در زمانهٔ ما که رسانه‌های تکصدا و منفرد گسترش یافته، با وجود هزاران خوبی و منفعتي که اين گسترش داشته، بدی‌هایي هم داشته از جمله پراکندگی بحثها و دشوار شدن گفتگوهای دقیق و انتقادی و علمی مکتوب که پایه و اساس فرایندهای پژوهشی باشد و نه ابزار تبلیغات و جدالهای روزمرهٔ شفاهی شبه‌مکتوب که در مناسبتهای سالانه صدباره تکرار شوند. در نتیجه همچون همیشه تلاش خواهد شد گفتگوهای جدی پیرامون موضوعات مشخص را در ورگ گرد آوریم تا شما به کمک پیگیری برچسب‌ها (تگ‌ها) و لینک‌ها این بحثها را دنبال کنید. پیشتر از این نیز وبلاگ ورگ میزبان گفتگوهای علمی مختلفی بوده است. (برای نمونه نگاه کنید به: بازتاب جمعیت تاریخی گیلان)

داستان از گفتگویی آغاز شد که دو استاد عزیز جامعه‌شناسی، شروین وکیلی و حسن محدثی گیله‌وایی داشتند. (در اینجا ببینید)
در این گفتگو شروین وکیلی سعی کرد با شیوه‌ای علمی و دقیق از موضع خودش که موضعی راستگرا و ملی‌گرایانه و ایرانشهری ست دفاع کند. حسن محدثی هم از موضع خودش که به نوعی موضع لیبرال چپ محسوب می‌شود دفاع کرد اما متاسفانه طبق روال معمول روشنفکران چپ لیبرال، با دست‌کم گرفتن دانش تاریخ و روش علمی و اتکا به نظریه‌ها و پیش‌فرض‌های خودش، نتوانست به خوبی در گفتگو از موضع مترقی خویش دفاع کند و به ورطهٔ نقد ارزشی و اخلاقی افتاد و برعکس شروین وکیلی با وجود داشتن موضع واپسگرا نسبت به محدثی، به کمک تدقیق علمی و با استفاده از ندانسته‌های طرف مقابل، دست‌کم در ظاهر جای جواب دادن برای محدثی باقی نگذاشت. (مشابه این ناتوانی در نقد رادیکال ادعاهای شروین وکیلی را در مناظرهٔ حسام سلامت و شروین وکیلی هم می‌بینیم که دوباره طرف چپگرای گفتگو بدون یک داشتهٔ پژوهشی و دانشی جدی، صرفا با اتکا به جهان ارزشی و اخلاقی تلاش می‌کند تا استدلال خود را پیش ببرد.)


اخیرا، مهران گیل که در کانال تاریخ گیلان می‌نویسد در نوشتاری کوتاه و یک صفحه‌ای تلاش کرد تا این ضعف حسن محدثی را جبران کرده و نادرستیها و اشتباهات حرفها و ادعاهای شروین وکیلی را دقيقتر بررسی کند. این نوشتار با عنوان «حقیقت تاریخی کوروش» نکات بسیار مهم و خواندنی دارد. (این نوشتار را در اینجا میتوانید بخوانید)

ضمن دعوت از شما برای مطالعهٔ متن مهران گیل و اعلام آمادگی برای ادامهٔ این گفتگو از طرف همهٔ علاقمندان و با هر موضع و نظری، چند نکتهٔ مهم (از نظر خودم) را اینجا یادآوری می‌کنم:

اولین نکته این که استفاده از مفهوم «مردمان سامی»‌ کار دقیق و درستی نیست. مفهوم «مردمان سامی» مفهومی مذهبی است که به کمک برخی فرضیات زبان‌شناسانه وارد سیاست و فرهنگ شد و پشتوانهٔ مفاهیم ذهنی و غیرواقعی نژاد گشت اما پایهٔ علمی دقیق و درستی ندارد.


