در گیلان فیلمسازان زیادی داریم که همچون دیگر هنرمندان در سایر رشتههای هنریمان حرف برای گفتن دارند اما واقعیت تلخ این است كه اینجا کارها بین یک عده ی خاص که بیشتر هم کارمند تلویزیون هستند دست به دست می شود. تقریبا تمامی این تولیدات مربوط به این افراد است که تحصیلات دانشگاهی دارند و به قول معروف دود چراغ خورده هستند، اما گویا فعلا جای اینكه هنر این عزیزان روشنیبخش دیدگان ما باشد، دود چراغشان میهمان اجباری چشمان گریانمان بر تابوت هنر تلویزیونی است. میگویند با دیدن اثر یک هنرمند، می توان به شخصیت درونی صاحب اثر پی برد که چه قدر شعور و فکر، پشت آن اثر است. سوال این است: با دیدن سریالهای تولید گیلان، خصوصا برنامه های روتین شبانه، نباید به صاحب اثر شک کرد؟ آیا ارزش و سطح شعورمردم گیلان همین است که این برنامه های نازل را تحویل مردم می دهیم؟
شبها تلویزیون نگاه می کنیم تا سرگرم شویم، بخندیم، لذت ببریم، تفریح کنیم و وقت بگذرانیم. چیزی داشته باشیم تا بعد در موردش حرف بزنیم، داستانش را به دوستانمان بگوییم، تکیهکلامهای بازیگران را در کوچه و خیابان تکرار کنیم. اما سوال این است که چرا دلمان نمیخواهد در مورد تلویزیون که تأثیر عمدهای بر زندگیمان دارد، بیاندیشیم؟ ما با تلویزیون همراه هستیم ،همراه با اعضای خانواده ساعتها روبهروی آن مینشینیم بدون اینکه با دیگران ارتباط برقرار کنیم، اما چرا این گونه؟ باید در مورد موضوعی به این مهمی که برایش وقت می گذاریم و عمر هدر می دهیم، فکر کنیم و با همان شور و حرارتی به آن بپردازیم که وقت بحث درباره لیگ فوتبال یا سیاست دچارش می شویم.
بارها در کوچه و خیابان مردم را میبینیم که در مورد سریال شب قبل حرف میزنند و آن را دنبال می کنند. كارگردان محترم، بازیگر محترم، دستاندركار گرامی، مردم ما باشعور هستند، درام را بهتر از من و تو میشناسند، آنها میدانند دارند سرگرم میشوند. این را پیر گدای سر گذر که یک کلاس سواد هم ندارد می داند. واین یعنی اینکه سازنده اثر تلویزیونی باید در مورد اثری كه می سازد بسیار تفكر كند. حیف نیست در برنامههایی كه برای این قشر مشتاق و یا مجبور، ساخته میشود تنها تفنن وسرگرمی آن هم با سخیفترین روشهای ارائه، لحاظ شود؟
چرا هنرمندان ما اینگونه شدهاند، ما را چه شده است؟ چرا به اینجا رسیدیم؟! وای به حال ملتی که هنرمندش اینگونه بیمسئولیت باشد، آیا غم نان باعث شده؟ آیا هنرمندان، ادبا و شعرا و شخصیتهای فرهیخته و بااصالت امروز و دیروز غم نان نداشته و ندارند؟ تنها به آوردن نمونه از ادبا و شعرای كشورمان بسنده می كنم. خودتان از قیاس هزاران نمونه دیگر بیابید، آیا فردوسی، عطار، مولوی، حافظ وسعدی شعرهایشان را در بستر گرم و نرم می سرودند؟! آیا اخوان ثالث، شاملو، سهراب و فروغ غم نان نداشتند؟ آری غم نان داشتند اما نگذاشتند مشغله شكم بر مسئله أهم كه همان انجام رسالت ادبیشان باشد، خللی وارد كند كه اگر جز این بود نه تنها آثار و شخصیتشان جاودانه نمی گشت، بلكه معلوم نبود كه امروز چه بلایی سر زبان فارسی می آمد، پر بیراهه نیست بگوییم كه اگر آنان نبودند، همین متن حاضر الان به خط و زبانی دیگر تحریر میشد. این قیاس برای زبان مادریمان نیز صدق می كند. زبان گیلكی وامدار پیرشرفشاه و بندار و دئواروَز و امیر و محمدولی مظفریها، شیون فومنیها و دیگر بزرگان شعر و ادب سادهزیست و بیپیرایه این سامان است.
