برچسب: گیلان شناسی

  • یادداشتی دربارهٔ سرخط، خط گیلکی پیشنهادی انتشاریافته ازسوی پژوهشکدهٔ گیلانشناسی (بخش نخست)

    توضیح وبلاگ ورگ: طی تمام این سالها که مشغول تلاش برای سامان دادن به نگارش گیلکی بودیم، مطالب و نظرهای مختلف در وبلاگ ورگ و ذیل برچسب «خط گیلکی» آرشیو شده که به پژوهشگر یا پرسشگر این موضوع کمک خواهد کرد تا دسترسی یکجا به این منابع داشته باشد. اخیرا از سوی پژوهشکدهٔ گیلان‌شناسی، آیین نگارشی جدید با عنوان سرخط منتشر شده که به نظر من باید اين خط را خط حکومتی سرخط نامید چرا که بی توجه به سابقهٔ امر و با انکار و نادیده گرفتن تمامی تلاشهای تاکنون شده و با نگاهی خاص (تایید قیمومیت فارسی بر گیلکی و نگاه گیلان‌شناسانه و بیگانه با فضای زندهٔ فعالان فرهنگی زبان و ادبیات گیلکی) به نوعی سعی شد تا چرخ را از نو اختراع کنند (پیرو تمام طرحهای حکومتی. مثلا سالهاست که میخواهند سیستم عامل ملی بسازند و هر کودکی که اندکی با دنیای نرم افزارهای آزاد و لينوکس آشنا باشد میفهمد که جریان از چه قرار است و داستان چیز دیگری است نه ساختن یک سيستم عامل) و با نگاهی به ترکیب اسامی پشت سرخط میتوان دید که این پروژه در نبود تجربه، دانش، سابقه و آزمون و خطا، صرفا دو برگ برنده برای خود متصور بوده است: مدرک دانشگاهی برخی از اعضای تیم سرخط (مدرک در زبان‌شناسی و در زبان و ادبیات فارسی)که حتی در شکل چینش اسامی هم لحاظ شده و دیگری مهر و امضای رسمی پژوهشکده که در دل برخی از اعضای همین تیم امید تفقد و حمایت از سوی مراجع رسمی آموزش و پرورش را زنده کرده است کما اینکه این عزیزان به موازات این پروژه مشغول مذاکرات و تلاشهایی هستند تا از سوی مراجع رسمی پذیرفته شوند. یکی از دلایل هول و عجلهٔ این عزیزان همین دیگ حلیم بود.
    در کل اما خروجی سرخط، خود نمایندهٔ میزان دانش و توانایی و میزان دلسوزی این عزیزان در مورد گیلکی نویسی است و از طرفی در نخستين روز انتشار سرخط، اختلافات بین طراحان آن هم آغاز شد و چون سرخط صرفا اتحاد سلايق و نظرات گوناگون و گاه متضاد بود که فقط به طناب رسمیت و پدیرفته شدن از سوی حکومت و البته برائت از جریان مستقل و جوان، چنگ زده بود (و تقریبا هیچ یک از اعضای سرخط نه قبلا و نه حالا از آیین نگارش پیشنهادی سرخط استفاده نکرده و نمیکنند) در نتیجه آن تلاش به چیزی جز تکرار اختلافات و حرفهای تکراری چهل پنجاه ساله ختم نشد.
    من که بعد از همان جلسهٔ اول با ديدن سطح و فضای گروه پا پس کشيدم و همین طور دکتر تسلیمی که او هم در همان جلسهٔ اول تصميم به عدم همکاری گرفت و خیلی زود، مدتها پيش از انتشار سرخط، مسعود پورهادی با انتشار متنی (که به محض دسترسی به آن در همین برچسب خط گیلکی آرشیو خواهم کرد) از تیم سرخط بیرون آمد و محمد تقی پوراحمد جکتاجی از اعضای تیم سرخط که خود پيش از این پیشنهاداتی در مورد گیلکی‌نویسی داشت (که اکثر این پیشنهادات در خط گیلکی پیشنهادی ما ادغام و پذیرفته شده) اما در این پروژه ناگهان از آن پیشنهادات صرف نظر کرده بود، در مقاله‌اي که در شمارهٔ ۱۶۳ گیله‌وا چاپ شد آیین‌نامهٔ پیشنهادی سرخط را شديدا نقد کرد. (این مقاله را از اینجا بخوانید.)
