برچسب: نؤم

  • آقادار

    حرمت به طبیعت و درخت، کم و بیش بین تمام اقوام ایرانی مطرح بوده و هست. این گاهی به شرک و گاهی هم از سوی روشنفکران عصر ما از جمله نیما یوشیج به مظاهری از عقبماندگی و جهل تعبیر شده است. قطع درختی عظیم با انگیزه‌های دینی و برای مبارزه با شرک در یکی از ایالات ایران به دستور یکی از خلفای بغداد، در تاریخ آمده است. در سال‌های اخیر نیز صدور دستور قطع چندین درخت موسوم به «آقادار» از سوی مقامات رسمی در گیلان به بهانه‌ی مبارزه با خرافه‌پرستی و جهل در مطبوعات نقل شده است.

    آقادار. مازندرؤن جؤرده مئن. سربس: www.panoramio.com/photo/41038028
    آقادار. مازندرؤن جؤرده مئن. سربس: www.panoramio.com/photo/41038028

    از دیدگاه ما اصطلاح آقادار با جزء اول «آقا» و جزء دوم «دار» به معنای درخت، سوءتفاهمی چشمگیر را در گیلان و مازندران پدید آورده است، تا آنجا که سعی ما در این نوشتار کوتاه، صرف کاستن از ابعاد همین سوءتفاهم شده است. (بیشتر…)

  • جؤرپشته

    يکی از اهداف بلندمدت ورگ، واکاوی نام‌واژه‌های گيلکی و رديابی تحريف‌های انجام‌گرفته در اين نام‌واژگان است.
    نيما فريد مجتهدی، رفيق هميشه‌ی ورگ، بيشترين سهم را در اين تلاش دارد و هم‌او در ادامه‌ی دو يادداشت پيشين خود (در ارتباط با نام‌واژه‌های جؤرده و جؤردشت) اين‌بار با ارائه‌ی دو سند تاريخی در جهت اثبات بيش از پيش گفته‌های خويش برآمده است. يادداشت حاضر به همراه تصوير دو سند نام‌برده، دست‌رنج نيما فريد مجتهدی‌ست که با هم می‌خوانيم.

     

    نگارنده پیش از این در دو نقد در رابطه با نام‌واژه‌های جؤرده (جواهرده رامسر) و جؤردشت (جواهردشت سیاهکلرود) سعی نمود، ادله و منابع مکتوب و مستندی برای رد فرضیاتی که سعی در توجیه نام‌واژه‌های تحریف‌شده‌ی جواهرده و جواهردشت داشت، ارایه نماید. هرچند منابع ارایه شده در این نقدها دارای اعتبار تاریخی و علمی بود، ولی متاسفانه به دلیل این که نگارنده به اسناد تاریخی به ویژه سندهای ملکی تاریخی روستاهای جؤرده و جؤردشت دسترسی نداشت، نتوانست علاوه بر آن منابع تاریخی، سندی دست اول نیز ارایه کند. اما وقتی به مطالعه‌ی اسناد مبادله‌ی املاک در شهر لاهیجان مربوط به دوره‌ی قاجار مشغول بودم، در چند سند مالکیت نکته‌ای توجه مرا به خود جلب نمود که انگیزه‌ی اصلی نوشتن این مطلب در رابطه با نام‌واژه‌ی جواهر‌پشته در شهر لاهیجان، که گویا دچار سرنوشتی مشابه با جؤرده و جؤردشت بوده، گردید. (بیشتر…)

  • واکاوی نامواژه‌ی سُماموز (سماموس)

    گيلان جان، ايلميلی سورخ ِ قبايه
    سُماموس تی چومه، دؤلفک تی پايه
    هزاران گب داره تی کاس ِ دريا
    بنازم تی چومه، تی دست و پايه
    م.مَندج

     

    نمایی از سُماموز از جاده هألی‌دشت به خسیل‌دشت
    نمایی از سُماموز از جاده هألی‌دشت به خسیل‌دشت

    مقدمه
    کوه سُمامُوز (سماموس) با ارتفاع 3703 متر، يک طاقديس مرکب و رورانده می‌باشد که توسط دره‌های رودخانه‌های پولرود [پولؤرود]، کاکرود، کَشکی، اژدهارود، سُموش و خشکه‌رود زهکشی می‌شود. اين کوه تنها قله‌ی بالای 3000 متر البرز می‌باشد که کمترين فاصله را با دريای کاسپين دارد. کوه سُمامُوز به علت ارتفاع زياد و جهت پر شيب آن که در سمت دريای کاسپين می‌باشد، از تمام مناطق شرق گيلان به صورت یک توده‌ی منفرد قابل رويت است. اين مطالعه با به‌کارگيری منابع و تلفيق نتايج آن‌ها سعی در ارائه‌ی يک واکاوی منسجم در مورد نام‌واژه کوه سُمامُوز دارد. (بیشتر…)