اساتید محترم! باید به تلویزیون توجه شود، زیرا مردم ما آن را جدی میگیرند، چون ما خودمان را در تلویزیون می بینیم و جستوجو می کنیم، خواسته و ناخواسته بر ضمیر خودآگاه و ناخودآگاهمان تأثیر می گذارد. حتی اگر تلویزیون برای سرگرمی باشد، شناخت دقیق آن اهمیت دارد. چرا سرگرم میشویم؟ چرا نیاز داریم سرگرم شویم؟ به چه قیمتی باید سرگرم شویم؟ پس تکلیف این واقعیت چه میشود که تلویزیون می تواند فرهنگسازی کند؟ ما میتوانیم بخشی از فرهنگ ناب و انسانی خود را از طریق تلویزیون به دنیا معرفی کنیم، اوضاع و احوال سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خود را بهبود بخشیم.
اگر همه اینها را می دانیم و آن وقت باز تیشه به ریشه فرهنگ و زبان و تاریخ خودمان می زنیم و در شبكههای استانی خودمان زبان و فرهنگ یك منطقهمان را تحقیر می كنیم و هر شب در قالب برنامههای طنز و غیر طنز، از هیبت پرشكوه مردم زحمتكش ، دلاور و فرهیخته این دیار تصویری بیعار، ترسو، نحیف و بیشعور ساخته واز طریق این برنامههای شبانه، آن را در ذهن و چشمان مخاطب حقنه میكنیم؛ واقعا نباید شاكی شویم وقتی یك غیرایرانی برایمان فیلم سیصد را پیشكش می كند یا خیل عظیمی از همین مخاطبان كركره بساط شبكه بومی را پایین بكشند و پای برنامههای شبكه فارسیوان بنشینند تنها به این دلیل كه برنامه كانالهای ماهوارهای، لااقل مستقیما شعور، زبان و فرهنگشان را به بازی نمیگیرد!
این وسط برخی عزیزان كم لطفی فرموده، میفرمایند ما كمبود سوژه داریم! سرزمین گیلان یکی از مراکز مهم و درخشان تمدنهای باستانیست. خاستگاه هزاران واقعه تاریخیست كه هر یك از این وقایع این پتانسیل را دارند كه به صورت فیلم یا سریال بلند در آیند .از نبرد اسكندر، تیمور لنگ و لشكر مغول گرفته تا ماجرای مشروطه و فتح تهران و نهضت جنگل، همه اینها تنها مشتیست از خروار-خروار سوژه تاریخی. نبرد اسكندر با بومیان همین خطه دلیرپرور و شكست مفتضحانهاش، خود به تنهایی میتواند پاسخی دندانشكن و ابدی برای تمام فیلمهای همچو سیصد باشد. نظرتان را به گوشه دیگری از تاریخ این سرزمین معطوف می كنم، به گواهی تاریخ گیلان، چند هزار سال پیش، زنان و دختران آماردی (از اقوام باستانی گیلان) بر اسب سوار شده و با دشمن می جنگیدند، در همین قرن اخیر هیبت (شیرزن گیلانی) به پا پاتاوه میبنند و به كمر قطار فشنگ و در كوه و كمر با جماعت قزاق به نبرد می پردازد یا دختر ۱۳ ساله یپرم خان رشتی در ماجرای فتح تهران و قطع ید اجنبی، دوشادوش مبارزان گیلانی می جنگد. از این دست شیر زنان زیاد داریم. فرنگی ها هم دارند، آنها «ژاندارك» دارند كه همین سوژه و شخصیت تاریخی را علم كرده و در بوق و كرنا نموده و تاكنون دهها اثر فخیم تلویزیونی و سینمایی دربارهاش ساختهاند .ماجراهای عاشقانه عزیز و نگار، رعنا، زرانگیس و روایتهایی چون «عاروس و دامات سنگ سیا بوبؤن» از سوژههای عاشقانه بومی هستند كه روی آنها كار نشده است. چرا این عشقهای پاك و پرشكوه را به تصویر نمیكشیم؟ مگر این عشقها از عشقهای چینی و كرهای كه این روزها نقل شبكههای تلویزیونیست، چه كم دارند؟
