بلاگ

  • درباره خاندان کارکيا

     يادداشت زير، برگرفته از مقاله‌ای به قلم دکتر علی‌نقی منزوی است که در جلد دوم «گيلا‌ن‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی» در سال ۱۳۶۹ چاپ شد. با اين تذکر که نوشته‌های داخل [] افزوده‌های ورگ، با استفاده از ساير منابع است.

    کيا به معنی بزرگ و فرمان‌روا بود، کارکيا اضافهٔ مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گيلان [و زبان گيلکی] به جای شاه به کار می‌رفته است (لغت‌نامه‌ها). خاندانی که بدين نام نزديک به دو و نيم سده از ۷۶۰ تا ۹۹۹ در گيلان فرمان‌روا بودند از يک زندگی اقتصاد فئودالی برخوردار بوده، مانند بيشتر ايرانيان آن زمان دارای حميت ايرانی‌گری و پيرو عقايد گنوسيسم اسلامی بودند. اسلام‌شناسان امروز، عقايد اسلامی گوناگون خاور دجله تا سند را به عنوان «گنوسيسم اسلامی» خوانده در برابر «اسلام سنی» می‌نهند که اعتقاد مردم باختر فرات تا مديترانه و شمال افريقا بود. هنگام ظهور دين مقدس اسلام، هريک از اين دو قوم، اسلام را بر زمینهٔ باورهای پدران خود پذيرا شده بودند. و چون خليفه‌گان و فرمان‌روايان عرب از مردم گروه دوم بودند، «اسلام سنی» مذهب رسمی به شمار می‌رفت.
    خاندان کارکيا گنوسيسم اسلامی خود را در شرايط زمان و مکان ويژهٔ خود به رنگ نيمه‌رافض «زيدی‌گری» و شعبه «جارودی» آن نگاه می‌داشتند. زيديان در همان حال که رافض خلاف روحانی عباسيان بودند، در فروع احکام مذهبی از امامان سنی تقليد می‌کردند و همين نرمش، برای ايشان مصونيت‌گونه‌ای در دستگاه پيروزمند خلافت عباسی عرب فراهم می‌کرد، ولی در سدهٔ دهم، همين سنی‌زدگی زيديان موجب دل‌زدگی مردم ايران از ايشان و رو آوردن به صفويان شد.
    (بیشتر…)

  • نامه‌ی سرگشاده به صداوسیمای مرکز استان گیلان

    در ماه‌های پايانی سال ۱۳۸۳، نامه‌ای سرگشاده، به ابتکار گروه تحريريه نشريه دانشجويی نی‌ناکی و به امضای جمع زيادی از استادان و دانشجويان گيلک دانشگاه گيلان، خطاب به رياست صدا و سيمای جمهوری اسلامی، مرکز گيلان ارسال و در نشريات چاپ شد.
    از آن‌جايی که متن نامه مذکور حالت اعتراض و به سياست‌های فرهنگی آن سازمان داشت و با توجه به اين نکته که نيکوتر است که به دنبال هر اعتراض به وضعی، پيشنهادی هم برای اصلاح آن وضع داده شود، همان گروه تحريريه که اينک در نشريه دانشجويی زيته به فعاليت خويش ادامه می‌دهند، در اين نامه، قصد دارند که پيشنهادات خويش را به گوش مسئولان امر برسانند.

    پيش از هر چيز، نويسنده‌گان اين نامه و نيز خواننده‌گان آن، بايد از دو امر مطمئن باشند. اول آن‌که، آيا مسئولان سازمان صداوسيمای مرکز گيلان، قصد حفظ زبان گيلکی به عنوان يک زبان ايرانی و احيای هويت بومی گيلان‌زمين را دارند يا نه؟! و دوم آن‌که مخاطب اصلی برنامه‌های اين سازمان در راديو و تلويزيون، ساکنان منطقه گيلان که اکثريت‌شان به گيلکی صحبت می‌کنند و يا با آن آشنايی دارند، می‌باشند يا نه؟
    اگر پاسخ دو پرسش بالا، آری است، از مسئولان محترم و زحمتکش سازمان، تقاضا داريم که به پيشنهادات ما، به عنوان جمعی از دانشجويان که در نشريه‌ای دانشجويی و برای فرهنگ بومی گيلان زمين قلم می‌زنيم نيز اندک توجهی کنند، شايد از ميان درددل‌های ما نيز ايده کاربردی برای سياست‌گذاران و برنامه‌سازان آن سازمان به دست آمد. با اين اميد، پيشنهادات خويش را مطرح می‌کنيم:

    1-توجه بيشتر به موسيقی پاپ و سنتی گيلکی
    1-1- چرا به طور جدی‌تر و بيشتر و نه تنها به عنوان خالی نبودن عريضه، از خواننده‌گان پيش‌کسوت و نيز خواننده‌گان جوان که آثار موسيقی پاپ يا سنتی با ملودی‌های بومی و اشعار گيلکی توليد می‌کنند، استفاده نمی‌کنيد؟
    چرا در سال‌های پيش‌تر، برنامه‌ای به‌نام پنجره از شبکه سراسری سوم سيما، با دعوت از دو هنرمند بزرگ گيلانی، آقايان کيومرث ملک‌مطيعی و ناصر مسعودی و اجرای بسياری از آهنگ‌های خاطره‌انگيز و نيز آهنگ‌های جديدتر استاد مسعودی، توانست يک شب فراموش‌نشدنی را به مخاطبان خويش هديه کند و موفق به جذب خيل عظيمی از بيننده‌گان شبکه‌های ديگر تلويزيونی شود. تا جايی که بسياری برنامه مذکور را ضبط کردند و درخواست پخش مجدد آن را داشتند. در حالی که شبکه استانی گيلان، از حضور اين بزرگان و هنر صددرصد بومی‌شان بی‌بهره است.
    1-2- استفاده از آثار موسيقی اجرا شده در پيش از انقلاب، که مشکلی از نظر قوانين مميزی صدا و سيما ندارند، چه اشکالی دارد؟ همين حالا، شبکه راديويی پرطرفدار پيام، اقدام به پخش آثار قديمی و معروف موسيقی هنرمندان پيش از انقلاب (آن دسته که دارای مشکلی نيستند) کرده است. با توجه به اين نکته، پخش ترانه‌های قديمی اساتيدی هم‌چون عاشورپور، مسعودی، پوررضا، جفرودی، دعايی و… که دارای بار عاطفی بسياری در بين مردم گيلان و مازندران هستند، چه اشکالی دارد؟

    2-چرا مجريان و گوينده‌گان گيلکی حرف نزنند؟
    دست‌کم می‌توان در برنامه‌هايی که مهمان برنامه قادر به صحبت کردن به گيلکی هست، مجری برنامه نيز با وی به گيلکی صحبت کند. چرا مجريان پرطرفدار شبانه اين شبکه بايد فارسی صحبت کنند و وظيفه صحبت کردن به گيلکی را به عهده شخصيت‌ها و مجری‌های طنز برنامه‌ها می‌گذاريد؟

    3-مجريان از عنوان کردن «زبان گيلکی» ترسی نداشته باشند.
    چرا هنوز هم نمی‌بايد تکليف مجريان برای گويش، لهجه يا زبان خواندن زبان گيلکی روشن نشده باشد؟ اگر با همه برهان‌ها و دلايل زبان‌شناسانه، هنوز هم زبان گيلکی را زبان نمی‌دانيد، دست‌کم در گويش يا لهجه خواندن آن در برنامه‌های صداوسيما به قطعيت برسيد و تکليف مخاطب را روشن سازيد.