  • کالبدشکافی دغدغه‌ی يک پژوهشگر

    اشاره:
    با خواندن نسخه‌ی الکترونيکی مقاله‌ی «مشکلی به نام جواهرده يا ده جواهر» هفته‌نامه‌ی موج شمال در وبلاگ موج شمال در رابطه با نام‌واژه‌ی جؤرده (جواهرده) لازم دانستم نکاتی چند را در رابطه با اين مقاله در اين نقد بازگو نمايم. تا شايد اين شفاف‌سازی، هم براي نويسنده‌ی محترم مقاله مفيد واقع گردد، که به گفته‌ی خودشان دغدغه‌ی چندين‌ساله‌ی ايشان است و هم‌چنين يادآوری دوباره‌ای باشد درباره‌ی نام‌واژه‌های تحريف شده در زبان گيلکی و اصرار در کاربرد اين گونه تحريفات که به طور حتم در آينده به نفع زبان و هويت گيلکان نخواهد بود.

    جؤرده
    جؤرده

    بحث:
    مقاله‌ی مورد نظر حول سه فرضيه‌ی عمده در رابطه با نام‌واژه‌ی جؤرده مي‌باشد. که قبل از پرداختن به نقد، اشاره‌اي به اين سه فرضيه‌ی نويسنده را لازم مي‌دانم.
    (بیشتر…)

  • جؤردشت آری، جواهردشت خیر!

    نقدی بر کتاب جغرافیای تاریخی اشکورات با نگاهی گذرا به جواهردشت

    پیشگفتار:
    «بازیابی معانی و چگونگی نام‌گذاری واژه‌های جغرافیا کار پیچیده و دشواری است. توشه‌ای از دانش زبان‌شناسی، جغرافیا، تاریخ، جغرافیای تاریخی، دیرین‌شناسی، گیاه‌شناسی و جز این‌ها می‌خواهد. که بی‌تردید بایسته‌ی کاری گروهی است. بسیاری از این نام‌واژه‌ها از یک سو در بستر دگرگونی‌های زبانی رنگ باخته‌اند و یا در گذرگاه‌های گفتاری گونه‌گون شده و با گذشت سده‌ها و هزاره‌ها، بن‌مایه‌های خود را از دست داده‌اند و می‌توان گفت که لایه‌هایی از فراموشی و گمشدگی بر بدنه‌ی آن‌ها تنیده شده است و هم‌چنین از سوی دیگر توسط اهمال برخی دست اندرکاران و برخی افراد متصدی فرهنگی تغییر یافته‌اند. و ما نیز این واژه‌های نهان شده در لفاف زمانه را بر زبان می‌رانیم بی آن‌که از معانی آن چیزی بدانیم. با واکاوی این نام‌واژه‌ها می‌توانیم به برش‌های زیبای فرهنگ پیشینییان دست یابییم. از چگونگی نگاه و نگرش آنان به طبیعت و تاریخ و اسطوره، باورهای دینی و پیوندهای گوناگون فرهنگی آگاه شویم. بر ماست که در این راه از شیفتگی و ساده‌انگاری بپرهیزیم چون ره‌آوردی جز کژراهه ندارد.» (ایرج شجاعی‌فرد، گیله‌وا شماره ۲، صفحه‌ی ۱۵، با کمی تغییر)

    جؤردشت
    جؤردشت

    (بیشتر…)

  • نام‌های گیلکی

    این مجموعه، که برای نخستین بار در ورگ به این صورت منسجم منتشر میشود، مجموعه‌ی نام‌های گیلکی‌ست که اولین بار پوراحمد جکتاجی در «گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی» (چاپ 1366) در مقاله‌ای با عنوان «نام‌های گيلانی» منتشر کرده است به علاوه‌ی نام‌های گیلکی که سحر اخوان در روزنامه‌ی گیلان امروز منتشر کرده (که منبع دقیق را نمیدانم) و نیز برخی نام‌ها که خودم به فهرست افزوده‌ام. توضیحات داخل قلاب [] از من است و این فهرست به تدریج به‌روز می‌شود؛ پس شما هم اگر نامی در ذهن دارید به همراه توضیح در بخش نظرها (گب) بنویسید.

    یک توضیح مهم که باید به این مجموعه اضافه کرد این نکته ست که تقسیم نامها به دو گروه زنانه و مردانه چندان راه و روش درست و منطقی نیست و در زبان ما گیلکی جنسیت نمود و حضور دستوری و زبانی نداره و خیلی از نامها هم نه زنانه و نه مردانه هستن و بیشتر به یک ویژگی یا فضیلت اشاره دارند که انسانی ست و بودنش در هر انسانی چه مرد و چه زن، زيباست. پس در انتخاب نام برای فرزندان خودتون و یا برای خودتون به این نکته دقت کنید.