بیایید بیاندیشیم كه چرا قطعات گمشده پازل سیناپسها و فیلمنامههایمان، نوروزبل، تیرماسینزه، كول كول چارشنبای، گیشأ كتره، ورزا جنگ، كشتی گیله مردی، لافند بازی و… نباشد؟ برای یك بار هم شده بیاندیشیم، آیا در سریالهای روتین شبانه نشانی از فرهنگ خودمان سراغ داریم؟ آخر تا كی آغوزی و منوچ باید تو سر هم بزنند؟
سریال روتین «خانه بخت» که چند وقت پیش پخش می شد را در نظر بگیرید. از این دست سریالها چند تا داشتیم؟ چهقدر باید خودمان را کپی کنیم؟ آیا توی صد قسمت حرفی برای گفتن داریم؟ در سریال روتین «زیر یک سقف» صد قسمت همراهشان می دویم، دریغ از یک فکر، دریغ از اندیشه سالم . تنها چیزی که داریم این است که یک عده از سر و کول هم بالا میروند و می زنند توی سر هم. همه شخصیتها روانی ومبتذل. آیا توی اجتماع ما، آدمها اینگونهاند؟ آقای کارگردان! نمیدانم کجایی هستید؟ چرا گیلانیها را اینگونه می بینید؟ طنز یعنی این؟ به بازی گرفتن سیستماتیک فرهنگ یک منطقه؟ آقای کارگردان، شما متعهدید، با همان دوربینی کار میکنید که چارلی چاپلین کار میکرد که بعد از یک قرن هنوز آثارش زنده است و حرف برای گفتن دارد. چرا توی سریالهایمان که در گیلان کار میشود، اینقدر دیوانه داریم؟ كدام دیوانه؟! مثال می زنم، در همان سریال «خانه بخت» اکثر آدمها مجنون دیوانهاند، کاراکترهای نیما رهایی، حامد آهنگی، حسین نعمتی، نسرین بابایی، ارشد امیر اسکندری، جابر وثوق، همه کم دارند. من حرفم این است که در یک سریال طنز ما چند نفر دیوانه و روانی داریم؟ یا در روتین «زیر یک سقف» محمد هندی و نیما رهایی و… (افسوس که اسم بازیگران را به یاد نمیآورم)، یا همین روتین «ف مثل فامیل ب مثل باجناق» که در آن اکثر شخصیتهایش خلوضعند: اسماعیل حاجتی، جابر وثوق و… آیا شمالیها اینگونهاند؟
کارگردان بزرگ ما از یکی از روستاهای سرسبز لاهیجان میرود تهران و بعد با آن امکانات عظیم و بودجه میلیاردی، سریال «بوی گلهای وحشی» و «آواز مه» را میسازد که آبروی همشهریانش را ببرد!
در بوی گلهای وحشی، همیشه یک عده جلو دوربین میایستند! قفل! در آن سریال هم، همه شخصیتها به نوعی کم داشتند. بازیگرانی که از تهران آمدهاند با دستمزدهای نجومی، با آن لهجه مسخرهای که در میآورند چیزی از حیا باقی نمیگذارند! اکثر شخصیتها مانند همیشه مشنگ و دیوانه و دمدمی مزاجند، ما آدمها ی بزرگ کم نداریم، چرا همه گیلانیان را مثل خودتان می بینید؟ یکی از آشنایان ساكن تهران میگفت هر وقت این سریال پخش میشود آبرویمان میرود و دوستان در اداره مسخرهمان می کنند، بعد همین آقای کارگردان در نقد و بررسی سریال، در حضور «صلح جو» خودش را همردیف «هیچکاک» قلمداد میکند .آقای كارگردان اگر اثر ژرف و هنری این است، لطف كنید دیگر زبان و فرهنگ مردم خودتان را دستمایه قرار ندهید كه دیرزمانیست از خیر چنین ژرف-اثاری گذشتهاند.