    4-اخبار گيلکی را به منبعی برای کسب خبر تبديل کنيد.
    اخبار گيلکی، تنها در حد رفع تکليف نبوده و زبان به کار برده شده در آن، تنها جملاتی فارسی با افعال گيلکی در پايان نباشد. می‌توان کاری کرد که اخبار گيلکی، به زبان گيلکی واقعی گفته شود و در ضمن، منبع مهمی برای اطلاع‌رسانی روزانه مردم از اخبار استان گردد. چگونه است که مردم در ساعت‌های خاصی چون 21 يا 22:30 بر حسب نياز به مطلع شدن از اخبار کل کشور و جهان به برنامه‌های خبری مذکور روی می‌آورند، همان‌طور نيز برای مطلع شدن از اخبار استان در ساعت مقرر، به اخبار گيلکی راديو و تلويزيون مرکز گيلان روی آورند. و اين نخواهد شد جز با جدی گرفتن اخبار گيلکی.

    5-واحد دوبلاژ راه‌اندازی شود.
    چرا در راستای دوبله محصولات هنری غيرگيلکی به گيلکی فعاليتی صورت نمی‌گيرد؟ در حالی که نمونه‌های بسياری در مراکز استان‌های ديگر ديده شده است.

    6-به برنامه‌های کودک اهميت داده شود.
    وقتی که شهر و روستا پر شده از سی‌دی‌های کارتون و فيلم و موسيقی به زبان‌های خارجی، چرا در برنامه‌های ويژه کودکان از آشنايی کودکان با زبان گيلکی خودداری می‌شود؟ در حالی که می‌توان با استفاده از زبان گيلکی در برنامه‌های کودک و از زبان مجريان برنامه‌ها، کودکان اين استان را با فرهنگ بومی خويش آشتی داد و حرکتی هرچند کوچک در مقابل تبليغ رسانه‌های بيگانه که کودکان ايران‌زمين و فرهنگ رنگارنگ بومی‌شان را نشانه رفته‌اند انجام داد.

    7-مرثيه و تبليغات مذهبی به زبان گيلکی را بيشتر و بيشتر کنيد.
    مردم اين استان، همچون اکثر ايران مسلمان و شيعه مذهب و علاقمند به اهل‌بيت پيامبر اسلام هستند. هنوز هم در بسياری از مناطق استان، مرثيه‌ها و نوحه‌سرايی‌های زيبايی به زبان گيلکی اجرا می‌شود که خيلی بيشتر از نمونه‌های فارسی آن زمزمه دل‌های عاشق اين مرز و بوم است. چرا از تاثيرگذاری زبان گيلکی در پررنگ شدن فضای معنوی استان گيلان در صداوسيما استفاده نشود؟
    در پايان از همه دست‌اندرکاران آن سازمان، به خاطر زحمات‌شان قدردانی می‌کنيم و اميدواريم که پيشنهادات‌مان تاثيری هرچند اندک در سياست‌های برنامه‌سازی آن سازمان داشته باشد.

  • نام‌های گیلکی

    این مجموعه، که برای نخستین بار در ورگ به این صورت منسجم منتشر میشود، مجموعه‌ی نام‌های گیلکی‌ست که اولین بار پوراحمد جکتاجی در «گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی» (چاپ 1366) در مقاله‌ای با عنوان «نام‌های گيلانی» منتشر کرده است به علاوه‌ی نام‌های گیلکی که سحر اخوان در روزنامه‌ی گیلان امروز منتشر کرده (که منبع دقیق را نمیدانم) و نیز برخی نام‌ها که خودم به فهرست افزوده‌ام. توضیحات داخل قلاب [] از من است و این فهرست به تدریج به‌روز می‌شود؛ پس شما هم اگر نامی در ذهن دارید به همراه توضیح در بخش نظرها (گب) بنویسید.

    یک توضیح مهم که باید به این مجموعه اضافه کرد این نکته ست که تقسیم نامها به دو گروه زنانه و مردانه چندان راه و روش درست و منطقی نیست و در زبان ما گیلکی جنسیت نمود و حضور دستوری و زبانی نداره و خیلی از نامها هم نه زنانه و نه مردانه هستن و بیشتر به یک ویژگی یا فضیلت اشاره دارند که انسانی ست و بودنش در هر انسانی چه مرد و چه زن، زيباست. پس در انتخاب نام برای فرزندان خودتون و یا برای خودتون به این نکته دقت کنید.

    لاکو

    نام‌های دختران

    آ-آلف
    ابچين / کاغذهای شفاف و بسيار نازک رنگی.
    اییل / پری شاهرخ،نوعی پرنده.
    اارسو / اشک (غم و شادی)
    اکوله / از انواع برنج.
    أللاتیتي / مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
    اليزه / اسم مکان، محلی در رودبار.
    امؤله / دختر اشتاد ديلمی که بنای شهر آمل منسوب به اوست.
    امۊج / آموخته، خوگرفته.
    امۊلای / پروانه.
    انگاره / تهيه و تدارک.
    أياز / شبنم.
    ايسپيلي / گياه گل‌دار آدونتيس تابستانه.

    ب
    برفانک / پرنده‌ای از انواع سهره.
    برفانۊ/ =برفانک
    برفين / =برفانک
    بي‌بي / کرم ابريشم.
    بينه / گياه معطر، نعنا.

    پ
    پاپؤلي / پروانه.
    پامچال / گل معروف.
    پَرزَه / آهو.
    پلهام / گل صورتی و سفيد با مزه بادام تلخ و ميوه سياه.
    پۊرسۊ / پرنور.
    پيتۊنٚک / پونه، گياه معطر.
    پيندٚره / گياه دارويی، پنيرک.

    ت
    تاگيره / از سبزی‌های صحرايی و خورشتی.
    تال / از گیاهان شبيه به نیلوفر.
    تاله / هوس، ميل.
    تايه / ابريشم تابيده.
    ترمی / مه
    تلايه / صبح خيلی زود.
    تۊرنگ / قرقاول.
    تۊنگ / النگو، از انواع درختان شمال.
    تۊنگۊله (تونگولی) / تلنگر.
    تیاور / یار و یاور تو.
    تيتي / گل، شکوفه.
    تيتيپري / دختر قرامحمدچپک، همسر خان‌احمد لاهيجی.
    تيشين (تیشينا) / مال تو.

    چ
    چاپلا / کف زدن از روی شادمانی.
    چرين / از پرنده‌گان.
    چمپا / از انواع برنج، خوش‌بو.
    چۊلي / چکاوک.
    چيره / چهره، رخسار.
    چيرٚی / از انواع سهره.
    چيکا / نام پرنده.

