چرا مشکلات در نظام پزشکی کشور آزاردهنده‌تر از باقی مشکلاته؟

نمیدونم چقدر با بازی‌های وبلاگی آشنا هستید ولی قبل از به وجود اومدن سرگرمی چالش (که دیگه معنی کلمهٔ چالش رو هم لوث کرده) رسم طرح یک موضوع و نوشتن از اون موضوع در وبلاگستان رایج بود؛ که البته من با جادی موافقم که امروزه اسم مناسبترش میتونه بازی شبکه‌ای باشه.

این بار “نظام مشکل‌دار پزشکی ایران” موضوع بازی شبکه‌ای یا وبلاگی شده و من هم قصد دارم در همین مورد بنویسم.

سرمایه‌داری

از قضا این موضوع ربط دوچندان با گیلان پیدا میکنه چون مدتیه عبارتی نقل مجلس کسانی در دم و دستگاه دولتی و بیرون از اون شده که ازش بوی پول به مشام میرسه: توریسم پزشکی!
حرف حسابشون اینه که گیلان با سرمایه‌گذاری روی تاسیس خدمات درمانی و با توجه به آب و هوای خوبش میتونه از طریق جذب بیمار نوعی توریسم پزشکی داشته باشه!

بگذریم که این بار هم مثل باقی موارد مربوط به توریسم، کمترین نفعش قراره به مردم برسه و این پزشک/تاجرهای سهامدار بیمارستانها و مراکز درمانی هستن که مثل سرمایه‌دارهای صاحب هتل و… به اصطلاح شکار رو میزنن!
اما مساله اینه که وضع اسفبار پزشکی، برعکس شعارهایی که قبلاً میدادند (که به خاطر دولتی بودن همه چیز، داغونه) این بار نتیجهٔ مستقیم سیاستهای ضدمردمی خصوصی‌سازیه. اوج کالایی شدن خدمات بهداشت و درمان (که حق اولیه و طبیعی مردمه و باید رایگان باشه) رو میشه در همین اصطلاح توریسم پزشکی دید.

نمیخوام از پزشکهای متخصص زیبایی حرف بزنم که از کلهٔ سحر نوبتهای جراحیشون شروع میشه تا هر وقت که ممکنه و یا روایتهایی که از پرستاران بیمارستانهای خصوصی استان شنیدم دربارهٔ جراحیهای نالازمی که حتی منجر به مرگ بیمار شده تا پول بیشتری نصیب بکنه. دربارهٔ خیل عظیم بیماران رهاشده در راهروهای بیمارستانهای دولتی هم نمیخوام حرفی بزنم؛ وضعی که به وضوح معلومه برای هدایت هرچه بیشتر مردم به سمت خدمات خصوصی‌شدهٔ پولی و شونه خالی کردن دولت از وظیفه‌ش در قبال بهداشت و درمان مردمش پی گرفته میشه.

حتی نمیخوام دوباره تکرار کنم که چطور پولی که از طریق فروش سلامتی و زیبایی و اغلب به صورت غیرانسانی کسب میشه، چطور وارد چرخهٔ بساز و بفروشی میشه تا پزشک/تاجرها علاوه بر پزشک، سرمایه‌دار مستغلاتی هم باشن.
تکرار این تاکید هم به نظرم نالازمه که در جامعهٔ پزشکان مثل هر بخش دیگری، اون دسته که نیروی کارشون رو به فروش میرسونند خیلی تفاوت دارند با اون دسته از پزشکانی که سهامدار واحدهای تجاری/درمانی و عملا خریدار نیروی کار پزشکان و پرستارهای دیگه هستند و توی همین سیستمه که پرستارها استثمار میشن.

این نکتهٔ خنده‌دار و همزمان غم‌انگیز هم گفتن نداره که شهر رشت که زیر بار تبلیغات همه‌جانبهٔ این سالها برای اجرای سیاستهای بانک جهانی و کالایی کردن همهٔ فضاهای شهری دائم به عنوان یک کلانشهر زیبا و دروازهٔ اروپا و شهر باران نقره‌ای و چه و چه موضوع هرروزهٔ خبر و گزارش خبرگزاریهای مختلفه اما متاسفانه بعضی بیمارستانهای دولتیش بین مردم با لفظ کشتارگاه معرفی و معروف شده. و این نشون میده که اون تبلیغات فقط برای فروش همهٔ داشته‌های عمومی شهر به نفع عده‌ای قلیله و اکثریت مردم زحمتکش رشت از خدمات معمولی بهداشت و درمان محرومند؛ در حالی که طبقهٔ نوکیسه‌ای که از صدقه‌سری مستغلات و واردات و فروش سلامتی و آموزش و غارت مردم به پول و پله‌ای رسیدن برای عمل جراحی زیبایی هر نقطه از بدنشون کافیه لب تر کنند و البته بچه‌هاشون هم با ماشینهای آخرین مدل توی شهر گاز بدن و گاهی تصادفهای دلخراش هم رخ بده!
خنده‌دارتر اینه که من از یکی از شاگردانم سر کلاس فیزیک، بشنوم که دوست داره رشتهٔ داروسازی قبول بشه چون پول توشه و بعدها میتونه بره توی واردات دارو و داروهای کمیاب رو با روشهای خاص این حرفه چند برابر توی بازار بفروشه. حساب کنید دانش‌آموز دبیرستانی از الان چنین برنامه‌ای داره!