    لاکو

    نام‌های دختران

    آ-آلف
    ابچين / کاغذهای شفاف و بسيار نازک رنگی.
    اییل / پری شاهرخ،نوعی پرنده.
    اارسو / اشک (غم و شادی)
    اکوله / از انواع برنج.
    أللاتیتي / مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
    اليزه / اسم مکان، محلی در رودبار.
    امؤله / دختر اشتاد ديلمی که بنای شهر آمل منسوب به اوست.
    امۊج / آموخته، خوگرفته.
    امۊلای / پروانه.
    انگاره / تهيه و تدارک.
    أياز / شبنم.
    ايسپيلي / گياه گل‌دار آدونتيس تابستانه.

    ب
    برفانک / پرنده‌ای از انواع سهره.
    برفانۊ/ =برفانک
    برفين / =برفانک
    بي‌بي / کرم ابريشم.
    بينه / گياه معطر، نعنا.

    پ
    پاپؤلي / پروانه.
    پامچال / گل معروف.
    پَرزَه / آهو.
    پلهام / گل صورتی و سفيد با مزه بادام تلخ و ميوه سياه.
    پۊرسۊ / پرنور.
    پيتۊنٚک / پونه، گياه معطر.
    پيندٚره / گياه دارويی، پنيرک.

    ت
    تاگيره / از سبزی‌های صحرايی و خورشتی.
    تال / از گیاهان شبيه به نیلوفر.
    تاله / هوس، ميل.
    تايه / ابريشم تابيده.
    ترمی / مه
    تلايه / صبح خيلی زود.
    تۊرنگ / قرقاول.
    تۊنگ / النگو، از انواع درختان شمال.
    تۊنگۊله (تونگولی) / تلنگر.
    تیاور / یار و یاور تو.
    تيتي / گل، شکوفه.
    تيتيپري / دختر قرامحمدچپک، همسر خان‌احمد لاهيجی.
    تيشين (تیشينا) / مال تو.

    چ
    چاپلا / کف زدن از روی شادمانی.
    چرين / از پرنده‌گان.
    چمپا / از انواع برنج، خوش‌بو.
    چۊلي / چکاوک.
    چيره / چهره، رخسار.
    چيرٚی / از انواع سهره.
    چيکا / نام پرنده.

    خ
    خؤجير / خوب.
    خۊرتاو / مشرق، زمين رو به آفتاب.
    خۊرتؤ / »
    خۊرته / »
    خۊري‌سۊ / اسم تاريخی، خواهر اميره ساسان گسکری فرمان‌روای گيلان. معشوقه و همسر شرفشاه دولايی، شاعر گيلکی‌سرای قرن 8 ه.ق. نور و اشعه خورشيد.

    د
    دؤجين (دؤجينا) / دست‌چين، انتخاب. [الف پايانی دوجينا، به احتمال زياد پسوند نسبت است. «ا» يکی از پسوندهای معروف نسبت در گيلکی است.]
    ديل‌زنش / مطابق ميل و دل‌خواه.
    ديل‌سۊج / دل‌سوز
    ديل‌سۊجه / »
    ديلمای / زن ديلمانی.

    ر
    راپا / منتظر.
    رافا / »
    راکه / چوب نازک و قابل انعطاف، ترکه.
    رزِ وۊشه / خوشه انگور.
    رٚمٚش / پرچين اطراف مزارع و باغ‌ها.
    رۊجا / ستاره.

    ز
    زٚرٚج / کبک.
    زرکا / از انواع مرغان آبی.
    زفه / جوانه درختان.
    زۊپه/ جوانه.
    زيته/ جوانه.
    زيبه / از پرنده‌گان.

    س
    ساره / ستاره.
    سئچۊمه / سياه‌چشم.
    سَلَمبار / چشمه‌ای گوارا در اشکورات.
    سۊجان / سوزان.
    سۊرخِ‌ ٚ جۊل / صورت گل انداخته.
    سۊنه / توت وحشی.
    سيتکا / مرغ مينا.
    سيتي / سار.
    سي‌ده / اسم تاريخی، زن فخرالدوله بويه‌ای و خواهر شهرياربن قارن.
    سيکيه / از پرنده‌گان صحرايی.
    سيمبر / ميدان دلگشا و مصفا.
    سئب‌گۊل (گل سيب)

    ش
    شامار / ملکه، بهترين مادر.
    شاناز / اسم تاريخی، شاهزاده خانمی از آل‌بويه.
    شروين‌دؤخت / اسم تاريخی.
    شۊرۊم / مه صبحگاهی.
    شۊکا / برزه، نام کوچکترين گوزن ايران که در جنگل‌های گيلان زندگی می‌کند.
    شۊماهان / اسم تاريخی.
    شیشٚک / ستاره پروين.
    شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

    ف
    فازۊمما / نوعی رقص، حرکات زيبای پيش از کشتی گيله‌مردی.
    فرنگ / سنجاقک.
    فۊتۊر / زبر و زرنگ.
    فۊتيربلا / زبر و زرنگ، آتشپاره.

