هدف از نوشتن این یادداشت، ورود به بحثیست که عباس گلستانی با دو مقالهاش در گیلهوا (1) آغاز کرده است. متاسفانه تاکنون، کسی وارد گفتوگو نشده و یادداشت قابل اعتنایی در بازخورد نظرات عباس گلستانی در گیلهوا یا جای دیگر منتشر نشده است.
عباس گلستانی در دو مقالهی مفصل خود، روی دو موضوع «خطی که باید با آن گیلکی نوشت و تابوشکنی در این حوزه» و «لزوم تعیین یک گویش به عنوان گویش معیار برای زبان گیلکی» درنگ کرده و البته در کنار این دو، مسألهی «آموزش زبان گیلکی» به صورت بسیار کمرنگ و گذرا مطرح شده است. به طور کلی این سه محور، محورهای اساسی بحث و نتیجهگیری اوست.
پس از انتشار بخش یکم این مقاله، اینک دومین بخش آمادهی خواندن است.
دربارهی خطی که در حال حاضر برای گیلکینویسی استفاده میشود
رسمالخطی که در حال حاضر به صورت جدی برای گیلکینویسی مورد استفاده قرار میگیرد، رسمالخطی است که در گیلهوا از آن استفاده میشود و گلستانی به اشتباه، هفت و هشت کوچک آن را با عددهای هفت و هشت فارسی یکی میگیرد تا نشان دهد که زبان گیلکی در این شیوهی نگارش تابع نظام نوشتاری فارسیست. در حالی که علامتهای هفت و هشت مذکور کارکرد و نقشی متفاوت از زبان فارسی دارند و این حرف درست مثل این است که بگوییم از امروز در زبان آلمانی حرف X، نشانهی und (حرف عطف و) است. ضمن اینکه علائمی چون «أ»، «ئ» و «ؤ» هم در نظام نوشتاری گیلکی هستند که به کل نقشی متفاوت از نقش خود در نظام نوشتاری فارسی ایفا میکنند.
بنابراین، زبان گیلکی در این نوع از نگارش به حدی از نظم نوشتاری ویژهی خود رسیده است.
در اینجا، گرچه با نظر گلستانی مبنی بر ناکارآمد بودن خط فعلی برای گیلکی موافقم، اما نه به دلایلی که او میآورد.
میتوان دلایلی دمدستیتر اما درستتری را آورد از جمله:
– ناتوانی این خط برای نشان دادن آواهای زبان –در عمل-؛ چه آواهای مشترک بین زبان فارسی و عربی و گیلکی و چه آواهای ویژهی زبان گیلکی
– رفت و آمد بیش از حد به بالا و پایین خط زمینه که همیشه نقطهی ضعفی برای خط میباشد.
– ایجاد مشکلات فراوان در تایپ و حروفچینی و ناسازگاری آن با تکنولوژی
– انزوا در دنیای دیجیتال
– داشتن حروف متعدد برای یک صامت خاص
در مقابل از حسنهای رسمالخط موجود اینها را میتوان گفت:
– آشنایی ذهن با این خط به دلیل سابقهی نگارش فارسی (گرچه در نظام نوشتاری گیلکی بسیاری از سابقههای ذهنی خواننده، طی آموزش –اگر آموزشی باشد- تغییر خواهد کرد)
– ایجاد یادآوریهای ذهنی در خوانش واژگان با ارجاع به مشابهشان در نگارش فارسی
– تخفیف چندگونگی لهجهها
ایدهی تقدم وجود گویش معیار بر انتخاب خط و آموزش
عباس گلستانی در یادداشت دوم خود (خط در زبان گیلکی) پس از ارائهی اطلاعاتی در باب خط و تاریخ خط، که بیش از نیم مقالهاش را به خود اختصاص داده، با آوردن همان مثالهایی که دربارهاش بحث شد و اندکی بحث روی ناتوانی شیوهی نوشتاری فعلی، بلافاصله نقطهی عزیمت به تصمیمگیری برای خط و تلاش برای آموزش این زبان را در نقطهی «تعیین گویش معیار» قرار میدهد.
ابتدا ببینیم گویش معیار در یادداشت گلستانی، چهگونه توصیف میشود:
«گویش معیار و یا به عبارتی زبان معیار همیشه به عنوان زبان میانجی میان گویش ها عمل میکند و باید نه فوق معیار باشد و نه زیر معیار، یعنی نه ادبی باشد و نه عامیانه و معمولا رنگ محلی خاصی را هم به خود نمیگیرد و زبان نوشتار از آن تابعیت میکند، مثل فارسی معیار خودمان که تعلق به منطقه و طبقهی خاصی ندارد و با همهی گویشهای موجود فارسی متفاوت است و آنچه را که مینویسیم با اتکا به زبان معیار میباشد»
و در جای دیگری مینویسد:
«در بعضی ازنقاط بدون اینکه تلاشی تعیین کننده ازجانب قوم یا ملتی انجام گیرد، بنا به دلایل تاریخی، اجتماعی و اقتصادی از میان گویشهای موجود، به صورت طبیعی و خودبهخودی، گویشی به عنوان گویش معیار یا میانجی به وجود می آید که در رسانهها، شعر و ادبیات کاربرد پیدا می کند. مثلا در استان ایلام، گویشی ازکردی و کردی فیلی رایج است که ازپشتوانههایی همچون جمعیت بیشتر، گویش مرکز استان بودن، قدمت بیشتر داشتن و دارای خط و ادبیات بودن برخوردار است. هر زبان می تواند دارای گویشهای متفاوتی باشد که تاکنون به گویشهای تاریخی، گویشهای منطقهای یا جغرافیایی، گویشهای اجتماعی و گویش معیار تقسیمبندی شده اند»
من تلاش دارم که این ایده را در دو سطح به چالش بکشم.
