ساعت بلکه بیشتر مطلب وجود دارد از همه سپاسگذارم و روح تمام شهدای واقعی قرین رحمت الهیگردد انشاء اله ….
      سید مصطفی کاشانی ……..پایان

      1. سوسیالیست چه ربطی به میرزا داره ؟ شما دروغ میگی مطالعه کردی. به نظرم همون مطالب فضای مجازي رو شنیدید و خودتون اهل تحقیق نیستین. برو شیر درنده باش برو خودت تحقیق کن.

        1. موافقم با شما ایشون با این توضیح بلندشون مشخصه قصد تخریب و تحمیل نظریه فاسشونو دارن که اونم کاملا از صحبتهاشون مشخصه دشمنی در کار نه دوستی .

      2. شما اول فامیلی را تغییر بده که نفهمند از تخم وترکه کاشانی شاه دوست وانگلیسی هستی بعد افاضات کن

        1. منعمی

          خودمان را جای میرزا بگذاریم و قضاوت کنیم
          آیا واقعا هدفی جز رفاه و آسایش ملت و میهن پرستی قادر برتحمل این همه سختی خواهد بود
          آنهایی که از میرزا جدا شدن غیر از دو دلیل نیست یا اهداف خود را متمایز با اهداف میرزا میدانستند یا از اول قصد دیگری از ارتباط با میرزا داشتند که به مقصود خود نرسیدند
          در هر صورت میرزا کوچک جاودان خواهد بود چه قضاوت بشود چه نشود

      3. سلام جناب کاشانی
        واقعا از نوشته ای که معلوم است نتیجه ی سالها مطالعه و تحقیق و جدا بدون تحریف و خالصانه براای من جوان وقت گذاشتینو نوشتین ممنون

      4. علی

        احسنت

        1. درود

          اندیشه های سوسیالیسیتی کجا و کِی لزومی بر کمرنگی میهن‌ستایی و هویت‌شناسی بوده‌اند؟! پیشه‌وری و حزب دموکراتِ آذربایجان، استالین و جرایم‌ نابخشودنی‌اش یا توده‌ای‌ها و اشتباهات‌ِ پسا انقلابی‌شان، هیچکدام لکه ای بر هیچ‌یک از این «اندیشه» ها نیستند. تحلیل شما از بنیان مشکل‌دار است و به نظر می‌آید به هر نحوی سعی کرده اید با پیچاندن مفاهیم و استدلال هایی که دور می‌خورند، میرزا را از سوشیالیسم و یا شرافت را از وی جدا کنید. میرزا کوچک‌خان، جنگلی‌ها و نهضت عدالت‌شان و بعده‌ها حزب کمونیست و توده‌ای های پر اشتباه اما پر اندیشه، خواسته‌شان همواره شفاف و گیرا بوده است. با پیچاندن مفاهیم و مسائل، آب را گل‌آلود می‌کنید و خود را با ماهی‌های خیالی می‌فریبید.

          قرن‌ها پیش از زاده‌شدنِ «کارل مارکس» و «کامیونیسم» وی، پرچم ایران‌زمین را از درفشِ کاوه‌ای ساختند که برای آرمان‌های سوسیالیستی و سرنگونی ستمگرانِ بی‌کفایتِ انتخاب‌نشده، جنگید. ایران‌زمین را بازپس گرفت و بازنهاد. این چه استدلالیست که آمیختگی «سوسیالیسم» و «تجزیه‌طلبی» را “اصل” نهاده و بر آن پایه نتیجه گرفته و پیش رفته؟

          چه اصراریست کاوه های تاریخ مملکت یا آینده را یکی یکی «شهیدان» دروغین بخوانید و انگ یاغی‌گری یا میهن‌فروشی نسارشان کنید؟ استدلال های بی سر و ته و مدارک گنگ برای رد موضوعات شفاف بیاورید و «کاوه‌کشان» را توجیه و تبرئه کنید؟

          چشمهایتان را بشویید و بار دیگر نگاه کنید، استدلال‌ها و مدارکی را مطرح میکنید که دور میخورند یا سوال برانگیز اند و همه‌اش بالای چه؟ جدایی سوشیالیسم از شرافت و میهن‌دوستی؟ پیشه‌وری و توده‌ای هارا با سنجش ژئوپلتیکال بررسی کنید و بگذرید، در پژوهش جایی برای احساسات شخصی وجود ندارد. حساب لنین‌ها را از استالین‌های هرز رفته پس از خود جدا کنید و آرمان هارا انتخابی و موردی تحلیل و نقد نکنید.

          سپاس
          الهویی

          1. یار دبستانی

            سلام
            دوستان متولی تحقیق واقعی و بدون غرض در ایران کدام مجموعه است،سازمان اسناد ملی که حکومتی است،ای کاش سازمان های غیردولتی ولی صادق وجود داشتند که مشخص می کردند میزرا خادم بوده یا خیانتکار،آن هم با مستندات نه با رویا بافی
            سازمان سیا حاضر نشد اسناد کودتای 28 مرداد 1332 را فاش کند به تظر شما چرا؟
            چون بخش اعظمی از اسامی که در آن گزارش آمده است الان نوه و نایجه شان بانام های دیگر مشغول به خدمت برای آن کشورها می باشند

          2. حسین

            سلام

            به هیچ عنوان نمی شود حساب لنین ها را که پایه گذار سیستم کثافت و لجنزار متعفنی بودند که از آن اژدهای هفت سر آدمخوار استالینیسم سر بر می آورد جدا کرد.
            این چه استدلالی است؟
            اینکه یک نفر فقط بر پایه یک تئوری مثبت اندیشانه و خیرخواهانه و بر مبنای یک ایدئولوژی (بظاهر یا حتی بواقع) بشردوستانه تمام سازوکارهای حقوق و مسئولیت اجتماعی و سیاسی را در هم بکوبد و قوانین و ضوابط تعاملات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی من درآوردی خودش را با هیجان و شعار و شور و شوق بدون پشتوانه به جامعه بقبولاند و تحمیل کند، در واقع بزرگترین و موثرترین عامل بروز ضد بشری ترین مکتب و ایدئولوژی جهان و وحشی ترین نظام اجتماعی و سیاسی و غیر قابل اصلاح ترین سیستم نابودگر، یعنی استالینیسم است.

            استالینیسم بمراتب از فاشیسم و از تمام مکاتب وحشی دیگر خطرناک تر است، چون این مکتب شیطانی بشریت را به تحمیق، به تهدید یا به تطمیع، وادار می کند که بپذیرد جنایت سازمان یافته و گسترده برای خیر و صلاح اوست که انجام می شود. تشریح اش نیاز به سه جلد کتاب دارد.

            ما حتی باید خالص ترین انقلابی معاصر یعنی دکتر علی شریعتی را نیز برای پاشیدن بذر افکار و ایدئولوژی انقلابی در بین جوانانی که هنوز برای پذیرش ایدئولوژی به معنای نگرش به جهان از بعد اعتقادی و نه کاریزمای عملیاتی آماده نبودند و حتی تفاوت این حوزه ها را نمی فهمیدند، محاکمه کنیم. چقدر از بار فلاکت نسل های آینده ایران و منطقه بر دوش این اشتباه خیرخواهانه دکتر شریعتی سنگینی می کند.

            لنین باید برای پاشیدن بذری که از جوانه ی آن میوه ی زهرآگینی به نام استالین به کام هستی فرو می رود،‌محاکمه شود.
            بدون تردید

            خیرخواهی توجیه خوبی برای عملکردی که بعدها از دل آن قتل عام بشریت و فساد و تبعیض و توجیه بیعدالتی موجه و جنایت مقدس بیرون می زند نیست. این خطرناک ترین فکر برای بشریت است. خیرخواهی جنایتکار، جنایتکار خیراندیش، … کاش حکایت دوستی خاله خرسه از کتاب های دبستانی پاک نشده بود

            عزت زیاد

      5. “گردش سیصدو شصت درجه ای میرزا؟!” سیصد و شصت که همون جای اوله پرفسور

      6. توصیه میکنم کتاب گیلان و خیزش جنگل اثر افشین پرتو فرصت کردید حتما بخونید
        ایشان برای نگارش این کتاب بیش از ۲۰ سال تحقیق کردند

      7. کیوان گماری

        اگر دوست داشته باشد امکان تحقیق بیشتر را فراهم کنیم باجی میل من ارتباط برقرار کنید .باتشکر

      8. پیشنهاد می کنم دوباره درباره میرزاکوچک خان تحقیق کنید و تاریخ را در خود تاریخ بخوانید نه در امروزِ روز… این اتهامات به میرزای دلیر گیلان نمیچسبد

  4. ممنون

  5. جالب بۊ.