نه! اینها گفتن نداره چون همه میدونن و تازه این عزیزان که علاوه بر پزشکی، در عرصهٔ بساز و بفروش هم فعالند، به اندازهٔ کافی پشتیبان صنفی و بالادستی و البته پول برای وکیل دارند که هر مخالفتی رو با پیگرد قانونی و هجمهٔ تبلیغاتی مواجه کنند.

فقط میخوام به این بپردازم که چرا نابسامانی در نظام پزشکی بیش از جاهای دیگه حساسیت به وجود میاره؟ وضع در نظام آموزشی کشور و محیط زیست و خلاصه در هر عرصه‌ای که توش از مردم سلب مالکیت شده و مردم به بیرحمانه‌ترین شکل ممکن از پشتیبانیهای اجتماعی و دولتی محروم موندن هم خرابه ولی چرا این مورد تا این حد آزردگی به وجود میاره؟

من فکر میکنم به این دلیله که توی این بخش، سلامتی و زندگی فرد مطرحه. کیه که توی یک بیمارستان وقتی خواسته بیمارش رو به جای دیگری ببره با این جمله روبرو نشده که باشه، ببرینش؛ ولی هر اتفاقی افتاد مسئولش خودتون هستید!
خانوادهٔ بیمار در شرایط اضطراب و اضطرار، وقتی با این جمله روبرو میشن، چه کاری ازشون بر میاد؟ این جمله به وضوح برای مرعوب کردن فرد استفاده میشه.
یا کیه که در شرایطی که سلامتی بیمارش مطرحه حاضر به امضای موافقتنامه‌های غیرانسانی مثل این مورد نشه؟
مخصوصاً وقتی که به کمک شبکهٔ وسیعی از شبکه‌هات تلویزیونی و برنامه‌ها و مجله‌ها و کنفرانسها و… دربارهٔ سلامت، وسواسی بیمارگونه دربارهٔ سلامتی بین مردم شیوع داده میشه تا همه درگیر یک وحشت ملی و چه بسا جهانی دربارهٔ سلامتی خودشون باشند.

بله! قسم بقراط و وظیفه و تعهد رو اگر لحظه‌ای نادیده بگیریم و ورای شعارها، به واقعیت عملی نگاه کنیم میبینیم که در نظام پزشکی کشور، بیمارها مشتری‌‌هایی هستند در موقعیت پایین‌دست و ترس‌خورده؛ مشتری‌های بی پشت و پناه.
کافیه به اتاق انتظار پزشکان معروف مرکز استان نگاهی بندازید که چطور مردم ترس‌خورده و حرف‌گوش‌کن از راه دور و نزدیک ساعتها منتظر میمونن تا نوبتشون بشه و همگی روی صندلیهای ردیفی رو به تلویزیون بزرگی که به دیوار نصبه مشغول تماشای برنامه‌های بی‌مایهٔ تلویزیون هستند و بقیه هم دم در و توی راه پله ایستادن و نفر به نفر توسط منشی فراخونده میشن تا پول بپردازن؛ دستگاه کارت‌خوان هم این روزها آمادهٔ خدمت به بیماران عزیزه.