    ق
    قاینا / قانع، متقاعد.

    ک
    کاس‌خانم / دختری که چشمان زاغ (آبی) دارد.
    کاس‌ ٚ گۊل / از ديگر نام‌های محلی گياه سوته‌واش است که از گل‌های وحشی صحرايی به حساب می‌آيد و به نام گل استکانی در منازل می‌کارند.
    کاس ٚ مار / مادر (دختر) زاغ چشم.
    کاسی / از اسامی دخترانه روستايی و به معنی چشم زاغ.
    کاکۊله / از پرنده‌گان.
    کرماج / نوعی گل پامچال که در اطراف درفک می‌رويد.
    کلٚکا / دختر کوچک.
    کؤره‌کا / دختر کوچک.
    کياتاج / از اسماء تاريخی.
    کیشين (کی‌شينا) / مال که؟
    کيشيم / از مرغان دريايی.

    گ
    گۊلاز / افتخار، مباهات.
    گۊل‌تره / نيلوفر صحرايی.
    گۊل‌چئره / گل‌چهره.
    گۊل‌ناز / نوعی گل، گلی که نازنين و زيباست.
    گئسه / گيسو.
    گئشه / عروس. [عروسک نيز]
    گيلا / مخفف گيلان، گيل (دختر)
    گيلار / از انواع مرغان دريايی.
    گيلان / گيلان
    گیلان بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
    گيلان‌تاج / تاج سر گيلان.
    گيلان‌دؤخت / دختر گيلان.
    گیل‌بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
    گيل‌سۊ (گيلي‌سۊ) / روشنايی گيل (دختر)
    گيلِ ٚ کؤر / دختر گیل.
    گيلٚوا / باد شمال شرقی.
    گيلي / دختر گيلک.
    گيل‌يار (گيلی‌يار) / يار گيل، همسر گيل.

    ل
    ليجار / نيزار، محل رويش نی.
    ليرۊ / گلی زردرنگ با ساقه بلند و بسيار معطر (اشکورات)
    ليما / اسم کوهی در منطقه تنکابن.

    م
    ماتيشکا / ریشهٔ روسی دارد و به معنی عروس و زیبا.
    مارخۊ / دوست‌دار مادر، متکی به مادر.
    ماسۊ / روشنايی ماه.
    مانگ ٚ ديم / ماه‌رو، ماه‌رخ
    ماه‌تیتي / شکوفه‌ی ماه. مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
    ماهي/ ماهی. موجود زیبایی که در آبهای گیلان زندگی میکنه و در زبان گیلکی برای زيبایی و خوش اندامی و چابکی به ماهی تشبیه میکنند. ماهی موجودی ارزشمند و نمادین بوده.
    مرجانی / گل مريم.
    مرخه / دانه‌ها و مهره‌های رنگی و تزيينی.
    مريم‌گۊله / گل مريم.
    مستۊره / نمونه.
    مليجه / گنجشک.
    منگه‌تاوْ / مهتاب.
    مۊرجانه / جوانه.
    مۊرواري / مرواريد.
    ميجام / اسم تاريخی، زن ماکان (به روايت ابن‌اسفنديار)
    ميجان / جان من.
    ميجنک / مژگان.
    ميجي / مژگان.
    ميشيم / بنفشه وحشی.

    ن
    نأجه / آرزو.
    نازبداشته / نازپرورده.
    ناز ٚگۊل / نازگل
    نسا (نسۊ) / جنگل هميشه سايه، سمت رو به سايه. [Nasaa يا Nasum در لغت به معنی جهت جغرافيايی حنوب می‌باشد.]
    نسپر / از انواع پرندگان جنگلی خوش آواز.
    نۊشک / از پرنده‌گان کناره مرداب و نيزار.
    نيلۊ / اسم مکان، اشکورات.
    نيناکي / مردمک چشم.
    نينای / عروسک.

    و
    وارٚن‌بۊ / از گياهان معطر و دارويی، بادرنگ‌بويه.
    وارش / باران.
    وانيشا / نهال. جوانه.
    واهيلا / بی‌قرار، بی‌تاب، رسوا.
    وسمار / مادر (دختر) بس است. آخرين دختر باشد.
    وۊشه / خوشه.
    وزگه / جوانه.

    ه
    هرای / گريه، فغان.
    هيلَک / تکمه‌های فلزی که زن‌ها به پيراهن خود می‌دوزند.

    ی
    ياکند / اسم تاريخی، دختر فرخان کوچک (به روايت ابن اسفنديار)
    يالمٚند / تيرکمان، قوس قزح.
    یاور / کمک، یار.

