برچسب: م. پ. جکتاجی

  • چند نکته در حاشیهٔ یک ادعا

    مجلهٔ قاف در گفتگو با م.پ. جکتاجی (مدیر مسئول نشریهٔ گیلان شناسی گیله وا) این چند سطر را به نقل از ایشان منتشر کرده:

    «قبل تر ها هرکسی از هر نقطه از گیلان به رشت می آمد گویش رشتی را می دانست؛ چون رشت مرکز استان بود و محل داد و ستد و مرکز اداری و فرهنگی. در نتیجه، رشتی تبدیل به لهجه ی معیار شده بود. مردمانش به زبان گیلکی رشتی صحبت می کردند و دیگران هم که می آمدند یاد می گرفتند و اگر روزی یک نفر رودسری با یک نفر فومنی برخورد می کرد و مشکل بود با هم گیلکی صحبت کنند لاجرم رشتی حرف می زدند»

    (فصلنامه فرهنگی‌اجتماعی قاف، سال اول، بهار ۹۶، شماره‌ی ۳،صفحه‌ی۲۹. ریشه ها و تیشه ها. گفت و گو با محمدتقی پوراحمد جکتاجی)

    این چند سطر ادعاهایی را دربارهٔ زبان گیلکی مطرح میکند که به دو دلیل نباید در مقابل آن سکوت کرد. اول اینکه این ادعا کاملا خلاف واقعیت اجتماعی و تاریخی ما گیلکان است و دوم اینکه این ادعای غیرواقعی به نوعی زمینه‌سازی برای هدفی است که برخی از تلاشگران عرصهٔ گیلان شناسی در مرکز استان مدتهاست سر در پی آن دارند: انتخاب لهجهٔ رشتی به عنوان لهجه یا گویش معیار گیلکی.

    پیشتر بارها و بارها از جمله در یادداشت «بسگانگی در زبان گیلکی» و در نقد ایدهٔ قدیمی گویش معیار نوشته ام؛ اما اینجا فقط به ذکر چند نکته در ارتباط با این پاراگراف از حرفهای استاد عزيزم جناب جکتاجی بسنده میکنم. (بیشتر…)

  • جکتاجی جوان، گیله‌وای پیر

    به بهانهٔ انتشار جشن‌نامهٔ م.پ. جکتاجی به کوشش رحیم چراغی

     

    توضیح بیرون از متن: این مقاله در پاسخ به درخواست رحیم چراغی برای چاپ جشن‌نامهٔ م.پ. جکتاجی نوشته شده بود اما پس از تحویل مطلب، جناب چراغی مقاله را نپسندیدند و در نامه‌ای مفصل، چاپ آن را مشروط به حذف نیمهٔ دوم مقاله کردند. حال آن جشن‌نامه با کوشش و پیگیری فراوان رحیم چراغی چاپ و منتشر شده و از آن‌جایی که همیشه آرزو داشتم حس و تجربهٔ خود را دربارهٔ مرد بزرگی که خود ر ا شاگردش (و نه پیروش) می‌دانم بنویسم و این متن جامانده از آن مجموعه، صورت عملی این آرزوست که تصمیم گرفتم به بهانهٔ چاپ جشن‌نامه، تقدیم اؤجا کنم. این متن از نقطهٔ عزیمت نسبت و ربط جکتاجی و نثر گیلکی آغاز شده و تلاش کرده این نسبت را به کلیت وضعیت فرهنگی و تاریخی ما و جایگاه تاریخی م.پ. جکتاجی گره بزند. باشد که روشنفکران، موبدان آتش پرسشگری و نقد در این سامان باشند تا خاموشی نگیرد.

