در این نوشته کوشش میکنم توضیح بدم چرا فکر میکنم اون چه که به نام زبان مردم دیلم یا زبان دیلمی ازش نام برده میشه همون زبانیه که امروز گیلکی نام داره. گرچه توضیح این موضوع برای کسی که با زبان گیلکی و گويشهای مختلفش در جلگه و کوهستان و درون و بیرون استان گیلان آشناست خیلی راحتتره و نیاز به این همه بحث روی جزئیات نداره.
چرا گیلکی و دیلمی یک زبانند؟
در صحبت از زبان دیلمی (که در واقع همیشه با عنوان زبان مردم دیلم از آن نام برده شده) نوعی مغالطه رخ داده است. یعنی یک منبع از انقراض زبانی به نام دیلمی حرف زده و مدعی میشود که دیگری هم از این زبان نام برده است. (مانند استخری و…) یعنی چون یک نفر در گذشته از «زبان مردم دیلم» نام برده و حالا هم یک نفر مدعی انقراض زبانی به نام دیلمی شده پس همه چیز درست و مرتب است و زبانی به نام دیلمی داشتیم که «متمایز از زبان گیلکی امروز» بوده است. (به این نتیجهگیری آخر دقت کنید.)
فراموش نکنیم همین امروز هم هر کسی که بیخبر باشد و به گیلان بیاید خواهد گفت زبان مردم شرق گیلان با زبان مردم مرکز و غرب گیلان متفاوت است و در فومن حرف خ زياد و در لاهیجان حرف ن زياد به کار میرود. و لابد باید نتیجه بگیریم دو زبان داريم!
به بحث بازگردیم. افرادی به اینجا آمدند و به زبان مردم مناطق گوش دادند و گفتند این زبان مردم دیلم است و آن لسان اهل گیل! زبان کوهی، لسان تبری و…
این اخبار درستند اما نتیجهای که از آنها میگیریم مهم است. چنانکه اخبار مسافران معاصر هم درست است اگر بگویند زبان مردم شمال، زبان شمالی ست یا ما از شنیدن عبارت «زبان مردم شمال» وجود زبانی به نام زبان شمالی را نتيجه بگیریم.
پس بياییم ببینیم آیا این اسامی به پدیدههای متمایزی اشاره دارند (آن گونه که برخی دوستان ادعا میکنند) یا به یک زبان مشخص و مشترک اشاره دارد (آن گونه که هر فرد بومی که با گویشهای جؤرا و جیرای گیلکی آشنا باشد میفهمد و ما در ویکیپدیای گیلکی این گونه عمل کردیم و اما در ویکیپدیایفاذسی به دلیل سلطهٔ پان ایرانیسم چیزی غلط و غیرعلمی به خورد مخاطبان داده میشود و در آینده موجب بیاعتباری ویکیپدیای فارسی خواهد شد)؟
یک: در کتاب الکامل ابن اثیر آنجا که در وجه تسمیه الموت سخن رفته آمده است:
ومنها الموت وهي نواحي قزوين قيل ان ملکا من ملوک الدیلم کان کثير التصید فأرسل يوما عقابا وتبعه فرآه قد سقط علی موضع هذه القلعة عليه فسماها اله موت ومعناه بلسان الديلم تعليم العقاب ويقال لذلک الموضع وما يجاوره طالقان.
خوب! چه شد؟ در این متن گفته شده که دلیل نامگذاری این قلعه به الموت اين بوده که جای ساخت قلعه را عقابی نشان داده است و در زبان دیلمیان رودبار، اله+موت یعنی آموزش وتعلیم عقاب. در گويشهای مختلف زبان گیلکی امروز هم آله و آل و آلؤغ به معنی عقاب است و مشتقات مختلف فعل آمۊتن (با مصدر آمۊج) برای هر گیلک آشنا با زبان گیلکی آشنا و قابل فهم است.
در این نقل قول تبار مردم رودبار دیلمی ذکر شده و نه لفظ ترکی «تات»! (تات اساسا یعنی غیرترک که ترکها پس از ورود به شمال غرب ایران و فراگیر شدن زبان ترکی به مردم مناطقی که در مقابل گسترش زبان ترکی مقاومت میکردند میگفتند.)
خوب! اگر آل و مۊت دو مورد از لغات آن زبان ذکر شده در تاريخ هستند که دیلمی مینامندش، این دو کلمه در سراسر گیلان و غرب مازندران وجود و حضور دارند و حتی از آمۊتن مشتقات فراوانی هست. بنابراین ما با چیزی منقرض شده طرف نيستيم! این زبان در همان منطقهٔ رودبار و در تمام گیلان زنده است.
