عاشقانه‌ترین ترانه‌ای که شنیده‌ام

«ترانه این طور آغاز می شود: (ای روزای بوشؤمای هیمه‌واچینئه‌رؤی) کلمه‌ی «روی roy» واژه‌ی تکیه یعنی آوای پایانی جمله است و معنای آن یعنی بله. این ترانه گیلکی زیبا به لهجه‌ی مردم روستاهای نقرده و نبی‌دهکا از توابع کیاشهر و آستانه خوانده شد. تأثیر یک شخصیت هنری ممتاز اما خودبارآمده به نام «شوندی» در روستای نقرده در اجرای این ترانه بسیار دخیل بوده است. راجع به کارهای هنری شوندی سخن به‌میان خواهد آمد. اما مضمون ترانه‌ی لیلی جان قصه جمع‌آوری هیزم بچه‌های روستاست.
هر بامدادان نوجوانان ده به صورت جمعی به جنگل می‌روند و هیزم مورد استفاده خانه‌ی روستایی را به‌عنوان ذخیره زمستانی جمع‌آوری می‌کنند و به منزل می‌آورند. دختری از دختران ده آن چه را بر وی گذشته برای دوستش تعریف می‌کند. البته نام دختر و حتی نام پسری که با او به سخن ایستاده بوده در اصل ترانه ناشناخته مانده است، ولی کل داستان چنین است:
گویا این دختر بعد از رفتن سایرین به جنگل، راهی می‌شود. وقتی به نقاط خلوت راه می‌رسد پسری به سن و سال خود را که گویا او هم از قافله‌ی یاران هر روزی خود جدا مانده بود در تعقیب خویش می‌بیند. دختر با مشاهده‌ی او قدم‌هایش را تند می‌کند و زمانی می‌رسد که می‌دود. پسر نیز در دو او را دنبال می‌کند. در این ترانه از پسر به نام «همساده ریکأی» (پسر همسایه) یاد  می شود و دختر همه آن‌چه را که بر او گذشته برای دوستش لیلی بازگو می کند.
این دو در حال دویدن بودند که پسر کلوخی از گل خشکیده به طرف دختر پرت  می‌کند که به وسط پشت او اصابت می‌کند. این محل اصابت را دختر با نام «هه‌پرکأی» یاد می‌نماید. هه‌پرکای نقطه‌ای در وسط پشت است که دست انسان برای خاراندن آن نقطه نمی‌رسد و یک گودی کوچک دارد. بالاخره پسر به او می‌رسد. این دو دقیقاً در سنینی بودند که از آن‌ها معاشقه بعید بود اما به‌محض رسیدن به دختر که از ضربت کلوخ خشکیده گل افتاده بود -و شاید هم علت سقوطش غیر از این بود- به طرف وی متمایل می‌شود. می‌بیند خاری بر پای دختر رفته و قسمتی از آن نمایان است. پسر به خاطر کمک، سر دختر را به زانوی خویش می‌نهد و با دست می‌خواهد خار را از پای او بیرون بکشد اما از عهده‌اش برنمی‌آید و لاجرم با دندان این خار را بیرون می‌آورد و آن‌گاه نگاهی مشتاقانه به چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی دختر می‌پاشد و بوسه‌ای از پیشانی او می‌گیرد.
در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و این‌که به یک احوال دیگری رسیده است بیان می‌کند. کلام ترانه‌ی لیلی جان واقعاً می‌تواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانه‌ی گیلکی بیان شده است. جمع‌آوری ترانه‌ی لیلی جان برایم مشکلات زیادی به‌همراه داشت و مدتی ناتمام بود تا این که با کمک آقای دکتر مهرگان که از هنرشناسان و موسیقی‌دانان زبده در زمینه‌ی موسیقی سنتی به شمار می‌آیند کامل و برای اجرا و ضبط آماده گردید. در حقیقت زحمات بی‌دریغ ایشان در تکمیل این ترانه قابل تقدیر و امتنان است.»