  6. لشکر آرا خودش بچه نداشت؟

    1. سید؛
      متاسفانه بیش از اون چیزی که توی این یادداشت درج شده اطلاعی ندارم. هر اطلاعات جدیدی حتماً در ورگ منتشر خواهد شد.

      1. فاطمه

        سلام نه نداشتن نامزد بودند

  7. .xejir biye
    .aadem’e del vene beinshe taa ben de baxune

    (قشنگ بود آدم دلش ميخواد از اول تا آخرش را بخونه)
    (De كلمه كاسي اصيل اصيل هست كه معني را ميده )

  8. ببخشيد: beniche

  9. فاطمه

    سلام همسر میرزا کوچک خان از اقوام ما بودند فرزندی نداشتند و نامزد بودند از اهالی گیلان بودند

    1. وااای چرا دروغ میگین عزیز من .مثل اون احمق که شرو ور اون آقا رو که خودشو دوستدار میرزا نشون داد تا از این طریق دشمنیشو و دروغشو قابلقبولتر کنه و واقعیتر جلوه بده ،و یه عده دور از جون شما احمق بی مطالعه هم تشکر میکنن از این اطلاعات دروغشون .یا این که یکی از خودشونه که میان اعلام نظر میکنن و تایید میکنن تا باورپذیرتر کنن ،یا اینکه واقعا از روی نادونیه.اینهمه مطالب و خاطرات هست که نشون میده ایشون فرزند پسر داشتن.بعد شما میگی از اقوام شمان؟میشه کامل معرفی کنین چه نسبتی با ایشون دارین ؟ممنون میشم دقیق معرفی کنین چون بنده دارم تحقیق میکنم راجع به ایشون میخوام اگه میشه از طرق شما و اطرافیانتون اطلاعاتی بدست بیارم.

      1. کی میگه میرزا هم فرزند داشتن هم همسر. من مادربزرگم نوه پسری میرزا کوچک خان بودن فرزند جمشید وشجره نامه مون رو بارها تعریف کرده برامون

    2. بهراد

      زپلشک

    3. علی

      همسر چندمش

  10. تیرا جنگل خوسی
    پشمالو کوسی
    میزا کوچیک خانه
    میزا کوچیک خانه

  11. چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند …چنتا تصویر از نامه های متعدد که به لنین رهبر شوروی و تروتسکی فرمانده ارتش سرخ شوروی و رفیق یدوانی در باره اخرین تحولات ایران میفرستاد رو دارم ای کاش امکانی بود براتون میفرستادم تا بلکه درباره قهرمان بی سر و بی سّر! تحدید نظر میکردین….جالبه بدونین این نامه ها با عنوان
    سر کمیسر و کمیسر جنگ حکومت جمهوری شوروی ایران! بوده
    یعنی دقیقا رضا خان دستور داد کاری رو باهاش کردند که میخواست با ایران بکنه….
    سرش رو جدا کردند

    1. danial darabkhani
      دوست من، نامه‌هایی که ازش حرف میزنی در آرشیوهای مختلف موجوده و اگر کمی اهل مطالعه دربارهٔ نهضت جنگل بودی (فقط اندکی) حتما متوجه میشدی که بارها و بارها چاپ شده.
      به هر حال اگر اسناد دیده‌نشده‌ای هم داری رسوندنش به دست من دشوار نیست. ایمیل ورگ:
      v6rg@v6rg.com
      کسی که قصد جدایی از ایران داره، از ایران یاد نمیکنه. کاش عادت نخوندن و نپرسیدن از بین عوام و خواص ما بره.

    2. راستین

      سلام امکانش هست با هم کانکت شیم و تصاویر رو برای بنده بفرستید؟؟
      ایمیل بنده
      Rastin2761@gmail.com

    3. تهمت زدن چه آسان اثبات کردن تهمت ناروا چه مشکل. نامه ها و بفرستید و منتشر کنید تا همه ببینن .لطفا این کاررو در اسرع وقت انجام بدین.
      رضا شاه مشروطه رو که حاصل سالها زحمات میرزا و یارانش بود زیر پا گذاشت بعد رسیدن به قدرت و با هجوم به میرزا تمام اصلاحاتی رو که میرزا و یارانش میخواستن برای وطن ادامه بدن بعد مشروطیت قطع کرد. از میرزا و مشروطه خواهان الگو گرفت و برخی اصلاحات کرد که خوب بود. ولی ناجوانمردانه با میرزا برخورد کرد. کاش دستش رو آلوده نمیکرد و البته زیر بلیط روسیه و انگلیس و به ویژه انگلیس نبود. مثل بچه خوب و با ادب و حرف شنو حرف اربابانش رو گوش کرد و سوار اتوموبیل شد و در بندر سوار کشتی شد و به تبعید رفت. اگر رضا شاه مردمی بود اربابش جرات نمیکرد این کارو باهاش بکنه.بعدش هم که گور به گورش کردند. خدا همه رفتگان رو بیامرزه اما من از ایشون بابت جنایتی که با مرد بزرگ میرزا کرد شاکی هستم.

    4. دروغ آشکار

  12. سیب خان

    سلام دوستان عزیز .
    منهم با اندک تحقیقی که کردم به همین مطالب رسیدم .
    در برخی منابع که البته ! غیررسمی هستند میرزا کوچک خان رو یک یاغی و تجزیه طلب و دنبال ایجاد حکومت مستقل در شمال کشور معرفی کردند .
    البته خودتون بهتر میدونید که کلا در کشور ما خصوصا در گوشه هاش ، استانهای مربوطه میخواستن و حتی الانم میخوان جدا شن .
    و نکته خیلی جالب اینجاست که دقیقا به کشورهای همسایه از اون جهت متصل هستن .
    کردها به عراق – خوزستان یک زمانی به کشورهای عربی – سیستان و بلوچستان به پاکستان – و میرزا کوچک خان هم به شوروی سابق . دیگه خراسان رو نمیدونم با افغانستان زد و بند داشته یا نه !
    این امر طبیعیست که اگه کشوری در اداره حکومتیش ناتوان بشه یا به هم بریزه همه فیلشون یاد هندوستان میکنه !
    8 سال جنگ تحمیلی صدام هم آخرین نمونه بارز این قضیه هستش . بهرحال بنظر من نباید بدون دلیل کافی بیجهت از کسی بت ساخت .
    ولی چیزی که عیان است این هستش که ما تمامی اقدامات شاهان و سردمداران پیشین رو زیر سئوال می بریم که این اندکی قابل تامله …

    1. مشخصه شما هیچ مطالعه ای از گذشته نداری و از شنیدهاتون فقط دارین میگین،نمیدونیم یه عده چه اصراری دارن درذمورد همچی اظهار نظر کنن حتی اگه در اون زمینه مطالعه و جستجویی نداشتن.یه بدبختی دیگه هم داریم متاسفانه پروژه ی خودتحقیری غربیها روی ما ایرانیها خیلی خوب جواب داده،تخریب بزرگان خودمون ،تخریب و تحقیر داشته های خودمون برجسته سازی بزرگان کشورهای دیگه .درگیر اوسگلیسم سیاسیمون کردن و خودمون خبر نداریم هر روز هم بیشتر خودمونو غرق در این گند میکنیم .التماس تحقیق و جستجو تفکر تامل .

    2. حسین

      خیلی خیلی ناجوانمردانه است
      استان های ایران خصوصا در گوشه هاش،‌مردم نمی خوان از ایران جدا بشن، هرگز هم نمی خواستند. فقط می خواستن و می خوان و خواهند خواست که حق شون بعنوان یک شهروند به رسمیت شناخته بشه. بعنوان یک شهروند با تمام شهروندان ایران مستقل از قومیت و مذهب و نژاد و رنگ پوست و زبان و … از حقوق برابر و از فرصت های عادلانه برخوردار باشند. انقدر برای چنین حق مشروع و اولیه ای با هزار و یک مدل شمشیر و با هزار و یک مدل لباس و هزار و یک مدل پوتین جنگیده اند که خود «جنگیدن»‌به هویت شان تبدیل شده است.

      وقتی در خود پایتخت کشوری هم بین خودی ها و غیر خودی ها تبعیض های کشنده و غیر قابل تحملی جریان دارد که شش میلیون نفر از مردم کشور رو «بخصوص از اون هایی که از نظر دانش و سواد و زبان و امکانات مالی» امکان مهاجرت رو دارند مجبور به مهاجرت می کنه، چرا چند میلیون نفر دیگه از مردم که بصورت سیستماتیک و همگانی و فراگیر از تمام حقوق انسانی و شهروندی شون محروم می شوند، علاق داشته باشند که هنوز زیر شمشیر حکومت مرکزی و زیر بیرق تبعیض و بیعدالتی فراگیر و سیستماتیک باقی بمونند.

