آنچه در ادامه میآید بخشی از تحقیق درس فرهنگ عامهٔ یک گروه از دانشجویان انسانشناسی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران [۱] است به اضافهٔ توضیحاتی که من در انتها با شمارههای داخل قلاب [] اضافه کردهام.
جوکهای قومیتی[۲] چه کسری از جوکهای فارسی را تشکیل میدهند؟
آنچه در اینجا میآید حاصل بررسی ۴۶ وبلاگ فارسی از مجموعه وبلاگهای طنز پرشین بلاگ است که به طور تصادفی انتخاب شده و در آن روز خاص مجموعاً بیش از هزار جوک را در صفحات اصلی خود داشتهاند. ما در ابتدا این جوکها را در ۶ سرفصل کلی مذهبی، سیاسی، قومیتی، بازی با کلمات، بیادبانه و سایر، جای دادیم اما جالب آنجا بود که حدود ۷۰ درصد این جوکها دارای عنصر قومیت بوده و به نوعی در سرفصل قومیتی ما قرار گرفتند. آیا این مساله ارتباطی به چندفرهنگی و چندقومیتی بودن ایران دارد؟ کارکردهای این جوکها چیست؟ چه کسانی این جوکها را میسازند؟ قومیتهای جوکساز کدامها هستند؟ چه مواردی بیشتر در جوکهای قومیتی تکرار میشوند؟ علت گسترش این جوکها در چیست؟ همین رقم بالا و این سوالها بود که مسیر تحقیق را تغییر داد و ما را به بررسی جوکهای قومیتی، دلیل تکرار و اهمیتشان در جامعهٔ ایران علاقمند کرد.
طی بررسیهای بعدی، توجه ما باز هم جزئیتر و دقیقتر شد؛ به طوری که پس از طبقهبندی جوکهای قومیتی و جای دادن آنها در ۸ گروه، توانستیم تعدادشان را با درصدهایی مشخص کنیم که به شرح زیر است:
جوکهای ترکی: ۷۰ درصد
جوکهای شمالی[منظور نویسندگان همان جوک رشتی است.]: ۱۰ درصد
جوکهای لری: ۵ درصد
جوکهای قزوینی: ۵ درصد
جوکهای جنوبی: ۵ درصد
جوکهای تهرانی: ۲ درصد
جوکهای اصفهانی: ۲ درصد
جوکهای کردی: ۱ درصد
در بخشهای بعدی به تشریح بیشتر این مساله خواهیم پرداخت.
چه کسانی جوکهای قومیتی را میسازند؟
اکثر صاحب نظران در زمینهٔ فولکلور تاکید دارند که فرهنگ عامه چیزی متعلق به شخص یا گروه خاصی نیست؛بدین معنا که نمیتوان شخص خاصی را به عنوان پدیدآورندهٔ فولکلور ذکر کرد. جوک ها نیز به عنوان بخشی از فولکلور چنین وضعیتی دارند و مکانیزم ساختن و چگونگی و مسیر اشاعهٔ آنها چندان بارز و قابل بررسی نیست. خصوصاً اگر عامل رسانه را نیز به این معادله بیفزاییم.[۳] رسانهها با متنوعتر شدن و همهگیرتر شدن، هم سرعت مبادلهٔ اطلاعات و هم گسترهٔ نفوذ را بالا بردهاند و مهمتر از همه امکان ارتباط غیر مستقیم و غیر چهره به چهره را نیز میسر کردهاند.
مجموعهٔ این شرایط بستر مناسبی جهت تولد، رشد و اشاعهٔ جوکها ایجاد نموده است. گرچه نمیتوان به طور صریح و دقیق به این سوال پاسخ داد که پدیدآورندگان جوکها چه کسانی هستند؟ اما با توجه به دادههای موجود میتوان دست به یک سری گمانهزنیهای کلی در این زمینه زد. به نظر میرسد سازندگان اصلی جوک “فارس”ها باشند که به دلایل خاصی، در این تیپ از جوکها به تشریح و اظهارنظر در مورد قومیتها میپردازند.
فارسها با ساختن این جوکها میتوانند برتری خود را حفظ کنند، اعتماد به نفس قومیتها را تضعیف نمایند و در نتیجه سلطهٔ زبانی و فرهنگی خود را استمرار بخشند.
البته ظهور چنین جوکهایی در جامعهٔ چندقومیای مانند ایران از لحاظ هویتی هم قابل توجیه است؛ یعنی جوک میتواند به عنوان یک مکانیزم، با ارائهٔ تصویری سلیقهای و گزینشی از دیگر قومیتها، فاصلهٔ خود با دیگری را حفظ کرده و حس قوممداری و تفوقطلبی انسانها را ارضا نماید.
دلیل دیگر ما برای این مدعا بسیار ساده است. چرا ما در جوک هایمان جایی که پای قومیتی دیگر مطرح باشد به صراحت نام ترکها یا کردها را میآوریم؟ یعنی یک عنوان کلی که همهٔ انواع آن قومیت را دربرمی گیرد و از مشخصات رویکرد etic است؟
منظور آن است که ما تمام ترک ها و تمام کردها و تمام لرها را یک شکل میبینیم و تمایزی بین آنها قائل نمیشویم[۴] که مثلا بگوییم یک روز ترک اردبیل یا ترک زنجان یا… کاری که خود قومیتها با آن رویکرد emic نسبت به خودشان انجام میدهند و ما نمونهٔ آن را در همین جوکهای مورد بررسی خود نیز داشتیم که مثلا لرهای خرمآباد برای لرهای لرستان جوک ساخته بودند و جالب آنجاست که “لر” در این تیپ از جوکها برخلاف جوکهای عمومی و سراسری تحت یک عنوان کلی و بدون پسوند و پیشوند به کار نرفته بود؛ اتفاقی که در مورد فارس ها نیز میافتد و بر همین اساس هم هست که ما معتقدیم فارسها قومیتی جوکساز هستند. ما کمتر جوکی را داریم که با عنوان کلی “فارس” خود را درگیر کند. جوکهای قومیت فارس محدود به گویشها و لهجههای خاصی است؛ یعنی وقتی جوک تعریف میشود از همان اول تاکید میگردد که منظور از این، یک اصفهانی است، یک قزوینی است و نه تمام فارسها. چنین دقت نظر و وسواسی در تعیین و تقسیمبندی قومیتها چیزی است که نتیجهٔ یک رویکرد emic است؛ رویکردی که نمیتواند اصفهانی و قزوینی و رشتی[۵] را تحت عنوان کلی فارس جمع بزند؛ در صورتی که اگر سازندهٔ جوک، یک کرد یا ترک یا لر بود همهٔ اینها را بدون چنین وسواسی “فارس” مینامید. به نظر میرسد اگر نگوییم فارسها سازندگان تمام جوکهای قومیتی هستند، ولی بدون شک بخش وسیعی از این جوکها توسط آنها ساخته میشود.