در سریال «آوازهای گم شده» که یک درام اجتماعی بود، جدا از فیلمنامهاش که پر از اشکال بود، شمالی ها را ساده و بیدست و پا ترسیم کردیم یا خشن و مردمآزا. بدون شخصیتپردازی، همه شخصیتها ول و آزادند، هر کاری دلشان میخواهد میکنند. ابوذر مزاری (شاپور واکف) اواسط کار فیلمبرداری به خاطر اختلاف با تهیهکننده از کار بیرون میرود، یکی دیگر م آید با همان شخصیت، همه چیز ماستمالی میشود تا پایان قصه، که ناگهان همه چیز خوب و درست از کار در میآید. بارها و بارها شخصیتها از زمین به آسمان میروند و از آسمان به زمین میافتند . حتی کارگردان هم هیچ فکری روی فیلمنامه نمیکند و نمی داند چه میخواهد. چرا بازیگران ما جلو دوربین رها شدهاند و هر چه در دهانشان میآید میگویند؟ بداههگویی رسم شده است، چرا آنان کنترل نمیشوند؟
بازیگری مانند حامد آهنگی کاری جلو دوربین میکند که آدمی خجالت میکشد نگاه کند. آیا این بازیگریست یا ادا درآوردن و شکلکبازی؟ آقای ارشد امیراسکندری با آن فیزیک خوب برای بازیگری، معلوم است که استعداد بالایی در این کار دارد، اما چرا به حال خود رها می شود و در نهایت کار به جایی میرسد که او جلو دوربین خودش را گم میکند. این اداها و مسخرهبازیها در هیچ جای جهان معنا ندارد و به آن بازیگری نمیگویند.
وقتی چنین استعدادهایی را میبینیم که اینگونه بدون مدیریت و بیصاحب رها میشوند دلمان میگیرد. نمیخواهم نقد بازیگری داشته باشم. به نظر من مقصر کارگردان اثر است که چیزی از بازیگری نمیداند. درد من این است که اسطوره کودک گیلانی شده است «شاپور واکف» -ابوذر مزاری- در سریال «آوازهای گمشده»! چهطور به کودکانمان بگوییم اسطوره تو وَهرَز دیلمیست ، هیبت است، موتا است. چهطور به او حالی کنیم اسطوره تو شهید املاكی، پرفسور رضا، سرتیپ پور، پور داود، نامجوی و قایقران هستند. او حرف مرا باور نمیکند. حرف تلویزیون را باور می کند، چون شاپور واکف را «دیده»، او را «مرد» می داند، چهطور به او بگویم که مرد، میرزا کوچک است. آیا وقت آن نرسیده به کودکمان بگوییم بزرگی مردان تاریخ در مردانه زیستن آنان است، بگذار اول این را به خودمان بگوییم، تا خودمان ساخته نشویم که نمیتوانیم جامعه را بسازیم.
یکی از همین فیلمسازان گیلانی که خیلی هم پرکار است روزی در جمعی گفت: «من بلدم مردم را چهطور خواب کنم اما شما بلد نیستید. به خاطر همین طرحهایتان رد می شود». در حالی که او خودش جزء شورای نویسندگان تلویزیون است، تو خود حدیث مفصل بخوان. آقای کارگردان مردم با این چیزها به خواب نمیروند. ما خودمان را به خواب زدیم. اگر نمیگذارند کار کنی پس کار نکن. راهش را پیدا کن، چون اسم هنرمند را یدک میکشی . مگر نه این است که هنرمند راه دیگران را نمیرود، خود راه جدید می سازد؟
چرا تلویزیون به خودش نمیآید؟ چرا کمیت را به کیفیت ترجیح میدهند؟ سالی چند فیلم سینمایی ساخته می شود؟ نور چشمیها از بیرون از استان می آیند. آنها از گیلان و فرهنگ منطقه چه می دانند جز لهجهای که خود ساختهاند. روی سخنم با کارگردان و نویسندهی این کارهاست. ما مسئولیم، مسئول فرهنگ کشورمان، استانمان. اگر همه این جنگولکبازیها به خاطر پول است پس شرف و تعهد یك هنرمند كجاست؟ واقعا میشود اسم خودمان را با چنین تولیداتی هنرمند بنامیم؟ چهقدر خوب گفت فیلمساز بزرگ اسپانیا: «غم نان هرگز عذری برای فاحشگی هنر نیست».
