بهار امسال، گفتگويى با دوستان فصلنامهٔ قاف داشتم و در سومین شمارهٔ اين مجله چاپ شده که در این جا میخونید؛ دست به سبک نگارش و ویراستاری متن نزدم.
گیلکی… احساس کردیم از او فاصله گرفتهایم. داریم میگذاریمش در صندوقچه خاطرات مغزمان و پشت ویترین شبکهی استانی. اما ما نمیخواستیم. نمیخواستیم زبان گیلکی بمیرد. کلی علامت سؤال داشتیم و میخواستیم این دفعه نقطهی پایان جمله را، اولِ راه چاره بگذاریم.
پروندهی زبان گیلکی را در «قاف» باز کردیم و باید جایگاه واقعی امروز زبان گیلکی در زندگی روزمره و مقدار عمق زخم فراموشی را ارزیابی میکردیم تا بگردیم در پی نوشدارو …گوشمان از خیلی حرفها پر بود و میدانستیم این زخمْ داروهای بیاثر زیادی چشیده. کلیشهها و حرفهای تکراری را کنار گذاشتیم و در گفتگوها به دنبال حرف تازهای بودیم. حرف تازه یعنی سؤال های نزدیکتر به زمان حال بپرسیم و جوابها هم فقط جواب نباشند، دنبال ناگفتهها و کمگفتهها بودیم.
…پای زبان مادری که وسط باشد، فرزندان دلسوزی را پیدا میکنیم که تلاشها و تحقیقهای زیادی کردهاند. به تیترهای پرونده که فکر میکردیم دیدیم قطعهی پازل هر زبانی رسمالخط است. اسم رسمالخط زبان گیلکی را که آوردیم امین حسنپور را معرفی کردند و از فعالیتهایش گفتند. برای دیدن او باید به زادگاه و محل زندگیاش می رفتیم؛ به لاهیجان.
میخواستیم برای مصاحبه در مورد رسمالخط زبان گیلکی سراغ کسی برویم که از دانشگاه گیلان مهندسی مکانیک در حرارت و سیالات خوانده و از حدود ١٢ سال پیش وبلاگ «وَرگ» را راه انداخته. وبلاگی که مدرسهی زبانی گیلکی نامیده میشود و بعدها شخصِ حسنپور را با همین نامِ ورگ شناختهاند. میدانستیم با زبان مادری قصه مینویسد، روزنامهنویسی و ویراستاری میکند و واقعاً دغدغهی زبان گیلکی دارد.
… با یک دنیا علامت سؤال به سمت لاهیجان حرکت کردیم، بدون آنکه عکسی از حسنپور دیده باشیم و یا تاریخ تولدش (١٣۶٣) را بدانیم. ساعت سه عصر بود که با چشمهای پفکرده و خستگیِ ناشی از روزهای کاری به سمت رشت و سپس لاهیجان حرکت کردیم. ساعت پنج قرار ملاقات داشتیم و من در ذهنم داشتم امین حسنپور را تجسم میکردم. به ما گفته بودند در زبانشناسی گیلکی آدم کاربلدی است. در خیالم مرد 60-50 سالهی سپیدمویی را میدیدم که با جثهای کوچک مقابلم نشسته و از پشت عینکش هنگام پرسیدهشدن سؤالها تماشایم میکند. راننده که انگار بیشتر از ما برای رسیدن عجله داشت خود را به هر مانع و سرعتگیری میکوبید تا رشتهی افکارمان را پاره کند. سه نفری به این فکر افتادیم سؤالها را مرور کنیم تا آنجا سردرگم نباشیم، ولی خیلی زود در یکی از خیابانهای لاهیجان بودیم و به دنبال خانهای با درب کوچک خاکستری میگشتیم. نیمساعت زودتر رسیدیم و برای این که خیلی هم زود نرویم، سرکوچه ایستادیم و سؤال ها را بالا و پایین کردیم، اما 10دقیقه ای بیشتر توان مقاومت نداشتیم و من زنگ در را زدم و خودم را به صدای پشت آیفون، تحت نام مصاحبهکنندهی «قاف» معرفی کردم. مردی در را باز کرد؛ نمیدانستم پسرش است یا یا یکی از اقوامش! مرد 30 تا 35 سالهی قدبلند و شادابی ما را به داخل خانهی کوچک و دنجی راهنمایی کرد. خود امین حسن پور بود!! (باید با آن پیرمرد عینکی خیالاتم وداع میگفتم.) روی یک مبل سهنفره نشستیم، چای دم گذاشت و مقابلمان نشست و بعد از احوالپرسیهای رایج، ضبطکنندهی صدای گوشیام را زدم که برویم سر اصل موضوع: زبان گیلکی.
****
*(الدوز مجیدیان) میدانیم از نظر زبانشاسی گیلکی قطعاً یک زبان است اما گویا استدلالها کافی نیست و همچنان این پرسش مطرح میشود که گیلکی زبان است یا گویش. چرا این پرسش همچنان پرسیده میشود؟ و چرا پاسخهای های مختلف و مبهمی به آن داده میشود؟
■ باید عرض کنم این سؤال که گیلکی زبان است یا گویش اکنون دیگر کلیشه شده اما چون معمولاً پاسخ درستی به آن داده نمیشود بازهم مبهم باقی مانده است (آقای حسنپور تأکید کرد که در این مصاحبه ممکن است در خیلی از مواقع ارجاع بدهد به: 1- متنی در مورد باورهای غلط ما، به نام افسانه های زبان گیلکی، که در «شرق» چاپ شده و روی وبلاگ ورگ موجود است؛ 2- جزوه ای به اسم آتش آتش، نقد شعر گیلکی که دسترنج سهساله بررسی او است و قسمتبندی شده و در مجلهی «گیلان اوجا» در حال چاپ است). برای پاسخ به این سؤال، بسیار مهم است که بدانیم از کدام منظر باید به آن بنگریم، همانطور که در فیزیک ساکن یا متحرک بودن جسم به محل ناظر بستگی دارد. زبانشناسی هم مانند همین است. درست است که ما در زبانشناسی با یک مقولهی علمی سر و کار داریم اما لاجرم زبان بیان آن علم یک زبان ایدئولوژیک است؛ بنابراین، عباراتی مانند گویش و لهجه و زبان ـ چه بخواهیم یا چه نخواهیم ـ به محض اینکه در عرصهی عمومی مطرح میشوند بار سیاسی یا ایدئولوژیک پیدا میکنند. مثلاً، تا قبل از استقلال فنلاند از سوئد، زبان فنلاندی لهجهای روستایی و ناتوان از حضور در متون علمی یا رسانهای و آموزشی بود و بعد از ایجاد کشوری به نام فنلاند قضيه به کل متفاوت شد. یا گاه تفاوت بین دو زبان در حد چهارصد واژه است اما به دلیل وجود دو دولت، هر دو زبان مستقل به حساب میآیند. در ایران هم به همین صورت است؛ یعنی وقتی در دورهی پهلوی اول زبان ترکی آذری را هم لهجهای از زبان فارسی معرفی میکردند به خاطر وجود یک سیستم مرکزگرا در کشور ما بوده و این در تجربه روزمرهی ماست که اگر چیزی میخواهیم اول به رشت و بعد به تهران میرویم. وقتی یک زبانْ زبان رسمی اعلام میشود زبانهای دیگر تعریفشان از آن زبان دچار بحران میشود. حالا زبانشناسان و پژوهشگران و آنهایی که گفتار حاکم را می پذیرند، مجبورند اسمی بر روی آن بگذارند؛ اگر به فارسی نزدیک باشد میشود لهجه و اگر سردرگم باشند میگویند گویش. اما در زبانشناسی مدرن ـ به طورمثال آنطور که دکتر جهانگیری در مصاحبهای که با ایشان داشتم تأکید میکرد ـ نه از زبان نه از لهجه و نه از گویش، بلکه از تعبیر «گونهی زبانی» استفاده می کنیم. به این دلیل که شما در مسیری فرضی از رضوانشهر که به سمت چالوس حرکت میکنید میبینید که گونهی زبانی مردم رضوانشهر با فومن تفاوت کمی دارد. فومن تا انزلی، انزلی تا رشت، رشت تا کوچصفهان تا لاهیجان و رودسر … هرکدام از این نقطهها با نقطهی کناری خودش فاصلهی کمی دارند. پس، ما با یک طیف از گونههای زبانی طرف هستیم. حالا اگر ما مثلاً دو نقطه مانند فومن و رامسر را برداریم و گیلکیهای این نقاط را بررسی کنیم میبینیم که چهقدر با هم تفاوت دارند. آیا ما با دو زبان مختلف روبهرو هستیم؟ چهطور میشود که وقتی این نقاط را در سر جای خود بررسی میکنیم میبینم تفاوت ها بسیار ناچیز است؟ پس، ما وقتی در مورد گونهی زبانی حرف میزنیم، داریم درخصوص یک طیف زندگی انسانی حرف میزنیم؛ یعنی در خط افق و عمود هم به یک صورت است و وقتی گیلکی مردم جلگه و کوه را کنار هم میگذاریم تفاوتهای محسوسی دارد که ما به آن «گیلکی گالشی» میگویم و وقتی بالاتر میرویم با الموتی و تاتی طرف هستیم و حتا در روستاهای شمال تهران بقایای زبان گیلکی همچنان هست ولی به آن گیلکی گفته نمیشود. بنابراین، ما با یک طیف کلی و یک گونهی زبانی به نام گیلکی روبهرو هستیم. ما به این گونه عنوان «گیلکی» اطلاق میکنیم، چون در گذشته به همین نام شناخته شده و مردم حالا هم به همین نام خطابش میکنند. وقتی زبانی اینقدر در درون خودش طیف پیوستهی چندگونهای دارد و تفاوت لهجههای آن بسیار بالاست دیگر لهجه و گویش نیست، و این دلایل بسیاری دارد که بهصورت خلاصه اگر بخواهم بگویم یکیاش تعداد لغات متمایز این زبان از فارسی است، ما چندین جلد لغتنامهی صرفاً گیلکی داریم و بخش زیادی از گنجیهی لغات گیلکی را تازه نادیده هم میگیرند؛ دلیل دوم، ویژگیهای دستوری و نحوی متفاوت در زبان گیلکی؛ و دلیل سوم ـ که خیلی مهمتر هم هست ـ اینکه: در تقسیمبندی زبانهای هند و اروپایی اساساً فارسی و گیلکی نهتنها در شاخهها برادر هم نیستند بلکه پسرعمو هم نیستند و پسرعموزادههای هم اند و گیلکی تقدمش بیشتر هم هست. به این نکته هم اشاره کنم که بحث ما در مورد گیلکیِ امروز است. درست است که خیلی از کلماتش امروزه حذف شدهاند، اما این اتفاق برای فارسی هم افتاده، مثلاً هر ابزاری که از خارج به کشور وارد میشود یکسری لغات جدید با خود میآورد و این لغات بسیار سریع در بین مردم رواج پیدا میکنند و بهنظر من این اتفاق آنقدرها هم نگرانکننده نیست و با این نوع گیلکی که امروزه در کوچه و خیابان صحبت میشود میتوان گفت ما با یک گونهی زبانی جدا از فارسی طرف ایم.
*خیلیها میگویند این زبان در حال از بین رفتن است! نظر شما چیست؟
■واقعیت این است که بخش عمدهای از گونههای زبانی در جهان مسیری را طی میکنند که شیب آن به سمت حذفشدن تدریجی است، ولی نمیشود به راحتی گفت که زبان گیلکی در حال از بین رفتن است. همین نگرانی برای زبان فارسی هم وجود دارد. ما وقتی در مورد خطر فراموشی زبان گیلکی حرف میزنیم اول باید ببینم معیارمان از «فراموشی» چیست. ببینید! درمورد زبان گیلکی و هر زبان بهاصطلاح قومی و ملی در ایران، این کلمهی «قومی» بار تحقیرآمیز دارد و اگر کلمهی «ملی» را هم استفاده کنیم به ما میگویند تجزیهطلب. داستان اما اصلاً این نیست و بحث تجزیهطلبی هم نیست. زبانهای قومی در ایران از چند عرصه بیرون ماندهاند: اول بوروکراسی اداری و، دوم دم و دستگاه آموزشی، سومی هم رسانه؛ و چون از این سه تا بیرون مانده آسیبهای زیادی دیده، گرچه من فکر میکنم بیرونماندن این زبان از گزینههای اول و دوم کمکهایی هم به زبان گیلکی کرده است. اما زبان گیلکی در حوزههای مهمتر دیگری حضور دارد، مثلاً در اتوبوس، در روستا، در شهر، و در بیجارها با این زبان طرف ایم. اما بعد از اصلاحات ارضی و شکلگیری طبقهی متوسط، محدودهی این زبان تنگتر شده و یکجور فاصلهگیری از زبان گیلکی در خانوادهها را میبینیم که در طبقات پایینتر نیست و در طبقات بالاتر هم بسته به نوع خانواده است. این وضعیت گرچه نگرانکننده است، ولی خطر انقراض وجود ندارد. البته در نقشههایی که یونسکو منتشر کرده متأسفانه زبان تالشی در خطر انقراض است، ولی زبان گیلکی اینطور نیست. بنابراین، اوضاع زبان گیلکی از آن جهتی که برخی دوستان میگویند خطرناک نیست، اما از جهتهای دیگری خطرناک است و آن هم در نقش تولید محتوا در زندگی روزمره، که من معتقدم این نقش را حتا برعکس ایفا میکند.
*اگر مسألهی رسمالخط را در نظر بگیریم، با ابتناء بر آن، آیا میتوان گفت نداشتن رسمالخط واحد برای این گونهی زبانی میتواند به حیات آن آسیب بزند؟
■خوب، باید گفت داستان رسمالخط در زبان گیلکی داستان غمانگیز و پیچیدهای است. ما به اندازهی شاعران و نویسندگان گیلک رسمالخط داریم، که یک دلیل آن هم ویژگی اجتماعی ما است که اساساً در مسأله وحدت قومی مشکل داریم و با یک فضای 100درصد ناهمگن طرف هستیم که سعی میکنیم در این فضا چیزی در حدود دو تا سه درصد را همگن کنیم. واقعیت این است که تلاش برای رسیدن به یک رسمالخط مشترک برمیگردد به اوایل انقلاب. اولین بار مجلهی «دامون» پیشنهاداتی برای خط گیلکی داد که با استقبال روبهرو نشد و بعد از آن در دهههای بعد تلاشهایی میشود تا بهطور جدی این حرکت را در نشریهی «کادح» یا «هاتف» ـ که دقیق یادم نیست کدامشان ـ و «گیلهوا» داریم که معروفترین مشخصهی آن ˇکوچک است. ما در «گیلهوا» با یک پیشنهادات نسبی برای نگارش طرف میشویم و به هرحال تا پایان دههی هشتاد همین وضعیت آشفته را داریم. من و دوستانم طی این سالها بسیار درگیر مسأله خط بودیم و البته آگاه بودیم که مطرحکردن چیزی جدید اشتباه است و آشفتگی را بیشتر میکند و درنتیجه سعی کردیم روی همان دیوار ـ یعنی روش آقای جکتاجی ـ خشت جدیدی بگذاریم و خطی که ما در وبلاگ «وَرگ» معرفی کردیم چیز جدیدی نیست و ما بسیاری از علائم قبلی را استفاده میکنیم و چیزیهایی به آن اضافه کردهایم. مسأله این است که خطی که در «گیلهوا» استفاده میشود بهشدت مخصوصِ گویش رشت است و سایر گویشها را در نظر نگرفتهاند و به دنبال یک گویش معیار هستند (!) که این از نظر من نه عملی است و اگر هم عملی بشود خنجری است به پهلوی زبان گیلکی. ما سعی کردیم در شیوهی پیشنهادیِ خودمان این موضوع را لحاظ کنیم که مثلاً فردی در کوچصفهان در حال نوشتن است و یک نفر در رامسر آنرا میخواند و این شخص احتمالاً با کلماتی که در گویش کوچصفهان رایج است آشنا نباشد، اما دست کم بتواند متن را درست بخواند و بعد به دنبال معنی باشد. ما سعی کردیم خطی به وجود بیاوریم که شکل نوشتن کلمات را به لهجههای مختلف به هم نزدیک کند. این خط در واقع سه تا چهار علامت جدید دارد و حرکتگذاری در خطِ زمینه انجام میشود. من طی این چندسال با برقراری ارتباط با استفادهکنندگانِ این خط به دنبال رفع اشکالات و افزایش سهولت استفاده از آن هستم.
*کمک رسانه به حرکتی که توسط شما یا امثال شما شکل میگیرد چگونه است؟ آیا اصلاً این کمک سودآور است یا زیانبار؟ نقش این رسانهها در کل چیست؟
■می توانم چشمبسته بگویم که رسانهها اهمیت دارند و نقش مثبتی هم میتوانند ایفا کنند، اما من ـ برخلاف برخی دوستان ـ چندان شوق و اشتیاقی برای این که مثلاً صداوسیمای مرکز استان بیایند کمک کنند به زبان گیلکی ندارم، چون میدانم نهایتاً گند میزنند و تا حالا هم همینطور بوده. ولی رسانه میتواند شاعران و نویسندگان گیلکیزبان را و نهتنها شاعران و نویسندگان مورد تأیید خودشان را، بلکه شاعران و نویسندگان گیلکیزبانی را که بهطور مستقل و آزاد تولیدِ اثرکردهاند به مردم معرفی کنند. همین کافیست! در واقع کاری را میگویم که فکر نکنم هرگز از عهدهی اینها برآید. بهترین شاعران و نویسندگان ما در دههی 60-50 شعرشان در کتابشان حذف میشود. خوانندگان خانم گیلکی هیچ جایگاهی ندارند. ابیات شعر «محمدولی مظفری» در کتابش حذف میشود. خوب، طبیعی است در فقدان اینها کسانی میآیند که تکلیفشان معلوم است. در حقیقت، نه آن چیزی که در رسانه معرفی میشود زبان گیلکی است و نه آن چیزی که بهعنوان هنر در زبان گیلکی تولید میشود هنر به زبان گیلکی است. واقعیت این است که بخشی از توان آدمهایی مثل من و دوستانم که در رسانههای مستقل کار میکنیم خنثیکردن آسیبهایی است که اینها به زبان گیلکی میزنند. در واقع برای اینها راحت است که در طی یک شب شخصی را که هیچ چیزی از زبان و ادبیات گیلکی نمیداند بهعنوان کارشناس معرفی کنند و در مورد موضوعات دلخواه بحث کنند. بنابراین، میشود گفت نقش رسانهها میتوانست خیلی مؤثر باشد ولی ما تنهاییم و باید امید بست به رسانههای مستقل. به نشریات به همین «قاف» که شما منتشر میکنید به وبلاگها و کانالهای تلگرامی ـ شاید روزی آن رسانههای بزرگتر این حرکتها را ببینند و شیوهی خود را عوض کنند.
*(سالار مرتضوی) نکتهای که خودتان به آن اشاره کردید در مورد نبودن قدرت قومی است. چون ما شاهدیم که زبان ترکی و کردی صاحب کرسی دانشگاهی شدهاند. به نظر شما وجود اینها برای حفظ زبان چهقدر مهم است و آیا میشود ما به این نقطه برسیم؟
■این سؤال مهمی است ؛زیرا سؤال حال حاضر زندگی ما است در این دوره و در این دولت …
طرح این مسأله البته برای بسیاری شوق و ذوق بهوجود آورده، اما برای من شوقی ندارد؛ چون دورادور با وضعیت زبانهای قومی دیگر آشنا هستم و آنجا هم وضع به همین منوال است. ببینید، اتحاد قومی اتفاقیست که باید بیافتد و میتواند بهصورت بد بیافتد و من نگرانیهای این چنینی دارم. مسأله این است که اگر نهادهای دولتی در این اتحاد نقش نداشته باشند خیلی بهتر است؛ چون اگر نقش داشته باشند این اتحاد را به مسیرهایی میبرند که به هیچ صورت به نفع مردم نیست. من از طرحهای خصوصی حرف نمیزنم، از ایدههای مردمی صحبت میکنم. فراموش نکنیم که ما میگوییم زبان گیلکی در حال نابودیست، اما یادمان نرود که زبان گیلکی در سیاهترین قرون توسط همین مردم حفظ شده است، توسط کشاورز و بازاری و پیشهور و … شاعران ما هم از همین قشر بودند. شیون فومنی یا محمدولی مظفری یا محمود پاینده هرگز هرگز هرگز با حمایت فلان نهاد دولتی کاری نکردهاند و اکثریت آنهایی که با حمایت دولتی کاری کردهاند هیچ کار مفیدی پیش نبردهاند. ما به این اتحاد نیاز داریم، اما این اتحاد نباید در جای دیگری اتفاق بیافتد. اگر کتابی چاپ بشود به دنبال گویش معیار است و با فقط گویش رشتی چاپ میشود و این تیر خلاصی به بدنهی زبان گیلکی است. آن موقع است که وصلکردن افراد با گویشهای متفاوت به هم دیگر غیرممکن است. من فکر میکنم حالا زمانی است که شاعران و نویسندگان گیلک به صورت مستقل و متحد وارد عمل بشوند و تولید متحوای درست بکنند و روی زبان گیلکی کار کنند.
*(فرداد جانباز) میخواستم بپرسم اصلاً در صورت از بین رفتن زبان گیلکی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مگر چه ایرادی دارد ما با زبان فارسی با هم صحبت کنیم؟ برای فرهنگ ما چه مشکلی پیش میآید؟
■بهطور خلاصه اگر بگویم مگر چند قرن از به بردگیآوردن سیاهپوستان آفریقایی به آمریکا میگذرد؟ حدوداً چهار تا پنج قرن است. فکر کنم یک بازهی 20ساله کافی بود تا زبان این مردم که هنوز هم تبار آنها را به نام افریکن_امریکن میشناسند بهطور کامل از بین برود. تا همین الان هم اگر تحقیق کنیم، هیچ زبانی از آن آفریقاییای که ابتدا حرف میزدند پیدا نمیشود، ولی ـ بعد از این همه قرن ـ لهجهی انگلیسیِ آنها متفاوت است، موسیقی تولیدی آنها فرق میکند و حتا تمایز طبقاتیشان. شما در اکثر شهرهای ایالات متحده میببیند معمولاً آدمهای سیاهپوست در پایین شهر هستند. این تمایزها هنوز بعد از چندین قرن وجود دارد. میخواهم بگویم کوچکترین اثری که نابودی زبان گیلکی دارد همین تمایزهای آزاردهنده برای آیندگان ما خواهد بود. من گفتم زبان گیلکی در خطر نابودی نیست، اما این را بگویم که قوم گیلک و مردم گیلک در خطر نابودی اند!!! اگر زبان گیلکی از بین برود چه چیزی از دست میدهیم؟خیلی چیزها! مهمترینش حافظهی تاریخی ما است. یک ملت، یک قوم نمیتواند بدون حافظه زندگی کند در پادکستهایی که میسازم و در وبلاگ «ورگ» میگذارم در یکی از قسمت هایش که روایت، داستانِ سانسورِ یک داستان است به مراسمی اشاره کردهام به اسم کادوش در آیین یهودیت و یک شکلی از گورستان در مکزیک. ـ آنها باوری دارند که در آن کسی که میمیرد در واقع زمانی واقعاً میمیرد که کسی یادش نکند و تا زمانی که فرزندانش یا نوادگانش به یادش هستند آن شخص زنده است ولی با مرگ آخرین نفری که از او یاد میکند او دیگر واقعاً مرده است. در برخی جاهای مکزیک هم قبرها دو نوع هستند، قبرهای آدمهای مرده که هنوز کسی میآید روی قبرشان و قبرهای آدمهای واقعاً مرده! داستان زبان گیلکی هم به همین صورت است. حافظهی تاریخی موضوع سادهای نیست که بشود راحت از آن عبور کرد. این زبان پیونددهندهی ما با گذشتهی ما است. برای انسان گیلک بارِ فکری و عاطفی دیگری دارد. این موضوع به مسألهی برتری ربطی ندارد، یکجور تشخص است یک هویت. با نابودی این زبان میشود گفت که تمام گذشتگان مردهی ما واقعاً میمیرند.
[آقای حسنپور برمیخیزد که از ما با چای پذیرایی کند. سکوتی بین ما سه نفر حاکم بود و انگار اولدوز و سالار هم مانند من در خیالاتشان واقعاً مردن را حلاجی میکنند. نمیخواهیم وقفهای پیش بیاید، نگاهی به هم میکنیم و رضایت از روند خوب مصاحبه در چهرههایمان پیداست. آقای حسنپور سر میرسد، میگوید بیشتر انتظار داشته مصاحبهی ما بیشتر حول محور «شعر گیلکی» باشد. با خنده میگوید در مورد وضعیت بحرانی شعر گیلکی یک سینه سخن دارم… میگوییم اصلاً بیاید در مورد شعرگیلکی حرف بزنیم و او از این میگوید که چشم امیدش در زبان گیلکی به ادبیات است و از نهادهایی میگوید که معمولاً آسیب میزنند به این روزنهی امید. اعتراف میکند که شاعر نیست و ادعایی هم اگر دارد در داستان گیلکی ست. از تحقیق سهسالهاش بر روی شعر گیلکی و دغدغهاش حرف میزند.)
*(سالار مرتضوی) طنز و فکاهیِ سطح پایینی در شعر گیلکی ریشه دوانده است.
■سالها قبل، زمان ارباب-رعیتی، مطربها بودند که در مراسم و جشنها، علاوه بر آواز، سرگرمیسازی هم میکردند و این فکاهی همراه آوازهاشان از گذشته به ما ارث رسیده است، اما از دههی هفتاد رسانهها بیشتر به دنبال همین جنبهی فکاهی زبان گیلکی رفتهاند و آن را تبلیغ و تشدید کردهاند. آن بخش موسیقایی تاریخ مطربان حذف شد و بخش سرگرمیسازی و جُنگ شادیاش را حفظ کردند. چه کسی باید با این مقابله کند؟ ـ نویسنده و شاعر گیلک، کسی که میاندیشد، کسی که مقاله مینویسد. ما شیون فومنی را بهعنوان شاعر اشعار طنز میشناسیم. چند نفر از ما اشعار نیمایی درخشان شیون را خوانده است؟! آثار فاخر هست، اما دیده نمیشود، معرفی نمیشود. اینها را ویژگی زبان گیلکی نمیدانم، بلکه ویژگیهای وارد بر زبان گیلکی هستند که ما برای حل آن به روشنفکران عرصهی عمومی نیاز داریم که در کارشان جدی باشند و با مردم ارتباط داشته باشند. یکی از اتفاقاتی که پدر زبان گیلکی را در آورد، اتفاقی به نام گیلانشناسی بود. گیلانشناسی بود که زبان گیلکی را به درون موزه برد؛ چون هدفش گیلانشناختی بود، شناخت چیزی که جنازهاش روی میز مقابل ما است. ولی شاعر و نویسنده مجبور است با زبان بهعنوان یک پدیده زنده برخورد کند و از گیلکیِ حال استفاده کند.
*(اولدوز مجیدیان) آیا زنده ماندن زبان گیلکی کمکی میکند به یکپارچگی ایران یا در تضاد با آن است؟
■سؤالِ بسیار خوبی است. ببینید، یکی از موانع انسانهایی مثل من که بر روی مسائل قومی و زبان قومی کار میکنند این است که به آنها میگویند که تجزیهطلب هستید یا اگر خیلی مهربانتر باشند میگویند شما دارید کاری میکنید که به تجزیهی ایران ختم میشود. آیا واقعاً به این شکل است؟ اگر ایرانیهای مناطق مختلف علاوه بر فارسی زبان مادری خود را بلد باشند و بتوانند به آن بنویسند و بخوانند این منجر به تجزیه میشود؟ من اینطور فکر نمیکنم. آن چیزی که عامل واگرایی مردم یک کشور میشود ناامیدی آنها از کسب حق و حقوقشان از آن مجموعه است. زبانهای قومی و فعالانش تا جایی که تبلیغ نژادپرستی و عقایدشان نمیکنند نه تنها هیچ خطری ندارند بلکه همینها هستند که میتوانند یک ایران رنگارنگ را بهوجود بیآورند. تحقیر قومی مسأله کوچکی نیست. من زیاد دیدم انسانهایی که در شهرهای دیگر مشغول به کار هستند و باید لهجه خود را پنهان کنند. باید شمارهی تلفن خود را از 0911 تغییر بدهند. من در نیازمندیهای همشهری آگهیای دیدم که نوشته بود «هم وطن عزیز در کلاسهای تغییر لهجه ما شرکت کنید!» چیزی که واگرایی ایجاد میکند اینهاست. اتفاقاً من فکر میکنم فعالان زبان های قومی اگر در منطقه خود درجا نزند و با مردم مناطق دیگر ارتباط بگیرند پیوندهای بهتری به وجود میآید و به اتحاد بیشتر کشور کمک میکند. آن تفکری که جدایی بین افراد را و مهاجرت را تشدید میکند بسیار خطرناک است. نسل جدید متوجه است که زبان گیلکی را دارد از دست میدهد، پس کار بر روی زبان گیلکی اهمیت دارد؛ زیرا اگر ما این فضا را خالی بگذاریم به دست کسانی سپرده میشود که بهخاطر چند رأی بیشتر و یا بهخاطر چند متر زمین دعوای بین ترک و گیلک راه میاندازند. پس ما باید این فضای خالی را با آرمانهای انسانی، عدالتطلبی و آزادیخواهی پُر کنیم. اگر ما نگران ایران هستیم وظیفه داریم پشت ادبیات مترقی بایستیم.
