نمیخوام وارد بحث مفصل زن دستفروش فومنی بشم که این روزها دیگه همه ازش خبر دارن. از اون مفصلتر و مهمتر بحث دستفروشیه و کیه که ندونه دستفروشی بخشی از فرهنگ قومی ماست و سرکوب و غارت اموال دستفروشها به بهانهٔ مقابله با سد معبر و یا تلکه کردنشون به بهانهٔ عوارض و کرایهٔ جا و… انگارهٔ جدیدیه که باید با این انگاره مبارزه کرد؟
مادران و مادربزرگان تعداد زیادی از ما، در هفتهبازارهای مختلف گیلان و یا در جاهای مختلف، محصولات خودشون رو فروختند و هرگز به هیچ کسی باج مفت ندادند. زنهایی رو میشناسم که فقط با دستفروشی عرق کوتکوتو، بچه بزرگ کردن و دانشگاه فرستادن. در واقع اون سیلی به صورت اون زن، سیلی به صورت مردم گیلان هم بود. مردمی که کشاورزی دهقانی و فروش محصولاتشون، قراره قربانی شرکتهای واردات و درآمدهای نجومی کسانی بشه که خیابون و هوای شهرها رو هم میفروشن.
بگذریم. ولی با دیدن این گفتگوی رضا رشیدپور هربار اون قدر ستایشم نسبت به این زن بیشتر میشه که مجبورم این چند سطر رو بنویسم. این ویدئو چند دقیقهای رو ببینید. رضا رشیدپور مثل کسی که از طرف جایی مامور فیصلهٔ دعوا و کسب رضایت شده، با آگاهی از فقر کسی که قراره رضایت بده، با اندکی لبخند به خاطر ناآشنایی زن گیلک به زبان فارسی برای رسوندن منظورش، از وام بلاعوض و سفر به تهران و استقبال با اتومبیل و… حرف میزنه و فکر میکنه این خانم هم مثل هزاران شرکتکنندهٔ مسابقات پوچ و بیارزش تلویزیونی با تشویق همکاران در پشتصحنه سر ذوق میاد!
خلاصه همه جور آبنبات و شوکولات برای کسب رضایت آماده ست. کیه که از تشویق پشت صحنه بدش بیاد؟ کیه که وام بلاعوض نخواد؟ نصف مردم زحمتکش بابت وامهای مختلف به بانکها بدهکارن. کیه که بدش بیاد مفت و با احترام ببرنش تهران و با اتومبیل شخصی (به لحن رشیدپور دقت کنید وقتی دربارهٔ اتومبیل حرف میزنه! آدم یاد برخورد اسپانیاییها و پرتقالیها با سرخپوستان میافته وقتی که میخواستن خرمهره بدن و در عوض طلا و آزادی رو ازشون بگیرن.) بره مهمون رییس جمهور بشه؟ اون لبخند و رفتار، نمایندهٔ رفتار کل بالاییها نسبت به مردمه. اونها مردم رو موجودات نابالغی میبینن که باید مواظب همه چیزشون بود. مردم نابالغ و کودکمنشی که خیلی راحت به گناه میافتن، خیلی راحت با دشمن همکاری میکنن، خیلی راحت دزدی میکنن، خیلی راحت گول میخورن و… زن دستفروش اما گول نخورد.
زن دستفروش فومنی روی حرف خودش ایستاد. با همون فارسی که برش مسلط نیست، میگه: جرات رو شهردار به اون رفتگر داده. شهردار باید عوض شه.
این زن سالهای سال، هر روز، همه جور فریبکاری توی خیابون و در برخورد با نیروهای شبهنظامی مقابله با سدمعبر دیده، همه جور دغلکاری و دوز و کلک چشیده، حالا که به رضا رشیدپور رسیده، میدونه از چی حرف میزنه، میدونه اون رفتگر هیچکارهست. دنیاش اندازهٔ فومنه و توی این دنیا، شهردار فومنه که باید عوض بشه.
