این نوشتهی علیرضا نابدل در مهد آزادی آدینه (تبریز)، شماره ١٢٧٨، ٣١ تیرماه ١٣٤٥ [شمسی] ص ٦و٧ چاپ شده است اما موضوع آن در این روزهای خاورمیانه هنوز تازگی و اهمیت دارد.
«هرگز نژاد باعث هیچ افتخار نیست.این افتخار ماست نژاد آفریده اند.» مفتون
اروپا بعد از گذشتن بیست سال هنوز نتوانسته است خاطره ی ننگین فاشیسم را از ذهن خود پاک کند و هنوز گاه و بیگاه نفرت خود را به صورت رمانها، نمایشها و فیلمها نسبت به درنده خوترین برتری جویان تاریخ ابراز می دارد. با وجود این همه می دانند که امپریالیزم اروپایی دیگر هرگز نخواهد توانست عروسک های تازه ای از نوع هیتلر را به روی صحنه بیاورد.
جوانان اروپایی دیگر هیچگاه این ننگ را نخواهند پذیرفت، اما اگر تسلط مجدد فاشیسم بر اروپا رویائی بیش نباشد، هنوز در اینطرف دنیا سوداگرانی هستند که خیلی مایلند تخم نئو فاشیسم و پرو فاشیسم[۱] در ذهن نوجوانان پرشور و پر انرژی آسیا و آفریقا پراکنده شود. این جوان ها تا چشم باز می کنند، خود را اسیر محرومیت های فراوان می یابند و کمی که بزرگتر می شوند، با حقایق تلخی آشنا[یی] مییابند مثلا در مورد عقب ماندگی، عدم رشد، استعمار و…
و «آقای پان»[۲] در یک چنین گیروداری نبوت خود را ظاهر میکند «هممیهن گرامی! نیاخاک ما روزی از دریای مشرق تا دریای مغرب ادامه داشته است. و نیاکان ما برای تأدیب اسرای ملل پست مغلوب تازیانه هائی از چرم کرگدن می ساخته اند. هم میهن گرامی! حالت چشمان و بینی تو نشان می دهد که صددرصد از نژاد پاک نیاکان هستی، زیرا بینی تو عیناً شبیه بینی بنیانگزار امپراتوری ماست. برخیز با ما همداستان شو تا ملل پستی را که خو، زبان، و فرهنگ پلید خود را بر نیاخاک ما تحمیل کرده اند و جلو رشد نژاد پاک ما را گرفتهاند، و مسئول تمام بدبختیهای ما هستند، از صفحه روزگار پاک کنیم… زیرا بلاشک نوبتی هم باشد نوبت ماست که حق توحش بگیریم، استعمار کنیم و صاحب نژاد برتر، زبان برتر، مذهب و مرام برتر و پیشوای برتر باشیم»؛ بدین ترتیب عقده های حقارت را که تا دیروز جنبهی فردی داشت، میخواهند «ملی» کنند.
«آقای پان» همیشه قبل از هر چیز فکر «تجدید عهد باستان» را پیش میکشد، اما نه واقعیات تاریخی و جنبههای انسانی تاریخ را، بلکه داستان قلدریها را، تسلط چماقداران قبیلهی خود بر قبایل دیگر مطرح می کند. برای آقای پان وجود حافظها، ابنسیناها، پاستورها، ویکتورهوگوها و بتهوونها چیز مهمی نیست. فقط شاید برای اثبات «نبوغ ذاتی» قوم خود از چنین کسانی نام ببرد. همچنین از کشتارهای دستهجمعی و چپاولگری نسبت به ملل تحت اسارت و طبقات رنجدیده توسط امپراتوران قوم برتر (مثل کشتار هواداران مزدک) به عنوان «گوشمالی یاغیان» و «سرکوبی دشمنان» یاد میشود. امروز «پان»های آناطولی و همچنین یونان بر سر مسالهی قبرس فریاد آزادی و تساوی حقوقشان گوش فلک را کر میکند و هرکدام به فکر «آزاد کردن» برادران خود هستند. حال آنکه از نظر همین آقایان رفتاری که طی قرون و اعصار در امپراتوریهای یونان و عثمانی با ملل مغلوب و کوچک شده است، برحق و عادلانه بوده. آری این مسائل مهم نیستند. مسالهی مهم مثلا برای «پانهای ایرانی» اینست که خشاریارشا در هجوم به یونان (که میلیونها نفر از قبایل وحشی و نیمهوحشی را علیه یونان تجهیز کرده بود) چندبار دریا را شلاق زد و جنس شلاق او به رسم آرینهای اصیل از چرم کرگدن بوده است یا چرم گاو. همینطور برای «پانهای رومی» این مطلب مهم است که بدانند روم در عهد کدامیک از امپراتوران خود ملل شرق و غرب را بهتر به زنجیر کشیده است.