*قسمت جالبی در سایت آموزشی شما هست به نام «مدرسهی گیلکی» و از صبحتهای شما به این نتیجه میرسیم که اگر آموزش و پرورش بخواهد زبان گیلکی را آموزش بدهد به آن ضربهی بیشتری میزند. ولی شما فکر میکنید چنین حرکتهای مستقلی مثل شما چهگونه میتواند کمک کند؟
■بله، من دربارهی این موضوع ایده و طرح دارم. به این معقتدم و سالها قبل این را در مجله «گیلهوا» نوشتهام که مسأله غیرکلاسیک راهحل غیرکلاسیک میخواهد. وضعیت ما گیلکها وضعیت کلاسیک نیست. ببینید، وضعیت کلاسیک یعنی یک قومی یک زبانی دارد که آن در ضعف است و باید رفت آموزش و پرورش و گفت که آن را تدریس کنید و آنها کتاب چاپ کنند. ولی ما وضعیتمان به اینگونه نیست. زبان گیلکی تاریخ ادبیات خود را دارد، تشتت لهجه دارد و رشت چون مرکز استان است فکر میکنیم که لهجهی غالب رشتی است اما بخش عمدهای از ادبیات فاخر در جای دیگری است. آن موقع پیشنهاد من این بود که جای این که ما بیایم روی گویش معیار تمرکز کنیم نیاز به دو دهه تولید محتوای گیلکی داریم و اگر قرار است کسی تولید محتوا کند کل گنجینه لغات گیلکیِ همهی نقاط را مال خود بداند. این نگاه به مرور در یک بازه موجب آشنایی با لغات میشود. اگر مخاطب با کلمات قسمتهای دیگر آشنا بشود کمکم به یک فضای همگن میرسیم. الان این ایده برای من پختهتر شده است. حالا فکر من برای آموزش این است که ما نیاز به این داریم که بر روی یک سیستم غیرمتمرکز با روش مشترک کار کنیم. یعنی ما الان نیاز به این داریم که یک روش آموزش مدون ایجاد بشود، روشی که قابلیت انعطاف با لهجههای مختلف را داشته باشد. در مدرسه گیلکی «وَرگ» هم همینطور است. من معتقدم این روش هنوز خام است ولی تنها روشی است که جواب میدهد. این شیوهْ شیوهای است که دوستیها را حفظ میکند و نتیجهبخش است.
[تشکر کردیم و گفتیم میخواهیم مصاحبه را ببندیم و خارج از مصاحبه از شما میخواهیم بپرسیم ما بهعنوان یک رسانه چه کاری در این راستا باید انجام دهیم؟]
■رسانههای مستقل مهمترین داشتههای ما هستند و ما چیزی جز رسانههای مستقل نداریم و یکی از کارهای درست همین به بحث گذاشتن این موضوع است و بخش مهم دیگر شناساندن آثار و محتوای خوب گیلکی به مردم است.
*(الدوز مجیدیان) مردم عادی چهطور؟
■[با خنده تأکید میکند] مهمترین کمک این است کي گیلکی گَب بَزَنیم. معرفی آثار خوب به یکدیگر، ترویج گفتوگوی گیلکی و دانستن زبان برای ایجاد ارتباط بزرگترین مددی است که مردم میتوانند برسانند. این زبانی هم که به ما رسیده توسط مردم عادی بوده و باید از آنها تشکر کرد.
[سالار مرتضوی دوباره موضوع شعر گیلکی را پیش میکشد.]
■ببینید، وقتی من میگویم تولید محتوا بیشتر ذهنم سمت داستان گیلکی است؛ زیرا شعر گیلکی دارد دوران بدی را میگذراند ولی درنهایت فرقی نمیکند. یک اتفاق بدی که برای ما افتاده همین جریان گیلانشناسی است و مردم عادی نمیتوانند بین این دو تمایز قائل شوند؛ چون جریان عمده و بهاصطلاح صدادار همین گیلانشناسی است. ولی این تمایز باید شناسانده شود و خواننده باید متوجه شود. ما با انبوهی از شاعران طرف هستیم که اکثراً شاعر نیستند و در محل زندگی خود دارند کلام را ثبت میکنند و حالا شعری هم میگویند. قدیمتر، یک تکنولوژی به نام نوارکاست آمد و شاعران بهترین استفاده را از آن کردند و شعر گیلکی را به خانهها بردند ولی حالا ما با داشتن اینترنت چندان استفادهای از آن نمیکنیم. شناساندن باید شعر به دور از دو روایت انجام شود: یکی همین کوتاهنویسی و سادهنویسی است که «هساشعر» هم بخشی از آن است؛ و دیگری فاصلهگیری از آن شکل نخبهگرای شعر. شخصاً جفت اینها را برای شعر گیلکی خطرناک میدانم. «هسا شعر» یکی از تبرها بر تنهی درخت شعرگیلکی بود و به هیچ وجه آن را یک قدم مثبت نمیدانم و در آن جزوهام هم توضیح دادم که آنها چطور با برداشت غلط از ایجاز و ایماژ و اشراقیگری پدرشعر گیلکی را در آوردند و شعر گیلکی را از مردم جدا کردند. «هسا شعر» هنر دوربینی است و مانند این است که از یک ایده و سوژه عکس میگیرد.
[ضبطکننده صدا را خاموش میکنم و بعد از دو ساعت به پایان مصاحبه میرسیم. آقای حسنپور چند جلد از شمارهی مجلهای که جزوهاش در آن چاپ شده به ما میدهد. به سمت در میرویم و حسنپور با ظرفی از آلوچه که انگار میوهی درخت وسط حیاط است ما را بدرقه میکند. تعارفی میزند و میگویم ممنون. باز میخندند و میپرسد: ممنون آره یا ممنون نه؟ … میخندم و چندتایی برمیدارم. میگوید ممنونهای تو خطرناک است. میخندیم و با او خداحافظی میکنیم. بیرون هوا خنک است، همانطور که مجلهها را بالا پایین میکنیم سوار تاکسی میشویم. من به سختی تایپ و تنظیم مصاحبه فکر میکنم، و به زبان گیلکی و به واقعاً مردن…]
دیدگاهها
118 پاسخ به “واقعاً مردن!”
سلام.جالب بود یادم باشه چندبار دیگه بخونم.اما ما کلمات زبان گیلکی رو سریعتر داریم از دست میدیم نسبت به زبان فارسی بنظرم.قیاس دوملیت گیلک و کرد هم بنظرم جالبه و حتی جامعه کرد تبعیدی تو چمخاله.
آنچه باعث بقا یا مرگ یک زبان میشه، نه قدرت واژگان و دستور آن زبان هست و نه گسترش و تعداد متکلمان. تنها عامل ماندگاری یک زبان، داشتن جایگاه و شخصیت (اجتماعی، سیاسی و مالی) حقیقی و حقوقی هست. به عنوان مثال کشور ایسلند با متکلمنی در حدود 300 هزار نفر، نه تنها در تمامی کشور ایسلند به کار گرفته شده و در سطح عالی ترین دوره های تخصصی به کارگرفته می شه (در دانشگاه های ایسلند) بلکه در حال آموزش زبان خودش به کشورهای دیگه هست و براش دوره های آموزشی متعدد برای خارجیان ایجاد کرده. زبان تالشی رو به مرگ هست چون اهالی آستارا و بعدها اهالی تالش، تکلم به تالشی رو به ترکی تغییر دادن به دلیل ایجاد حس برتری طبقاتی بین متکلمین ترک زبان. این خطر برای گیلکی نیز وجود دارد و اتفاقا خطر شدیدی هم هست. اگر واژه گالش، گالشی، گیله مرد صفات نسبتا محترمی در بین فرهیختگان هست اما در بین عوام، اینگونه نیست و از نامیده شدن به این نامها هراس دارند. کافی است به مهمانان شبکه باران بنگرید، هیچ پزشک و رییس و مهندسی تمایل ندارد، حتی در شبکه باران به گیلکی چیزی بگوید.
هر زبان مثل هر چیز دیگر نیاز به رسیدگی دارد وگرنه کم کم از بین میره. علاوه بر این، زبان گیلکی دشمن هم داره. ولی زبانی که برای نوشتن بکار نمیره، نه به آن رسیدگی میشه و نه میتونه در مقابل کلمات غیره که بطور القایی وارد میکنند پایداری کنه. بیشتر اینکه شما باید زبان و واژههایتان را رشد بدهید و این زمانی عملی است که شما اثرات ادبی ایجاد کنید. ولی اثر ادبی نیاز به استفاده از واژه هایی سخت و زیبا که بندرت در صحبتهای روزمره بکار میروند دارد. برای همینه که هر نسلی یک چهارم چنین کلمات را هم نمیداند.
برای مثال، حدود یازده سالیست که این اطلاعات را در کشیدیم که قبل از اشغال توسط صفویه، فرقی در گیلکی گیلان و مازندران (کاسی: Maazyan) وجود نداشت و همه را به صورت القایی وارد زبانمان کردند.
احساس القایی به این صورت است که من اگر احساس سیگار دوست داشتن را به شما القا کنم، شما شروع به سیگار کشیدن میکنید.
مثلا”، لحجه فیروزکوه و سوادکوه و قائمشهر و بابل یکجور هست . اما در روستاهای دو تا از دره های موازی و بلند غربی فیروزکوه یک زبان دیگری بنام “سر یری” هم وجود داره که حدودا” دارای 100 کلمه یا بیشتر هست. این زبان برای مخفی کاریست. یعنی اگر دو تا از این فیروزکوهیها بغل یک قائمشهری یا ساروی یا بابلی و غیره در مورد یک موضوعی (مثل خرید و فروش) حرف میزنند و نمیخواهند طرف پی ببره، این کلمات را بکار میبرند. البته میدانید که کلمه “سر” همان کلمه “راس” عربی هست که پشت و روش کردند و از فارسی به گیلکی آوردند. این را در واقع ما در کشیدیم و رد خور نداره. واژه “یری” هم از کلمه Yar ساخته شده که به گیلکی مازی یعنی “اینور مانع” مثل اینور کوه یا جاده یا رودخانه. مفهوم نزدیک هم داره. حدسم اینه که باید کلمه کاسی باشه و همخانواده کلمه کاسی Yaar هست. کلمه Yor مفهوم عکسش را داره.
خلاصه اینکه تاریخ و وقایع این زبان “سر یری” هم در کشیدیم و پی بردیم که اینرا حدود 300 سال پیش ایرانیها برایشان بطور القایی ساختند. جریان اینطوری بوده که تا همین هفتاد سال پیش جوانترهای این روستاها اسب و خرشان را در زمستان بار میکردند و میآمدند روستاهای جلگهای (Pian ) و به مردم بار میفروختند چونکه در زمستان روستاهای فیروزکوه همه جا برف هست و کار زیادی ندارند. و ایرانیها بطور القایی اینها را تشویق میکردند که در حین خرید و فروش اینجوری مخفی کاری حرف بزنند. برای مثال کلمه Ler که در گیلکی مازی یعنی ” کرخ شدن دست و پا” را بمعنی “مردن” بکار ببرند و یا کلمه Taveri که از کلمه Taver (فارسی: تبرستان ) ساخته شده و معنی تبری را دارد بمفهوم “یواشکی در رفتن” بکار ببرند که معنی بدی دارد چونکه انگاره دارند میگویند تبریها از مازندران در رفتند. بعدش وقتی بهضیها پی بردند ، این زبان بهمین کوچکی ماند. راستی خود کلمه Taver از کلمه Tor یونانی ساخته شده همانطوریکه کلمه انگلیسی Tower از همین کلمه یونانی ساخته شده و هر سه تاشون یعنی “بلندی ” چونکه کاس مثل برج هست و دور و برش کوتاه. بعدش آمدن معنی چاپیدن را هم به آن اضافه کردند.
اینرا هم باید قید کنم که بعد از اشغال ایران توسط اعراب، زبان ایرانیها عربی شد و همه چیز به عربی نوشته میشد. در واقع به عربی افتخار میکردند. بعد ها اعراب پی بردند که دنیا متوجه میشوند که خاورمیانه مردم سفید پوست بودند و اعراب قصدا” قهوهایشان کردند. برای همین اعرابی که ایران را در دست داشتند گفتند ایرانی ها هندی بودند نه سفید. بعدش آمدند زبانشانرا برگرداندند. ولی این فارسی آن زبان قدیمی نیست. ما این را هم در کشیدیم که آنها کلمات اروپایی ها و کلمات کاسی و کلمات قدیمی اشان را قاطی کردند و این زبان را ساختند و آرام آرام وارد زبان ما کردند. ولی تا حال، اطلاعات مفصلش را در نکشیدیم. ولی اینرا میدانیم که خیام و فردوسی دروغگو بودند. بقیه شعرا را نمیدانیم. ولی وقتی فردوسی و خیام اشعارشان ساختگی هستند و ریاضی خیام دروغ است ، شما نمیتوانید انتظاری از مولوی و سعدی و حافظ داشته باشید.
مازیار جان ماشالله شما انبوهی از فرضیهها و ادعاها رو طرح کردین بی کمترین دلیل و منبع و استدلال. جوری که پاسخ دادن هم دشواره.
در مورد مطلب یگانگی زبان و مردم و قلمرو گیلان و مازندران قبل از اشغال توسط صفویه و نقش احساس القایی در دو تا و حال در چند تا تبدیل شدنش که در گفتار بالایی ام قید کردم خواستم اضافه کنم که منظور من این نبود که قبل از اشغال توسط صفویه، ما دچار این مشکلات نبودیم. اتفاقا این مشکلات چند هزار ساله ماست. کاس ما قسمتی از آذربایجان از طرف غرب (مثل اردبیل) و تمام مناطق کوهستانی جنوب کاس (مثل زنجان و قزوین و استان جدید البرز و تهران و سمنان) و قسمتی از استان خراسان شمالی و قسمتی از کشور ترکمنستان را هم شامل میشد. مثلا، اینها آمدند با ایجاد آتشسوزی های عمدی در جنگلهای شرقی، آن قسمت ها را خشک و ایران وار کردند.
و زبان ما قبلا شبیه زبانهای قفقازی غرب دریای کاسپین بود و امروزه کلمات کاسی ما بیشتر در گرجی و ارمنی و اوکراینی یافت میشوند نه در گیلکی گیلان و مازندران.
ولی اون وقت ها، موفعیت ایرانیها و اعراب و ترکها بیشتر در جدا کردن اون مناطق غربی و شرقی و شمال شرقی و شمال غربی کاس و ایزوله کردن باقیمانده کاس از باقیمانده کاس بزرگ (یعنی چهار بر دریای کاسپین) و تغییر زبان از کاسی به یک چیز فارسی گونه بود. ولی موفقیت شان در دوگانه کردن باقیمانده کاس به گیلان و مازندران از دوران صفویه به بعد صورت گرفت و اینرا ما نه یک بار، نه دو بار، بلکه چندین بار در کشیدیم.
در توضیح یک مطلب مبهم دیگر در گفتار بالایی ام خواستم بگویم که منظورم اضافه کردن “چاپیدن” به معانی واژه Tor بود نه واژه Taver همانطوریکه در فارسی میگویند طرف را “تور” زد. و یادم رفت بگویم که اضافه بر واژه Taver واژه Tor هم در گیلکی مازی وجود داره که “بلندی” یکی از معانی عمده اش هست.
قسمتی از معانی کلمه “تور” در یونانی و لاتین و فرانسوی و انگلیسی و غیره از Google :
http://www.dictionary.com/browse/tower
Middle English: tour
Earlier (old English): tur, tor
Old French < Latin : turris
Greek: týrris
مازیار عزیز می گویند حرف مفت مالیات ندارد اما مواظب باش برادر شاید هم داشت. من نقدی در مورد مصاحبه به جناب حسن پور ایمیل کردم و البته فارغ از مخالفتهای جدی من با این نگرش دوستان ، اگر گیلکی نابود شود یا کمرنگ جایش را فارسی نمی گیرد زبانی و تفکری می گیرد که از اسرائیل تا بعضی محافل در ترکیه و باکو برای به آتش کشیدن کل خاورمیانه ازش استفاده ابزاری می کنند عین بلایی که سر آستارا آمد و متاسفانه امروز تا انزلی هم ادعا می کنند اما شما؟ از کجا برکشیدی برادر؟ از کدام موسسه بین المللی یا دانشگاه مجوز برکشیدن گرفتید بگو تا ما هم به آن استناد کنیم. امروز خود دوستان هم به این نتیجه رسیدند که گیلان توسط صفوویه اشغال نشده. چرا که جدا نشده بود که بخواهد اشغال شود. بعد از مرگ سلطان سنجر سلجوقی ایران دست اتابکان پاره پاره شد. خوارزم شاهیان تا آمد مسلط شود مغول آمد و پس از آن واقعا ایران پاره پاره بود و هر گوشه اش هم یک فرمانروای محلی بود و عین چین هم در حال نبرد با هم. شاه شجاع علیه سلطان مبارز الدین در یزد و فارس و سیستان و چهار پهلوان و مرعشی ها در گیلان و مازندران. اگر قرار بود مازیار و مازیارها تجزیه بشه می شد . منتها نشد. چرا؟ چون خودتان را بکشید و از ناراحتی هم دق کنید انقدر در هم تنیده بود که هر کسی می خواست جغرافیای ایرانشهری را به میل خود باز کند. ای کاش گیلانیان به جای مبارزه کیایی و آل اسحاقی با هم متحد می شدند و نیازی به پسر ۱۳ ساله اردبیلی نبود. اما تاریخ را مازیار و جوانهای متنفر از غیر خود به میل من و شما نمی نویسند والا میل من هم بود دوست داشتم همشهری ترامپ می شدی چون افکارت بیشتر به اون شبیه تا اهالی فیروزکوه و سواد کوه. خلاصه گیلان به سبب خدماتی که به ایران کرده بود جز املاک معاف از مالیات یا مرهون مالیات کم بود که متاسفانه به سبب خودخواهی دو خاندان صفووی یکی خان احمد و دیگری شاه عباس اول از این موهبت محروم شد. جالبه خان احمد اصالتا ماله گیلان هم نبود و اجدادش از جای دیگری اومده بودند از روایتهایی که ازش نقل شده گیلکی من یکی حداقل از اون بهتر بوده!! و……. خوب اینجا چند عبارت به کار بردی. ۱ -هیچ آدم عاقلی نمی تواند ادعا کند زبان باید بدون تغییر بمانه اسپانیایی امروز ۹۰ درصدش وندالی کهن نیست و کلی وام واژه از ایتالیایی تا عربی ، فارسی ، فرانسه و حتی ترکی گرفته اما بخواهی ازش بر بکشی مازیار خوب بهت نسخه می دهند که زود خوب بشی!! یا انگلیسی از خانواده زبانهای ژرمانیکه و فرانسه لاتین شرقی منتها بعد از حمله فرانسوی ها به انگلیس زبان انگلیسی کلی وام واژه گرفت از جمله استودنت و …. و از این تلاقی شاهکارهایی چون نوشته های شکسپیر پدید آمد. ببخشید که نه حافظ نه شکسپیر و نه شیون فومنی مانند شما مازیار جان اهل برکشیدن نبودند. اعراب چی را باید می فهمیدند ما را هندی نامیدند؟ فعلا که عزیز شما جناب کولاییان اصرار دارند که هندی ها آمدند مازندران و …… حالت خوبه مازیار نشستی یک گوشه و حی ابن یقضان از خودت نظریه و یک خط در میان توهین می کنی. نگاه کن من به خود تو تیکه انداختم نگفتم همشهری هایت یا حتی هم محلی هایت چرا که همین جمع بستن و عدم رعایت اخلاق در خطاب دادن بلای درد شماهاست که دهان باز می کنید می شود محکوم اتان کرد. والا مازیار جان همین ایران برایت خوبه. می دانی چرا؟ بارها همینجا بهت پیغام دادم مگر نمی گویی خیلی بر می کشی؟! خوب بیا دانشگاه دوستان زبان شناس و تاریخ دان من هم هستند با سند و مدرک نشانمان بده چرا این برکشیدن تو در هیچ مرکز علمی جز پرسیدن اینکه این بابا حالش خوبه؟ برایت چیزی به ارمغان نمیاره. اگر آمریکا بودیم مجبورت می کردم بیایی دانشگاه شیکاگو یا آیووا و خط به خط ادعاههایی که کردی ثابت کنی که پر از اهانت به تمامیت ملی، زبانی و نژادی است در غیر اینصورت کلی دلار جریمه می شدی که هم وضع جیب ما بهتر بشه هم جوانهایی مثل شما فکر نکنید هر حرفی را زدن یعنی آزادی بیان. متاسفانه آزادی بیان را با آزادی توهین اشتباه گرفتید.
در مورد فردوسی و خیام هم مازیار جان بامزه بود اما این را جایی تعریف نکن برادر ممکنه به سلامتی ات شک کنند. هنوز که هنوز پست سر پورپیرای خدابیامرز از ناسزا تا تمسخر هست. نه تنها تو ایران که در جهان بهت می خندند.
در رابطه با ذکر ریشه کلمه “سر” در گفتار بالایی ام خواستم نظر یک کتاب را در اینجا اضافه کنم. بگفته این کتاب، کلمه “سر” در زبان پهلوی همان “سر” هست ولی در اوستایی میشه Saarah-Saara-Sara
و در زبان هندی قدیم میشه Ciras .
در بالا خودت مازیار گفتی سر همان راس عربی است که بعدا دیدی اشتباهه. در مورد بقیه اش هم هر وقت دوست داشتی در جلسه ای با حضور دوستان تاریخ و زبان شناس من می بینی که بقیه اش هم به همین شکله. علم دیگر مثل سابق حی ابن یقضانی نیست که بعد بشینی با توجه به آن بقیه را هم محکوم کنی. علم هوس شخصی نیست که آنچه را بغض داری مثل مارکس نعل وارونه بربکشی. علم بدون تحقیق و بدون توجه به یافته های آکادمیک میشه به جزم اندیشی ختم میشه.
اسم کتابی که گفتم “روجا” هست که نویسنده اش محمد عظیمی شعرهای دوبیتی نیما یوشیج را در آن جمع آوری کرده است.
شاید لازم بود فرق بین حروف “C” و ” S” را بیان میکردم.
این کتاب حرف “C” را برای “چ” بکار برده. لذا بنقل از این کتاب، کلمه “سر” در زبان هندی قدیم Ciras میشه که باید توسط Chiras تلفظ شود.
در ضمن گیلک هایی که در یکی بودن کلمات “سر” و “راس” شک دارند میتوانند از یک گیلک خبره (گیلکی مازی: Er) کمک بگیرند تا برایشان صحت این را “دربکشند” .
مازیار جان اون گیلک مازی خبره شمایید خوب تشریف بیار دانشگاه که ببینم بر اساس کدام سند و مدرک می گویی سر در فارسی پشت و روی راسه. و کلی حرفهای دیگر برکشیدی بیا ثابت کن برادر. باور کن مدتهاست لبخند بر لبانم خشک شده بیا کمی حداقل لبخند به لبان ما و سایر دوستان تاریخ شناس و زبان شناس من بیاید.
دوستدار گیلک و تالش!
نحوه پاسخ دهی شما به نظرات دیگران ( حتی اگر فاقد ادله منطقی و بنیانهای علمی باشه)، اخلاقی و صحیحی نیست. به شخصه نوع پاسخ شما رو نمی پسندم و امیدوارم درش تجدید نظر کنید.اینو گفتم که امر به معروف و نهی از منکر کرده باشم. شما حق ندارید به دیگران به دلیل نو دیدگاهشان اینچنین حمله بکنید و توهین نثارش کنید آن هم در سایت و کانالی که خودتان هم میهمان هستید. اسم شما منو یاد زلفعلی می ندازه.
مسعود عزیز زمانی من حق دارم به کسی توهین نکنم که هر فردی ولو نزدیکترین فرد به من به یک جامعه، بخشی از جامعه و بالاتر از همه به علم توهین نکنه. زمانی من فقط شاهد و تماشگر هستم که کسی به فردوسی، خیام توهین نکنه. به مولوی و سعدی اهانت نکنه. اگر کرد و انبوهی فرضیات حی ابن یقضانی ارائه داد به من هم اجازه میده که ببرمش زیر سئوال. نمی دانم دانشگاه دیویس آمریکا به گوشتان خورده یا نه؟ یکی از برترین دانشگاههای آمریکا در آموزش آمار . استاد میاد سر کلاس و درسش را با رباعی از خیام شروع می کنه. مسعود جان تا حالا پایت از ایران بیرون گذاشتی یا نه؟ قونیه رفتی؟ چنان از مولوی تجلیل می کنند که من شرمنده می شوم بگویم ترکیه ای محترم مولوی در خاک تو خفته اما متعلق به فرهنگ ایران زمینه. گوته را مسعود جان می شناسی؟ فخر ادبیات کلاسیک آلمانه. او حافظ را مرشد خودش می دانه. اما در سرزمین خودم. ………… بایستی هموطن من چون دلش از جایی پر است سنگ دستش ور داره و داعش وار به علم و ادبیات کشور حمله کنه آخر سر هم بگه آخیش راحت شدم!! اگر این اسمش آزادی خواهی است ببخشید من اینجوری آزادی خواه نیستم. بله در سرزمین من کسی که می گوید بحثت با رفرانس ، دلیل و مدرک بیار و اهانت نکن میشه با تعبیر مودبانه شما!!!میشه زلفعلی.
ضمنا مسعود عزیز من می توانم با درسی که خواندم ، یک کوچولو اعتباری که دارم بنشینم و شماها را نگاه کنم یا اصلا نگاه نکنم. تهران یا خارج کشور که هستم بگویم بله من اصالتا گیلانی هستم و شما هم مرا به سبب عدم توجه به این کم لطفی های و ببخشیدا چون زلفعلی گفتی باز من به حق میدی که بهتان بگویم هویت طلبان خاله خرسی ، گرامی بدارید یا دستکم کاری به کار هم نداشته باشیم. اما هیهات که سکوت جایز نیست چرا؟ چون می آیید ابرویی درست کنید چشم هم کور می شود. دم از حقوق برابر می زنید اما مرا که می بینید انواع نامهربانی ها و…… اما نه. شاید به سبب مشغله گاهی بی خیالتان شوم. ولی نمی توانم بی خیال بلایی که سر فرهنگی که قرنها بهش افتخار می کردم بشوم. همه چیز را اعم از آلودگی سروان ، بیمارستانهای رشت و آسفالت خیابان و ….. می خواهید گردن یکی بیاندازید. چه جایی بهتر ار تهران!! ولابد هم تهران متشکل از یک قوم غول بیابانی به نام فارسه!! چون چهارتا نادان هم جوک درست کردند و یا تلویزونی که برایش زبان گیلکی و شاهنامه هیچ فرقی نداره هست مجوز هر گونه تخریب را دارید؟! وای خدا چه چیزهایی از شماها دیدم. گیلک پئر ای فغان چرا ما ۰۱۱۳ هستیم تهران ۰۲۱ ؟! چی شد حالا که ۰۱۳ شدیم ما حق تهران را خوردیم؟! آقا من اصلا بزرگ شده تهران بارها از شماها خواستم با من به مراکز مهم سیاسی و اقتصادی و صنعتی تهران بیایید و ببنیم چند نفر زاده تهران هستم و..،،، لیکن نه مسعود می گوید بگذار آن چند جوان خوش باشند هر جعلی، هر فحشی هر کاری خواستند انجام دهند!! خوب مسعود انجام دهند یا اصلا انجام بده اما خدای محمد قسم اتان می دهم نه دیگر از عکس میرزای خدبیامرز سواستفاده کنید نه تیم داماش و سپیدرود و نه پشت زبان گیلکی مخفی شوید. مسعود عزیز می خواهی خفه شوم که محبوب القلوب شوم یا بگویم به به گل به سر فرهنگ گیلان زدید با تبریک نوروز به فارس و تهمت به فردوسی!! نه حرفی که به نظرم حقه می زنم ولو به ضررم باشه ولو همه شماها جلوی من بایستیو که می دانید اگر من یک نفرم شماها زیاد نیستید !! نه از تمسخر پا پس می کشم نه تهدید و ارعاب. پایش هم بیافته به هر کی بتوانم در مورد دوستی خاله خرسه یا بدتر از آن دشمنی عمدی این جوانها نه فقط با امنیت ملی که با فرهنگ گیلان خواهم گفت. تنها می مانم؟ مگر میرزا تنها نماند ؟ ولی پای حرفش ایستاد. ضمنا مسعود جان اگر دور و ورت را نگاه آدمهای تحصیل کرده و گیلاندوست که اینجور کارهای شما را نمی پسندند خواهی یافت. به فرض که من هم بکشم کنار. بقیه که هستند.