    خ
    خؤجير / خوب.
    خۊرتاو / مشرق، زمين رو به آفتاب.
    خۊرتؤ / »
    خۊرته / »
    خۊري‌سۊ / اسم تاريخی، خواهر اميره ساسان گسکری فرمان‌روای گيلان. معشوقه و همسر شرفشاه دولايی، شاعر گيلکی‌سرای قرن 8 ه.ق. نور و اشعه خورشيد.

    د
    دؤجين (دؤجينا) / دست‌چين، انتخاب. [الف پايانی دوجينا، به احتمال زياد پسوند نسبت است. «ا» يکی از پسوندهای معروف نسبت در گيلکی است.]
    ديل‌زنش / مطابق ميل و دل‌خواه.
    ديل‌سۊج / دل‌سوز
    ديل‌سۊجه / »
    ديلمای / زن ديلمانی.

    ر
    راپا / منتظر.
    رافا / »
    راکه / چوب نازک و قابل انعطاف، ترکه.
    رزِ وۊشه / خوشه انگور.
    رٚمٚش / پرچين اطراف مزارع و باغ‌ها.
    رۊجا / ستاره.

    ز
    زٚرٚج / کبک.
    زرکا / از انواع مرغان آبی.
    زفه / جوانه درختان.
    زۊپه/ جوانه.
    زيته/ جوانه.
    زيبه / از پرنده‌گان.

    س
    ساره / ستاره.
    سئچۊمه / سياه‌چشم.
    سَلَمبار / چشمه‌ای گوارا در اشکورات.
    سۊجان / سوزان.
    سۊرخِ‌ ٚ جۊل / صورت گل انداخته.
    سۊنه / توت وحشی.
    سيتکا / مرغ مينا.
    سيتي / سار.
    سي‌ده / اسم تاريخی، زن فخرالدوله بويه‌ای و خواهر شهرياربن قارن.
    سيکيه / از پرنده‌گان صحرايی.
    سيمبر / ميدان دلگشا و مصفا.
    سئب‌گۊل (گل سيب)

    ش
    شامار / ملکه، بهترين مادر.
    شاناز / اسم تاريخی، شاهزاده خانمی از آل‌بويه.
    شروين‌دؤخت / اسم تاريخی.
    شۊرۊم / مه صبحگاهی.
    شۊکا / برزه، نام کوچکترين گوزن ايران که در جنگل‌های گيلان زندگی می‌کند.
    شۊماهان / اسم تاريخی.
    شیشٚک / ستاره پروين.
    شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

    ف
    فازۊمما / نوعی رقص، حرکات زيبای پيش از کشتی گيله‌مردی.
    فرنگ / سنجاقک.
    فۊتۊر / زبر و زرنگ.
    فۊتيربلا / زبر و زرنگ، آتشپاره.

    ق
    قاینا / قانع، متقاعد.

    ک
    کاس‌خانم / دختری که چشمان زاغ (آبی) دارد.
    کاس‌ ٚ گۊل / از ديگر نام‌های محلی گياه سوته‌واش است که از گل‌های وحشی صحرايی به حساب می‌آيد و به نام گل استکانی در منازل می‌کارند.
    کاس ٚ مار / مادر (دختر) زاغ چشم.
    کاسی / از اسامی دخترانه روستايی و به معنی چشم زاغ.
    کاکۊله / از پرنده‌گان.
    کرماج / نوعی گل پامچال که در اطراف درفک می‌رويد.
    کلٚکا / دختر کوچک.
    کؤره‌کا / دختر کوچک.
    کياتاج / از اسماء تاريخی.
    کیشين (کی‌شينا) / مال که؟
    کيشيم / از مرغان دريايی.

    گ
    گۊلاز / افتخار، مباهات.
    گۊل‌تره / نيلوفر صحرايی.
    گۊل‌چئره / گل‌چهره.
    گۊل‌ناز / نوعی گل، گلی که نازنين و زيباست.
    گئسه / گيسو.
    گئشه / عروس. [عروسک نيز]
    گيلا / مخفف گيلان، گيل (دختر)
    گيلار / از انواع مرغان دريايی.
    گيلان / گيلان
    گیلان بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
    گيلان‌تاج / تاج سر گيلان.
    گيلان‌دؤخت / دختر گيلان.
    گیل‌بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
    گيل‌سۊ (گيلي‌سۊ) / روشنايی گيل (دختر)
    گيلِ ٚ کؤر / دختر گیل.
    گيلٚوا / باد شمال شرقی.
    گيلي / دختر گيلک.
    گيل‌يار (گيلی‌يار) / يار گيل، همسر گيل.

    ل
    ليجار / نيزار، محل رويش نی.
    ليرۊ / گلی زردرنگ با ساقه بلند و بسيار معطر (اشکورات)
    ليما / اسم کوهی در منطقه تنکابن.

    م
    ماتيشکا / ریشهٔ روسی دارد و به معنی عروس و زیبا.
    مارخۊ / دوست‌دار مادر، متکی به مادر.
    ماسۊ / روشنايی ماه.
    مانگ ٚ ديم / ماه‌رو، ماه‌رخ
    ماه‌تیتي / شکوفه‌ی ماه. مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
    ماهي/ ماهی. موجود زیبایی که در آبهای گیلان زندگی میکنه و در زبان گیلکی برای زيبایی و خوش اندامی و چابکی به ماهی تشبیه میکنند. ماهی موجودی ارزشمند و نمادین بوده.
    مرجانی / گل مريم.
    مرخه / دانه‌ها و مهره‌های رنگی و تزيينی.
    مريم‌گۊله / گل مريم.
    مستۊره / نمونه.
    مليجه / گنجشک.
    منگه‌تاوْ / مهتاب.
    مۊرجانه / جوانه.
    مۊرواري / مرواريد.
    ميجام / اسم تاريخی، زن ماکان (به روايت ابن‌اسفنديار)
    ميجان / جان من.
    ميجنک / مژگان.
    ميجي / مژگان.
    ميشيم / بنفشه وحشی.

    ن
    نأجه / آرزو.
    نازبداشته / نازپرورده.
    ناز ٚگۊل / نازگل
    نسا (نسۊ) / جنگل هميشه سايه، سمت رو به سايه. [Nasaa يا Nasum در لغت به معنی جهت جغرافيايی حنوب می‌باشد.]
    نسپر / از انواع پرندگان جنگلی خوش آواز.
    نۊشک / از پرنده‌گان کناره مرداب و نيزار.
    نيلۊ / اسم مکان، اشکورات.
    نيناکي / مردمک چشم.
    نينای / عروسک.

    و
    وارٚن‌بۊ / از گياهان معطر و دارويی، بادرنگ‌بويه.
    وارش / باران.
    وانيشا / نهال. جوانه.
    واهيلا / بی‌قرار، بی‌تاب، رسوا.
    وسمار / مادر (دختر) بس است. آخرين دختر باشد.
    وۊشه / خوشه.
    وزگه / جوانه.