    جکتاجی
    (بیشتر…)

  • نوروزبل ۱۵۸۹ در راه است؛ ده سال پس از اجرای نخستین مراسم نوروزبل

    از نوروزبل ۱۵۷۹ تاکنون که نوروزبل ۱۵۸۹ در راه است نزدیک به ده سال می‌گذرد. ۱۵ مرداد ۱۳۸۵ را هرگز از یاد نمی‌برم. روزی بود که گیله‌وا و حلقۀ جوانش به مدد اهالی خونگرم روستای «ملکوت» (از روستاهای کوهستانی املش) نخستین مراسم نوروزبل گیلان باستان را بر فراز تپهٔ روستا برگزار کرد و وقتی شعله‌های آتش، شامگاه آن روز در کوهستان برکشید، تمام شادی سال نو بر جان‌ها افتاد. خنده بود که بر لب‌ها نشست؛ آغوش‌ها بود که به روی هم گشوده شد و دوستی و صفا باز به مردم برگشت و این دومین بار در آن سال بود که آیین سال نو به دو شیوه پاس نگه داشته شد. نخست، شادی نوروز ملی ۱۳۸۵ که نوروز مشترک همهٔ ایرانیان است و دو دیگر، شادی نوروزبل ۱۵۷۹ دیلمی (گیلان باستان) که شادی عموم گیلکان و گیلانیان است. گزارش این مراسم را در صفحات ۳۸ و ۳۹ شمارهٔ ۹۰ (شهریور و مهر ۱۳۸۵) خوانده‌اید.

    1582-noruzebal-7
    یک سال بعد، ۱۵ مرداد ۱۳۸۶ (نوروزبل ۱۵۸۰) سازمان میراث فرهنگی گیلان هم که تولیت میراث فرهنگی و معنوی مردم این استان را برعهده دارد وارد عرصهٔ کار شد و با چاپ پوستری به همکاری گیله‌وا و حلقه‌اش شتافت. فراخوان و تبلیغ گسترده‌تر، از طریق سایت سازمان و برپایی تورهای گردشگری موجب شد تا جمعیت بیشتری در مراسم حضور داشته باشند. شرح آن در صفحات ۲۶ تا ۳۰ شمارهٔ ۹۵ (مرداد و شهریور ۱۳۸۶) درج شده است. (بیشتر…)

  • درباره‌ی دامون

    تاریخ ندارد اما می‌دانیم که در اردیبهشت ۱۳۵۸ بوده و با توجه به تاریخ دومین شماره‌اش، می‌باید ۱۵ اردیبهشت یا یکی دو روز پس و پیش بوده باشد که نخستین شماره‌ی نشریه «دامون» با زیرعنوان «نشریه فرهنگسرای خلق گیلان» با قیمت ۱۰ ریال منتشر می‌شود و این نقطه‌ی عطفی مهم در تاریخ زبان و ادبیات گیلکی‌ست که برای نخستین بار مسأله‌ی هویت قومی گیلکان را با فرمی نو مطرح می‌کند و البته این همه در شرایط گشودگی پس از انقلاب بهمن ۵۷ امکان‌پذیر است. در دامون اراده‌ای به «تاسیس» وجود داشت که از هوای انقلابی تغذیه می‌کرد. تاسیس همه چیز. تاسیس نسل نویی از روشنفکران گیلک، تاسیس کانونی روشنفکری، تاسیس نشریه‌ای قومی، تاسیس چارچوبی مدرن برای خواندن و نوشتن به گیلکی و تاسیس بسیاری چیزها.
    محمدتقی پوراحمد جکتاجی، محمدولی مظفری، محمد بشرا، علی عبدلی و علی‌اکبر مرادیان گروسی؛ این نام‌ها که سال‌ها بعد، هر یک به تنهایی وزنه‌ی مهمی در فرهنگ و ادبیات قومی شدند، در چهار شماره‌ی آغازین دامون دست به دست هم داده بودند.

    سابقه‌ی مکتوب شدن زبان گیلکی کهن‌تر از این حرف‌هاست. پس از مشروطه، خیلی پیش‌تر از افراشته، روزنامه‌ی جنگل، شعرهای گیلکی با مضمون سیاسی روز را در خود دارد و پیش از آن نیز می‌توان همین طور منابع مختلف مکتوب را مرور کرد و ترجمه‌ی سوره‌هایی از انجیل در اوایل مشروطه را نیز پشت سر گذاشت و از شعر گیلکی سروده‌ی خان احمد خان (آخرین حاکم مستقل گیلان) نیز گذشت و همین طور رفت و رفت تا به دیوان پیرشرفشاه دولایی (قرن هشتم هجری قمری) رسید.(۱) (بیشتر…)