دو: به کتاب تحفة المومنين اثر محمد مؤمن حسینی دیلمی تنکابنی معروف به حکیم مؤمن تنکابنی نگاهی بیندازیم. در این کتاب برای معرفی آنچه که امروز ماهی خاویار یا اوزون برون نامیده میشود از کلمهٔ کچه ماهی یاد شده. حکیم در این کتاب و در توصيف اين ماهی از کلمه دلفین هم استفاده کرده که احتمالا به دليل شباهت در اندازه و مشخصات ظاهری کچه ماهی و دلفین در منابع یونانی نتيجه گرفته که نام دیگر ماهی خاویار دلفين است.
تطبيق کلمات آورده شده با نام دیلمی با گویشهای امروزی زبان گیلکی اين حقيقت را تاييد میکند که برخلاف آنچه بعضا در مورد منسوخ شدن گونههای دیلمی گفته میشود، دیلمی در واقع با تغییر نام هنوز در قید حیات است و به عنوان یکی از گويشهای زبانی که امروز گیلکی مینامیم به طور دقيق در بین گویشوران مناطق کوهستانی و حتی در مواردی جلگهای و در ارتباطی گویشی با گونههای دیگری از زبان گیلکی است که در مناطق دیگر (گیلنشین یا تبرینشین که زبان خود را گلکی مینامند) قرار دارد و تمامی این گونهها کليت زبان گیلکی را تشکیل میدهند. در این کتاب از تطبيق گویشی کلمات آمده در آن با گویشهای امروزین زبان گیلکی میتوان به راحتی و وضوح دید که منظور حکیم از دیلمی، گویش مناطقی همچون سختسر و تنکابن است.
اما بالاخره چه ارتباطي بين گيل و ديلم وجود دارد؟
مسالهاي که بايد به آن اشاره کرد اين است که تاریخ نویسان و جغرافی دانان اعصار گذشته الزاما زبانشناس نبودند که به علوم زبانی قرن ۲۱ مسلط باشند لذا اگر در احسن التقاسيم گفته میشود «لسان دیلم پیچیده است» و نويسنده از گيل و لسان اهل تبرستان جدا ياد میکند، نويسنده تفاوت در گويشها را شنيده و از آن تفاوت زبانی برداشت کرده است. کما اینکه لسان اهل لاهیجان و آستانه هم از یکدیگر تفاوت دارند.
لذا از شواهد ديگری مانند شعر گفتن شاعر تبریسرا در دربار شاه دیلمی میتوان دريافت که اختلاف گویشی مانند امروز (و بر اساس شواهدی که در متون کهن گیلکی میبینیم) وجود داشته است و نه اختلاف زبانی. پس نه دیلمی زبانی منقرض شده است و نه زبانی جدا از گیلی و در حال حاضر هم اهالی و گویشوران کنونی دیلمستان به همین زبان حرف میزنند.
در بين گويشهای گويشوران گیلان و ديلمستان و تبرستان (فراموش نکنیم که از ارتفاعات چالوس در مازندران مازندران تا لنکران جمهوری آذربایجان، به جلگه یا جيرا میگویند: گیلان یا گیلۊن یا گيلؤن) اختلاف واژگانی یا تفاوتهای جزئی دستوری دیده میشود اما کليت زبان در اين مناطق یکی بوده که در مناطق مختلف به آن گیلکی یا گلکی یا گیلیکی میگویند. عدهای نیز در بخشهایی از دیلمستان به زبان خود تاتی میگویند که کليت زبانی آنها هم با دیگر گویشوران گیلکی زبان قابل انطباق است. (کافی است به واژهنامهٔ زبان تاتی تألیف جهانگیر سبزعلیپور نگاه و با گیلکی شرق گیلان یا مناطق سیاهکل مقایسه کنید.