    ریکه

    نام‌های پسران

    آ-الف
    رنگ / نام کوهی در اشکورات.
    امۊج / آموخته، خوگرفته.
    ارغش (ارگاش) / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان.
    أسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
    أسفان / » »
    أسوار / =اسفار
    أشاکيد / اسم تاريخی، از شاهان باستانی
    أشتاد / اسم تاريخی.
    أفرا / از درختان چنگلی.
    أفراشته / شاعر معروف گيلکی‌سرا.
    الندا / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    أمينا / امين (با تلفظ رايج در قديم)
    انام / نام یکی از رزمندگان جنگل و یاران میرزا (انام آبکناری) و یکی از نامهای قدیمی گیلکی.
    أنۊر / یکی از نامهای رایج در گیلان قدیم. (anur)
    أنۊز / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.
    اۊجا / از درحتان، جواب و پاسخ.
    اؤجا / پاسخ، جواب، جواب به ندا.
    اۊخان / پژواک، انعکاس صدا.
    أياز / شبنم.
    ايجگره / فرياد.
    ایسۊب / صورت گیلکی شده‌ی یوسف.
    ايلشام / اسم تاريخی، از سرداران.

    ب
    بازان / اسم تاريخی، از سرداران.
    بالام / نام یکی از رزمندگان جنگلی و یاران کوچک جنگلی (بالام پاتاوانی).
    باو / اسم تاريخی، سلسله باونديان مأخوذ از آن است.
    باوند / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    بایجٚن / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
    بَتَوَل / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
    بکران / از سرداران مرداويج زياری.
    بنجاسپ / از سرداران.
    بؤندار / از سرداران. نام شاعر معروف.
    بۊيه / پدر موسس سلسله ال‌بويه.

    پ
    پادۊسبان / اسم تاريخی. سلسله پادوسبانان منسوب به آن است.
    پامۊج / راه‌پيما. هم‌پا.
    پشنگ / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    پليام (پليم) / گياهی که در اطراف رشت «شۊند» گويند.
    پۊرديل / آدم با دل و جرأت.
    پۊرگيل / اسم تاريخی، از سرداران.

    ت
    تالجين / اسم تاريخی، از سرداران.
    تام / آرام، ساکت.
    تجاسب / از فرمان‌روايان. سلسله تجاسپی مأخوذ از ان است.
    تکيدار / اسم تاريخی، از سرداران.
    تۊکا / پرنده‌ای از انواع کاکلی‌ها.
    تۊکالي / قله کوه.
    تیاور / یار و یاور تو.
    تيدا / اسم تاريخی، از سرداران.
    تيرمَزَن / اسم تاريخی.

    ج
    جانگۊل / بدنی که چون گل است.
    جستان / اسم تاريخی، سلسله جستانيان مأخوذ از ان است.
    جوانگۊل / گل شاداب، جوانی که چون گل است.
    جيم‌رۊ / سرخ‌رو. آتشين‌رخ. [جيم در لغت يعنی جرقه و اخگر آتش.]
    جيگلي / فرياد. [ژِگِله، در گويش بيه‌پيشی به معنی جيغ است.]

    چ
    چارخۊ / از پرنده‌گانی که کنار نيزار زنده‌گی می‌کنند.
    چيران / اسم مکان
    چيکا / پرنده‌ای است.

    خ
    خؤجيران / خوب‌ها.
    خؤجير / زيبا، خوب، جميل.
    خۊرزاد / اسم تاريخی، از شاهان پادوسبانی.
    خۊرکيا / اسم تاريخی، از شاهان کيايی.
    خۊرگام / اسم مکان.
    خؤندش / پژواک، انعکاس صدا. [بايد از مصدر خؤندن (خواندن) باشد. خؤنده‌گی: آواز]
    خيلۊ / اسم تاريخی.

    د
    دابۊ / اسم تاريخی، سلسله دابوان يا دابويه مأخوذ از آن است.
    دابۊيه / اسم تاريخی، پسر گاوباره از شاهان باستانی گيلان.
    داتا / از شاهان باستانی، معاصر کورش کبير.
    داره / داس مخصوص درو برنج، سلاح هميشه‌گی دهقانان شمال.
    دامؤن / جنگل
    دردان / اسم تاريخی، از سرداران.
    دؤرفک / يکی از بلندترين کوه‌های گيلان.
    دفراز / تکيه‌گاه.
    دکيه / اسم تاريخی.
    دؤلفک / =درفک
    دؤباج / اسم تاريخی. از فرمان‌روايان گيلان.
    دیواروؤز / شاعر دیلمی.

    ر
    رافا / منتظر.
    رشامۊج / اسم تاريخی، از سرداران.
    رۊخان / رودخانه.
    رۊزمان / اسم تاريخی، از سرداران.