دوستدار گیلک و تالش!
شما از یه درخواست من در مورد نحوه پاسخدهی به منتقد خود، بدون شناخت من این همه از کاه، کوه ساختید. دل شلوغ کاریهای شما رو نمی فهمم. انگ به این و آن چسباندن هم دلیل دیگه عدم وجود ادله منطقی در نقد شما هست. نقدی که خودتون به عدم وجود ادله منطقی به شخص یا اشخاص دیگه وارد می کنید. من اصلاً مازیار رو نمی شناسم و بحث من در رد یا قبول نظراتش نیست. ضمن اینکه من توهینی در نوشته هایش ندیدم (به جز آشفتگی در نوشتار و شاید درک ناصحیح که پس از اصلاح این مورد و ایجاد ساختار قوی، قابل بحث و بررسی خواهد بود). نظر من در مورد نحوه انتقاد شما هست. مثل اون بچه محصل های شر دوران مدرسه که راست می گی بیا فلان جا که من می دونم و تو.
یعنی اگه یه مطلبی تو هیچ کتابی نوشته نشده، مردود هست؟ پس این همه یافته جدید از کجا سر در آوردن؟
اما چرا زلفعلی؟ شما اسمتو زلفعلی گذاشتی اما هی میایی و اینور اونور سرک می کشی مبادا همین تالش و گیلک چیزی بگه که به پیس قبای کسی بر بخوره. شما اگه دوستدار تالش ها بودی ( که نیستی) همانطوریکه من تالش نیستم، اما دوستدارشون هستم. از ظلمی که بهشون می شه، می نوشتی، از اینکه با جمعیتی ملیونی، به دلیل برخی برداشتهای غلط، باورهای ناصحیح و شایعات در حاشیه زندگی می کنند. در کوه ها و جنگل های مساکن هزارن ساله خودشان، غریب هستند و آماج همه گونه تهاجم فرهنگی.
مثل این که یه نفر اسم خودشو بزاره دوستدار مثلاً تیم فوتبال پرسپولیس و این وسط تنها چیزی که واسش مهمه و ازش حرف می زنه اینه که نکنه خدای نکرده یه پرسپولیسی یه گوشه ای با دست عدد 6 رو نشون بده. که اگه نشون داد، داد و فریاد و جار و جنجال و امنیت ملی و بیا دانشگاه تهران و کونیای ترکیه و اروپا و آمریکا که ای داد و بیداد که پرسپولیسیها بیچاره شدن و بدبدخت شدن و ….
پس بهتره اسمتون رو عوض کنید و اسم واقعی تون رو بنویسید نه نام مستعارتون رو. من رو امین می شناسه. من از شما اگه ایرانی تر نباشم، مطمین باش، کمتر هم ایرانی تر نیستم. شما اگه ترکیه رفتیم، من هم چند کشور رو رفتم و با فرهنگ های مختلف آشنا هستم. پس نه سعی کنید کسی رو با واژه هایی نظیر امنیت ملی و … بترسانید که اینجا صحبت از مباحث فرهنگی است و لاغیر. اگه خلافی هم بود به حساب نویسنده اش خواهد بود و بدانید که این گونه تهمت و تهدید نثار دیگران کردن، کار صحیحی نیست. شما اگه راست می گید و دوستدار تالش هستید، برید در جمع پان ترکهای جدایی طلب تبریز در وسط ورزشگاه، مدعی بشید که مردم اردبیل در گذشته به تالشی صحبت می کردند مثلا در حدود 200 سال قبل. یا اینکه خود تبریز و اطرافش تا قبل از سلجوقیه، به زبانی شبیه تالشی تکلم می کردند. در غیر اینصورت شما فقط ادعای دوستی دارید. ما خاله خرسی نیستیم. حداقل من خودم رو خاله خرسه نمی دونم اما شما هم قطعاً رفیق شفیق تالش و گیلک نیستید. بلکه گرگی هستید در لباس میش.
گرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست زبان خموش و لیکن پر عربیست پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست. مسعود جان جالبه دوستان که شما هم خوب آن دوستان!! را هم می شناسید به محض دیدن دوستدار تالش و گیلک به راحتی اسم من ، تبارم، اینکه پیشتر دامپزشکی خواندم و سپس در قارچ شناسی دکتری تخصصی گرفتم و حتی رفت و آمد و همنشینی ام را با بچه های گروه تاریخ دانشگاه تهران یا چاشنی ناسزا عنوان می کنند اما در جای دیگر می گویند تو کی هستی چرا با اسم مستعار می آیی و بهانه های دیگر که نشان از عمق آزادی خواهی عزیزان!! مرتبط با حوزه فرهنگ!!! دارد. می دانی مسعود عزیز اینکه شما وسط بحثمان به مطایبه بحثهای پیشین را وسط کشیدی در مورد نگرانی من در مورد امنیت ملی نشان میده که مرا خوب می شناسی منتها این هم پارادوکس شماست که اینجور مواقع آلزایمر به مصلحت می گیرید وگرنه هم من هم تو خوب می دانیم که من در مورد اتفاقات نامیمون در تبریز و اردبیل هرگز ساکت نبودم و اگر سابقون نباشم سالهاست که در حد بضاعتم مبارزه کردم دستکم از خیلی که امروز نگران به نظر می رسند اما قبلش می خواهم با هم نگاهی به مطلب مازیار بیاندازیم و قضاوت شما را به چالش بکشیم.
خوب این چند تا من از نقد مازیار برداشتم. اطلاق واژه اشغال گیلان و مازندران در دوران صفوویه. مسعود عزیز دوستان من در گروه تاریخ، استادان مطرح این رشته و شواهد تاریخی متعدد و عقل خودمان بارها عنوان کرده که مگر گیلان و مازندران کشوری مستقل بوده که اشغال بشه؟! بارها گفتند که بعد از سلطان سنجر که اتابکان کشور را ملوک الطوایفی نمودند . و بعدها پس از حمله مغول کشورمان وضعیتی عین چین داشته. عین قبایل آفریقایی فعلی . هرجا یک حکمرانی و با هم گاهی صلح می کردند گاهی نبرد و اینجا هرگز آن جوامعی که در غرب تحت عنوان دوک نشین شکل نگرفته. نه تنها گیلان که فارس ، کرمان ، سیستان و ….. هر کدام در هرج و مرج کامل بودند. شاه اسماعیل متحد نمود و رسید به زمان شاه عباس اول. متاسفانه جنگی رخ داد. جنایتهایی در گیلان شد اما دو نکته ۱- تالش ها و مازندرانی ها در اردوی شاه عباس اول بودند و دوم اینکه کار شاه عباس یک جنایت داخلی اما کار خان احمد علاوه بر جنایت، خیانت هم بود و این اتفاق در هرجای دیگر دنیا هم رخ می داد ، تاوانشو مردم بدبختی می دادند که ربطی به جاه طلبی دو تیره از خاندان صفووی بودند. ما حتی از دوستان جوانمان دعوت کردیم بیایند دانشگاه ثابت کنند که کشور بوده ، اشغال شده و خان احمد هم قهرمان پرولتاریای ایشان. هم من ، هم تو هم ایشان می دانیم که نمی آیند چرا که خودشان می دانند چسبیدن به واژه دالمرز و …. نمی تواند ادعاهای آنها را ثابت کند. اما مرتبا در فضای مجازی گوبلز ادعای کذب خود را تکرار می کنند. خوب تو به من بگو در این شرایط حساس خاورمیانه طرح این ادعای که سند و مدرک هم ندارند به چه منظور است؟!! راستی شما از مازیار نام واقعی اش را پرسیدی؟ تبارش؟ چه رشته ای خوانده؟ عجب قاضی عادلی هستی؟
نکته بعدی ایشان می فرمایند که راس عربی است که ما در فارسی پشت و رویش کردیم !! بگذریم که ادبیاتی که به کار بردند مودبانه نیست اما رفرانس حرفشان؟ رفرانس معتبر دانشگاهی ؟! یک جایی خواندند که ریشه راس و سر آرامی است که آن هم یک فرضیه است. این یک بی دقتی است که زبان عربی فرزند خلف آرامی است یا یک تصویه حساب با فارسی؟!بعد می فرمایند ایرانیان آمدند فیروزکوه القایی تشویق نمودند !! سند و مدرکشان. بعد مگر اهالی سواد کوه و فیروزکوه ایرانی نیستند؟! اگر این توهین یا تهمت نیست پس چیست؟ میشه شما بفرمایید؟! اعراب که بعدا فهمیدند ما را هندی نامیدند؟! خدای من. دانشجوی ترم یک زبان شناسی هم می داند که هند تلفظ ما ایرانیان زبانها به تمدن سند است. در زمان ساسانیان هم و حتی پیشتر استفاده می شده این چه ربطی به اعراب دارد؟! فردوسی و خیام اشعارشان ساختگی است؟! و ریاضات خیام دروغ است. کدام سند و مدرک؟ دیگر در اول ابتدایی هم به این جوکهای پورپیرا می خندند. تکرار بیهوده و یا عمدی آن برای چیست؟ یا اصلا بگذاریم من از شما بپرسم ؟ من به جای فردوسی و خیام شخصیتهای مورد علاقه شما را می گذارم یا اصلا نام خانوادگی شما را . آیا بر خودت می پسندی که انتظار سکوت را از من داری . چطور نظر مازیار که پر از اینگونه مطالب است توهین آمیز نیست؟! عدم سکوت من توهین آمیز است؟!!
و اما فرمودید که بنده گرگی هستم در لباس میش یا دوستدار نیستم و …. اولا ما هر دو تالش نیستیم اما شما را دعوت می کنم با هم از روستای زیبای آلیان تا ییلاقات ماسال و تالش و تا خود آستارا همراه باشیم . من گیلکم /بختیاری ام اما دوستان خوبی در میان تالشها دارند و زمانی و تا زمانی که توسط قوم گراها تارنمای من هک نشده بود یا حالا هر چی بیشتر عزیزان تالش می آمدند و ابراز محبت می کردند افزون بر این بارها مهمان سفره های بی آلاییشان در گیلان عزیز بودم هم نام مستعار هم حقیقی ام را می شناسند. می توانیم با هم امتحان کنیم و از نزدیک مشاهده کنیم. اما در مورد تغییر زبان. دوست عزیز اینکه چند صد سال در تبریز و اردبیل به چه زبانی صحبت می کردند برای من اصلا مهم نیست یا اگر هم باشد در حوزه دانشگاه و نه اینکه مجبورشان کنیم که به زبان پیشتر برگردند. آیا من حق دارم که به دانشجویم با پسوند چرویده از خوی بگویم که چرویده نام تالشی و هندواروپایی است و یکسری از هم نامهای شما هنوز در نمین تالشی حرف می زنند. یا شما به علی مرادیان گروسی بگویید چرا به گیلکی می نویسه و به زبان اجدادش کردی نمی نویسه یا به بهمن کشاورز بگویم تو که جدت اصفهانی است چرا به نسب گیلانی ات می نازی؟ من دقیقا با این واژه مجبور مشکل دارم. اینکه نگران تغییر زبان در انزلی و آستارا هستم به دلیل اینه که حرکتی که سلجوقیان در تبریز نمودند عمدی نبود یک اتفاق تدریجی بود. اگر ایل باصری که ترک نبودند در قشقایی ها ادغام شدند یک اتفاق تاریخی بوده اما تغییر زبان در گیلان به سمت ترکی یک حرکت اجباری و با طرح و نقشه است و ربطی به زبان ترکی یا گیلکی نداره بلکه یک پروژه خطرناکی برای ایجاد درگیری است که پشتش مدعی آستارا و تا خود انزلی می شوند.
اما راه مقابله اجازه و تشویق افراطیان خودمان نیست. چرا که یکبار در پاسخ به ترک اوشاقی ما هم پان ایرانیسم را ایجاد کردیم که ثمره اش همه الان داریم می بینیم. ضمن اینکه من با توجه به سابقه حضورم در این زمینه و با سند و مدرک می گویم که پشت همین جریان افراطی در بعضی افراد به ظاهر گیلک و گاهی هم مثلا خیلی ترک ستیز می شوند !!باز همانهایی هستند که اول این غده سرطانی را در تبریز ایجاد کردند. هم در میان گیلکها و هم لرها افراد نفوذی دارند . لذا اگر می خواهیم با این غده مبارزه کنیم بایستی هم اول از همه با فلسفه افراط گرایی مبارزه کنیم و هم به تعبیر ما بچه های علوم پزشکی و مرتبط با متاستاز و گسترش آن . پان پانه حالا با هر لباسی ، پسوندی، توجیه و بهانه ای و ببخشید که این را می گویم اما اگر بخواهیم به بهانه آزادی خواهی ( که البته فقط شامل آنهاست نه بنده توسط عزیزانی مانند شما!!) تحملشان کنیم به همان بلایی دچار می شویم که دموکراسی وایمار دچار شد. من مانند گذشته نگران امنیت ملی نیستم. چرا که در خیلی موارد از جمله زلزله تاسف بار اخیر در کرمانشاه نشان دادیم که با وجود همه بی مهری ها به فرهنگ و تمدن ایران و مسامحه شگفت انگیز برابر ایرانستیزان داخلی باز هم یک ملت هستیم. بر خلاف تصور شما سفر من به ترکیه محدود نبوده در کشورهای جهان اول بودم و تا جایی که می دانم به اینجور نظرات دوستان جوان من در مورد خیام و فردوسی و هویت ملی نقد!! نمی گویند و خیلی جاها هم اگر طرف نتوانه ادعایش را ثابت کنه باهاش طوری رفتار می کنند که آرزوی مرگ کنه. پیشتر از اظهار لطف ماهان، نیما و دوستانی که ممکن است نخوانده بیایند مزه پرانی کنند!! تشکر می کنم. و اگر مسعود عزیز دعوت چندباره مرا پذیرا می شدی به قول ماهان! یا دوستان دیگر!! انقدر یکسره نمی نوشتم.
تا یادم نرفته مسعود عزیز اشاره بنده به برخورد بعضی قبایل آفریقایی و تشبیه آن به وضعیت پیش از صفوویه و خطر تکرار آن در اواخر قاجاریه که هر دو منجر به حکومتهای اقتدارگرا و اقبال روشنفکران بود از این جهته که اگر روی قبایل پایین صحرا آفریقا مطالعه کرده باشی می بینی که سابقه تمدنشان کمتر از خاورمیانه نیست اما چرا تجزیه نشدند و یا با هم در کشورهایی مانند رواندا متحد نمی شوند؟ چرا چین با وجود چند قرن نزاع و کشت و کشتار به دولت شهرهای شبیه اروپا تجزیه نشد و چرا ما که عملا بعد از مغول چند قرن در نزاع امرای داخلی سوختیم چند کشور نشدیم؟ علتش اینه که اقوام ایرانی، قبایل آفریقایی، اقوام چینی آمیخته تر از این بودند که بتوانند خود را جدا از دیگری بدانند. بلکه خود را در وجودی ثابت می دیدند. مشکل جایی بود که هر کسی ، گروهی ، دسته ای می خواست خود بر این کل واحد حکومت کند و به معنی دیگر بیشترین امتیازات ماله اون و گروه و قبیله اش باشه اینه که به جای تجزیه یا به قول دوستان!! استقلال به جان هم افتادند و صد البته کشورهای دیگر هم از این وضعیت یا دامن زدن به آن کمال استفاده را می کردند . لذا من نگران تجزیه نیستم بلکه نگران تکرار چین ۵۰۰ سال پیش و قبایل فعلی مانند توتسو و نسل کشی و برادر کشی تا کینه ها و نفرتهای کور حاشیه افکن هستم. متاسفانه مدیران ما در این آشفتگی بسیار مقصر هستند خشک شدن دریاچه ارومیه و زاینده رود بس نبود!! انگار یکی میان کارشناسان نفوذ کرده یا عمدا می خواهد گسل سازی کند جنگ بین لر و اصفهانی راه انداختند. یا با بی خردی بحث انتقال دریای کاسپین به سمنان . من قطعا به حضور عده ای نفوذی و خائن و خرابکار تحت لوای کارشناس و مشاور ایمان دارم. چطور ممکن است بعد از این همه خرابی باز هم….. یا مورد دیگر ایجاد دعوای قومیتی بر سر جاده حیران و چشمداشت به آستارا و القایش به هموطنان اردبیلی و از این طرف آنتریک کردن عده ای در تنکابن و رامسر جهت اتصال دوباره به گیلان. با بسیاری از هموطنهای اردبیلی که صحبت می کنم قسم می خورند که خواسته متن مردم نیست. با مردم رامسر و تنکابن بارها صحبت کردم آنها هم کمابیش. این خواسته هایی که گروهکهای قوم گرا تحت عنوان کارشناس و مشاور فلان کاندیدا و یا مسئول مطرح می کنند فقط برای این است که سرگرم شویم. یک جور سرگرمی شنیع تا در این نفرت افزایی منافع فلان کمپانی یا فلان گروه تامین شود !! توقع من و بسیاری چون از من از دوستانی که خود را هویت خواه می خوانند این بود که در این حاشیه ها گرفتار نشوند اگر از تمامیت خواهی رضاشاهی گله دارند خودشان به هم قومی خود امر و نهی نکنند. چند بار؟ چند صدبار؟ چند هزار بار خواهش کردیم. داد زدین. عتاب و به قول شما تهدید. وگرنه هر کسی آزاد است که هر جوری دوست دارد فکر کند اما آزاد نیست این فکرش را پشت چیزی مخفیانه قرار دهد و به دیگران القا کند. کسی که عکس کوروش بزرگ را می گذارد و یا دم از منشورش می زند نباید و نمی تواند و اجازه ندارد به هموطنانش توهین قومیتی کند. حق ندارد مفاخر دیگر اقوام را مسخره کند. حتی اگر هم اعتقادی به آنها و زبانها و فرهنگشان ندارد. و کسی هم که عکس میرزا کوچک خان را می گذارد و یا میرزازاکان خود را می نامد حق ندارد به اسم جنبشش از منویات خودش!! بگوید. میرزا نه طرفدار فدرالیسم بود نه توهین به غیر گیلانی ها نه هر کسی گیلکی حرف نزد گردنش را بشکنیم و ….. وگرنه من اگر کسی به اسم کوروش بزرگ حرفهای نژاد پرستانه بزند را وطن پرست نمی دانم. کسی را که به اسم میرزاکوچک خان از جمهوری کاسپی!! حرف بزند و پرچم جعلی بگذارد قبل از هر چیز خائن به اهداف میرزا می دانم و همه ما داعش را دشمن واقعی اسلام ناب محمدی می دانیم. جناب ورگ ایمیل مرا دارند و باقی دوستان شماره مرا ، فکر کنم پیشتر به شما گفتم هر زمان خواستی من همین رشت عزیزم در خدمتت هستم مسعود جان.
جنّت عدن است گویی کشور مازندران در حریم حرمت اسپهبد اسپهبدان
از این کشور گفتنها نقل شده اما چقدر به باور عمومی نزدیک است ؟! نه گزارشهای تکی و با خطای آماری؟! مثلا دریانوردی اروپایی نقل کرده که ملوانی دیدم بلد راه برای رسیدن به هند. گفتم اهل کدام کشوری؟ گفت از بلاد فارس و از شهر شیراز. ضمن آنکه هموطن نکته خوبی اشاره کردی !! این اسپهبد اسپهبدان از القاب دوران ساسانی نیست؟ می بینی جناب کانگلی با زحمت می روید یک چیزی پیدا می کنید اما بالا بروید پایین بیایید خودتان را بکشید روح ایرانشهری از زمانهای خیلی دور خیلی دور تر از مفهوم جدید ملت در فرانسه در ایران جاری بوده.
دوست عزیزم جناب دکتر…
باور کنید اسمتان را نمی دانم. اما نوشته های اخیرتان منصفانه تر بود. ایکاش فضای مجازی امکان بیان احساسات واقعی شخصی که متنی را تایپ می کند، باشد. من هم دوستان بسیاری حتی در بین هموطنان تورک زبان ایران دارم و این مغایر با این نیست که ادعا کنم که دیدگاه های ناسالم در بین این هموطنان در خصوص دیگر هموطنان کم نیست. حال می خواهیم آنها را پان بنامیم یا جدایی خواه یا جنجال گرا و … همینطور که دیدگاه بالا به پایین در بین مرکز نشینان نسبت به مردم نواحی دیگر (اعم از نواحی تورک، لر، گیلک و …) کم نیست. رکیک ترین جوک ها، شنیع ترین اظهار نظرها و تحلیل ها. من به شخصه تاکنون کسی را با دیدگاه هایی که گفتید (تمایل به جدایی گیلک زبان ها از ایران) را در استان گیلان ندیده ام (حد اقل من نه می شناسم و نه دیده ام) اما چنین عقیده ای در نواحی دیگری از همین کشور رایج است. پس شایسته است، انرژی خودتون رو صرف اون نواحی بکنید که صلاح بیشتری هم درش هست. تمام عرض بنده همین بود و هست وگرنه نه قصد رد نه تایید مطالب مازیار رو ندارم که خودش مقوله ای جداگانه هست. هر چند اعتراف می کنم دیوانه وار شاعرانی مانند سعدی و مولوی رو دوست دارم اما دلیل نمی شود که 100درصد منکر شباهت های باستانی زبان هایی دیگر (مثلاً هندی، گرجی یا چه می دونم هر زبان دیگه ای) با زبان بومی مردمان سرزمین خودمون باشیم. کلا ما می تونیم به هر چیزی، افتخار کنیم و ازش به نیکی یاد کنیم، مادامیکه موجب رنجش خاطر دیگران نشه (این یک اصل اخلاقی هست). در نهایت امیدوارم ملاقاتی با همدیگه داشته باشیم. شاید از بد گمانی شما به گیلانی ها کم بشه. خوش باشی هموطن.
مسعود عزیز من اصلا به گیلانی عزیز بد بین نیستم شاید در این جمله خودستایی نهفته باشد یا عرق به دیار مادری ام گیلان عزیز یا واقعیتی برگرفته از تاریخ این خطه شریف از ایران عزیز اما بارها عرض کردم باز هم می گویم گیلانی انقدر نجیب و شریف است که حتی دیدن این چهارتا جوان هم که به اسم میرزای عزیزم و هویت خواهی کارهای دیگری می کنند که صد درصد با روح گیلانی در تضاد است اذیتم می کنه. وگرنه بد و خوب و آدم ناجور همه جا پیدا میشه . یادمه زمانی که خبر جنایت دهشتناک در مورد اهورای کوچک شنیدم تا چند روز دنیایم تیره و تار شده بود آخر سر همکاری از سر دلسوزی گفت بلاخره آدمهای مریض روحی همه جا هستند با غرور و خشم یا هرچیزی گفتم اینجا همه جا نیست برار . امی رشته. شهر پورداود . امیدوارم منظورمو رسانده باشم. تهران یک کلان شهره دوست عزیز بر خلاف چیزهایی که در رسانه می بینی که ترک ، لر و گیلک و اصفهانی برعکس معرفی کرده در مورد تهرانی هم ، به همین شکل یک تصویر غیر واقعی مشتی کلاه بردار که از سادگی شهرهای دیگر سواستفاده کردند و یا صرفا مسخره و جوک درست می کنند ، ارائه نموده است. وگرنه تهرانی کیه؟ مجموعه ای از اقوام. هم خوبش هم بدش متاسفانه باز هم از خود ماست و صد البته اگر تهران به مراکز مهم سیاسی مانند وزارتخانه ها ، مدیر گروه دانشگاهها ، تجاری و صنعتی بروید به ندرت تهرانی زاده می بینید و بخش کثیری از افرادی که در زمان تعطیلات دل هم استانی های مرا می شکنند و خود را تهرانی معرفی می کنند شناسنامه اشان صادره از تهران نیست!! این را حاضرم یکبار موقع تعطیلات با هم امتحان کنیم .نه دوست عزیز من عرض نکردم که زبانهای باستانی با هم شباهت ندارند ، نه تنها دارند که با هم بده و بستانهای قشنگی هم نمودند و از این بده بستانها شاهکارهایی مثل هملت شکسپیر (تاثیر واژگان فرانسوی در زبان ژرمانیک انگلیسی) ، دیوان حافظ ، و اشعار شیون فومنی بوده. با شما موافقم چقدر خوب میشه که کمتر دل هم را بشکنیم. هر زمان فرصت کردید چایی یا کباب به خصوص این کباب سرپایی یا واویشکایی به خصوص سمت پل عراق و ….. در خدمتم.
کَنگِلی هستم و نیازی به کشتن خودم برای اثبات حرفم ندارم. در تاریخ طبرستان اثر ابن اسفندیار آملی ج1 ص113 و ج2 ص84 در مدح رستم بن علی بن شهریار آمده است: جنت عدن است گویی کشور مازندران در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان. یعنی مازندران در قرن ششم هجری سابقۀ کشور بودن را دارد. چنان که گیلان هم در برهه ای از تاریخ چنین سابقه ای دارد. در باقی موارد اگر کشور نبودند، خودمختار بودند. ضمناً مازندران و دیلم در زمان علویان هم کشور مستقلی بودند چون باج به هیچ کجا نمی دادند و سپاه مستقل داشتند.
چنین گفت درویش کولاییان که مازندرانی ز هند آمدند…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجل). جناب ورگ! زبان زیبای گِلِکی که زبان بومی مردم مرکز و شرق گیلان و کل مازندران و طالقان و الموت و فیروزکوه و شمال سمنان و غرب گلستان و…است در حال نابودی است چون هم نسل جدید به زبان فارسی با پدر و مادرشان حرف می زنند و هم اگر گلکی حرف بزنند 95 درصد کلماتش مال جدیداً از زبان فارسی وارد گلکی شده و دستور زبانش هم به کلی خراب شده و شبیه فارسی شده، از شما دعوت می کنم که به مناطق گلک نشین سری بزنید و با فعالان قومی هم اندیشی کنید تا راه چاره ای پیدا شود. پیشنهاد می کنم ابتدا به سراغ درویش علی کولاییان برویم.
زازم جان مشکل شماها اینه که از فارسی هوو درست کردید. یعنی چی واژه از فارسی گرفته؟ مگر گناه کبیره است؟ زبان اسپانیایی ۹۰ درصدش وام واژه از دیگر زبانهاست. انگلیسی هم همینطور مگر بلایی سرشان آمده. به جای هوو درست کردند به فکر بده و بستان باشید یعنی واژه بگیرید و واژه بدهید. پالایش گیلکی از فارسی سوای اینکه هر دو هم ریشه اند کار بیهوده ای است. تلاش برای ساخت واژه هایی که مردم باهاش مانوس شدند در هیچ زبانی میسر نیست. به جای اینکار زبانتان را زاینده کنید یعنی در عین وام گیری از دیگر زبانها خودش هم به آنها واژه بده. من خودم عمدا در صحبت به فارسی به جای زمین زراعی میگم بیجار هم قشنگ تره هم خلاصه تره. زبانهای ایرانی به خصوص اونها که به علت عدم به کار گیری در دیگر مناطق بکرتر بودند منبع جالبی از واژه های کهنی هستند که در فارسی امروز منسوخ شده. هم نگاه به گذشته لازمه هم به روز شدن ، و دیگر اینکه فردوسی پاکزاد به جای نثر سعی کرد از نظم آهنگین برای حفظ پارسی استفاده کنه. امروزه متخصصین مغز و اعصاب برای کاهش شیوع آلزایمر از افراد می خواهند شعر حفظ کنند و این نکته جالبی است که فردوسی و هومر به خوبی دریافتند. تا زمانی که زبانی بتوانه آهنگین باشه و اثرات موزون ایجاد کنه باقی هستش . من چند تا کار قشنگ از هموطنهای مازندرانی دیدم که امیدوارم ادامه دهند. در گیلان هم سوای بلبل گیلان استاد مسعودی ، کارهای درویش هم خیلی دوست دارم و دوستانی که از تهران و دیگر شهرها می آیند هم با لذت کارهای ایشان را گوش می کنند. با افکار بهرام کریمی صد درصد مخالفم. آلرژی اش به فارسی و اصرار بی فایده اش بر معادل سازی غیر منطقی را اصلا نمی پسندم به غیر از سارای نه تنها من به هر کی از قوم و خویش هم نشان دادم استقبال نکردند اما حضورش با همه این اوصاف برای شعر و موسیقی گیلکی مفید و لازم می دانم. راستی هرجا گیلکی عقب نشینی کرده جایش را فارسی نگرفته بلکه به طور برنامه ریزی شده زبان دیگری گرفته که همه می دانیم پشت این جریان در پی چیست.