بار دیگر و به شیوهای دیگر بیاندیشیم. ما در مقابل مردم، تاریخ و آیندگان این سرزمین مسئولیم. میتوان با سادهترین امكانات، تاثیرگذارترین آثار را خلق كرد. اولین گام در این راه، شناخت دقیق زبان، فرهنگ وتاریخ این دیار و احترام به شعور مخاطب است . «اكنون» گذشت. به آینده بیاندیشیم و برایش برنامهریزی كنیم. به آیندهای كه در آن حتی «آغوزیها و منوچها» نیز به جای آنكه خندههای پوچ زودگذر بر لب مخاطب مقهور بیانگیزند، شعلههای جاودان عشق و آگاهی را در دل و جان مخاطب مسرور بیافروزند.
پینوشت: نظر خوانندگان محترم، به خصوص دستاندركاران فیلمسازی استان عزیزمان را به مطالعه مجدد آثار زیر جلب می كنم.
۱) برای آشنایی با زبان گیلكی:
فرهنگ گیل و دیلم – زنده یاد محمود پاینده لنگرودی
واژه نامه گیلكی – احمد مرعشی
ویژگیهای دستوری زبان گیلكی و فرهنگ واژگان گیلكی– زنده یاد جهانگیر سرتیپپور
۲) برای آشنایی با تاریخ و فرهنگ گیلان
تاریخ گیلان – دكتر افشین پرتو
خونینه های دارالمرز گیلان – زنده یاد محمود پاینده لنگرودی
آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم – زنده یاد محمود پاینده لنگرودی
افسانهها و باورداشتهای مردمشناختی گیلان (۳ جلدی) – محمد بشرا
تاریخ گیلان و دیلمستان – سید ظهیرالدین مرعشی
سرزمین گیلان – الكساندر خودزكو
ولایات دارالمرز ایران – ه . ل. رابینو
دیدگاهها
16 پاسخ به “نقدی بر وضعیت سریالهای شبانه و فیلمسازی در صدا و سیمای گیلان”
تی دسأ قؤربان گول^ برار. امی دیل^ حرفأ بزئه ای!
تی نظر در مورد حقدوست^ مجری گری چیسه؟
با سلام و تشکر … به مطلب جالبی اشاره بودین … به امید روزی که استعداد و سرمایه های سرشار گیلان زمین دیده ببون . پیروز ببین .
خدا تی پِرَ بیامرزه واق,ا” امی دیل حرفأ بزئه ای!
من کی امی شبکه استانیَ نیگا کونم و اشَنَ فیلمانَ دینم اینگار ای نفر مره فحش دهندره
آخه اَ استان میان تحصیل کرده و دکتر مهندس هم ایسه اییدی
فیلمایی کی اشن چاکونید فقط امثال می آقاجانشانَ خوش آیه کی سواد دُرست حسابی ناریدی و فقط ایچی اَشنه بخندانه اوشانره کافیه
امی همه کسه درده دیله بگوت. واقعا باید یه فیکره اساسی ببون. بداری فقط بمان تا یه حرفایی بزنن تا یه عده خوش بای…
خداییش درسته
برنامه های شبکه5 یکی از یکی از یکی مضخرف تره!
نمیدونم مردم رو چی فرض کردند؟
درود، یادداشت شما پُر بود از درد دل همه ی ما، واقعا خسته نباشد.
متاسفانه همانطور که اشاره کردین در اکثر فیلم ها و سریال های تلویزیون مردم گیلان را با لهجه ای مسخره (که اکثرا هم توسط غیر گیلک زبانان و کورکورانه سرهم بندی یا تقلید می شود) و شخصیتی فرومایه نشان می دهند، گیلانی را سرایدار، آبدارچی، آبزیر کاه، حراف و… معرفی می کنند و احیانا تهرانی (یا کسی که به فارسی آنچنانی صحبت می کند) را ارباب، همه فن حریف، مهندس، دکتر و… جالب است حتی در برنامه هایی که هدفش ترویج زبان گیلکی مان است در شبکه استان خودمان مجری برنامه به کلمات گیلکی می خندد و حتی نمی تواند آنها را درست تلفظ کند!! این یعنی نشانه رفتن هویت و وجه یک زبان و زبانی که وجه نداشته باشد به کار نمی رود و خواهد مُرد!
به نظر من این مسئله چندین دلیل دارد که دست به دست هم می دهند:
– پیروی سیاستگذاران تلویزیون از روندی کلیشه ای و تحقیق و بررسی نشدن کارها و عدم نظارت از سوی فرهیختگان عرصه هنر.
– عدم حساسیت نشان دادن ما گیلکان به شکلی جدی تر نسبت به این نوع مسائل.