    گرچه پروژهٔ سرخط از روز اول با نادیده گرفتن تلاشهای نسل جوان مستقل برای تدارک و تجربهٔ خط گیلکی استارت خورد، خطي که پیش از این هم همیشه مورد بی‌مهری اساتید بود (برخلاف استقبال بی‌نظیر نسل جوان از خط گیلکی) و به ویژه به نظر می‌رسد اینکه تلاشگران این خط همگی جوان و از جاهایی غیر از مرکز استان گیلان هستند و جغرافیای زبان گیلکی را فراتر از استان گیلان می‌بينند بيشتر باعث هراس و شتاب مرکزگرایان و رسمیت‌گرایان و اساتید شد تا هرچه زودتر جلو خطی که چند سال آزمون و خطا و توسعه و پیشرفتهای فنی دیجیتالی را پشت سر گذاشته بود چیزی طرح کنند که قدرت رسمی هم داشته باشد و چنان که از متن سرخط معلوم است خود را اولین و همزمان حرف آخر جا بزند، اما با همهٔ اینها آقای جکتاجی در مقالهٔ مذکور در نقد سرخط بالاخره برای اولین بار خط گیلکی پيشنهادی ما با چند سال سابقه را به عنوان چیزي که وجود دارد و استفاده می‌شود به رسمیت شناخته و از آن نام برد.
    ما که بی‌خبر از جریانات درون سرخط بودیم و صرفا با دیدن مقالهٔ خروجی این پروژه انگشت حیرت به دهان برده بوديم از آن همه اشتباه و سو تفاهم و آن همه بی‌خبری از سنت نوشتاری گیلکی واحکام نادرست، پس از پایان تعطیلات نوروزی با مقاله‌اي از محسن آریاپاد (عوض دیگر گروه سرخط و دبیر اجرایی آن) روبرو شدیم که به صورت سرگشاده در اینترنت پخش شد (این مقاله را می‌توانید در اینجا بخوانید) که جزئيات بيشتری از روند شکل‌گیری این شیوه‌نامه را شرح میداد و به عملکرد دبیر علمی سرخط (جهانگیر سبزعلیپور که به عنوان دبیر علمی سرخط، در جلسات لازم می‌شد با ایشان فارسی گفتگو شود چون گیلک نبوده و گویا در گیلکی حرف زدن و گیلکی نوشتن بسیار کم‌تجربه‌اند) نقدهای شدیدی وارد کرده و انحلال سرخط را اعلام کرد. این متن به نظرم سندی تاریخی است تا آیندگان بدانند چه کسانی با چه انگیزه‌ها و رانه‌هایی در این روزها چگونه عمل کردند.
    خلاصه اینکه دلیل حکومتی نامیدن سرخط با توجه به نحوهٔ اجماع، شکل عملکرد، عاقبت پر از اختلاف و تفرقهٔ پایانی و اصرار دست اندر کاران آن برای انکار یک تجربهٔ غیررسمی اما موفق طی چند سال گذشته و استفاده از چهره‌های سلبریتی (و فاقد کمترین سواد و تجربه در گیلکی نوشتن) و استفاده از هنرمندان وابسته‌ای که دبیر جشنواره‌های ادبی حکومتی بوده یا امتیازهای فراوان برای نشر دارند یا به آموزش و پرورش و صدا و سیما رفت و آمد دارند، تقريبا روشن است. در اين عبارت نه توهینی نهفته است نه تحقیری. صرفا واقعیتی است که گمان نکنم بخش مهمی از پدیدآورندگان سرخط حتی از بابت آن ناراحت باشند. همگی اینها نشان می‌دهد که علاوه بر هراس از جوانان و کوششهای بیرون از مرکز، چراغ سبز بالایی‌ها هم انگیزهٔ مهمی بود تا چنین جمع متضاد و اغلب ناآگاه با گیلکی‌نویسی شکل گرفته و خیلی زود از هم بپاشد.
    ضيا خوش‌سیرت اما بی‌خبر از تمام اینها، اواخر دی ماه سال گذشته و پیش از اینکه از درون سرخط نقدها مطرح شود، از آن طرف سیاره با خواندن متن سرخط شروع به نوشتن متنی کرد که بخش اولش را در اينجا میخوانید. بخش دومش هم به زودی در قاف و ورگ منتشر خواهد شد.

