شبی تا سحر همنشینی با «یار موافق»، نشاندمان پای سریال قدیمی کوچک جنگلی (به کارگردانی بهروز افخمی) که گذشته از حسرت ساخته نشدن سریالهایی اینچنینی در دهههای بعدی؛ خواندههایم از دو کتاب سردار جنگل (ابراهیم فخرایی) و شوروی و نهضت جنگل (مصطفی شعاعیان) را دوباره ریخت روی دایره و به این نتایج رسیدم:
دسته: ؤ غىره
-
مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت، اولین و قدیمیترین راه آهن
پیشینه احداث و بهرهبرداری موفق اولین راهآهن در ایران به سال ۱۸۸۶ میلادی با احداث خط راه آهن محمودآباد (سواحل جنوبی دریای کاسپین) به آمل برمیگردد. این طرح اگرچه در نظر بود تا تهران ادامه یابد، ولی با کارشکنیهای پیمانکارهای بلژیکی به شکست انجامید و خطوط آن، برچیده و برای احداث تلگراف استفاده شد. در سال ۱۸۸۸ (میلادی) و ۱۲۶۱ شمسی خط تراموایی بین تهران و شاه عبدالعظیم به طول ۸۷۰۰ متر کشیده شد. عرض این راه آهن یک متر بود و به وسیله مسیو بواتال فرانسوی اجرا شد و بعدها به یک بلژیکی واگذار شد.
در ۹ نوامبر ۱۸۹۰ ناصرالدین شاه قاجار پیماننامهای با روسیه تزاری امضا کرد که ایران را از ساخت راهآهن تا ده سال باز میداشت. این محدودیت در دسامبر ۱۸۹۹ برابر با شروط وام شست میلیون فرانکی روسیه با دستخط مظفرالدینشاه برای ده سال دیگر تمدید شد.
مسیر راه آهنی نیز از بندر انزلی و پیربازار به رشت وجود داشته که بعدها جمع آوری شدهاست. تنها بازمانده این مسیر یک لوکوموتیو بخار است که بر روی آخرین قطعه چندمتری ریل، هنوز در داخل محوطه سازمان بنادر انزلی خودنمایی میکند و تاریخ ۱۸۴۸ را بر روی خود دارد. ۱۲ کیلومتر ازین مسیر تا اواسط دوره رضا شاه همچنان مورد استفاده بودهاست. پس اولین و قدیمیترین راه آهن همان مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت است.
منبع: ویکیپدیای فارسی
منبع عکس لوکوموتیو: صفحهی تاریخ شفاهی انزلی در فیسبوک
-
زعفرانهای مرغوب منطقهٔ کاسپین، گوهری ناشناخته
شاید کمتر کسی از شما بداند که سرزمین گیلان رویش گاه چند نوع از مرغوبترین و کمیابترین زعفرانهای جهان است که از این بین متأسفانه زعفران گیلانی که از گونههای منحصر به فرد زعفران جهان میباشد، در خطر انقراض قرار دارد.
برای خواندن مقاله، آن را به صورت فایل پی.دی.اف از اینجا دریافت کنید.
پینوشت: گرچه این مقاله قدیمی است اما به نظرم با توجه به تحولات جدید در کشاورزی مدرن میتوان به زعفران به عنوان یک محصول اقتصادی در جلگهٔ کمزمین گیلان نگاه کرد.
در عربستان موفق شدهاند به صورت هواکِشت (ایروپونیک) در محیط کنترلشدهٔ کشاورزی عمودی با نور مصنوعی، کنترل هوشمند آب و بدون نیاز به خاک، در مدت ۱۰ روز به جای ۴۰ روز، زعفران پرورش دهند. این روش در مصرف آب نسبت به کشت سنتی زعفران در ایران ۹۷٪ صرفهجویی دارد. فراموش نکنیم که هلند با وسعت بسیار کم جزو پنج کشور برتر صادرکنندهٔ محصولات کشاورزی است. (این پینوشت در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ افزوده شد.)
-
شکار صفوی
«حسب الحکم، قریب سی هزار کس از بیهپس و بیهپیش در آن محل که زمستان شدید و برودت هوا و سرما به منزلهی سد سدید بود، [برای محاصره کوهستان و هدایت جانوران به سمت شاه] حاضر شدند و شاه عباس به اتفاق خان خانان [نماینده شاه سلیم، فرمانروای هندوستان] در جنگل رانکوه شکار دلپسند کرده، از جانوران مثل گاوکوهی و حشیررنگ و خوك و خرس و پلنگ و سایر حیوانات وحشی آن مقدار صید شد که محاسب و هم و قیاس از تعداد آن به عجز و قصور معترف گردید. در آن شکارگاه عرض کردند که دوهزار و هفتصد آدم از مومنان و مسلمانان از صدمت سرما و برودت هوا هلاك شدهاند. شاه عباس آن را وقعی ننهاد و بعد از استیفای حظوظ سیر و شکار در صحبت خان عالم، عازم ولایت مازندران بهشتنشان گشته، امرا و وزرای گیلانات و سایر رعایا و عجزه و بیچارگان، به اماکن و اوطان خود معاودت نمودند.»
/تاریخ گیلان. عبدالفتاح فومنی. توضیحات داخل قلاب [] از ورگ.
-
کشت برنج در گیلان: دشواریهای پیش رو (و نقدی بر آن)
این نوشته که به صورت مقاله در اینجا تنظیم شده، فصلی از کتابی است که تحت عنوان «کشت برنج در جلگهی گیلان» در آیندهی نزدیک در مجموعهی گیلان شناسی توسط انتشارات ایلیا منتشر خواهد شد.
-
داستان مشروطه
منبع این یادداشت مدخلهای مربوط به مشروطه در ویکیپدیا (دانشنامهی آزاد اینترنتی) است.
جُنبـِشِ مَشروطه، جنبش مشروطهخواهی، جنبـش مشروطیت، انقلاب مشروطه یا انقلاب مشروطیت مجموعه کوششها و رویدادهائی است که در دوره مظفرالدین شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و منجر به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد.
پیشینه و خواستهها
از اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت رو به رشد بود. تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشتههای روشنفکرانی مثل حاج زینالعابدین مراغهای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال الدین اسدآبادی و دیگران زمینههای مشروطه خواهی را فراهم آورد. سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا میکرد. نشریاتی مانند حبل المتین و چهرهنما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر میشدند نیز در گسترش آزادی خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.
کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه خواهی را سبب شد.