من زِزِم هستم نه زازم و با ورگ حرفی داشتم نه با دوستدار تالش و گیلک. اما اینکه زبان گلکی بده بستان داشته باشد بله خوب است به شرطی که فقط با فارسی نباشد با زبان های مهم دنیا مثل انگلیسی و آلمانی هم باشد. اما حضور واژگان فارسی در زبان گلکی مازندران و گیلان اگر کلماتی وارد شوند که با ساختار گلکی بخوانند و تعدادشان سیل آسا نباشد مفید و الا زیان بخش است. برای مثال می دانیم که در زبان فارسی کلمات زیادی از زبان عربی وارد شده با این وجود کسی در فارسی بودن این زبان شک نمی کند؛ «مثلا من قبل از تو آمدم» یک جملۀ فارسی است که کلمۀ عربی قبل در آن وارد شده، اما اگر کلمات عربی به قدری وارد فارسی شود که من بگویم: «انا ذهبت الی دبیرستان» در فارسی بودن آن باید شک کرد و آن را لهجه ای از عربی نامید. وضعیت زبان گلکی نیز به همان گونه است که گفتم یعنی مجری شبکۀ تبرستان و متأسفانه به جای زبان گلکی می گوید زبان مازنی!!! مردم به جای تِلا می گویند خروس به جای کِرگ می گویند مرغ به جای تیل می گویند گِل به جای گِل می گویند گُل به جای سازه می گویند جارو به جای او می گویند آب و… ضمناً گفتم دستور زبان گلکی هم فارسی شده که فاجعه است. هم چنین زبان فارسی عملاً هووی زبان گلکی شده چون به جای گلکی، فارسی به بچه ها یاد می دهند در حالی که ترک ها و کردها و بلوچ ها و عرب ها اکثراً چنین نمی کنند.
ززم جان اولا بابت اشتباهی خواندنت از شما عذرخواهی می کنم. از اینکه شنیدم واژه هایی مانند تلا در حال فراموشی شدی است به واقع ناراحت شدم. چرا که رشته قبلی من دامپزشکی است و سالها پیش من غیر مازندرانی هم می دانستم که نامگذاری واژه جالب تلاونگ به معنی آوای خروس عملا از اهمیت فرهنگ مازندرانی در موسس آن دارد. اما گفتی واژه های عربی زیادی وارد شده چرا هنوز فارسی و اسپانیایی لهجه زبان دیگر نشدند این به خود مردم بر می گردد و صد البته زحمات ادبیانی مانند سعید نفیسی، دکتر صادق کیا، دکتر خانلری و بسیاری که از قضا از دیار هم تو هم من بودند. اما این مردم بودند که ادامه دادند. وگرنه یکبار دوست دارم بری فرهنگستان زبان فارسی فعلی آدم یاد شعر بابا شمل می افته ببینی جای بزرگانی چون پورداود، خانلری ، خیامپور ، شفیعی کد کنی چه کسانی هستند. به ولله اینکه به بهانه فارسی به دیگر زبانها به خصوص همریشه هایش ستم می کنند ، دروغ است. خود زبان فارسی شبیه من خانزاده است که فعلا دارم با آبرو زندگی می کنم. یک دانه از آن بریز و بپاشها خرج استادان واقعی و طرحهایی نمی شود. دوست دارم یکبار این وضعیت را با ترکیه مقایسه کنی و خرجهای میلیاردی که درست انجام می دهند . هرچه داریم از آن کوششهای سعید نفیسی هاست و بس. وگرنه تی پئر بیامرزه چه انتظاری از صدا و سیمای تبرستان داری وقتی در رسانه ملی اش سالها علاوه بر دست انداختن اقوام عزیز ایرانی ، به جای دعوت از یک استاد شاهنامه خوان از یک دلقک برای خنداندن مردم استفاده می کنند. شما آیتم فیلم عطسه دیدی و صعود مهران مدیری به برنامه پولساز تو خود حدیث این مجمل مفصل بخوان!! اگر امرور چهارشنبه سوری پابرجاست به همت مردمه. شما یادت نیست. ما بچه بودیم در همین دریاکنار مهمان دوستی مازندرانی. چه بگیر و ببندی سر هیزم راه می انداختند و آی شما خرافاتی هستید و …. اما مردم ادامه دادند اگرچه شوربختانه کمی هم زیادی ادامه دادند!! یا سیزده بدر انواع حرفهای بی خود و به تعبیر مقام معظم رهبری بی بصیرتی زدند که آخریش چسباندنش با سیریش خنده دار به پوریم جعلی بود اما مردم ادامه دادند. این دعوای همتی و نعمتی هم بین فارسی و گیلکی راه انداختند و صد البته آنتریک بلوچها و ترکها هم من و تو می دانیم از کجا آب خورده سوای موساد و ایرانستیزان یک عده هنوز توهم این را دارند که ملی گرایی یعنی سلطنت طلبی!! و لذا توازن قوا بدک نیست!! در مورد عربی هم همینطور. بنی طرف که الان لندنه و چندی پیش باکو بود و از بمب گذاری اهواز حمایت کرده از کجا کارش را شروع کرد ؟! از یک روزنامه داخلی خودمان در کمال صحت و با مدارا!! یا آن جنابی که اول انقلاب به امام ره بی حرمتی می کرد امروز در لوای متخصص شعر و زبان ترکی در دانشگاه تبریز کلاس برگذار می کند و به همه ما فاشیست می گوید!! اینها را گفتم شاید شما با من صحبتی یا به قول خودمان گپی نداشته باشی اما تکرار می کنم این فکر که فارسی هووی زبان توست همان چیزی است که دشمنان واقعی زبان تو ، زبان ما و فرهنگمان می خواهند فکر کنی. باز خودت دانی.
تا یادم نرفته ززم جان زنده یاد دوستی داشتم بلوچ برای من تعریف می کرد که اول انقلاب همین دکتر ابراهیم یزدی منطقه ایشان رفته بود و برای تعدادی از ریش سفیدان از ظلم فارس زبانها در سلسله پهلوی به خلق بلوچ حرف می زد. دوست من می گفت با تعجب نگاهش کردیم و یکی امان پرسیدم مگر مردم تایباد که عین ما مرز نشین هم به ما ظلم کردند. متاسفانه یکسری از حضرات خود روشنفکر پندار حالا یا با چراغ سبز آمریکا بود یا تحت تاثیر جنبش چپ بودند با ایراندوستی از اول سر عناد داشتند. از خاطره دریا کنار حرف زدم یکی از آن کسانی که آن زمان به ما می گفت امت مسلمان چهارشنبه سوری نمی خواهد چندی پیش دیدم ریشی زده بود و تیپ غربی و مدافع سینه چاک محو واژه های فارسی از مازندران ساعتها با من و دوستی بحث کرد که تیرماسیزه ربطی به فرهنگ ایران نداره و آرش اصلا ایرانی نیست و ……. دوست تاریخ شناس من هم که خودش اصالتا مازندرانی هرچه برایش سند و مدرک آورد توجه نمی کرد آخر سر به ما گفت پان فارس!! دوست من به همان زبان گلکی پاسخش را داد. اینها را من این چند ساله دیدم سر آخر به این بنده خدا گفتم از چریک فدایی خلق به سرباز امت اسلامی و حالا هم مدافع حقوق هویت خواهی در پیری. خدا بهت عمر نوح بده یک چند تا رنگ دیگر عوض می کنی ها!!
چرا نظر من هنوز تأیید نشده است؟
و اما اینکه ززم جان بگویی با آلمانی و انگلیسی تبادل کنیم اما با فارسی یکخورده سبب نگرانی امثال من میشه و اینجاست بهتان شک می کنیم که واقعا دنبال چی هستید؟!!! مرد حسابی با فارسی که همریشه و فامیل نزدیکتر گلکی نیست نمی توانی مراوده کنی با آلمانی می خواهی انجام دهی؟!!! و از آن مثالهای بامزه ای که منبع اش فقط فیس بووکه که آی زبان ما کلی با فارسی فرق داره شبیه جنوب آلمانه. ززم جان نکنید والا به خدای محمد اینجوری کارتان بدتر از مجری شبکه تبرستانه. تخم نفاق و دشمنی را بین مردم نکارید. کاری کنید که دستکم من نه، اطرافیان خودتان به نیتتان بد بین نشه. متاسفانه دوستان می آیند ادعای فرهنگی و دلسوزی می کنند بعد نیش دار سبب ناراحتی می شوند. زبان فارسی روزگاری زبانی بود به گستردگی شبه قاره هند تا نزدیکی بلغارستان. منظورم هزار و اندی سال پیش نیست. همین 100 و اندی سال قبل . پیش از آنکه روسها از ازبکستان تا گرجستان دست به پاکسازی اش زنند و انگلیس به اردو قدرت بده و ترک اشاقی ها را حمایت کنه. یعنی ززم جان به این هویت خواهی عاشقانه نمی گن بهش کاسبکارانه می گویند!!! مگر مازندران جزیره ای جدا از ایرانه؟!!! آمدیم فردا چینی جای انگلیسی را گرفت. از چینی واژه می گیرید؟!!! این حسادت ، بخل و رشک به فارسی فقط به خودتان ضربه می زنه و نتیجه اش همان عدم همراهی مردمه.
شما نگران همراهی مردم نباش، مردم همراهی می کنند. گفتم ورود سیل آسا لغت از فارسی یا هر زبان دیگری زیان بار است و موجب مهجور شدن واژه های زیبای خودمان می شود. اما بعد، ما حتماً قصد داریم از انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و… هم کمک بگیریم البته این هم نباید موجب حذف واژگان اصیل ما بشود. در نهایت اگر چینی جای انگلیسی را گرفت از چینی هم استفاده می کنیم.
ببخشید: گفتش. به هر حال ما دنبال پاک سازی کامل از زبان فارسی نیستیم ولی واژگان زیادی باید کنار بروند مثلا چه دلیلی دارد که ما واژۀ خروس را به کار ببریم وقتی خودمان واژۀ تِلا یا تَلا را داریم؟
من با کنگلی موافقم اما باید ابتدا رسم الخطی برای زبان گلکی پیدا یا ابداع کنیم.
باید کاوش های وسیعی در حوزۀ باستان شناسی گیلان و مازندران انجام دهیم. به نظرم برخلاف جنوب ایران مثل تخت جمشید یا شهر سوخته یا شهداد در شمال ایران کار چشمگیری نشده است.
من کَنگِلی هستم و نیازی به کشتن خودم برای اثبات حرفم ندارم. در تاریخ طبرستان اثر ابن اسفندیار آملی ج1 ص113 و ج2 ص84 در مدح رستم بن علی بن شهریار آمده است: جنت عدن است گویی کشور مازندران در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان. یعنی مازندران در قرن ششم هجری سابقۀ کشور بودن را دارد. چنان که گیلان هم در برهه ای از تاریخ چنین سابقه ای دارد. در باقی موارد اگر کشور نبودند، خودمختار بودند. ضمناً مازندران و دیلم در زمان علویان هم کشور مستقلی بودند چون باج به هیچ کجا نمی دادند و سپاه مستقل داشتند.
من معتقدم که زبان گلکی را باید با خط اوستایی نوشت که شاید کامل ترین خط در جهان باشد، امّا از طرفی برخی زبان های ایرانی در گذشتۀ باستانی به خط یونانی نوشته می شدند و شاید خط زبان ما نیز یونانی بوده باشد. در این زمینه باید تحقیقات جدی باستان شناختی صورت پذیرد.
& من معتقدم که زبان گلکی را باید با خط اوستایی نوشت که شاید کامل ترین خط در جهان باشد، امّا از طرفی برخی زبان های ایرانی در گذشتۀ باستانی به خط یونانی نوشته می شدند و شاید خط زبان ما نیز یونانی بوده باشد. در این زمینه باید تحقیقات جدی باستان شناختی صورت پذیرد.
لالو جان نه تنها گلکی که فارسی هم به خط اوستایی بایستی نوشته شود چرا که با وجود تلاش نیاکان ما دبیره فارسی و دبیره عربی که هر دو از فرزندان نبطی آرامی هستند و هر دو توسط ایرانیان سر و شکل گرفته اما غرق گرفتاری هستند . خط اوستایی را تا جایی که من هم مطالعه کردم و توسط جوانهای خوب و فرهیخته ای مثل علی رضا پور داره استفاده میشه به راحتی آوا گذاری و تفکیک را هم از یغمایی تا گیلکی، فارسی، کردی، لری ، بلوچی و ….. پوشش میده. منتها دو تا مشکل هست که زمان فروغی هم بود و امروز هم سبب تردیده ۱- با این همه کتب که در ادبیات ایران داریم چه کنیم؟ قرنها فرهنگ نوشتاری و شفاهی ایران که یکی از زیباترین نوع خود در ادبیات جهانه. دیگر لالو جان این را شما بهتر از من می دانی. در ثانی عادت مردم. چرا که یادتان باشد تا مردم نخواهند هیچ حرکتی به سرانجام نمی رسه و نمی توان کسی را هم سرزنش کرد. خیلی از مشکلات دبیره فعلی در فارسی و گیلکی را بدترشو در الفبای لاتین هم داریم من به غیر از انگلیسی کمی روی آلمانی و اسپانیایی هم کار کردم . اسپانیایی که بدتر از ماست غرق استثنائاته . آلمانی به غیر از گرامر مرتب ترش اما در آوا پدر زبان آموز را در میاره. دبیره چینی را نگفتم که خود چینی ها هم بهش معما می گویند اما هم آلمان هم چین ابرقدرت اقتصادی اند و اسپانیا هم با دبیره متفاوت گرفتار مشکلات اقتصادی شبیه ما و سیاسی شبیه عراقه!! پس عقب ماندگی کشور ما همه اش به خاطر دبیره نیست.
کنگلی نمی تواند جایی از ایران جدا باشد یا کشور مستقل هم فرمانروای ایران هم باشد و جشن سده را در اصفهان برگذار کند . اگر فکر می کنی حرفت درسته حرفی نیست با دوستان دانشگاهی ام در دانشگاه تهران در رشته تاریخ یک نشست بگذاریم. شما بیا آنجا صحبت کن . بهت باز هم میگم با زحمت چیزی پیدا می کنی اما اسپهبدان که میاری خودش نشان از ریشه ایرانی مازندرانه. وگرنه کشور کشور گفتنت از پشت اینترنت آن هم زمانی که خودت می دانی اینجور افکار چه بلایی سر کشورهای اطراف ما داره آدم به شک می اندازه که دنبال چیزی هستی که قطعا فرهنگی یا ارتقای وضعیت معیشتی مردم منطقه ات نیستش.
ضمنا من نگرانی همراه مردم با شما نیستم کنگلی . انقدر عمر کردم که بدانم با این افکار که داری مردم با شما همراه نمی شوند. شما به عمد به حرفهای من توجه نمی کنی و به بیراهه می زنی این شیوه را پیشتر پان ترکها استفاده کردند ، قدیمی شده دوست عزیز!! ما کی گفتیم تلا و کرگ حذف شود نه تنها بایستی حفظ شوند که با فارسی، پشتو، کردی ، لری، بلوچی و سایر زبانهای هم خانواده تبادل واژه ای هم صورت گیرد اگر راضی نشدی با چینی!! هم تبادل واژه کنید اما این آلرژی به فارسی و حس هیتلری که چون از مدرسه وین طرد شده پس باید تیشه به ریشه فرهنگ بزنه خوب من در جریان شما می فهمم. با شما تنها نیستم به خودت نگیر ببخشید اما اکثرتان اینجوری هستید وگرنه من کل مازندران کلی تحصیل کرده ارشد به بالا می شناسم که راحت به زبان خودشان حرف می زدند. اکثرا هم استاد دانشگاه هستند یا مشاغل موثر در استان. اون حس آلرژی جریان شما را به فارسی هم ندارند بلکه به شوخی و جدی هم می گویند زبان فارسی مدیون تلاش ما مازندرانی هاست و همین شعر نویش هم با نیما شروع میشه.
آقا مسعود از شما متشکرم.
ولی این آقا ( دوستدار … ) کسی نیست که بشه باهاش با بحث به جایی رسید و وقت شما همش صرف مسایل جنجالی بی ارزش و بی سر و دم میشه.
من میدانم این آقا کی هست ولی شخصا” ندیدمش و هیچگونه آشنایی آنلاین هم با وی ندارم. این آقا نه گیلک و تالشی هست و نه دوستدارشان. ولی میدونم مشکلش چیه.
و حی کلمه علم را بکار میبره و میگه کتاب و اسناد من چیه.
در صورتیکه علم ربطی به کتاب نداره. نمیدانم چرا در گیلکی مازی کلمه چاپچی مفهوم “دروغگو” و کلمه صفحه مفهوم “دروغ چیدن” هم دارند، بگذریم اینکه “از طریق احساسات القایی، هیچوقت و هیچگونه اجازه ندادند ما بنویسیم.” میگویند یک مرزبان نامهای وجود داشت که آنهم نسخه اش از بین برده شد. میپرسی چرا؟ میگویند بخاطر هوای نمناک مازندران. آره دیگه کتابهای آقایان توی کویر هم باقی میماند ولی کتاب ما آب میشه.
البته این آقا هر وقت نیاز بشه میتونه صد نفر از کسانی که در گیلان بزرگ شدند و میتوانند به گیلکی حرف بزنند را به جای خودش بفرسته و بگه گیلک هست.
آقا مسعود ، ما اطلاعاتی را که “درمیکشیم” را هیچ فردی در دنیا نمیتونه نفی کنه مگر اینکه شما بیآیید و اطلاعات مخالفش را دربکشید. و هیچ کتاب و اسنادی نمیتونه اطلاعات درکشیده را نفی کنه. و فیروزکوهیها ی که این اطلاعات را در میکشید نه بچه اند و نه آدم معمولی. و این آقای دوستدار … خیلی خوب میدونه من چی میگویم ولی مشکل این آقا یک چیز دیگر هست، نه فارسی و خیام و فردوسی.
بگذارید کمی از اهمیت کاس در سطح جهانی بگویم :
همانطوریکه در یکی از صفحات V6rg تلویحا گفتم، کاس ما (نه کاس بزرگ یا همان چهار بر دریای کاسپین)، یعنی همین مازندران و گیلان که حتی زبان هم ندارند در 13,000 سال گذشته همیشه مهمترین کشور جهان بود و همچنان هست. بعنوان یک گیلک و یا یک فرد از مردم اصلی غرب ایران، از من چرا آن را الآن نپرسید. ولی دوستدار … خیلی خوب میدانید که منظورم چی هست.
فعلا، فقط اینرا بگویم که تمام “افراد قدرتمند” انجیل همین آدمهای زنده ی کاسی بودند. و این را ما درکشیدیم نه اینکه در جایی خوانده باشیم و برای همین در آن شکی نیست. مثالش: Mikaail
و یا در داستان تولد مسیح، مسافرت چند افراد آگاه از شرق برای دیدار نوزاد از مهمترین وقایع آن بشمار میرود. ولی آن چند تا افراد مثل Mikaail کاسی و آگاه بودند. و ما اینرا هم درکشیدیم و حتی پاپ نمیتونه نفی اش کند.
آقای دوستدار … حی دم از دانشگاه و علم میزنه. حی میگه بیا دانشگاه Chicago و Iowa و غیره. بگذریم اینکه Chicago توی ایالت Illinois هست و با Iowa خیلی فاصله داره ولی درس دادن اشعار فارسی در دانشگاه های آمریکا دلیل بر راستین بودن آن شعرا نیست.
برای مثال ، من در یک دانشگاه کانادا درس خواندم. استاد های سفید پوست دانشکده فیزیک دانشگاه ما خیلی مخ بودند. اتفاقا نام خانوادگی یکی شان “کاس” بود ولی من آنوقت 25 ساله بودم و نمیداستم کاس یک واژه قفقازی هست و معنی اش در گیلکی مازی سفید هست. اما در همان دانشکده فیزیک یک ایرانی (نه گیلک و یا ایرانی اصلی غرب ایران) و یک پاکستانی بهایی هم استاد بودند. بگذارید بگویم که یک قران هم نمی ارزیدند طوریکه اون استاد پاکستانی را دانشجویان توی کلاس هو کردند چونکه بلد نبود درس بده.
چیزی که پس از خواندن نظرات دوستان توی این صفحه به من دست می ده، رضایت هست. من یادمه حدوداً سال 1387 بود که من توی یک جمع رسمی و اجرایی در مورد لزوم تغییر نام دریای خزر به کاسپین صحبت کردم و دوستان همشهری و هم استانیم گله مند بودند که ای بابا این موضوع اصلا اهمیت ندارد و فقط بایستی بچسبیم به خلیج فارس. الان می بینم که کمیسیون امنیت ملی مجلس با دانشگاه تهران طرح مطالعاتی اجرا می کند و به نتیجه می رسد که بهتر است نام دریا همان ” کاسپین” باشد. شاید در گذشته حتی برخی می ترسیدند نام کاسپین رو مطرح کنند. اما همین دیشب خبری رو در سایت تابناک از یافتن آثار باستانی در گاوکولی اطاقور دیدم که اشاره شده بود در فاصله …کیلومتری دریای کاسپین قرار دارد یا مکاتبات درون اداری ما در گیلان به سمت عمدتاً اشاره به کاسپین دارد. حقیر در “موسسه تحقیقات دریای خزر” در ساری به کرات نام این دریا را کاسپین نامیدم و از لزوم پرهیز از نامگذاری های دیگه تاکید کردم وامروز می بینم که دوستان مازندرانی نیز نام زبان خودشون رو گلکی می نامند نه مازندرانی. شادی من نه به خاطر شعف ناشی از جدل کلامی و ذهنی بلکه ناشی از درک بهتر از ماهیت مسایل در روزگار معاصر هست. حس من مانند پدری هست که بی رابطه و دلیل فرزندش را دوست دارد، حتی اگر فرزند با او مهربان نباشد. تاریخ ایران ثابت کرده که هرگاه شمال ایران (شامل استانهای امروزی گیلان، مازندران و گلستان) بالنده و در قدرت باشد، ایران و ایرانیت نیز مقتدر و چون خورشیدی خواهد تابید. ادله برای چنین ادعایی فراوان وجود دارد و نیازی به اشاره به اون در جمع دوستان فرهیخته نیست. پس قوی بودن و قدت اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی این مناطق نه تنها، مایه نگرانی نیست که بزرگترین سرمایه و پشتوانه برای امنیت ملی است.
مسعود عزیز حالا خوب شد که مطرح کردی . یکبار در جمعی در خوابگاه اساتید دانشگاهی با چند استاد تالش و گیلک بحث می کردم اینجا عنوان کنم که چرا اسم مستعار من دوستدار تالش و گیلک است. چرا که اعتقاد دارم که تمدن ایران وحتی تمدن هندواروپایی با نیاکان این دو به خصوص تالشها شروع شده و آن چیزی که تحت عنوان مهاجرت آریاییها به ایران ، شبه قاره هند و میان رودان بوده در حقیقت مهاجرت کاسها در منطقه ای مابین آسیای صغیر تا قفقاز به سمت جنوبگان بوده. یعنی چی؟ یعنی اینکه آنچه که تحت عنوان پارس، ماد ، هیتی و زبان سانسکریت از این قبایله. مطالعات ژنتیک ، نامهای مشابه در این مناطق مثلا استان رشت در تاجیکستان ، کوه البرز در گروزنی و مکانهایی هم نام در هند تا عراق و ترکیه هم می تواند شواهدی از عرض بنده باشه. یعنی کاسهایی که در شمال غربی به سمت همدان بودند اسمشان ماد شده. کاسهایی که در مرکز و جنوب بودند پارس و سمت شرق هم سکایی و پارت. عده ای از دوستان تالشی ام که در حوزه تاریخ و باستان شناسی هم دارند مطالعه می کنند تا حد زیادی با هم همنظر هستند. اما من مسعود جان هنوز شواهد کافی با اثبات ادله ام ندارم ، بلاخره چهارتا رفرانس معتبر دانشگاهی بایستی حرف مرا تایید کنه. یا رشته ام علوم پزشکی است و زیادی بخواهم روی فرضیات ام تاکیید کنم عین مازیار به بیراهه می روم. پس مازیار من هم مثل تو اعتقاد دارم که تمدن ایران و شاید کهن تر از کارتلی ها و ارواتوها تمدن کاسهاست منتها فرقم با تو اینه که چون از فلان شاعر خوشم نمیاد بهش توهین نمی کنم. شما از خیام ، فردوسی ، حافظ یا هر کی خوشت میاد یا نمیاد به خودت مربوطه اما یکبار ببین بالا چی نوشتی کلا منکر شدی بعد میگی اینها با دانشگاه و کتاب و مرجع قابل اثبات نیست خود گویی خود خندی عجب!! با این حساب دانشگاهها را درش تخته کنیم و بنشینیم به فرمایشات خیلی علمی شما گوش بدهیم!! دیگه چی؟ من از طرز فکر یغما گلرویی و شاملو خوشم نمیاد اما اینکه بیاییم بگویم شاعر نیستند یا کلا ۲۰۰ سال دیگه یکی اینها وجود خارجی نداشتند مازیار جان منطقی و عقلانی نیست. ضمنا محض اطلاع شما فاصله بین آیووا و شیکاگو مثل رشت تا تهرانه!! اما فرمودی که من گیلک نیستم. جالبه مازیار تو ادعا می کنی فیروزکوهی هستی یا شاید سوادکوهی؟! ما هم بایستی در بست باور کنیم اما شما به راحتی می گویی فلانی گیلک نیست. کاری نداره شما خودت که مرد آمدن به میدان علمی نیستی فعلا شیر غران پشت مانیتور هستی!! و صد در صد هم گیلک مازی به قول خودت!! من اگر جناب مسعود رخصت دهند ایشان را در رشت می بینم حداقل تا چند نسل قبلم را می دانم ماله رشت هستند و نیاکانم از سمت مادری همه گیلک . البته این اوج آزاد منشی!! شما هویت خود خوانده ها را می رسانه به وقتش به دیگران نژاد پرست می گویید و به وقت دیگر می گویی ثابت کن تا هفت جد گیلکه! بعد شما با این ادبیات توهین آمیزت نسبت به مردم ایران، تهمت ایرانی نخواندن فیروزکوهی و انکار بزرگان ادب میشی دوستدار ما دوستدار نیستیم!! دوستداری فقط ماله شماست؟! راستی کدام دانشگاه کانادا درس می خواندی؟ میشه به ما هم بگی من همکاران زیادی تو کانادا دارم برام جالب شد. چه رشته ای می خواندی؟ زبان شناسی بود؟! راستی من یک فرق دیگر با تو دارم گفتی کسی نمی تواند ادعاهای شما را رد کنه یک ادعایی که پورپیرا هم کرد و این همه رد شدنش توسط دکتر لیما نعمتی ها که از همین استان ماست ندید. من اگر به طور قاطع رد نکردم چون یاد گرفتم که بر مبنای دانش آکادمیک خودم حرف بزنم اما دوستان تاریخ شناس و زبان شناس من می توانند تمام تهمتهایی که به فرهنگ و تمدن و عربها ایرانی ها را هندی خواندند و خیام و دیگر شاعران وجود ندارند رد کنند. هم علمی هم عقلی. مازیار هم من می دانم هم شما که مشکلت برار فرهنگ به قول خودت گیلک مازی نیست.
مسعود جان حالا علت دلخوری مرا از این دوستان متوجه شدی. نمی توانند بدون توهین و انکار دیگران به تمدن خویش افتخار کنند. خط به خط حرفهای ایشان را یکبار دیگر بخوان همه اش توهینه. به میلیونها ایرانی میگه شما را فلانی ها هندی خواندند! خیام و دیگران بزرگان را به راحتی انکار می کند. ایرانی آمدند فیروزکوه چه کار کردند؟! برادر این اگر توهین و تهمت نیست؟ چیست ؟ شما بگویید. وگرنه من بیشتر از شما دلم از اسم خزر که باکویی ها با ذوق خزر دنیزلی خونه. همین الان مدتی است من سرگرم بحث و جدلی بی حاصل با عده ای از هموطنان مازندرانی ام می گویند هرکی بگه کاسپین از قماش این آقایانه!! چشم به تنکابن و رامسر مازندران داره و به بقیه بی احترامی می کنند. لج کردند سر اسم دریای مازندران. والا من که حاضرم اسم این دریا کاسپین، کاسپی، مازندران، گیلان، ورکانه، هیرکانی هر چی باشه از ایران نه این خزر. داعش چه بر سر اسلام آورد. نژاد پرستها با ملی گرایی و قوم گرایی با اسامی اصیلی مانند کاسپین.