      شما شیپور رو از سر گشادش می زنید،‌نه صدا داره و نه قیافه

      عزت زیاد

  13. کاش خودمان بدانستبیم میرزا کی بو ، حیف که ندانیم، وگرنه بیشتر افتخار کودیم که گیلک ایسیم،

  14. فرهاد

    در ایران در اواخر دوره قاجار افراد زیادی بودند که به نام آزادی قیام و طغیان کرده بودند و این تنها رضا شاه بود که با سیاست به قدرت مرکزی دست یافت و به سرکوب افراد به ظاهر آزادیخواه پرداخت تا یک حکومت منسجم و یک پارچه برای ایران نوین ایجاد کرد و امنیت واقعی را به ایرانیان هدیه کرد و زندگی خود را وقف ایران نمود . اما انگلیسی ها که به شکست خود در برابر رضا شاه ناراحت بودند با دسیسه و در زمان جنگ جهانی او را تبعید کردند . وبقیه ماجرا

    1. فرهاد جان، کاش واقعیت همین بود که گفتی. اما رضا خان یک نظامی غیرآزادی خواه بود که هیچ سابقه و تجربه ای در آزادی خواهی نداشت و با سرکوب آزادیخواهان وطن دوستی همچون میرزا زمینه یک دیکتاتوری نظامی ترسناک رو فراهم کرد و تمام میراث مشروطه رو بر باد داد تا دوباره شاه به مقام الهی خودش برگرده. نفرت از رضا خان نفرت از دیکتاتوری و دخالت نظامیان در حکومت و زمینخواری و تحقیر و سرکوب اقوامه.

      1. حسین

        احسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسنت

        رضاشاه پهلوی شاید بعنوان یک نظامی منضبط و البته قدرتمند و مستبد،‌در راه ساختن فیزیکی کشور قدم های موثر و ماندگاری برداشت، اما متاسفانه تمام ذخیره و سابقه توسعه فرهنگی و سیاسی کشور را یکباره و یکجا با سوء استفاده از همین مانورهای نظامی و ساختمانی بکلی نابود کرد. مطالبات سیاسی ملت ایران امروز در سال های ۱۴۰۰ هنوز از مطالبات دوران مشروطه در زمان مظفرالدین شاه عقب تر است.
        پارلمان امروزمان از پارلمان دوران محمدعلی شاه قاجار که بواسطه ایستادگی در برابر قدرت ظالمانه قاجار و تمایل به بازگشت به دوران استبداد به توپ بسته شد، بسیار کمتر نمایشی و فرمایشی است.
        دویست سال با بازگشت به مجلس شورای ملی دوران مشروطه فاصله داریم، و این را رضاشاه پهلوی بر سر ایران آورده است. بهای ساختن راه آهن و جاده چالوس و هراز و تأسیس دانشگاه تهران را ملت ایران به رضاشاه پهلوی بسیار گزاف و گران پرداخته است، با سیصد سال دیگر فلاکت و تبعیض و بیعدالتی و استبداد و بردگی قدرت ها

        خدا خودش رضا شاه را عادلانه محاکمه کند،‌با تمام خوبی ها و بدی هایش

    2. همایون

      مزخرف‌ترین غیر واقع‌ترین کذب‌ترین خیالی‌ترین احمقانه‌ترین مطلب!!!

  15. ایران

    کسانی که گیلانی نیستند در باره ی میرزا نظر ندهند آنانی هم که گیلانی هستند لطفا ده سال مطالعه کنند و بعد حرف بزنند . تاریخ معاصر ایران چون او ندیده . آن نادانی که می گوید میرزا تجزیه طلب بوده و یا وابسته به چپ و راست بوده حتما یا نوکر روس بوده یا نوکر انگلیس .

    1. دقیقا همینطوره
      میرزا اولین ایدئولیست جمهوری اسلامی بود، درد دین و درد میهن داشت. در زمان قحطی که ۹ میلیون نفر از ایرانیان جانشون رو از دست دادند این مرزا بود که در خطه گیلان کاری کرد که قحطی بوجو نیاد. کسی که به نیروهاش دستور داد که نیروهای دولتی رو نکشید چون مسلمانند. و تا جایی که میتونست عقب نشینی میکرد تا دستش به خون خودیها آلوده نشه. هنوز هم تاریخ امثال میرزا به خودش کم دیده و چقدر غریبه این بزرگ مرد جنگل و دریا

      1. مطهر؛ مرامنامهٔ جنگل به صراحت دین را از حکومت جدا دانسته و زن و مرد را در تمام شئون برابر اعلام کرده و طی حکومت جنگل هرگز دست به اعدام و شکنجه نزدند.

        1. کجای مرامنامه چنین چیزی آمده؟!! واقعا که دوروغ گفتن چقدر آسان هست!

        2. عبدالله

          دوست من بر فرض که دین از سیاست جدا باشه که نیست . اما این که زن و مرد باهم متفاوت هستند که در جاهای زیادی از قران ذکر شده ، لطفا بیندیشید.

  16. یحیی معلمی

    من همیشه میرزا را دوست دارم چون راهش راه خدایی بود وهیچ تردیدی نداشت.با تشکر یحیی معلمی ازشهرستان تنکابن بخش نشتا روستای معلم کوه.

  17. رشت – ایرنا – پریرخ جنگلی پس از 94 سال، گنجینه خاطرات خانوادگی را نزد ایرنا ورق زد و از عموی پدرش – میرزا كوچك خان جنگلی – سخن گفت.

    پریرخ به پاس بزرگداشت سالروز شهادت كوچك جنگلی – یازدهم آذرماه – به گیلان سفر كرده و بر آرامگاه میرزا در سلیمانداراب رشت حاضر و به اصرار دوست دیرینه سالهایش به خبرنگاران معرفی شد و به عادت همیشه، چنان در انزوای خودخواسته فرو رفت كه باز هم كمتر كسی متوجه شد كه این بانوی كلان سال از بازماندگان نهضت جنگل است.
    به اصرار رفیق سال های دور، درخواست مصاحبه ایرنا را در خانه دوستش پذیرفت و چون همه مادربزرگان ایرانی آرام و مهربان، با اندك لرزشی بر اندام و كلام، با سخاوت تمام روزگار به باد سپرده پیشین را ملایم و به زحمت ورق زد.
    پریرخ، پدرش (میرزا شعبانعلی جنگلی) را بخاطر می آورد كه از اعضای نوجوان نهضت جنگل بود و می گوید: سر بریده میرزا پس از 20 سال به پدرم تحویل شد.
    وی ادامه می دهد: میرزا شعبانعلی سر بریده میرزا را كه تحویل گرفت، در پی بدن میرزا كوچك خان به ماسوله رفت كه توسط نامزد میرزا در اطراف ماسوله به امانت، به خاك سپرده شده بود.
    پریرخ پس كوچه های تو در توی داشته های ذهنیش را مرور می كند و می گوید: پدر، با اجازه نامزد میرزا پیكر كوچك جنگلی را نیز دریافت می كند و سر و پیكر میرزا را به سلیمانداراب رشت منتقل كرده و در آرامگاه خانوادگی به خاك می سپرد.
    با خود می گوید مرا به یاد بیاور و تكرار می كند مرا به یاد بیاور و از پدر می گوید: پس از شهادت میرزا، یاران او از بیم ظلم دشمن پنهان بودند و پدر به همراه برخی اعضا در بام خانه ها آواره بود و از فرط گرسنگی از سیر و پیازی كه در آن زمان بر بام ها نگهداری می شد، تغذیه می كردند.
    وی ادامه می دهد: میرزا مدام مرام نامه اش را كه بر مبنای جهانبینی مذهبی بود، مرور و مدام به همراه یارانش بر استقلال و نجات ملت تاكید می كرد و در آن ایامی كه قحطی بر مردم مستولی شده بود، انبارهای غلات را به روی مردم گرسنه می گشود.
    پریرخ در زمان معلق شده بود؛ میان رنگ خاك، آجر و خشت، رود و جنگل، هر از گاه نفسی تازه می كرد و این بار از دكتر حشمت طالقانی (حشمت الاطباء) گفت: متانتش، وفادارییش و نطق آتشین او در هنگامه به دار آویختن در دفاع از نهضت جنگل.
    دكتر حشمت در همكاری با اهداف نهضت جنگل، به تاسیس مدارس و احداث راه های روستایی می پرداخت، همه جا با كوچك خان همكاری داشته و در پیكارهای دیلمان، جواهردشت، جواهرده، كاكوو گاوبن شركت داشت.
    پریرخ ادامه می دهد: پس از شهادت میرزا، افرادی بودند كه خود را پسر میرزا معرفی می كردند اما افرادی از خاندان میرزا با ارائه مدارك پزشكی ثابت كردند كه میرزا در جریان مجروح شدن از ناحیه پا، امكان فرزنددار شدن را برای همیشه از دست داده بود.
    پریرخ جنگلی زاده 1312 فرزند میرزا شعبانعلی جنگلی از اندك بازماندگان خاندان سردار جنگل است كه به مناسبت پاسداشت سالروز شهادت میرزا كوچك خان به رشت سفر كرده و در آرامگاه او واقع در سلیمانداراب حاضر شد.
    میرزا یونس فرزند میرزا بزرگ كه بعدها مشهور به میرزاكوچك خان جنگلی شد، در سال 1298 هجری قمری در محله استادسرای رشت و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود.
    جنبش جنگل به رهبری میرزا كوچك خان، بعد از نهضت مشروطه خواهی، یكی از مردمی ترین نهضت های محلی ایران است كه خواستار قطع دست بیگانگان از كشور و استقلال و سربلندی ایران بود.
    نهضت جنگل اگرچه نتوانست به آرمان های سیاسی خود دست یابد، ولی جنگلی های به جا مانده از این نهضت، منشأ جریان های فرهنگی مهمی در گیلان شدند.
    میرزا كوچك جنگلی پس از چندین سال مبارزه و جنگ و گریز علیه نظام مستبد شاهنشاهی، با تعداد اندكی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حركت كرد كه در كوه های تالش در برف و بوران اسیر و به شهادت رسید.
    با شهادت میرزاكوچك خان در روز دوشنبه یازدهم آذرماه سال 1300 هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی 1340 ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.
    حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به كنگره بزرگداشت میرزاكوچك خان جنگلی در سال 1391 ، منشأ حركت میرزا كوچك خان را یك منشأ صددرصد دینی و اعتقادی دانستند و تاكید كردند: ایشان یك واحد مینیاتوری از نظام اسلامی را در همان محدوده خاص خود – گیلان – ایجاد كرد.ك/4
    گزارش از: مرضیه ضامن