    ز
    زربين / سرو کوهی.
    زرمان / اسم تاريخی، از سرداران.
    زرهوا / » »
    زريزاد / » »
    زمانا / زمان (با تلفظ رايج در قديم) [البته معادل گيلکی زمان، زمات يا زِمِت است که هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گيرد.]
    زهار / فرياد
    زيار / اسم تاريخی، نام سلسله آل‌زيار مأخوذ از آن است.

    ژ
    ژيوير / فرياد.

    س
    سالۊک / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
    سراوان / نام روستايی است.
    سؤرخاب / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
    سليم / از پرنده‌گان.
    سۊخرا / اسم تاريخی.
    سۊرخانی / نام رودخانه‌ای بين گيلان و مازندران.
    سٚوريل / اسم تاريخی، از سرداران.
    سيالَک / پرسياوشان، گياه دارويی.
    سیاگالش / يکی از اساطير افسانه‌ای گيلکان کوه‌نشين و الهه نگاهبان دام‌ها و چارپايان. (البته اين اسطوره در مناطق جلگه‌ای، گاه چهره کمی منفی يافته و معروف است که چوپانان را سحر می‌کند و برای مدتی با خود به جای نامعلومی می‌برد. اما در کل، سياگالش، راهنمای رمه‌ها و چوپان‌های گم‌شده است.
    سياه‌گيل / اسم تاريخی.
    سيلاک / بارنده‌گی زياد.

    ش
    شاه‌ميران / اسم تاريخی.
    شراگيم / اسم تاريخی.
    شرفشاه / شاعر عارف و گيلکی‌سرای قرن هشتم هجری.
    شرمزن / اسم تاريخی.
    شروين / اسم تاريخی.
    شۊرۊم / مِه.
    شيرأسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
    شيرأسوار / =شيراسفار.
    شيرديل / شجاع با دل شير.
    شيرزيل / اسم تاريخی، قرن چهارم هجری.
    شيرٚج / اسم تاريخیع از سلسله کاکوان.
    شيرۊد / نام رودی در تنکابن، اسم مکان.
    شيرويه / اسم تاريخی.
    شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

    ف
    فاراب / اسم مکان، يکی از بلوک عمارلو.
    فرخان / اسم تاريخی.
    فرشوازگر / اسم تاريخی، لقب گيل‌بن‌گيلان‌شاه.
    فۊلۊق / يک گل آتش.
    فيرۊزان / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.

    ق
    قارن / اسم تاريخی، از ملوک باستانی شمال.
    قاينا / قانع، متقاعد.
    قهران / اسم تاريخی.

    ک
    کادۊس / اسم تاريخی، از اقوام باستانی گيلان.
    کارکيا / اسم تاريخی، از القاب سلسله کيايی. [کيا، به معنی بزرگ و فرمان‌روا بود، کارکيا اضافه مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گيلان به جای شاه به‌کار می‌رفته است.]
    کارن / =قارن.
    کاس‌آقا / پسر زاغ چشم.
    کاسان / نام دهکده‌ای ست.
    کاسک / اسم تاريخی.
    کاکۊ / اسم تاريخی، سلسله کاکوان يا کاکويه مأخوذ از آن است. اسم کوهی در اطراف سياهکل.
    کاکوان / اسم تاريخی، سلسله کاکوان.
    کاکۊشاه / اسم تاريخی.
    کاکۊی (کاکۊيه) / اسم تاريخی از سلسله کاکوان.
    کاکي / اسم تاريخی، از سرداران، پدر ماکان.
    کالنجار / اسم تاريخی، نام غريب‌شاه معروف.
    کالي / از شاهان.
    کاليجار / از القاب آل بويه.
    کامرۊ / اسم تاريخی، از بزرگان قرن پنجم هجری.
    کردويه / اسم تاريخی، از سرداران.
    کۊبار / باران کوه.
    کۊرتکين / اسم تاريخی، از سرداران.
    کۊرمۊش / » »
    کۊشيار / اسم تاريخی، کوشيار ديلمی، منجم معروف و صاحب آوزاه گيلانی.
    کۊشيج / اسم تاريخی، نام سلسله.
    کؤکبان / اسم تاريخی، از سرداران.
    کيا / اسم تاريخی، نام سلسله کيايی مأخوذ از اميرکيا است. [رجوع کنيد به کارکيا]
    کياشر / اسم تاريخی، از امرای موشايی يا کوشيج.
    کياملک / از مقتدرترين امرای سلسله هزاراسبی اشکوری بود.
    کيسۊم / نام محل.

    گ
    گشتام / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    گۊرگيل / اسم تاريخی، پسر گيلان‌شاه.
    گۊريگير / اسم تاريخی.
    گؤکيان / اسم تاريخی، از ديالمه.
    گۊلاز / افتخار، مباهات.
    گۊلاقا / نامی رایج برای مردان.
    گيل / قوم گيل.
    گيلاک / گيلک
    گيلان‌شاه / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    گيلداد / اسم تاريخی.
    گيلک / از قوم گیلک.
    گيلۊ / گيل
    گيلٚوا / باد شمال شرقی.
    گيليده / اسم تاريخی، پدر بويه.
    گيل ٚ لۊ / گیل.

