دوست عزیز، ورگ؛
با توجه به علاقهای که به گنبد پیرمحله نشان میدادی و دغدغهای که نسبت به آن داری، همچنین عدم شناخت آن توسط خیلی از مخاطبان ورگ، بخشی از کتاب دکتر منوچهر ستوده [از آستارا تا استارباد] را که به معرفی این گنبد میپردازد بدون هیچ کم و کاستی به همراه عکسهایی که در دو نوبت از اين محل گرفتهام، تقدیم میکنم. امیدوارم مورد استفاده قرار گیرد. عکسها در دو نوبت گرفته شده، به همین دلیل تفاوتهایی از نظر نور و… دارد.
دهکدهی پیرمحلهی رانکوه، ده کیلومتری رودسر است. از حسنسرا که هفت کیلومتری شرق رودسر است، جادهای به طرف جنوب میرود و از دهکدههای اسماعیلآباد (=بی بی نظیر)، سالمحله (= سالومه محله)، کیانپشته (=کیوان پشته) و احمدآباد میگذرد. نرسیده به دهکدهی رودمیانه، راه پیرمحله، از دست راست جاده جدا میشود و مستقیماً به پیرمحله میرود. این دهکده گیلکنشین و جمعیت آن به سی خانوار میرسد.
برچسب: ۱۵۸۱
آنچه بهانهی نگارش اين يادداشت شد، نقد رفيق خوبم، صفرعلی رمضانیست با عنوان «نقش استاد احمد عاشورپور در تکامل موسيقی گيلان» که چندی پيش در سايت گالش منتشر شد که لينکاش را در همين وبمجی ورگ ديدهايد.
صفرعلی رمضانی در جای-جای نوشتهاش بر وجود نگاه منفی نسبت به نقد و منتقد افسوس خورده و از همينروست که که با اين اميد اينها را مینويسم که همانگونه که در کلام نقد را دوست دارد، در عمل هم نقد مرا که در واقع نقدیست بر نقد وی، با همان روحيه بخواند.
سواد موسيقی من چندان نيست که بخواهم وارد مسائل ويژهی اين فن شوم، اما نقد صفرعلی رمضانی آنجا که وارد موضوعاتی غير از موسيقی صرف میشود، مرا در نگاشتن اين يادداشت مصممتر میسازد.
پس اگر اجازه دهيد، به چند مورد عنوان شده در يادداشت اين رفيق عزيز اشاره کنم؛ Continue reading
يکی از اهداف بلندمدت ورگ، واکاوی نامواژههای گيلکی و رديابی تحريفهای انجامگرفته در اين نامواژگان است.
نيما فريد مجتهدی، رفيق هميشهی ورگ، بيشترين سهم را در اين تلاش دارد و هماو در ادامهی دو يادداشت پيشين خود (در ارتباط با نامواژههای جؤرده و جؤردشت) اينبار با ارائهی دو سند تاريخی در جهت اثبات بيش از پيش گفتههای خويش برآمده است. يادداشت حاضر به همراه تصوير دو سند نامبرده، دسترنج نيما فريد مجتهدیست که با هم میخوانيم.
نگارنده پیش از این در دو نقد در رابطه با نامواژههای جؤرده (جواهرده رامسر) و جؤردشت (جواهردشت سیاهکلرود) سعی نمود، ادله و منابع مکتوب و مستندی برای رد فرضیاتی که سعی در توجیه نامواژههای تحریفشدهی جواهرده و جواهردشت داشت، ارایه نماید. هرچند منابع ارایه شده در این نقدها دارای اعتبار تاریخی و علمی بود، ولی متاسفانه به دلیل این که نگارنده به اسناد تاریخی به ویژه سندهای ملکی تاریخی روستاهای جؤرده و جؤردشت دسترسی نداشت، نتوانست علاوه بر آن منابع تاریخی، سندی دست اول نیز ارایه کند. اما وقتی به مطالعهی اسناد مبادلهی املاک در شهر لاهیجان مربوط به دورهی قاجار مشغول بودم، در چند سند مالکیت نکتهای توجه مرا به خود جلب نمود که انگیزهی اصلی نوشتن این مطلب در رابطه با نامواژهی جواهرپشته در شهر لاهیجان، که گویا دچار سرنوشتی مشابه با جؤرده و جؤردشت بوده، گردید. Continue reading
«وقتی داخل کشتزار همسايهی خود میشويد، میتوانيد با دست خود خوشهها را بچينيد و بخوريد، ولی حق داس زدن نداريد.»