    ه
    هرای / گريه، فغان.
    هيلَک / تکمه‌های فلزی که زن‌ها به پيراهن خود می‌دوزند.

    ی
    ياکند / اسم تاريخی، دختر فرخان کوچک (به روايت ابن اسفنديار)
    يالمٚند / تيرکمان، قوس قزح.
    یاور / کمک، یار.

    ریکه

    نام‌های پسران

    آ-الف
    رنگ / نام کوهی در اشکورات.
    امۊج / آموخته، خوگرفته.
    ارغش (ارگاش) / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان.
    أسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
    أسفان / » »
    أسوار / =اسفار
    أشاکيد / اسم تاريخی، از شاهان باستانی
    أشتاد / اسم تاريخی.
    أفرا / از درختان چنگلی.
    أفراشته / شاعر معروف گيلکی‌سرا.
    الندا / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    أمينا / امين (با تلفظ رايج در قديم)
    انام / نام یکی از رزمندگان جنگل و یاران میرزا (انام آبکناری) و یکی از نامهای قدیمی گیلکی.
    أنۊر / یکی از نامهای رایج در گیلان قدیم. (anur)
    أنۊز / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.
    اۊجا / از درحتان، جواب و پاسخ.
    اؤجا / پاسخ، جواب، جواب به ندا.
    اۊخان / پژواک، انعکاس صدا.
    أياز / شبنم.
    ايجگره / فرياد.
    ایسۊب / صورت گیلکی شده‌ی یوسف.
    ايلشام / اسم تاريخی، از سرداران.

    ب
    بازان / اسم تاريخی، از سرداران.
    بالام / نام یکی از رزمندگان جنگلی و یاران کوچک جنگلی (بالام پاتاوانی).
    باو / اسم تاريخی، سلسله باونديان مأخوذ از آن است.
    باوند / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    بایجٚن / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
    بَتَوَل / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
    بکران / از سرداران مرداويج زياری.
    بنجاسپ / از سرداران.
    بؤندار / از سرداران. نام شاعر معروف.
    بۊيه / پدر موسس سلسله ال‌بويه.

    پ
    پادۊسبان / اسم تاريخی. سلسله پادوسبانان منسوب به آن است.
    پامۊج / راه‌پيما. هم‌پا.
    پشنگ / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    پليام (پليم) / گياهی که در اطراف رشت «شۊند» گويند.
    پۊرديل / آدم با دل و جرأت.
    پۊرگيل / اسم تاريخی، از سرداران.

    ت
    تالجين / اسم تاريخی، از سرداران.
    تام / آرام، ساکت.
    تجاسب / از فرمان‌روايان. سلسله تجاسپی مأخوذ از ان است.
    تکيدار / اسم تاريخی، از سرداران.
    تۊکا / پرنده‌ای از انواع کاکلی‌ها.
    تۊکالي / قله کوه.
    تیاور / یار و یاور تو.
    تيدا / اسم تاريخی، از سرداران.
    تيرمَزَن / اسم تاريخی.

    ج
    جانگۊل / بدنی که چون گل است.
    جستان / اسم تاريخی، سلسله جستانيان مأخوذ از ان است.
    جوانگۊل / گل شاداب، جوانی که چون گل است.
    جيم‌رۊ / سرخ‌رو. آتشين‌رخ. [جيم در لغت يعنی جرقه و اخگر آتش.]
    جيگلي / فرياد. [ژِگِله، در گويش بيه‌پيشی به معنی جيغ است.]

    چ
    چارخۊ / از پرنده‌گانی که کنار نيزار زنده‌گی می‌کنند.
    چيران / اسم مکان
    چيکا / پرنده‌ای است.

    خ
    خؤجيران / خوب‌ها.
    خؤجير / زيبا، خوب، جميل.
    خۊرزاد / اسم تاريخی، از شاهان پادوسبانی.
    خۊرکيا / اسم تاريخی، از شاهان کيايی.
    خۊرگام / اسم مکان.
    خؤندش / پژواک، انعکاس صدا. [بايد از مصدر خؤندن (خواندن) باشد. خؤنده‌گی: آواز]
    خيلۊ / اسم تاريخی.

    د
    دابۊ / اسم تاريخی، سلسله دابوان يا دابويه مأخوذ از آن است.
    دابۊيه / اسم تاريخی، پسر گاوباره از شاهان باستانی گيلان.
    داتا / از شاهان باستانی، معاصر کورش کبير.
    داره / داس مخصوص درو برنج، سلاح هميشه‌گی دهقانان شمال.
    دامؤن / جنگل
    دردان / اسم تاريخی، از سرداران.
    دؤرفک / يکی از بلندترين کوه‌های گيلان.
    دفراز / تکيه‌گاه.
    دکيه / اسم تاريخی.
    دؤلفک / =درفک
    دؤباج / اسم تاريخی. از فرمان‌روايان گيلان.
    دیواروؤز / شاعر دیلمی.

    ر
    رافا / منتظر.
    رشامۊج / اسم تاريخی، از سرداران.
    رۊخان / رودخانه.
    رۊزمان / اسم تاريخی، از سرداران.

    ز
    زربين / سرو کوهی.
    زرمان / اسم تاريخی، از سرداران.
    زرهوا / » »
    زريزاد / » »
    زمانا / زمان (با تلفظ رايج در قديم) [البته معادل گيلکی زمان، زمات يا زِمِت است که هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گيرد.]
    زهار / فرياد
    زيار / اسم تاريخی، نام سلسله آل‌زيار مأخوذ از آن است.

    ژ
    ژيوير / فرياد.

    س
    سالۊک / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
    سراوان / نام روستايی است.
    سؤرخاب / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
    سليم / از پرنده‌گان.
    سۊخرا / اسم تاريخی.
    سۊرخانی / نام رودخانه‌ای بين گيلان و مازندران.
    سٚوريل / اسم تاريخی، از سرداران.
    سيالَک / پرسياوشان، گياه دارويی.
    سیاگالش / يکی از اساطير افسانه‌ای گيلکان کوه‌نشين و الهه نگاهبان دام‌ها و چارپايان. (البته اين اسطوره در مناطق جلگه‌ای، گاه چهره کمی منفی يافته و معروف است که چوپانان را سحر می‌کند و برای مدتی با خود به جای نامعلومی می‌برد. اما در کل، سياگالش، راهنمای رمه‌ها و چوپان‌های گم‌شده است.
    سياه‌گيل / اسم تاريخی.
    سيلاک / بارنده‌گی زياد.

    ش
    شاه‌ميران / اسم تاريخی.
    شراگيم / اسم تاريخی.
    شرفشاه / شاعر عارف و گيلکی‌سرای قرن هشتم هجری.
    شرمزن / اسم تاريخی.
    شروين / اسم تاريخی.
    شۊرۊم / مِه.
    شيرأسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
    شيرأسوار / =شيراسفار.
    شيرديل / شجاع با دل شير.
    شيرزيل / اسم تاريخی، قرن چهارم هجری.
    شيرٚج / اسم تاريخیع از سلسله کاکوان.
    شيرۊد / نام رودی در تنکابن، اسم مکان.
    شيرويه / اسم تاريخی.
    شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

    ف
    فاراب / اسم مکان، يکی از بلوک عمارلو.
    فرخان / اسم تاريخی.
    فرشوازگر / اسم تاريخی، لقب گيل‌بن‌گيلان‌شاه.
    فۊلۊق / يک گل آتش.
    فيرۊزان / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.