یادداشت‌های پراکنده درباره‌ی موسیقی فولکلوریک گیلان. فریدون پوررضا. مرداد ۱۳۶۷

خوانش من از این ترانه البته کمی متفاوت از فریدون پوررضاست. رگه‌های عاشقانه و اروتیک این ترانه را بیش از آن چیزی که فریدون پوررضا شرح داده می‌بینم. به جای این‌که این احتمال ضعیف را -که شاید برای عبور از سد سانسور و انتشار آلبوم لازم بوده- فرض بگیرم که دو نوجوان که هر دو «دقیقاً در سنینی بودند که از آن‌ها معاشقه بعید بود» و از قضا در همان روز هم، هر دو از «قافله‌ی خویش» جا مانده‌اند؛ گمان می‌کنم این‌که پسر همسایه، دخترک را تعقیب کند، چیزی بیش از این اتفاق‌ها باشد و حیف است که این رگه‌های عاشقانه را حذف کنیم.
البته نمی‌خواهم روی سن و سال و چند و چون توانایی دو قهرمان این ترانه در عشق‌بازی اظهارنظر کنم اما فارغ از همه‌ی این‌ها، این تعقیب و گریز و نحوه‌ی روایت این رخداد از سوی دختر برای کسی به نام «لیلی»، روایتی به شدت عاشقانه با اروتیسمی هنرمندانه را رقم زده. که شیوه‌ی آوار پوررضا به خوبی آن هیجان‌زدگی همراه با لذت و شرم دختر (راوی) را نشان داده.
عشقی ساده، زمینی، تنانه و زیبا. از همان جنس عشق‌های ادبیات فولکلور گیلکی. اما با توصیفی بسیار زیبا و روایتی سرشار از تعلیق و ضرب‌آهنگی پرکشش. پرتاب «گل‌گوده»، «بیرون کشیدن خار با دندان»، «سر روی زانو گذاشتن»، «بوسه زدن بر پیشانی» و… همگی تصاویر اروتیک و زیبایی‌ست که شاعر فولکلور (شما بخوانید مردم) خلق کرده و در کنار آن، شرارت و کودکی را با آوای خنده‌ی «هارهارهار-هیرهیرهیر» که طنین آن در جنگل به خوبی در ترانه نشان داده می‌شود، به مخاطب منتقل می‌کند.
و البته اوج تغزل، آن‌جاست که دختر به مخاطب می‌گوید که آن پسر با بوسه‌ای که بر پیشانی‌اش زد، «مزه‌ی جوانی» را به او «یاد داد». و به همین اعتبار، من قهرمان این روایت را دختر می‌دانم. دختری که شرح نخستین تجربه‌ی عاشقانه و تنانه‌ی خویش را روایت می‌کند. اما قصه همینجا به پایان نمی‌رسد. در بخشی از اجرا، به صورتی تئاتری، پسر که دست به کمر زده بالای سر دخترک ایستاده با لحنی غیرآوازی و خطابی (در اجرای فریدون پوررضا) می‌گوید:

أگر من دؤنسته بیم تو به ای زودی مردنه‌بی، تی گردن لافند دگودیم تأ بردیم کولهتˇ سر با هم زندگی گودیمˇرؤی! می جؤنˇ لیلی رؤی! صدˇ بیس سال عؤمر گودیای، أخر جوؤن نمردیای. (من اگر می‌دانستم تو به این زودی خواهی مُرد، طناب به گردنت می‌افکندم تا ببرمت به گردنه‌های کوه که با آن‌جا با هم زندگی کنیم؛ لیلی جان من. صد و بیست سال عمر می‌کردی، سرآخر جوان‌مرگ نمی‌شدی.)

این بخش از روایت این ترانه را از یک عاشقانه‌ی معمولی به یک روایت با پیچیدگی‌های روایی خاص تبدیل می‌کند. دوباره محور اصلی روایت را با هم مرور کنیم. دختری مشغول روایت نخستین تجربه‌ی عاشقانه‌ی خود در جنگل است. برای لیلی نامی که مخاطب ترانه است. طی این روایت از دهان دختر برای لیلی، در یک جا، پسر داستان به راوی (دختر) می‌گوید که اگر می‌دانستم تو به این زودی خواهی مرد، با تو ازدواج می‌کردم حتا شده به زور تا به کولهت برویم. در آن صورت صد و بیست سال عمر می‌کردی و جوانمرگ نمی‌شدی!

راوی جوانمرگ شده؟ چه وقت؟ در این روایت تنها پسر، که در واقع شخصیتی در قصه‌ای‌ست که راوی (دختر) روایت می‌کند از مرگ راوی خبر دارد. راوی مرگ زودهنگام خودش را از دهان یکی از شخصیت‌های روایتش به مخاطب/لیلی/ما اعلام کرده. اما چه‌طور؟ آیا ما با یک حرکت رو به جلو (Flash Forward) داستانی روبه‌روییم؟ از آن نوع که مارکز در پاراگراف ابتدایی رمان «صد سال تنهایی»اش سال‌ها بعد را به احضار اکنون درمی‌آورد تا بدانیم که در آینده سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل جوخه‌ی اعدام خواهد ایستاد و به یاد خواهد آورد روزی را که با پدرش برای آوردن یخ به ماکوندو رفته بودند؟ ما و راوی، در کجای زمان ایستاده‌ایم؟ آیا آینده صِرف آینده بودنش، چیزی‌ست که هنوز رخ نداده؟