چه عواملی در ساخته شدن جوکهای قومیتی نقش دارند؟
در اینجا کلیهٔ عوامل موجود را میتوانیم در دو مقولهٔ “عامدانه” و “غیرعامدانه” طبقهبندی کنیم؛ یعنی یک سری از جوکها به عمد و با نیت خاصی ساخته می شوند (مثلا تخریب یک قومیت و کاهش اعتماد به نفس آنها) و یک سری دیگر صرفاً حاصل کجفهمی و سوء تعبیرهای ماست و عمد خاصی در کار نیست.
۱. قوممداری و قضاوت بر مبنای رویکرد etic:
اگر نخواهیم تمام جوکهای قومیتی موجود را به توطئه و تلاش عامدانهٔ گروه یا گروهی جهت تخریب گروه و گروههای دیگر ربط دهیم پس باید به دنبال دلایل دیگری هم باشیم. بخشی از جوکها می توانند براساس یک داوری سطحی و تبیین نادرست رویدادها از سمت نظارهکنندگان بیرونی یک فرهنگ ساخته شده باشند؛ یعنی بدون آن که عمدی در کار باشد و توسط یک روند از پیش تعیین نشده، من به عنوان یک مشاهدهگر خارجی که مجهز به رویکرد etic است در بافت فرهنگی دیگری قرار میگیرم، پدیدههای به اصطلاح عجیب و نامتعارفی را مشاهده میکنم و بعد ناشیانه آنها را بر مبنای اصول و ارزشهای فرهنگی خودم تفسیر مینمایم. نتیجهٔ واضح چنین مسالهای مثله کردن پدیدهٔ فرهنگی، جداسازی آن از زمینهٔ خود و طبیعتاً اشتباه در تفسیر آن است. این سوء تعبیر مختصر بر اثر تکرار میتواند برای سایرین به حقیقت محض تبدیل گردد. تماشای منظرهٔ زنانی که با لباس و وضعیتی خاص در مزارع شمال کار میکنند و یا به هنگام اذان در هر شرایطی که باشند جلو همه وضو میگیرند شاید من مشاهدهگر خارجی را به این نتیجهگیری برساند که مردمان شمال کشور چه انسانهای لاقیدی هستند در صورتی که اصلاً این طور نیست و ما اگر دقیقتر نگاه کنیم در کنار این مناظر، باید و نبایدهای دیگری نیز مییابیم که نگاه کردن مردان به زنان را در این حالات منع میکند.[۶]
۲. تاثیر دوزبانگی بر فهم متقابل:
عدهای از زبانشناسان معتقدند زبان فقط یک ابزار ارتباطی ساده نیست بلکه ظرف تفکر و احساس است. آنها از دو سطح زبانآموزی برای دوزبانهها صحبت میکنند: سطح ارتباطی و سطح شناختی؛ که اولی بسیار سطحی بوده و مختص ارتباطات روزمرهٔ معمولی است و در حقیقت مرحلهٔ اول زبانآموزی است. دستیابی به مرحلهٔ دوم که به زبانآموزی شناختی مشهور است بسیار سختتر و زمانبرتر میباشد و بسیاری از دوزبانهها به این مرحله نمیرسند. زبانشناسان حتی این مساله را در افت تحصیلی بچههای دوزبانه بسیار موثر میدانند. اکثر معلمان این طور استدلال میکنند که یک کودک ترکزبان که میتواند در حد معمول، فارسی صحبت کند پس حتما این زبان را یاد گرفته و برای همین وقتی که او در حل مسائل فکری و فهم درس دچار مشکل میشود انگ کندذهنی و یا تنبلی بر او میزنند در صورتی که مشکل جای دیگری است. کودک از آنجا میتواند خوب فارسی صحبت کند که سطح ارتباطی زبان را آموخته ولی این الزاماً به معنای یادگیری سطح شناختی زبان نیست. بسیاری از کودکان و در حالت کلیتر دوزبانهها با زبان دوم صحبت میکنند ولی فرایند تفکر برای آنها با زبان مادری صورت میگیرد. این مساله حتی طی تاریخ، متفکران دوزبانهٔ بزرگی را که به عنوان مهاجر در سرزمینی غیر از سرزمین مادری خود زندگی می کردهاند در ابتدا به عنوان کودکان عقبماندهٔ ذهنی روانهٔ مدارس استثنائی کرده است. توجه به چنین مسالهای نقش زبان را در تعاملات اجتماعی پررنگتر خواهد ساخت. اینکه ما ترکها را مردمانی نادان فرض کرده و در جوکهایمان به کرات این مساله را تکرار میکنیم به چه دلیل است؟ آیا ترکها واقعاً مردمان کمهوشی هستند؟ پس نمونههای موفق انسانهای ترک که تعدادشان کم هم نیست از کجا آمدهاند؟ و سوال اساسیتر اینکه آیا اصولا میتوان رابطهای بین قومیت و تواناییهایی چون هوش برقرار کرد؟ این نظریات مدتهاست که بیاعتبار شدهاند. پس مساله در کجاست؟ به نظر من میتوان این سوال را با استفاده از همان دو سطح زبانآموزی پاسخ داد.به طور مثال جوکهای زیر را با در نظر گرفتن عنصر زبان بررسی کنید:
۱. از ترکه می پرسن: “فاميلی خدا چيه ..؟” ميگه: “خدا وکيلی”.
۲. ترکه ميره ساندويچي ميگه: “ببخشيد بندری داريد؟” يارو ميگه: “بعله.” تركه ميگه: “پس قربون دستت، بگذار يك حالي بكنيم”!
۳. به ترکه ميگن: “اين همه سيگار کشيدی به کجا رسيدی؟” ميگه: “به فيلترش”.
۴. به ترکه میگن: “با لوبیا جمله بساز”. میگه: “کوچولو بیا.”
۵. به ترکه میگن: “با عدس جمله بساز.” میگه: “اد دس من ناراحتی؟”
۶. به ترکه میگن:” با مردان آنجلوس جمله بساز.” میگه: “دستشویی مردانه آن جلوس.”
۷. تركه ميره خواستگاری، بابای دختره ازش ميپرسه: “شما شغلتون چيه؟” تركه ميگه: “قازي”! باباهه حال ميكنه، ميگه: “كدوم شعبه؟” تركه ميگه: “ايلده ايران قاز!”
کنایهٔ “خداوکیلی” یا “به جایی رسیدن”، ایهام واژهٔ “بندری”، شباهت ظاهری واژهها در جوک های ۴ و ۵ و ۶ و یا مقولهٔ تلفظی “ق” و “گ” تا چه حد اصولی زبانشناسانه هستند؟ آیا ممکن نیست سوءتعبیرهای مشابهی برای خود ما هم در یک شرایط زبانی متفاوت ایجاد شود؟ به عنوان مثال عدم آشنایی با کنایه های زبان انگلیسی تا چه حد می تواند از ما در ذهن انگلیسیزبانها یک احمق و یا نادان بسازد؟ زبان عنصر مهمی در تحلیل فولکلور و جوکهاست، خصوصاً آنکه ما در کشوری با تنوع زبانی بالا زندگی میکنیم.[۷]
توضیحات ورگ:
[۱] این مطلب از وبلاگ انجمن علمی انسانشناسی این دانشکده نقل میشود.