    ق
    قارن / اسم تاريخی، از ملوک باستانی شمال.
    قاينا / قانع، متقاعد.
    قهران / اسم تاريخی.

    ک
    کادۊس / اسم تاريخی، از اقوام باستانی گيلان.
    کارکيا / اسم تاريخی، از القاب سلسله کيايی. [کيا، به معنی بزرگ و فرمان‌روا بود، کارکيا اضافه مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گيلان به جای شاه به‌کار می‌رفته است.]
    کارن / =قارن.
    کاس‌آقا / پسر زاغ چشم.
    کاسان / نام دهکده‌ای ست.
    کاسک / اسم تاريخی.
    کاکۊ / اسم تاريخی، سلسله کاکوان يا کاکويه مأخوذ از آن است. اسم کوهی در اطراف سياهکل.
    کاکوان / اسم تاريخی، سلسله کاکوان.
    کاکۊشاه / اسم تاريخی.
    کاکۊی (کاکۊيه) / اسم تاريخی از سلسله کاکوان.
    کاکي / اسم تاريخی، از سرداران، پدر ماکان.
    کالنجار / اسم تاريخی، نام غريب‌شاه معروف.
    کالي / از شاهان.
    کاليجار / از القاب آل بويه.
    کامرۊ / اسم تاريخی، از بزرگان قرن پنجم هجری.
    کردويه / اسم تاريخی، از سرداران.
    کۊبار / باران کوه.
    کۊرتکين / اسم تاريخی، از سرداران.
    کۊرمۊش / » »
    کۊشيار / اسم تاريخی، کوشيار ديلمی، منجم معروف و صاحب آوزاه گيلانی.
    کۊشيج / اسم تاريخی، نام سلسله.
    کؤکبان / اسم تاريخی، از سرداران.
    کيا / اسم تاريخی، نام سلسله کيايی مأخوذ از اميرکيا است. [رجوع کنيد به کارکيا]
    کياشر / اسم تاريخی، از امرای موشايی يا کوشيج.
    کياملک / از مقتدرترين امرای سلسله هزاراسبی اشکوری بود.
    کيسۊم / نام محل.

    گ
    گشتام / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    گۊرگيل / اسم تاريخی، پسر گيلان‌شاه.
    گۊريگير / اسم تاريخی.
    گؤکيان / اسم تاريخی، از ديالمه.
    گۊلاز / افتخار، مباهات.
    گۊلاقا / نامی رایج برای مردان.
    گيل / قوم گيل.
    گيلاک / گيلک
    گيلان‌شاه / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    گيلداد / اسم تاريخی.
    گيلک / از قوم گیلک.
    گيلۊ / گيل
    گيلٚوا / باد شمال شرقی.
    گيليده / اسم تاريخی، پدر بويه.
    گيل ٚ لۊ / گیل.

    ل
    لاهيج / نام لاهيجان مأخوذ از آن است.
    لياشير / اسم تاريخی، از سرداران.
    ليسار / از رودهای گيلان است در شمال گرگانرود جاری است.
    ليشا / اسم تاريخی، از سرداران.
    ليشام / اسم تاريخی، قرن سوم هجری.
    ليما / اسم کوهی در حوزه تنکابن.
    لۊنک / اسم مکان، اسم آبشار (نيمه راه سياهکل-ديلمان) [البته نام درست اين آبشار، نه لونک فارسی‌شده! بلکه لونِیْ Loney می‌باشد. (اینجا رو بخونید.)]

    م
    ماز / نام کوهی ميان گيلان و مازندران.
    مازيار / اسم تاريخی، سردار معروف و ملی.
    ماکان / اسم تاريخی، سردار معروف.
    ماکرد / اسم تاريخی.
    ماناد / اسم تاريخی، پسر جستان از سلسله جستانيان.
    ماناذر / اسم تاريخی.
    ماندار/ اسم تاريخی، از سرداران.
    مرتيا / اسم تاريخی، از سرداران.
    مرداويج / اسم تاريخی، از شاهان زياری.
    مرزبان / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان [در واقع تمام مناطق گيلک‌نشين، چه گيلان و چه مازندران]
    مرزۊیه/ پدر مهیار دیلمی.
    مشيز / اسم تاريخی، از سرداران.
    مؤتا / از شاهان باستانی گيلان. [سردار سپاه ديلم در مواجهه با هجوم اعراب به سرزمين کاسپی‌ها، که گرچه در آن جنگ کشته شد، اما عراب نيز موفق به فتح سرزمين گيلکان نشدند.]
    مهیار/ شاعر قرن چهارم هجری.

    ن
    نسپر / از انواع پرنده‌گان جنگلی خوش‌آواز
    نؤبۊله / ساقه جوان درخت.
    نؤبيل / از محله‌های رشت.
    نؤدار / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    نۊمۊد / برازنده، درخور، جلوه.
    نيما / نام کوهی در شمال (يوش مازندران)، نام کوچک علی اسفندياری (نيما يوشيج) [«نيما يوشيج» نامی کاملا گِلِکی است. نيما، نام کوهی است در مازندران و يوش نيز نام محل تولد نيما است که با پسوند نسبت «يج» به «يوشيج» (در فارسی: اهل يوشيج) تبديل شده است.]
    نيمأکه / بزرگ و ريش‌سفيد. [نيماکه، در گويش بيه‌پيش، شريک و مورد تعاون نيز معنی می‌دهد. نيماکه‌گی: تعاون. شرکت.]

    و
    وارش / باران.
    واشک / عقاب تالابی، ازپرندگان تابستانی.
    والای / تلاطم.
    وردان / اسم تاريخی، از سرداران.
    ورگ / گُرگ.
    ورنا / نام باستانی و کهن گيلان. [در اوستا از سرزمين کاسپی بدين نام ياد شده است.]
    وشمگير / از شاهان زياری. [صورت گيلکی اصيل اين اسم وُشوم‌گير است. وُشوم، همان بلدرچين فارسی است. وشوم‌گير، پادشاه معروف آل زيار علاقه فراوانی به شکار اين پرنده داشت.]
    ولکين / اسم تاريخی.
    ونداد / »
    ونداسفان / »
    وهادان / »
    وَهرَز / اسم تاريخی، فاتح يمن در زمان انوشيروان.
    وهسۊدان / از شاهان سلسله جستانی.

    ه
    هرای / فریاد و فغان.
    هرۊسندان / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    هزارٚسف / اسم تاريخی. [شباهت زيادی با هزاراسپ (دارنده هزاراسب)، لقب ضحاک دارد]
    هۊسم / اسم مکان، نام قديم رودسر.

    ی
    ياور / کمک و همراه در امر کشت و زرع و هر کار ديگر.
    ياجين / دندانه‌های اره و داس.
    یۊش / نام مکانی در مازندران.