اگر چه از مدتی قبل شورشها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر میکنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران و حتی عسگر گاریچی به میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد. عدهای از مردم و روحانیان به صورت اعتراض به حضرت عبدالعظیم رفتند. مظفرالدین شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله سیدین سندین آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک میکنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. عده ای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند. عین الدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد. (بیشتر…)
-
فيروزکوه، قلعهای به بلندای خيال
تقدیم به پوراحمد جکتاجی؛
برای حس مشترکمان به فیروزکوه.
یکته خؤجیر تاتایی فیروزکو جی اشاره: نقش زمینشناسی و جغرافیای طبیعی در به وجود آمدن افسانهها و باورداشتهای مناطق کوهستان شرق گیلان و غرب مازندران از موارد مطالعاتی نویسندگان این یادداشت میباشد. سازندهای زمینشناسی، عوامل جغرافیایی، فرایندهای فرسایشی و عدم اطلاع از سازوکارهای این فرایندهای طبیعی در ایجاد اشکال سطح زمین، سبب شده، مردمی بومی در طی قرون متمادی برای وصف این اشکال در حد توان فکری به ارائه داستانها و افسانهها بپردازند. در کوه فیروزکوه در جنوبشرقی دیلمان این مسئله حتی سبب شده برخی ازسیاحان و پژوهشگران درباره اینکه در این کوه قلعهای وجود دارد، دچار اشتباه شوند.
-
یادداشتهایی دربارهی گیلکان؛ بخش چهارم: شناخت وضعیت
خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ما«دکترین بازگشت به «اصالت فرهنگی خویش» برای مردمی که جامعهشان در بحران عمیق غوطهور است جذابیت و کشش فوقالعادهای دارد. سرچمشه و منشاء این شیفتگی را نباید صرفا در عِرق مردم به «اصلها» جستجو کرد بلکه باید متوجه بود که فرهنگ در جامعه بحرانزده مناسبترین عامل سازمانگر و هماهنگکننده در نبرد با بیعدالتیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.» (1)
شاید این نقل قول به نوعی روشنگر پیوند میان خواستههای ما و تلاشمان درمسیر آزادی و برابری باشد. مسیری که گیلکان را به عنوان ملتی با ویژگیها و مشکلات خاص خود درکنار دیگر ملتها قرار میدهد. برای پیمودن این مسیر، در نخستین گام باید مرزهای خود را با نیروهای دیگری که در راستای هویتخواهی گیلکان فعالیت میکنند روشن کنیم تا بتوانیم از ورطهی افراط یا تفریط اجتناب ورزیم. این یک واقعیت مسلم است که طیف فعالان هویتخواهی گیلک به ویژه در عرصهی فرهنگ، نیروهای مختلف با انگیزهها و مسیرهای متفاوتی را دربرمیگیرد. در اینجا تلاش میشود تا حد ممکن تصویری از جریانهای به ظاهر همسو با ما به دست داده شود؛
-
یادداشتهایی دربارهی گیلکان؛ بخش سوم: ما گیلکیم!
خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ما
ما ملت گیلک هستیم
اصرار بر تکرار این عبارت به «لزوم نامیدن» برمیگردد. نامیدن درمقابل نامیده شدن، نوعی شورش بر سلطه است؛ نوعی کنشگریست. درواقع امر نمادین نامیدن برای یک ملت (ملت با مفهوم دوم در بخش پیشین)، ریشه در تلاش آن ملت برای «بودن» و «شدن» دارد. اصرار ملتها بر نامها به همین دلیل است. مانند اصرار ما بر نامهایی چون دریای کاسپین، کوه سماموس و نام درست شهرها و روستاهایمان (چون سوماسرا و دیلمان و…)
اينکه چرا برای ناميدن اين هويت قومی، از واژهی «گيلک» استفاده شده، تنها به خاطر اشتراک زبانیشان بوده است. چرا که زبان مشترک مردمان جلگهنشين گيلان و غرب مازندران گيلکی خوانده میشود و مردمان مرکز و شرق مازندران نيز زبان خود را با نام «گِلِکی» مینامند. (ایران کلباسی. گویش مردم کلاردشت) و مردمان کوهستان هر دو استان نيز همين زبان را، با همين نام به کار میبرند. گرچه همواره برای ناميدن مردمان اين ديار و زبانشان از نامهای ساختگی همچون ديلمی، شمالی، رشتی، مازنی، گيلانی، تاتی و… نيز استفاده شده است.
در استان گیلان، به جز منطقهی تالشنشین، همواره با عناوینی چون گیل، دیلم، گالش و… برخورد داشتهایم که البته این عناوین در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند.
واقعیت امر این است که در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژهی فارسی و غریب «دیلمستان»!
دیلمان، نام منطقهای کوچک از منطقهی وسیع کوهستانهای گیلان و مازندران است که معنی ویژهی خود را دارد و هرگز نام قوم، نژاد یا زبان نبوده است. (بیشتر…)
-
یادداشتهایی دربارهی گیلکان؛ بخش دوم: ناسیونالیسم
خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ما
ما گیلکیم!
به محض گفتن جملهی بالا ازسوی ما، ممکن است پاسخی اینچنین بشنویم: آه! افسوس. شما ناسیونالیستید!
اما این ملیت (Nationality) چیست؟ این ملیت بیچاره که هر جایی و در هر مقامی عنوانی به خود میگیرد: قومیت، ملیت، تیره و…
به نظر میرسد ما دو مفهوم با نام ملیت داریم که هر کدام از اینها هم در دو وجه بررسی میشوند.