[۲] در ایران همه (چه در داخل و چه در خارج از کشور) مایلند به اين جوکها به جای کلمهٔ درخورشان یعنی نژادپرستانه، عنوان جوک قومی بدهند. این خود مسالهای مهم است. در سالهای اخیر به بهانههای مختلف در رسانهها بحثهای به اصطلاح “کارشناسی” دربارهٔ رفتار و گفتار ناپسند ایرانيان نسبت به اعراب، رفتار نامناسب مردم و دولت نسبت به مهاجران افغان و جوکهای ناپسند دربارهٔ اقوام راه افتاده و وجه مشترک همهٔ اینها این است که تلاش میشود تا ثابت شود ما ایرانیان شاید ضدعرب باشیم یا رفتار بدی با مهاجران داشته باشیم یا اقوام دیگر را تحقیر کنیم اما “نژادپرست” نیستیم! به نظر میرسد نژادپرستی در ذهن ایرانیان تنها و تنها تصویر آدمکشهای KKK در فیلمهای هالیوودی است. ایندرست به این میماند که کسیبگوید درست است من همیشه از مغازهٔ سر کوچه بی اجازه وسایل برمیدارم و هر وقت نیاز داشتم از جیب دیگران پول برمیدارم اما دزد نیستم!
[۳] دربارهٔ فولکلور بودن جوکها باید کمی درنگ کرد. در تاریخ ادبیات فارسی سنت جوک و لطیفه نوشتن وجود دارد و نمونههای درخشان آن عبید زاکانی است که از قضا عبید در کارهای خود اگر قرار باشد به نام شهری اشاره کند، این اشاره تنها ویژگی داستانی دارد و به هیچ وجه تعمیم يک خصلت به اهالی يک شهر نیست. مثلاً بارها و بارها در آثار عبید به اهالی قزوین اشاره شده اما هرگز شما خصلت مشترک پدوفیلی را از خواندن سرگذشت آدمهای قزوینی عبید برداشت نخواهید کرد.
از طرف دیگر، نقش رسانه را نباید دستکم گرفت. وقتی خانم گوگوش، خوانندهٔ دوستدار سلطنت که این روزها هم بد جوری حلوا-حلوا میشود، در اجراهای پیش از انقلاب خود برای سرگرم کردن حاضران جوک ترکی و رشتی تعریف میکند، آنگاه نمیتوان به راحتی الگوی فولکلور را بر الگوی تولید و ترویج جوک نژادپرستانه منطبق کرد.
[۴] بارها و بارها -شاید برای شما هم- پیش آمده که دوستی از اهالی فلات ایران با مهربانی گفته فلانی پارسال تابستان طرفهای شما بودیم و در پاسخ اینکه دقیقا کجا بودی؟ پاسخ بشنویم که شمال دیگه! و حتی گاه نداند به کدام استان شمالی سفر کرده.
[۵] مثل همه جای ایران که متاسفانه ما گیلکها را به عنوان یک قوم به رسمیت نمیشناسند (که این، اول از همه تقصیر خودمان است) حتی در این متن هم رشتی/گیلک بخشی از فارس شناخته شده است؛ البته این اشتباه در استدلال کلی بحث خللی ایجاد نمیکند.
[۶] این تفاوت را میتوان به سطوح عمیقتری هم برد و به تفاوتهای فرهنگی رسید. متاسفانه زیستن در جامعهای که معدودی ارزشها به عنوان ارزشهای کل جامعه معرفی شده و تخطی از آنها اغلب مستوجب عقوبتهای مختلف است، در جامعهٔ چندرنگ ایران، امکان هجوم و تمسخر افرادی را که به هر دلیلی با ارزشهایی متفاوت از ما و جور دیگری زندگی میکنند افزایش داده است.
[۷] نویسنده یا نویسندگان این متن در این موضوع درنگ کافی نکردهاند و متاسفانه نتوانستند نمونههای مناسبی طرح کنند. به طور کلی اما سو تفاهمهای زبانی از این دست بسیار مهم هستند. به عنوان مثال ترکها در زبان ترکی برای “پیاده شدن” از فعل “توشماخ” استفاده میکنند و این فعل همزمان معنی افتادن و پیاده شدن میدهد. (همان طور که بسیاری افعال در فارسی و انگلیسی گاه سه چهار معنی بیربط را افاده میکنند.) برای ناظر غیرترک، این طور به نظر میرسد که مثلاً راننده از مسافر میپرسد “کجا میافتی؟”
مثل این است که کسی افتادن را با معنی سقوط کردن یکی بگیرد و بعد فکر کند فارسها از پای خودشان یا از زندگی خودشان سقوط میکنند!
یا ما گیلکها بنا به شیوهٔ زیست و ساختمان خانههامان، به جای “بفرما داخل” میگوییم “بئه جؤر” (بیا بالا)، یا با ترجمهٔنعل به نعل از فعل کمکی گیلکی “دعوا گيتن” در فارسی هم “دعوا میگیریم” در حالی که در فارسی دعوا میکنند، یا در گیلکی عکس را میکنيم (به فتح کاف) و در فارسی عکس را میگیرند و یا در گیلکی حرف اضافهٔ “جي”، همزمان “با”، “به وسیله” و “از” معنی دارد و یا به جای “خوابم برد” میگوییم “مأ خؤ سرأشؤ” (خواب از روی سرم گذشت).
همهٔ اینها در شرایطی که درکی از تفاوتها نباشد و هرکس فرهنگ و زبان خود را اصل و مرکز بپندارد و بقیه را صورتهای غلط و دفرمه شدهٔ اصلی بداند که نزد خودش است، موجب خنده خواهد شد. و حتی گاه کار به جاهای بدتری مثل تغییر نام مکانهای یک مردم ختم شود. (به موارد جؤردشت و جؤرپۊشته از بین صدها مورد در ورگ پرداخته شده است.) که متاسفانه در ایران، مردم فارس (یعنی مردمی که دوزبانه نیستند و فارسی زبان مادری و آبا و اجداديشان است.) با توجه به تعریف رضاخانی از مفهوم ملیت ایرانی که مبتنی بر نژاد آریا، زبان فارسی، دین باستانی زرتشتی و دین رسمی شیعهٔ دوازده امامی شکل گرفته، در جایگاه مرکز، متن و اصل قرار گرفتهاند و اگر فاقد آن درک روشن از تفاوتها باشند به ورطهٔ جوکها و حتی رفتار نژادپرستانه خواهند افتاد. به همان میزان هم افرادی از اقوام غیرفارس که خود را فارسشده و فارسیآموخته و حل شده در فرهنگ مسلط میدانند هم میتوانند این رفتار را بازتولید کنند؛ همین دسته هستند که اغلب در جواب اعتراض به جوک قومیتی میگویند “من خودم گیلک/عرب/ترک/… هستم.”