– حمایت نکردن از سوژه هایی که در مطلبتان عنوان کردین به هزار و یک دلیل از طرف نهادهای زیربط.
و …
باز هم ممنون از مطلبتان.
سلام
واقعاً ممنونم که به این موضوع اشاره کردین. جداً بابت مزخرفاتی که شبکه باران تحویل مردم میده متاسفم. حتی نمی خوام بهش فکر کنم که چقدر باعث بی اعتباری گیلان و گیلانی شدن. اینطور که پیداست دست اندر کاران این شبکه قصد ندارند که حالا حالاها دست از آبروریزی بردارن. فقط میتونم بگم متاسفم…….
خوشحالم که ورگ هنوز هست… شما برای روز زبان مادری برنامه دارید؟
http://www.Loor.ir
yeprem xan armani bud na rashti
شاهین عزیز،
ارمنی بودن یک نژاد/مذهب است. رشتی بودن اما یک هویت شهری. مردم رشت میتوانند مذهبها و نژادهای مختلفی داشته باشند اما رشتی باشند. بسیاری از گیلکزبانان گیلان نژاد کورد دارند. یا مذهبی غیر از اسلام شیعه اثنیعشری دارند.
ارمنی نه نام یک مذهب است و نه نام یک نزاد.
ارمنی نام یکی از اقوام است که مانند هر قوم دیگری هویت خاص خود را دارد.
یپرم خان ارمنی در قفقاز بدنیا آمد و در 32 سالگی بر اساس ماموریتی که ار سوی داشناک ها بدو محول گردید راهی گیلان گردید.
دوست عزیز، خودتان جواب خودتان را دادهاید. واژهی قوم آیا دلالت بر نژاد ندارد؟
در ضمن، ارمنی بودن دلالت بر داشتن دین مسیحیت و مذهب کلیسای ارامنه است. بنابراین کسی که ارمنیست متعلق به قومی خاص و مذهبی خاص است.
رشتی بودن نژاد یا قومیت نیست که بعد از ۳۳ سالگی کسی نتواند به کسوت آن در آید. رشت نام یک شهر است و رشتی عنوان اهالی آن. ارمنی اما این چنین نیست. پیش از تشکیل کشور ارمنستان هم هویتی به نام «ارمنی» داشتهایم که وابسته به قومی خاص و مذهبی خاص بوده.
همیشه میگن مرغ همسایه غازه/متاسفم /بهتره هنرمندان گیلانی خودمان رو تخریب نکنیم وبه این مقوله بهتر نگاه کنیم مگه ما در گیلان مان چندتا ظنزکارداریم/
محمد جان،
بهتر نیست که هنرمندان شاغل در صدا و سیمای استانی هم هویت قومی ما را تخریب نکنند؟ غم نان برای همه دلیلی پذیرفتنیست. اما یک نفر انسان برای نان تا چه حد پا بر همهی داشتههای هویتی خویش میگذارد؟ بهتر نیست این حد مشخص شود؟
این حرکت باید ادامه داشته باشد تا اتفاقی بیفتد.باید یک کمپینی چیزی در فضای مجازی شکل گیرد و نقدهای تاثیر گذاری در آن بشود تا هنرمندان تلوزیون گیلان بدانند کسانی هستند که در موردشان نظر میدهند و جایی انعکاس داده میشود.
این مطالب رو در سایت صداوسیمای مرکز گیلان و حتی تهران هم بگذارید تا تاثیرش دوچندان شود.
واینکه آیا میدانید دست اندرکاران مرکز گیلان خود را برترین هنرمندان صداوسیمای کشور میدانند؟به این خاطر است که از این نقدها خبر ندارند.!!!
ممنون از نقدتان بسیار آگاهانه و بدور از هرگونه عقده و حب و بغض بود.این راه را ادامه دهیدتا تاثیر گذار باشد.باز ممنون
سلام
من خودم کار طنز می کنم و اعتراف می کنم که بهترین کمدین های ایران رو گیلان داره
البته نسبت به سایر استانها
به شبکه ی نسیم نگاه کنید و تولیدات استانهای دیگر رو با گیلان مقایسه کنید
امثال اقای هندی و ارشد امیراسکندری و نیما رهایی از باهوش ترین افرادی اند که از نزدیک باهاشون برخورد داشتم