یک مفهوم، مفهوم دولت-ملت (Nation-State) است که مفهومی کاملا مدرن بوده و از قرن 19 میلادی وارد فلسفه سیاسی شده است. در واقع با اوجگیری سرمایهداری در اروپا و با توجه به نیاز صنایع به بازارهای ملی، دولت-ملتها شکل گرفتند. دولت-ملت در تجربه جهانیاش بر پایهی ارتش منظم و کلاسیک، دیوانسالاری (بوروکراسی) کارآمد، سیستم اجرائی مدرن و شاخصههای فرهنگی چون زبان، موسیقی، تاریخ و مذهب –همگی با پسوند ملی- شکل میگیرد.از بعد از قرارداد سال 1648 وست فالن (Peace of Westfalia) است که ما با مفهوم «حاکمیت ملی» مواجه میشویم. از این تاریخ است که جرقههای شکل گیری دولت-ملت (دولت مدرن) زده میشود. تا قبل از آن، دولت-امپراطوری، دولت-شهر و یا دولت-قبیله بوده است. (1)
«حاکمیت ملی» در مفهوم امروزین خود، دارای باری حقوقیست که بعد از مُشارکت آزادانهی مردم در انتخابات، قدرت سیاسی، موقتا ً به نهاد و یا شخصی تفویض میگردد که مظهر اراده و خواست مردم است. و او در یک جغرافیای مشخّص تبیینکننده، مُجری و راهبر روابط داخلی و خارجی آنان خواهد بود. (2)
«حاکمیت ملی» در بُعد داخلی، همانا اجرائی کردن شرکت، نظارت و کنترل شهروندان در اداره ی امور جامعه ی خویش است. و در بُعد خارجی، همکاری و تعامل متقابل با دیگر دول در عین برخورداری از استقلال رأی و عمل در عرصه های اقتصادی، دفاعی، پژوهشی و … خواهد بود. (3)
در ایران دوران قاجار تلاشهای عباس میرزا برای تشکیل ارتش کلاسیک، تلاشهای قائم مقام و امیرکبیر برای تشکیل بوروکراسی کارآمد و… همگی ناکام ماندند و تنها با قدرت گرفتن رضا پهلوی و پشتوانهی فکری برخی از روشنفکران از جمله حزب تجدد بود که پروژهی راهاندازی دولت-ملت ایران آغاز شد و اندک-اندک «ایران نوین» جای «ممالک محروسه ایران» را گرفت. زبان فارسی که پیشتر زبان رسمی اغلب دربارها بود، این بار «زبان ملی» شد و برای این ملی شدن، از هیچ تحقیر و سرکوبی بر علیه زبانهای قومی دیگر فروگذار نشد. لباس ملی جایگزین لباسهای قومی شد. عشایر کوچنده به زور یکجانشین و تا جای ممکن خلع سلاح شدند تا مقدمات تشکیل ارتش منظم و کلاسیک آماده شود. دین باستانی زرتشت، دین معاصر اسلام، مذهب شیعه اثنی عشری، نژاد آریایی و گذشتهی پرافتخار هخامنشیان و ساسانیان، همگی آجرهای برسازندهی دولت-ملت ایران بودند. پس اگر امروزه میبینیم که یک جوان رشتی با افتخار گردنبند فروهر (نشان زرتشتی) را به گردن میاندازد و به کورش کبیر افتخار میکند، در حالی که این دین و آن پادشاه هرگز به سرزمین کاسپی نفوذ نکردند، نباید تعجب کنیم. چون حاصل دههها تلاش فرهنگی، نظامی و سیاسی است. (بیشتر…)
-
یادداشتهایی دربارهی گیلکان؛ بخش یکم: هویت
خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها میگذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که میتوانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشتهایی دربارهی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بیوطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.
۱۵۹۶ ديا ماسخنی با خوانندهی این یادداشتها: پارههای گوناگون نوشتههایم به علاوهی حاشیهنویسیهایم از منابعی که خواندهام، به اضافهی گفتوگوهای گفتاری و نوشتاریام با دیگران طی این 5 سال، شکلدهندهی این مقالهاند که به به صورت سلسله یادداشتهای دنبالهدار در ورگ میخوانید.
پیش از خواندن، باید این را به خوانندهی متن یادآوری کنم که اینها وحی منزل نیست و تنها تلاشیست برای تحلیل وضعیت تاریخی و اجتماعی گیلکان و ارائهی افقی روشن از آیندهی آنان. هرگونه استفاده از موارد موجود در این یادداشتها در راستای اهداف و آرمانهای نژادباورانه، و یا توجیه کشتار و شکنجه و حبس انسانها و بیرون راندنشان از محل زندگیشان بسیار دور از باورمندی نویسندهی آن است و اگر این یادداشتها چنین باورهایی را به ذهن راه میدهند، همان بهتر که خواننده آنها را دور انداخته و نخوانده رها کند.
هویت امری تکبعدی و ایستا نیست. هویت چندوجهی و سیال است. یعنی شما ممکن است از نظر جنسیت، طبقه، نژاد، ملت، تیم فوتبال مورد علاقه و… هویتهای خاص خود را داشته باشید که به اعتبار این هویتها، مرد/زن، فئودال/بورژوا/پرولتاری، سیاه/زرد/اسلاو/سامی/و…، تورک/گیلک/ژرمن/ایتالیایی/و… و یا ملوانی/استقلالی/پرسپولیسی/و… باشید. اینها ساحتهای هویتی شما هستند. هریک جزئی از فردیت شمایند. در واقع، ماهیت هویت نوعی «کثرت در وحدت» است که با نگاه مکانیکی جور نخواهد بود.
مردمان ساکن در منطقهی جنوبی دریای کاسپین، به دلیل عدم انباشت سرمایه و فقدان عامل مذهب یکپارچه به عنوان عاملی تعیینکننده و در نتیجه فقدان تمرکز قدرت سیاسی و وجود حکومتهای محلی و ملوک الطوایفی و حیات مذهبی کاملا متفاوت از فلات ایران -در پیش و پس از اسلام- و نیز پیوستگی فرهنگی-اجتماعی -وحتی جغرافیایی- منطقه با صفحهی قفقاز -به جای فلات ایران-، همواره سرنوشتی مستقل از فلات ایران داشتند و تنها پس از یورش صفویه بوده که این سرنوشت تقریبا با سرنوشت ملتهای فلات ایران گره خورد. قرائت غالب مورخان عرب و فارس و یونانی از تاریخ ایران و در سایه قرار گرفتن خرده-قدرتهای محلی در مقابل امپراتوریهای حاکم بر فلات ایران، مسیر تاریخی-اجتماعی مردمان این سامان را همواره در هالهای از ابهام و به شدت تحت تاثیر قرائت مذکور قرار داده است.
برای دست يافتن به تعريفی روشن از گيلک و مفهوم «گيلک بودن»، میتوان سه محور زير را مشخص نمود: (بیشتر…)
-
ورگˇ وأگرد
اینکه ورگه تعطیلأ گودم، ناچاری بو. ورگˇ رفئقؤن، ورگˇ خانندهٰن، او روزؤن کی ورگ دَوَسته بو، مأ تنها ننأن. هر جیگه شؤم مأ پورسئن: ورگ چی ببؤ؟ چره دَوَستی؟ کئینه خأ ورگه وأ بکونی؟ هی بو که مو دؤنسم تسک و تنها نیم.
کار ندأنم.
الؤن، ای همه روز و ماهˇ پسی، هنده وگردسم. ورگˇ کندوج (Archive) خو جا سر هننأ. دومارته قراره کی ائره بنویسم، بنویسیم. گیلکی بخؤنیم و گیلکی بنویسیم.
گیجیکˇ مئن تینین اوجور ایواشکی وانیویسؤنه بخؤنین که یکته مئخه زئنه یکته نعله!
پیشخانˇ مئن هنده تینین تازه کتاب و تازه سی.دی و تازه مجللهٰنه بیاجین.