    ل
    لاهيج / نام لاهيجان مأخوذ از آن است.
    لياشير / اسم تاريخی، از سرداران.
    ليسار / از رودهای گيلان است در شمال گرگانرود جاری است.
    ليشا / اسم تاريخی، از سرداران.
    ليشام / اسم تاريخی، قرن سوم هجری.
    ليما / اسم کوهی در حوزه تنکابن.
    لۊنک / اسم مکان، اسم آبشار (نيمه راه سياهکل-ديلمان) [البته نام درست اين آبشار، نه لونک فارسی‌شده! بلکه لونِیْ Loney می‌باشد. (اینجا رو بخونید.)]

    م
    ماز / نام کوهی ميان گيلان و مازندران.
    مازيار / اسم تاريخی، سردار معروف و ملی.
    ماکان / اسم تاريخی، سردار معروف.
    ماکرد / اسم تاريخی.
    ماناد / اسم تاريخی، پسر جستان از سلسله جستانيان.
    ماناذر / اسم تاريخی.
    ماندار/ اسم تاريخی، از سرداران.
    مرتيا / اسم تاريخی، از سرداران.
    مرداويج / اسم تاريخی، از شاهان زياری.
    مرزبان / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان [در واقع تمام مناطق گيلک‌نشين، چه گيلان و چه مازندران]
    مرزۊیه/ پدر مهیار دیلمی.
    مشيز / اسم تاريخی، از سرداران.
    مؤتا / از شاهان باستانی گيلان. [سردار سپاه ديلم در مواجهه با هجوم اعراب به سرزمين کاسپی‌ها، که گرچه در آن جنگ کشته شد، اما عراب نيز موفق به فتح سرزمين گيلکان نشدند.]
    مهیار/ شاعر قرن چهارم هجری.

    ن
    نسپر / از انواع پرنده‌گان جنگلی خوش‌آواز
    نؤبۊله / ساقه جوان درخت.
    نؤبيل / از محله‌های رشت.
    نؤدار / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    نۊمۊد / برازنده، درخور، جلوه.
    نيما / نام کوهی در شمال (يوش مازندران)، نام کوچک علی اسفندياری (نيما يوشيج) [«نيما يوشيج» نامی کاملا گِلِکی است. نيما، نام کوهی است در مازندران و يوش نيز نام محل تولد نيما است که با پسوند نسبت «يج» به «يوشيج» (در فارسی: اهل يوشيج) تبديل شده است.]
    نيمأکه / بزرگ و ريش‌سفيد. [نيماکه، در گويش بيه‌پيش، شريک و مورد تعاون نيز معنی می‌دهد. نيماکه‌گی: تعاون. شرکت.]

    و
    وارش / باران.
    واشک / عقاب تالابی، ازپرندگان تابستانی.
    والای / تلاطم.
    وردان / اسم تاريخی، از سرداران.
    ورگ / گُرگ.
    ورنا / نام باستانی و کهن گيلان. [در اوستا از سرزمين کاسپی بدين نام ياد شده است.]
    وشمگير / از شاهان زياری. [صورت گيلکی اصيل اين اسم وُشوم‌گير است. وُشوم، همان بلدرچين فارسی است. وشوم‌گير، پادشاه معروف آل زيار علاقه فراوانی به شکار اين پرنده داشت.]
    ولکين / اسم تاريخی.
    ونداد / »
    ونداسفان / »
    وهادان / »
    وَهرَز / اسم تاريخی، فاتح يمن در زمان انوشيروان.
    وهسۊدان / از شاهان سلسله جستانی.

    ه
    هرای / فریاد و فغان.
    هرۊسندان / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    هزارٚسف / اسم تاريخی. [شباهت زيادی با هزاراسپ (دارنده هزاراسب)، لقب ضحاک دارد]
    هۊسم / اسم مکان، نام قديم رودسر.

    ی
    ياور / کمک و همراه در امر کشت و زرع و هر کار ديگر.
    ياجين / دندانه‌های اره و داس.
    یۊش / نام مکانی در مازندران.

  • دريای خزر و خليج عربی!