یا مسعود عزیز دقیقا به این گفته توجه کنید نابودی متن اصلی مرزبان نامه هم گردن مردمانی از ایران مرکزی گذاشتند؟ یا قیاس کویری خواندن دیگران. در اینصورت تمدن مصر که منهای نیل بیشترش کویره یا اینکاها در پرو که باز هم بیشترش کویره نباید شکل می گرفت. من با هویت طلبی قومی در چارچوب ملی اصلا مشکل ندارم که لازمه ایران نیرومند همین قوی بودن اقوامه. ایران یکدستی یعنی همان که رضاشاه می خواست نتیجه اش این شد که دو روزه برابر متفقین شکست بخوریم در حالی که قبلش زمان همان قاجاری که شیرازه مملکت از هم پاشیده بود و کشور غرق نایب کاشی ها ، اسماعیل آقا و ….. بود امثال رئیسعلی دلاوری و میرزاکوچک خان ، ستارخان و باقرخان ، بختیاری ، قشقایی و کلنل تقی خان پسیان دو روزه که ماهها و سالها ارتشهای متجاوز گر روس و انگلیس را با دست تقریبا خالی زمین گیر کرده بودند. پس اقوام که اعضای این خانه هستند بایستی نیرومند باشند. اگر خبطی کردیم و از زمان محمد علی شاه تخم لق خزر را در میان ما شایع کردند که اینجوری سهم ما را هر روز کوچکتر کنند. دوست دارم یکبار به کتابخانه مجلس سر بزنید ما زمان قاجاری تقریبا حق امان در حد قدم زدن کنار دریا بود و گاهی باری خالی کنیم. اسم خزر یعنی ادامه قرادادهای ننگین قاجاری یعنی اینکه به جای اینکه سهم شوروی بین بچه هایش تقسیم بشه سهم ایران کم و کم تر میشه. حالا این خبط را کردیم و بایستی به نام کاسپین برگردد چرا که کاسپین فقط یک نام نیست اونها که در ایران مامور خزر سازی هستند !! این را خوب می دانند خوب این بهانه ای میشه که بگویم بی خیال نام خلیج فارس بشویم؟ بشویم اول نام بعد جزایر بعد هرمز تا خود لارستان را باید تقدیم اربابان شیوخ کنیم! ای کاش هویت گران قومی راه درست را پیدا کنند ای کاش به جای بیراهه زدن و اینجوری که مازیار چپ و راست به میلیونها نفر بی احترامی می کنه لابد به بهانه صدا و سیما و چهار تا جوک که دست ما هم نیست!! از حاشیه رفتن خسته نشدند؟! یا اصلا هدف همین حاشیه رفتنهاست به خدا من نمی خواهم به مازیار و مازیارها گیر دهم وگرنه سر تا پای تفکرش با بی احترامی نه به من که به میلیونها نفره. به علمه. به دانشگاه است.
فاصله بین آیووا و شیکاگو ۵۰۸ کیلومتره با یک تویوتا کمری مدل ۲۰۱۰ که البته با پولش تو ایران میشه یک مدل بالاتر از سمند خرید با احتساب استراحت در جاده ۴ ساعت و نیم راهه عین رشت تا تهران چرا که یک بخشی از جاده رشت تا تهران کوهستانی نمیشه سریع تر رفت و با وجود اینکه راه رشت تا تهران ۱۰۰ و اندی کیلومتر نزدیک تره با احتساب ترافیک همیشگی تا کرج و یا بین کرج تا تهران و کوهستانی بودن بخشی از جاده تقریبا از نظر زمانی یکسان هستند. دوست عزیز ما به خودش زحمت نمیده جغرافیا را چک کنه. بعد میگه با هم خیلی فاصله دارند!! بعد این آدمها دوستدار فرهنگ قومی هستند ما دشمن!! دوره آخر زمانه یا مفاهیم همه بر عکس شده خدا عالمه.
درست است که زبان فارسی نمی تواند خط خودش را عوض کند چون گنجینۀ متون نوشتاری فارسی به این خط فارسی ـ عربی هست و این موجب بیگانگی جوانان با آن گنجینه می شود، اما برای زبان گلکی همچین مشکلی متصور نیست و به راحتی می توان خط نویی را برای آن در نظر گرفت که کاوش های باستان شناختی باید به ما کمک کند که آیا خط یونانی را برگزینیم یا خط اوستایی را.
دوستدار تالش و گیلک! شما گفته اید: «کنگلی نمی تواند جایی از ایران جدا باشد» که سخن تان بی معناست. شاید منظورتان این باشد که مازندران و گیلان نمی تواند جایی جدا از ایران باشد. به هر حال در دورۀ مورد بحث شما و کنگلی جدا بودن یا نبودن از ایران موضوعیت ندارد چون به لحاظ سیاسی کشوری به نام ایران وجود خارجی نداشت که مازندران بخواهد جزئی از آن باشد یا نباشد. ما پس از اسلام تا حملۀ مغول شاید فرهنگ ایرانی داشته باشیم اما کشور ایران نداریم و کشور خلافت اسلامی داریم که مازندران و رویان و دیلم در دورۀ علویان آمل جزو کشور خلافت عباسی و زیر نظر بغداد نبودند و کشور مستقل طبرستان بودند. در قرن ششم هم اسپهبدان باوندی یا کشور بودند یا دست کم خودمختار بودند.
من کاملاً با zezem موافقم، به علاوه من کاری ندارم که مازندران ریشۀ ایرانی دارد یا نه چنان که در تاریخ طبرستان نقل شده که شعرا دربارۀ همین رستم بن علی بن شهریار گفته اند: این دو خر که دارنه شاه ایرون یکی بزین نیکه یکی به پالون. بنابرین خودش را شاه ایران می دانست. اما کشور مستقلی بودند چنان که شاعر گفته: جنّت عدن است گویی کشور مازندران در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان. در باقی موارد هم خودمختار بوده اند. دربارۀ علویان هم خواندن نظر zezem و مرور تاریخ طبرستان ابن اسفندیار آملی کفایت می کند. اما دربارۀ همراهی مردم شما بدان که ما به عون الله تعالی موفق می شویم و فرهنگ و تمدن گلک و گیلک و تالش را احیاء می کنیم. ضمناً شما که دیگران را از توهین بر حذر می داری خودت به من توهین کردی و مرا با پان ترک ها مقایسه کردی.
اینکه کنگلی و ززم جان شما کشور ایران وجود خارجی نداشت را خوب بیارید دانشگاه بحث کنیم. چرا که ما در تحقیق در مورد هر موضوعی روی دو چیز استناد می کنیم تعدد منابع و صحت منابع که هر دوی اینها خلاف حرف شما دو نفر!! را ثابت می کنه. وگرنه در دوره های تاریخی این ملوک الطوایفی خیلی شدید ترش هم در چین بوده هم ایتالیا . هم در ایتالیا قبایل از فرانکها و به دنبالش خانواده هاپسبورگ ادعای روم مقدس را می کردند هم مغولها بعد از مدتی حکومت بر ایران دوباره از نام کهن ترش ایران استفاده نمودند یا غزنویان بعد از چند قرن حکمرانی بر ایران بر بچه هایشان نامهایی مانند بهرام می گذاشتند و خود را به اشتباه عمدی! از نسل افراسیاب می دانستند. بر خلاف ادعای شما این خودمختاری نبوده بلکه به علت خلا قدرت مرکزی ایالات ایران در یک هرج و مرج سیاسی بودند و صد البته به جای ادعای استقلال هر کدام در پی بسط قدرت خود و اینکه همان مرکزیت سیاسی شوند. خودت هم ناخواسته داری حرف مرا تایید می کنی میگی فرمانروای مازندران خود را شاه ایران می دانست!! می بینی پس این جزایر ملوک الطوایفی به جای تشکیل کشور جدا یا به جای مناطق فدرال در پی اتحاد عین آلمان یا آمریکا در پی بسط بودند. چرا بسط؟ چون اندیشه ایرانشهری در قلب و روح میلیونها نفر ایرانی جاری است چه خوشتان بیایید یا نه. و دوستان !! یا دوست جوان من تاریخ به میل من و تو نه نوشته میشه نه تفسیر میشه. این بایاسی که در خوانش تاریخ دارید یکی از نقاط پاشنه آشیل شماست . چرا که می دانید در بهترین حالت وضعیت مثل سلیمی نمین و استاد روح الله آجدانی محقق سترگ ایرانی زاده مازندران بر سر شما می آیید تازه سلیمی نمین خیلی بیشتر از شما مطالعه کرده و بلاخره چهارتا مثل سید جواد میری در آستینش دارد. شما چی دوستان !! یا دوست من. با قلبی پر از نفرت با بایاسی که رفتید چهارخط به زور پیدا کردید که آخر سرش هم باز می رسید سر حرف من. در مورد فرهنگ تالش عزیز و گیلک و گلک و همراهی مردم. مردم با کسی همراه می شوند که حب و بغضش را وارد عرصه فرهنگ و زبان نکند. لذا می بینی کسی مانند دکتر عبدلی در میان تالشها و باقی اقوام ایرانی فردی محبوب است و تلاشهایش ستوده می شود. یا دکتر جمشیدی که من شخصا به ایشان ارادت دارم. گیلکی و گلکی هم همینطور افرادی که بدون حاشیه روی ، توهین به این و آن و عدم گسل سازی و عدم انکار ریشه ایرانی و ایرانی بودن همه اقوام پیش می روند موفق می شوند. حتی بدون امکانات خاص. مردم همراهشان می شوند. اما اگر بخواهی به بهانه هویت زبانی و فرهنگی ات کار دیگری انجام دهی به راحتی طردت می کنند. من نه. شما نگاهی به حال خود کنید و نظر مردم نسبت به خودتان. می دانی با همه ایرانستیزی داخلی و خارجی ما یک ملت هستیم و با هر خون سیاووش ، بابک ، مازیار و موتا باز هم سیاووش، مردآویج و پسران آل بوییه ایی بر خواهند خواست در این بلاهای متاسفانه طبیعی دیدید. مردم را دیدید؟ دوستان! من یا دوست من بهتره نگاه مردم را در یابید. به قول شهریار همدلی از همزبانی بهتر و مهم تره و نظامی گنجوی هم چه زیبا میگه که از دوست داشتن ایران خجل نیستیم. من نه شما را که خط فکری ات را پان ترکی خواندم. از من نه؟ از جوانان فهیم مازندانی بپرس و بگو که ادعایت احیا فرهنگه اما سنگ برداشتی به دیگران به تاریخ و به نام مقدس ایران پرتاپ می کنی ببین اونها بهت چی میگن. دوستان! یا دوست من شما جای گیلک و گلک ترک یا به قول خودشان تورک بگذار دیگر فرقی با سایتهای باکویی دوست ندارد. بعد هم شما که به خودت اجازه میدی به میلیونها نفر به خون شهدای مازندرانی به تاریخ یک مملکت به دستاورد هزاران دانشمند از سر تا سر گیتی توهین کنی این اجازه را به من میدی که بهت من هم حرفها بزنم. اگر کار تو توهین نیست کار من هم توهین نیست!!
در مورد اسپهبدان باوندی می توانیم از نواده اشان دکتر باوند بپرسیم هم نسبتشان از من و شما به آن خاندان نزدیکتره هم در زمینه تاریخ صاحب نظرتر هستند.
یک حرکت زیبا که من این چند روزه دیدم اجرای جناب فکر آزاد و بهرام کریمی در مراسم جمع آوری پول و کمکهای مردمی برای زلزله زدگان کرمانشاه بود. این یعنی تاکیید خواسته یا ناخواسته بر یکی بودن ریشه همه مردم ایران. سیستم اداره ممکلت نقص داره؟ محرومیتها بیداد می کنه؟ خیلی مناطق از توسعه محروم شدند؟ دل من ایرانی ورای زبان و تبارم از تلویزون و برنامه سازان رسانه تصویری و نوشتاری شکسته و از فرهنگ مازندران تا گیلان ، لر و ترک زبان و ….. تا شاهنامه و نام کوروش به مسخره گرفته می شود؟ روز ۷ آبان به بهانه حضور گروهی اندک مساله دار که انگار با بی بی سی و بعضی ایرانستیزان داخلی هماهنگ بودند امثال محدود میشه و یک نفر با علامت بوزقورد جلوی مقبره خالی دهن کجی می کنه؟ جریانات قوم گرا آزادند و حتی شعبه می زنند؟ اما پاسخ مردم ایران اینه؟ جاده ها را از عشقشان بند می آورند مهم نیست گیلک باشی به عشق مردم ایرانت برنامه گیلکی اجرا می کنی . یک اردبیلی با غیرت خودش میره به کمک. بهرام رادان به جای تبلیغ نوین چرم میره کمک. خانم کلباسی به جای کودکان هند میره کمک کودکان کرمانشاه. فرش ایرانی دوستان من اینه. محو زبان و فرهنگ گیلکی، تالشی، گلکی، کردی، لری ، ترکی ، بلوچی، عربی و ….. همانقدر جاهلانه است و غیر ممکن که فرش یک رنگ بشه. فرش یک رنگ مگر داریم؟ زیبایی فرش به تنوع رنگ و نقش و نگارشه. اما پشت فرش پر از گره است . گره هایی که سبب شده تار و پودش سفت به هم بچسبه. گره هایی که سبب شده فرش پازیرک چند هزار سال هنوز پابرجاست. از بی بی سی تا صدای آمریکا و اسرائیل و ….. تا اینها که داخل و هر روز رنگ عوض می کنند ، هر روز بهانه، هر روز یک داستان، توانستند؟ تو جاده های پر ترافیک به سمت کرمانشاه در جایی که گیلکی بهرام کریمی و … رنگشان را پیدا می کنند. آخرین حرف بابک ، آرزوی بابک و مازیار با وجود همه خیانت افشین. آرزوی مردآویج برای ایران با صدای بلند فریاد زده میشه. دوستان!! دوست من نمی شنوید . دستتان را از گوشتان بردارید چون امروز بهتر از فرداست برای شنیدن.
لالو جان زبان منطقه شما همریشه ، هم خون و دارای پیوندهای ناگسستنی با زبان باقی مردم ایرانه. جزیره ای جدا که نیستید؟! بسیاری از نام آوران فرهنگ و ادب ایرانی مازندرانی یا گیلانی اند. دیگر تو خودت دانشگاه بودی .منظور مرا می گیری من با یک راه حل کلی اما زمانبر موافقم یعنی اینکه یا این دبیره فعلی را با استفاده از دبیره اوستایی و یا حتی یونانی اصلاح کنیم که پیشتر در چند قرن اول اسلامی این کار صورت گرفت اما بعدش فقط سراغ زیباشناسی رفتند و یا اینکه دبیره اوستایی را به تدریج برای همه ایران رایج سازیم. ما نه می توانیم مانند ترکیه به بهانه نوسازی فرهنگ آن کار را کنیم چون تعداد منابع بالاست و البته خودت هم می دانی که مازندرانی و گیلانی سهم گسترده ای در آن منابع دارند و در ثانی همان حرکت یکهویی آتاتورک را امروز به شدت نقد می کنند. اگر دبیره فعلی اصلاح شد که شد ، اگر نشد به تدریج. با ترجمه همه منابع فرهنگ و ادب ایرانی. با الزام یادگیری خط عربی. چون عربی زبان دین ما هم هست و دین ما بخشی از هویتمانه. طوری در هم تنیده شده که برای اپرای رستم و سهراب ناخوداگاه دسته های عزاداری حسینی توسط هموطن ارمنی امان استفاده میشه یا همین میناسیان عزیز در رشت کلی خرج شبهای عاشورا و تاسوعا و احیاء می نمود. چه نیک چه بد آنچه از نیاکان ما در هر گوشه ایران یا حتی خارج از آن در مرزهای فرهنگی ایران مانده ماله همه ماست انکار آن یا تلاش برای گسل سازی راه به جایی نمی بری و این را فکر کنم در این چندساله خودت خوب دریافتی.
در رابطه با الفبای خودمان که Kangely و Zezem عنوان کردند، چند ماه قبل توی V6rg بحث مفصلی شده بود که یکی از پیشنهادات الفبای اوستایی بود. ولی من گفتم که آینده ای برایش وجود ندارد. چرا؟ من بخوبی یادم هست که در سالهای دبیرستانی ام در یک کتاب خواندم که زرتشت اهل مناطق اطراف دریای آرال بود. چند سالی گذشت و در یک کتاب دیگر ایرانی خواندم که زرتشت اهل مناطق آذربایجان ایران بود. بعدها، با “درکشیدن” اطلاعات در موردش، دیدیم که زرتشت اصلا دروغگو بود و مذهبش هم ساختگی بود و برخلاف ادعای ایرانیها، اهل مناطق نزدیک پاکستان (یعنی استان سیستان و بلوچستان امروزه) بود و از دشمنان ما بود. وضع اخلاقی اش هم خراب بود و شما میتوانید صحت اینرا “دربکشید” چراکه اینگونه اطلاعات را شما نمیتوانید در جایی یا در کتابهای تاریخ ایران بخوانید.
ما توی زبان نیستیم چونکه وقتش را نداریم. وگرنه من خیلی دوست داشتم کلمات کاسی که هنوز در گیلکی مازندران و گیلان وجود دارند را پیدا میکردیم.
ولی از آنجا که کسانی هستند که میآیند توی ورگ و میخواهند در این مورد پژوهشی انجام دهند و بعضی اوقات مسئله الفبا را هم عنوان میکنند، خواستم نظر شخصی خودم را ذکر کنم :
حروف باید هم آسان، هم زیبا، و هم برای نوشتن روان باشند. همچنین باید ریشه اروپایی داشته باشند. ولی باید توسط کاسیان ساخته شده باشند وگرنه به دل نمیچسبند و برای همین نمیشه خود حروف اروپایی را کپی کرد. با وجود این از یکی دوتاشان نمیشه پرهیز کرد. مثلا از آنجا که دایره از کاملترین اشکال هندسی بشمار میره، حرف o را باید در الفبا داشت.
ولی مشکل این هست که هر حرف ساده و روان و زیبا و اروپایی واری که من برای خودم درست کردم توی Windows وجود داشت. توی کامپیوترتان اگر شما فقط بروید توی این App متوجه میشوید:
C:\windows\system32\charmap.exe
مثلا بخاطر اهمیت کشاورزی، اولین حرف را شبیه داس ساختم و آن را هم در Windows پیدا کردم.
همانطوریکه ذکر کردم من توی زبان نیستم ولی هشت سالی میشه که در یک website مجانی یک subdomain داشتم که در آن زمانها و ضمایر گلکی را به حروف اروپایی توضیح داده بودم. ولی مدتی هست که آن صفحات را پایین آوردم که دو الفبایی اش کنم: یکی به الفبای اروپایی و دیگری به الفبایی که ساختم.
بهر حال برای خودم تمام حروف را در Windows ساختم و دارم آن صفحات قبلی ام را دوباره به آهستگی میسازم چونکه با وجود اهمیت زبان من واقعا برایش وقت ندارم.
ولی حالا که اینجا مطالب الفبای خودمان دوباره به پیش کشیده شد، من میخواهم نظرها را بدانم و حروف واحدی بسازیم. ولی اگر اینبار هم به نتیجه واحدی نرسیم، من از همان الفبایی که خودم ساختم استفاده میکنم.
مسعود جان نظرت را به تراوشات ذهنی و مودبانه!! مازیار جلب می کنم ” زرتشت اهل مناطق اطراف دریای آرال بود. چند سالی گذشت و در یک کتاب دیگر ایرانی خواندم که زرتشت اهل مناطق آذربایجان ایران بود. بعدها، با “درکشیدن” اطلاعات در موردش، دیدیم که زرتشت اصلا دروغگو بود و مذهبش هم ساختگی بود و برخلاف ادعای ایرانیها، اهل مناطق نزدیک پاکستان (یعنی استان سیستان و بلوچستان امروزه) بود و از دشمنان ما بود. وضع اخلاقی اش هم خراب بود و شما میتوانید صحت اینرا “دربکشید” چراکه اینگونه اطلاعات را شما نمیتوانید در جایی یا در کتابهای تاریخ ایران بخوانید”
و اما شما مازیار الحق که مصداق آیه شریفه “وَ عِبَادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً” هستی متاسفانه هموطن ما!!! باور دارم و ای کاش هرگز اهل هیچ خطه سبز دیار ایرانم نباشی که حیف است در دیار عزیزمان اشخاصی چون شما با این ادبیات ناپسند که چپ و راست به دیگران فقط توهین می کنند. خواستم بهت بگویم که اولاً زرتشت اهل هر کجای فلات ایران زمین باشد چه ربطی به موضوع دارد. یا با این چهارتا وبلاگ بی آبرو به پیامبر ایرانی که هم پیروانش در کتاب آسمانی قرآن مورد احترام هستند و هم در قانون اساسی کشورمان مگر می توانی اینطور خطاب کنی؟!!! یا مگر وندیداد الحاقی به اوستا که تازه ادعای نفرین کردن مردم خطه شمالش هم مورد تردید است را می توان به زرتشت نسبت داد؟!! خواستم بهت بگویم میتراییسم خاص مردم ما نبوده در همه جای ایران طرفدار داشته و حتی در شاهنامه نبرد رستم میتراییسم و اسفندیار زرتشتی بوده . به غیر از گیلان و مازندران از مراغه تا کاشان و حتی نیریز میتراییسم نفوذ داشته. خواستم بهت بگویم اگر به برخورد باشد که با صاحبان خط لاتین یعنی انگلیس و روس که بیشتر سابقه دشمنی بوده. اما راستش به قول خودت بحث با تو فایده نداره. به همان سلام پایانی به تو بسنده می کنم و از طرف شما بابت این نظر غیر مودبانه ات از هموطنان زرتشتی ام از دوست خوبم دکتر افشین نامدار عذرخواهی می کنم. شما تاوان سختی بابت این طرز عدم مزه مزه کردن و سطحی مطالعه کردنت خواهی داد و من راستش از سقوطت در چاه بی محلی و برخورد صلبی مردم ناراحت نیستم چون عمدا خودت را به خواب زدی. یا حق.
دوستان از جمله ورگ گرامی لطفا استنادات مازیار در اینترنت جستجو کنید به چهارتا وبلاگ بی آبرو و غیر علمی می رسید. زبان قاصر است از بحث با کسانی که متاسفانه راه پورپیرا را می روند.
اگر رستم آید به مازندران/ سرش را بکوبم به گرز گران.
من گفتم:
“درست است که زبان فارسی نمی تواند خط خودش را عوض کند چون گنجینۀ متون نوشتاری فارسی به این خط فارسی ـ عربی هست و این موجب بیگانگی جوانان با آن گنجینه می شود، اما برای زبان گلکی همچین مشکلی متصور نیست و به راحتی می توان خط نویی را برای آن در نظر گرفت که کاوش های باستان شناختی باید به ما کمک کند که آیا خط یونانی را برگزینیم یا خط اوستایی را.”
یعنی زبان فارسی نیازی ندارد و نباید دبیره اش تغییر کند اما برای زبان گلکی دبیره ای لازم است که تمام واج های آن را نشان بدهد. الآن دبیرۀ فارسی 6 واج از زبان گلکی را نمی تواند نشان دهد. ما تازه اوّل راه هستیم و از این بابت مشکلی پیش نمی آید. هیچ اشکالی ندارد که ما زبان فارسی را با دبیرۀ فارسی ـ عربی فرا بگیریم و زبان های بومی را با دبیرۀ بومی. یعنی زبان فارسی با خط فارسی و زبان گلکی با خط گلکی. در دورۀ هخامنشیان هم زبان های مختلف آرامی و بابلی و ایلامی و پارسی و یونانی با دبیره های متفاوتی نوشته می شدند. خط گلکی نیز می تواند برای نوشتن زبان گلکی گیلان و مازندران به کار رود و خط تالشی برای زبان تالشی و…
ما کی گفتیم کشوری به نام ایران وجود نداشت؟؟ در دورۀ هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و مغول ها کشور ایران وجود داشت (هر چند تورج دریایی مورخ شهیر می گوید نام ایران از زمان ساسانیان معنای کشور گرفت) اما در دورۀ میان فتح ایران توسط اعراب و ایلخانان به لحاظ سیاسی کشوری به نام ایران وجود نداشت. شما بگویید کدام حکومت کشور ایران بود؟ سامانیان و غزنویان؟ یا خوارزمشاهیان و…؟ همه ذیل کشور خلافت اسلامی تعریف می شوند. فرهنگ ایرانی داشته ایم اما کشور ایران نداشته ایم و علویان آمل هم کشور بودند که آرزوی فتح کل خلافت را داشته اند اگر علویان مثل آل بویه موفق می شدند آن وقت شما بگو کشور ایران بودند اما این ها در نوبت اول حکومت شان که قریب 50 سال به طول انجامید فقط حاکم دیلم و رویان و مازندران بودند و کشور طبرستان بودند اگر نبودند، شما بگو جزو کدام کشور بودند؟ اگر تبرستان در دورۀ مورد بحث استانی از استان های یک کشور دیگر بود پس چرا باج به هیچ کس نمی داد و سپاهی مستقل داشت؟ ضمناً ما چه توهینی به میلیون ها ایرانی کردیم؟ ما خودمان هم ایرانی هستیم.
دکتر آریوشاهین جعفری!! حکومت های آل باوند و پادوسبانان به ترتیب قریب به 700 سال و 1000 سال حکومت کردند، آیا در تمام این سالها در کشور ایران هرج و مرج سیاسی وجود داشت که شما می گویی خودمختار نبودند و از خلاء قدرت استفاده می کردند؟؟ ضمناً شما یک بار تاریخ طبرستان ابن اسنفدیار آملی را بخوان که در مورد علویان و آل باوند اطلاعات درست دستت بیاید. من شعری آوردم که شاعر شاه غازی رستم بن علی بن شهریار را شاه ایران خوانده بود یعنی ریشۀ ایرانی دارد نه این که در آن زمان کشور نبود. چنان که گفتم در دو جای کتاب مذکور آمده: جنّت عدن است گویی کشور مازندران/ در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان.
جناب دکتر آریو شاهین جعفری اگر نگاهی به کارهای مهندس درویش علی کولاییان بیاندازند خواهند دید که مازندران همانند ارمنستان در دوره باستان خودمختار بوده است. اگر رستم آید به مازندران/ سرش را بکوبم به گرز گران.
خوب خدا را شکر که من بدون ترس نام مستعارم را طوری انتخاب کردم که نام واقعی ام و تحصیلاتم مشخصه. اژقه ، کنگلی و ززم شما؟ ببخشید شما؟ چرا نمی آیید در دانشگاه بحث کنیم؟ گفتم پیشتر جناب مسعود. مرا خوب می شناسید چرا که ترسی ندارم و بارها هم گفتم آماده ام با حضور دوستان تاریخ شناسم مطالب را به بوته آزمایش بگذاریم سالهاست که از شما دوستان دعوت کردم اما نمی آیید می دانید چرا؟ چون خودتان هم می دانید گزینشی مطالعه می کنید وگرنه نه از من از کسی که یک ترم در دوره کارشناسی ارشد تاریخ گذارنده سئوال کنید به شمل خواهد گفت ۱- مگر از روز ازل نام کشور چین بدین نام بوده است ، اتریش همین نام فعلی را داشته ؟ این در تمام دنیا مرسوم بوده که به جای نام کشورها از نام سلسله های حاکم استفاده می کردند. مینگ ، تانگ ، هاپسبورگ را به گوش اتان نخورده؟ اگر نخورده بروید حتما مطالعه کنید. ۲- آلمان فعلی از دل پروس می آید. اهل مطالعه!! پایتختش کجا بوده ؟ شهری که امروز بهش کالینگراد می گویند و جزئی از روسیه فعلی است! خوب با این حساب منکر پروس شویم یا منکر بخشی از تاریخ آلمان. ۳- ریشه خانواده هاپسبورگ از یکی از کانتونهای آلمانی زبان سوئیسه. الان سوئیس جزئی از اتریشه یا اتریش جزئی از کشور سوئیس ؟ اگر یکبار کتاب تاریخ اروپا را ورق بزنید هاپسبورگها را تا ۹۰ درصد از تاریخ اتریش می دانند. نه در ایران نه هیچ کجای جهان تاریخش از اول به این صورت نبوده که یک کشوری در صلح و آرامش باشه. جنگ بوده، نزاعهای خانوادگی ، نزاعهای قومی ، حمله و اشغال توسط همسایگان. همین تاریخ روسیه ، مسکو تا سالها خود مختاری اش را با دادن باج گاهی مقاومت گاهی سیاست از مغولها کسب کرده بود. حالا چی کار کنیم؟ بگوییم مسکو چون یک زمانی خارج از مجموعه مغولی روسیه بوده پس کشوری مستقل بوده؟! خودتان از این منطق اتان خنده اتان نمی گیرد؟ تمامی این خانواده ها که گفتید به خصوص آل باوند نسب خود را به دوران ساسانی می دانستند. اما از آرامش گفتید؟ یاد نزاعهای بی پایان خانواده مرعشی و دیگر اولاد سادات در مازندران افتادم. واقعا عجب صلح و صفایی بود!! اگر آمدید دانشگاه در موردش حتما بحث کنید. جناب مهندس درویشعلی کولاییان فصل الخطاب نیستند متاسفانه کتابشان را برای چاپ به داوری دانشگاه نسپردند. می دانید داوری دانشگاه یعنی چی؟ ابوالفضل جان یا بگذار همان اسامی مستعارتان!! به کار ببرم دیگر چند ساله گذشته دست از شیطنت بردارید ، بزرگ شوید!! بگذریم داوری دانشگاه یعنی اینکه مو را از ماست چهارتا مثل روزبه زرین کوب بکشند تلزه از یک استاد دانشگاه هند بخواهند که ادعاهای ایشان را بررسی کنند. تا جایی که خبر دارم هنوز این کار را نکردند به هر حال خود ایشان هم اذعان کردند که مازندرانی که در زمان ساسانیان دوباره به ایران وصل شد در زمان پیشدادیان پایتخت ایران بوده. به واژه دوباره دقت کنید. این مساله در تاریخ همه جا رخ داده. یک زمانی فلورانس در اشغال فرانسوی ها بود یا تا سالها کشور ایتالیای فعلی پاره پاره و ملوک الطوایفی بود تا اینکه به همت گاریبالدی یک پارچه شد و ایتالیا خودش را وارث روم می دانه. نام ایران ، نام چین و دیگر نامهای کهن بارها دست به دست شدند ، تغییر مرز جغرافیایی دادند. اما خودتان را بکشید نه در ایران نه خارج ایران نمی توانید بگویید چون یک دوره های فترتهایی پیش می آید پس وجود ندارند یا وجود داشتند بعدش به ما چه. باز هم در پایان ببخشید شما؟! من که راحت لینک دسترسی به خودم را گذاشتم شما هم می توانید؟!