زن دستفروش، دستفروشی رو شغلش میدونه و بارها روی این موضوع تاکید کرده که از جنس نانخورها و رانتبگیرها نیست و به پول آقایان نیاز نداره. همین که شر نرسونند که بتونه خرج خانواده رو در بیاره و شوهرش رو از زندان بیرون بیاره، کافیه. خیلی ساده به عالیجنابانی که برای دلجویی و تطمیع اومدن میگه: ما را به خیر شما امید نیست، لطفا شر مرسانید؟
زن فومنی به درستی تناقض رفتار شهردار رو یادآوری میکنه و میگه تو نمیتونی همزمان هم بگی کار من اشتباهه که دستفروشی میکنم و هم بابت اون سیلی عذرخواهی بکنی. اون حواسش هست که بیکار کردن رفتگر در واقع هیچ ربطی به اجرای عدالت نداره. اون هم یه کارگر مثل خودشه. به همین خاطره که نوک پیکان اعتراضش رو به سمت شهردار هدف گرفته. همون کسی که به بهانهٔ دلجویی از زن دستفروش (با اینکه همزمان حمله به کسب و کار حلال دستفروشان رو قانونی و درست میدونه!) یه کارگر رفتگر رو از کار اخراج میکنه.
زن دستفروش فومنی نمیدونه که با تغییر شهردار، شهردار بعدی هم باز شغل دستفروشی رو به رسمیت نمیشناسه (چون خیلی ساده چیز خاصی از این شغل گیر همهچیزداران نمیاد) اما اینکه با این شرافت و غرور، جلو فریبکاریهای نمایشی ایستاده و روی خواستهش پافشرده، به ما میگه که باید پشت این خواسته بایستیم. بله. شهردار فومن باید تغییر کنه. میدونیم که وضع دستفروشها که بخشی از فرهنگ قومی ما گیلکها هستند و جایگاهشون ارزشمنده و هیچ نیازی هم به ساماندهی و تلکه کردن بالادستیها (به هزار بهانه) ندارن، با تغییر شهردار فومن تغییری نمیکنه اما ما هم باید همراه با این زن فومنی از خواستهٔ بهحق و مشروعش دفاع کنیم؛ شهردار فومن باید عوض بشه.
پینوشت: بردن دستفروشان به جاهای دور و پرت و یا جمع کردنشون در یک جا به بهانهٔ ساماندهی، بیمعنیه. اتفاقا این زن در این گفتگو به این نکته هم اشاره میکنه. کل مزیت دستفروشی اینه که تو سر راه عابرین باشی، لابلای مردم، تا بتونی چیزی بفروشی. دستفروشی یعنی آزادانه در هر کجا که مزاحمتی برای دیگران به وجود نیاد، آدمها بتونن محصولات خودشون رو بفروشن.
حالا اگر این شکل کسب و کار تاریخی، ظاهر شهر رو طوری میکنه که باب طبع بعضی نیست؛ بعضی که خیلی دلباختهٔ خیابونهای سنگفرششده و تیرچراغهای اروپایی و عکس انداختن از سطح خیس و خالی از انسان خیابونها هستن تا توی شبکههای اجتماعی منتشر کنن و زیرش بنویسن “اینجا اروپا نیست، اینجا گیلانه”، دلیل نمیشه که فضای عمومی شهر رو از دستفروشان بگیریم.
شهر مال همهٔ ساکنینشه. همه حق دارن بدون پرداخت پول از فضاهاش استفاده کنن. نه کسی حق داره شرایط حکومت نظامی به وجود بیاره و ما رو مجبور کنه بعد از ۱۲ شب حتما کارت شناسایی با خودمون حمل کنیم، و نه کسی حق داره بابت نشستن در گوشهای از اماکن عمومی و فروش محصول به ما حمله کنه. نترسیدن و دفاع از حق مشروع کمترین چیزهاییه که باید از این زن یاد بگیریم.
دیدگاهها
4 پاسخ به “شهردار فومن باید عوض بشه!”
دستمریزاد
عالی نوشتی
منهای پاراگراف دوم «پینوشت» بقیه متن Big Like !