  • پیشینه طرح مساله خط گیلکی

    بحث در مورد خط گیلکی و دستور املای آن که مقوله ی بسیار اساسی در حوزه زبان و ادبیات گیلکی است،بحث تازه ای نیست. خوشبختانه سابقه نسبتا طولانی داردريالیعنی از زمانی که نخستین نشریه گیلکی زبان پا به عرصه مطبوعات گذاشت،بحث خط و کتابت گیلکی نیز به میان آمد.
    تا پیش از انتشار «دامون» که در دوره نزدیک به هم و به فاصله زمانی کوتاه در اوایل انقلاب منتشر شد ما هیچ نمونه بحث نظری درباره املای گیلکی نداشتیم.چه اصولا جز شعر،به مقوله نثر و نگارش داستان و مقاله به زبان گیلکی توجه نمی شد.با انتشار «دامون» که نشریه ای صد در صد با حال و هوای گیلان،بویژه ادبیات بومی آن بود،پای نثر گیلکی در زمینه گزارش،یادداشت،مقاله،داستان،مصاحبه،طنز و امثال آن نیز،همراه شود و نظم به میان کشیده شد.
    با انتشار دوره اول «دامون» که طی چهار شماره از اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ تا اواخر خرداد ماه همان سال منتشر شد،بحثی در حوزه زبان و خط گیلکی نیز مطرح گردید.بویژه چاپ مقاله در مورد خط با عنوان «گیلکی را با چه خطی بنویسیم؟» از راقم این سطور مندرج در شماره ۳ دامون (۲۸ خرداد ۱۳۵۸) در زمان خود سروصدای زیادی به همراه داشت و حتی یک بار با نگاه منفی در تریبون نماز جمعه از سوی رییس وقت رادیو تلویزیون گیلان پخش شد.
    دوره دوم «دامون» نسبتا طولانی تر بود و بر روی هم یک سال و سه ماه طول کشید(نخستین شماره اول خرداد ۱۳۵۹ و آخرین شماره –بیست و هشتمین- ۱۵ مرداد ۱۳۶۰) که از همان شماره اول بحث مربوط به خط گیلکی به تفصیل در آن مطرح شد و تا پنج شماره به طور مرتب دمبال گردید. (بیشتر…)

  • گفت‌وگو با م. پ. جکتاجی؛ به مناسبت بیست ساله شدن گیله‌وا

    این برنامه‌ی ۳۰ دقیقه‌ای گفت‌وگویی‌ست بیش‌تر انتقادی با مدیرمسئول گیله‌وا که می‌توانید در دو قسمت زیر، آن را بشنوید. با این توضیح که موسیقی انتخاب شده در این برنامه از دو گروه A-HA و Kahtmayan است.

    بخش نخست گفت‌وگو

    بخش دوم گفت‌وگو

    کل برنامه را می‌توانید از این‌جا دانلود کنید.
    کل برنامه را می‌توانید با کیفیت به‌تر از این‌جا دانلود کنید.

     

  • مشتˇ یحیی

    مشت̌‌ يحيی هر وخت‌ مرا دئیی می پئرأ خودا بيامورزی دأیی. ای جور خأستی بفأمانه‌ می هوايأ بدأرا. تااوجايی كی مرأ ياده‌ – خودا شيمئه‌ امواتأ بيامورزه‌ – می پئر̌ خودا بيامورز، أن̌ ‌ موشتری بو. موشتری كی چیبگم‌، خأستی ان̌ ‌ ورجا ايچی بهينه‌ ويشتر ان̌ ‌ وستی كی كومكی ببه‌، نيويره‌ زيادم‌ او چك‌ چيأ نياز نأشتی.