وبمجی مئنم هنده تینین بینین اینترنتˇ مئن، گیلکؤن چی کأ درن یا گیلکؤنˇ همره چی کأ درن!
ورگˇ کتابخانهم کی بهراهه. بشین بینین چی خوروم کتابؤن و خوروم مقالهٰنی اونˇ مئن دره.خلاصه!
ورگه تنها ننین جغلؤن. ایسفره قراره ویشتر گیلکی بنویسیم و جدیتر کار بکونیم. قراره کسؤنˇ همره ویشتر ارتباط بدأریم. رشتی و لنگرودی و آسسؤنهیی و لاجؤنی و انزلیچی و رامسری و تونکابونی و فومنی و… هممهتیی خأ ایلهجار بکونیم.
ای میؤنه، خأن سحر اخوانˇ جی تشکر گودن که ورگˇ تازه لؤگؤ اینˇ کاره. ای لاکؤی بدجوری مأ شرمنده بوده خو خوروم کارؤنˇ همره. احمد اسماعیلزاده نی اوجور مأ بال بزئه کی ندؤنم چوتؤ شأنه اینأ جی تشکر گودن. (تازه! هندهم اینˇ همره کار دأنم.)
ورگˇ مالی موشکلاتم، اوشؤنˇ دسأ جی حل ببؤ کی نخأنن ایشؤنˇ نامه بأرم و خالی هینه بدؤنین گه مو یک نفر تنهایی، صدسال مننیسم ورگه هنده وأگیرؤنم. هیسه کی ای تش وأگیته، بأیین ای تشˇ دؤر گردˇکلأی بزنیم و نوگذاریم اینˇ ول دمیری. -
سفیر خان احمد در دربار تزار
نقشه گیلان، ۱۵۷۰ م، ۹۴۹ هجری شمسی. طراحی شده توسط Abraham Ortelius، نقشهکش بلژیکی روزی که «توره کامل» به عنوان سفیر دربار خان احمد کیایی، از لاهیجان به سمت رودسر رفته و سوار بر کشتی رهسپار بندر هشترخان (حاجی طرخان) و سپس مسکو شد، شاید هرگز گمان نمی برد که این سفر، می تواند آغازی برای یک پایان باشد. پایان حکومت خاندان کارکیایی لاهیجان و متعاقب آن، پایان استقلال و خودمختاری دیرین خطه گیلان. البته پیش از آن، سفر دیگری هم توسط خواجه حسام الدین لنگرودی ، وزیر خان احمد کیایی، به سوی عثمانی آغاز شده بود که آثار بمراتب شدیدتری در تسریع این سقوط و سرانجام بدفرجام برای کیاییان و گیلان داشت. به راستی علت این تحرکات دیپلماتیک خان احمد چه بود؟ سرزمین گیلان از دیرباز تا زمان جانشینان چنگیز خان، از هرگونه تجاوز و تعدی توسط نیروهای مختلف عرب و مغول و … در امان بود و اگرچه اسما جزء ایالات ایران به شمار می رفت، اما عملا دنیایی مستقل و ناشناخته و دست نیافتنی در گوشه شمالی ایران بود. سرزمینی مرطوب و مستتر در دل جنگلهای انبوه و محصور در میان کوههای سر برافراشته دیلمستان و طالشستان ، که از همه مهمتر جنگاوران دلیر دیلمی و گیلی در گردنه کوههاو انبوه جنگلها، انتظار هرگونه متجاوز و تعدی گری را می کشیدند و پاسخی در خورش می دادند. این سرزمین که از مغرب به آذرآبادگان و از مشرق به چالوس و از جنوب هم به الموت و قزوین و طالقان محدود می شد، اقلیمی مناسب حفظ استقلال و پایداری در برابر تجاوز بود که البته این مهم به مدد روحیه تهور و جنگندگی مردمان این سامان، امکان پذیر می بود. این روند تا زمان جانشینان چنگیز هم برقرار بود که در این دوره الجایتو، از سلاطین ایلخانی و نواده چنگیز، به سوی گیلان از چندین جهت لشکرکشی نمود و اگرچه در ابتدا موفق به فتح این ایالت شد، ولی بعد مدت کوتاهی با یورشهای وقت و بی وقت مردم گیلان ، مستاصل شده و از این دیار خارج شد و استقلال را به شرط خراجی به رسمیت شناخت.خراجی که بعد چندی دیگر پرداخت هم نشد و گیلانیان به درایت از رفتن به زیر سلطه مغولان رستند همانگونه که درمورد تیمور هم چنین شدو این خطه از یورش او در امان ماند.. به هرحال باز ملک گیلان ماند و فرمانروایان محلی مقتدر بیه پیش و بیه پس که این بار در قامت دو سلسله سادات کیایی لاهیجان و خاندان اسحاقی فومن، قدرتنمایی می نمودند.در واقع در تمامی این اعصار ، از ازمنه باستان و پیش از اسلام تا زمان صفویه، استقلال از فلات ایران، مهمترین فاکتور در محاسبات و مناسبات سیاسی و منازعات قدرت در درون اقلیم گیلان به شمار می رفت. (بیشتر…)
-
گنبد پیرمحله
دوست عزیز، ورگ؛
با توجه به علاقهای که به گنبد پیرمحله نشان میدادی و دغدغهای که نسبت به آن داری، همچنین عدم شناخت آن توسط خیلی از مخاطبان ورگ، بخشی از کتاب دکتر منوچهر ستوده [از آستارا تا استارباد] را که به معرفی این گنبد میپردازد بدون هیچ کم و کاستی به همراه عکسهایی که در دو نوبت از اين محل گرفتهام، تقدیم میکنم. امیدوارم مورد استفاده قرار گیرد. عکسها در دو نوبت گرفته شده، به همین دلیل تفاوتهایی از نظر نور و… دارد.
دهکدهی پیرمحلهی رانکوه، ده کیلومتری رودسر است. از حسنسرا که هفت کیلومتری شرق رودسر است، جادهای به طرف جنوب میرود و از دهکدههای اسماعیلآباد (=بی بی نظیر)، سالمحله (= سالومه محله)، کیانپشته (=کیوان پشته) و احمدآباد میگذرد. نرسیده به دهکدهی رودمیانه، راه پیرمحله، از دست راست جاده جدا میشود و مستقیماً به پیرمحله میرود. این دهکده گیلکنشین و جمعیت آن به سی خانوار میرسد.(1) -
خشت و داس و گُوِه
«وقتی داخل کشتزار همسايهی خود میشويد، میتوانيد با دست خود خوشهها را بچينيد و بخوريد، ولی حق داس زدن نداريد.»