دومین نکته به‌کارگیری واژهٔ تمدن (که ریشه در شهر و شهرنشینی و تقسیم کار اجتماعی دارد و خیلی پیشتر از شکلگیری هخامنشیان در جهان وجود داشته) به جای «دولت امپراتوری» و در نتیجه تمدن نشمردن تمدنهای دیگر و محدود کردن تمدن به چند عدد تمدن معدود از سوی شروین وکیلی‌ست.
این نگاه و این استفادهٔ شروین وکیلی از مفهوم «تمدن»‌ یک پیچش مهم است که ظاهرا جنبهٔ علمی داشته اما در واقع یک واژه‌گزینی کاملا سیاسی ست که دارای ریشه‌های استعماری هم بوده است و شروین وکیلی همزمان که منتقد و گریزان نسبت به نگاه‌های شرق‌شناسانه و استعماری‌ست اما با شتاب هم به آغوش همین نظریات می‌رود. (کاری که تقریبا اغلب ملی‌‌گرایان ناسیونالیست می‌کنند؛ همانطور که امروزه ترامپ با ادعای بیرون کشیدن آمریکا از نزاعها و جنگهای بيخودی و پس گرفتن آمریکا از دولت پنهان و هزینه کردن برای زندگی مردم آمریکا به جای جیب شرکتهای اسلحه‌ساز و انحصارهای مالی، عملا در حال گسترش جنگهای بیشتر و خدمت بیشتر به همان دولت پنهان و مجتمع نظامی-مالی است!)
با همین نگاه و تعریف از تمدن است که امروزه آمریکا و اروپا تمدن هستند و نه سایر کشورها و تمدنها.
اين نگاه ظاهرا ملی‌گرا و پیگیر «منافع ملی» دقیقا همان نگاه ضدملی است که هميشه (و به ویژه امروزه در بین هر دو مدل اصلاح‌طلب و سلطنت‌طلب ایرانشهرگرا می‌بینیم) خواهان دادن امتیازات به بیگانگان (اسم تر و تمیز: رونق اقتصادی) و گرفتن وامهای کلان (اسم تر و تمیز: جذب سرمايه؛ در واقع بدهکار کردن کشور به بيگانه) و از بین بردن تولیدهای بومی است (اسم تر و تمیز: تمرکز روی مزیت نسبی؛ مثل نگاه برخی «کارشناسان»‌ ظاهرا «واقع‌بین» به هزینه و فایدهٔ کشاورزی در ایران و به طور خاص در گیلان؛ برای مثال نگاه کنید به نظرات ناصر عظیمی در مورد کشت برنج در گیلان و تفسیر و تحلیل و تجویز نهایی ایشان در کتابی که ذیل مجموعه دانشنامهٔ فرهنگ و تمدن گیلان توسط نشر ایلیا منتشر شده است).
این نگاه که ملت غالب و امپراتور مسلط را تمدن می‌داند و بقيه را نامتمدن، وقتی کار به سیاست و اقتصاد و تصمیم‌سازی در مورد زندگی مردمان مختلف با زبانها و فرهنگها و اديان و تمدنهای مختلف می‌رسد تازه بوی فاجعه می‌گیرد! مثل زمان اشغال عراق توسط ارتش ناتو (ارتش امپراتوری آمریکا) که برخی چپها و لیبرالها این تقابل را رودررویی سنت و مدرنیسم تلقی کرده و حتی دچار سرگیجه‌های سیاسی هم شده بودند و عراق را در آستانهٔ پیوستن به «تمدن»‌ می‌دیدند.
مطمئنا شروین وکیلی با چنین نگاهی و در مقابل حسن محدثی با دیدگاه لیبرال چپی که دارد، هیچ یک نمی‌توانستند و نتوانستند متوجه کارکرد تبلیغاتی و سیاسی الواح و کتیبه‌های باستانی شوند یا اگر می‌شوند در این مورد تبیین نظری کنند. هر دو طرف بحث، چون اساسا گفتمان غالب و روایت فاتح (یعنی روایت آمریکایی در دوران سروری آمریکا بر جهان) و متعلقات این گفتمان (همچون پذیرش وجود چیزی به اسم نظام توتالیتر در مقابل نظام دموکراتیک یا پذیرش ادعاهای حقوق بشری و…) را در زمانهٔ خود پذیرفته‌اند در نتیجه از بکار بردن نگرشی انتقادی نسبت به مفهوم «حق» و «حق بشر»‌ ناتوانند و نمی‌توانند نشان دهند که همین حقوق بشر امروزه هم ابزار تسلط و تجاوز و یورش بوده و است.