عدم درک حضور دیگری، حقنه کردن ارزشهای خود به دیگران، گاه تا آنجا ما را نابینا میکند که میپنداریم اقوامی که حشره یا سگ و گربه میخورند خیلی کثیف و مهوعاند؛ در حالی که ممکن است دیگران هم با دیدن خوراک کله و پاچه و چشم و حتی دنبلان گوسفند چنین فکری دربارهٔ ما بکنند. قصدم دفاع از نسبیگرایی نیست. بیشک در جهان حقیقتی وجود دارد ولی آن حقیقت، حق همهٔ انسانها برای زیستن در آزادی بدون تحقیر و مورد استعمار و استثمار قرار گرفتن است.
فرهنگ مسلط، از مردم، حق نامیدن را میگیرد. او خود همه چیز را چون قیمی که زیردستان را نابالغ و نادان میداند، مینامد. او میگوید: تو اشتباه میکنی! این جؤردشت نیست. جواهردشت است. زبان تو لهجه است. اگر کمی بيشتر تلاش کنی آخرین نشانههای لهجهات را پاک خواهی کرد و خواهی توانست که درست حرف بزنی. تو اشتباه میکنی. زندگی همین است که من میگویم. تو اشتباه میکنی. تو الان آزادترینی و خودت نمیدانی؛ به خاطر خودت میگویم.
در همین باره بخوانید: پروندهٔ ویژهٔ ورگ برای جوک رشتی
دیدگاهها
12 پاسخ به “جوکهای نژادپرستانه در فضای مجازی”
این متن در سال 1385 نوشته شده است در زمانهایی که عده ای منتظر ماجرایی بودند و به مدد نادانی و البته به تعبیر بنده خیانت مانا نیستانی به دست آوردند. یکی از نویسندگان این مطلب ریشه در یکی روستاهای ترک زبان ساوه دارد و با توجه به آشنایی بنده با این گروهها که اکثراً از دیگر شهرها به تهران می آیند مشخصه که تحقیقشان خالی از حب و بغض نیست و با بایاس شدید ذهنی همراه هست. کاری به این مطلب که چرا این متن را بعد از 9 سال و با چه نیتی اینجا گذاشتی و آخرش هم در قاب به میل خودت چیزهایی نوشتی ندارم. تا ابد با اندیشه شما زاویه دارم.
اما جهت اطلاع شما و اگر سانسور نکردی باقی خوانندگانت عرض کنم فضای امروز دقیقاً عکس 9 سال گذشته است یعنی هر روز از جوک و تمسخر علیه اقوام ایرانی کاسته می شود . انقدر امثال بنده در محافل خصوصی و علمی در مورد پلشتی این کار صحبت نمودند که خدا را شکر روز به روز از افراد نادان کاسته می شود. خب بیاییم این سمت. اقلیتی از قومیتها که البته هر کدام دایه ایی مهربان تر از مادرند و اکثریتی که به حرف آنها اعتناء نمی کنند مادران و پدران خواب!!! جماعت فارس زده!! مانقورد ، ساتقین !!! لقب گرفتند. نگاهی به وبلاگهای آنها بیاندازیم.
یک بنده خدایی که معلوم نیست لای شاهنامه را هم باز کرده یا نه بنا به یک بیت شعر یا اشعاری که صحت آنها تایید هم نشده و مشخصه این بنده خدا از سایت پان ترکی کپی پیس کرده ( طوری که در پاسخ به یک منتقدش می گوید این مطلب هم ببینید!!) به فردوسی نژاد پرست می گوید!! به فارس تبریک نوروز می گوید!!! دوستان این فرد به زبان فارسی ویروس می گویند و به شوخی ( که اگر با آنها شود می شود گناه غیر قابل بخشش شوونیست فارس!!) خلیج عربی و سوزاندن شاهنامه!!!
در پیچ ها به کوروش بزرگ هتاکی کنند و ……….. که قبلاً پان ترکهای خیلی محترم و مودب!!! پیشتر انجام دادند. خب؟ این وسط کی نژاد پرست هست؟ کی دنبال حق است؟ آیا فردی که با عنایت محرومیت اجتماعی و یا حتی تبعیض دست به قتل و جنایت زده را می توان بری از جرم دانست؟ آیا بهش جایزه می دهند؟!!! شما می فرمایید تهمت است؟ می خواهی تک تک لینک دسته گل دوستان و همراهتان را بیاورم؟!!!یک گیلک پئر آمد در متن شما نظر گذاشت و یکی از دلایل خیلی منطقی اش 021 و 0131 تهران و رشت بود . همین کامنت کپی پیس نمودند و در سایت طرفداران وارش اسپرت گذاشتند!!! می بینی هر چقدر هم بگویید دنبال اهداف فرهنگی هستید یا با بی اعتنایی اکثریت گیلانی مواجه اید یا امثال من از مطالبتان به تعبیر خودت بولتن علیه ات درست می کنند. راستی اگر بنده دروغ می گویم؟ یا تهمت می زنم چرا همه استنادم به مطلب شما و دوستان عزیزتان هست؟ آن مطالب که من ننوشتم؟ می بینی بهترین راه حمله به شماها استفاده از تضادها و تناقصهایی هست که هر خط با خطتان آنرا ایجاد می کند. شما می توانی متن را نشر ندهی. می توانی مانند همیشه عنان صبر از دست دهی و نخستین مطلب فرهنگی یعنی احترام سن و سال و مدرک تحصیلی را فراموش کنی باز هم من برنده می شوم چرا که توسط خودت و خودتان بارها ثابت نمودم که دستتان برسد هیچ فرقی با کسانی که از آنها می نالید ندارید و حتی شاید هم بدتر باشید.
دوستدار تالش و گیلک؛
:))
برنده رو خوب اومدی. ان شاالله همیشه و همه جا برنده باشی و پیش ازاینکه به کسی صدمه بزنی، خوب شی.
سلام امین جان. ایی لینکی که از آمار ورگ در سال 2015 بنأی ، صفحه کلمه عبور و رمز بازأ بون.
دوستدار تالش و گیلک@
شما مشکلتان چیست؟
ن.م؛
اينˇ مؤشکل کي خۊرۊسˇ دۊمˇ مۊسؤن اينˇ صؤغرا کؤبرا ىأجي وؤشته’. گۊنه: شما را صالح نمیدانم؛ توبه کنید تا صلاحیت شما را تایید کنم. (خۊ سلفˇ شاهؤنˇ رچه شؤدره دئه: کۊرؤش ؤ انۊشيروان تا رضا قؤلدؤر ؤ ممرضا: ىا تؤبه ىا چۊماق.)
اي بيچاره گيلکي أني نم بکشئره. تابلؤترين ضرب المثلˇ گيلکئه (گاب دکفته بازار) بلد نئه گۊنه بکفته بازار.