(کتاب تثنيه، باب23)
با شتاب مینويسم:
زيستن در جهانی که آنجا مالکيت همهچيز و همهکس را به آغوش مرگبار خويش فرا میخواند، آسان نيست. بختک مالکيت –اينک- شادمانه میرقصد، ما آدميان را افسون میکند و در ذاتیترين خصايص انسانیمان، در بستری از وهن و وهم، بطئیترين ترديدها را میکارد. آنچه میرويد شايستهی چيدن و خوردن نيست؛ دريغا! داسی بايد.
فراسوی ازليتی بیآغاز، گيلان، سرزمين «داس»ها و «داره»های آويخته، در چنگک خونآلود آن بختک خندان، ابديت خود را میجويد. جوينده يابنده نيست: در اين سرگردانی، چشمانداز بیبازگشتی از طبيعت و روشنای گذرايی از تاريخ فراروی ما، گيلکان، پديدار میشود.
تراژدی اکنون، گم شدن در ژرفای اين چشمانداز بیبازگشت و روشنای مفاهيم است. ما، همه، از کارگزاران رسمی تا يکايک شهروندان مستقل، در دايرهی کوچکی از آرزوهای حقير و خواستهای پليد سرگردانيم. رويش انجيربن از خشت-خشت اين خاک…؛ افسوس! «گيلک» بداند بحران تازگی ندارد؛ هيچ چيز عجيب نيست! اين گيلان کوچک و تحقير شده، فقط، دوران نوينی از صدسال پويش شهرنشينی را تجربه میکند. «نوسازی» بار ديگر به شکلی ديکته میشود. چيزی میرويد و چيزی میميرد و مرگ برای بازماندگان هرگز دلنشين نيست. از اينجای تاريخ، رستگاری برای انسان و آرمانهایاش همراز جوانمرگیست. Continue reading
«جيمجيرئیْ» (Jimjirey) نقل روزهای کودکیام است. بارها و بارها (که نمیدانم چند بار) از مادرم شنيدهاماش و خوابيدهام. و هرگز هم نفهميدم که چرا بايد چنين داستان تلخ و بد-انجامی بشود قصهی محبوب کودکیام.
باری؛ چندی پيش يوسف عليخانی از من خواسته بود که برای صفحهی فرهنگ و مردم روزنامهی جام جم قصهای فولکلور آماده کنم و من هم متن برگردان شده به فارسی قصه را برایاش فرستادم که نمیدانم از آن استفاده شد يا نه. ولی همان زمان هم به يوسف يادآور شدم که ترجمهی فارسی قصه به هيچ وجه نمیتواند رسايی زبان گيلکی را داشته باشد چه از لحاظ آهنگ قصه و چه به دليل مفاهيم پشت نامها. يا شايد هم من مترجم توانايی نيستم.
بعدتر اما، متن بازنويسی شدهی قصه را به زبان اصلی به هادی غلامدوست دادم تا شاید برای مجموعهی قصههای فولکلوری که مشغول گردآوریاش است به کار آيد.
اين همه صغرا و کبرا چيدم که بگويم متن حاضر همان متن است که چون به زبان اصلیست، بيشتر با آن حال میکنم.
اشاره: عکسهايی که مشاهده میکنید، حاصل حدود چهار سال دقت و پژوهش در مورد کوه سماموس و درههای اطراف آن است. به این نکته توجه داشته باشید که کوه سماموس به صورت تودهای منفرد در شرق گیلان جلوهگر میباشد. این عکسها چکیدهای از چند هزار عکس از این کوه میباشد، اين عکسها جنبه زیباشناختی ندارند، بلکه تنها برای آشنایی از موقعیت کوه سماموس است که به مخاطبان ورگ تقدیم شده است. و توضیحات آن ساده و خلاصه میباشد که امیدوارم مورد استفادهی دوستان قرار گیرد.