راوی ترانه‌ی «جؤن لیلی»، به ما می‌گوید که درست در زمانی که نخستین تجربه‌ی عاشقانه‌ی خود را از سر می‌گذرانده، درست در آن دم که مزه‌ی جوانی را می‌چشیده، مُرده بوده است. جوانمرگ شده بوده است. و این را پسر به خوبی می‌داند. راوی خود در خاطره‌ی خود زنده نیست. پس هنگام روایت این خاطره هم نمی‌تواند زنده باشد. راوی مُرده، برای لیلی روایت می‌کند. لیلی چه‌گونه مخاطبی‌ست که می‌تواند شنونده‌ی روایت مردگان از دهان مردگان باشد؟ آیا لیلی زنده است؟

 

با هم این ترانه را از آلبوم گیله‌لو (خواننده: فریدون پوررضا، گردآوری و تنظیم: حسین حمیدی. نشر: ماهور) بشنویم و متن گیلکی و برگردان فارسی آن را بخوانیم:

[audio:http://v6rg.com/wp-content/uploads/2011/12/jon-e-leyli.mp3|titles=jon e leyli]

جيرأکشین (Download)

اي روزای بوشؤمای هیمه‌واچینه‌رؤی، جؤنˇ لیلی
جنگلˇ میؤنه‌رؤی، جؤنˇ لیلی‌رؤی
نیا بودم بیدئم همسایه‌ریکأی مره دومبال‌دره، مره گوتره: هیس!
محل نگودم اونای، توندتر بوشؤم،
هنده بگوتای: هیس!
مره ترس بگیتای، می دیل دکتای، پا توندأگودم
توندتر ؤ توندتر ؤ توندتر بشؤم
مو بدؤ-بدؤ، اون بدؤ-بدؤ
مو بدؤ-بدؤ، اون بدؤ-بدؤ
یکته گیلگوده ویگیته‌رؤی
بزه می پوشتˇ هأپیرکه‌ٰکˇ میؤنه‌رؤی، جؤنˇ لیلی
جنگلˇ میؤنه‌رؤی، جؤنˇ لیلی‌رؤی
می نازوکˇ پای گیر بودای
لالیک‌دارˇ جیر توموش بشؤ
ونگ بزئمأ
مره دکتم جنگلˇ واشؤنˇ میؤنه
خؤره فارسؤنه‌رؤی، جؤنˇ لیلی
جنگلˇ میؤنه‌رؤی، جؤنˇ لیلی‌رؤی

بمأرؤی می سرˇ جؤر
هیتؤ خو دسؤنه خو کمر بزأ
خنده بگودای: هار هار هار، هیر هیر هیر
خنده بگودای: هار هار هار هار هار، هیر هیر هیر
هار هار هار، هیر هیر هیر

جؤنˇ لیلی، جؤنˇ لیلی، جؤنˇ لیلی
می جؤنˇ لیلی‌رؤی!
مره بگوتای: «أگر من دؤنسته‌بیم تو به ای زودی مردنه‌بی، تی گردن لافند دگودیم؛ تا بردیم کؤلهتˇ سر با هم زیندگی گودیمˇرؤی!»
می جؤنˇ لیلی‌رؤی!
«صدˇ بیس سال عؤمر گودیای، أخر جوؤن نمردیای!»

اینˇ چوم دکتای توموشˇ سر
خو أخمؤنه جیر بأرده‌ی
می سره بنأ خو زانو سر
گازؤنˇ همأ در بأرده‌ی، می پا توموشؤنه‌رؤی
ایته موچچی بزئه می پیشؤنئه‌رؤی
مره یاد بدأبؤی مزه‌ی جوؤنئه‌رؤی، جؤنˇ لیلی
جنگلˇ میؤنه‌رؤی، جؤنˇ لیلی‌رؤی
جؤنˇ لیلی‌رؤی، جؤنˇ لیلی‌رؤی

ترجمه‌ی فارسی:
یک روز رفتم به جمع کردن هیزم [تک‌واژ «رؤی» در انتهای برخی واژگان، معنای خاصی ندارد و تنها وزن آوازی را تکمیل می‌کند]، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان
نگاه کردم و دیدم پسر همسایه مرا تعقیب می‌کند و دارد به من می‌گوید: هیس!
به او محل نگذاشتم، تندتر رفتم
دوباره گفت: هیس!
ترسیدم، دلم تپید، پا تند کردم
تندتر و تندتر و تندتر رفتم
من بدو-بدو، او بدو-بدو
من بدو-بدو، او بدو-بدو
او [پسر] یک «تکه گل خشک شده» برداشت،
زد به میانه‌ی پشتم، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان
پای نازک من گیر کرد
زیر درخت لیلیه‌کی [درختی خاردار که اسم فارسی‌اش را نمی‌دانم] خار به پایم فرو رفت
گریه کردم
به درون گیاهان و علف‌های جنگلی افتادم
خودش [پسر] را رساند، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان

آمد بالای سرم
همین‌جور دست‌هایش را به کمر زد
خندید: هارهارهار-هیرهیرهیر
خندید: هارهارهارهارهار-هیرهیرهیر
هارهارهار، هیرهیرهیر

لیلی جان، لیلی جان، لیلی جان
لیلی جان من
به من گفت:
«من اگر می‌دانستم تو به این زودی خواهی مُرد، طناب به گردنت می‌افکندم تا ببرمت به گردنه‌های کوه که با آن‌جا با هم زندگی کنیم»
لیلی جان من
[ادامه‌ی حرف‌های پسر:] «صد و بیست سال عمر می‌کردی، سرآخر جوان‌مرگ نمی‌شدی»

چشمش افتاد به خار
اخم کرد
سرم را روی زانوش گذاشت
با دندان‌هاش خار را از پایم بیرون کشید
به پیشانی‌ام بوسه‌ای زد
طعم جوانی را به من یاد داده بود، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان
لیلی جان، لیلی جان


دیدگاه‌ها

43 پاسخ به “عاشقانه‌ترین ترانه‌ای که شنیده‌ام”

  1. بسیار عالی…
    أترانه کی پخشأ بسته؟

    1. «گیله‌لو» آلبوم سال ۱۳۷۸ منتشرأ بؤ.

  2. عباس گلستانی

    دست تی شین درد نوکونه امین جان

  3. Mu i tərona bəštosam. Bazin ti vot ə buxondəm o ye bar de i tərona bəštosam. U kore o i kore. Taze bəfamsəm təronə ci gunə

  4. شیمی دست درد نوکونه
    خصوصاً تو امین جون
    نوکرم بلامیسر…..

  5. ترانه خیلی قشنگه…توضیحات شما و روایت استاد پوررضا هم خیلی عالی بود.
    ممنون

  6. ورگ جان؛ ایته سوال.
    ان کی تی سایتأ دورون هرکی نظر نهه، اونأ سیستم عامل و مرورگرأ نشان دهه، ای مقدار نافرم نیه؟

    1. ندؤنم ولله. تاهیسه به ای موضوع فیکر نودم. یعنی فیکر کؤنی ورگ مخاطبؤن شخصی حریمه تهدید کؤنه؟ یا تجاوزه به اوشؤن حقوق؟
      الؤن تنظیماته یک جور بنأم که دیگران نینن. چک بکون بین هنوز شأنه دئن یا دوروسسأ بؤ؟

  7. للیک دار فارسی دل وکهه لالیک یا کرات که کرات مازندران مئن به کار شونه

  8. سلام.
    من فقط تنم بگم من و حتي مي مار هم فكر كونم خيلي از واژه ئانه معنايه ندنستيم و اصلاً ايته چيز ديگر از ئه شعر! بفهمستبيم!(با آن كي مي مار اصالتاً و ريشتاً لشت نشا شينه)
    فكر بوكوده بوم كي خواننده ليلي يه اسم مدام با جان تيكرار كونه! و ليلي هو كسي ايسه كي جنگلا مئن دكفته زيمين رو!
    يكته گول بوته ويگيته روي ، ترجمه بوگوده بوم كي: “يك بوته ي گل راه را گرفته بود!”
    يا مي نازوك پاي گير بوگود ، بد بيشنوسته بوم و ترجمه بوگوده بوم :ناز و كوپال! من گير كرد” و چند مورد ديگرم بو كي لغت تخصصي بو و من نفهمسته بوم، مثل ئو جاي پشت يا خار،
    واقعاً ئه شعر مئن(كي ئونه فكر كونم بالاي 20 بار با برداشت غلط گوش بوگوده بوم!) بفمستم كي گيلكي واقعاً و في ذاته ايته زبانه و كم از كردي نره،اما الان خيلي تحريف بوبوسته و بايد چاره اي انديشه بوكونيم، حتي ئمي لهجه هم فارسيه! گيلكي ،فارسي لهجه همره!
    يا علي مدد

  9. چاکوده بست بلامیسر. دقیقن می نظر هون بو که بوگوفتی

  10. آينده گيلان-ahmadpour

    شيمي خدمت درود و سلام اوسه كونم-ايتا نامه مي وبلاگ ميان نهع -سپاسگزار بيم اون يا امضا يا خبرشه ب ديگران هم بديد-09111321156

    http://sabzgilan.blogfa.com/post-49.aspx

  11. خیلی خوب بو.