سطح اول: کدام گویش، معیار خواهد شد؟
آیا گویش مردم رشت توانایی معیار شدن را دارد؟ یا گویش دیگری هست که چنین توانایی را در عمل داشته باشد؟ یا آنطور که نوشته شده آیا گویش گیلکی وجود دارد که رنگ محلی خاص را به خود نگیرد؟
پیش از پاسخ به این پرسش بد نیست نگاهی به محیط وقوع مسأله بیندازیم.
گسترهای از رضوانشهر تا چالوس و از جنوب تا بخشهایی از استانهای تهران و قزوین و سمنان، با گویشهای گوناگون. محدودهای که در طول تاریخ به جز استثناهایی، هرگز یک دولت مرکزی مقتدر نداشته و تا پیش از الحاقش به ایران در زمان شاه عباس صفوی، سیستم معمول آن سیستم ملوکالطوایفی بوده و هرگز انباشت سرمایه و قدرت در آن شکل نگرفته. به جز استثنای شهر لاهیجان (6) که آن هم هرگز تبدیل به قدرتی سراسری بر منطقه نشد.
از سوی دیگر، مرکز استان که باید مرکز فرهنگی آن هم باشد در زمینهی تولید محتوا به زبان گیلکی موقعیتی برابر با سایر شهرها دارد. از اساس به دلیل ارتباط با پایتخت و مرکز اداری و تجاری و سیاسی بودن استان و بنا بر نتایج منطقی هر نظام متمرکزی، فرهنگ و زبان گیلکی در رشت دستخوش بیشترین استحاله و فارسیشدگی گشته است. توجه کنید که این فارسیگشتن با ورود واژگان و مفاهیم از یک زبان به زبانی دیگر تفاوت دارد.
در حال حاضر هم هیچ قدرت اجرایی یا اداری برای دیکته کردن یک گویش به عنوان گویش معیار وجود ندارد. هر آنچه که از تولید محتوا به زبان گیلکی داریم حاصل تلاشهای غیررسمی، غیردولتی و خودجوش بزرگان، گروهها و نهادهای مردمی است که در شهرهای گیلکنشین حضور دارند.
بنابراین تعیین یک گویش به عنوان گویش معیار، در شرایطی که:
– هیچ بازوی اعمال ارادهای وجود ندارد
– هیچ فرهنگستان یا کانون نویسندگان و چیزی شبیه آن وجود ندارد که آغازگر راه باشد و نویسندگان و شاعران همهی مناطق را دربر گیرد
– نوشتار اداری و رسمی به گیلکی وجود ندارد که لزوم این مسأله را ایجاد کند
– و از همه مهمتر هیچ گویش غالبی وجود ندارد؛
در عمل نشدنیست و تاکید روی تقدم آن بر سایر امور، تعطیل کردن هر نوع تلاش و کوششی برای گیلکینوشتن و ترویج گیلکیخوانیست.
سطح دوم: چرا ما باید برای برگزیدن گویش معیار تلاش کنیم؟
یک دولت و یا یک نهاد قدرتمند فرهنگی وجود دارد و یا شرایط طبیعی به سمتی میرود که یک گویش از چندین گویش زبانی خاص معیار میشود تا همهی نامهنگاریهای اداری و رسمی، همهی متون آموزشی و مذهبی و همهی تولیدات فرهنگی و هنری به این گویش تولید و نوشته شوند و سایر گویشها در کنار گویش معیار، نقش خوراکرساننده و غنیسازندهی گویش معیار را به عهده میگیرند.
این یک راه حل کلاسیک است. اما آیا تنها راه حل، همین راه حل کلاسیک است؟
در سطح قبلی تلاش کردم نشان دهم که همین راه حل کلاسیک، برای گیلکها وزبانشان کاربردی ندارد. چون وضعیت قوم گیلک و زبان گیلکی وضعیتی کلاسیک نیست.
اکنون تلاش میکنم که نشان دهم تنها راه حل، این راه کلاسیک نبوده و راه حل دیگری هم وجود دارد.
(ادامه دارد)
توضیح:
6) تاریخ تحولات اجتماعی-اقتصادی گیلان؛ نگاهی نو. دکتر ناصر عظیمی دوبخشری. نشر گیلکان. 1381
دیدگاهتان را بنویسید