(کتاب تثنيه، باب23)با شتاب مینويسم:
زيستن در جهانی که آنجا مالکيت همهچيز و همهکس را به آغوش مرگبار خويش فرا میخواند، آسان نيست. بختک مالکيت –اينک- شادمانه میرقصد، ما آدميان را افسون میکند و در ذاتیترين خصايص انسانیمان، در بستری از وهن و وهم، بطئیترين ترديدها را میکارد. آنچه میرويد شايستهی چيدن و خوردن نيست؛ دريغا! داسی بايد.
فراسوی ازليتی بیآغاز، گيلان، سرزمين «داس»ها و «داره»های آويخته، در چنگک خونآلود آن بختک خندان، ابديت خود را میجويد. جوينده يابنده نيست: در اين سرگردانی، چشمانداز بیبازگشتی از طبيعت و روشنای گذرايی از تاريخ فراروی ما، گيلکان، پديدار میشود.
تراژدی اکنون، گم شدن در ژرفای اين چشمانداز بیبازگشت و روشنای مفاهيم است. ما، همه، از کارگزاران رسمی تا يکايک شهروندان مستقل، در دايرهی کوچکی از آرزوهای حقير و خواستهای پليد سرگردانيم. رويش انجيربن از خشت-خشت اين خاک…؛ افسوس! «گيلک» بداند بحران تازگی ندارد؛ هيچ چيز عجيب نيست! اين گيلان کوچک و تحقير شده، فقط، دوران نوينی از صدسال پويش شهرنشينی را تجربه میکند. «نوسازی» بار ديگر به شکلی ديکته میشود. چيزی میرويد و چيزی میميرد و مرگ برای بازماندگان هرگز دلنشين نيست. از اينجای تاريخ، رستگاری برای انسان و آرمانهایاش همراز جوانمرگیست. (بیشتر…) -
از همهجا سماموس، همهجا سماموس
اشاره: عکسهايی که مشاهده میکنید، حاصل حدود چهار سال دقت و پژوهش در مورد کوه سماموس و درههای اطراف آن است. به این نکته توجه داشته باشید که کوه سماموس به صورت تودهای منفرد در شرق گیلان جلوهگر میباشد. این عکسها چکیدهای از چند هزار عکس از این کوه میباشد، اين عکسها جنبه زیباشناختی ندارند، بلکه تنها برای آشنایی از موقعیت کوه سماموس است که به مخاطبان ورگ تقدیم شده است. و توضیحات آن ساده و خلاصه میباشد که امیدوارم مورد استفادهی دوستان قرار گیرد.
نمایی از جبههی شمالی سماموس از روی قله اَته کو (عطا کوه)، ماه فروردین [برای ديدن عکسها در اندازهی واقعی، رویشان کليک کنيد، در ضمن به دليل وجود عکس، بارگذاری صفحه ممکن است طول بکشد.] (بیشتر…)
-
جنبش مرداويج گيلی
متنی که میخوانيد، چکيدهایست از مقالهای با همين عنوان به قلم رضا رضازاده لنگرودی که پيشتر در جلد دوم «گيلاننامه، مجموعه مقالات گيلانشناسی» (به کوشش م.پ.جکتاجی) چاپ شده است. نوشتههای درون [] از ورگ است.
مرداويج بن زيار بن وردانشاه گيلی، بنيادگذار سلسله زياری در سده چهارم هجری/دهم ميلادی. وی پايههای حکومتی را پی نهاد که فرمانروايانش ميان سالهای 316 تا 470 هجری/ 928 تا 1077 ميلادی بر بخشهايی از سرزمينهای گرگان، قومس، طبرستان، ديلم، گيلان، قزوين، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. زياريان به همراه ديگر شاخههای ديلمی در غرب و شرق ايران به ياری گروهی از سلسلههای محلی کوچک و بزرگ ايرانی، حدود دو سده بر ايران فرمانروايی کردند. دو سدهای که به سان پلی عصر چيرهگی اعراب را به حکومت ترکان پيوند میداد، در تاريخ ايران جنبشهای استقلالخواهی اين حکومتهای محلی ارزشی ويژه دارد.
(بیشتر…) -
درباره خاندان کارکيا
يادداشت زير، برگرفته از مقالهای به قلم دکتر علینقی منزوی است که در جلد دوم «گيلاننامه، مجموعه مقالات گيلانشناسی» در سال ۱۳۶۹ چاپ شد. با اين تذکر که نوشتههای داخل [] افزودههای ورگ، با استفاده از ساير منابع است.
کيا به معنی بزرگ و فرمانروا بود، کارکيا اضافهٔ مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گيلان [و زبان گيلکی] به جای شاه به کار میرفته است (لغتنامهها). خاندانی که بدين نام نزديک به دو و نيم سده از ۷۶۰ تا ۹۹۹ در گيلان فرمانروا بودند از يک زندگی اقتصاد فئودالی برخوردار بوده، مانند بيشتر ايرانيان آن زمان دارای حميت ايرانیگری و پيرو عقايد گنوسيسم اسلامی بودند. اسلامشناسان امروز، عقايد اسلامی گوناگون خاور دجله تا سند را به عنوان «گنوسيسم اسلامی» خوانده در برابر «اسلام سنی» مینهند که اعتقاد مردم باختر فرات تا مديترانه و شمال افريقا بود. هنگام ظهور دين مقدس اسلام، هريک از اين دو قوم، اسلام را بر زمینهٔ باورهای پدران خود پذيرا شده بودند. و چون خليفهگان و فرمانروايان عرب از مردم گروه دوم بودند، «اسلام سنی» مذهب رسمی به شمار میرفت.
خاندان کارکيا گنوسيسم اسلامی خود را در شرايط زمان و مکان ويژهٔ خود به رنگ نيمهرافض «زيدیگری» و شعبه «جارودی» آن نگاه میداشتند. زيديان در همان حال که رافض خلاف روحانی عباسيان بودند، در فروع احکام مذهبی از امامان سنی تقليد میکردند و همين نرمش، برای ايشان مصونيتگونهای در دستگاه پيروزمند خلافت عباسی عرب فراهم میکرد، ولی در سدهٔ دهم، همين سنیزدگی زيديان موجب دلزدگی مردم ايران از ايشان و رو آوردن به صفويان شد.
(بیشتر…) -
دريای خزر و خليج عربی!