  18. تاریخ ایرانی
    Toggle navigation
    آ + آ –
    صفحه‌اصلی مقالات کاغذ اخبار مردی که سر میرزا کوچک‌خان را بریده بود، دستگیر شد
    مردی که سر میرزا کوچک‌خان را بریده بود، دستگیر شد
    ۲ اردیبهشت ۱۳۴۲
    ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ | ۱۷:۵۰ کد : ۳۲۰۹ کاغذ اخبار
    مردی که سر میرزا کوچک‌خان را بریده بود، دستگیر شد
    مردی که چند سال پیش سر میرزا کوچک‌خان را بریده و به تهران آورده بود دیروز از طرف ژاندارمری مرکز دستگیر شد.

    خبرنگار ما برای گفت‌وگو با این مرد به ناحیه یک ژاندارمری رفت و در اطاق آقای سرهنگ منوچهر اسعدی معاون ناحیه یک با این شخص صحبت کرد.

    ابتدا خبرنگار ما از آقای سرهنگ اسعدی معاون ناحیه علت دستگیری این مرد را پرسید. معاون ناحیه یک گفت: چند روز پیش ناشناسی تلفنی به تیمسار خسروانی فرمانده ناحیه یک اطلاع داد آقای علی‌اصغر رضایی در خانه‌اش تریاک نگهداری می‌کند.

    مامورین ناحیه یک به خانه این مرد رفتند، ولی هر چه گشتند چیزی نیافتند، در همین موقع چشم یکی از مامورین به آجرهای کف زیرزمین افتاد، آجرها را برداشتند و در زیر آجرها محفظه‌ای پیدا شد که در داخل آن در حدود پنج کیلو تریاک به دست آمد و علی‌اصغر رضایی را دستگیر کردند و با تریاک مکشوفه به اینجا آوردند تا پس از بازجویی به دادسرا فرستاده شود.

    از ترس دولت

    خبرنگار ما سپس با علی‌اصغر رضایی صحبت کرد، به قول خودش ۸۵ سال دارد، او مردی است مودب و فهمیده و خیلی خوب صحبت می‌کند.

    علی‌اصغر در پاسخ به سوال‌های خبرنگار ما گفت: درست است این تریاک مال من است، من آن را در زیرزمین مخفی کرده بودم ولی نه قصد فروش آن را داشتم و نه خودم معتاد هستم. نگهداری این تریاک‌ها فقط از ترس دولت بود.

    هشت، نه سال پیش موقعی که هنوز کشت خشخاش ممنوع نشده بود یکی از دوستان من که در مازندران زندگی می‌کند این تریاک‌ها را برایم سوغات آورد، من آن را لول کردم و چون برای مصرف آن محلی نداشتم چند سال این تریاک در خانه من بود تا اینکه دولت کشت خشخاش را ممنوع کرد و خرید و فروش تریاک جرم شد، آن وقت من از ترس اینکه مبادا دستگیر شوم تریاک‌ها را در زیر آجرهای زیرزمین مخفی کردم ولی همیشه می‌ترسیدم.

    یک روز می‌خواستم تریاک‌ها را آتش بزنم ولی ترسیدم دود تریاک خانه همسایه را بگیرد و سر و صدای آن‌ها بلند شود، یک بار می‌خواستم تریاک را به دولت تحویل بدهم ترسیدم که میان راه مرا بگیرند و هر چه قسم و آیه بخورم که می‌خواستم تریاک را به دولت بدهم بگویند دروغ می‌گویی، تریاک در خانه ماند تا کار بدستم داد.

    خبرنگار ما از پیرمرد پرسید که آیا کسی در خانه او زندگی می‌کند؟ پیرمرد جواب داد سال‌ها است که خودم تنها زندگی می‌کنم و اگر مایل باشید حاضرم علت تنهایی خودم را برایتان شرح بدهم.

    علی‌اصغر وقتی خبرنگار ما را برای شنیدن ماجرای زندگی‌اش آماده دید شروع به صحبت کرد و گفت: ۶۵ سال پیش در آن هنگام که دولت وقت یک افسر اطریشی برای تشکیل صنف توپخانه در ارتش ایران از فرنگ استخدام کرده بود من وارد ارتش شدم و به عنوان وکیل توپخانه مشغول به کار شدم. مدت‌ها در توپخانه مرکز کار می‌کردم، توپ‌های ما آن وقت توپ ورشویی انگلیسی بود و جز در ماه رمضان موقع افطار و سحر به صدا در نمی‌آمد.

    ولی در زمان محمدعلی شاه یک بار ما دست به کار شدیم و به فرمان او مجلس را به توپ بستیم و از آن وقت مجاهدین مخالف ما توپچی‌ها شدند ولی در هر حال از ما می‌ترسیدند.

    سر میرزا کوچک‌خان را آوردم

    از این ماجرا چند سال گذشت که یک روز خبر آوردند اسمعیل آقاسمیتقو و میرزا کوچک‌خان جنگلی یاغی شده‌اند. دولت ما را مامور سرکوبی میرزا کوچک‌خان کرد، ما توپ‌ها را با قاطر به گیلان بردیم، نمی‌دانید چه مرارت‌هایی کشیدیم تا توپ‌ها را روی کوه‌ها نصب کردیم و مراکز هواداران میرزا کوچک‌خان را گلوله‌باران کردیم ولی چون میرزا کوچک‌خان همه‌اش در حال جنگ و گریز بود توپخانه ما کاری از پیش نبرد.

    به ناچار با تفنگ به جنگ او رفتیم و در فومنات او را محاصره کردیم و پس از آتش زدن جنگل او را دستگیر کردیم و کشتیم ولی کسی باور نمی‌کرد که ما بتوانیم میرزا کوچک‌خان را بکشیم.

    در نتیجه من شبانه سر میرزا کوچک‌خان را از تنش جدا کردم و آن را به ترک اسبم بستم، ابتدا به رشت رفتم و سر میرزا کوچک‌خان را به معرض نمایش گذاشتم و سپس آن را به تهران آوردم. میرزا کوچک‌خان ریشی بلند و سری طاس و مویی بور داشت.

    علی‌اصغر گفت: پس از این پیروزی درخشان به من مرخصی دادند. آن روزها تهرانی‌ها برای خوش‌گذرانی به باغ‌های شهریار می‌رفتند من نیز برای استفاده از ایام مرخصی به شهریار رفتم. در آنجا دختر کشاورزی به نام زهرا را دیدم و دیوانه‌وار عاشق او شدم و با هزار زحمت توانستم موافقت بستگان او را جلب کنم و با او ازدواج کنم. در مراسم عروسی ما افراد فوج بهادر، بچه‌های دباغ‌خانه و سرهنگ محمدخان و حسن آقا سرتیپ شرکت داشتند. از عروسی ما چند ماه گذشت و قرار بود مرا فرمانده توپخانه بکنند که ناگهان زنم فوت کرد. پس از مرگ زنم دنیا بر من تیره شد، از ارتش استعفا کردم و از آن تاریخ تاکنون در همین خانه که روزگاری زنم در آن سکونت داشت یکه و تنها زندگی می‌کنم.