پزشکان در این کشور و در همه جای جهان همیشه روشنفکرترین و آزاده‌ترین قشر جامعه بودند (رمان دل سگ بولگاکف رو به یاد بیارید). به خاطر اهمیت شغلشون همیشه میتونستن در مقابل حکومتها استقلال داشته باشند و از حق ضعیفان دفاع کنند و در سیاست و فرهنگ فعال باشند.
حالا ولی، بخشی از جامعهٔ پزشکان راه مصالحه با حکومتها و روش تجارت رو یاد گرفتند و سیاستهای ضدانسانی خصوصی‌سازی هم بستر واقعی این شکل از پزشکی/تجارت رو فراهم کرده.
اینکه چرا وضع این جوره، باید از کسانی پرسیده بشه که یکی دو دهه همه جا از کیفیت پایین خدمات دولتی حرف زدند و چارهٔ کار رو در خصوصی کردن دارایی‌های عمومی (که به اشتباه دولتی نامیده میشه) و رقابت در بازار آزاد معرفی کردند! همونها که تا از وظیفهٔ دولت در ارائهٔ خدمات رایگان آموزش و بهداشت حرف بزنی آخرین توان شبه‌روشنفکریشون رو به کار میندازن که: مگه اینجا کرهٔ شمالیه؟!
نه خیر عزیزان. اینجا کرهٔ شمالی نیست. اینجا جاییه که اگر پول نداشته باشی، خواهی مرد. از یک عفونت، از یک اشتباه در جراحی، از رسیدگی دیرهنگام و حتی عدم پذیرش. و فقط اگر مثل کیارستمی معروف باشی صدات به گوشها میرسه.
و این موضوع خیلی حادتر و آزارنده‌تره چون اینجا ما بیش از هرجایی مرعوب و در موضع ضعفیم. میشه به کل سیستم آموزش پولی پشت پا زد و کمبودهای آموزش شبه‌رایگان دولتی رو با جهد و تلاش و مطالعهٔ شخصی جبران کرد. ولی بیماری و سلامتی داستانش فرق داره. و من آدمهای بسیاری رو دیدم که خرد و له‌شده، تحقیرهای پزشک رو تحمل کردند و از هراس مردن دوباره به دامن پزشک مذکور چنگ زدند.

گیلان تاریخ درخشانی از پزشکی داره و پزشکان بزرگی از این سرزمین بیرون اومدند؛ پزشکان شریف و روشنفکر و مردمی که دکتر حشمت تنها یک نمونه‌شه. نمونهٔ ملیش هم دکتر غلامحسین ساعدی، و بسیاری پزشکان شریف که هم پاسدار سلامت جامعه بودند و هم مبارزان راه آزادی و مخالفان استبداد و ارتجاع.
اما افسوس که در نهایت، انسانها و روابطشون محصول مناسبات اقتصادی و سیاستهایی هستند که این روابط رو شکل میدن؛ و ما انسانهای عصر خصوصی‌سازی و بسط مناسبات کالایی در همهٔ عرصه‌ها هستیم. انسانهای زمانه‌ای که همهٔ فضاهای شهرهامون با شعارهای خوش آب و رنگی مثل کلانشهر رشت و شهر نمونهٔ گردشگری لاهیجان و منطقهٔ “آزاد” انزلی (آزادی در واردات و آزادی از قانون کار) و… به کالایی برای فروش تبدیل بشه تا حتی آب خوردن رو هم بخریم.

با این اوصاف، تکرار این جملهٔ کلیشه‌ای که همه جا بد و خوب هست و منظورم همهٔ پزشکان نیستند، بی‌معنی و نالازمه. چون نقدم نه به آدمها که به سیاستها و وضعیتیه که آدمها رو در خودش میبلعه. درست به همین دلیله که محتوا از شکل فرمالیته و تشریفاتی واقعیتها جدا میشه و فرم خودش رو میگیره. این جدایی همون فاصلهٔ بین وضعیت واقعی پزشکی در ایران و شعارها و حرفهای قشنگ در باب قسم بقراط و باقی حرفهاست.
این فاصله از جنس همون فاصله‌ایه که بین نابودی کشاورزی گیلان و واردات برنج و چای از طرفی و برگزاری جشنوارهٔ (جشن هم نه! بلکه چیزی شبیه جشن: جشنواره) جوکول در میدان شهرداری رشت از طرف دیگره؛ که اگر فرمالیته و متناقض با واقعیت زندگی این همه کشاورز به خاک سیاه نشسته نبود، نه این طور نمایشی و بی‌روح، بلکه توسط خود کشاورزان در محل زندگی و کارشون برگزار میشد. اما واقعیت اینه که خون به دل کشاورزه و جشن(واره) مال سوداگران جاذب توریست و پول‌درآور از سنگفرشهای شهرهای گیلانه.

 

پی‌نوشت: همهٔ خوانندگان این متن رو به این بازی شبکه‌ای دعوت میکنم تا از تجربیات خودتون دربارهٔ نظام مشکل‌دار پزشکی ایران بنویسید.