    پیشگفتار
    پیش از آغاز اين یادداشت، به‌نظرم رسید که چند نکته را ذکر کنم. نخست این که مخاطب این یادداشت عموم مردم بوده و لزوما تاکیدی بر فضای بیرون و درون دانشگاهی ندارد، هرچند در ابتدا بر آن بودم که به صورت مقاله آن را ارائه دهم. دوم، تلاش می‌شود که زبان نوشته غیرآکادمیک بوده، و همهٔ مخاطبان احتمالی این متن را درنظر گیرد. سوم، احتمال این که خواننده نیاز به خواندن مطالب دیگر (که ذکر خواهد شد) داشته باشد، وجود دارد. چهارم، جایگاه نویسندهٔ این متن، به‌عنوان الف، یک بومی گیلان، ب، گویشور یکی از گویش‌های گیلکی، پ، دانش‌آموختهٔ زبان‌شناسی و انسان‌شناسی بوده، ولی در نوشته‌ٔ پیش‌ رو تلاش شده که الف و ب بیشتر در نظر گرفته شود. پنجم، با درنظر داشتن این که این یادداشت در کجا هم‌رسانی خواهد شد، متن پیش رو کوتاه خواهد بود و تنها به بخشی کوچک از شیوه‌نامهٔ سرخط می‌پردازد.

    (بیشتر…)
  • آتش! آتش! (نگاهي انتقادي به وضعیت شعر گیلکی)

    این مقاله که پژوهش و نوشتنش بیش از سه سال طول کشید، اول بار در پنج شمارهٔ مجلهٔ گیلان ٚ اؤجا چاپ شد و حالا با ویرایشي جدید به صورت یکجا در اینجا منتشر میشه. قصد بازگویی حاشیه‌ها و جنجالهای مابعد این مقاله رو ندارم و فقط امیدوارم صداهای فردای این سرزمین، این متن رو با دقتي انتقادی بخونن به این امید که به آجرهایي در دیوار سانسور و استبداد و ابتذال بدل نشیم.

    این مقاله رو در شکل پی‌دی‌اف دریافت کنید و بخونید.

    پی‌نوشت مهم: متاسفانه چون جمهوری اسلامی، بسیاري خدمات وردپرس رو سانسور کرده، شما برای نوشتن کامنت و نظر لازم دارید که از آنتی‌فیلتر استفاده کنید. حتی با اینکه سرور سایت ورگ در ایرانه!
    سرویس وردپرس که ورگ هم با همین سرویس مدیریت میشه، یک نرم افزار مدیریت سایت و وبلاگه و در واقع ابزاریه برای نوشتن و نشر و بخش خدمات رایگانش سالهاست توسط جمهوری اسلامی سانسور میشه، همون طور که هر امکان مستقل و ازادي رو برای نشر حقایق سانسور کرده و میکنند.
    وردپرس درواقع یه ابزاره و کساني که دستور به سانسور چنین ابزاري دادن مستقیما با نوشتن و انتشار نظر و آزادی بیان مخالف بودن چون درست مثل ممنوع کردن استفاده از خودکار یا کیبرد یا کاغذه که البته حکومت در مورد کاغذ هم دهه‌هاست همین کلک رو سوار میکنه تا سانسور علیه کتاب رو شدیدتر پیش ببره.