  12. سلام
    شیمی قربان بشم گلک زاکان کار خوبی بوکودید چره ازناصر وحدتی هیچی نینیویشتید؟ ایتا بوگو بیشتو ای آقاامره بوکونید خیلی امی گیلکی ترانانه زحمت بکشه

  13. سورخ جول

    چه ترانه ی زیبایی بود!
    واقعا انقد سانسور؟!!! وُوووووووی!

  14. تی دس درد نوکونی بلا میسر

  15. سورخ جول

    ولی چه خشن بوده پسره! من اگه بودم محکم نیشگونش می گرفتم تا آخرین بارش باشه دنباله یه دختر می کنه و با گل می زنه پشتش (!!!!!!!!!!)
    چه پررو!
    بعدش مشخصه که پیشونیشو نبوسیده! هه هه هه هه…

    من ترانه های عاشقانه ی گیلکی رو خیلی دوست دارم. ولی بعضیاشون خیلی خیلی دیگه اروتیسم دارن ( :دی )

  16. خيلي قشنگ بو
    مرسي

  17. كسي دانه اون واژه (هپيركاك) يعنه چي؟

    1. در پاسخ به امیر:
      هپیرکأک یعنی میانه‌ی پشت. گودی پشت.

  18. سلام و عرض ادب

    مودتی ایسه که دونباله یکته ترانه از اوستاد پور رضا گردنم و نودونم ترانه نوم چیسه!!
    اما اونه به اصطلاح ترجیح بند “چیسه ها جون، چیسه ها جون” بو.

    خواستم تقاضا بوکونم اگه ای آهنگه نومه دونید، بی زحمت ماَ بگید!

    شیمی قربون.

  19. احسان خانه زرین

    سلام بلا میسر.این آهنگ متن اینه : چیسه آجون چسیه آجون هنده نومای چیکارید می حرفه گوش ندارید از آلبوم گیله لو استاد پور رضا ایسه.اگر که هینه آهنگ رو خانی مرن یته ایمیل بزن تا تره هدم.
    ehsanchafi@yahoo.com

  20. بردیا

    اقا بالاخره پایان داستان چی شد؟؟؟؟کی مرد؟؟خیلی گیج شدیم
    لطفابهم پاسخ بدید

    1. بردیا؛
      راوی (دختر) مرده. و پس از مرگ در حال روایت داستان خودشه.

  21. پرهام

    دوست عزیز ، کاش بخش فونتیک شعر رو حذف نمی کردین.
    من همیشه سایت شمارو برای داشتن فونتیک به دیگران معرفی می کردم برای فهم درست تلفظ گیلکی.

    سپاس

    1. پرهام؛
      بايد کم-کم تمرين کنيم که زبان خودمون رو به خط مربوط به خودش بخونيم. وابستگى به خط علمى فونوتيک کار درستى در جهت روزمره کردن و همه‌گير کردن زبان گيلکى نيست.

  22. شهسواری

    خو أخمؤنه جیر بأرده‌‌ی
    …….
    اخم کرد(البته به نظر اینجا میگه اخماش رو پایین اورد یعنی نوع دلسوزی ترحم یا ناراحتی)

  23. حمید لاهیجی

    با تشکر فراوان از زحمات جنابعالی ، میخواستم که نظر خودم رو در مورد قسمتی از ترانه ” مو اگه دونسته بی تو مردنه … ” بگم و اینه که این گفته از پسر بدلیل اینست که وقتی بعد از دنبال کردن دختر ، اونو در حال گریه کردن میبینه ، طبق روحیه قوی گیلانی ها در ریشخند دردها و برای تقویت روحیه طرف که ای بابا این که چیزی نیست! و چیزیت نشده هنوز !؟ و برای اقراق و حقیر شمردن ضعف طرف مقابل میگه که گویا با یه دویدن و زمین خوردن داری میمیری که به گریه در اومدی و در ضمن نیت خودش را هم به زیرکی به طرف میفهمونه که در لفافه میگه برای جلوگیری از این به اقراق مرگش ، میتونست با اون ازدواج بکنه
    تی جونه قوربون

    1. حمید لاهیجی؛
      بنا به دلایل بسیار زیاد این نتیجه‌گیری شما نمیتونه درست باشه. اول از همه پیش‌فرض شماست: روحیه قوی گیلانی ها در ریشخند دردها!
      باقی برداشت شما هم با توجه به قبل و بعد ترانه و ساختار ملودیو تنظیم و لحن روایت و از همه مهمتر لحن راوی به کلی دور از ذهن به نظر می‌رسه.