گيل و ديلم علاوه بر تمایزات طايفهای و تباری، درواقع ريشه در دو مناسبات توليدی متفاوت در دو بخش مختلف اقلیمی (از نظر فاصله تا دریا) دارد و مفاهیمی قومی و زبانی نیستند. به ویژه با نگاهی دقیق به مناسبات متقابل و تقسیم کار اجتماعی در جلگه و کوه (این تقسیم کار هم در خود اقلیم به صورت تبخیر و حرکت روزانهٔ رطوبت از دریا تا البرز و تنفس هر روز جنگل و هم در مناسبات تولیدی کشت و دامداری و زنجیرهٔ تامین غذایی و ابزارسازی مردم منطقه در چهار سطح گیلمرد و کلایي و گالش و شهري به چشم میآيد) پی میبریم که با یک کلیت فرهنگی و تولیدی و اقلیمی طرفیم نه با قطعاتی جدا از هم. اما بسته به اینکه در کدام دوره از تاریخ قدرت سیاسی و اقتصادی در کدام بخش از کلیت و تمامیت انباشته شد، نامها به سمت همان قسمت میل کرد و اگر زمانی به واسطهٔ حضور قدرت سیاسی و وجه عمدهٔ تولیدی در کوه نام دیلم عمده شد بعدها با گسترش کشت برنج و شروع انباشت ثروت و قدرت در جلگه و تغییرات ایدئولوژی مذهبیسیاسی نام گیل عمده شد. جالب اینکه در دورهٔ گذار بین این دو دوران، بيش از هر دورهٔ دیگری در متون و منابع به عبارت «گیل و دیلم» برمیخوریم که در بيشتر موارد همین طور با هم آورده شدهاند.
در بین کشورهای تاجیکستان و ایران و افغانستان هم برای یک زبان واحد که گویشهای متنوعی دارد نامهای مختلف فارسی و پارسی و دری و تاجیکی به کار برده میشود و چه بسا فهم یک شعر تاجیکی برای یک تهرانی دشوار باشد. آیا باید اینها را زبانهای مختلف به حساب آورد؟
سه: در کتاب تاریخ ظهیرالدین مرعشی آمده: «روز یکشنبه هفتم شوال موافق سلخ دیماه قدیم را رکاب همایون به عزم نخجير کوه بزا معطوف گشت. و شب سهشنبه به قريه تمل من قرای ناحیه بالاسنگ که به اصطلاح دیلم جورسی میگویند فرود آمدند.»
نام کوه بزا در حال حاضر بزاکو است که ظاهرا نام قدیمی اش هم همین بوده و سید ظهير به فارسی ترجمهاش کرده. نام تمل تغيير نکرده و به جؤرسي الان «بالااشکور» گفته میشود. هر دو کلمهٔ جؤر و سي هنوز هم در گويش مردم اشکور و ساير نقاط گیلکی زبان وجود دارد و جؤر به معنی بالا و سي به معنی سنگ و صخره است. آخر این چگونه زبان منقرض شده و متمايز از زبان گیلکی است که هر جا شاهدی از آن زبان باشد هم اکنون در گیلکی زنده و حاضر است؟ با وجود این همه شواهد، آیا نباید نسبت به اهداف تفرقه افکنانه بدگمان شد؟ یا باید خوشبین بود و دلیل را در سادهلوحی و روش غیرعلمی کسانی یافت که معتقد به وجود دو زبان جدا از هم به نامهای گیلکی و دیلمی هستند؟
از این دست نمونهها بسیار زیاد است که من بحث را کوتاه میکنم و بقیه را عنوان نمیکنم. ولی همین تاریخ ظهيرالدین منبع خوبی است برای شناخت نواحی دیلم و زبانشان که همان گیلکی امروزين است. عباراتی چون کيا کالجار، جير ولايت و نامهای مکان فراوان همه و همه نشان میدهند که زبان مردم دیلم همان زبانی است که امروز گیلکی نامیده میشود ولی چون بعد از پهلوی گویش خاص رشتی از زبان گیلکی معرف گیلکی شد، خیلیها گویش خود را با رشتی مقایسه کرده و آن را گیلکی ندانسته و خود را گیلک نمیدانند. مخصوصا مردم منطقهٔ رودبار که گویش آنها با منطقهٔ سياهکل و شرق گیلان نزدیکی بيشتری دارد.
چهار: در مورد اصطخری این نکته را هم بگویم که آنجا که مینویسد در کوههای دیلمان کسانی هستند که زبانشان با زبان گیل و دیلم متفاوت است احتمالا منظورش تالشي است.
پنج: به اين عبارت از کتاب صابی (ص۱۳) نگاه کنیم: و اما الجيل فاصولهم کاصول الديلم و ناقلتهم کناقلتهم.