    خبرنگار ما می‌نویسد: علی‌اصغر رضایی امروز به اتهام نگهداری تریاک به دادسرا اعزام شد

    1. تهمت زدن چه آسان اثبات کردن تهمت ناروا چه مشکل. نامه ها و بفرستید و منتشر کنید تا همه ببینن .لطفا این کاررو در اسرع وقت انجام بدین.
      رضا شاه مشروطه رو که حاصل سالها زحمات میرزا و یارانش بود زیر پا گذاشت بعد رسیدن به قدرت و با هجوم به میرزا تمام اصلاحاتی رو که میرزا و یارانش میخواستن برای وطن ادامه بدن بعد مشروطیت قطع کرد. از میرزا و مشروطه خواهان الگو گرفت و برخی اصلاحات کرد که خوب بود. ولی ناجوانمردانه با میرزا برخورد کرد. کاش دستش رو آلوده نمیکرد و البته زیر بلیط روسیه و انگلیس و به ویژه انگلیس نبود. مثل بچه خوب و با ادب و حرف شنو حرف اربابانش رو گوش کرد و سوار اتوموبیل شد و در بندر سوار کشتی شد و به تبعید رفت. اگر رضا شاه مردمی بود اربابش جرات نمیکرد این کارو باهاش بکنه.بعدش هم که گور به گورش کردند. خدا همه رفتگان رو بیامرزه اما من از ایشون بابت جنایتی که با مرد بزرگ میرزا کرد شاکی هستم.

      1. عبداله

        رضا خان از سگ کمتر بود یک بی غیرت به تمام عیار که حتی ده دقیقه با روس و انگلیس جرات جنگیدن نداشت ولی لات خونه بود و با هم وطن خودش میجنگید. خدا لعنتش کرد گور به گور شد و با اینکه در زمان مرگش پسر ننگش محمد رضا شاه ایران بود حتی نتوانست در کشورش دفن شود. اما میرزا کوچک مزاری با شکوه در گیلان دارد.

  19. داودآبادی فراهانی

    رحمت و رضوان خدا بر این بزرگ مرد تاریخ.شادی روحش صلوات میفرستم

  20. تست ژنتیک برادرزاده میرزا و پسرای کوچک لشکر آرا میتونه بگه که درصد انطباق تا چه حد هست؟

  21. ه نهضت جنگل
    متن زیر، مرام‌نامه یاران جنگل برای تشکیل حکومت بوده است:

    آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در طول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطه منتخبین ملت پیشرفت این مقاصد را فرقه «اجتماعیون» به موارد ذیل تعقیب می‌نمایند:

    ماده اول:
    1- حکومت عامه و قوای عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد.

    2- قوا در مقابل منتخبین مسئول بوده و تعیین آنها از مختصات نمایندگان متناوب ملت می‌باشد.

    3- کلیه افراد بدون فرق نژاد و مذهب از حقوق مدنیه به طور مساوی بهره‌مند خواهند بود.
    4- آزادی تامه افراد انسان در استفاده کامل از قوای طبیعی خود. 5- الغای کلیه شئون و امتیازات.

    ماده دوم-حقوق مدنیه:
    6- مصونیت شخص و مسکن از هر نوع تعرض و حریّت اقامت و مسافرت.

    7- آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام، تعطیل.

    8- هریک از افراد ملت که به سن شصت‌سالگی برسد از طرف حکومت حقوق تقاعد خواهد گرفت و در مقابل آن ترویج ادبیات و اصلاح اخلاق جماعت را عهده‌دار خواهد بود.

    9- تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی.

    ماده سوم-انتخابات:
    10- انتخابات باید عمومی و متناسب و مساوی و مستقیم باشد.

    11- هریک از افراد 18ساله حق انتخاب کردن و24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند.

    ماده چهارم-اقتصاد:
    12- منابع ثروت از قبیل خالصجات، رودخانه‌ها، مراتع، جنگل‌ها ، دریاها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزء علاقه عمومی است.

    13- مالکیت اراضی با ملاحظه تامین معیشت عمومی تا حدی تصدیق می شود که حاصل آن عاید تولید کننده شود.

    14- ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه.

    15- تبدیل مالیات‌های غیر مستقیم به مستقیم تدریجا.

    ماده پنجم-معارف، روحانیت، اوقاف:
    16 – تعلیمات ابتدایی برای کلیه اطفال مجانی و اجباری است.

    17- تحصیلات متوسطه و عالیه برای اطفالیکه استعداد داشته باشند مجانی و حتمی است .

    تبصره-محصلین در انتخاب هر فنی از فنون آزادند.

    18- انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی.

    19- دیانت چون از عواطف قلبیه است باید مصون از تعرض باشد.

    20- ضبط و اداره کل اوقاف در دست عامه و تخصیص عواید آن‌ها به مصارف عمومی و امور خیریه و صحیه و تاسیس کتابخانه‌های عمومی.

    ماده ششم-قضاوت:
    21- قضاوت باید سریع، ساده و مجانی باشد.

    22- تبدیل تنبیهات به اصول تکدیری.

    23- حبس مقصرین به اعمال شاقه باید به مدرسه و دار التربیه اخلاقی تبدیل شود.

    ماده هفتم-دفاع:
    24- ورزش و مشق نظامی برای مدارس ابتدایی و متوسطه اجباری است.

    25- برای تحصیل فنون نظام، مدارس عالیه تاسیس خواهد شد.

    26- در مقابل تهاجمات ضداصولی اجتماعی و تجاوزات کشورسِتانی، دفاع از وظایف عمومی و اجباری است.

    ماده هشتم-کار:
    27 – ممنوع بودن کار و مزدوری برای اطفالی که سنشان به 14 نرسیده‌است.

    28- برانداختن اصول بیکاری و مفتخواری به وسیله ایجاد موسسات و تشکیلاتی که تولید کار و شغل می‌مایند.

    29- ایجاد و تکثیر کارخانجات با رعایت حفظ‌الصحه کارگران.

    30- تجدید ساعات کار در شبانه روز تنها به هشت ساعت – استراحت عمومی و اجباری در هفته یک‌روز.

    ماده نهم-حفظ‌الصحه:
    31 – تاسیس دارالعجزه و مریض‌خانه‌های عمومی و مجانی.

    32- رعایت نظافت و حفظ‌الصحه در مجامع و منازل و مطبخ‌ها و کارخانجات وغیره.

    33- انتشار قوانین صحی در بین عامه.

    34- جلوگیری از امراض مسریه و مسکرات-منع استعمال افیون و سایر مواد مخدره.

  22. کوچک خان خائن بود و در فکر ایجاد کشور خودش ولی چون بیسواد و هوچی بود نتونست اداره کنه شورش رو وسلاااام. حالا آخوند دوست ها بگن نبود و بگن نامه ها چند دفعه چاپ شده که چی آخه. ی کم تامل کنین اگه رضا شاه کبیر نبود حتی سواد نوشتن نداشتین ک الان بهش توهین کنین. ی کار فقققققققققققققط ی کار که خميني یا خامنه ای برا کشور کردن بگین. الان دقیقا مثل زمان حکومت کلیساها تو اروپا آخوندا تو ایرانن. وااای ب روزی که سرنگون بشن قلح و قمع میکننشون. مرگ بر تعصب احمقانه و خرافه پرستی و عرب پرستی

    1. رضا خان پالانی پدر سه فاحشه بود که همسرش هم پس از مرگش شوهر کرد ، او هم مانند تو یک زنازاده بود . تمام

    2. چرا به دری وری گویی بدون تحقیق و دانش کافی ادامه میدیم؟! یحتمل این‌هم با نوع استدلال شما به رضاخان بازمیگردد؟!