بخنديم ؤ أمه کاره پى بگيريم. خالي بخنديم. اينترنتي معرکه-گيرؤنه محل بني رۊسواىئه. بخنديم ؤ اۊشؤنˇ همرأ گب بزنيم کي خأنن گب بزنن. نأ اۊشؤني کي خأنن خۊشؤنˇ گبه بزنن.
ن.م اگر ورگ محترم پاسخ مرا سانسور نکند خدمتتان عرض می کنم. من خودم ریشه در گیلان دارم. با نشر گیلکی. با تدریس گیلکی و تالشی و همه زبانهای هندواروپایی همریشه فارسی نه تنها مشکلی هم ندارم که اینها را مایه پیشرفت کل کشور هم می دانم. از فقر و بدبختی در استان خودم بی خبر نیستم.
مشکلم با حضور این افراد است. چون صالحشان نمی دانم. ایشان می فرمایند زودتر خوب بشی. خوب کاری نداره من مرتب گیلان برای دید و بازید با قوم وخویش می آیم یکبار دوست داشتند به من زنگ بزنند قرار بگذاریم روان شناس هم مهمان من تا ان شاءالله معلوم شود که کی مشکل دارد؟!!
منی که می گویم بحث هویت زبانی بایستی در کلیت ملی آن هم یک ملت به نام ایران تعریف شود یا کسی که تا چندی پیش به تیره ها و اقوام ایرانی ملل می گفت. کاری که پیشتر استالین و امثالهم با قصد و غرض انجام می دادند حالا پس از چند ساله می گوید خلق!!! به اعتراف خودش هم با نفرت از فارس که همه را تهرانی و تهرانی ها را فارس می پنداشته بزرگ شده!!!. فکر می کنم جناب ورگ منظور مرا از کامنتی که در مطلب بنده خدایی نوشته بودند به خوبی به یاد دارند. خوب؟ این آدم می تونه کار فرهنگی کنه؟ شاید؟ اما اول از همه بایستی به تند روی اعتراف کنه . مانند ماندلا بگه عقاید مارکسیستی تندی که داشته اشتباه محض بود.
بعد توی این حلقه این فرد را می بینی ؟
” http://alirezama.blog.ir/post/%DB%8C%DA%A9-%D9%BE%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7
وجداناً این نقده؟ اصلاً نویسنده آن در حد نقد هست؟ سواد نقد را دارد؟ کارشناسی پیام نور آستانه در کدام مرجع علمی از ادبیات فارسی و یا حماسی است؟ خودش در پاسخ یکی از متقدین آدرس سایت پان ترکی می دهد. یعنی حتی لای شاهنامه را نگاه نکرده!!!! کسی که خودش در پیامهایش می گوید از فارسی بدم میاد یا زبان انسان نیست به چه حقی به شخصی مانند فردوسی اینچنین با بی تربیتی نژاد پرست می گوید.
می گویند فردوسی بت نیست. اینها فارس پرستند و …….. بله لیکن نقد توسط اهلش و آن هم با ادبیات علمی.
بعد این آدم با روح پر از نفرت و بغض میاد شرکت کامپیوتری می زنه و در حوزه زبان گیلکی فعالیت می کنه. امروز در فضای مجازی فردا هم لابد عین جان جهادی راه بیافتیم سر مردم را ببریم؟!!!
سر تا پای ورگ و دوستان ورگ نفرت از غیر خود هست. به عقیده اینها اکثر گیلکها خواب هستند !!!و فارس زده!!!. بقیه ملت ایران هم هم از رسوبات رضاشاهی و ………!!!!!
چقدر اسلام عزیز از حضور طالبان ، داعش و تندروهای وهابی ها آسیب خورده؟!!! چقدر ملی گرایی مثبت با نگاه راست هگلی منشعب از فون تریشکه ، نازی ها ، فاشیست ها و نهایتاً دور و وری ها رضاشاه آسیب دید؟!! امیدوارم گیلکی از بابت اینها آسیب نبیند.
یعنی انقدر بکفته بازاره. کسی دیگه ای نیست که بیاد در حوزه گیلکی کار کنه؟!!! ورگ سانسور کردی یا نکردی برای من مهم نیست. باز هم تکرار می کنم مشکل اصلی ما با حضور شماهاست که اغراض غیر فرهنگی و حب و بغضتان را وارد مسائل فرهنگی نمودید. شماهایی که مشخصه از عقبه دیگری خط می گیرید.
ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺗﺎﻟﺶ ﻭ ﮔﯿﻠﮏ@
سوال من همین بود: دلیل یورش بردن شما را به سایت هایی که علاقه چندانی به دیدن مطالبشان ندارید درک نمیکنم. چرا کسی که فرضا “گاو دکفته بازار” را میگوید “بکفته بازار” باید همش به سایتی که شعارش “گیلکانِ ادبیات و فرهنگ” است دخول کند؟
ن.م؛
حرف زدن خطاب به چنین رجالههایی اشتباهه دوست من. پشتش به جاهای از ما بهتران گرمه و البته دستش!
لطفا از خوندن متنهایی که به دانایی افزوده و پرسش ایجاد میکنه لذت ببر؛ به جای نظارهٔ پرسشکشی و توابسازی و چماقداری کیبردی اوباش اینترنتی که راه پادشاهان محبوب خودش رو پی میگیره.
برای آزمودن این افراد کافیه نظرشون رو دربارهٔ خلق فلسطین و یا جملهٔ شیرین “مرگ بر شاه” بپرسی. سریع برای در رفتن، به کلمهٔ خلق گیر میدن و حساب انوشیروان آدمکش رو از رضا و محمدرضا جدا میکنند.
ایدهٔ ساختن گروههای فشار عربدهکش، از دوران فاشیسم تا الان بوده؛ این چماقدار شاهدوست سنگر گرفته پشت ظاهر مذهبی هم برای عقاید پانایرانیستی-فاشیستی خودش داره انجام وظیفه میکنه و فقط از دو چیز تغذیه میکنه: توجه و ترس.
به مخالفانش القاب و برچسبهایی اطلاق میکنه که -فارغ از درست یا غلط بودن و فارغ از بد یا خوب بودن اون القاب- به دلیل جرم بودن اون القاب در کشور ما مخاطبانش مجبورند سکوت کنند یا تلاش کنند که ثابت کنند اون برچسبها واقعی نیست.
در کشور ما، سوسیالیست بودن جرم نیست. اما وقتی این مرام رو با عنوان کمونیست بودن مطرح میکنی (کاری که قبل از این فرد، حتی در زمان فاشیستهای آلمان و ایتالیا هم انجام میشد) در فرهنگ عمومی به صورت مرام بیاعتقادی به مذهب تبدیل میشه و میتونه برای طرف موجب پیگردهای قانونی بشه و از طرفی به موجب قانونی که از زمان رضا شاه تا الان موجوده، مرام اشتراکی (کمونیسم) جرمه و این ترول به خوبی از این موضوع آگاهه و میدونه که مخاطبش اون وقت به جای پافشاری روی عقاید خودش، مجبوره همهٔ تلاشش رو بکنه که بگه من کمونیست نیستم! تا جون به در ببره.