ما می‌دانیم که تصرف سرزمینهای حاصلخیز بین النهرین و تصرف سرزمین مصر از علائق پارسیان (و هر بلوک قدرت سیاسی اقتصادی دیگری در آن زمان) بوده و برای تصرف بابل حتی از روشهای پیچیدهٔ پروپاگاندا و فشار و تحریمهای مالی و نفوذ و اتحاد با روحانیون و کاهنان داخلی بابل استفاده شده است.

این را نیز می‌دانیم که اساسا تصرف سرزمین‌های دیگر اهداف اقتصادی و تجاری (به ویژه تسلط بر مسیرهای تجاری) داشته و کسی برای ترویج زبان شیرینش یا آشنا کردن مردم با ادبیات غنی‌اش به کشورهای دیگر یورش نمی‌برد همانطور که نادرشاه هم از سر نگرانی برای آخرت مردم هند و با هدف گسترش اسلام عزیز، به آن سامان لشکر نکشید. اما هر دو طرف این گفتگو (وکیلی و محدثی) علاقه‌ای به طرح این حقیقت ساده ندارند چرا که بعد مابه‌ازاهای تاریخی معاصر گریبانگیر هر دو طرف خواهد شد.
این را نیز می‌دانیم که پارس یک امپراتوری بوده و مثل هر امپراتوری دیگری مردم و ملتهای مختلف را اغلب با جنگ و گاه با فریب و گاه سیاست و قرارداد و فشار مالی و بازرگانی و… به زیر سلطه در می‌آورده؛ همانطور که امروز آمریکا عمل می‌کند.
در این مورد پتروشفسکی در کتاب «تاریخ ایران از باستان تا قرن ۱۸» می‌نویسد:

«پارسیان در دستگاه دولت و کشور وضع خاصی داشتند و خراج نمی‌‌پرداختند. در نظر پارسیان آزاد حمل سلاح و یا اشتغال به کشاورزی و یا دامداری به یک اندازه موجب احترام و شرافتمندانه بود. پارسیان هستهٔ مرکزی و فرماندهان ارتش ایران و پادگانهای مستقر در اکناف ساتراپ‌نشین‌ها را تشکیل می‌دادند. سران و نمایندگان ادارات کشوری نیز از میان ایشان انتخاب می‌شدند. یک کس هم مرد جنگی بود هم کشاورز. فرد پارسی بنا به مقتضیات زمان گاهی به این و زمانی به آن کار اشتغال می‌ورزید. در جامعهٔ ایرانی کار اجباری بردگان وجود داشت و از آنان برای انجام امور گوناگون استفاده می‌شد. مثلا پارسیان کار ساختمانی انجام نمی‌دادند؛ در هر حال ساختمان کاخ شاهی شوش به دست نمایندگان تمام اقوام متشکلهٔ کشور دولت ایران انجام یافت و مصریان و یونانیان و بابلیان و مردم سوریه و لیدیان و حتی مادها در آن شرکت جستند.
در کتیبهٔ مربوط به کاخ مزبور که تا عصر ما محفوظ مانده فقط نام پارسیان برده نشده است. محتملا ایشان نظارت بر ساختمانها را عهده‌دار بوده‌اند.
بنا بر سنت قدیم مردم ماد و پارس، شاه که به لشکریان متکی بود وضع یک فرمانروای مستبد و دسپوت مطلق‌العنان را داشت ولی کار ساده و ناچیز کشاورزی را تحقیر نمی‌نمود و از آن رویگردان نبود. کوروش کوچک پادشاه ایران در سدهٔ پنجم ق.م با غرور تمام باغی را که به دست خویش احیا کرده و درختان آن را خود غرس کرده بود به لیساندر (لیزاندر) یونانی سردار مشهور اسپارت نشان داد.»