      کاش کمی پرسوجو میکردین و نهضت جنگل و هم‌کیش‌هاشان را میشناختید. در سوسیالیسم، سکولاریسم رکنیست اصلی، آخوند پرستی را به سوسیالیست ها نسبت دادن خنده دار است. ما از میرزا کوچک صحبت میکنیم و شما از خمینی میپرسین؟ این نابه‌سامانی و حماقت هم میراث رضا شاه کبیر است؟! ما از برابری نژادی و جنسی حرف می‌آوریم و شما عرب‌پرستی را دست‌آویز میکنید؟

      لطیفه و طنزی زرد هستین…

  23. آخه چرررااا اینایی که میگن کوچک خان خوب بوده چرا کورن در مورد کمک شوروی سابق به این گووه خائن و چرا تاریخ جنگ جهانی دوم رو نمیخونن و چرا لقب سرکمیسری رو نمی‌بینند یا نامه هاش رو. حالا هرچند دفعه هم که چاپ شده باشد نامه ها بازم این موضوع که نامه میفرستاده درسته که. آخه چققققدر احمق باشه طرف که نبینه این مزدور برا خودش اساسنامه ساخته و کشور جدید درست کرده. آخه پس چرا یار شفیقش آلمانی بوده آخه چرا شوروی حامیش بوده آخه چرا فقققققققققققققط فکر نجات شمال بوده. مرگ و ننگ بر قبر و روحش. درود بر رضا شاه کبیر پدر ایران زمین درود بر مردان ایران پرست و ایراندوست

    1. هدف میرزا استقلال ایران بود باید از جایی شروع میکند مگرنه اینکه در انقلاب مشروطه همکاری کرد برای استقلال ایران جهاد کرد وقتی دید مشروطه خلاف واقع مردم ایران پیش میرود به شمال برگشت و وقتی دید شمال ایران در تصرف روسیه است ومردم زیر ظلم است و حکومت مرکزی سرش درد نمی کنه دست به قیام برای نجات مردم زد میرزا هدفش نابودی حکومت فاسد وفاق وبی کفایت مرکزی بود اما بدلیل نبود امکانات و همراهی نکردن سران اقوام ناچار در رشت ماند.لذا همین رضاشاه سرزمینهایی ایران را بدون جنگ یعنی سرچشمه های هیرمند را که اکنون سیستان محتاج آب اون است توسط افغانستان بسته میشود بخشید به افغانستان. بنادر مهم اروندرود را داد به عراق.کوه های آرارات را بخشید به ترکیه.بحرین با اون همه منابع گاز ونفت داد به عربها.لاقد اگه قاجار سرزمین ایران را جدا کرد جنگ شکست خورد مجبور شد قسمتی از ایران را جدا کند این احمق بدون هیچ جنگی سرزمین ایران را جدا کرد.تف برآدم بی شرف.کمی راجب افراد تحقیق کن پسر.09138791715رحیمی.

    2. شما اندیشه هایی سمی و سوار بر امواجِ فاشیسم دارین.
      ایران‌دوستی کجا و خاک«پرستی» کجا؟

    3. همایون

      مرگ و ننگ بر رضا شاه قلدر ضد دین و وطن و حامیانش

  24. شما را دعوت میکنم به شعربرخیزمیرزا.رحیم رحیمی صبا

  25. Matfa

    نظرت در مورد زن و بچه میرزا چیه ؟ من خیلی تحقیق کردم چند جا خوندم که زن و بچه میرزا به استان های مختلف کشور تبعید شدند!!مثل مازندران تهران و..

  26. رضایی

    درود
    متاسفانه چه مخالفان و چه موافقان میرزا در مورد این مقطع از تاریخ مان، با توهین و افترا به یکدیگر میتازند . مشخص است که هنوز تا تمیز احساسات از اظهارنظرهای علمی درمورد یک موضوع فاصله زیادی داریم.
    نکته دوم که جای تامل بسیار دارد اینست که میبینید مشخصادرمورد حرکتی که در صد سال اخیر اتفاق افتاده، با وجود روزنامه ها و محققین و مورخین و تحصیلکردگان بیشمار این همه ابهام و اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد. حال چطور میتوانیم درخصوص رویدادهای مهم تاریخی بویژه تاریخ اسلام روایات چنان دقیق و جزم اندیشانه را بپذیریم؟ متاسفانه این همان نقطه افتراق بین فرق اسلامی و ملل مسلمان است که تا امروز نیز با جزمیت ادامه داشته است.

  27. مبارز بودن و در جنبش های اجتماعی دوران خود حضور داشتن، امری ژنتیکی نیست. در جامعه ای که بیش از صد سال تمامی رویدادها بگونه ای در اختیار جامعه قرار میگیرد که ذهنیت آنها در قبال تحولات اجتماعی را از بین برده و یا در جهات ویژه ای سوق دهند، آشنائی با تاریخ مبارزات مشروطیت، جنبش جنگل، تحولات سالهای بیست، روی کار آمدن و به تبعید فرستاده شدن رضا پهلوی، حکومت دموکراتها در آذربایجان، سالهای پیرامون سی و دو و … تا برسیم به آنچه که تحولات سالهای 57 نامیده شده و عده ای آنرا انقلاب و دیگرانی دیگر، تحولات برنامه ریزی شده میدانند، جز در یک مناسبات کم و بیش حقوقی و اجتماعی، با رسپکت معینی نسبت به حقوق شهروندان، امکان پذیر نیست.
    پیدا کردن و شناسائی اعضاء بازمانده خانواده جنگلی ها – وقتی همه آنها درون مجموعه ای از دروغ و تزویر و شرائط سخت دیکتاتوری حیات داشته اند – نقش خاصی در روشن شدن تاریخ ایفا نمی کند. حتی بازماندگان استالین نیز از این فراز و فرود بدور نبوده اند. از فرزندان خودش گرفته تا شخصی که به فرزندی قبول کرده بود، شرح کاملاً متفاوتی از دیده های خود و گذران حکومت در جامعه شوروی داشته اند و این، امری کاملاً طبیعی است. چرا که هیچ پدری نقش و جایگاه و وظایف اجتماعی و امور روزمره حکومتی را با فرزندان و همسر خود در میان نمی گذارند. حتی اگر بطور مثال چنین شخصی نادژدا کروپسکایا همسر لنین باشد. یا همسر استالین و یا فرزندانش.
    بازماندگان میرزا کوچک خان یا سایر مبارزین جنگل شاید در دوره بسیار طولانی زیر فشار و تحقیر و محرومیت بوده اند و طبعاً شایسته آن هستند که از نام و موضوعیت حیات شان و گذران آنها رفع محدودیت و یک پوزش اجتماعی شایسته بدانها ابراز شود. بیش از این، نمی توان دنبال یک “ژن” مبارز و مثلاً خودویژه ای گشت. هر انسانی در شرائط معین و با توجه به نگاهی که نسبت به روند رویدادهای اجتماعی جوامع مختلف دارد، میتواند به فرازی از جایگاه انسانی دست یابد و یا، به سقوط معینی تن در دهد. – بدون اینکه خواسته باشم همین وضعیت را با نگاهی متأثر از قضاوت بیان نمایم – همه ما بهرحال محصول دوره و شرائط معینی از حیات اجتماعی خود هستیم. غلبه بر کجراهه ای که جامعه بشری بدان افتاده، اگر چه منافع و اهداف انسانهای خاصی را با خود همراه دارد اما بخش وسیعی از جامعه، بدون آنکه خود خواسته باشند، درگیر و مجبور به حضور در ساختار و ماشین سازمان اجتماعی آن قرار میگیرند. هر آن کسی که در راستای روشنی بخشیدن به بخشی از ناروشنی های تاریخ اقدام کند، بهرحال کارش قابل قدردانی است بدون اینکه تمام تأکیدات و توجهات و تکیه اصلی نظر و فهم خود را در اختیار همان روایت معین قرار دهیم.
    ما در زمینه تاریخ جامعه خودمان بسیار ناتوان و فقیر هستیم. امید بر این هست که با گسترش و تلفیق فرهنگ های مختلف و بالارفتن توانائی بسیاری از انسانهای متعهد به زبانهای دیگر، بتوانیم بر این نقیصه جدی غلبه نمائیم. با امید به چنان وضعی و با تشکر از بچه های زحمتکش “وورگ” برای انتشار همین حد از اطلاعات در رابطه با جنبش جنگل! با مهر/ تقی گیلانی

    1. با نظرت موافقم دوست قدیمی. راستی تلفظ درست ورگ به اين صورته: وَرگ و دقیقتر به جاي فتحه باید شوا گذاشت همون صدای مخصوص ما گیلانیها.

    2. شاید بهتر باشه کروپسکایا را با بقیه یکی نکنید. کروپسکا اول بلشویکی انقلابی بود و بعد از آن “همسر لنین”.

      در باب من باقی درود بر شما

  28. اهورا

    در متن منزل میرزا کوچک خان وهمسرش سه کیلومتری گوراب زرمیخ عنوان شده،اما مشخص نشده جهتش دقیقا شرق ،غرب… است ؟
    لطفا اگر اطلاع دارید کامل تر بنویسید.