دستفروشی [=BazarM6ji] از ویژگیهای اقتصاد سنتی #گیلک ها بوده و این پدیده و اصولا بازارهای گیلانی خودش یکی از جاذبه های گیلان زمینه؛ و معمولا هم همین #آسیمیله های هویت گسیخته ان که جذابیتشو درک نمی کنند!
من خودم یه گیلک مدرنیستم و اتفاقا به شدت طرفدار توسعه و مدنیت #گیلانی اون هم در تراز دنیای متمدن (غرب) هستم…
متأسفانه عمدتا جای روشنفکر گیلانی در عرصه سیاسی-اجتماعی خالیه!
همیشه سرشاخه های اصلی حرکتها دست دو طیف بوده:
1-آسیمیله های هویت باخته؛ آنها که #فارسی می گویند و فارسی می نویسند و فارسی می نوشند و فارسی می خورند و فارسی می ورزند و فارسی فحش می دهند و …
همان ها که گیلانی بودنشان در تلفظ #فارسی آدرس خانه شان در یکی از سکونتگاه های تابعه #گیلان خلاصه می شود، آن هم با کلی اسامی فارسی !
همانها که تاکید دارند #گیلکی نمی دانند تا شبیه #دهاتی ها به نظر نرسند!
همانها که می کوشند تا #فارسی شان خالی از آواهای #گیلکی باشد…
(و اینکه چرا چنین شده، به عوامل سیاسی-تاریخی خاص خودش برمیگرده که مفصله و سواد لازم میخواد که من ندارم…)
2-سنت زده های صرف؛ طرفداران گیلان قبل از مدرنیته؛ همان هایی که همه ی هویتشان فقط در طرفداری از سیرترشی و باقالا و اشپل و ترش تره است؛ همانهایی که #گیلک بودنشان در فاصله گرفتن هر چه بیشتر از عصر امروز معنا پیدا می کند! ؛ به طرز فکر های امروزی ستیزانه!!
و جفتشان هم به نظر من از آسیب زنندگان هویت اصیل همین جامعه اند…
جای جریان نوگرا و اصیل #گیلانی خالیست!
اشان ننیدی کی گیلانجن چی زاکانی بمو دارید، ننید که ا مردم اگر کوره داهاتی شینم بیبید خودشان حق دانن ، اشان فکر کونن امی ظاهر چون داهاتیه امی فهم کمه، باید اشان گوفتن بیشید تاریخه بخوانید بیدینید گیلان مردم چجور بوییدی چجور اشان فرهنگه عرب و مغول و افغان و روس و شاه و … نتانسته عوض بکونه، امی فرهنگ امی خاک میان داره، امی فهم امی زحمت میان داره، امی زبان امی خون میان داره
تشكر.
اصل مطلب اين مرافه اينست كه بدون ايجاد گرفتاري ، بدون تحريك ، بدون ايجاد مزاحمت مستمر، بدون عيب جويي ، بدون ايجاد غم و اندوه، و بدون تاراج اموال، دستفروشان (بخصوص بچه ها شون) مزرعه شان را رها نميكنند و به تهران و ايران نميروند و آهسته آهسته فارس نميشوند.
.Xenaabedun
In meraafe’e iz ineke bi hatebe ingoen, bi shasi, bi paapichi, bi soti, bi mәsi biyaarden, әn bi happәluki, baar-rooshyan (ayi dakkel, veshune vacheyan) she maazraaryan de vel nakennene әn nashunene Tirun әn laslas Faars navunene
واژه هاي كاسي:
Әn = و
De = را
yan يا yan = an پسوند جمع هست كه ساخت كوتاهش ميشه an
بقيه واژه ها را نميدونم ولي ميدونم كه بعضي شان شبيه انگليسي هستند
البته معني شان دقيقا همان معاني انگليسي نيستند:
Maazi Gilәki: iz , English: is
معني: حقيقت و كنه مطلب
Maazi Gilәki: mәs , English: mes
معني: غم و غصّه – اندوه
Maazi Gilәki: las , English: less
معني: آهسته
Maazi Gilәki: meraafe (me + raafe) , English: my + rough
معني: مرافه
Maazi Gilәki: hatebe , English : hate
معني: گير و دار – درگيري