مسعود عزیز علت عتاب بنده به این جوانان به خاطر همین رفتارهاست که می بینید.
در مورد این مطلب هم که مازندران فعلی آیا همین مازندران هست انقدر بحث شده که توصیه می کنم حتما مطالعه کنید. راستی روسی را خوب یاد گرفتید؟!
لالو جان اولا خط دبیره یونانی هم مانند دبیره فعلی فارسی و عربی از اعقاب خط آرامی است. شما با دبیره فعلی نه تنها گلکی که فارسی هم مشکل داری. اما مگر دبیره لاتین خالی از خطاست. می توانم برایت هزاران مثال هم از انگلیسی هم اسپانیایی و آلمانی بیارم که با وجود دست بردن در لاتین باز هم کلی مصیبت برای بعضی واژه هایشان دارند. استثناتات اینجور مواقع توسط زبان شناسها ایجاد میشه و سعی می کنند از کودکی آنرا آموزش دهند. من با رفروم در دبیره ایرانی موافقم نه اینکه هر زبانی برای خودش حرکت کنه. متاسفانه زمان هخامنشیان نیست . ای کاش بود. اما می دانیم با حمله اعراب نیاکان ما اجبارا به سمت یک زبان واحد برای ارتباط رفتیم با آن حافظه تاریخی پیدا کردیم. حالا ایالات گیلان و مازندران با تاخیر به این پروسه پیوستند و حتی خودشان در آن پیشرو شدند. ببین دوست من احساس ملیت با تغییر خط جغرافیایی تغییر نمی کنه. این هم چیزی نیست که دست من و شما باشه. به جای فکر جدا، دبیره جدا فکر این باش که کل ایران و همه زبانها اعم از فارسی، کردی ، لری و …. بهت تاسی کنند.
لالو جان اولا خط دبیره یونانی هم مانند دبیره فعلی فارسی و عربی از اعقاب خط آرامی است. شما با دبیره فعلی نه تنها گلکی که فارسی هم مشکل داری. اما مگر دبیره لاتین خالی از خطاست. می توانم برایت هزاران مثال هم از انگلیسی هم اسپانیایی و آلمانی بیارم که با وجود دست بردن در لاتین باز هم کلی مصیبت برای بعضی واژه هایشان دارند. استثناتات اینجور مواقع توسط زبان شناسها ایجاد میشه و سعی می کنند از کودکی آنرا آموزش دهند. من با رفروم در دبیره ایرانی موافقم نه اینکه هر زبانی برای خودش حرکت کنه. متاسفانه زمان هخامنشیان نیست . ای کاش بود. اما می دانیم با حمله اعراب نیاکان ما اجبارا به سمت یک زبان واحد برای ارتباط رفتند با آن حافظه تاریخی پیدا کردیم. حالا ایالات گیلان و مازندران با تاخیر به این پروسه پیوستند و حتی خودشان در آن پیشرو شدند. ببین دوست من احساس ملیت با تغییر خط جغرافیایی تغییر نمی کنه. این هم چیزی نیست که دست من و شما باشه. به جای فکر جدا، دبیره جدا فکر این باش که کل ایران و همه زبانها اعم از فارسی، کردی ، لری و …. بهت تاسی کنند.
از نظر من چنان که زبان های مختلف در ایران داریم فکرهای مختلف و خط های مختلف هم می توانیم داشته باشیم و هیچ مشکلی ایجاد نمی کند.
دوستدار تالش و گیلک ما مطالعه مان را کرده ایم شما بروید شاهنامه را یک بار بخوانید تا متوجه شوید مازندران شاهنامه همین مازندران فعلی است یا نه. ضمناً من نمی دانم منظورتان از یاد گرفتن زبان روسی چیست؟ ما رو عوضی گرفتی.
جناب دوستدار تالش و گیلک ما مطالعه مان را کرده ایم شما بروید شاهنامه را یک بار بخوانید تا متوجه شوید مازندران شاهنامه همین مازندران فعلی است یا نه. ضمناً من نمی دانم منظورتان از یاد گرفتن زبان روسی چیست؟ ما رو عوضی گرفتی.
من یک سوال می پرسم:
وقتی از حفاظت محیط زیست صحبت می شود، تا چه اندازه، ابعاد، اندام و تکامل می توانیم خواهان حفاظت موجودات زنده باشیم؟ آیا می توانیم به همان حد که نگران انقراض یوز ایرانی هستیم، نگران انقراض مثلا یک گونه از بیدهای بزرگ جنگلی که گونه ای از آفتهای جنگلی هستند باشیم یا گونه ای از ماهی های ریز زیست بومهای آبی که خوراک موجودات بزرگتری مثلاً راسوی تحت حمایت هستند؟ یا آیا می توان از حمایت از کرم های خاکی جنگلی نیز صحبت کرد؟
در بحث حمایت از هویت های بومی و عدم تعدی به یکپارچگی ملی، میهنی تا چه حد می توان جلو رفت؟ زیر سوال بردن خط هزار سالی فارسی؟ زیر سوال بردن فریدون در برابر ضحاک؟ زیر سوال بردن فردوسی در نکوهش ورنه و مازندران؟ و ….
درویش علی کولاییان از یازده سال پیش کتاب هایش را یکی یکی نوشته، چرا از او دعوت نکردید و نمی کنید که به دانشگاه بیاید؟ آن وقت از ما می خواهید به دانشگاه بیاییم؟ ضمناً ابوالفضل کیست؟ خودتان هر اسمی برای ما می گذارید؟ در ثانی درویش علی کولاییان در کتاب هایش تشریح کرده که با چه جنایت و کشتاری مازندران دوباره به ساسانیان ملحق شده. ثالثاً آیا مرحوم دکتر منوچهر ستوده یا مرحوم دکتر ابراهیم باستانی پاریزی که هر دو مؤید کارهای درویش علی کولاییان بودند فصل الخطاب محسوب نمی شوند؟
دوستدار تالش و گیلک شما دارید تاریخ را انکار می کنید، آیا کشور خلافت اسلامی وجود داشت یا نداشت؟ آیا سرزمین های مفتوحه به دست مسلمانان عرب از جمله ایران جزو کشور خلافت اسلامی بودند یا نبودند؟ می بینیم از سامانیان تا غزنویان همه جزو کشور خلافت اسلامی بودند. اما علویان طبرستان جزو کشور خلافت اسلامی نبودند و خطبه به نام بنی عباس نمی خواندند آنها استانی از هیچ کشور دیگری نبودند. ضمناً شما بفرمایید چرا دوبار در تاریخ ابن اسفندیار آمده: جنّت عدن است گویی کشور مازندران/ در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان؟
مسعود عزیز همین است علت دلخوری من هم از این جوانها هم همینه چون حرف و عملشان یکی نیست اما شما دو نفر!! ززم و کنگلی اولا من کی منکر خلافت اسلامی شدم و حتی هم گفتم به قول مینورسکی همین مقاومت در مردم گیلان و مازندران ایرانشهری را حفظ نمود. اما خطبه خواندن یعنی اینکه دولتهای سامانی و غرنوی حامل بخشی از ایرانشهری نبودند؟ شاهان انگلیس تا زمانی پدر الیزابت اول بنا به مصاح سیاسی مجبور شد از یوغ پاپ بیرون بیاد تابع کلیسای واتیکان بودند. از شماها می پرسم انگلیس قبلش مستقل نبود یا چون مدتی در امپراتوری روم بود پس ملیتش نابود شد. این ۱ و اما ۲ من حاضرم شاهنامه را با هم بخوانیم من که خدا را شکر شغل ، درسم و اسم و رسمم معلومه شماها چی؟ ریگی به کفش اتان نیست از چی می ترسید؟ من حاضرم مهمان من باشید شماها تشریف بیارید پیش دوستان تاریخ شناس من با هم شاهنامه بخوانیم. از چی می ترسید ؟! شما مطمئن هستید جناب مهندس به انجمن تاریخ دعوت نشدند؟! بعد هم مازندران به قول شما با خون و خونریزی دوباره ملحق شد!! فرمانرواهای محلی کم خون مردم را ریختند؟ یک جا می گویید ایرانی هستید قصد توهین ندارید جای دیگر می زنید به حاشیه. کدامش را باور کنیم قسم حضرت عباس یا دم خروس را. کشور مازندران که ریشه اش ایرانی در پناه اسپهبدان!!
مسعود عزیز حتما داستان گرفتن قلعه الموت را توسط حسن صباح شنیدی؟ حسن صباح در جلدی فردی به ظاهر زاهد مهمان کوتوال ( یا همان محافظ قلعه ) میشه و خواهش می کنه به اندازه یک پوست حیوان یا همان یک قالیچه فسقلی امروزمان بهش جا بده که نماز بگذاره و شبی بخسبه. کوتوال قبول می کنه اما فردایش می بینه که حسن صباح اون یک تیکه پوست انقدر ریز ریز می کنه که دور تا دور قلعه یک نوار می کشه و بهش می گه مرد و قولش کل قلعه را بده به من!!! این داستان تمثیله یا واقعیت هرچی هست یک نکته ای در آن نهفته است که حرف و عمل آدمها را با هم بایستی سنجید . به ولله من هم عین خودت و خیلی از ایرانی های درس خوانده ، عاشق این سرزمین نه مشکلی با نام زیبای کاسپین داریم نه صیانت از زبانهای گیلکی ، گلکی و ……. ریشه خود من گیلکی/لری از خدامه که پابرجا باشند. ریشه ام هم نبود بودن این زبانها ورای کمک به امنیت فرهنگی و قومی سبب غنای زبان و ادب ایرانی هم میشه. اما خودت نگاه کن 1- بعد از چند سال جرئت نمی کنند این چند جوان در محیط آکادمیک آفتابی شوند. من عقده نامیده شدن عنوانم را ندارم اما مگر نمی گویند کار خلافی نمی کنیم؟ درسته؟ هم من نام مستعار دارم هم ورگ . 100 درصد با هم متضاد اما به خودمان مطمئن هستیم برای نام مستعارمان لینک گذاشتیم حی و حاضر هم هر جا بخواهند می توانیم حاضر شویم. اما اینها چی؟ 2- زبان گیلکی و گلکی را پاس داشتن چه ربطی به عقده گشایی با تاریخ داره؟ یعنی نمی توانند بدون تاریخ سازی و توهین و جعل و اینکه چون یک زمانی یک خطی در مورد خودمختاری و یا خراج ندادن گفته شده از زبان و فرهنگ خویش دفاع کنند؟!!! حتما بایستی به ساسانیان صفت بی خود دهند؟!!! ساسانیان اگر سر تاسر پلیدی است چرا امرای محلی گیلان و مازندران پس از اسلام بهش چنگ می آویختند و پناهگاه شاهزادگان ساسانی و پایگاه مقاومت برای حفظ ایرانشهری بود؟!! مرتب از این شاخه به آن شاخه پریدن. حاشیه رفتن. مغلطه گویی و …… که چی؟ از این آقایان بپرس تو این چند ساله خداوکیلی چه رفتاری از مردم دیدند؟!! یا اصلا بنده نوعی دچار محافظه گرایی اسلاویستها شدم ، رفتار اینها با کنش گران فرهنگی دیگر کشورهای دنیا مقایسه کن. یعنی دانشگاههای مطرح جهان اشتباه می کنند ؟!! یک عده جوان که مطالعه اشان درست نیست( با غرض و بایاسه و به جای تحقیق دنبال تاییده فرضیاتشان از منابع می گردند!!!) با یک برداشت مطابق میل اشان از مهندس درویشعلی کولاییان درست می گویند؟!! این کمترین به آرای مهندس هم نقد جدی دارم. اما این دوستان حتی به ایشان هم رحم نمی کنند و مطابق میل خودشان استخراج می کنند. صد رحمت به کارل مارکس. من فکر می کردم بلایی که مارکس سر فلسفه هگل آورد پیش کارهای اینها اصلا به حساب نیایید. مسعود عزیز فقط تو یک جریان هویت خواهی در این سالهای گذشته به من نشان بده که درگیر این حاشیه ها نشده. بعد هم آسمان و زمین هم تقصیرکارند و اینها مظلوم معصوم!!! که باید تحمل شوند بل جایزه هم بگیرند!!
در اینجا پیشنهاداتی در مورد الفبا داده شد و من هم نظر شخصی خودم را ابراز کردم. ولی دیگه خبری نشد. نمیدانم کسی خواند یا نه.
خواستم اضافه کنم که ساختن الفبا ربطی با استفاده آنی آن در وبسایت هایی مثل V6rg ندارد. داشتن الفبا لازمه اش این نیست که V6rg و وبسایتهای دیگر که بفارسی عادت کردند بلافاصله از آن استفاده کنند.
حتی اگر کسی هم از این الفبا در نوشته هایش استفاده نکند حداقل چشم شان به آن کم کم عادت میکند.
مازیار خان، مِن گومبه که وِنه اوِّل پِشو بزنیم هارشیم باستانِ گِدِر امِ خط چِچی بییه تا همونتا ره استفاده هاکنیم، وِنه میراث فرهنگی ره سیب بییلیم که پِشو بزنه
جناب دوستدار تالش و گیلک! من در معتبر ترین دانشگاه ایران یعنی دانشگاه تهران بودم و با پول خودم کتاب های درویش علی کولاییان را می خریدم و به اساتید هدیه می دادم حتّی اساتیدی که تخصص شان این بخش از تاریخ نبود؛ اما کسی ایشان را دعوت نکرد؛ حتی من چند بار پیشنهاد دعوت ایشان را ارائه کردم ولی کسی پیگیری نکرد تا این نظریات در بوتۀ نقد قرار گیرد.
جانِ ورگ! ندومبه ته کجه دری! اتتا جوابی هاده!
دوستدار تالش و گیلک! ما کی مطابق میل خودمان از نظرات درویش علی کولاییان برداشت کردیم؟ یک کم کمتر به ما تهمت بزن مرد حسابی! اگر کتاب های درویش علی کولاییان را بخوانی می بینی که طبق نظر ایشان همان طور که هندی ها در ارمنستان توسط مسیحیان ارمنی قتل عام شدند در مازندران نیز توسط ایرانیان قتل عام شدند و این کار به دست کیوس برادر انوشیروان و پسر قباد انجام گرفت. شما که شاهنامه خوانی این ابیات را حتماً خوانده ای: بفرمود پس گیو را شهریار/ دو باره گزیدن ز لشکر هزار/ بشد تا در شهر مازندران/ ببارید شمشیر و گرز گران/ زن و کودک و مرد با دستوار (عصا)/ نیافت از سر تیغ او زینهار/ همی سوخت و غارت همی کرد شهر/ بپالود بر جای تریاک زهر. خود فردوسی می گوید سپاهیان کاوس مازندرانیان را قتل عام کردند و تازه پس از آن که رستم دیو سپید و ارژنگ دیو را ترور کرد باز هم به این کار ادامه دادند. اگر رستم آید به مازندران/ سرش را بکوبم به گرز گران.
جناب دوستدار تالش و گیلک! شما مثل این که قائل به تفکیک ایران فرهنگی و ایران سیاسی نیستید! در حالی که این موضوعی اظهر من الشمس است. چنان که امروز سمرقند و بخارا زیر ستم حکومت ازبکستان هستند ولی زبان شان فارسی است و جزو ایران فرهنگی محسوب می شوند. در دورۀ مورد بحث ما یعنی پس از فتح ایران توسط عرب ها تا حملۀ مغول، کشوری به نام ایران وجود نداشت و هرج و مرج سیاسی هم نبود. حکومت های نیمه مستقل می آمدند و می رفتند ولی همه ذیل خلافت عباسی بودند. اما علویان آمل ذیل خلافت عباسی نبودند مثل خلافت اموی اندلس یا خلافت فاطمی مصر که جزو خلافت عباسی و زیر نظر بغداد نبودند. در واقع در تبرستان و دیلم هم خلافت زیدی بود و کشور طبرستان مستقل بود تا این که امیر اسماعیل سامانی آن جا را فتح کرد.
جانِ ورگ! اِما دیگه آریو شاهین جعفری دست جه خسته بییمی. وه تاریخ اِمسِند نییه امّا وه ره وِنه اِما ره تاریخ بِمِسنده! ته بِرو اتتا گبی بزن!
لالو جان می دانم و چون می دانم از شما انتظار بیشتری دارند بله متاسفانه چون رشته ای که ایشان خواندند تاریخ یا حتی مربوط به آن نیست بدین علت استادان راغب نبودند اما اگر یادت باشد همان زمان بهت گفتم که من حاضرم شخصا قرار ملاقاتی بین ایشان و دوست خوبم جناب مجید خالقیان ترتیب دهم حتی آن زمان به دکتر لیمایی نعمتی هم دسترسی داشتم که الان ندارم اما می توانم از دکتر گیلانی که باز تخصص اشان در حوزه تاریخ است خواهش کنم که تشریف بیارند و حتی از طریق رفقا می توانم از دکتر شروین وکیلی هم همین خواهش را انجام دهم. قرار شد به من خبر دهی؟ چی شد؟ قرار شد با هم یک مقاله ای در مورد نابودی زیست بوم مازندران و بی توجهی به غار هوتو بنویسیم. چی شد برادر. شما خودت رفتی؟ من چند بار باهات تماس گرفتم. یادته؟ پس عیب از من نیست. من با آرای کولاییان و سواستفاده ای که از آرایش توسط این جوانها میشه شدیدا مشکل دارم اما من کی هستم؟ یک متخصص قارچ شناس. به قول مولوی اینجور جاها پای عقل چوبین بود. اما مجید خالقیان ارشد تاریخ خوانده در همان دانشگاهی که تو درس خواندی و از دانشجوهای مطرح این رشته هم بوده و فعال در این زمینه است. افزون بر ایشان دوستی دارم تخصص زبان شناسی داره. من با زبان علم کار دارم از تو هم همین انتظار را دارم. خوب حالا آمدیم و در آن جلسه فرضی اگر! جناب کولاییان به اتفاق آقا پدرام گل اشان تشریف آوردند به این نتیجه رسیدیم مازندرانی که زمان پیشدادیان یا به قول کولاییان اشکانیان مرکز ثقل ایران بود زمان ساسانیان دوباره به ایران وصل شده. باز نتیجه خاصی گیر دوستان قوم گرا!! ببخشید هویت طلب نمیاد. کیوس که به سزای عملش رسید و توسط انوشیروان کشته شد و نقشی در تاریخ کل ایران اجرا نکرد دیگر فحش جد و آباد این حضرات به ساسانیان چیست؟ بعد من در سایت جناب کولاییان پرسیدم جواب درستی حداقل به زعم خودم نگرفتم از شما می پرسم چه فرقی بین سانسکریت باستانی و میانه است؟ آیا نمی توان تصور نمود که نیاکان مازنی و گیلانی که به زعم بنده همان کاسها نیاکان پارس، ماد ، سکایی و پارت و هیتی و کلا سرچشمه تمدن ایران هستند در طی چند هزار سال در ایران و هند و میان رودان گشتند ، تمدنها و قبایل دیگر درست کردند با ودایی ها در هند آمیختند تحت تاثیر تمدنهای آرامی قرار گرفتند و گاهی این کلنی ها از هند به ایران و یا بعلکس جابجا می شد؟ چرا این فرض را در نظر نگیریم؟ باز از تو می پرسم آیا نامگذاری برنج در هند و مازندران و گیلان کاملا با هم مرتبطه ؟ یا به ضرب و زور شباهت آوایی ایجاد کردند. باز یک سئوال گیریم که در ۱۰۰۰ و اندی سال قبل بین برادر پادشاه بعدی که خودش بعدا مقتول شد و عده ای از مردم نزاعی صورت گرفته؟ دقیقا چقدر آدم کشته شدند ؟ کمتر از میزانی که خانواده های محلی در نزاعهایشان مرتکب می شدند. نوادگان ساسانیان لرهای بازنگی هستند که امروز در کامفیروز فارس، اصطخر و شمال خوزستان ساکن هستند. بروید آنها را بکشیم؟ خوبه؟ برویم یقه اشان را بگیریم؟ این حاشیه روی دوستان تو چه ربطی به صیانت از زبان و فرهنگ مازندران داره؟
جناب دکتر آریو شاهین جعفری! من گوشی ام را به کسی دادم و گوشی جدیدی گرفتم اما شماره ها را منتقل نکردم و آن شخص هم بیشتر شماره های مرا حذف کرد. پس من هم تقصیری ندارم. الآن من شمارۀ شما را ندارم ولی شما دارید و می توانید زنگ بزنید.
ضمناً ما قرار بود دربارۀ غار لی بِن تحقیق کنیم نه غار هوتو! و قرار بود شما هم بیایید شهر ما
دوستدار تالش و گیلک! شما مثل این که نظر مرا نخواندید و ابیات شاهنامه را آن بالا ندیدید! چرا دروغ می گویید؟ ما کی در این کامنت هایمان به ساسانیان فحش دادیم. هر چند اکثر پادشاهان در هر تمدنی جبّار و خودکامه اند اما در هیچ کجای نظراتی که من و دوستانم داده ایم توهینی به ساسانیان نکرده ایم. اگر دیگران قبلاً توهین کرده اند به ما چه؟! ضمناً ما کی گفته ایم که باید نوادگان ساسانیان (لرهای بازنگی) را کشت یا یقه شان را گرفت؟ در تاریخ مازندران هرگز جنگ خاندان های محلی به این اندازه کشته نداده! کشتاری که کیوس در مازندران مرتکب شد تنها با کشتار تیمور در اصفهان و سیستان یا کشتار چنگیز در بلخ و گرگانج قابل مقایسه است.
جناب دوستدار تالش و گیلک! من آن بالا نظرم را گفته ام ولی شما نخواندید. در کجای آن نظر توهین دیدید؟
اِما دیگه تره دست بییتمی ول هاکن اما ره
لالو عزیز متاسفانه من هم گوشی ام سوخته. به من یک ایمیل بزن یا ایمیل مرا از جناب حسن پور بگیر خدمتت عرض می کنم. من اون موقع تهران زندگی می کردم ، جوان تر از امروز و دوستان خوبی تو باشگاه خبرنگاران تا مطبوعات داشتم دو سالی است که به سرزمین مادری ام رشت آمدم بعد از یک دوره چالش برانگیز مسئولیت در یک دانشگاهی که حالا اسمش را نمی برم که فقط سبب تنش عصبی و ناراحتی جسمی ام شد به نوعی در کنج عزلت خود خواسته در رشت عزیزم بسیاری از ارتباطات را قطع کردم اما دوستان لطف دارند و خودشان تماس می گیرند ، لذا نه مثل سابق اما با دوستان گروه تاریخ ارتباط دارم تو چند مجله محیط زیستی یک کوچولو اعتبار و آماده خدمت به وجب به وجب ایران عزیزم علی الخصوص گیلان و متعاقب آن مازندران که به باور من منشا تمدن ایرانی است. به نظر من که بالا هم یکبار گفتم در حقیقت نام آن قوم به جای آریا ، کاس بوده و پارت، سکایی، پارس و ماد و هیتی و ….. همه از آن منشعب نشده از جایی هم نیامده همینجا بوده مرتب از اینجا به آنجا می رفته و منشعب می شده البته به شواهد بیشتری نیاز دارم به هر حال این احساس واقعی من به ایرانه و سبز دیارانش دیگه بسم الله از شماها.
بچه ها باقی بحث بماند با شماها بعد از اینکه ار سایه در آمدید!! در ضمن خیلی ممنون که تبلیغ مرا هم می کنید!! شما خودتان هم می دانید که مشکل من با شماها نه سر طرز متفاوت فکرمان که سر خوانش غرض آلود شماست، والا من خسته تر از شماها هستم. اگر دوستتان مازیار می امد به جای توهین و تفسیر به میل و زیر سئوال بردن خیام ، فردوسی و …… غیر ایرانی خواندن فیروزکوهی ها در مورد خط نظرش را می گفت که بعد با حرفش در مورد زرتشت دیگر شاهکار ادبش را نشان داد انقدر بحث کش نمی آمد کا بیتاب بشوید. وگرنه من نقد اصلی ام به دور از نگاه شماها!! به امین ایمیل کردم. پس بحث بماند تا اینکه از جلدتان بیرون بیایید.
عذر می خواهم منظورم این بود که پارس، پارت، ماد ، هیتی و تمدن هند همه از کاس منشعب شده البته به باور من.
خب این نظریه ای که شما می دهید که همه اقوام آریایی از کاس در آمدند خودش محل تردید بسیار است
کنگلی من هم نگفتم مورد تردید نیست. چرا خیلی هم هست با اینکه شواهد زبان شناسی یعنی فرم اولیه بسیاری از واژه های فارسی و نزدیک به پهلوی و اوستایی در زبانهای منطقه ما هست و با وجود حفارهای هایی که در منطقه تالش و شرق مازندران شده با یک تمدنی مواجه هستیم که ضمن قدمت بیشتر اما انگار شکل اولیه و کهن تره ماد، پارس و پات و سکایی است. شما در معماری اروپا هم اول بسم الله که با روکوکو شروع نمی کنی اول بیزانسه بعد گوتیک بعد باروک و ….. تمدنهای ماد و بقیه اش حتما برای وجود یک بستری نیاز داشتند و اون نگاه تسلمح گرانه کوروش بزرگ قطعا بر روی تمدن چند هزار ساله بوده. به معنی دیگر ما یک کشوری بسیار کهن تر از اونی بودیم که تا ۱۰۰ سال پیش محققین فکر می کردند. یادت باشه در کشوری این تمدن شکل می گیره که یک آرامش نسبی برقرار باشه یعنی چی یعنی قدرت به جای القا از بیرون از این خانواده به خانواده بعدی دست به دست بشه. به عقیده من تمدن ایرانی از زمان کاسها تا داریوش سوم فقط دست به دست شد. شما اسم کاس و کاسان و کاسدران را در محدوده قفقاز تا میان رودان بین نیاکان گیلانی ها و مازندرانی ها و پارسوماش هخامنشی و هیتی های میان رودان می بینی. البته اینها فعلا قطعات یک پازله و راست میگی تردیدهای زیادی داره و نیاز به تحقیق زیادی داره. اما نگاه کن من طوری نظریه ام را میگم که نه تعرضی به امنیت ملی بشه نه به شاعر ملی و قومی و زبان و دبیره ملی امروز و باستانی توهین نمی کنم و همین خواهش را از تک تک شماها دارم نه در ایران که در غرب هم بری مصلحت و امنیت ملی اولی بر تحقیقی است که ته اش فلان گروه جدای خواه یا معاند امنیت ملی بتوانند سواستفاده کنند خود غربی ها بارها ازشان نقل شده می گویند امنیت ملی نباشه آزادی مفهومی نداره. برنادوت در فرانسه هنوز شخصیتی منفوری است و ناپلئون با همه اشتباهات و خوبی و بدی اش محبوبه. راستی من از شما خواستم از سایه بیایید بیرون درخواست مرا اجابت نمی کنید؟
و باز یک نمونه کوچک دیگرش همین سواستیکا یا آرم چلیپا که در منطقه گیلان ، میان هندوها و در مسجد جامع یزد می توانی ببینی. قدمت این آرم در منطقه ما و هند خیلی بیشتر از ادعای مهندس کولاییان در مورد مهاجرت فرضی نیاکان مازندرانی ها و بخشی از گیلانیان از هنده. یعنی اگر مهاجرت از جایی هم بوده نه از هند که از این ور به هند بوده. به زمان اشکانیان می آییم چند تن از پیشوایان این آیین از شاهزادگان اشکانی بودند که یکی اشان تاگور تا مدتها ولیعهد این سلسله هم بوده. امروزه تاگور یکی از اسامی محبوب هنده. اما اول در ایران شایع شده بعد هند. باز اینها نیاز به تحقیقات بیشتری داره. بچه ها نمی خواهید از سایه در بیایید؟!!