  29. چرا بعضی ها چشمشان را برحقایق میبندند وحدود 10ماه تا مرگ میرزا ایشان اعلام حکومت سوسیالیستی گیلان کرد وتمبر های روی پاکتهای نامه را با مهری مستطیل شکل باعموان (پست دولت جمهوری شوروی ایران)باطل میکردند ..خب اگراین تجزیه گیلان ازایران نیست اسمش چیه.

    1. اگر تجزيهٔ گیلان از ایران بود، باید روی اون تمبرها می‌نوشت: جمهوری گیلان. دقيقا برای جلوگیری از اتهامات امثال تو روی این جزئيات حساس بود و با اين وجود باز عده‌ای بی‌وجود همین عبارت ايران رو دلیلی برای تجزيه‌طلبی میارن! وقاحت حد نداره متاسفانه.

  30. آنکه توکل برخدا دارد و به نیت قیام برای سرکوب زورگوهای زمانه به پا میخیزد و با توکل به خدا ارتشی را تشکیل میدهد تا عدالت را گستره بخشد مطمئنا انسان فرهیخته ای می باشد که پیرو مسیر سیدالشهداء است و یقین دارد که خون بر شمشیر پیروز است آری ما زاده خاک میرزا کوچک خان جنگی هستیم.
    زورگوهای دنیاپرست زمانه را بشناسید تا فردا روزی که بازگشت مان به سوی ایزدپاک است مدیون خون شهدایی نباشیم که برای استقلال و شرف ما جان دادندو برای ما پیامی گذاشتند از جنس معرفت انسانی که روح پاک خداوند در همه ما دمیده شده است افکار و دل خود را برای رضای خدا و قرب الهی پاک گردانید و با بصیرت و آگاهی ادامه دهنده نهضت انسانیت باشیم زیرا خاک جنگل مطهر به خون و جسم شهداست (نگذارید انسان بودن برایتان سخت شود توکل کنید به خدا تا آن روح پاک وجودی خدا در راه خدا شما را برای رسیدن پاک روحتان در مقابل خدا کمک کند در مسیری که هرلحظه در حال آزمایش هستیم بنده شیطان نباشیم)
    راهت پر رهرو باد ای مرد باغیرت گیلانی که از دین و ناموس و خاک ومال ما در مقابل اندیشه های پست دنیا پرستی جنگیدی و غریبانه به دست دنیا پرستان همچون امام شهیدمان سیدالشهدا حسین بن علی(ع)به خاطر به چنگ آوردن سکه ای پول بدون درک از علت حیات به شهادت رسیدی آری این کشور و این خاک و این دین با خون به استقلال رسیده است.
    دوستان شهداء را با ذکر صلواتی یاد کنید که زنده نگاه داشتن یاد شهداء کمتر از شهادت نیست.
    وصیت نامه شهداء گنجینه ای است که با مطالعه آن ها می توانیم همچون ستاره شناسی در شب ظلمت با کوله باری از نور از مشکلات عبور کنیم و لحظه به لحظه به ظهور منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان(عج)نزدیک تر شویم.
    ان شاء الله زمینه ساز ظهور باشید.
    لبیک یا مهدی(عج)

  31. میرزا مانند هر قهرمان دیگری هم عملکرد مثبت داشت و هم منفی.

    نظرشخصی من آن است که تکیه بیش از حد او به عثمانی و آلمانی ها موجب دوری از شوروی و کمونیست ها و نهایتا شکست او شد.
    اشتباه دیگر او آن بود که میخواست کل ایران را نجات دهد. اگر گیلان را جمهوری مستقل اعلام می کرد یا حتی درخواست انضمام گیلان به اتحاد شوروی را می کرد، سرنوشت گیلان و چه بسا ایران، متفاوت می شد.
    ارتباط و شباهت های فرهنگی گیلان با همسایگان شمالی به مراتب بیشتر بود تا با کلیت ایران.

    پانوشت:
    قطعا عده ای این سخنان را تجزیه طلبانه می خوانند.
    چه باک

    من به عنوان یک گیلک بیشتر با آذری ها و گرجی ها و ارامنه احساس قرابت دارم تا با اقوام محترم ساکن در کویر ایران و جنوب کشور.

    چیزی که امروزه به نام ایران می بینیم، حاصل قرن ها لشگرکشی و شکست هاست.
    پارس ها همانند سایر اقوام همسایه، بارها به سرزمین من گیلان، تجاوز کرده و شکست خوردند.
    فقط در دوران هخامنشی، هزاران هزار گیلانی را قتل عام کرده، زنان و فرزندانشان را به اسیری بردند و توانستند گیلان را ضمیمه خود کنند.

    در حال حاضر هم فرهنگ خود را تبدیل به قانون کرده و بر سر گیلک ها می کوبند.

    1. گیلان پارس

      پارس ها از گیلانی ها شکست خوردند؟ تاریخ را برعکس می کنی تا بوده پارس ها بر گیلان چیره بودند و گیلانی ها بارها از پارس ها شکست خوردند. اصلا کجای تاریخ اسمی از گیلک آمده؟ در تاریخ فقط نام قوم دیلم را میبینید و اثری از گیلک نیست. گیلک ها هم مردمی منفعل بودند و به قول مورخان در جنگیدم بی استعداد بودند و تنها بهشون اجازه حمل داس داده شده بود. پادشاهان دیلمی همگی پارسی و ساسانی تبار بودند و فقط بخاطر سکونت در دیلم دیلمی نامیده میشدند. اصلا گیلان قبل از اینکه دو سرزمین دیلم و گیلان توسط پارسیان در زمان ساسانیان فتح شود هیچ تاریخی نداشت. تاریخ گیلان و دیلم از زمانی شروع می شود که پارسیان وارد گیلان و دیلم شدند. حاکمان گیلان یا مانند آل بویه و جستانیان ریشه پارسی داشتند یا مانند کیاییان ریشه عربی داشتند. حتی یاقوت حموی گیلانی ها را از قوم فارس معرفی می کند. گیلان هیچگاه جدا از ایران و فارسی نبوده حتی زبان گیلان هم گویشی از فارسی هست که برای هر فارس زبانی مفهوم هست ولی زبان ترکی و عربی برای ما فارس ها قابل فهم نیست. مورخین یونان باستان به پارسیان اشاره میکنند که ساکن شرق گیلان بودند و بهشون پرهیسی گفته میشد. برای همین هست که زبان گیلان به ویژه شرق گیلان فارسی هست در حالی که زبان تالش ها متفاوت هست و با فارسی تفاوت هایی دارد. بوگوفتم همان گفتم خودمان هست که برخی فارس ها بگفتم می گویند. باز کردها و تالش ها یک چیزی بگن قابل درک تر هست ولی گیلان نمیتونه هیچ ادعایی کند. گیلان همه چیزش پارسی هست نوروزتون پارسیه تقویمتون پارسیه. همه چیزتون پارسیه تو رشت همه فارسی صحبت می کنند تو لاهیجان همه فارسی صحبت می کنند و خیلی از سکنه گیلان فارس هستند. فقط در انزلی کمی زبان ترکی رواج داره که آنجا هم اکثریت فارس و فارس زبان هستند.

    2. گیلان پارس

      دوران هخامنشی اصلا سرزمینی به نام گیلان وجود خارجی نداشت. شرق گیلان از قوم مارد بودند که هرودوت می گوید مارد ها یکی از طوایف دهگانه قوم پارس بودند. غرب گیلان هم کادوسیان بودند که الان بهشون تالش گفته میشه. یعنی از دوران قدیم گیلان پارس بوده و حتی برخی مورخان کوروش را از طایفه مارد از قوم پارس می دانستند و کادوسیان هم متحد کوروش بودند و فراموش نکنید که کادوسیان با تحریک یک فرد از قوم پارس به نام پارسد از ماد جدا شدند و پادشاهان کادوس هم از قوم پارس بودند. مورخان بسیاری مانند تیتوس کادوسیان را از قوم ماد دانستند. یعنی تالش ها و کردها از قوم ماد هستند ولی شرق گیلان از قوم پارس هستند. مردم گیلان پارس هستند و لهجه گیلان گویشی از زبان پارسی هست و برای تمامی فارس ها قابل فهم هست در حالی که کردی و تالشی قابل فهم نیست. یاقوت حموی گیلانی ها را فارس می نامد و اکثر پادشاهان گیلان ریشه پارسی داشتند و بخشی هم ریشه عربی داشتند. شما هر کاری کنید گیلان را نمی توانید از پارس و ایران جدا کنید. کردها و تالش ها هم پسرعموهای قوم پارس هستند و هرودوت می گوید ماد ها (کادوسیان و کردها و تالش ها) مانند پارسیان (گیلانی ها فارس ها اصفهانی ها شیرازی ها) خود را آریایی می نامیدند. ما همگی ایرانی و آریایی هستیم.