    بزرگ‌ترين درياچه جهان، درياچه‌ای که در شمال ايران قرار گرفته و در ميان پنج کشور ايران، ترکمنستان، آذربايجان، قزاقستان و روسيه محصور است، در تمام دنيا و در تمام گفتگوهای بين‌المللی، Caspian Sea يا همان دريای کاسپين خوانده می‌شود. اما در کشور ما ايران، با نام‌های مختلف ديگری ناميده می‌شود که معروف‌ترين‌شان دو نام خزر و مازندران است. نام خزر، ساليان سال است که در داخل ايران بر اين درياچه که از فرط بزرگی آن را دريا می‌خوانند، نهاده می‌شود و نام درياچه مازندران هم نامی تازه‌ساخت و البته عجيب است که گاه مورد استفاده قرار می‌گيرد. بگذريم از اين‌که کشورهای حاشيه‌ای اين دريا هم هريک به نسبت سياست‌های قومی و نژادی خود نام‌های ديگری بر آن می‌نهند.

    caspian
    کاسپين، از نام قوم باستانی ساکن در حاشيه جنوبی اين دريا (درياچه) گرفته شده است که کاسپی ناميده می‌شدند. مردمانی شجاع که رنگ ويژهٔ کاس (سبزآبی) که در چشمان و در آرامگاه‌ها و لعاب سفال مردم منطقهٔ جنوب دریای کاسپین به وفور می‌توان دید، در نام آنها ردی از خود به جا گذاشته. هنوز هم در زبان گيلکی، به چشمانی اين‌چنين «کاس» يا «کاس ٚ چيشم» گفته می‌شود. مردمان کاس در گسترهٔ وسیعی در شمال و غرب ایران می‌زیستند و نسبتی نزدیک با دوران برنز دارند.
    اما، نام «خزر»، از نام قومی ديگر گرفته شده که در حاشيه شمالی اين دريا می‌زيسته‌اند.
    حال سوال اين است، وقتی يک شرکت انتشاراتی اطلس‌های جغرافيايی، در يکی از طرح‌های کتاب جديد خود، و تنها در داخل پرانتز، نام «خليج عربی» را در مقابل نام «خليج فارس» اضافه کرد، رگ غيرت تمام ايرانيان به جوش آمد و کار به جاهای باريک کشيد. و می‌دانيم که ساليان سال است که عرب‌ها، نام خلیج عربی برای نام خلیج تبليغ می‌کنند.
    اما، وقتی تمام جهان، يک‌صدا نام درياچهٔ مذکور را «کاسپين» می‌خواند که نام يکی از اقوام شمال ايران و کاملا ايرانی است، ما ايرانی‌ها، در اقدامی عجيب، نام يک قوم غيرايرانی را بر درياچهٔ کاسپين می‌گذاريم و حتی کار بدان‌جا می‌کشد که خيلی‌ها با شنيدن نام «کاسپين» تصور می‌کنند که واژه‌ای انگليسی می‌شنوند!
    مساله ستیز با خزرها نیست. مساله این پدیدهٔ عجیب است که حتی در ترجمهٔ‌ متون غیرفارسی به فارسی هم هر جا کلمهٔ کاسپین بوده باشد، به خزر ترجمه و تغيير داده می‌شود. این کار به این می‌ماند که شما در متون غیرفارسی هر جا ساسانیان دیدید در ترجمهٔ فارسی بنویسید ایران یا هر جا هگمتانه دیدید در ترجمه بنویسید همدان. اینجا حتی مردم را از این آگاهی که در جاهای دیگر جهان به این دریا چه می‌گویند محروم می‌کنیم.
    اين دوگونه‌گی در عمل گرچه در بين ما ايرانيان سابقه‌دار است، اما به اين شدت، عجيب می‌نمايد. چنانکه، اين‌جا که ديگر نيازی به اعتراض دسته‌جمعی و پتيشن و طومار امضا نمودن و محکوم کردن فلان وزيرخارجه و بهمان سخنگو نيست، و همه حرف حق را قبول دارند، خودمان، به دست خود، در نفی هويت خويش کوشيده‌ايم.
    در چنين وضعيتی، شکايت به که بايد برد؟

    پی‌نوشت: مسعود، در وبلاگ انگليسی خود، خيلی پيش از من در يادداشتی به اين مسئله اشاره کرده است. (زیر پست مسعود کامنت قدیمی من با انگلیسی به شدت غلط مشهوده!)

    پی‌نوشت دوم: در نقشهٔ امپراتوری ترکان در نواحی اروپا، آسیا و آفریقا که در سال ۱۷۲۰ و در نورنبرگ منتشر شد نام دریای شمال به این زبانها آمده:

    ۱. دریای کاسپی یا هیرکانی
    ۲. دریای گیلان (روسی)
    ۳. دریای گیلان (پارسی)
    ۴. قلزم دنگیز (ترکی)
    ۵. بحر قلزم (عربی)
    ۶. سالیان و باکو (محلی)
    (منبع: گیله‌وا، ش۱۳۸، ص۲۰)

    در همین باره:
    نام دریای شمال ایران «کاسپی» است.
    بررسی تطبیقی رژیم حقوقی بزگترین دریاچه های جهان و دریای خزر /کسپین/نام های دریاچه خزر
    نام‌های دریای کاسپین (انگلیسی)
    تاریخ و نام دریای شمال ایران؛ گفت وگو با دکتر عنایت الله رضا.