بزرگترين درياچه جهان، درياچهای که در شمال ايران قرار گرفته و در ميان پنج کشور ايران، ترکمنستان، آذربايجان، قزاقستان و روسيه محصور است، در تمام دنيا و در تمام گفتگوهای بينالمللی، Caspian Sea يا همان دريای کاسپين خوانده میشود. اما در کشور ما ايران، با نامهای مختلف ديگری ناميده میشود که معروفترينشان دو نام خزر و مازندران است. نام خزر، ساليان سال است که در داخل ايران بر اين درياچه که از فرط بزرگی آن را دريا میخوانند، نهاده میشود و نام درياچه مازندران هم نامی تازهساخت و البته عجيب است که گاه مورد استفاده قرار میگيرد. بگذريم از اينکه کشورهای حاشيهای اين دريا هم هريک به نسبت سياستهای قومی و نژادی خود نامهای ديگری بر آن مینهند.
کاسپين، از نام قوم باستانی ساکن در حاشيه جنوبی اين دريا (درياچه) گرفته شده است که کاسپی ناميده میشدند. مردمانی شجاع که رنگ ويژهٔ کاس (سبزآبی) که در چشمان و در آرامگاهها و لعاب سفال مردم منطقهٔ جنوب دریای کاسپین به وفور میتوان دید، در نام آنها ردی از خود به جا گذاشته. هنوز هم در زبان گيلکی، به چشمانی اينچنين «کاس» يا «کاس ٚ چيشم» گفته میشود. مردمان کاس در گسترهٔ وسیعی در شمال و غرب ایران میزیستند و نسبتی نزدیک با دوران برنز دارند.
اما، نام «خزر»، از نام قومی ديگر گرفته شده که در حاشيه شمالی اين دريا میزيستهاند.
حال سوال اين است، وقتی يک شرکت انتشاراتی اطلسهای جغرافيايی، در يکی از طرحهای کتاب جديد خود، و تنها در داخل پرانتز، نام «خليج عربی» را در مقابل نام «خليج فارس» اضافه کرد، رگ غيرت تمام ايرانيان به جوش آمد و کار به جاهای باريک کشيد. و میدانيم که ساليان سال است که عربها، نام خلیج عربی برای نام خلیج تبليغ میکنند.
اما، وقتی تمام جهان، يکصدا نام درياچهٔ مذکور را «کاسپين» میخواند که نام يکی از اقوام شمال ايران و کاملا ايرانی است، ما ايرانیها، در اقدامی عجيب، نام يک قوم غيرايرانی را بر درياچهٔ کاسپين میگذاريم و حتی کار بدانجا میکشد که خيلیها با شنيدن نام «کاسپين» تصور میکنند که واژهای انگليسی میشنوند!
مساله ستیز با خزرها نیست. مساله این پدیدهٔ عجیب است که حتی در ترجمهٔ متون غیرفارسی به فارسی هم هر جا کلمهٔ کاسپین بوده باشد، به خزر ترجمه و تغيير داده میشود. این کار به این میماند که شما در متون غیرفارسی هر جا ساسانیان دیدید در ترجمهٔ فارسی بنویسید ایران یا هر جا هگمتانه دیدید در ترجمه بنویسید همدان. اینجا حتی مردم را از این آگاهی که در جاهای دیگر جهان به این دریا چه میگویند محروم میکنیم.
اين دوگونهگی در عمل گرچه در بين ما ايرانيان سابقهدار است، اما به اين شدت، عجيب مینمايد. چنانکه، اينجا که ديگر نيازی به اعتراض دستهجمعی و پتيشن و طومار امضا نمودن و محکوم کردن فلان وزيرخارجه و بهمان سخنگو نيست، و همه حرف حق را قبول دارند، خودمان، به دست خود، در نفی هويت خويش کوشيدهايم.
در چنين وضعيتی، شکايت به که بايد برد؟پینوشت: مسعود، در وبلاگ انگليسی خود، خيلی پيش از من در يادداشتی به اين مسئله اشاره کرده است. (زیر پست مسعود کامنت قدیمی من با انگلیسی به شدت غلط مشهوده!)
پینوشت دوم: در نقشهٔ امپراتوری ترکان در نواحی اروپا، آسیا و آفریقا که در سال ۱۷۲۰ و در نورنبرگ منتشر شد نام دریای شمال به این زبانها آمده:
۱. دریای کاسپی یا هیرکانی
۲. دریای گیلان (روسی)
۳. دریای گیلان (پارسی)
۴. قلزم دنگیز (ترکی)
۵. بحر قلزم (عربی)
۶. سالیان و باکو (محلی)
(منبع: گیلهوا، ش۱۳۸، ص۲۰)در همین باره:
نام دریای شمال ایران «کاسپی» است.
بررسی تطبیقی رژیم حقوقی بزگترین دریاچه های جهان و دریای خزر /کسپین/نام های دریاچه خزر
نامهای دریای کاسپین (انگلیسی)
تاریخ و نام دریای شمال ایران؛ گفت وگو با دکتر عنایت الله رضا. -
پیشاشؤگب
فارسی: چندی پيش دو وبلاگ با نامهای شورم و ورگ را بهراه انداخته بودم تا در اولی به مسائل گوناگون پيرامونِ خلق خودم، يعنی گيلک بپردازم و در دومی به ادبيات گيلکی پرداخته شود.
پس از بهدستآوردن تجربههايی چند، تصميم گرفتم که اين دو وبلاگ را در هم ادغام کنم، تا تمرکزم بر روی کار بيشتر شده و پايگاهی منسجم در اينترنت برای گيلکان بهوجود آورده باشم.
همانگونه که در عنوان سايت میخوانيد، اينجا، جایی برای «ادبيات و فرهنگ و غيره»ی گيلکهاست. دور از خودبینی و بی فروتنی بیهوده، به جرات میتوانم ادعا کنم که اينجا اولین و تنها پايگاه ادبيات و فرهنگ گيلکی در اينترنت است. [اين ادعا در سال ۲۰۰۵ مطرح شد. ولی خوشبختانه امروز فضای مجازی پر از منابع جالب و موثر گیلکی است. /توضیح ورگ در تاریخ مارس ۲۰۲۲] که اميدوارم تابهآخر اينظور نماند. اما تا آن روز، قرار بر اين است که اينجا تريبونی برای ادبيات و فرهنگ گيلکی باشد. شعر و داستان گيلکی. تازههای نشر و موسيقی گيلکی و ساير مسائل فرهنگی. و اما آن «غيره»، امکانیست برای اینکه گهگاه به مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سياسی گيلکها نيز بپردازم.