کوتاه کلام: مردم گيل و ديلم از یک ريشه و صاحب يک زبان اما واجد تجربهٔ زيسته مبتنی بر دو شرایط تولیدی و اقلیمی متفاوت اما وابسته به هم و تکمیلکنندهٔ هم هستند و زبانشان یکی است که این زبان گويشهای بسیار متنوع و رنگارنگی دارد (مثلا به تفاوت گویش بازکیاگوراب و لاهیجان نگاه کنید). اینکه زبان این مردم و داشتههای این مردم به چه نامی نامیده شود تابع اين واقعيت تاريخی بود که قدرت در دست کدام طايفه یا متمرکز در کدام ناحیه باشد. به همین دلیل تا پيش از انتقال قدرت سياسی از کوه به جلگه (تا پیش از زیدیه) نام دیلم و دیلمی بيشتر رايج است و در دورهٔ جابجایی قدرت هر دو کلمه گيل و ديلم و بعدها با انتقال قدرت سياسی به جلگه و شکلگیری شهرها در جلگه، نام گیل عمده شد. ضمن اینکه همین کلمهٔ گیل کاربردها و معناهای گستردهتر و پیچیدهتری در زبان مردم کوه و جلگه چه دراستان گیلان و چه استان مازندران داشته است.
وگرنه اينها همگی یک زبان هستند که امروزه گیلکی یا گیلیکی یا گلکی نامیده میشوند و اینکه بیاییم زبانی به نام دیلمی را به عنوان زبانی منقرض شده معرفی کنیم در واقع انکار جمعیت گیلکی زبان ساکن مناطق دیلمستان خواهد بود.
پینوشت: ناتل خانلری در بررسی خودش در چند متن تاریخی غیرزبانشناسانه (متن جغرافیایی) با عنوان زبان مردم دیلم برخورد کرده و بعد در بررسی زمان معاصر خودش چون خبری و نامی از این زبان ندیده، در حالی که میتوانست از این وضعيت دو نتیجهٔ مختلف بگیرد، یعنی هم ممکن است آن زبان منقرض شده باشد و هم این احتمال وجود دارد که نام آن زبان تغییر کرده باشد (بگذريم که احتمال اشتباه و اطلاق یک نام محلی به صورت عام هم از طرف کسی که آشنایی اندکی با منطقه و نیز با زبانشناسی داشته وجود دارد) اما ناتل خانلری از بین این دو احتمال، احتمال انقراض را در نظر گرفته و بر همان اساس پیش رفته. در حالی که همون طور که عرض کردم مواردی که از زبان مردم دیلم ثبت شده به وضوح در گونههای زبانی مختلف پهنهٔ جنوبی کاسپین موجود است. حتی مصدر آمۊتن (در الهموت) هم گرچه مثلا در شرق مازندران نیست اما در اشعار امیر پازواری به صورت آمۊج آمده. نکتهٔ دیگر اینکه اگر منطق کسانی را بپذیریم که بنا بر اشارات برخی منابع زبان دیلمی را به عنوان زبانی مستقل از گیلکی به حساب آوردند، بنابراین باید عناوینی همچون زبان کوهی، زبان لاهیجی، زبان شمالی، زبان مردم شمال، زمان تبری، زبان مازندرانی، زبان محلی و… را هم به عنوان گونههای زبانی موجود یا منقرضشده که بارها در منابع به آنها اشاره شده مستحق داشتن مدخل و عنوان و اسم و رسم مستقل و تعريف مستقل زبانشناسانه بدانیم. اگر بخواهیم منابع را بدون منطق و روش علمی بررسی کنیم و صرف وجود چیزی در یک منبع برای ما حجت باشد، نتیجه چنین بلبشویی خواهد بود. نکتهٔ مهم دیگر این که تقريبا در تمام منابع تاریخی از گیل و دیلم به عنوان دو طايفهٔ همریشه یاد شده. حتی صابی در همان منبعی که بالاتر متن عربيش را نقل کردم به صراحت میگوید که افرادی که به این مکان مهاجرت کردند در گیل و دیلم و نیز افرادی که از قبل ساکن بودند هم باز در میان گیل و دیلم یکسان هستند. و حتی در جای دیگر وقتی از زبانی دیگر حرف میزند میگوید آن زبان با زبان «گیل و دیلم» فرق دارد. اما مهمترین استناد در رد ادعای وجود زبان دیلمی به مثابه زبانی متمایز از گیلکی، آثار محمود پایندهٔ لنگرودی پژوهشگری با دو ریشهٔ کوه (دیلم) و جلگه (گیل) خواهد بود؛ یعنی دو کتاب آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم چاپ علمی فرهنگی و مهمترین لغتنامهٔ گیلکی و کتاب منتخب سال در سال انتشارش (۱۳۶۹) یعنی فرهنگ گیل و دیلم. در هر دو این کتابها و به ویژه در دومی گنجینهای از واژگان زبان گیلکی تحت عنوان گیل و دیلم گردآوری و توسط انتشارات امیرکبیر تهران چاپ و بارها تجدید چاپ شده.