وگرنه میراث حافظها و ابنسیناها، داوینچیها و بتهوونها و تسوایکها برای پان هرگز قابل بهرهبرداری نخواهد بود چون از غزلیات حافظ به هیچ وجه اندیشهی برتری «آرینهای ایرانی» برنمیآید و ابنسینا و ذکریای رازی چیزی برای منکوب ساختن ملل پست غیرایرانی اختراع نکردهاند. استیفن تسوایک ملت خود را بسیار دوست میداشت و سالها برای اعتلای مدنیت و فرهنگ این ملت کوشیده بود، اما معتقد نبود که ملت او خمیرهای برتر از سایر انسانها داشته باشد و فاشیستهای وطنش را مجاز نمیدانست که سایر ملتها را اسیر کنند. تأثر او به حدی بود که با همسرش رفتند و در دیار غربت انتحار کردند.
شوونیستها و پروفاشیستها ضدمذهب هم تشریف دارند، اما نه از جهت اینکه ماتریالیست باشند. خیر! بلکه ایدهآلیستتر از پاپ هم هستند؛ علت مخالفت اینان با مذهب اینست که اولا جاذبهی عقاید مذهبی مانع از آن میشود که معتقدین به مذهب حرفهای آقای پان را گوش کنند.
ثانیا آنچه مسیحیت یا اسلام طی قرون متمادی تعلیم داده است، به هیچ وجه با حرفهای برتریجویان تنگبین سازگار نیست و حرفهای آقای پان در این مورد کاملا بازگشت به دوران کینههای قبیلهای و نوعی ارتجاع محسوب میشود. چرا که «پان»های این طرف کوه یک چیز میگویند و «پان»های آن طرف کوه چیز دیگر؛ هر کدام فریاد برتری ایل خود را سر میدهند و بدینسان زمین گنجایش بیش از یک «پان» را ندارد. و هرگز دو «پان» لااقل بر یک قاره نمیگنجند.
در صورتی که از نظر جهانبینی اسلام یا ناسیونالیستهای مترقی قرن بیستم، ملل و قبایل، درویشهایی هستند که بر عرصهی خاک به خوبی میگنجند، زیرا هیچیک را ادعای برتری نیست، بلکه همگی میخواهند در شرایط مساوی و برابر، برادروار در کنار یکدیگر زندگی کنند. بدینسان شوونیستها و پروفاشیستها هرگز قادر نیستند یک تئوری عمومی در مسائل مرتبط به تاریخ داشته باشند. از نظر پانهای ایرانی، خشایارشا یک پیغمبر بود در حالی که اسکندر «گجسته» و ملعون شمرده می شود. از نظر پانهای یونانی درست برعکس. در صورتی که از نظر انسانهای روشنبین قرن بیستم، تمام فاتحین جهان را باید با یک معیار سنجید. فکر تسلط بر ملل دیگر همیشه ناپسند بوده است و دفاع در مقابل مهاجم یک عمل شریف و نجیب. پس جهانگشایان هرگز درخور ستایش نیستند. خواه متعلق به قبیلهی ما بوده باشند و خواه قبایل دیگر.
باری، پانعربیستها، پانایرانیستها و پانتورکیستها و پانهای دیگر از این قبیل هرگز قادر نیستند گرهی از کار ملل آسیایی بگشایند. اینان سنگریزههایی هستند بر مسیر گردونهی تاریخ و عروسهایی هستند که خیمهشببازان روزگار در بعضی شرایط مساعد روی صحنه می آورند. حال آنکه تاریخ نه بر خیمهشببازان ابقا خواهد کرد و نه بر عروسکهایشان. اما در ایران متاسفانه مساله تنها به «پانهای رسمی» ختم نمیشود، بلکه بقایای انواعی از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی مسخ شده، در بسیاری از شئون اجتماعی ما اثر گذاشته است بهخصوص در فرهنگ این اثر، بارزتر است.
در کتابهای رسمی ما به «عرب سوسمارخوار» اشاره میشود و در واقع باید گفت قسمتی از هموطنان ما از سوسمار خوارانند! همینطور مطالب کتب درسی ما در مورد سایر ولایات هم اغلب براساس طرزفکرهای فوقالذکر است. این موضوع به دلقکهای بیسوادی مثل ابراهیم صفائی نام امکان میدهد که بیایند و مثلا ستارخان را انکار کنند (به مقاله ای که آقای بیت الله جمالی در مهد آزادی در همین زمینه نوشته بودند مراجعه کنید).
توضیح:
[۱] پرو: هواخواه
[۲] پان: در لغت به معنی همه می باشد که در مورد اسم بعضی از مکتب های سیاسی فلسفی به صورت پیشوند به کار رفته است. «پاناسلامیسم» هم از همین نوع اسامی است که مرحوم دهخدا در لغتنامهاش مقابل آن چنین نوشته: «عقیدهی اتحاد اسلامی که سیاستمداران اروپا سالهای دراز با آن کلمهی بیمفهوم اروپا را ترسانیده و به نام رفع آن انواع ظلمها و تعدیها و تجاوزات غاصبانه را در مشرق مرتکب شدند.
خویشتن نقش دیو می کردند
پس زبیحش غریو می کردند».
دیدگاهتان را بنویسید