  24. گلی

    سلام بلامیسر
    امروز این مقاله را خواندم. البته ترانه را هم تمرین می کنم. یک جوری برایم جالب هست. البته خیلی سخت هست اما سعی خودم را می کنم. در باره اون بخش که در باره مرگ دختر نوشتی، من نظر دیگری دارم. البته حمید لاهیجی سعی کرد، آنرا توضیح دهد که تو با نقد درستت در باره قضاوت او در باره “روحیه…” بحث ادامه نیافت. آنجائیکه پسر بالای سر دختر می ایستد و به او می خندد و به او می گوید که من نمی دانستم که به این زودی می میری، طنز کامل است. من مردهای زیادی را در گیلان می شناسم که با زنهایشان شوخی های این شکلی می کردند. آمده ایستاده بالای سر دختر، می خندد بعد هم با اشاره به زمین خوردن او می گوید که نمی دانسته او به این زودی می میرد وگرنه تو گردنش طناب می انداخت و او را با خود کوهکلات می برده.تا با هم باشند، تا دختر صد وبیست سال عمر کند. یک دفعه چشمش به پای توموش دار دختر می افتد دست از شوخی برمیدارد، اخم می کند و با مهربانی سر دختر را روی زانوی خودش می گذارد و بعد با دندان توموش را از پای دختر در میاورد. اینها همه اش ایروتیک هست. او حتما پیشانی او را نمی بوسد. شاید جولش را می بوسد شاید لبش را. پیشانی بوسیدن نمی تواند جوانی را بیاد بیاورد. حتما ترانه سرا معذوریت داشته و خودش را سانسور کرده است. حتما راوی ، لیلی، پسرهمسایه های زیادی در کشور ما جوانمرگ شده اند، حق با شماست و مخالفتی ندارم. اما در اینجا نه تنها راوی ما نمرده بلکه با پسر همسایه جوانی کرده است. دیگه ترانه سرا نخواسته همه چیر را برای ما تعریف کند تا ما هم کمی فانتزی خود را بکار بیاندازیم. سالها بود که این ترانه را نشنیدم. اما قشنگ همه ی لحظه ها را با تن و جانم حس کردم. شاد باشی

    1. گلی جان؛
      ممنونم از نظرت اما همچنان نمیتونم موافق باشم. چرا؟ چون کل استدلال شما بر این مبناست که یک شوخی انجام شده. چه شوخی؟ اینکه به طرف گفته شده “اگر میدونستم تو میمیری به گردنت طناب می‌انداختم و میبردمت که با هم ۱۲۰ سال زندگی کنیم”
      اما!
      ۱. این شوخی، شوخی غریبیه. اون قدر غریب که برای توجیهش نیاز به کلی توضیحه و باز هم حاضرم شرط ببندم هیچ کدوم ما نمی‌تونیم چنین شوخی غریبی رو هضم کنیم. حال چطور توی ترانه‌ای با این کیفیت و توی لحظه‌ای چنان عاشقانه این شوخی غریب و چغر استفاده شده عجیبه.
      ۲. لحن خواننده‌ به وضوح اونجا تغییر میکنه و هیچ کمکی به ما برای شوخی فرضکردن اون عبارت غریب نمیکنه و برعکس، فضا ناگهان تراژیک میشه. هم در لحن خواننده هم در سکوت سازها و هم کلام.
      ۳. اتفاقا استفاده از کلمهٔ ۱۲۰ که در فرهنگ عامه نماد آرزوی عمر درازه، بیشتر شوخی بودن اون جمله رو زیر سوال میبره. من تا حدی با حدود و ئغور شوخیها و کنایه‌های محلی گیلکی آشنا هستم و هرگز شوخی با این فرم ندیده و نشنیدم.

      در کل به نظر میرسه لولای این ترانه بین دو روایت ممکن همین عبارته. یا باید اون رو شوخی فرض کنیم و روایت خطی معروف و محبوب رو بپذیریم یا چنین شوخی غریبی رو ناممکن بدونیم و به روایت دوم فکر کنیم. من دومی رو انتخاب میکنم.