در پایان برای بررسی درستی ادعای خودم پیشنهاد میکنم: دوستان و کاربران عزیزی که معتقدند زبان دیلمی به عنوان زبانی جز زبان گیلکی موجودیت داشته یا دارد، لطف کنند یک فهرست پنجاه تایی (یا اگر خودشان بهتر دانستند، کمتر مثلا سی تایی) از فعلها و کلمات زبان دیلمی که در تاریخ با عنوان زبان دیلمی ثبت شده اینجا بگذارند تا ما هم در کنار آنها، معادلهای گیلکی غرب گیلان، گیلکی شرق گیلان و گیلکی غرب مازندران و گیلکی گالشی (کوهستانهای استان گیلان) را بیاوریم و بعد به بررسی علمی این ادعا بنشینیم. دوستان حتما تصدیق میکنند که اگر صرف طرح یک ادعا در سندی جواز ورودش به دانشنامهها و تقسیمبندیهای زبانشناسانه را بدهد، پس بسیاری از اتفاقات محیرالعقول متن عهد قدیم (مثل کشتی گرفتن خدا) باید به عنوان فاکت و حقیقت در دانشنامهها معرفی بشوند ولی همگی میدانیم که برعکس آننها به عنوان اساطیر و در جای خودش و در قالب مشخص علمی خودش به دانشنامهها راه پیدا میکنند.
نکتهٔ پایانی اینکه خودم اهل لاهیجان هستم و این شهر در بسیاری از منابع جزو دیلمستان حساب شده و البته در بسیاری منابع هم نشده و این به دلیل سیالیت مفهوم دیلم و دیلمستان بر اساس عوامل تاریخی و نظامی و سیاسی و البته عامل زمان است و بخش زیادی از منابع و استدلالهای موجود در این متن با زحمت دوستانی تهیه شده که ساکن همان مناطقی هستند که دیلم نامیده میشود. پس امیدوارم که تصور نشود این بحث از یک تعصب محلی یا ناسیونالیسم منطقهای ریشه میگیرد. این صرفا تلاش برای تصحیح یک اشتباه مهم علمی ست.
پینوشت دوم: در این بحث بد نیست به زاویهٔ دید دوستان مازندرانی هم نگاه کنیم. ما بی اینکه قصد تصاحب داشتههای فرهنگی مردم مازندران را داشته باشیم با تاکید روی نام گلکی و گیلکی قصد داریم نشان دهیم که گیلکی مردم استان گیلان و گلکی مردم استان مازندران یک زبان کهن و گسترده است که در تملک هیچ کدام از این دو استان نیست و در مجموع خود دارای گویشهای فراوان و رنگارنگ است. اما ممکن است دوستانی در مازندران نام گلکی را که ورد زبان سالمندان و کهنسالان روستاهای مازندران است نپسندند و از نام تبری برای توصیف زبان خود استفاده کنند. این دوستان هم بیشک در برخورد با توصیف زبان دیلمی، حتما شباهتها و اشتراکات فراوانی بین دیلمی و تبری خواهند یافت (که در این نوشته توضيح دادم که تمام اینها اساسا یک زبان هستند) و چه بسا بگویند دیلمی در واقع همان تبری ماست که ناقض بحث ما نیست بلکه صرفا ادعای ما را از جهتی عکس ثابت میکند. حتی با توجه به دورهٔ تاریخیای که به زبان دیلمی نسبت میدهند (۹۰۰ تا ۱۳۰۰ میلادی) میتوان دید که در این زمان خاندان بویه در مقاطعی قدرت داشته و برخی منابع دست دوم زبان رسمی دربار آنها را تبری نام برده است. بنابراین میبینیم که از زوایای مختلف مشغول نگریستن به یک زبان هستیم و بسته به اینکه در چه زمان و مکانی چه زاویهٔ دیدی را برگزینیم، به نامهای دیگری خواهیم رسید و نادرست است اگر به دلیل رسیدن به نامهای متعدد، زبانهای متعدد را از آن نتیجه بگیریم.
- در این نوشته از فرهنگ کرمی کمکهای زیادی گرفتهم و ازش متشکرم.
دیدگاهتان را بنویسید