  • باز هم دربارهٔ بسگانگی زبان و تقابلش با ایدهٔ قدیمی گویش معیار.

    نگاهم به زبان معطوف به خصلتهای طبیعی زبانه و یکی از این خصلتها مسیریابی زبان به عنوان بخشی از روبنای اجتماعی در مسیرهای گوناگون و گاه شگفتی‌آوره. مثلا توضیح و موضع شما در قبال یک «فومنی ساکن لاهیجان» که برای فعل «دارند» میگه «دأند»، چیه؟ آيا نميشه تحولات و توافقهای زبانی رو هم در سايهٔ نوعی خودگردانی (Autonomy) دید؟ یعنی مثلا طبق تعریف کورنلیوس کاستوریادیس از خودگردانی: همهٔ تصمیمها را، جمعي میگیرد که موضوع تصمیمگیریها هربار به او مربوط است. (بیشتر…)

  • جکتاجی جوان، گیله‌وای پیر

    به بهانهٔ انتشار جشن‌نامهٔ م.پ. جکتاجی به کوشش رحیم چراغی

     

    توضیح بیرون از متن: این مقاله در پاسخ به درخواست رحیم چراغی برای چاپ جشن‌نامهٔ م.پ. جکتاجی نوشته شده بود اما پس از تحویل مطلب، جناب چراغی مقاله را نپسندیدند و در نامه‌ای مفصل، چاپ آن را مشروط به حذف نیمهٔ دوم مقاله کردند. حال آن جشن‌نامه با کوشش و پیگیری فراوان رحیم چراغی چاپ و منتشر شده و از آن‌جایی که همیشه آرزو داشتم حس و تجربهٔ خود را دربارهٔ مرد بزرگی که خود ر ا شاگردش (و نه پیروش) می‌دانم بنویسم و این متن جامانده از آن مجموعه، صورت عملی این آرزوست که تصمیم گرفتم به بهانهٔ چاپ جشن‌نامه، تقدیم اؤجا کنم. این متن از نقطهٔ عزیمت نسبت و ربط جکتاجی و نثر گیلکی آغاز شده و تلاش کرده این نسبت را به کلیت وضعیت فرهنگی و تاریخی ما و جایگاه تاریخی م.پ. جکتاجی گره بزند. باشد که روشنفکران، موبدان آتش پرسشگری و نقد در این سامان باشند تا خاموشی نگیرد.

    جکتاجی
    (بیشتر…)

  • گامی برای درک حضور دیگری

    چگونه می‌توان به هویت قومی توجه کرد اما در دام قوم‌مداری و هویت‌طلبی نیافتاد؟ انتخاب بخش عمده‌اي از روشنفکران فرار از هر نوع سیاست هویتی بوده و کرنش در مقابل روند جهانی‌شدن حذف زبان‌ها و فرهنگ‌ها و یک‌شکل شدن همه‌کس و همه چیز روی سیارهٔ ما.

    نیاز به شناخت خویشتن قومی، به عنوان نتیجهٔ فرایندي تاریخی که از میان خاطرات و جنگ‌ها و بلایا و شادی‌ها و مناسبات تولیدی و اقلیم مشترک عبور کرده و به صورت زبان، آداب و رسوم، هنر و ادبیات و سایر ویژگی‌های قومی درآمده، نیازي نیست که بتوان آن را انکار کرد. دقیقاً همین نیاز و اشتیاق میان توده‌های مردم در جاهای مختلف جهان است که دولت‌ها در کشورهای مختلف از آن به نفع بسیج مردم علیه یکدیگر و ادامهٔ سلطهٔ خویش بر طبقهٔ کارگر و چه بسا گرمابخشی به بازار اسلحه و اقتصاد جنگ استفاده می‌کنند. نیروهای مترقی، با خالی کردن فضای پاسخگویی به این نیاز، تصور می‌کنند که تلاش تاریخی انسان برای ساختن جهاني بهتر را از پیرایهٔ تعصب‌های قومی و نژادی پاک می‌کنند اما در عمل فقط سنگر را برای واپسگراترین و بداندیشترین نیروهای راست‌گرا با عقاید ضدمهاجر و ضددیگری و ضدزن خالی می‌کنند. (بیشتر…)