  25. گلی

    سلام جوون، نودونم. شاید حق با تو ببون. باور بکون وقتی به او بخش از ترانه برسه، مو یحیی خون امیه همسایه امیه دهات مین، میه چشم جلو بدیم که عروس امره شوخی کادره. لافند دوستن چره باید بد ببون. گوه پیش فارسون بده و ازش بعنوان فحش استفاده کونند. گاوی دیگه. مثل گاو بود. اما مردم ده با خوشون گاو و لیشه زندگی کونن (گودن) و بخشی از ایشون زندگی ایسن (بون). یحیی خون وقتی اینه گوه بزاسته، اینه کوچه مندای ایشون جیر اتاقک مین زندگی گود که همه خانواده اوره خوتن. وقتی غروب دمه ی شوم اقدس میه رفیق سر بزنم، دره اتاقه که واگودی، برا، تا تی کمر دود دبو. بایستی تی سر جیر بارده بیه. کیوناسین تا فارسونی به تی مقصد. از همه طرف اتاق صدای خوس امه ا. کنار کله که باعث ای دود بو، یکته کوچه مندای، کرم رنگ، با چشمون درشت آدم نگاه گود. او موقع دهات یک جور دیگه بو. میه مار گوت الون همه چی تغییر بوده. همه امیه دهات مین تلفن دستی دانن. مشت عبدول بیجار سر تلفن زینه ستار خونی که به، گونه شیمه توم برسه برا؟ یعنی مو شاید تجره ام از ده و دهاتی چیز دیگری ببون. اماخیلی بداخلاق میه جوابه بدای برا. یکته سئوال هم داشتم، یعنی دوته، ای ترانه کی بوته و اینه آهنگه کی بساته؟ امیه دیل شیمه تنگه برا. شاد و سربلند بمونی جوون

    1. گلی؛
      مۊ تي همرأ بداخلاقي نۊدم. هر چيسه اي مؤکاتبه تقصيره جؤن. کلمه’ن رسميت پىدا کؤنن بأزين بخياله طرف اخمˇ همرأ گب زئدره.
      مۊ نۊتم اي جۊر شۊخي بده. بۊتم غريبه! اۊنم نأ اين وأسي که آدمه گؤ تشبيه بۊده، بلکي اي جۊر شۊخي که اي شکل از پيچيدگئه بدأره اۊ فضا ؤ زمان ئبه غريبه. ناوالا منم دؤنم کي دهاتˇ مئنˇ آدمؤن -قديم البته نأ الؤن- گؤه عزيز دچشتن. مردۊم خۊشؤنˇ گؤه دۊخؤندن مأر، لاکۊ ؤ…
      قضيه اينه کي شعر ؤ ترانه ؤ ادبيات، هميشک هيتؤره. هميشک خۊشˇ همرأ ابهام دأنه. چنته معنا دأنه. چن جۊرˇ معنا مئن پيچ واپيچ خؤنه. مۊ خالي ىکته دئه معنا ؤ صۊرته پيش بنأم کي هميشک هۊ أولين ؤ راحتترين معنا نينيم.
      اي ترانه فؤلکلؤره ىعني اينˇ چاگۊدنکس معلۊم نئه.
      هندئه أگه مي گب بداخلاقي نظر بمأ معذرت خأنم. بحثه دئه.
      تا ديدار

  26. مجید

    خیلی ممنون دست شما درد نوکونه من از ترانه گوش بدابوم مره کل داستان حالی نبوسته بو.
    اما باید بگم کی آقا فریدون آنقدر قشنگ بخانده گی آدم کاملاً متوجه به کی ایته داستان تراژیک اتفاق دکفته، از شیمی توضیحات خیلی استفاده ببردم. خدا آقای پور رضای بیامرزه.

  27. حسین داریوش

    سلام و عرض ادب و خسته نباشید دنم شیمه خدمت خیلی زحمت کشه درین مطالب عالی بو فقط خنم بدونم اجازه دنم شیمه بعضی مطلبونه البته با ذکر ایسم شیمه صفحه استفاده بکونم بیشتر در اینستاگرام

    1. حسین داریوش؛
      هأ جؤن. چره منني؟ فقط هرته مطلبˇ جير لينک بدي به ورگˇ وبلاگ:
      http://www.v6rg.com
      تا اۊشؤني که علامندن بۊتؤنن ائره خۊشؤنˇ علاقه’ پی بگيرن.

  28. آرتا

    چرا يك جا ميگه: خو دسونه خو كمر “بزا”
    يك جا ميگه موچچى “بزئه”
    يعنى هر دوى اين ها رو تو يك لهجه استفاده ميكنن؟

    1. آرتا؛
      اگر اشتباه خودم در پیاده کردن نباشه، حتما خود پوررضا اشتباه کرده. زأن به معنی زدن در لهجه‌هایی مثل لنگرودی و لشت‌نشایی و… هست اما هرگز ندیدم در لهجه‌ای همزمان زأن و زئن داشته باشیم.