پس از امروز، ورگ، کار خود را آغاز میکند و بد نيست متن زير را به عنوان مانيفست ورگ به حساب آوريد:
0) ورگ (/vərg/) واژهای گيلکیست، به معنی گرگ. همان حیوان وحشی و دوستنداشتنی! نامیست برای من و این وبلاگ. پس آن را با «ولگ» به معنی برگ اشتباه نگيريد. ورگ بودن من به گرگی که علامت پانترکهاست هیچ ربطی ندارد. ورگ واژهای کهن و مشترک میان بسیاری زبانهای هندواروپاییست. ریشهاش در نیای زبانهای هندواروپایی و به صورت /wer-/ است؛ یک پله پایینتر و در نیای زبان ژرمنی wargaz و به معنی یاغی و چموش بوده، و کمی بعدتر در زیرشاخههای زبان ژرمنی همچون انگلیسی باستان (wearh یا wearg یا werg)، انگلیسی میانه (wari یا weri)، ساکسون باستان (warg یا warag، نام یک گرگ دشمن و وحشی در یک قصهی اسطورهای)، هلندی باستان (warg)، هلندی میانه (werch یا warch)، هلندی (warg)، آلمانی بالای باستان (warg)، آلمانی بالای میانه (warc)، اسکاندیناوی باستان (vargr)، ایسلندی (vargur)، زبان مردم جزایر فارو (vargur)، سوئدی (varg)، دانمارکی (varg)، انگلیسی (warg)، فنلاندی (varas)، استؤنیایی (varas) و نیز در افسانههای اسکاندیناوی از خودش ردپا به جا گذاشته و حتا به کلمهی هیرکانی هم رسیده و در زبان گیلکی با تلفظ /vərg/ به دست ما رسیده: گرگ، جانوری وحشی و در عین حال اجتماعی. رفت و برگشت بین انسان/گرگ، و به طور کلی رفت و برگشت بین انسان/حیوان و انسان/طبیعت چیزیست که این روزها اغلب از آن گریزانند. انسانها دوست دارند در قلمرو انسان بودن باقی بمانند به جای اینکه گاه موجوداتی مثل سگ، اسب، گرگ یا درخت باشند. تازه اگر همین را توهین قلمداد نکنند! شاید به همین دلیل است که کمر به نابودی همه چیز بستهایم. هرچه بیرون از قلمرو تنگ ما، توهینآمیز و شایستهی خراب کردن است!
1) ورگ يک سايت/وبلاگ شخصی نيست، اما توسط يک فرد اداره میشود. ورگ نشريهای چندرسانهای با سردبيری يک فرد است که منتشرکنندهی آثار خود و ديگران (شاید شما) در حوزهی ادبيات و فرهنگ و مسائل مربوط به گيلکان خواهد بود و لاجرم سليقه و تفکر سردبير در گزينش و چينش اين آثار تاثير خواهد داشت.
2) سردبير ورگ در کشور ايران زندگی میکند و ورگ به طور کامل در چارچوب قوانين جمهوری اسلامی ايران کار خواهد کرد.
3) خوانندگان ورگ، گيلکان هستند و نیز آنهایی که تمايل به آشنايی با فرهنگ و هويت گيلک دارند.
4) مطالب ورگ، ميانگينی از پژوهش و آفرينش است که در قالبی نيمهروشنفکری/نيمهعام و با رويکردی ژورناليستی منتشر خواهد شد.
5) ورگ ناسیونالیست و پان نیست و برای سعادت مردمش، آرزوی هیچ دولت-ملت حاضر و غایبی را به دل ندارد. دولتها خود را ملت معرفی میکنند حال آنکه مرزهاشان ملتها را تکه-تکه میکند. به همین دلیل به جای کلمهی ملت یا Nation که حسابی دستمالیشده است و نیز به جای کلمهی قوم که توسط دولتها به گروههای ملی/قومی رنگارنگ درون مرزهاشان گفته میشود تا کلمهی ملت برای دولت باقی بماند، تنها دو کلمهی مردم و خلق در فارسی و گیلکی باقی میماند که اولی چندان بار قومی و ملی نداشته و به جمعیتی از آدمهای دارای تاریخ و زبان و فرهنگ و سرزمین مشترک برنمیگردد. بنابراین من از خلق (خلک) استفاده میکنم که از قضا در شعر برخی شاعران گیلک (شیون فومنی و محمدولی مظفری) هم استفاده شده است.
برای تماس با ورگ از این آدرس استفاده کنید: nobodyvrg@gmail.com
این متن در ۱۲ مارس ۲۰۱۵ ویرایش و تکمیل شد.
این متن در ۲۲ مارس ۲۰۲۲ ویرایش شد.گیلکی: دامیشک دۊته وبلاگ راتؤدأبوم شورم ؤ ورگˇ نؤمي کي اولي مئن می خلق یعنی گیلک ٚ مسائل أجي بنویسم ؤ دومي مئن گيلکي ادبیات أجي.
باموته بؤنˇ پسی، تصمیم بیتم اي دۊ ته وبلاگ-ه تۊیٚمأکۊنم تا مي تمرکؤز مي کارˇ سر ویشترأبۊن ؤ یٚکته بقایده جیگه چأکۊنم اینترنتˇ مئن، گیلکؤن ئبه.
هۊتؤ کي اي جیگه تیترˇ مئن خؤنده تينين، ئره «گیلکؤنˇ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ غیره» جیگهأ. فیس ؤ ئفاده أجي دۊر ؤ بي هأچي فۊرۊتني، یارنم بۊگؤم کي اينترنت ٚ مئن، ئره أول جیگهأ کي گیلکی ادبیات ؤ فرهنگˇ وأسي کار کؤنه ؤ خالی هینه. [اي ادعا سال ۲۰۰۵ مطرح بۊبؤ. ولي دسخۊش کي اي رۊزؤن اينترنت ٚ دل پۊر پۊر ٚ جالب ؤ کارا سربسؤنه. /ورگ ٚ واشکاف ۲۰۲۲ مارس ٚ مئن.] کي نأجه دأنم تا سراخره هیتؤ نۊمؤنه. أمما تا اۊ رۊز تا، قرار اینه کي ئره گيلکي أدبیات ؤ فرهنگ ئبه بۊبۊن یکته تيريبۊن. گیلکي شئر ؤ قصه، گیلکي نشر ؤ مۊزیک ٚ تازه چئن ؤ باخي فرهنگي مسائل ؤ أمما اۊ «غیره» یکته امکانه تا گاگلف گیلکؤنˇ اجتماعی ؤ اقتصادي ؤ سیاسي مسائل ؤ مؤشکلؤن أجي بنویسم.