  • دريای خزر و خليج عربی!

    بزرگ‌ترين درياچه جهان، درياچه‌ای که در شمال ايران قرار گرفته و در ميان پنج کشور ايران، ترکمنستان، آذربايجان، قزاقستان و روسيه محصور است، در تمام دنيا و در تمام گفتگوهای بين‌المللی، Caspian Sea يا همان دريای کاسپين خوانده می‌شود. اما در کشور ما ايران، با نام‌های مختلف ديگری ناميده می‌شود که معروف‌ترين‌شان دو نام خزر و مازندران است. نام خزر، ساليان سال است که در داخل ايران بر اين درياچه که از فرط بزرگی آن را دريا می‌خوانند، نهاده می‌شود و نام درياچه مازندران هم نامی تازه‌ساخت و البته عجيب است که گاه مورد استفاده قرار می‌گيرد. بگذريم از اين‌که کشورهای حاشيه‌ای اين دريا هم هريک به نسبت سياست‌های قومی و نژادی خود نام‌های ديگری بر آن می‌نهند.

    caspian
    کاسپين، از نام قوم باستانی ساکن در حاشيه جنوبی اين دريا (درياچه) گرفته شده است که کاسپی ناميده می‌شدند. مردمانی شجاع که رنگ ويژهٔ کاس (سبزآبی) که در چشمان و در آرامگاه‌ها و لعاب سفال مردم منطقهٔ جنوب دریای کاسپین به وفور می‌توان دید، در نام آنها ردی از خود به جا گذاشته. هنوز هم در زبان گيلکی، به چشمانی اين‌چنين «کاس» يا «کاس ٚ چيشم» گفته می‌شود. مردمان کاس در گسترهٔ وسیعی در شمال و غرب ایران می‌زیستند و نسبتی نزدیک با دوران برنز دارند.
    اما، نام «خزر»، از نام قومی ديگر گرفته شده که در حاشيه شمالی اين دريا می‌زيسته‌اند.
    حال سوال اين است، وقتی يک شرکت انتشاراتی اطلس‌های جغرافيايی، در يکی از طرح‌های کتاب جديد خود، و تنها در داخل پرانتز، نام «خليج عربی» را در مقابل نام «خليج فارس» اضافه کرد، رگ غيرت تمام ايرانيان به جوش آمد و کار به جاهای باريک کشيد. و می‌دانيم که ساليان سال است که عرب‌ها، نام خلیج عربی برای نام خلیج تبليغ می‌کنند.
    اما، وقتی تمام جهان، يک‌صدا نام درياچهٔ مذکور را «کاسپين» می‌خواند که نام يکی از اقوام شمال ايران و کاملا ايرانی است، ما ايرانی‌ها، در اقدامی عجيب، نام يک قوم غيرايرانی را بر درياچهٔ کاسپين می‌گذاريم و حتی کار بدان‌جا می‌کشد که خيلی‌ها با شنيدن نام «کاسپين» تصور می‌کنند که واژه‌ای انگليسی می‌شنوند!
    مساله ستیز با خزرها نیست. مساله این پدیدهٔ عجیب است که حتی در ترجمهٔ‌ متون غیرفارسی به فارسی هم هر جا کلمهٔ کاسپین بوده باشد، به خزر ترجمه و تغيير داده می‌شود. این کار به این می‌ماند که شما در متون غیرفارسی هر جا ساسانیان دیدید در ترجمهٔ فارسی بنویسید ایران یا هر جا هگمتانه دیدید در ترجمه بنویسید همدان. اینجا حتی مردم را از این آگاهی که در جاهای دیگر جهان به این دریا چه می‌گویند محروم می‌کنیم.
    اين دوگونه‌گی در عمل گرچه در بين ما ايرانيان سابقه‌دار است، اما به اين شدت، عجيب می‌نمايد. چنانکه، اين‌جا که ديگر نيازی به اعتراض دسته‌جمعی و پتيشن و طومار امضا نمودن و محکوم کردن فلان وزيرخارجه و بهمان سخنگو نيست، و همه حرف حق را قبول دارند، خودمان، به دست خود، در نفی هويت خويش کوشيده‌ايم.
    در چنين وضعيتی، شکايت به که بايد برد؟

    پی‌نوشت: مسعود، در وبلاگ انگليسی خود، خيلی پيش از من در يادداشتی به اين مسئله اشاره کرده است. (زیر پست مسعود کامنت قدیمی من با انگلیسی به شدت غلط مشهوده!)

    پی‌نوشت دوم: در نقشهٔ امپراتوری ترکان در نواحی اروپا، آسیا و آفریقا که در سال ۱۷۲۰ و در نورنبرگ منتشر شد نام دریای شمال به این زبانها آمده:

    ۱. دریای کاسپی یا هیرکانی
    ۲. دریای گیلان (روسی)
    ۳. دریای گیلان (پارسی)
    ۴. قلزم دنگیز (ترکی)
    ۵. بحر قلزم (عربی)
    ۶. سالیان و باکو (محلی)
    (منبع: گیله‌وا، ش۱۳۸، ص۲۰)

    در همین باره:
    نام دریای شمال ایران «کاسپی» است.
    بررسی تطبیقی رژیم حقوقی بزگترین دریاچه های جهان و دریای خزر /کسپین/نام های دریاچه خزر
    نام‌های دریای کاسپین (انگلیسی)
    تاریخ و نام دریای شمال ایران؛ گفت وگو با دکتر عنایت الله رضا.

  • پیشاشؤگب

    فارسی: چندی پيش دو وبلاگ با نامهای شورم و ورگ را به‌راه انداخته بودم تا در اولی به مسائل گوناگون پيرامونِ خلق خودم، يعنی گيلک بپردازم و در دومی به ادبيات گيلکی پرداخته شود.

    پس از به‌دست‌آوردن تجربه‌هايی چند، تصميم گرفتم که اين دو وبلاگ را در هم ادغام کنم، تا تمرکزم بر روی کار بيشتر شده و پايگاهی منسجم در اينترنت برای گيلکان به‌وجود آورده باشم.

    همانگونه که در عنوان سايت میخوانيد، اينجا، جایی برای «ادبيات و فرهنگ و غيره‌»ی گيلکهاست. دور از خودبینی و بی فروتنی بیهوده، به جرات میتوانم ادعا کنم که اينجا اولین و تنها پايگاه ادبيات و فرهنگ گيلکی در اينترنت است. [اين ادعا در سال ۲۰۰۵ مطرح شد. ولی خوشبختانه امروز فضای مجازی پر از منابع جالب و موثر گیلکی است. /توضیح ورگ در تاریخ مارس ۲۰۲۲] که اميدوارم تابه‌آخر اينظور نماند. اما تا آن روز، قرار بر اين است که اينجا تريبونی برای ادبيات و فرهنگ گيلکی باشد. شعر و داستان گيلکی. تازه‌های نشر و موسيقی گيلکی و ساير مسائل فرهنگی. و اما آن «غيره»، امکانی‌ست برای اینکه گهگاه به مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سياسی گيلکها نيز بپردازم.