هم شروین وکیلی و هم حسن محدثی و هم مهران گیل عزیز متوجه اهمیت مفهوم امپراتوری در دنيای کهن نبوده و شکلگیری دولت را در بحثهای خود باز نمی‌کنند تا متوجه شویم که چرا در غرب به تمدن پارسیان اهمیت ویژه داده شده و هگل از پارسیان به عنوان نخستین مردمانی که دولت وسیع امپراتوری ساختند یاد کرده است. (علاقمندان به تاریخ دولت نگاه کنند به: منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت نوشتهٔ فردریش انگلس)

وکیلی روی همین موضوع تاکید دارد و از ابهام پیرامون همین موضوع استفاده میکند. او هم می‌‌داند که پیش از کوروش هم پول و مبادله وجود داشته، اما شکلگیری یک بازار وسیع مبادله و پول رایج، محصول شکلگیری یک دولت امپراتوری وسیع به دست پارسیان است که با تصرف سرزمینهای بیشتر لزوم و ضرورت بیشتری پیدا کرد و اعتبار ساخت نخستین دولت امپراتوری که قرار است بر بیش از یک ملت حکومت کند را نمی‌توان از پارسیان سلب کرد. اينکه بعدها نام پارس به کل این امپراتوری دلالت یافت و در همان زمان هم همزمان گاه اطلاق خاص و گاه اطلاق عام داشته، بحثی است که فهم چرایی آن خیلی پیچیده نیست.
اما ایدئولوژی پذیرش تام و تمام ادعاهای زمانه‌ای که امپراتوری آمریکا حاکم بر جهان بود و برای بسط دموکراسی به هر کجا لشکر می‌کشید و می‌کشد (زمانه‌ای که به پایانش رسیده‌ایم و زمانه در حال دگر شدن است) مانع از این می‌شود که پژوهشگران عزیز به عمق تضادهای گذشته نگاه کنند.
اینکه بعدها همین امر تجارت در سیمای یورش بزرگترین قهرمان مدافع «تجارت آزاد»‌ یعنی چنگیزخان و مغولها به بخش وسیعی از جهان رانهٔ اصلی کشورگشایی شد و تا همین امروز هم همیشه به صورت دو گزینهٔ «یا گشودن درها به روی تجارت آزاد یا ویرانی کامل و اشغال سرزمین» (به عنوان مثال جنگ تریاک بریتانیای «باز» علیه چین «بسته» و جنگهای بی‌شمار آمریکای معاصر علیه همه!) پیش روی ملتهایی گذارده می‌شود که فاقد تمدن شمرده می‌شوند.
به ویژه در مقابل ایدئولوژی واپسگرای دیگری که به «بهانهٔ خودکفایی» می‌خواهد منزوی از تقسیم کار جهانی همه چیز را از صفر برای خود بسازد، تبلیغ و ترویج ایدئولوژی گشودن درها و تمدن نامیدن غالب و چسباندن انواع برچسبها به مغلوب، خیلی راحت‌تر از همیشه خواهد بود و ادعاهای امثال موسی غنی‌نژاد متاسفانه خریدار هم خواهد یافت. کافی است پراید بی‌کیفیت و تورم بالا و فساد ساختاری را نشان دهی و بسیاری حقایق را پنهان و انکار کنی تا خیلیها راضی به دادن امتیازات و گرفتن وامها شوند و هرکه مخالف است چپول یا تجزیه‌طلب یا ضد منافع ملی یا ایران‌ستیز و… خواهد بود.
به باور بنده، بدون ديدن این نکات، نمی‌توان وارد بحث پیرامون کوروش بزرگ شد و به دام دعواهای استادیومی نیافتاد.
به عنوان مثال داستان فتح بابل، یک داستان سیاسی و پر از پیچیدگیهای اقتصادی است و اگر تمام تدارکات و روابط مالی و اقتصادی و پروژهٔ بلندمدت و پیچیدهٔ پارسیان را برای فتح بابل نبینیم، درست مثل کوروش‌پرستانی که این روزها عاشق اسراییل هستند، همه چیز به چشم ما جور دیگری خواهد بود و انگار یک پادشاه از جایی دور به جایی حمله کرده صرفا برای خیر مردم همان جا و بعد گفته به عقاید و دین خود بمانید و تمام.
همکاری صرافان و تاجران بابل با پارسیان (بنا به منافع طبقاتی خودشان و نه منافع کل مردم بابل) نقش مهمی در تضعیف اقتصادی بابل و جلب افکار عمومی بابلیان در جهت منافع بلندمدت پارسیان و بالاخره فتح بابل داشته است و برای اینکه این موضوع و نقش بابل در نظام مالی و تیولداری آیندهٔ پارسیان (یعنی پس از کوروش) روشن شود و هم به این دلیل که به نوعی یادآور منافع واقعی پنهان مانده در پشت خیلی از مدعیان امروزین سیاست ایران هم هست بد نیست این بریده از کتاب «تاریخ ایران از باستان تا قرن ۱۸» نقل شود:

در منابع موجود اطلاعاتی وجود دارد مبنی بر این که تجارتخانه‌های بزرگ بابل بیش از پیش دایرهٔ معاملات خویش را توسعه داده، دیگر نواحی مختلف ایران را که بابل نیز جزو آن گشته بود به حیطهٔ داد و ستد عملیات بازرگانی خود کشاندند. کتیبه‌های میخی به دست آمده است که مطالبی دربارهٔ معاملات کلان تجارتخانه‌های اگیبی و پسران و موراشو و پسران و عده‌ای دیگر در آن محفوظ مانده است. به مقاطعه‌ دادن مالیات و خراج دولتی که غالبا نواحی کشور را دچار فقر و فاقه می‌کرده -ولی برای دولت مرکزی متضمن تسهیلاتی بوده- به میزان وسیعی موجب ترقی و رونق کار این گونه تجارتخانه‌ها شده بود. مثلا تجارتخانه موراشو و پسران ناحیهٔ نی‌پپور را به مقاطعه گرفته بود. تجارتخانهٔ مزبور می‌بایست از آن شهر و ناحیه خراج را به پول نقره گرد آورد و به خزانهٔ شاهی تحویل دهد. ولی بندگان و موالی آن تجارتخانه نه تنها خراج از مردم می‌ستاندند بلکه به معنی صحیح کلمه اهالی را لخت کرده به نفع خویش غارت می‌کردند و ایالتی را از هستی ساقط می‌نمودند. از کتیبه‌های میخی قرن پنجم چنین برمی‌آید که یکی از ماموران ایرانی علیه اعمال این تحصیلداران خراج شکایت کرد و خطر محاکمه و محکومیت ایشان پیش آمد. ولی «موراشو و پسران» بهتر آن دیدند که رشوهٔ کلانی بدهند و از دادگاه و دادرسی نجات یابند. رشوهٔ مزبور عبارت بود از مقدار زیادی جو و گندم و چندین چلیک شراب و تعداد زیادی گاو و گوسفند و غیره.