پس ایمرۊ ورگ خۊش ٚ کار-ه سرأگینه ؤ بد نئه اي وؤت-ه ورگ ٚ مانیفست بگيرین:
0) ورگ (/vərg/) یکته گیلکي کلمهأ گۊرگ ٚ معني. هۊ وحشي ؤ خۊشندأشتني جؤنور! یٚکته نؤمه مئبه باني اي وبلاگ ئبه. پس اۊن-ه دار ٚ ولگ ٚ همرأ اشتبا نگيرين. مي ورگ بؤن، پانتۊرکؤنˇ گۊرگˇ علامت-ه ربط ندأنه. ورگ یکته قدیمˇ کلمه ایسه کي خئلي هیندؤرۊپایي زوانؤنˇ مئن مؤشترکه. اینˇ بنه هیندؤرۊپایی زوانؤنˇ نتاجˇ مئن /wer-/ ایسه؛ یته پلله جیرتر ؤ ژرمني زوانˇ نتاجˇ مئن wargaz دبۊ کي يٚاغي ؤ چمۊش معني دأ ؤ أننی بأزۊن ژرمني زوانˇ خالؤنˇ مئن: دئبارˇ اینگیلیسي (wearh یا wearg یا werg) ؤ مئنه اینگیلیسي (wari یا weri) ؤ دئبارˇ ساکسؤن (warg یا warag، یکته اؤسانه مئنˇ دۊشمند ؤ وحشي ورگˇ نؤم) ؤ دئبارˇ هؤلندي (warg) ؤ مئنه هؤلندي (werch ىا warch) ؤ هؤلندي (warg) ؤ دئبارˇ جؤر آلماني (warg) ؤ مئنه جؤر آلماني (warc) ؤ دئبارˇ ئسکاندیناوي (vargr) ؤ ایسلندي (vargur) ؤ فارؤ مئنپۊشتأنˇ خلقˇ زوان (vargur) ؤ سؤئدي (varg) ؤ دانمارکي (varg) ؤ اینگیلیسي (warg) ؤ فنلاندي (varas) ؤ استؤنیایي (varas) ؤ باني اسکاندیناوي اؤسانأنˇ مئن خۊشˇ جي پاماله بنأ ؤ حتی فرسه به هیرکاني کلمه ؤ گیلکي زوانˇ مئن /vərg/ واگۊیه همرأ فرسه أمئه دس: ورگ، یٚکته وأشي جؤنور ؤ هم أني اجتماعي جؤنور. آدم/ورگˇ مئن شؤن-أمأن ؤ اصلا آدم/جؤنور ؤ آدم/طبیعتˇ مئن شؤن-أمأن یکچئه کي اي رۊزؤن ویشتري اۊن أجي بۊرۊجنن. آدمؤن خۊش دأنن آدم بؤنˇ سامؤن بۊمؤنن تا اینکه گاگلف سک ؤ أسب ؤ ورگ یا دارˇ مۊرسؤن دۊبؤنچي بۊبۊن. تازه أگه هین-ه تؤهین نگیرن! شاید هینˇ وأسئه کي کمر دبستیم همهچي-ئه بیپا گۊدن ئبه. أمئه آدم بؤنˇ تسکˇ سامؤنˇ جي هرچي بیرین بۊمؤنه، تؤهینه ؤ خأ اۊن-ه بیپا گۊدن.
1) ورگ یٚکته شخصي جیگه/وبلاگ نئه، أمما یک نفر فرد این-ه اداره کؤنه. ورگ یکته چنرسانه نشريهأ یک نفر ٚ سردبیري جي کي خۊش ؤ دیگرؤن (بلکیم شمه) کارؤن-ه گیلکؤنˇ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ باخي مسائل أجي نشر کؤنه؛ پس سردبیرˇ سلیقه ؤ فکر، اي کارؤنˇ دؤجئن ؤ دچئنˇ سر ماله نئنه.
2) ورگˇ سردبیر ایرانˇ مئن نیشته ؤ ورگ ايران ٚ اسلامي جؤمۊري زاکۊن-ه رعایت کؤنه.
3) ورگˇ خؤندنکسؤن، گیلکؤنن ؤ اۊشؤني گه خأنن گیلکˇ فرهنگ ؤ هؤویت-ه بشناسن.
4) ورگˇ مطالب، هامۊجش ؤ چأگۊدنˇ مئنه-أ گینه ؤ نیمرؤشنفکري/نیممردۊمي ؤ ژۊرنالیستي کردٚکار ٚ همرأ نشر بنه.
5) ورگ ناسۊنالیست ؤ پان نئه ؤ خۊش ٚ مردۊم ٚ خۊشبختي وأسي، هیچ دۊبؤ ىا دنهبؤ دؤلت-ملت ٚ ناجه-أ بدیل ندأنه. دؤلتؤن خۊشؤن-ه معرفي کؤنن ملت؛ ایسه چي؟ ایشؤن ٚ مرزه کي خلقؤن ؤ ملتؤن-ه تکس-تکس کؤنه. هینˇ وأسی ملت یا Nation کلمه جا کي پۊر شندره بۊبؤ باني قؤمˇ کلمه جا کي دؤلتؤن خۊشؤنˇ مرزؤنˇ مئنˇ ملتؤن-ه ايتؤ دۊخؤنن تا ملتˇ کلمه-أ بنئن خالي خۊشؤنئبه بۊمؤنه، خالي دۊ ته کلمهٔ مردۊم ؤ خلق، فارسي ؤ گیلکي مئن مؤنه کي أولي قؤمي ؤ ملي معني ندئنه ؤ نشأنه یک جرگه مردۊم-ه کي کسؤنأجي تاریخ ؤ زبؤن ؤ فرهنگ ؤ سامؤن دأنن مردۊم دۊخؤندن. پس مۊ خلق-ه کاراگينم کي أمئه شائرؤنˇ شئرˇ مئن (شئیون فؤمني ؤ مأمولي مظفري) ني بمأ دأنه.
ورگˇ همره تماس بگيرین: nobodyvrg@gmail.com
ای وؤت، 2015 مارس 12 دچینواچین ؤ کامل ببؤ.
اي وؤت ۲۰۲۲ مارس دۊمرته تکميل بۊبؤ.English: “Varg” is a Gilaki word meaning “wolf”, the wild and disliked creature, which is me! Therefore, it should not be confused with “valg” -another Gilaki word- meaning “leaf”.
Varg is not a personal website/weblog, but is directed individual. Actually, Varg is a multimedia publication whose sole editor will publish his own works as well as the works of others in the realm of literature, culture, and issues related to the Gilaks. Inevitably, its editor’s taste and reflections will influence the selection and arrangement of the material.
Varg is not a professional journal and may publish any material from any area relevant to the literature, culture and society of the Gilaks. Varg is also willing to publish the works and articles of others.
Varg’s addressees are first and foremost the Gilaks themselves, and also those who are eager to become familiar with the Gilak culture and identity.
Varg’s content is a combination of research and creation, which will be published according to an intellectual/general standard—with a journalistic approach.
To contact Varg you can use the following email address: nobodyvrg@gmail.com