    پس از امروز، ورگ، کار خود را آغاز میکند و بد نيست متن زير را به عنوان مانيفست ورگ به حساب آوريد:

    0) ورگ (/vərg/) واژه‌ای گيلکی‌ست، به معنی گرگ. همان حیوان وحشی و دوست‌نداشتنی! نامی‌ست برای من و این وبلاگ. پس آن را با «ولگ» به معنی برگ اشتباه نگيريد. ورگ بودن من به گرگی که علامت پان‌ترک‌هاست هیچ ربطی ندارد. ورگ واژه‌ای کهن و مشترک میان بسیاری زبانهای هندواروپایی‌ست. ریشه‌اش در نیای زبانهای هندواروپایی و به صورت /wer-/ است؛ یک پله پایینتر و در نیای زبان ژرمنی wargaz و به معنی یاغی و چموش بوده، و کمی بعدتر در زیرشاخه‌های زبان ژرمنی همچون انگلیسی باستان (wearh یا wearg یا werg)، انگلیسی میانه (wari یا weri)، ساکسون باستان (warg یا warag، نام یک گرگ دشمن و وحشی در یک قصه‌ی اسطوره‌ای)، هلندی باستان (warg)، هلندی میانه (werch یا warch)، هلندی (warg)، آلمانی بالای باستان (warg)، آلمانی بالای میانه (warc)، اسکاندیناوی باستان (vargr)، ایسلندی (vargur)، زبان مردم جزایر فارو (vargur)، سوئدی (varg)، دانمارکی (varg)، انگلیسی (warg)، فنلاندی (varas)، استؤنیایی (varas) و نیز در افسانه‌های اسکاندیناوی از خودش ردپا به جا گذاشته و حتا به کلمه‌ی هیرکانی هم رسیده و در زبان گیلکی با تلفظ /vərg/ به دست ما رسیده: گرگ، جانوری وحشی و در عین حال اجتماعی. رفت و برگشت بین انسان/گرگ، و به طور کلی رفت و برگشت بین انسان/حیوان و انسان/طبیعت چیزی‌ست که این روزها اغلب از آن گریزانند. انسانها دوست دارند در قلمرو انسان بودن باقی بمانند به جای اینکه گاه موجوداتی مثل سگ، اسب، گرگ یا درخت باشند. تازه اگر همین را توهین قلمداد نکنند! شاید به همین دلیل است که کمر به نابودی همه چیز بسته‌ایم. هرچه بیرون از قلمرو تنگ ما، توهین‌آمیز و شایسته‌ی خراب کردن است!

    1) ورگ يک سايت/وبلاگ شخصی نيست، اما توسط يک فرد اداره میشود. ورگ نشريه‌ای چندرسانه‌ای با سردبيری يک فرد است که منتشرکننده‌ی آثار خود و ديگران (شاید شما) در حوزه‌ی ادبيات و فرهنگ و مسائل مربوط به گيلکان خواهد بود و لاجرم سليقه و تفکر سردبير در گزينش و چينش اين آثار تاثير خواهد داشت.

    2) سردبير ورگ در کشور ايران زندگی میکند و ورگ به طور کامل در چارچوب قوانين جمهوری اسلامی ايران کار خواهد کرد.

    3) خوانندگان ورگ، گيلکان هستند و نیز آنهایی که تمايل به آشنايی با فرهنگ و هويت گيلک دارند.

    4) مطالب ورگ، ميانگينی از پژوهش و آفرينش است که در قالبی نيمه‌روشنفکری/نيمه‌عام و با رويکردی ژورناليستی منتشر خواهد شد.

    5) ورگ ناسیونالیست و پان نیست و برای سعادت مردمش، آرزوی هیچ دولت-ملت حاضر و غایبی را به دل ندارد. دولتها خود را ملت معرفی میکنند حال آنکه مرزهاشان ملتها را تکه-تکه میکند. به همین دلیل به جای کلمه‌ی ملت یا Nation که حسابی دستمالی‌شده است و نیز به جای کلمه‌ی قوم که توسط دولتها به گروه‌های ملی/قومی رنگارنگ درون مرزهاشان گفته میشود تا کلمه‌ی ملت برای دولت باقی بماند، تنها دو کلمه‌ی مردم و خلق در فارسی و گیلکی باقی میماند که اولی چندان بار قومی و ملی نداشته و به جمعیتی از آدمهای دارای تاریخ و زبان و فرهنگ و سرزمین مشترک برنمیگردد. بنابراین من از خلق (خلک) استفاده میکنم که از قضا در شعر برخی شاعران گیلک (شیون فومنی و محمدولی مظفری) هم استفاده شده است.

    برای تماس با ورگ از این آدرس استفاده کنید: nobodyvrg@gmail.com

    این متن در ۱۲ مارس ۲۰۱۵ ویرایش و تکمیل شد.
    این متن در ۲۲ مارس ۲۰۲۲ ویرایش شد.

    گیلکی: دامیشک دۊته وبلاگ راتؤدأبوم  شورم ؤ ورگˇ نؤمي کي اولي مئن می خلق یعنی گیلک ٚ مسائل أجي بنویسم ؤ دومي مئن گيلکي ادبیات أجي.

    باموته بؤنˇ پسی، تصمیم بیتم اي دۊ ته وبلاگ-ه تۊیٚمأکۊنم تا مي تمرکؤز مي کارˇ سر ویشترأبۊن ؤ یٚکته بقایده جیگه چأکۊنم اینترنتˇ مئن، گیلکؤن ئبه.

    هۊتؤ کي اي جیگه تیترˇ مئن خؤنده تينين، ئره «گیلکؤنˇ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ غیره» جیگه‌أ. فیس ؤ ئفاده أجي دۊر ؤ بي هأچي فۊرۊتني، یارنم بۊگؤم کي اينترنت ٚ مئن، ئره أول جیگه‌أ کي گیلکی ادبیات ؤ فرهنگˇ وأسي کار کؤنه ؤ خالی هینه. [اي ادعا سال ۲۰۰۵ مطرح بۊبؤ. ولي دسخۊش کي اي رۊزؤن اينترنت ٚ دل پۊر پۊر ٚ جالب ؤ کارا سربسؤنه. /ورگ ٚ واشکاف ۲۰۲۲ مارس ٚ مئن.] کي نأجه دأنم تا سراخره هیتؤ نۊمؤنه. أمما تا اۊ رۊز تا، قرار اینه کي ئره گيلکي أدبیات ؤ فرهنگ ئبه بۊبۊن یکته تيريبۊن. گیلکي شئر ؤ قصه، گیلکي نشر ؤ مۊزیک ٚ  تازه چئن ؤ باخي فرهنگي مسائل ؤ أمما اۊ «غیره» یکته امکانه تا گاگلف گیلکؤنˇ اجتماعی ؤ اقتصادي ؤ سیاسي مسائل ؤ مؤشکلؤن أجي بنویسم.