دیدگاه‌ها

4 پاسخ به “چرا مشکلات در نظام پزشکی کشور آزاردهنده‌تر از باقی مشکلاته؟”

  1. سعید صلح‌جو

    بازخوانیِ این گفته‌های محمدجعفر پوینده هم بد نیست:
    به طور کلی در جهان دو نگرش در باب توسعه و فرهنگ وجود دارد: بر اساس برداشت اول، توسعه فرایندی از رشد اقتصادی، افزایش سریع و مداوم تولید، بهره‌وری، و درآمدِ سرانه است (و گاهی نیز با تأکید بر توزیعِ گسترده‌ی مواهبِ این افزایش تعریف می‌شود). نظامِ مبتنی بر بهره‌کشی، بیداد، و آزادی‌ستیزی که امروزه به نامِ «نظمِ نوینِ جهانی» موسوم است، نمونه‌ی عالیِ و تکامل‌یافته‌ی رشدِ محضِ اقتصادی و توسعه‌ی یک‌جانبه است که زندگی، آزادی، امنیت، رفاه، شادی،آگاهی و بهداشتِ میلیون‌ها انسان را سخت تهدید می‌کند و منشأ اصلیِ تمامِ مصیبت‌های کنونیِ بشر است. سیاستِ تعدیلِ اقتصادی و اصلاحاتِ ساختاری که بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به کشورهای توسعه‌نیافته تحمیل می‌کنند با الهام از همین برداشت تدوین شده‌اند. پیامدهای زیان‌بارِ چنین برداشتی که نظریه‌پردازانِ نظمِ نوینِ جهانی آن را در دیدگاهِ موسوم به لیبرالیسمِ نو عرضه می‌کنند، بر کسی پوشیده نیست: «با وجود چهل سال تلاش در راه توسعه، فقر هم‌چنان در سطح گسترده وجود دارد . . . بیش از یک میلیارد تهی‌دست کمابیش از دسترسِ جهانی‌شدنِ فرایندهای فرهنگی به دور مانده‌اند. فقر و طردِ تحمیلی، شرِّ مطلق است. در بیشتر موارد در فرایندِ توسعه، بیشترین بارها بر دوش فقیران سنگینی می‌کند. رشد اقتصادی خود به مانعی در سر راه توسعه‌ی انسانی و فرهنگی بدل می‌شود».
    راهبردهای این دیدگاه در مورد رشد اقتصادی که بر بخش خصوصی متّکی هستند، در سرتاسر جهان مستلزم شکل خاصی از ادغام در بازار جهانی و مناسبات جدیدی با شرکت‌های چند-ملّیتی هستند. در عرصه‌ی داخلی، هدف این راهبردها ساختن مجموعه‌یی از مناسباتِ اقتصادی و اجتماعی است که پاسخ‌گوی معیارهای بین‌المللی در مورد بهره‌وری، سودآوری و سرمایه، و رقابت‌پذیری باشند و همین مناسبات، مستقیم یا غیرمستقیم، به حقوقِ موجود (اشتغال، تأمین اجتماعی، کمک‌های اجتماعی، و . . .) حمله می‌کنند تا تقسیمِ مجدّدِ منابع را از بخش‌هایی که «کم‌بازده» محسوب شده‌اند (مثل عرصه‌ی تأمین اجتماعی، بهداشت، فرهنگ، آموزش و پرورش) به بخش‌های سودمندتر امکان‌پذیر سازند.

  2. بحث مهمی است و تو هم خیلی خوب نوشتی که بحث نقد آدمها یا حرفۀ پزشکی نیست. بلکه مناسباتی که در آن پزشکی به تجارت تبدیل شده است، باید تغییر کند.

  3. در مطلبی تحت عنوان:
    دامون؛ به یاد دو چریک جنگلی /شعری از خسرو گلسرخی
    در توضیح واژه دامؤن آورده اید : پناهگاه. سیاهی و انبوهی جنگل

    در حالی که اگر سری به مناطق روستایی شرق گیلان بزنید ابدا” واژه جنگل را نخواهید شنید (هر چند طی سالهای اخیر مصطلح شده است) و واژه دامؤن دقیقا معادل واژه جنگل بکار می رود. در رابطه با غرب گیلان بی اطلاعم.

    1. سینا؛
      ممنونم از دقتت. ولی اون توضیحات عینا از کتاب مجموعهٔ اشعار خسرو گلسرخی (ای سرزمین من) نقل شده و خودم هم با اینکه متوجه این اشتباه بودم اما به رسم امانت محتویات کتاب رو منتقل کردم.