عذر می خواهم پاگور بود اسمش. این جابجایی بین آی پد و لب تاپ بد دردسری شده.
آقا لالو،
Men nadumme kedim farhangi miraas’e pekel vene bayrim’o paarpiraar’e alefbaa’e vesse bamejim. Donnie chatande tum bakshie taa Kaasi zevun esa’e Faarsi-munaa Geleki zevun dagerde? Xale; chonke hame keshaavarz bino she zevun re dust daashtene. Ammaa esaa, hame bemune shar’o Faarsi gap-zannene. Esaa, 50 saal hem nakshene ke atande bamunes Geleki hem Faarsi gerdene
من نمیدانم رد کدام میراث فرهنگی را بگیریم و برای الفبای قدیم جستجو کنیم.
میدانید چقدر زمان کشید تا زبان کاسی به گلکی فارسی نما امروزه تبدیل شود؟ خیلی؛ چونکه همه کشاورز بودند و زبان خود را دوست داشتند. ولی حالا، همه آمدند شهر و به فارسی حرف میزنند. حالا، 50 سال هم نمیکشه که بقیه گلکی هم به فارسی تبدیل بشه.
من هم به شخصه نظرات آقای کولابیان رو مبنی بر مهاجرت یکطرفه از هند به مازندران، منطقی نمی بینم کما اینکه مستحضر هستید که نسب مردمان شمال ایران به مردمان قفقاز بیشتر از هر جای دیگه ای هست و اینو یافته های جدید ژنتیک نشون میده و در این زمینه مقالات متعددی وجود داره.
مهاجرت از سمت فَرشوادگِر به قفقاز بوده است مسعود جان نه برعکس. در واقع چنان که در کتاب تاریخ تارُن نوشتۀ زنوب گلک شاگرد گریگوری ایلومیناتور آمده هندی ها مدت های مدیدی در ارمنستان هم بودند تا اینکه به زور مسیحی شدند و در قوم ارمنی حل گشتند.
کنگلی ببینید من ، مسعود و دیگران نمی گوییم مهاجرت صورت نگرفته اما آیا زنوب گلک کلیت ارمنی ها و یا تمدن فعلی ارمنی ها را برخواسته از مهاجرت از هند می داند؟! این کلی گویی و اینکه بگوییم نه الا و بلا کلیت تمدن مازندران و گیلان برخواسته از هند است محل اختلاف ماست. ما داریم از تمدن گیلان و مازندران و به عبارت دیگر منطقه قفقاز و آسیای میانه که بخش اعظمش در فلات ایرانه صحبت می کنیم. از هندوکش تا روستوف تا پهنای خلیج فارس تمدنهایی هست که بالای 11000 ساله. این تشابهات که جناب مهندس کولاییان می گویند می تواند نتیجه داد و ستد هم فرهنگی و هم گسترده مالی نه فقط بین مازندران و هند که بین منطقه فلات ایران و هند باشه. بعد هم چرا برعکسش را فکر نکنیم چرا از فَرشوادگِر به هند نرفته باشند مگر بعد از اسلام نرفتند؟ مگر هند برای ایرانیان خانه دومی در خیلی موارد نبوده؟ من خودم بمبئی بودم در آن کلان شهر بارها برام پیش می آمد که پارسی ببینم و وقتی مرا می بینه برق تو چشمانش ایجاد باشه یا طرف پارسی نبود اما می دیدم فارسی را کج و کوله حرف می زنه. کشمیر و داستان سرو کاشمر را همه دیگر می دانیم یا حتما اطلاع داری قبر طالب آملی و بسیاری از مشاهیر ایرانی در هنده. اولین شعر سوزناک در وصف وطن که در آن عرقه ناسیونالیستی نزدیک به مدرنیته امروز بود، 200 سال قبل از انقلاب کبیر فرانسه صائب در همین هند در دلتنگی از ایران سرود. ما از هند خیلی تاثیر گرفتیم این قابل کتمان نیست اما این وضعیت یک طرفه نبوده. بله فرضیه جناب کولاییان می تواند خیلی جالب باشد و حتی درست و من خیلی ناراحت شدم که با وجود تلاش لالو برای ایشان میزگردی نگذاشتند. اما امروز داشتم همین گله را به یکی از کسانی که با استادان لالو کار می کنه ، می کردم. حرف جالبی به من زد. جناب مهندس چرا کتابشان برای چاپ و داوری به دانشگاه ندادند. داوری کنگلی اگر در جریانش باشی با مقدمه نوشتن فلان استاد روی کتاب که آن هم در نوع خودش ارزشمنده فرق داره. در داوری با توجه به ادعایی که جناب مهندس کردند از چند تا استاد صاحب نظر در این زمینه دعوت میشه و احتمالا چون منشا را هند بر شمردند با همکاران هندی هم مشورت میشه و همه اینها در قالب چند نشست و شورا بررسی دقیق میشه بعد اجازه چاپ می دهند. بگذار برایت مثالی بزنم کتاب جناب مهندس محمد صادق نائبی که عشق دوستان پان ترکه با وجود تمام تلاشهای نویسنده و حتی نفوذ چند تا استاد مانند بهرام آ و مرتضی م و …. چون دارای اثبات علمی نبود حتی در دانشگاه تبریز چاپ نشد. یا باز در موردی دیگر من خودم چند کتاب ترجمه ، تالیف و ویراستاری کردم. چند تای اش در شورای انتشارات دانشگاه تایید شده و دانشگاه چاپ کرده ، چند تایی هم. یکی از آن چند تا ، کتابی است که سال 1386 با یک تیم از بهترین استادان کشور در زمینه ایمنی شناسی نوشتیم ، حتی یکی از استادان مطرح ایرانی که در دانشگاهی در سوئد هم تدریس می کنه به شدت ما را تشویق نمود. کتاب در باشگاه پژوهشگران سال 1386 مورد تقدیر هم شد الان چند تا از مطرح ترین دانشگاههای ایران می دانم از این کتاب استفاده می کنند اما کنگلی جان من 10 تا مثل این هم بنویسم با یک کتاب که داوری شده برابری نمی کنه. بگذار حدس بزنم چرا مهندس کولاییان پیشقدم نشده و دانشگاه هم روی خوش نداده. کتابهای حوزه علوم انسانی نه تنها در ایران که در تمام دنیا با وسواس اجازه چاپ توسط حوزه دانشگاهی می گیرند ، مثلا خیلی از کتابهای نیچه را دیگر نه در دانشگاهها نه اجازه چاپ می دهند نه حتی تدریس می کنند. پاسخ خیلی ساده است می گویند تنش زاست. یک هیتلر از همین کتابها بیرون آمده برای صد پشت آلمان و کل اروپا کافی است. اونجوری که مهندس نگاشتند و اندکی از جوانهای ما در این بیکاری ، یاس و سرخوردگی دنبال مستمسکی می گردند و …. مثلا خودتان می گویید اجداد ما کیوس یا کیکاووس چنان در مازندران قتل عام کرد که تیمور در اصفهان چنین نمود. حالا ما هرچه بگوییم که دوست گلم منظور فردوسی از مازندران این مازندران نبوده و …. شما که تحصیل کرده ای گوش نمی کنی. حتی به شوخی بهتان گفتم می خواهید بروید نوادگانشان خفه کنید؟!! گفتی نه ما همچین قصدی نداریم؟!! اما من به عینه در فضاهای اجتماعی این رد و بدل شدن فحش را دیدم. ساسانیان در هزار اندی چه کار کرد؟ وصلش می کنند به امروز و لابد نوادگان ساسانیان در تهران هستند؟! آهان پس شما از زمان کیکاووس با ما فلان بودید و …. راستش را بخواهی من اصلا با بحث در موارد تاریخی در فضاهای مجازی موافق نیستم. خودمان را گول نزنیم. جنبه نداریم. امروز در اروپا می آیند به راحتی فیلم قتل عام ژولیوس سزار در گل ( فرانسه امروزی) را در خود پاریس نشان می دهند ، نمی روند در فضاهای مجازی و گاه حقیقی!! یقه ایتالیایی ها را بگیرند که ای فلان ….. برای همین گفتم چرا نمی آیید دانشگاه؟ خودتان بیایید. اصلا استادتان بیاید. من زورم به دکتر زرین کوب نرسه که می توانم از مجید خالقیان خواهش کنم و چند نفر دیگر که روی کتاب یا هرچی دوست دارید بحث کنیم. اما این مستلزم اینه که از سایه بیایید بیرون. البته من به واقع علت مخالفت دانشگاه را نمی دانم فقط فرض خودم و چیزی که امروز از شنیده ام استنباط کردم ، گفتم. البته یک راه دیگر هم هست جناب مهندس تشریف ببرند هند یا کتابشان را به انگلیسی ترجمه کنند و به ایرانیکا( که مرکز معتبر و موجهی است ) و چند دانشگاه در هند بفرستند. خدا را شکر خودشان تاریخ نخوانند اما پدرام خان که خواندند حتی می توانند بنویسند ویراستاری توسط پدرام کولاییان که موجه تر هم بشه. مطمئن باشید کتاب مبنای علمی داشته باشه هندی ها از خدا هم چنین موهبتی می خواهند. هم چاپ می کنند هم یک کرسی کار و شاید هم تدریس به ایشان بدهند. شاید آن موقع بنده را هم دعا کنند که چنین پیشنهادی نمودند. هند بر خلاف اون چهره ناخوشایندی که ازش می بینیم از لحاظ گراند پژوهشی حتی در بعضی موارد از بعضی کشورهای مغرب زمین جهان اول هم بهتره. ما الان در مثل خودمان می گوییم مقاله امان حالا فلان مجله به علت اسکوپ و سیاستش رد کرد . خب می فرستیم یک مجله دیگر. ولی رو راست بگوییم من اکثراً کتاب ایشان دست جوانهایی دیدم که گرایشات جالبی نسبت به دیگر هموطنها نداشتند و اکثرا با بایاس مطالب مهندس را می خواندند و اصرار ایشان که کتاب را به این جوانها معرفی کنند مرا و خیلی ها را ناراحت می کنه.
دوستدار تالش و گیلک! ظاهراً در صحبت تان با کنگلی روی سخن تان با من نیز بوده است! این من بودم که گفتم: «کشتاری که کیوس در مازندران مرتکب شد تنها با کشتار تیمور در اصفهان و سیستان یا کشتار چنگیز در بلخ و گرگانج قابل مقایسه است.» هم چنین من اصرار داشته و دارم که مازندران در داستان هفت خوان رستم همین مازندران است. حالا هر چه مهندس درویش علی کولاییان یا ما بگوییم مازندران شاهنامه جایی در همین مازندران است شما گوش نمی کنید! تازه قبول هم نمی کنید که ایرانیان در این داستان نقش منفی را دارند و مازندرانیان نقش مثبت را دارند.
جناب دکتر آریو شاهین جعفری! هفت خوان رستم در شاهنامه 870 بیت است می خواهید همین جا تمامش را از روی شاهنامه های معتبر به تصحیح ژول مول یا میرجلال الدین کزازی یا جلال خالقی مطلق یا از روی کهن ترین نسخۀ خطی یعنی نسخۀ فلورانس بخوانیم تا ثابت شود حق با کیست؟
جناب دکتر آریو شاهین جعفری! گفتید: «آیا زنوب گلک کلیت ارمنی ها و یا تمدن فعلی ارمنی ها را برخواسته از مهاجرت از هند می داند؟! این کلی گویی و اینکه بگوییم نه الا و بلا کلیت تمدن مازندران و گیلان برخواسته از هند است محل اختلاف ماست.» باید بگوییم در نظریۀ درویش علی کولاییان ارمنستان پیش از آمدن هندی ها در سال 149 پیش از میلاد خودش دارای تمدّن کهنی بوده مازندران و گیلان نیز در جاهایی که به فلات ایران وصل بوده و جنگل نداشته دارای تمدّن بوده اما تمدّن در جنگل که آن موقع بخش اعظم گیلان و مازندران پوشیده از آن بود با آمدن ابزار آهنی شروع شد و برنج به افزایش جمعیت مهاجران هندی کمک کرد و تمدّن مازندران و گیلان در کلیتش برخاسته از همین مهاجران است. ضمناً در مازندران بخش های مهمتری از هندوان یعنی برهمنان هم آمدند که بِریمانی ها بازماندگان همان هایند.
مازیار خان مِ منظور این هسته که اِما باستانِ گِدِر حتماً خط داشتمی و نویشتمی اِسا وِنه میراث فرهنگی بوره پِشو بزنه تا اما سرهکفیم که قدیم چه خطی جه نویشتمی تا همونتا ره شِ خط هاکنیم. ضمناً در تِوَز درمبه سرهکفم ته درویش علی کولاییانِ خبر چه نظری داننی؟
” شما گوش نمی کنید! تازه قبول هم نمی کنید که ایرانیان در این داستان نقش منفی را دارند و مازندرانیان نقش مثبت را ”
گوش نمی کنم چون 1- شما بر اساس یک فرضی که ممکن است مازندران شاهنامه مازندران فعلی باشد دارید فتوا به نقش منفی ایرانیان و جدا سازی مازندرانی ها می دهید. به همان اندازه که شما اصرار می ورزید که مازندران شاهنامه ، مازندران فعلی است ما هم ادله داریم که نیست. مهندس کولاییان تشریف نیاوردند دانشگاهی تا این فرضیه خویش را به اثبات برسانند نه در ایران نه در هند. 2- نیت خوانی نمی کنم اما بالا هم گفتم من فتوا دادن روی این فرضیه ها را فتنه آمیز و عامل دلخوری و وصلش به امروز به صورت عمدی می دانم. متاسفانه در این مورد دوستان هویت خواه شما کارنامه خوبی نداشتند. 3- کیوس بعدها توسط انوشیروان معدوم شد و فردوسی هم نکوهشش نموده است . دقیقا دنبال چی هستید؟ 4- به شما مشکوک هستم؟ چرا؟ شما اسم دوستدار را سرچ می کنید هویت واقعی اش مشخصه. چرا از فاش شدن هویت واقعی اتان واهمه دارید اگر دنبال گسل سازی نیستید؟
اما این قسمت ” جناب دکتر آریو شاهین جعفری! هفت خوان رستم در شاهنامه 870 بیت است می خواهید همین جا تمامش را از روی شاهنامه های معتبر به تصحیح ژول مول یا میرجلال الدین کزازی یا جلال خالقی مطلق یا از روی کهن ترین نسخۀ خطی یعنی نسخۀ فلورانس بخوانیم تا ثابت شود حق با کیست؟ ” جناب نامجهول الهویه اِژقه می خواهی با هم پیش استاد کزازی رویم و با هم روی نتیجه گیری شما بحث کنیم؟!! مگر من می گویم این ابیات نیست؟!! چرا به حاشیه می روید؟!! می گویم با نوع نتیجه گیری و برداشت شما مشکل دارم. خودتان هم می دانید چرا؟!!
“مازندران و گیلان نیز در جاهایی که به فلات ایران وصل بوده و جنگل نداشته دارای تمدّن بوده اما تمدّن در جنگل که آن موقع بخش اعظم گیلان و مازندران پوشیده از آن بود با آمدن ابزار آهنی شروع شد و برنج به افزایش جمعیت مهاجران هندی کمک کرد و تمدّن مازندران و گیلان در کلیتش برخاسته از همین مهاجران است. ضمناً در مازندران بخش های مهمتری از هندوان یعنی برهمنان هم آمدند که بِریمانی ها بازماندگان همان هایند”
مسعود جان ، باقی دوستان جناب ورگ خودتان را بگذارید جای من. یعنی مازندران و گیلان پیش از کاشت برنج تمدن نداشتند؟!! بایستی به این دوستان که چشم بسته نظر عزیزی که نه تحصیل کرده تاریخ است نه کتابش هیچ دانشگاهی معتبر نمی داند ، چه بگویم؟!! اولاً فلات ایران همیشه بدین شکل خشک نبوده و سوای دریاچه ساوه بین سمنان تا بخش عظیمی از خراسان بیشه هایی گاه پرتراکم از درختان زیتون بوده . پس تمدن مازندران و گیلان می توانسته با استپهای جنوبی به خوبی مبادله کنه. کما اینکه اگر مثل امروز می بود باز هم نفی مبادله فرهنگی را نمی کرد. در ثانی وجود آثار کشف شده ، به خصوص در ارتفاعات منجیل تا تالش نشان از تمدنی چند هزار ساله داره. نکته جالبتر آنکه تمرکز یافته های باستانی در خود هند هم بیشتر در مناطق رو به کویری است مانند راجستان. آیا باقی مناطق بی تمدن بودند یا منتظر هندی های قهرمان بودند؟!! خیر وقتی 1000 سال پیش در مناطقی از سمنان که خشکه خشکه درخت زیتون رشد می کرده ، مشخصه که رطوبت گیلان و مازندران هم خیلی بیشتر از امروز بوده و یحتمل خیلی از آثار هم نابود شده است همین امروز عمر مفید شیرآلات فلزی مدرن تا مصالح ساختمانی در مناطق شمالی کمتر از جاهای دیگر است. لذا اینطور نیست که فی المثل منطقه خشک راجستان متمدن تر از منطقه پرباران تر بوده یا تمدنش حتما بایستی توسط مهاجرانی از برمه احیا می شده.
و برهمنان و بِریمانی؟!! شباهت آوایی یکی از ادله است. چرا دوست ناشناس من نمیایی در دانشگاه با پژوهشگران این حوزه بحث نمی کنی؟!! حالا …….. آمدیم حرف شما درست بود. برهمایی ها و کلا زبان و فرهنگ و تبار هندی ها که باز آریایی است. بخش سترگ از تبار و تمدن باقی نقاط ایران هم که آریایی است یا تحت تاثیر آن. شما دنبال انفصال هستید اما از هر راهی می روید که باز به وحدت وجودی تیره های ایرانی می رسید!!.
من حاضرم وقتی سرم خلوت شدم بیایم با استاد کزازی بحث کنم و سه مورد را نشان بدهم: 1- مازندران هفت خوان رستم در هر کجا باشد اگر در هند باشد یا مصر یا همین مازندران فرقی نمی کند دربارۀ اینکه ایرانیان متجاوز و غارتگرند و نقششان منفی است و مازندرانیان مدافع مردم و سرزمین خویشند و نقششان مثبت است و خوانش غرض آلود آن کسانی دارند که سالهای سال این را انکار کردند و از رستم قهرمان ساختند. 2- مازندران شاهنامه بخش کوچکی از همین مازندران است 3- احتمالاً این یک داستان واقعی است که در برهه ای از تاریخ رخ داده. 4- ضمناً جناب درویش علی کولاییان مقاله ای در نقد مقالۀ دکتر میرجلال الدین کزازی درین باره نوشتند چرا ایشان پاسخ ندادند؟ 5- دوستان را نمی دانم اما من به شخصه پیش از هر چیز دنبال کشف حقیقتم به عقیدۀ من دربارۀ شهید دیو سپید، شهید ارژنگ دیو و شهید شاه مازندران و… بی انصافی شده است.
لالوی عزیز نوع ادبیاتی که در مورد استاد کزازی که ورای دانشش که ببخشیدا شما جوان خیلی محترم مانده تا به ایشان برسی ، فردی بسیار موقر و موجه هستند مرا یاد هجو میکل آنجلو در مورد داوینجی می اندازد. از یک سو برای اثبات حرفتان به شاهنامه تصحیح شده ایشان ارجاع می دهید اما به وقتش عنان صبر را در مورد مردی که به گردن رشته تو خیلی حق داره ، از دست می دهی. نمی دانم چرا یاد عتابت به مازنی افتادم که گفتی گستاخی نکن. این 1
اما 2 ” دربارۀ اینکه ایرانیان متجاوز و غارتگرند و نقششان منفی است و مازندرانیان مدافع مردم و سرزمین خویشند و نقششان مثبت است و خوانش غرض آلود آن کسانی دارند که سالهای سال این را انکار کردند و از رستم قهرمان ساختند” دوست گلم همین ادبیات ناپسند و همین نتیجه گیری با غرض اتان مجبورم ساخته که چند ساله با کلیت جریانتان مخالفت می کنم. ببین لالو نه از من از هر کسی ، استادان دانشگاه تهران ، هند ، انگلیس سئوال کن . بگو من لالو و دوستانم ادعا می کنیم قصدمان فقط تحقیق در تاریخ است. اما بعدش اینجوری ناپسند به ایرانیان لفظ غارتگر ، متجاوز را عنوان می کنیم. آن هم بر اساس فرضیه ای که شاید مازندران در کتابی ، مازندران ما باشد. جالبه برایت مهم نیست که مازندران شاهنامه ، مازندران فعلی هم باشد مستمسکی است برای نفرتت از تعلق خاطر ایرانیان. لالو من چند کشور طراز اولی که دیدم و تا حد بضاعتم با بزرگان و روشنفکرانش صحبت کردم هرگز مانند تو و امثال تو ندیدم که انقدر با بی مهری ، بغض در مورد تاریخ اشان صحبت کنند. گیوم تل از کانتون آلمانی زبان سوئیسه. در جوانی در خدمت هابسبورگ بوده و حتی در ژنو قتلی هم مرتکب شده اما امروز قهرمان کل سوئیسه. می دانی اگر یکی مثل تو بخواهد ببخشید این را می گوید با گستاخی در موردش حرف بزنه. می گویند به جای فضای مجازی بیا دانشگاه. فقط حق داری با سند و مدرک حرف بزنی. اینجوری که استاد کزازی را خطاب کردی یک استاد را در دانشگاهی خطاب کنی از اطاق و جلسه بیرونت می کنند و یادت باشه قدرت محافل علمی در جهان اول ماورای حتی سیاسیونه. به خدای احد و واحد من دیدم افرادی که بابت اینطور حرف زدنشان سخت جریمه شدند . می گویند آزادی بیان اما با شرط و شروط. و اما لفظ عنوان شهید برای دیو سپید و ارژنگ؟!!! خدا را شکر تو که درس خوانده این هویت طلبها باشی وای به حال بقیه این دوستان. لالو حالا دیدی چرا استادان بهت مجال نمی دهند. بهت قول می دهم اینجا برای امثال تو بهشته. چون متاسفانه خودت هم می بینی پرده دری به تاریخ ایران همانند توهین به اقوام ، زبانها و لهجه ها کمترین مجازات را داره. باز این چند ساله زبانها و اقوام وضعشان از تاریخ ایران بهتر بوده. وگرنه هر کجای دنیا هرچقدر هم که درسش را خوانده باشی با این ادبیات، به این نتیجه گیری به شر بهت اجازه حضور نمی دهند چرا در به اصطلاح فرانسه اش هم که ادعا می کند ویوا لیبراسیون برای مطالبی خط قرمز هست. روژه گاردی را نگاه کن. هولوکاست آنجا تابو است. یا همین امروز کسی بخواهد از کسانی که در اثر مخالفت با ناپلئون به عنوان شهید استفاده کند یا از مردم کرس ( که از قضاء همشهری ناپلئون هم هستند اما چند دهه ای است که سودای تجزیه دارند ) به عنوان مردم مظلوم دفاع کند ، بدون آنکه بفهمه از کجا خورده بایکوتش می کنند ، زیاد هم بخواهد مصلحت ملی را فدای غرضهای خود کند به سرنوشت ارژنگ دیو منتها در سانحه مثلاً!! طبیعی دچار می شود. دولت آلمان هر سال در روز سرکوب شورش چپها به ریاست روزا لوکزامبورگ اعلام می کند که این کشتار در جهت منافع ملی آلمان بوده و این مساله هم در آلمان فدرال غربی و هم آلمان متحد امروز در دولتهای سوسیال دموکرات و لیبرال مسیحی و سبزها تکرار می شود. من از اول می دانستم که تو بلاخره حوصله ات سر می رود و غرض اصلی خودت و دوستانت را از بحث فاش می کنی. هدف نه صیانت گلکی است و نه غار و جنگل و کوه هدف را خودت داری نشان خوانندگان می دهی. امیدوارم مسعود جان شما متوجه شده باشی که چرا من چند ساله در مورد یارگیری گروههای ایرانستیز با حمایت اسرائیل ، عربستان میان این جوانها هشدار می دهم. خودشان دارند گویا می گویند از این روشن تر؟!!!
” من حاضرم وقتی سرم خلوت شدم بیایم با استاد کزازی بحث کنم و سه مورد را نشان بدهم” وای منی که سالها از این جوان بزرگترم ، در رشته خودم تخصص دارم ، چند سالی دانشگاه درس دادم ، جرئت ندارم در مورد ریپون یا استادان رشته خودم اینجوری حرف بزنم. مسعود جان آیا این جور ادبیات توهین آمیز نیست. ایشان کی هستند که می گویند سرم خلوت بشه!!
استاد کزازی در سال سالِ ۱۳۷۱، پایاننامهٔ دکترای خود را با نامِ نمادشناسی در شاهنامه نگاشته و اخذ نمودند. و هم اینک عضوِ هیئتعلمی در دانشکدهٔ ادبیّاتِ فارسی و زبانهای خارجی وابسته به دانشگاهِ علامه طباطبایی است. او افزون بر زبانِ فرانسوی که از سالیانِ خُردی با آن آشنایی یافتهاست، با زبانهای اسپانیایی و آلمانی و انگلیسی نیز آشناست و تا کنون دهها کتاب و نزدیک به سیصد مقاله نوشتهاست و در همایشها و بزمهای علمی و فرهنگیِ بسیاری در ایران و کشورهای دیگر سخنرانی کردهاست.
سال 1371 لالو جان شما دقیقا چند سال داشتی؟!! من با بحث با بزرگترین دانشمندان هم موافق هستم به شرطی آنکه ادب بحث هم رعایت شود. ایشان ورای سالها خواندن ادبیات ایران و دوره ای که صرف تحقیق روی تز دکتری خویش صرف نمودند ، 25 هم پس از آن روی شاهنامه کار کردند. باید خیلی مستدلل ، علمی ، خالی از بغض و کینه باشی تا بتوانی با ایشان بحث کنی که جملات ناپسندت که در مورد ایرانیان به کار بردی ( وقتی می گویم ریگی به کفش دارید می گویید چرا تهمت می زنی) نشان می دهد هدف و مقصود قطعا کار فرهنگی و علمی نیست. و نکته دوم استاد کزازی سالهاست که در همایش و کنفرانسهای بین المللی شرکت کردند و انقدر از بی بایاس بودن کارشان مطمئن بودند که در مجامع مختلف از آن دفاع کردند. گیریم که در دانشگاه تهران به شما و عزیزتان مهندس کولاییان توجه نکردند. البته حالا می فهمم که چرا دکتر زرین کوب و دیگران ترجیح دادند که با بی اعتنایی با شما برخورد کنند. باور کن هگل ، هایدگر هم بودند بعد از به کار بردن این عبارت ” مازندران هفت خوان رستم در هر کجا باشد اگر در هند باشد یا مصر یا همین مازندران فرقی نمی کند دربارۀ اینکه ایرانیان متجاوز و غارتگرند و نقششان منفی است و مازندرانیان مدافع مردم و سرزمین خویشند و نقششان مثبت است و خوانش غرض آلود آن کسانی دارند که سالهای سال این را انکار کردند و از رستم قهرمان ساختند” خیلی محترمانه!! شما را به بیرون اطاق هدایت می کردند که در هیچ کره خاکی وطن ستیزی و اطلاق القاب زشت به هموطنها را مساوی روشنفکری نمی دانند مگر اینکه معنی روشنفکری هم مانند نقد که سالها در مملکت ما با هجو اخلاط شده ، هم قلب شده باشد.