[برای ديدن عکسها در اندازهی واقعی، رویشان کليک کنيد، در ضمن به دليل وجود عکس، بارگذاری صفحه ممکن است طول بکشد.] Continue reading
گيلان جان، ايلميلی سورخ ِ قبايه
سُماموس تی چومه، دؤلفک تی پايه
هزاران گب داره تی کاس ِ دريا
بنازم تی چومه، تی دست و پايه
م.مَندج
مقدمه
کوه سُمامُوز (سماموس) با ارتفاع 3703 متر، يک طاقديس مرکب و رورانده میباشد که توسط درههای رودخانههای پولرود [پولؤرود]، کاکرود، کَشکی، اژدهارود، سُموش و خشکهرود زهکشی میشود. اين کوه تنها قلهی بالای 3000 متر البرز میباشد که کمترين فاصله را با دريای کاسپين دارد. کوه سُمامُوز به علت ارتفاع زياد و جهت پر شيب آن که در سمت دريای کاسپين میباشد، از تمام مناطق شرق گيلان به صورت یک تودهی منفرد قابل رويت است. اين مطالعه با بهکارگيری منابع و تلفيق نتايج آنها سعی در ارائهی يک واکاوی منسجم در مورد نامواژه کوه سُمامُوز دارد. Continue reading
اشاره:
با خواندن نسخهی الکترونيکی مقالهی «مشکلی به نام جواهرده يا ده جواهر» هفتهنامهی موج شمال در وبلاگ موج شمال در رابطه با نامواژهی جؤرده (جواهرده) لازم دانستم نکاتی چند را در رابطه با اين مقاله در اين نقد بازگو نمايم. تا شايد اين شفافسازی، هم براي نويسندهی محترم مقاله مفيد واقع گردد، که به گفتهی خودشان دغدغهی چندينسالهی ايشان است و همچنين يادآوری دوبارهای باشد دربارهی نامواژههای تحريف شده در زبان گيلکی و اصرار در کاربرد اين گونه تحريفات که به طور حتم در آينده به نفع زبان و هويت گيلکان نخواهد بود.
بحث:
مقالهی مورد نظر حول سه فرضيهی عمده در رابطه با نامواژهی جؤرده ميباشد. که قبل از پرداختن به نقد، اشارهاي به اين سه فرضيهی نويسنده را لازم ميدانم.
Continue reading
نقدی بر کتاب جغرافیای تاریخی اشکورات با نگاهی گذرا به جواهردشت
پیشگفتار:
«بازیابی معانی و چگونگی نامگذاری واژههای جغرافیا کار پیچیده و دشواری است. توشهای از دانش زبانشناسی، جغرافیا، تاریخ، جغرافیای تاریخی، دیرینشناسی، گیاهشناسی و جز اینها میخواهد. که بیتردید بایستهی کاری گروهی است. بسیاری از این نامواژهها از یک سو در بستر دگرگونیهای زبانی رنگ باختهاند و یا در گذرگاههای گفتاری گونهگون شده و با گذشت سدهها و هزارهها، بنمایههای خود را از دست دادهاند و میتوان گفت که لایههایی از فراموشی و گمشدگی بر بدنهی آنها تنیده شده است و همچنین از سوی دیگر توسط اهمال برخی دست اندرکاران و برخی افراد متصدی فرهنگی تغییر یافتهاند. و ما نیز این واژههای نهان شده در لفاف زمانه را بر زبان میرانیم بی آنکه از معانی آن چیزی بدانیم. با واکاوی این نامواژهها میتوانیم به برشهای زیبای فرهنگ پیشینییان دست یابییم. از چگونگی نگاه و نگرش آنان به طبیعت و تاریخ و اسطوره، باورهای دینی و پیوندهای گوناگون فرهنگی آگاه شویم. بر ماست که در این راه از شیفتگی و سادهانگاری بپرهیزیم چون رهآوردی جز کژراهه ندارد.» (ایرج شجاعیفرد، گیلهوا شماره ۲، صفحهی ۱۵، با کمی تغییر)