  32. میرزا کوچک خان مرد بزرگ و دینداری بود. سفیر انگلیس به میرزا می گوید بیا میرزا پادشاه ایران کنیمت . میرزا در پاسخ می گوید پادشاهی که با اراده انگلیس بدست بیاید آخر و عاقبت او چه می شود سفیر انگلیس می گوید تا سه روز در ایرانم تا دو هفته دیگر در بصره هستم و بعد راهی هندوستان هر موقع خواستی نظرت را به من بگو خوب پاسخ منفی میرزا نشان می دهد او عاقل بوده مثل برخی ها مثل رضاخان نیامده پیش خودش فکر کند می تواند سر انگلیسی ها را شیره بمالد قطعا میرزا می دانست انگلیس از او مطالباتی خواهد داشت. با نظر دوستان موافقم که اشتباه میرزا این بود که نمی دانست قدرت روس بزرگتر از قدرت دول محور عثمانی والمان است و اینکه حسن خان عالیانی با قتل حیدرعمو کمونیست در واقعه ملاسرا باعث تجزیه جنگلی ها و درگیری در داخل جنگل و سقوط نهضت شد باید حرفها گفت

  33. میرزاکوچک خان کورد رشوندی بود

    میرزا کوچک خان جنگلی اصالتا کورد رشوندی بود که خاندانش از رشوندهای الموت بودند که به رودبار و سپس به استادسرا گیلان نقل و مکان کردند. در اسناد قاجار هم میرزا کوچک خان یک کورد رشوندی توصیف شده و یارانش هم وی را یک کورد رشوندی میدانستند.

    1. پان‌کرديسم به اندازه پان ترکيسم خطرناکه فقط فعلا آب نداره وگرنه شناگر ماهریه. آره. تمام چيزهای دنیا یا ترکیه یا کردی. :))

  34. Yahagh1214

    با عرض سلام

    همانطور که میدانید ، تاریخ ، بی پرده و دریده هست . یعنی حقایق را بدونِ ذره ای ترحم ، بی پروا بازگو میکند ،
    همچنانکه ، بر عکس هم عمل میکند ، و حقایق را با هر ترفندی پنهان یا معکوس کرده و به خوردِ جامعه یِ حال و جامعه یِ بعد از خود میدهد !

    یه چیزی همانندِ جنگ بینِ روشنایی و تاریکی .

    حالا کدام شیرِ شَرزه ای میتواند از لابلایِ اینهمه تحریفات و جعلیات به حقیقت دست پیدا کند ! ؟
    الله اعلم
    با نگاهی به سرگذشت آقا ( عطا ) کمونیست ، که چندین بار از تلویزیون ( بی بی سی ) هم پخش شد در می یابیم که انقلاب بلشویکی و کمونیستی ۱۹۱۷ میلادی در شوروی ، و سرنگونیِ تزارِ قدرتمندِ روسیه ، و فی الجمله شعارهایِ پر طَمطراق و دهن پرکن و فریبنده یِ کمونیستها ، هر انسانی را در آن روزگار می فریفت .
    ( ( میرزا کوچک خان هم از این قاعده مستثنی’ نبود ، زیرا او که معصوم ، و بری از خطا و اشتباه نبوده . با توجه به کمونیست هایی که اطرافش بودند و معاونش بودند ، و تاثیر گذار بر او ، مثل احسان الله خان دوستدار و . . . ))
    پر بیراه نیست که سردار جنگل هم ، برای پیشبرد اهدافش ، مجبور به تمایل به سمتِ کمونیست هایِ دروغگو و حیله گر شده باشد .
    شعارهایِ زیبا و فریبنده یِ کمونیستها ، اموالِ اشتراکی بین مَردم ، تساوی حقوق زن و مرد ، برچیده شدن نظامِ ارباب – رعیتی و . . . که در ایران بیداد میکرد
    هر انسانی را فریفته یِ خود میکرد .
    ( فراموش نکنیم که محمد رضا شاه پهلوی هم با طرح انقلاب سفید ، سعی در از میان برداشتنِ نظام ارباب – رعیتی در ایران کرد ، اما بدونِ تحقیق و پژوهش ! این کارش نظام کشاورزی کشور را نابود کرد ( این مقوله ، چندین صفحه توضیح لازم دارد )
    چه تعداد از جوانانِِ ایرانی فریفته یِ این شعارهایِ توخالی و پوشالی و فریبنده شدند و بسویِ مدینه یِ فاضله ( شوروی ) مهاجرت کردند ، و به چه بلاها و مصیبتها ، و سرانجام کار در اردوگاههایِ کارِ اجباری در سیبری گرفتار آمدند ، و یا مظلومان کشته شدند !
    یک نظام جدیدِ اجتماعی و سیاسی در جهان ، و در همسایگی ایرانِ پریشان زده و مصیبت زده به وجود آمده بود ، تاثیرِ آن بر جامعه یِ ایرانی بسیار زیاد بوده ، باید خود را در آن زمان احساس کنیم و خود را بجایِ مَردم آن زمان قرار دهیم ( با همه یِ گرفتاری ها و مشکلات و محرومیت ها و کمبودهایِ مَردمِ فقیر و گرفتار ، تا به عمقِ تاثیرات انقلاب کمونیستی پی ببریم . )

    《 نظرات دیگر در این باره را دوستان بخوبی بررسی کرده و بیان نموده اند . با تشکر از همه ی آنها 》

    در آخر ذکر این نکته هم ضروری و یا شاید تعجب برانگیز باشد که : به چه دلیل هر فردی از راه میرسد خود را کُشنده و قاتل مرحوم میرزا کوچک خان معرفی میکند و جدا کننده یِ سرِ آن مظلوم !
    اگر بشماریم چهار پنج نفر خود را عامل چنین جنایتِ شنیعی معرفی میکنند
    ( خالو قربان کُرد – احسان الله خان – والی منطقه ی خلخال – گروهی از تالشی ها – مَردی که عامل توپخانه بوده و در منزلش تریاک پیدا شد و . . . این جریان حیرت انگیز نیست ! ؟ )

    ☆ * در پایان ، برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان (عجل الله) دعا کنیم و صلوات بفرستیم ، که فقط اوست که میتواند ریشه یِ ظلم و ستم را نابود کند و عدالت و دادگریِ الهی را در بین مردم گسترش دهد ، به امید آنروز بزودی زود ان شاءالله تعالی
    اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و سهّل مخرجهم ، الهی آمین یا رب العالمین *☆

  35. Yahagh1214

    با عرض سلام

    بعضی دوستان گفته اند : میرزا کوچک خان ، بعلت گلوله ای که به پایش اصابت کرده بود ، توانایی فرزند دار شدن را نداشته !

    این موضوع اینقدر خنده دار است که گفتنی نیست .
    اینهمه جانبازان عزیز و سرافراز که خدایِ متعال همه ی آنها را شفا عطا بفرماید ، و همچنین بیماران را ،
    بعد از جانبازی ، و قطع شدنِ یکی ، یا هر دو پایشان ، نعمت فرزند دار شدن را بدست آورده اند ، آیا استثنایی در کار بوده ؟
    آنهم برای اکثرِ این جانبازانِ عزیز .
    یکی از همسایگانِ ما در جریانِ انقلاب ، تیر خورد و یک پایش بعلت عفونت قطع گردید .
    سالها بعد ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد ، دو پسر و یک دختر .
    خدا رحمتش کنه ، او و همسرش را ، چندی پیش درفاصله یِ سه ماه ، اول مَرد و بعدش خانمش برحمت ِ الهی پیوستند .
    روحشان شاد باد
    برای مغفرت و رحمت جمیع مومنان ، و همچنین
    سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (ع) صلواتی هدیه بفرمائید :
    اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و سهّل مخرجهم ، الهی آمین یا رب العالمین .

    ان شاءالله همگی در پناه خدای مهربان باشید ، الهی آمین

  36. سلام برمیرزا کوچک خان و خاندان پاک میرزا استاد سرایی ، کوچک لشگر آرا. چه بگویم . راهت ادامه دارد. ای بزرگوار.

  37. فرداد.ر

    از مقدمه ای که چیدید و اول مطلب خودتون و پدرتون رو طرفدار سخته سابق میرزا دونستی میشد حدس زد که شما هم قصد ریشه کردن در افکار مردم داری و به عبارتی میخوای ایمان مردم رو به شک بیاندازی اما نه با تو نه با هزار مثل تو آزادیخواهی مثل میرزا خراب نمیشه ، توهماتت رو دنبال کن و با این مغز پرشور برو رمان بنویس اسمشو هم بزار
    (توهمات ذهن بیمار یک حرام نطفه)