به نظرم با وجود داشتن این ایدئولوژی نادرست که «این چپها ریشه همه چیز رو اقتصاد میدونن پس برای یک تحلیل «بی‌طرف» در بررسی تاریخ همه چیز رو بررسی کنیم جز اينکه پولها کجا ميره!» و بدون داشتن دیدی تاریخی و مادی به موضوع، سردرگمیمان بیشتر شده و اذهان را در مقابل اندیشه‌های امثال شروین وکیلی بی‌سلاح می‌کند. این نگاه ایدئولوژیک و این سردرگمی ما را در مقابل اندیشه‌ای بی‌سلاح می‌کند که عمیقا معتقد است ایران مال یک ملت است که به زور بقیه را زیر سلطه دارد و هر آن از ترس جدا شدن این «به‌زورمتصل‌شده‌ها» بر خودش می‌لرزد و با پارانویا و کج‌خیالی از هر تحرک مستقل و متفاوت و مخالف می‌ترسد و هر کسی را با برچسبی طرد می‌کند. (چون این همه ترس و نگرانی از تجزیه و زمین و زمان را به تجزیه‌خواهی متهم کردن و خطر تجزیه را دائم مطرح کردن، در کنار این ادعا که ما ایرانیان برخلاف سایر تمدنها از روز اول همه با هم بودیم و اصلا یکی هستیم و یک ملتیم و هیچ تضییع حقوقی بر هیچ ملت و قومی در ایران نشده و نمی‌شود سازگار نبوده و نشان از یک تناقض بزرگ در ذهن مدعیان دارد.)

در حالی که ما به ایران متکثر و رنگارنگ و متحد و قدرتمند در قالب «یک کشور بزرگ که ممکن است ملتهای زیادی را در خود داشته باشد»‌ نیاز داریم و ایران هم مثل هر پدیدهٔ مادی دیگری تاریخ شکلگیری و زمینه‌های شکلگیری خودش را دارد و اساسا تا وقتی که تاریخ‌سازی‌های عصر پهلوی شروع نشده بود گفتن چنین حرف ساده‌ای، سخت نبود؛ اما امروزه کف‌به‌لب‌آوردگان چاپلوس و فرصت‌طلبان و امنیتی‌کاران سالوس، توحش ناموسی مردانه را از زن به میهن چنان بسط و گسترش و ارتقا داده‌اند و اکثریت مردم ایران را با برچسبهای مختلف غیرایرانی و ایران‌ستیز طرد و مرعوب می‌کنند که خیلی از مردم به ویژه روشنفکران، از ترس برچسب و تکفیر و تعقیب، سکوت می‌کنند.

باید ریشه‌های حاد شدن موضوع کوروش در عرصهٔ سیاسی ایران را دریافت چون دقیقا تضادهای امروز جامعهٔ ایران است که نگرشهای مختلف را پیرامون مؤسس نخستین دولت امپراتوری در جهان (و اساسا پیرامون بازخوانی همه چیز گذشته از شخصیتهای تاریهی همچون میرزا و مصدق و کوروش گرفته تا طرح این ایده که «ما اگر مستعمره بودیم خیلی بهتر بود» و «ملی کردن نفت اشتباه بود») شکل داده و در مقابل هم قرار می‌دهد. عروج دوبارهٔ ناسیونالیسم افراطی و نفی جهانی‌شدن و انترناسیونالیسم و تاکید روی «اول ملت خودم» که تکرار و تداوم همان شعار کسب سود فردی «اول خودم» در جهان امروز است، از نوعی از عظمت و توسعه حرف می‌زند که شدیدا با آن نوع از تمدن و رفاه و صلح عمومی‌ای که بخش دیگری از جامعه در پی آن است (و واقعا هم محصول همکاری جهانی بشر است و نه تخم دوزردهٔ یک ملت مشخص)‌ تفاوت و تضاد دارد.

باید دید طرفهای دعوا بر سر ماهیت تاریخی کوروش بزرگ، به پرسشهای امروز چه پاسخهایی می‌دهند!