یا در کشور ما، مرز بین فعال قومی و تجزیهطلب مبهمه. متاسفانه بسیاری، فعالان قومی رو تجزیهطلب میدونند. اگر به کسی بگی که تو تجزیهطلبی در موضع ضعف قرار میگیره.
حالا حساب کنید، اگر کسی بر فرض مثال از کوروش متنفر باشه و یا فردوسی رو آدم نژادپرستی معرفی کنه، راه بحث روشنه. یا اشتباه میکنه یا نه. و هر کسی حق داره از کوروش متنفر باشه یا نه.
اما ببینید چطور گروه فشاریهایی مثل دوستدار کذایی این دو حق طبیعی رو میگذارن کنار کمونیسم بودن و تجزیهطلب بودن تا به هدفشون برسن.
روش ارعاب، شيوهٔ محبوب گروههای فشار فاشیستيه. پانایرانیسم پیشتر هم از این کارها کرده. چون مطمئنه کسی جرات جواب دادن نداره.
ساختار غیرمنطقی و پارانوییک و پریشان بحثها و نوشتههای این افراد امکان هر نوع پاسخ گفتن و استدلال رو میگیره و اصلا این افراد فاصلهٔ خالی بین برچسبهای امنیتی و قضایی خودشون رو با یک سری حرفهای قلمبه سلمبه پر میکنند. چون مهم همون برچسبهاست. ببینید! فلانی کمونیسته. تجزيهطلبه. استالین دوسته.
با ورود به بحث، شما در استدلال منطقی ناتوانید چون اون موجود گوشش به حرفهای شما بدهکار نیست مگر اینکه “توبه کنید”.
در مقابل برچسبهاش هم هر قدر اعلام کنید که تجزیهطلب و کمونیست نیستید فایده نداره. چرا؟ خیلی واضح: توبه کردن فقط به این معنا نیست که خودتون اون جور نباشید. باید حتما تجزیهطلبها و کمونیستها رو هم افشا کنید! نه تنها نباید باشید بلکه باید اونها رو طرد کنید.
اما کسی که به احترام به عقیدهٔ دیگران معتقده، کسی که معتقده حتی داشتن عقیدهٔ تجزیه و جدایی هم محترمه و باید به بحث گذاشته بشه، در مقابل گروه فشاری شبیه آریو شاهین فلان بسیار، کاری نمیتونه بکنه. جز یک کار. هم توبه کنه و هم بگه من از افرادی که با تو همعقیده نيستند متنفرم. تازه اینجا هم تموم نمیشه. بعدش ازت خواهد خواست که کاری عليه اونها انجام بدی. وگرنه پس معلومه ته دلت با اونهایی.
این بازی آشنا نیست؟
این واقعيت چهرهٔ فاشيسمه. واقعیت چهرهٔ امثال این دوستدار کذایی. وقتی وارد بازی اونها شدی، انتهایی نداره. اونها با برچسب اولشون تو رو وارد بازيشون میکنند. به همین دلیل من حتی خطاب به اون حرف نمیزنم. خطاب من تو و دوستان ديگرند که از عربدهکشیهای این فرد/افراد به تنگ اومدند.
حرف زدن با اینها بیفایدهست. ترس و توجه! این دو تا رو بهشون ندید.
اگر تجزیهطلب و کمونیست نیستید، بگید نيستم اما حتما بعدش اعلام کنید: اما از هر کسی با هر عقیدهای برای داشتن و بيان عقيدهش دفاع میکنم. تا در کنار عقيدهکشهایی مثل اون قرار نگیرید.
واقعيت اينه که من خیلی بهتر میتونم يک تجزيهطلب ايرانی رو (که متاسفانه به خاطر وجود افرادی مثل این ترول، داره بيشتر میشه) متقاعد کنم که چرا به چه دلایلی حفظ تماميت ارضی ايران برای همهٔ ساکنانش واجبتر از واجبه.
اما صاحبان عقيدهٔ این دوستدار کذایی، نمیتونند و نمیخوان که اين کارو بکنند. چرا؟ چون اونها اولويتشون تماميت ارضی ايران نيست. اولويتشون تماميت عقيدتی ايرانه. همه بايد مثل خودشون فکر کنند.
بله. من، ورگ، یک فعال برای بالندگی زبان و فرهنگ مردم خودم، گیلکی هستم. من دارای عقاید سوسیالیستی هستم و فکر میکنم اصالت سود و سرمایه داره جهان رو نابود میکنه و سوسیالیست بودن یعنی قرار گرفتن در مقابل این اصالت، و قرار گرفتن در صف کار و کسانی که با کار خودشون جهان و ارزشهای جهان رو میسازند.
سوسیالیست بودن هیچ تناقضی با عقیده و دین مردم نداره. این رو از قهرمان این سرزمین یعنی میرزا کوچک جنگلی و نامههاش آموختم. از نصیحتهاش به جناح بلشویک جمهوری گیلان و از بسیاری کسان در جهان که خودشون رو سوسياليست یا کمونیست معرفی کردند و به دین هم معتقد بودند.
در ضمن سوسياليست بودن ربط مستقيمی به دوست داشتن استالين و لنین و… نداره. استالین عموی سوسیالیستها نیست بلکه بسیاری از سوسیالیستها رو کشت. ولی شیوههای سرکوبش و تشکیل دادگاههای تفتیش عقاید استالین بسیار شبيه شيوههای ترولهایی مثل این دوستدار کذاییه.
من برای معرفی يک قوم، کلمههای ملت و خلق رو مناسب میدونم و اینکه ایران از چندین ملت تشکیل شده به معنی تجزيهطلبی نیست. بلکه مويد وجود دو تعريف از کلمهٔ ملته. یکی تعریف برسازندگان دولت-ملت (که تاکید داشتند دولت (State) رو ملت (Nation) معرفی کنند و اولین دولت ساخته شده دولت هخامنشيان بود و فراموش نکنیم که دولت هخامنشيان بر ملتهای مختلف از جمله پارس و ماد حکومت میکرد) و دیگری تعریف لغوی و مشخص از Nation که ملت، قوم، امت، خانواده و طایفه معنی میده و بعدها پس از ساخت دولت، کشور هم به معناهاش اضافه شد. و من بر اساس تعریف دوم از کلمهٔ ملت برای اقوام ایران و هر قومی در هر جای جهان استفاده میکردم. اما به دلیل همین ابهام (که برای ترولها و گروه فشار پانایرانیست جای سو استفاده باقی میگذاره) کلمهٔ خلق رو استفاده میکنم. این کلمه از سنت تفکر چپ اومده و در فارسی به معنای مردم (people) هست و به دلیل حضور سابقهدار این کلمه در ادبيات فارسی و متون مذهبی و عرف، با فرهنگ مردم هم عجینه (مانند: خلق را تقليدشان بر باد داد). از طرفی در گیلکی هم به صورت خلک بوده. پس انتخاب بهتريه.