  • پا به پای تو آمده‌ایم…

    این متن به مناسبت صدمین سال زادروز دکتر منوچهر ستوده نوشته شده و پیشتر در مجلهٔ شمیم شمال (شمارهٔ دوم از سال هشتم، ص۵۲، سال ۱۳۹۴) چاپ شده است که حالا با خبر درگذشتش در صد و سه سالگی در ورگ باز منتشر میشود.

     

    منۊچهر ستۊده

    اشاره

    یادداشت پیش‌رو، هم بیان نحوهٔ آشنایی نگارنده با دکتر منوچهر ستوده است که بدون شک تجربه‌ای مشترک در میان بسیاری از هم‌نسلان است و هم جستاری در زمینه‌ٔ تاثیر آثار وی در منابع جغرافیایی، جغرافیای تاریخی و تاریخ سرزمین‌های جنوبی دریای کاسپین به ویژه گیلان. در بخش دوم این یادداشت، نقش وی در زمینهٔ سمت و سو دادن به پژوهش‌های تاریخی و جغرافیایی گیلان مورد بررسی قرار گرفته و نکاتی از اهمیت پژوهش وی، از دیدگاه یکی از مخاطبان آثار وی بیان شده است. تمجید از دکتر ستوده در این نوشتار، آن هم پس از بزرگ‌داشت‌های متعددی که از سوی بزرگان فرهنگی ایران دربارهٔ ایشان در صدمین سال‌ زادروزش صورت گرفته، ناچیز می‌نماید و قصدی هم بر آن نیست. این یادداشت قصد دارد جدا از هیاهوی به وجود آمده در رابطه با گرامیداشت‌های پی‌در‌پی صدمین سال‌ زادروز ایشان، که توسط جامعهٔ فرهنگی ایران هر از چندگاهی و در مکان‌های مختلف برگزار می‌شود، به مقوله‌های ذکر شده بپردازد. اما چه چیزی سبب‌شد گریزی به میراثی که ستوده برای گیلان‌شناسی و گیلان‌شناسان برجای گذاشته، داشته باشیم؟

    (بیشتر…)

  • رنج ناموزونی

    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)
    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)

    ۱
    این سوال که خواندن کدام کتاب در مورد فلان مقوله‌ی تاریخی یا ادبی و هنری برخوردار از اهمیت است یا به اصطلاح «از چه کتابی شروع کنم؟» برای همه‌ی آنانی که کتاب خواندن بر اثر یک اتفاق شخصی یا اجتماعی در زندگی‌شان تبدیل به ضرورت می‌شود تجربه‌ای آشناست.همچنین طرح این پرسش برای بزرگ‌ترها و دیرتر پا به میدان گذاشته‌ها از جانب تازه جوان‌هایی که این اتفاق در زندگی روزمره‌شان همراه بود با گشوده شدن فضای فرهنگی در میانه‌ی دهه‌ی ۷۰ و پرتاب شدن ناگهانی به این فضا نیز تجربه‌ای‌ست آشناتر.
    ورود تعداد زیادی اسم و کتاب به ذهن آنانی که هر نام نمادینی در حوزه‌ی تاریخ و جامعه‌شناسی و اندیشه و هنر جذب‌شان می‌کرد و در آن سرکی می‌کشیدند هم‌بسته‌ی همین وضعیت بود. تلاقی جوانی با اتفاقی در دل تاریخ و فرهنگ.
    آشنایی این نسل با نام‌هایی چون خودزکو و رابینو و محمود پاینده و مرعشی و ستوده و جکتاجی و سرتیپ‌پور و… به واسطه‌ی زندگی در گیلان و پررونق بودن مجله‌ی گیله‌وا و برپایی جلسات و سخنرانی‌ها و… از ضرورت‌های ورود به میدان فرهنگ آن روزها به شمار می‌رفت. نسل گذشته در دوره‌های تاریخی مختلف توانسته بود کمتر یا بیشتر با خلاقیت‌ها و نوآوری‌هایش و خلق آثاری در هنر و پژوهش از اعتبار قابل توجه‌ای در میان اهل کتاب و قلم گیلان -حتی نزد آنانی که علاقه‌ای به مسائل بومی نداشتند- برخوردار شود. (بیشتر…)