    پس ایمرۊ ورگ خۊش ٚ  کار-ه سرأگینه ؤ بد نئه اي وؤت-ه ورگ ٚ  مانیفست بگيرین:

    0) ورگ (/vərg/) یکته گیلکي کلمه‌أ گۊرگ ٚ  معني. هۊ وحشي ؤ خۊشندأشتني جؤنور! یٚکته نؤمه مئبه باني اي وبلاگ ئبه. پس اۊن-ه دار ٚ  ولگ ٚ همرأ اشتبا نگيرين. مي ورگ بؤن، پانتۊرکؤنˇ گۊرگˇ علامت-ه ربط ندأنه. ورگ یکته قدیمˇ کلمه ایسه کي خئلي هیندؤرۊپایي زوانؤنˇ مئن مؤشترکه. اینˇ بنه هیندؤرۊپایی زوانؤنˇ نتاجˇ مئن /wer-/ ایسه؛ یته پلله جیرتر ؤ ژرمني زوانˇ نتاجˇ مئن wargaz دبۊ کي يٚاغي ؤ چمۊش معني دأ ؤ أننی بأزۊن ژرمني زوانˇ خالؤنˇ مئن: دئبارˇ اینگیلیسي (wearh یا wearg یا werg) ؤ مئنه اینگیلیسي (wari یا weri) ؤ دئبارˇ ساکسؤن (warg یا warag، یکته اؤسانه مئنˇ دۊشمند ؤ وحشي ورگˇ نؤم) ؤ دئبارˇ هؤلندي (warg) ؤ مئنه هؤلندي (werch ىا warch) ؤ هؤلندي (warg) ؤ دئبارˇ جؤر آلماني (warg) ؤ مئنه جؤر آلماني (warc) ؤ دئبارˇ ئسکاندیناوي (vargr) ؤ ایسلندي (vargur) ؤ فارؤ مئنپۊشتأنˇ خلقˇ زوان (vargur) ؤ سؤئدي (varg) ؤ دانمارکي (varg) ؤ اینگیلیسي (warg) ؤ فنلاندي (varas) ؤ استؤنیایي (varas) ؤ باني اسکاندیناوي اؤسانأنˇ مئن خۊشˇ جي پاماله بنأ ؤ حتی فرسه به هیرکاني کلمه ؤ گیلکي زوانˇ مئن /vərg/ واگۊیه همرأ فرسه أمئه دس: ورگ، یٚکته وأشي جؤنور ؤ هم أني اجتماعي جؤنور. آدم/ورگˇ مئن شؤن-أمأن ؤ اصلا آدم/جؤنور ؤ آدم/طبیعتˇ مئن شؤن-أمأن یکچئه کي اي رۊزؤن ویشتري اۊن أجي بۊرۊجنن.  آدمؤن خۊش دأنن آدم بؤنˇ سامؤن بۊمؤنن تا اینکه گاگلف سک ؤ أسب ؤ ورگ یا دارˇ مۊرسؤن دۊبؤنچي بۊبۊن. تازه أگه هین-ه تؤهین نگیرن! شاید هینˇ وأسئه کي کمر دبستیم همه‌چي-ئه بیپا گۊدن ئبه. أمئه آدم بؤنˇ تسکˇ سامؤنˇ جي هرچي بیرین بۊمؤنه، تؤهینه ؤ خأ اۊن-ه بیپا گۊدن.

    1) ورگ یٚکته شخصي جیگه/وبلاگ نئه، أمما یک نفر فرد این-ه اداره کؤنه. ورگ یکته چنرسانه نشريه‌أ یک نفر ٚ سردبیري جي کي خۊش ؤ دیگرؤن (بلکی‌م شمه) کارؤن-ه گیلکؤنˇ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ باخي مسائل أجي نشر کؤنه؛ پس سردبیرˇ سلیقه ؤ فکر، اي کارؤنˇ دؤجئن ؤ دچئنˇ سر ماله نئنه.

    2) ورگˇ سردبیر ایرانˇ مئن نیشته ؤ ورگ  ايران ٚ اسلامي جؤمۊري زاکۊن-ه رعایت کؤنه.

    3) ورگˇ خؤندنکسؤن، گیلکؤنن ؤ اۊشؤني گه خأنن گیلکˇ فرهنگ ؤ هؤویت-ه بشناسن.

    4) ورگˇ مطالب، هامۊجش ؤ چأگۊدنˇ مئنه-أ گینه ؤ نیم‌رؤشنفکري/نیم‌مردۊمي ؤ ژۊرنالیستي کردٚکار ٚ  همرأ نشر بنه.

    5) ورگ ناسۊنالیست ؤ پان نئه ؤ خۊش ٚ مردۊم ٚ خۊشبختي وأسي، هیچ دۊبؤ ىا دنه‌بؤ دؤلت-ملت ٚ  ناجه-أ بدیل ندأنه. دؤلتؤن خۊشؤن-ه معرفي کؤنن ملت؛ ایسه چي؟ ایشؤن ٚ مرزه کي خلقؤن ؤ ملتؤن-ه تکس-تکس کؤنه. هینˇ وأسی ملت یا Nation کلمه جا کي پۊر شندره بۊبؤ باني قؤمˇ کلمه جا کي دؤلتؤن خۊشؤنˇ مرزؤنˇ مئنˇ ملتؤن-ه ايتؤ دۊخؤنن تا ملتˇ کلمه-أ بنئن خالي خۊشؤنئبه بۊمؤنه، خالي دۊ ته کلمهٔ مردۊم ؤ خلق، فارسي ؤ گیلکي مئن مؤنه کي أولي قؤمي ؤ ملي معني ندئنه ؤ نشأنه یک جرگه مردۊم-ه کي کسؤنأجي تاریخ ؤ زبؤن ؤ فرهنگ ؤ سامؤن دأنن مردۊم دۊخؤندن. پس مۊ خلق-ه کاراگينم کي أمئه شائرؤنˇ شئرˇ مئن (شئیون فؤمني ؤ مأمولي مظفري) ني بمأ دأنه.

    ورگˇ همره تماس بگيرین: nobodyvrg@gmail.com

    ای وؤت، 2015 مارس 12 دچینواچین ؤ کامل ببؤ.
    اي وؤت ۲۰۲۲ مارس دۊمرته تکميل بۊبؤ.

    English: “Varg” is a Gilaki word meaning “wolf”, the wild and disliked creature, which is me! Therefore, it should not be confused with “valg” -another Gilaki word- meaning “leaf”.
    Varg is not a personal website/weblog, but is directed individual.  Actually, Varg is a multimedia publication whose sole editor will publish his own works as well as the works of others in the realm of literature, culture, and issues related to the Gilaks. Inevitably, its editor’s taste and reflections will influence the selection and arrangement of the material.
    Varg is not a professional  journal  and may publish any material from any area relevant to the literature, culture and society of the Gilaks. Varg is also willing to publish the works and articles of others.
    Varg’s addressees are first and foremost the Gilaks themselves, and also those who are eager to become familiar with the Gilak culture and identity.
    Varg’s content is a combination of research and creation, which will be published according to an intellectual/general standard—with a journalistic approach.
    To contact Varg you can use the following email address: nobodyvrg@gmail.com