من معتقد به تجزيهٔ ایران نيستم و راه خوشبختی هیچ خلقی/قومی رو رسیدن به یک دولت-ملت نمیدونم. اما بیشتر از اون، مخالف کسانی هستم که تجزیهطلبی رو عقیدهای ممنوع اعلام میکنند و به این وسیله برچسبی برای خفه کردن مخالفان میسازند. از قضا دلایل کافی برای رد عقیدهٔ افراد جداییطلب در ایران دارم.
پانایرانیستها از رفراندوم اسکاتلند هم به جای آموختن این موضوع که همیشه بهترين راه حفظ تماميت يک کشور وجود دموکراسی و آزادی بيان و امنیت پس از بيانه، این برداشت رو میکنند که… هیچ برداشتی نمیکنند بلکه میگن اون رفراندوم درسی باشه برای فعالان قومی ایران! دیگران بايد درس بگيرند. خودشون همه چی رو بلدند و مرکز جهانند. به همه درس میدن.
و بنده در حال حاضر مهمترین خطر برای يکپارچگی ایران رو، پس از فقدان آزادی بیان و دموکراسی، شوونيسم و عقايد پانایرانیستی میدونم. اقوام ایران برای خنثی کردن این تهدید باید با هم متحد و دوست باشند و نشون بدن که ایران دیگری، بدون سرکوب مخالف و بدون حذف خلقهاش، ممکنه. (و جالب اینکه شاخکهای حسی این ترول پانایرانیست هم به این دوستیها حساسه و سریعاً تلاش میکنند تا جلو دوستیها و روابط رو بگيرند.)
دوست ناشناس من، اینها رو نوشتم تا بهتر وضعيت رو بشناسيم و به تجربه ببینی که همهٔ این حرفها فایده و تاثیری نداره. اون و امثال اون، از من و تو و امثال ما فقط یک چيز میخوان: “توبه کنید و به عقیدهٔ ما در آیید. هم در نظر و هم در عمل. و تا آخر عمر وفاداری شما به عقیدهٔ خودم تست خواهد شد.”
در عنوان این ترول، کنايهای عمیق نهفته است: دوستدار تالش و گیلک.
اون همیشه مدعیه که گیلکه. و از طرفی در عنوانی این طور با فاصله و از دور، دوستدار تالش و گیلک هم هست! اون اخلاق قیممآب داره و معتقده خیر و صلاح تالش و گیلک رو بهتر تشخیص میده و حتی ما و هر کسی باید پس از توبه، صلاحیتش رو از اون بگيره. بله دوست من، اون نه تنها دوستدار تالش و گیلک نیست، و نه تنها تالش و گیلک نیست، بلکه حالا با توجه به میل بیانتهاش برای همعقیده کردن همه با هم و یکشکل کردن همه با هم میدونیم که اون دشمن مردم تالش و گیلکه. دشمن مردم!
به اون، ترس و توجه ندين. در یک جامعهٔ آزاد که روشنفکران، ترس محتسب خورده نباشند و عقوبتهراسی شیوهٔ هرروزهٔ بهترین جانهای یک ملت نباشه، جای فاشیستهایی مثل این دشمن گیلک و تالش، گوشهٔ انزواست.
اوج بی تربیتی و صد البته تعریف ” خۊ سلفˇ شاهؤنˇ رچه شؤدره دئه: کۊرؤش ؤ انۊشيروان تا رضا قؤلدؤر ؤ ممرضا: ىا تؤبه ىا چۊماق”
1- کوروش بزرگ و انوشیروان دادگر با رضاشاه در یک جایگاه هستند؟ کی و کجا من از رضاشاه به نیکی یاد کردم؟ ضمناً از کی بایستی تعریف کنم تا باب میل تو باشد؟ خان احمد گیلانی خونریز و صد البته خائن که برای غلبه بر رقیب و صد البته فامیلش نامه به و سفیر به به تزار و باب عالی می نویسد یا عموجان استالین شما که موجب مرگ میلیونها روس شد و حتی به نزدیکترین یاران خود رحم هم نکرد!!!!
2- من ز باب ادب گاو را از مثل بدی حذف کردم. که چی؟ گیلکی تو بهتر است؟ من حداقل به جای کار علمی نمی روم دنبال کلمات روسی برای واژه سازی.
3- شما نمی خندی اعصابت هم خورد می شود. ناسزا می گویی. تهمت می زنی. مانند کومونیستها شعار هم می دهی. گفتم به عنوان یک ایرانی هر نظری خواستی بده. حتی از منتها نفرتت به تاریخی که دوست نداری بتاز. اما حق نداری این اغراض غیر فرهنگی را لباس گیلکی بپوشانی.
این ” اغراض غیر فرهنگی ” منو کشته !!!!!
مسائلي را که در اينجا نكته وار قيد ميكنم كاسيان، بخصوص كاسيان مناطق فيروزكوه (اكثرا روستاها)، از خود فارسها دركشيدند. در اينجا ذكر چگونگي آن خيلي سخت هست ولي از محتواي اطلاعات دركشيده ميتوان براحتي گفت كه در آن شكي وجود ندارد.
براي مثال تاريخ گزارشي سيد حبيب الله خان مدني را از ياران ميرزا ميدونه در صورتيكه بعضي كاسيان داناي روستاههاي فيروزكوه با دركشيدن مسايل مربوط به اين فرد اطمينان صد در صدي دارند كه وي از خائنين و نفوذي ها بود كه نميگذاشت ميرزا تصميم گيريهايش را بدرستي انجام بده. اصلا اوضاع اخلاقي سيد حبيب الله خان مدني خيلي خراب بود و آمد به جنبش جنگل پيوست و خودش را به ميرزا نزديك كرد تا از اينطريق بگه كه يك انقلابي هست و مگه ميشه يك انقلابي وضع اخلاقي اش خراب باشه؟
يا تاريخ گزارشي محمد ابن جرير تبري ميگه كه كوهيار به برادرش مازيار خيانت كرد وبه اعراب لو داد. در صورتيكه كاسيان روستاهاي فيروزكوه دركشيدند كه محمد ابن جرير تبري يك عرب بوده، نه يك كاسي. و تمام گزارشات وي دروغ بوده و خود وي اوضاع اخلاقي كثيفي داشت.
ما كاسياني داريم كه كارشان اينست كه كاس را زنده نگه دارند. آنها اطلاعات را در ميكشند نه اينكه در جايي بخوانند. ولي وقت ندارند روي زبان كاسي كار كنند و واژه هاي اصيل قديمي را دربكشند. ولي يكي از كلماتي را كه كاسيان روستاهاي فيروزكوه دركشيدند اسم آلت تناسلي زن به فارسي و عربي هست كه در هر دو زبان به يكجور نوشته و تلفظ ميشه.