  • می عذاب

    یکچی کی خئلی مأ اذئت کؤنه اینه کی گاگلف فامیل و دوست و آشنا گردˇکله مئن، ای‌جور تفاقؤن دکئنه:
    ./یکته خانم یکته واشˇ نؤمه می جی واپورسنه و مو بلد نیم و گونه: تو چوجور گیلان‌شناسی ایسی کی گیلانˇ محللی واشؤنˇ نؤمه ندؤنی؟
    ./آقایی سفره سر مأ «کالˇکبابئی» تارؤف کؤنه و منم گونم دوس ندأنم و گونه: آؤ! تو چوجور ادعایˇ گیلان و گیلکی و «ای‌جور گبؤن» دأنی بازین «غذایˇ محللیˇ گیلان»ه نخؤنی؟ گیله‌مردم ای‌جور سوسول؟
    ./می پئر وختی هیچ‌جوره منئه می نظره راجه به خو روستا کی می آبا و اجدادی روستام محسوب بنه عوضأکونه و می تحسینه می شهرˇ جی اینه، گونه: پس الکی گونی گیلان‌شناسی! گیلان همه روستا دئه. هرچی دأنیم روستایی جی دأنیم.
    ./می رفئق کی آسمؤنˇ مئنˇ پرنده نؤمه می جی واپورسنه و منم کی می ذهنˇ مئنˇ مورغؤن دو دسته ویشتر نین (آگه پرأگیرن کلاجن و اگه پرأگیته‌منئه‌بون کرک!) گونم ندؤنم و می رفئق گونه: هچی دأنی ادعا! پس او نشریه‌ٰنˇ مئن (یکجور گونه «او» و اشاره به دور کؤنه کی بخاله هر سال فقط شبˇ عید مطالعه کؤنه) چی نویسنی؟
    ./یکدفأرم یک عزیزی خو دوستی‌ئه می همره وأچه چون بفأمسه مو متالˇ موسئقی‌ئه خوش دأنم!
    مو هیچ حقˇسأی نکؤنم کی ای‌جور زمتؤن راجه به «فرهنگ مسلط شوونیستی» و ای رسمی فرهنگˇ قؤربانی‌ئن کی هی عزیزؤن ببون گب بزنم. چون دؤنم هچی کالˇ گبه. خالی، ترسˇلرزˇ همره گونم: مو گیلان‌شناس و مؤحقق نیم. مو به گیلکی نویسنم. هین. ادبیات! قصه! هونی کی کتاب و مجلله مئن چاپ بنه. هوشؤن کی اوشؤنˇ بدئه‌پسی تأجوب کؤنین و اوشؤنˇ خؤندنˇ جا، واپورسنین: چره به گیلکی بنویشتی؟ چره به گیلکی بنویشتم؟ چون گیلان‌شناس نیم. چون می شهره خوش دأنم. چون روستا زندگی ناجهٰ ندأنم. چون لایجؤن و رشت و انزلی خیابؤنؤنه، هیته ای کارت‌پؤستالی عکسؤنˇ همره عوضأنکؤنم کی زیبیل-زیبیل دیجیتالی دوربینؤنˇ همره، آخرˇهفته‌ٰن،  کوه و دار و دریا و آسمؤنˇ جی بکنده بنه!