  29. آرتا

    صحيح. تعجب منم از همين بود.
    آهنگ بسيار زيبايى بود

  30. حسین داریوش

    شیمه دس درد نکونه ای متن کوپی بودم البته بی اجازه

  31. سلام ورگ جون
    تی دست درد نوکونه. مو ای آهنگه بارها اشدوسه بوم اما بعضی قسمتایه مرا حالی نوبوسته بو.

    (البته من گیلکی رو به صورت ناقص متوجه می شم و حتی خودم نمی‌تونم حرف بزنم. همین یه جمله رو هم با کلی ترس و لرز نوشتم)
    در مورد اون بخش گریزی به آینده یا فلش فوروارد هم، من خواستم نظری مشابه اون دو دوستی که پیشتر اینجا نوشتن بنویسم ولی خب اکثر بحث رو اونها کردن.

    به خاطر اونجایی که می گه «اینˇ چوم دکتای توموشˇ سر» ینی تا قبلش فک می‌کرده لیلی همینجوری افتاده و داشته دستش می‌نداخته. برداشت من هم اینه که پسره داره می‌گه اگه می‌دونستم انقد فکستنی هستی شاید دنبالت نمی‌کردم و جاش لافند می‌نداختم دور گردنت. یه جورایی این مردسالاری پنهانی که به واسطه‌ی زور فیزیکی بیشتر مردا، به صورت زیرپوستی وارد شوخی‌ها و استهزاها و دست‌انداختن‌ها شده. چیزی که به گیلان و ایران و اینا هم محدود نیست. در تاریخ بشر دیده می‌شه.

    به هرحال دم شما گرم و سر شما خوش.

    ممنون که این نوشته‌های قدیمی رو توی کانال تلگرام می‌ذاری و ما می‌تونیم لذت ببریم.

    1. salehpirouzi؛
      ولله چه عرض کنم! من هم جز همون پاسخی که به دوستان ديگه دادم پاسخی ندارم. اينکه پسر به دختر بگه من اگه ميدونستم تو به اين زودی میمیری به گردنت طناب مينداختم (که توی گيلکی ميدونيم اين عبارت يعنی به زور و علی رغم ميل خودت) و با خودم ميبردمت که صد و بيست سال توی دامنه های کوه زندگی کنيم، آيا ميتونه شوخی باشه و اين شوخی توی زمينهٔ داستان آيا منطقيه؟ گمونم قضاوت نهایی با خواننده ست. شايد من اشتباه کنم ولی برداشت شما خيلی دورتر از چيزيه که دست کم من به طور مستقيم و بدون نياز به شوخی تلقی کردن يا کنايه فهميدن چيزی برداشت ميکنم.

  32. با وقت به خیر به هموطن نانِ گیلانی ام.
    بعد ازخواندنِ مطلبِ اولیه ی دوستِ عزیزمان { ورگ } در باره ی آخرین قطعه ی آلبوم { گیله لو } و پرسش و پاسخ هایِ پی آمد آن ، آهسته به خود گفتم :
    عجب …هنوز درباره ی این ترانه ی زیبا ، می نویسند!…چقدر خوب. اما این مطالب کافی نیستند.چرا که هم در مقاله ی اصلی و هم در پرسش و پاسخ ها ، همگی درباره یِ محتوایِ داستانی ترانه ، سخن آورده اند. و کسی در باره یِ شکلِ (فرم ) ارزنده یِ این ترانه ی زیبا و منحصر به فرد ، بحثی به میان نیاورده است !
    باری…
    زمانی که زنده یاد فریدون پور رضا، روایتی کوتاه ولی موجز از این ترانه را به من دادند، درانتخاب و گنجاندنِ آن درآلبوم گیله لو نه تنها شکی نداشتم ، بلکه این ترانه را به خاطر محتوایِ داستانی و شکلِ موسیقیاییِ پراز فراز و نشیب هایِ زیبایش در انتهای آلبوم گیله لو قرار دادم.
    چیدمانِ بسیار مشکل این کار با ضرب های مختلف و گنجاندنِ آواز و میکس آن با کمک صدابردار با تجربه، توانا و خلاق، زنده یاد ناصر فرهودی انجام شد. ما ساعت ها با قرار دادنِ تکه هایی ازهم گسیخته ی موسیقیِ سازی و آوازی پیوندی را شکل دادیم تا حالتی که مطلوب مان بود را بوجود آوریم.
    در صورتِ علاقه مندی شما دوستان درباره ی شکلِ خود اثر ونغماتِ اصلی و افزوده شده ها به آن، و در کنار قرار دادنِ فنی این قطعه واساسن، ساز بندیِ موسیقی گیلان درآلبوم گیله لو می توانید با این آدرس با من تماس بگیرید :shemshal@gmail.com
    پایدارو سر فراز باشید.

    حسین حمیدی