عرض می کردم 1- از امین حسن پور عذر خواهی می کنم چرا که نظرات هیچ کدام از ماها ربطی به مطلب ایشان نداشت. وگرنه من نقد و تحلیل خودم را برای ایشان ایمیل کردم ، اگر مازیار می آمد و تحلیل شخصی اش را از دبیره مورد علاقه اش می نوشت و به جای اطلاقهای توهین آمیز به دیگرانی که چه او بخواهد یا نه هموطنش هستند خودداری می کرد بحثهای ما اصلا پیش نمی آمد و امیدوارم مسعود عزیز به این نکته رسیده باشند که وجود این دوستان و موج منفی که در بخشی از مازندرانی ها به نام کاسپین ایجاد کردند ( که مایه تاسف من هم هست ) و دامن زدن به تشتت آرا دقیقا همان چیزی است که نام گذاران نام نامیمون خزر خواهان هستند. کسی را نمی خواهم متهم کنم اما از قدیم گفتند دفاع بد از چیزی از دشمنی هم افزون تر است. 2- طرفداران نظرات مهندس کولاییان باز هم تکرار می کنم اولا هیچ کدام از ادله ایشان دلیل قطعی بر مهاجرت یکطرفه هند به مازندران و گیلان ندارد . ایشان از دانشگاه تهران و یا در ایران مورد توجه و مهر قرار نگرفتند ، یکبار برای همیشه در یک مجمع بین المللی یکی از نظرات خود را مقاله کنند و سخنرانی نمایند یا یکی از کتابهایشان را به انگلیسی ترجمه کنند و برای چاپ و داوری به دانشگاهی در هند یا دانشگاهی معتبر در غرب ارسال نمایند. متاسفانه این کار را نکردند و خروجی حرفهای ایشان این می شود ” مازندران هفت خوان رستم در هر کجا باشد اگر در هند باشد یا مصر یا همین مازندران فرقی نمی کند دربارۀ اینکه ایرانیان متجاوز و غارتگرند و نقششان منفی است و مازندرانیان مدافع مردم و سرزمین خویشند و نقششان مثبت است ” جای این مازندران پرووانس بگذارید و جای ایران ، فرانسه اگر در دانشگاهی چاپ شد؟!! به ولله نخواهد شد. چرا احزاب مارکسیست به اندازه گذشته در دنیا محبوب نیستند ، 70 سال خروجی اشان در شوروی برای هفت جد و آباد بشریت کافی است. گیریم که ادله ایشان کافی بود و از هند آمده باشند. از زمان اشکانیان به این ور غریب به 2000 سال هنوز ایرانی نشدند؟ لالو جان . گیریم که سالها مستقل بودند!!! از نیمه دوم ساسانیان به ایران متصل شده باشند؟ در طی 1600 سال هنوز ایرانی نشدند؟!! کل تاریخ برلین 700 سال است. کل تاریخ سنت پترزبورگ از 1700 اندی به این ور است. به کجا می خواهید بروید؟ چرا از اشتباهات و کج روی و ایرانستیزی اتان دست بر نمی دارید؟!!
3- یکبار می فرمایند که مازندران بخشی از طبرستان بوده و یکبار به کل منطقه گرگان تا چالوس و فیروزکوه اشاره می کنند و …..
بحث من با لالو تمام شد. لالو تو اگر بخواهی تلفون و ایمیل مرا می توانی پیدا کنی. به قول خودت هر وقت ، جناب مستطاب وقت کردید با من هماهنگ کن جلسه ای مشترک با دو تا از کارشناسان ارشد تاریخ ، زبان شناس و ان شاءالله دو تا از استادان این رشته بگذاریم. اما من از روز اول هم می دانستم که شما نه میایی نه دنبال کار جدی هستی؟ آن زمان با هم حرفهایی زدم و قولهایی به هم دادیم. یادم نمیاد که بهت گفته باشم حتما می آیم اما گفتم هر مطلبی زیست محیطی و انتقادی داری بده من چند تا مجله دارم چاپش می کنم. حتی یادمه آن زمان یکی از دوستانم سمت مناسبی در خبرگذاری داشت و حتی گفتم می توانیم یک گزارش مفصل ترتیب دهیم. جلسه مشترک هم چند بار تاکیید کردم. گفتی بروم شهرم بعد خودم هماهنگ می کنم. من و امین حسن پور دو تا شاخه کاملا متضاد از بحثهای فرهنگی و اجتماعی هستیم . باهاش بارها دعوا کردم ؛ ستیز نمودم و او هم همچنین. اما با همه گرفتاری ها و اذعان به اینکه از تو مسن تر و احتمالا خسته تر هم هستیم اما داریم حرکت می کنیم. خدا را شکر نه به جایی وابسته ام و هر هزینه ای هم بابت حریت فکری ام دادم به عشق ایران و ایرانی نمودم. از دستم بر آمد همراه دوستان در مخالفت جدی با انتقال آب کاسپین نوشتیم و واکنش نشان دادیم و آن زمان دوستانم محبت کردند مطالب خوبی در خبرگذاری ها منتشر کردند و باز هم ساکت نخواهیم نشست. در دیگر بحثها و دغدغه ها هم اندازه توانم ناچیزم حالا یا با اسم خودم در مجلات زیست محیطی و یا با تشویق دانشجویان محترم مطالبی را حول محیط زیست متاسفانه مظلوم ایران نوشتیم. این حرفهای شما پایان خوشی ندارد نه برای ایران که لالو جان خیالت را راحت کنم ملت ایران با بدتر از اینها هم در تماس بوده. من اسطوره ام رستم نباشه ، آرش هست و همیشه در همه جای ایران علی الخصوص همان زادگاهت آرشهایی هستند که جانشان در کمان عشق به ایران می گذارند. من و تو هم به این کشور کم لطفی کنیم سیاووشها و بهرام مهرانها ( بهرام مهران باز از منطقه شماست!) هستند. به ازای معدودی مثل شما لطف الله آجدانی ها خدا را شکر هستند. میل خودت به همین راه ادامه بده. هرچه دوست داری زین پس بگو و دوستان مجهول دیگرت هم تشویق کنند من که نمی توانم مانع سقوط شما به …. ولش کن. دوستان ببخشید اما فکر کنم بحث کافی است هر اظهار لطفی به من دارید دیگر پاسخگویتان نیستم شاید وقتی دیگر. چرا که به هدفم رسیدم البته با کمک جناب لالو لذا از پرگویی و پاسخ به محبت!! ها فعلا اجتناب می کنم.
در شاهنامۀ تصحیح میرجلال الدین کزازی چنین ابیاتی آمده که در شاهنامه های دیگر نیز کمابیش تکرار شده: بفرمود پس گیو را شهریار/ دوباره گزیدن ز لشکر هزار/ کسی کو گراید به گرز گران/ گشایندۀ شهر مازندران/ هر آن کس که بینی ز پیر و جوان/ تنی کن که او را نباشد روان/ وز او هر چه آباد بینی بسوز/ شب آور هر آن جا که باشی به روز/ چنین تا به دیوان رسد آگهی/ جهان کن سراسر ز جادو تهی/ کمر بست و رفت از در شاه گیو/ ز لشکر گزین کرد گردان نیو/ بشد تا در شهر مازندران/ ببارید شمشیر و گرز گران/ زن و کودک و مرد با دستوار/ نیافت از سر تیغ او زینهار/ همی سوخت و غارت همی کرد شهر بپالود بر جای تریاک زهر. ملاحظه می کنید که در شاهنامه خود فردوسی می گوید ایرانیان به قتل عام سختی در مازندران دست زدند پس اگر اینها وحشی و غارتگر و متجاوز و خونریز نیستند پس چیستند؟ و مازندرانیان تنها به دفاع از آب و خاکشان و ناموسشان برخاستند حالا هر جا باشد که ما می گوییم همین مازندران است. بعد از آمدن رستم به داستان هم وضع تغییری نمی کند و همین سوختن ها و غارت کردن ها ادامه می یابد. جالبه سالها از دیوان مازندران چهره ای مانند دام و دد با تنی زشت و دو شاخ بر سر ساختند اینها توهین نیست اما ما می آییم دربارۀ حقیقت صحبت می کنیم ادبیات ما ناپسند است!!!!
جالبه به ما می گوید ایران ستیز!! به خاطر این توهینی که به من شده دیگر حاضر نیستم با دوستدار تالش و گیلک حرفی بزنم
– به شخصه نظریه انتقال تمدن از هند به شمال ایران رو دچار خدشه می دونم چه آنکه به نوعی تمدن ماقبل تاریخ ایران رو میشه تمدن املش نامید و توجه بکنید همانطوریکه دوستدار میگه این تمدن از بطن شرایط اقلیمی بسیار مرطوب و هوازده استخراج شده و چه بسا نقاط دیگری نیز کشف شوند.تاکنون تمدنهای چند ده هزار ساله در رودبار، غار هوتو و ارتفاعات تالش کشف شده اند.
2- به نظر من هم، افسانه های رستم، شاهان ایرانی و دیوان مازندرانی میتونه تحلیل و نقد بشه و این هیچ ارتباطی به امنیت ملی هم نداره.زیرا سوای فسانه بودن، در هر دوره ای، هر شاه و حاکمی، با در اختیار داشتن قدرت، قلم هم به نفعش چرخیده. توجه کنید چطور آژی دیهاک (اژدها)، سامی عنوان میشه در صورتیکه اژدها، از مظاهر تمدنهای شمالی (مانند وایکینگها) هست چرا به آژی دیهاک، بیورد اسب یا هزار اسب میگن در حالی که هزار اسب یکی از طوایف ریشه دار ایران هست. پس نقد و نقادی تاریخ، رو خواهش میکنم با توهین و امنیت قاطی نکنید. من با این بخش گفته های دکتر آریو کاملا و صد در صد مخالفم و استدعا می کنم ادامه ندن که خودش از مصدیق توهین و افترا هست. ضمن اینکه شاید داستان دیو سفید هم همین باشه. آقای دکتر آریو این دانشگاه هایی که شما بهشون ارجاع می کنید، کدومشون در مورد اسپهبد خورشید، آژی دیهاک و دیو سفید تحقیقات ریشه ای و استخوان دار ارایه دادن؟ شما که باهاشون در ارتباط هستید، لطفا رفرنس بدید تا ما هم استفاده بکنیم.
جدای از اینکه با بسیاری نظرات دوستدار موافق هستم اما در این زمینه تلاشش، منو یاد کسیانی میندازه که تلاش میکردن و میکنن که به من ثابت کنن که اسم صحیح بزرگترین رودخانه شرق گیلان، “پل رود” هست نه پولورود
(Poolow Rood) و دلیلشونم اینه که توی تمام کتابها، نقشه ها و گزارشات اینجوری نوشته کما اینکه رودخانه های گیلان عمدتا” نام از آبادیهای اطراف میگیرن و پولوم، یکی از قدیمی ترین روستاهای حاشیه رودخانه در حومه رحیم آباد هست و خود پولوم، یکی از تلفظهای گیاه خودرو آقطی (شوند) هست. پولوم، پلیام، پلهم، پلهوم و پلم تماما” تلفظهایی هست که با گوش خودم شنیدم و در تمامی این مناطق، “پل” را “پورد” می نامند.
حالا اگر در تمام دانشگاه های …. و ….. فقط نام پل رود درج شده باشه، بابستی چشم و گوش بسته بپذیریم؟
و اینکه ما قبول نکنیم واژه پل رود رو، به امنیت ملی ارتباط داره؟
اینکه کسی نخواد، خوشو در معرض دید دیگران بزاره و به قول شما از سایه خارج بشه و اهل قیل و قال نباشه و برای دل خودش و علاقه شخصی اش بنویسه، به پیس قبای شما چرا بر میخوره؟ شما که بابستی به اصل حفظ حقوق فردی آشنا باشید.
چرا شما که این همه نگران امنیت ملی و توهین به اقوام هستید، اونو در برابر سیل بنیان بر افکن پان ترکیسم که نفوذ شدیدی هم داره و رکیک ترین اراجیف رو تحویل جماعت میده، خرج نمی کنی و ضعیف کشی و برادرکشی میکنی؟
مسعود عزیز من با نقد موافقم توجه فرمایید نقد و در باب نقد هم شما را به رساله نقد خواجه نصرالدین طوسی ارجاع می دهم که شرایط نقد را کاملا توضیح میده . جالبه که این کتاب بعدها در غرب ترجمه میشه و خیلی از فلاسفه آلمان که حتما می دانید آلمان را مهد فلسفه مدرن می دانند ، مورد استفاده قرار می گیره. بله رستم حتما بایستی نقد بشه. اما این دوستان ما دارند نقد می کنند؟! واقعا اینطوری فکر کردید؟! نخیر این جوانها از قبل یک پیش فرضی را گرفتند دنبال اثبات آن هستند. مسعود جان دقت کن برادر به صراحت نوشته که برایشان فرقی نمی کند که مازندران، مازندران فعلی هستیا نیست؟ هدف نقد رفتار کیکاوس هم که چهره مطلوبی در شاهنامه هم نیست، باز نیست. هدف اینه که نشان بده ایرانیها وحشی بودند، ستم گر و متجاوز !!! ببخشید این نقد نیست برادر خود زنی است و خنده دار اینکه از زینهار ناراحت هم شدند و می گویند چرا می گویی !! اصلا کاری نداره دانشگاههای ایران را ول کنیم ، موافق هستید حرف ایشان و نتیجه گیری که دوست داشتند بگیرند را برای چند دانشگاه معتبر غربی ترجه کنیم . ببینیم آنها به این روند یا ترند نقد می گویند؟ مسعود عزیز می گویی چرا برابر پان ترکیسم کاهل هستیم؟ در تمامی این سالها چند بار شاهنامه خوانی را حمایت کردند ؟ انگلیسی ها یک شاه آرتور دارند یک ریچارد شیردل پدر دنیا را از بس فیلم ، قصه و تئاتر درست کردند پدر عالم و آدم را در آوردند. پان ترکیسم از آنجایی وقیح شده که می بینه نامهای ایرانی ، افسانه های ایرانی و تاریخ ایرانی یه راحتی مورد بی اعتنایی و گاه هجمه قرار می گیره یک نفر هم بابت هتاکی اش ۱۰ دلار جریمه نمیشه. می دانی این حضرات در آمریکا بخواهند اینجوری در مورد لینکن و جرج واشنگتن بدون سند و مدرک بنویسند از هر سوراخی در فضای مجازی باشند پیدایشان می کنند یا باید ادعای خود را ثابت کنند یا بابت هر واژه توهین آمیزشان جریمه نقدی تا حتی برخورد قضایی می شوند ، پنتاگون بر می داره سیگنال رادیویی داعش را در افغانستان ردیابی می کنه و بمباران می کنه می دانی به جرم چی؟ نفرت افکنی حالا داعش اصرار کنه نه بابا منظور من نقد بود نه نفرت افکنی. چرا این رفتارها را با داعش مقایسه می کنم چون نتیجه اشو در اینستا دیدم ، فقط یک نمونه مثال می زنم ، زمانی که حمله به یک کاندیدای قوم گرا در رشت را با لذت پخش می کنند یا آن دعوت و پیامها که هم تو دیدی هم من هم ورگ این رفتارها با داعش جماعت فرقی داره؟ من از آن کاندیدا متنفر بودم و سزایش را پای صندوق رای دید اما آن رفتارها آن تبلیغ ها را قبول داری. از میرزا یاد بگیریم که چون با طرف مقابلش فرق داشت باهاش سازش نمی کرد من پان ترکیسم را سرطان اقوام ایرانی می دانم اما راه مقابله اش اینه که عین پان ترکها رفتار کنم؟! یا بگویم اشکال نداره چهارتا جوان هستند؟ اگر دهه۹۰ همین اشکال نداره را نمی زدیم حالا با این غده مشکل ساز مواجه نبودیم. باز هم از شما می پرسم تاریخ همه دنیا محترمه اینجا فقط به قول سید جواد طباطبایی هر کاری دوست داریم انجام دهیم ، دوستدار و دوستدارها هم خفه شوند اعتراض نکنتد که یک زمانی به گل روی این جوانها بر نخوره ؟؟ !!در مورد ضحاک و اشتباهی که مرحوم مهرداد بهار آنرا به آژدی دهاک نسبت داد و ….. حتما نقدهای بعدی اش را هم بخوانید. ما همانطور که روی شاهان ایران تعصب نداشته باشیم هم نباید چون یک درصد ممکنه پای خاندان ما وسط باشه تعصب به خرج دهیم. تو اجداد من بگردید نسبتی با خان احمد گیلانی قطعا پیدا می کنید پیشتر هم گفتم شاه عباس هزار تا اشتباه کرد یکی اش هم انتقام از لاهیجان به بهانه خان احمد و گماردن عاملی ظالم در این منطقه بود اما ببخشید که این را می گویم من هرگز نمی توانم کار این به اصطلاح فامیلم را توجیه کنم. حالا به هر دلیلی. کار خان احمد و نامه نگاری اش با تزار و باب عالی ، کار خسرو پرویز و استفاده از رومی ها در نزاع داخلی و کار مجاهدین خلق برادر من خیانته. خیانت هم مدرن ، باستانی و میانه نمی شناسه. من قویا با وجود نسبت با سادات کیایی کار خان احمد را خیانت می دهم و اگر به جد معاصرم که همرزم میرزا بود می بالم نه به خاطر نسبت خونی که به علت کار پسندیده ای که نمود می باشد. مسعود عزیز برای نقد از خودمان شروع کنیم. ضمنا مهرداد بهار را می شناسی؟ فرزند برومند ملک الشعرای بهار. می دانی زمانی که نه تنها میهن دوستان بی حب و بغض شخصی بارها به وطن پرستی میرزا عزیزمان گواهی دادند این بهار خیلی محترم!! که با وجود شاعری زبر دست چه جفاها در حق میرزا نمود . چرا؟ چون میرزا حال دوستش وثوق الدوله را گرفته بود البته از کسی که یک روز برای ایران شعر میگه روز دیگر برای مزارع اشتراکی باکو به به چه چه می کنه این کم لطفی عجیب نیست. مهراد بهار پسر همان پدره. یک کاری را شروع کرد مسعود عزیز نصفه کاره انقدر هم کتابش اشکال داره که امروز مرجع نیست. وانگهی منظور فردوسی پاکزاد ضحاک سامی تبار بوده نه پدر بزرگ کوروش بزرگ که احتمالا جد شما همراهش بوده و صد البته خیلی محترمانه از قدرت برداشته شد نه آنکه در پای کوه بگیر و ببندی رخ دهد. و انقدر هم فردوسی جوانمرد بوده که با وجود اینکه مرداس در نسخه پهلوی خدای نامه هم مانند ضحاک نکوهیده شده ، قلمش را چرخانده و میگه مردی خداشناس بوده. منظور فردوسی اینه که دشمنی و دوستی بر اساس تبار و نژاد و زبان نیست و همانقدر که مرداس خوبه و خدا شناس. جمشید مغروره و فره ایزدی ازش جدا میشه. همانقدر که کیکاوس آدم بی خودی است ، هومان و پیران ویسه با اینکه در اردوی رقیب هستند انسانهای درستکاری هستند. بنده خدا فردوسی که همه اش پایان هر قصه میگه منظور من یعنی فردوسی از نقل داستانها اینه که جوانمردی، مروت، انسانیت و سجاهای اخلاقی ایرانی فراموش نشه بعد دوستان برای ارضای حب و بغض اشان دنبال چی هستند. اما مسعود عزیز در باب اسم فرمودید. متاسفانه ما یک رسمی از زمان قاجار و شاید بگویم مغول پیدا کردیم که هر اسمی که نفهمیدیم مستعربش کردیم وگرنه برادر من چه فرقی بین پول رود و پولورود هست ؟ دومی که شیرین تره و قطعا از ریشه مردم منطقه اش میاد. از این دسته گلها همه جای ایران هست سوما سرا یعنی مکان روشنایی را میگن صومعه سرای که صومعه عربی است یا همین واژه اصفهان در اصل اسپادارا بوده نه سپاهان و ….. با شما موافقم بایستی اینها نقد بشه و ای کاش با دوستانتان پیش یک زبان شناس می رفتید و البته اگر خواستید من دوستی زبان شناس دارم که اصالتا هم ولایتی دکتر حشمت هم هست و می تواند در نقدی سازنده به شما کمک کنه. من چرا از افراد در سایه خوشم نمیاد چون آنها به راحتی به اسم و مشخصات من دسترسی دارند اما جرئت حضور در مکان علمی را ندارند. مسعود عزیز پیشتر هم به شما گفتم من سالهاست با پان ترکیسم می جنگم و اتفاقا چون با فضای مشمئز کننده ای که ایجاد کرده کاملا آشنا هستم به طور جد با ایجاد شعباتی شبیه آن با همان فکر پلید و دشمن خواه حالا با هر بهانه و توجیهی هم باشه مبارزه می کنم.
جالبه حتی رضاشاه هم به کرات میرزا را وطن پرست دانسته و از اینکه صلحی واقع نشد ادعای افسوس کرده بعد این جناب ملک الشعرای بهار پدر مرحوم مهرداد بهار چه نسبتهای ناروایی به میرزای شهیدمان زده است که جای تاسف داره و نشان میده تاریخ نگاری با شاعری قطعا فرق داره!! من حتی از ارجاع افراطی تاریخ به شاهنامه هم راضی نیستم. از شاهنامه از حماسه هومر و زیگفرید و ساگاس یا حماسه اسکاندیناوی می توان نکات اخلاقی، فرهنگی و عادتهای یک ملت را متوجه شد قطعا ریشه در تاریخ دارند اما خود تاریخ نیستند ، مگر در غرب تاریخ را از افسانه هایشان می نویسند؟ یا جالبه آگاممنون دختر خودش را قربانی می کند اگر این جوانها این را بخوانند لابد می گویند چه یونانی های وحشی که دختران خود را قربانی می کنند!! یعنی کسی این حرف را در دانشگاهی در غرب بزنه به سلامتش همه جوره شک می کنند!! دیو یکی از اسامی خدایان هندواروپایی است که بعد از ظهور زرتشت معنی اش تغییر کرده . چه کار کنیم حالا؟ برویم قونیه مولوی که آنجا روی تخم چشمشان گذاشتند عین ما در مورد مفاخرمان!!!! سرزنش کنیم که چرا گفته از دیو و دد ملولم انسانم آرزوست!! افرادی که یک زمانی دیو را محترم می دانستند قطعا قبلش یک چیز دیگر را محترم می دانستند و قبلش چیز دیگز تا زمان آدم و حوا برویم و هر نسل را بابت نسل بعدی سرزنش کنیم؟! بعد از اسلام هم تا سالها واژه گبر که نه به معنی زرتشتی که به معنی پهلوان حتی توسط سعدی تخفیف داده شد . بلاخره هر کی میاد قبلی اش را کمرنگ می کنه این در همه جای دنیا رخ میده. بعدها نقد هم میشه اما کار این دوستان نقد نیست. مسعود جان به ولله نه از من به هر مرکز علمی دوست داری ایمیل بزن، زنگ بزن، نامه بنویس و بگو فلانی در ایران میگه این ترند دوستان نقد نیست. اصلا نظرات من و دوستان را ترجمه کنیم بفرستیم. من هم خیلی اشتباه دارم اما ادعای این دوستان را ندارم.
جناب مسعود یا اگر اشتباه نکنم مهندس مسعود اسحق پور اگر همین شخص هستید بنده به شما پیشتر پیام دادم که با هم قراری بگذاریم و گپی بزنیم و یک ده دقیقه در فضای مجازی جستجو کنیم که اگر چشم شما ندیده ، متاسفانه هم چشمان من هم ورگ دیده. اینجور حرفها و نگرش ها به عقیده من با کد دهی ژن ویروسی هیچ فرقی نداره چه هزار نفر در ورزشگاه یادگار تبریز چه این چند نفر در گیلان و مازندران باید پیگیری شوند وگرنه این عامل در کل کشور پخش میشه. اما فرمودید حرف بنده مصادیق جرم یا افترا است یا گرای امنیتی می دهم . همین شخص که متاسفانه خودش تحصیل کرده این رشته است و دقیقا می دانه که چی کار داره می کنه در همین نظرات ورگ ( در مطلبی دیگر) به صراحت فرد دیگری که منتقدش بود گستاخ خواند حالا درست یا غلط. شما هم در آن مطلب فکر کنم حضور داشتی ، فکر کنم آن مطلب را یادت بیاد. رفتار این جوانها ، ادبیاتی که به کار می برند!! آستانه تحمل اشان همه از فیلتر مهربانی شما عبور می کنه؟ اما عدم سکوت ما گناهی نابخشوده است؟!! وگرنه خود فردوسی پاکزاد هم میگه پهلوانی در سیستان بود ایشان کردش رستم دستان یا همان داستان. برادر من داستان نه محلی برای نزاع و گرو کشی برای امروز!! وگرنه ما مگر کمبود اسطوره داریم؟ رستم نباشه ، آرش هست. آرشی که از دیار طبرستان خودمان هم بوده. بهرام مهران ملقب به بهرام چوبین هست که با خیانت و وطن فروشی خسروپرویز شکست خورد. بهرام دلاور مردی از دیار همین آقا لالو بوده. جالبه که خانواده دیوسالار که با خانواده شاه سابق هم نسبت دارند اینجور مانند این دوستان مدعی نیستند!!! به خدا بعضی رفتارها خجالت داره. سنت پترزبورگ کلا تاریخش از هزار و هفتصد و اندی میلادی شروع میشه چنان با آب و تاب بهش می رسند که آدم کیف می کنه آنجا را می بینه. ساغری سازان ما از این شهر قدیمی تره. اما میری هر گوشه اش مشغول یک آسیب به گذشته امان هستند. به این دوستان باشه یقه پطر را می گیرند که چرا مردم گالیسیا ( بخشی از لهستان فعلی ) را قتل عام کرده یا چرا در جنگ با شاه کارل سوئدی گردن اسرا را زده؟!! و خنده دار اینه که همه اینها را به اسم نقد انجام می دهند!!! مسعود عزیز می دانم کشورها را دیدید شاید بیشتر از حقیر . اما اگر هرمیتاژ رفتید سوای آن مجموعه نفیس حتما به زیرزمینش سر بزنید . زمانی که نازی ها شهر را محاصره کردند ، بسیاری از تزئینات این کاخ موزه ، کاخ پتروف و …. را قطعه قطعه کردند و خود مردم داوطلبانه شماره بندی کردند به کوههای اورال بردند تا دست نازی ها نیافته و یا در بمبارانها بیشتر از این آسیب نبینه. شرح آن کارها هم به صورت عکسهای مستند آمده. این را با رفتار هموطنهایمان در مورد آثار گذشتگان مقایسه کنید. تمام دنیا به آبراهه بین انگلیس و فرانسه کانال مانش می گویند انگلیسی ها بریتیش کانال می گویند. بله باید هم جهان اول هم باشند. تمام این هجمه در مایه نقد ، نفرت از دستاوردهای مشترک که حالا با هر ضرورتی ما را به هم پیوند داده اعم از مذهبی و ملی بایستی مثلاً!! نقد بشه اما به خدا چنین فرصتی در خود غرب به شما داده نمیشه. اگر هم بدهند به ازای هر مطلب انتقادی ، 10000 تا به به چه چه ساختند و می سازند. ما ساختیم؟!! می سازیم؟ حمایت میشه؟ پان ترکیسم در این فضا چرا نباید بیاد. وقتی برای آل بوییه ، هخامنشی ، مردآویج ، کوروش ، آرش فیلم نسازند ، خرج نکنند جوان ما حریم سلطان را می بینه. چه فرقی می کنه در حریم سلطان به دروغ کره زمین را گرد نشان دهند ( در زمان سلیمان قانونی و … ) یا ایران بشه سرای ازبکها!!! هر کسی مسعود جان در حد خودش در وضعیت ایجاد شده مقصره. امین حسن پور می بینه کانال باران با طرز گیلکی حرف زدنش داره ضربه می زنه خودش آستین را زده بالا داره کار می کنه. منم می بینم تاریخ ام و تاریخمان ، محیط زیستمان ، نامهای بومی مانند کاسپین و …. مظلوم واقع شده در کنار دیگر دوستان آستین را زدیم بالا. همانقدر که همه ما از لهجه خواندن گیلکی بایستی ناراحت شویم و پاسخ می دهیم بایستی برابر این نقدهای مشکوک که نقد هم نیست ساکت نبود. مسعود عزیز بگذار من دیگر نظر نگذارم اگر حضوری هم افتخار نمی دهی ایمیل مرا امین داره ایمیلی در ارتباط باشیم من عرض کردم دیگر با کسی در نظرات بحث نمی کنم باز به احترام شما پرگویی کردم اما کافی است باقی بماند در جای مناسبش نه این مطلب که در مورد چیز دیگری است که ربطی به حرفهای ما نداشت.
اگه برای حفظش تلاش نکنیم کلا محو میشه…