و اينها هر دو كلمه كاس را كه در گذشته با “و” نه با “ا” تلفظ ميكردند را روي آلت تناسلي زن گذاشتند تا نژاد و كشور ما را بطور القايي در ذهن و وجودمان خورد كنند. و بعدها آهسته آهسته آنرا حتي توي گيلكي و گيلكي مازي هم وارد كردند.
بر اساس اطلاعاتي كه كاسيان روستاهاي فيروزكوه دركشيدند واژه هاي ريكا و كيجا كاسي نيستند. هر دو را فارسها و اعراب و تركها و بلوچها و هنديها و افغانها و يكسري مليتهاي ديگر انگلي بطور القايي وارد زبانمان كردند. بزبان كاسي اصل پسر ميشد “Bәe ” نه ريكا. ولي از كلمه دختر به زبان كاسي صرف نظر ميكنم چرا كه ايرانيها از روي قصد معني اش را به يك كلمه زشت تغير دادند تا بطور احساسات القايي و جوكها ما را و نژاد ما را تحت كنترل داشته باشند.
يكي از مسايلي كه كاسيان روستاهاي فيروزكوه دركشيدند اينه كه در قديم كاس بزرگ هر چهار طرف درياي كاسپيين را در شامل بود. تركها يعني تركمنها و قزاقها و ازبكها و غيره شرق تر بودند. اولين حمله و كشتار وحشيانه نسل كشي به كاس شرقي ( يعني شرق درياي كاسپيين) 3328 سال پيش
انجام گرفت كه خيلي به افغانستان و پاكستان و هند وشمال شرقي ايران گريختند و با آنها مخلوط شدند و براي همينه كه اينها هم خود را آريايي مينامند.
كاس بزرگ جنوبي شامل ما و آذربايجان ايران و كردستان (كردستان ايران و تركيه و عراق و سوريه) و قسمت زيادي از تركيه امروزه بود.
ولي مهمترين قسمت كل كاس بزرگ ما بوديم. نپرسيد چرا. چونكه توضيح آن نه تنها خيلي طولانيست (طوريكه كاسياني كه امروزه خداي اطلاعات دركشي هستند ميتوانند در باره اش صد كتاب قطور بنويسند) بلكه درك آن هم نياز به توانايي خاصي هست.
(البته يك وقسمتهايي از آذربايجان همچون اردبيل بخشي از كاس ما بودند. وقسمتهايي از شرق استان گلستان كه امروزه بخشي از خراسان هستند قبلا ها هم سبز بودند و هم بخشي از كاس ما بحساب ميآمدند. ظاهرا از روي قصد جنگلهايشان را سوزاندند كه كويري شوند. همچنين قسمتي از كشور تركمنستان بخشي از كاس ما بود.)
قويترين كاسيان امروزه در اطلاعات دركشي كاسيان روستاهاي فيروزكوه هستند. و براي همينه كه بچه هاشان را بخصوص از پنجاه سال گذشته به اينطرف گرفتند در تهران و سمنان و ديگر شهرهاي ايران و اروپا و آمريكا و كانادا و تركيه و استراليا در بدر كردند. چگونه؟ بصورت القايي انگلي.
يعني اينها مثل انگل احساسشان را ميبرند روي ذهن آدم و القاش ميكنند.
آقا امين مشكل همين القاهاي انگلي هست. وگرنه يك فارس كيه كه بياد از كاسيان حرف بزنه چه بسا كه جوك هم بگه.
كاسيان روستاهاي فيروزكوه خيلي اطلاعات در اين موارد دركشيدند ولي من فقط چند تا را خيلي خلاصه وار دارم ذكر ميكنم.
يكي از اين اطلاعات اينه كه در ايران امروز فقط كاس و غرب ايران از نژاد سفيد بودند. عراق قديم و سوريه و لبنان و اردن و اسراييل و تركيه قديم هم سفيد بودند. ولي ايران ميانه (همچون اصفهان و يزد) و شرق (همچون بلوچ و كرمان و خراسان) از نژاد آسياي جنوبي مثل هندي بودند.
يكي ديگر از اين اطلاعات اينه كه همه نژادها بلحاظ تكاملي مساوي نيستند چيزي را كه دارم قيد ميكنم تكامل در ذهن علم هست نه در كتاب جامعه شناسان و فلسفه دانها. علم ميگه من كاري به اين كه شما بعنوان يك جامعه شناس يا فلسفه دان چگونه تمام نژادها را با يك زاويه مينگريد ندارم چونكه براي من ارزش يعني واقعيتهايي كه زير ميروسكوب يافت مشوند.
و بر اساس اطلاعاتي كه كاسيان روستاهاي فيروزكوه دركشيدند سفيدها برتري تكاملي مغزيشان براحتي محسوس هست. بعد از نژاد سفيد تازه ميشه نوبت ژاپن و چين و كره كه يك نژاد بحساب ميآيند. ظاهرا ويتناميها بخشي از هيمن نژاد هستند ولي كاسيان وقت نكردند آنرا دربكشند.
چيزي را كه من ميخواهم اينجا ذكر كنم اينه كه بر اساس اين اطلاعات حتي تكامل مغزي بين نژادهاي مختلف سفيد پوست ها به يك اندازه نيست. “و ميان آنها كاسيان منطقه ما از همه متكاملتر هستند.”
و بايد اينرا خاطرنشان كنم كه فاش كردن واقعيت يك امر نژادپرستانه نيست. واگر كسي وجود داره كه بگه كاسيان متكاملترين نژاد دنيا نيستند كاسيان روستاهاي فيروزكوه كه در خارج كشور توسط انگلي در بدر شدند حاضرند بطور مشترك اين اطلاعات را دربكشند. اينكه شما كجا و در كدام كشور زندگي ميكنيد نقشي در محتواي در كشيدن اطلاعات ندارد.
خب آقا امين.
شما فكر ميكنيد فارسها ميتوانند بدون خورد كردن اعتماد بنفس كاسيان و بدون تيكه تيكه كردن كاس و وصل كردن هر تيكه به يك استان ايران و بدون از بين بردن زبان كاسي و بدون مهاجرت كاسيان به تهران و ديگر شهرهاي ايران و خارج و بدون مخلوط كردن كاسيان با ديگر قوميتها روي پاي خودش بايستند؟
و جوك يكي از قويترين اسلحه ايست كه ميتوان آنرا در ذهن كاسيان بطور انگلي القا كرد.
يك انگل توانايي ساختن و رشد را ندارد وگرنه روي به طعمه نميآورد. يك انگل زيستن خود را در نابودي طعمه خود ميبيند. از آنجا كه رشد و تكامل انگل ناچيز هست وي اثبات خود را در نفي و نابودي طعمه اش كه زحمت ميكشه و روي پاي خودش مي ايسته و تكامل ميكنه ميبينه.
متاسفانه نوشته ام طولاني شد. بعدا توضيح ميدهم اينها چه جوري درس ميخوانند و چه جوري كار ميكنند و چه جوري نميگذارند كاسيان در درس و كار موفق بمانند. و همينطو ر چرا براي تركها جوك دارند.
خنابدون
راک می امادئوس