برچسب: رشت

  • ناسیونالیسم در ناسیونالیسم؛ تکه‌هایی پراکنده درباره‌ی گذشته و اکنونِ «رشت» و حواشیِ پیرامونش

    این متن نوشتهٔ سید فرزام حسینی روزنامه‌گار ساکن رشت است که پیشتر در شمارهٔ نهم نشریهٔ قاف (چاپ فومن) چاپ شده و حالا برای بازنشر به وبلاگ ورگ سپرده شده.

    یکم) نوشتار پیشِ رو، درباره‌ی رشت است و نوعی از برخورد ناسیونالیستی با آن، شهری که این سال‌ها و ماه‌ها و روزها، بسیار درباره‌اش شنیده‌ایم و خوانده‌ایم، شهری که در رسانه‌های رسمی و غیررسمی، جایی برای خودش پیدا کرده و مطبوعات کاغذی و مجازی، صفحاتی را به اکنون و تاریخش –و بیشتر تاریخش البته- اختصاص می‌دهند، و دیده و ندیده، چیزهایی درباره‌اش، درباره‌‌ی «جذابیت‌های پنهان و آشکارش» می‌گویند و می‌نویسند، آیا چنین توجهی، چنین به اصطلاح رسانه‌ای‌شدنی، خوب نیست؟ آیا فرصتی برای رشت، و به‌طریق اولی، اهالی این شهر نیست؟ بگذارید اندکی از مسئله فاصله بگیریم و سپس، دقیق‌تر به آن بازگردیم، بگذارید پیش از آن‌که به استقبالِ ستایش‌های بی‌کران این سال‌ها و ماه‌ها و روزها برویم، کمی عقب‌تر بایستیم و مسائلی را پیرامونِ رشت با هم مرور کنیم.

    (بیشتر…)
  • میلاد زخم: پیشنهاد کتاب برای خوندن

    یکی از کتابهایی که در مورد جنبش انقلابی جنگل و تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران در گیلان باید خونده بشه کتاب ارزشمند میلاد زخم نوشته خسرو شاکریه که از جهت فراگیری مشاهده و مطالعه اسناد و نامه نگاری ها و وسعت دید پژوهشگر در این زمینه یک نمونه بی مثاله. این پژوهش ضمن نگاه انتقادیش به تاثیر و نقش اتحاد جماهیر شوروی در سرنوشت جمهوری گیلان و به طور کلی وضعیت ایران، از بلای رایج چپ‌ستیزی و در افتادن به ورطه روایتهای ایدئولوژیک استالینیستی از یک طرف و روایتهای حکومتی از طرف دیگه، در امان مونده و خوشبختانه گستره وسیغی از اسناد و منابع فارسی و روسی و انگلیسی و فرانسه رو به خدمت خودش گرفته.

    برای اینکه هم لذتی برده باشیم از بریده‌ای از این کتاب و هم شاید تشویقی بشه برای خوندن کاملش، چکیده‌ای از فصل اولش رو اینجا نقل میکنم که به نوعی تصویرگر فضای سربرآوردن جنبش جنگل در گیلان پس از مشروطه ست. فقط این توضیح رو بدم که نوشته‌های درون [ ] توضیحات ورگ و نوشته‌های درون { } توضیحات پایان فصل از طرف نویسنده کتابه. (بیشتر…)

  • چند نکته در حاشیهٔ یک ادعا

    مجلهٔ قاف در گفتگو با م.پ. جکتاجی (مدیر مسئول نشریهٔ گیلان شناسی گیله وا) این چند سطر را به نقل از ایشان منتشر کرده:

    «قبل تر ها هرکسی از هر نقطه از گیلان به رشت می آمد گویش رشتی را می دانست؛ چون رشت مرکز استان بود و محل داد و ستد و مرکز اداری و فرهنگی. در نتیجه، رشتی تبدیل به لهجه ی معیار شده بود. مردمانش به زبان گیلکی رشتی صحبت می کردند و دیگران هم که می آمدند یاد می گرفتند و اگر روزی یک نفر رودسری با یک نفر فومنی برخورد می کرد و مشکل بود با هم گیلکی صحبت کنند لاجرم رشتی حرف می زدند»

    (فصلنامه فرهنگی‌اجتماعی قاف، سال اول، بهار ۹۶، شماره‌ی ۳،صفحه‌ی۲۹. ریشه ها و تیشه ها. گفت و گو با محمدتقی پوراحمد جکتاجی)

    این چند سطر ادعاهایی را دربارهٔ زبان گیلکی مطرح میکند که به دو دلیل نباید در مقابل آن سکوت کرد. اول اینکه این ادعا کاملا خلاف واقعیت اجتماعی و تاریخی ما گیلکان است و دوم اینکه این ادعای غیرواقعی به نوعی زمینه‌سازی برای هدفی است که برخی از تلاشگران عرصهٔ گیلان شناسی در مرکز استان مدتهاست سر در پی آن دارند: انتخاب لهجهٔ رشتی به عنوان لهجه یا گویش معیار گیلکی.

    پیشتر بارها و بارها از جمله در یادداشت «بسگانگی در زبان گیلکی» و در نقد ایدهٔ قدیمی گویش معیار نوشته ام؛ اما اینجا فقط به ذکر چند نکته در ارتباط با این پاراگراف از حرفهای استاد عزيزم جناب جکتاجی بسنده میکنم. (بیشتر…)

  • معامله‌ای بر سر روح شهر رشت.

    کلانشهر باران۱

    مجسمهٔ میرزا کوچک، چریک جنگلی و قهرمان مشروطه از میدان شهرداری رشت به جایی دیگر منتقل شد. این جابجایی کوچک و شاید چند صد متری، نماد تحولی بزرگ است.
    تحولی که پروژهٔ پیاده‌راه‌سازی تنها بخشی از آن است. تلاش فعالان فرهنگی رشت برای آنچه که “برند سازی” برای شهر نامیده میشود (به اینجا، اینجا و اینجا نگاه کنید) و پیش‌بینی میشود که به زودی به شهرهای دیگر گیلان و غرب مازندران هم سرایت کند، ذوقزدگی مفرطی را پدید آورده که فعلاً چشمان منتقدان را به پلک فروبستن واداشته است. این ذوقزدگی در حدی است که حتی مجلهٔ گیله‌وا هم به منتقدان این موج توسعه در رشت تاخته و از توسعه‌های آمرانه ستایش کرده است. (بیشتر…)