     

    مشت‌ يحيی يأ جه‌ او وخت‌ كی كوچيك‌ بوم‌ شناختيم‌. تازه‌ جوان‌ بو، ايپچه‌ كرچ‌. ايتا نمد̌  كولا خوسرنأیی، أراده‌ دستی مره‌ اسباب‌ زئئی بردی أرا اورا فوروختی. كويی، تورب‌، تورش̌  انار، كونوس‌، بينه‌خالواش‌، أجور چيان‌. مرأم‌ می پئر̌  ورجه‌ هميشك‌ نازدأيی، گاگلف‌ اگر خوردن‌ شا بدأشته‌‌‌بی مثلن‌ خوج‌،كونوس‌ يا انجيل‌، ايتا دوتا مرا به‌ دسأ دأیی. امما من‌ نوخورديم‌. خاستيم‌ بوخورم‌ ولی می مار مرأ ياد بدأبو كیبيرون̌ ‌ اسبابأ تا نوشورم‌ نوخورم‌.
    ای روزا كی ايتا خوج‌ مرا فأدأبو بيده‌ من‌ نوخورم‌، واورسه‌ چيه‌ پسر چی رئه‌ گاز نزنی؟ می دهن‌ بپرست ‌بوگوفتم‌ من‌ نوشوسته‌ اسباب‌ نوخورم‌. بوگوفت‌ أؤو تی جان̌‌ رئه‌ بيميرم‌ چیرئه‌ زودتر نوگوفتی گول̌  پسر. بأزون‌ ايتأ بدره‌ چلک̌ ‌ آب‌ كی چرخ̌‌ جير دأشتی بأرده‌ بيرون‌، خوجأ جه‌ می دس‌ فأگيفت‌ جوخاست‌ اون̌ دورون‌، ای بار دوبار آب‌ بكشئه‌ بيرون‌ بأرد دوبارده‌ مرأ به‌ دسأدأ. مرأ دينی! باز نوخوردم‌ و مشت̌ ‌ يحيی‌يأ بد بأمؤبو.
    – بد بأمؤ كی بأمؤ. تو خأستی تی رئه‌ ننی.
    – نتأنستيم‌.
    (بیشتر…)

  • مصاحبه با عاشورپور، درباره: خودش، موسیقی، ترانه گیلکی و دامون

    م.پ. جکتاجی: بیست و هشت سال پیش از این، هنگامی که فقط یک سال از انقلاب اسلامی گذشته بود، نشریه ای با نام «دامون» انتشار می دادم. این نشریه که چهار صفحه آن به زبان فارسی و چهار صفحه به زبان گیلکی چاپ و هر دو هفته یک بار منتشر می شد، بر روی هم ۲۸ شماره انتشار یافت و پس از آن، به دلایلی تعطیل گردید.
    بعد از چاپ شماره دوم آن (مورخ ۱۵ خرداد ۱۳۵۹) به قصد مصاحبه با عاشورپور که تازه به رشت منتقل شده بود، به ملاقاتش رفتم. عاشورپور فقط چند ماه بود که مدیریت سازمان دامپروری سپیدرود را برعهده گرفته بود. ملاقات ما در شرکت سپیدرود و در محیطی بسیار متشنج و سیاسی صورت گرفت. اوایل انقلاب بود و تب سیاست همه جا از جمله شرکت های دولتی و غیر دولتی و کارخانه ها را فرا گرفته بود و هر روز دامنه اعتصاب ها، اعتراض ها و درگیری ها در محیط های کار افزوده می شد. روز ملاقات اگرچه بسیار سخت و غیر متعارف گذشت، اما دوستی مان تا آخر عمر عاشورپور ادامه یافت. وقتی شماره اول و دوم دامون را نشانش دادم و زبان مصاحبه را گیلکی عنوان کردم، ذوق زده شد و دستش را به شانه ام زد و گفت: «چه بهتر جوان». جوان را با تأکید بسیار ادا کرد. این عبارت او را هرگز از یاد نمی برم. آن وقت من حدود ۳۲ سال داشتم و عاشورپور ۶۲ سال و برایم توفیق بسیار بزرگی بود که با عاشورپور، مرد آواز ایران، آواز خوان بزرگ گیلانیان مصاحبه ای  داشته باشم.
    دو روز بعد طبق قرار یکی از دوستانم- محمود اصلان- را با پرسش هایی پیش او فرستادم. آن چه در زیر می خوانید، چه مدخل فارسی، چه متن گفتگوی گیلکی، همه آن چیزی است که در شماره سوم دامون (مورخ اول تیر ۱۳۵۹) آمده است. آن طور که زنده یاد عاشورپور می گفت، این اولین مصاحبه با وی بوده است که در مطبوعات گیلان چاپ شد و نیز اولین مصاحبه او در مطبوعات ایران بعد از انقلاب اسلامی بود. با هم می خوانیم:

     

    عاشورپور مرد آواز گیلان، اینک میان ماست. چهار ماه است که میان ماست.
    او جوان رفت و پیر باز آمد. کاری که میان ما گیلک جماعت سخت شایع است. عجب دردی‌ست! بگذریم. باری عاشورپور، فریادگر شادی‌ها و غم‌ها و زشتی‌ها و زیبائی‌های سرزمین خویش -گیلان زمین- است. او را با مردم خود و مردم را با او الفتی دیرینه است. عاشورپور از مردم خود جدا نیست -شاید به ظاهر چنین بود اما در ضمیر چنین نه- هم از این روست که در جای-جای دل هر گیلک جای دارد.
    روی این اصل بر آن شدیم با او مصاحبه‌ای داشته باشیم. استقبال‌مان کرد و وقتی که زبان مصاحبه را گفتیم که گیلکی‌ست بیش‌تر استقبال کرد. اینک می‌توانید حاصل گفت و شنودمان را با مهندس احمد عاشورپور، آوازخوان آگاه و متعهد دیار خود به زبان خود بخوانید. باشد آنان که هرگز رنج خواندن زبان خود را به خود راه نداده‌اند و همیشه با بی‌تفاوتی و سهل‌انگاری از کنار آن گذشته‌اند، این بار ساعتی وقت خود را صرف این کارکنند، آخر عاشورپور آن‌چنان صمیمی و نازنین هست و بر گُرده موسیقی اصیل و مردمی گیلان حق دارد که برای شناختن او و  اندیشه‌اش لازم است که ساعتی نشست و این گفتگو را -که مخصوصاً به گیلکی آسان و ساده تهیه شده- خواند.  باشد که مقبول قبول افتد.

    (بیشتر…)

  • نام‌های گیلکی

    این مجموعه، که برای نخستین بار در ورگ به این صورت منسجم منتشر میشود، مجموعه‌ی نام‌های گیلکی‌ست که اولین بار پوراحمد جکتاجی در «گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی» (چاپ 1366) در مقاله‌ای با عنوان «نام‌های گيلانی» منتشر کرده است به علاوه‌ی نام‌های گیلکی که سحر اخوان در روزنامه‌ی گیلان امروز منتشر کرده (که منبع دقیق را نمیدانم) و نیز برخی نام‌ها که خودم به فهرست افزوده‌ام. توضیحات داخل قلاب [] از من است و این فهرست به تدریج به‌روز می‌شود؛ پس شما هم اگر نامی در ذهن دارید به همراه توضیح در بخش نظرها (گب) بنویسید.

    یک توضیح مهم که باید به این مجموعه اضافه کرد این نکته ست که تقسیم نامها به دو گروه زنانه و مردانه چندان راه و روش درست و منطقی نیست و در زبان ما گیلکی جنسیت نمود و حضور دستوری و زبانی نداره و خیلی از نامها هم نه زنانه و نه مردانه هستن و بیشتر به یک ویژگی یا فضیلت اشاره دارند که انسانی ست و بودنش در هر انسانی چه مرد و چه زن، زيباست. پس در انتخاب نام برای فرزندان خودتون و یا برای خودتون به این نکته دقت کنید.

    لاکو

    نام‌های دختران

    آ-آلف
    ابچين / کاغذهای شفاف و بسيار نازک رنگی.
    اییل / پری شاهرخ،نوعی پرنده.
    اارسو / اشک (غم و شادی)
    اکوله / از انواع برنج.
    أللاتیتي / مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
    اليزه / اسم مکان، محلی در رودبار.
    امؤله / دختر اشتاد ديلمی که بنای شهر آمل منسوب به اوست.
    امۊج / آموخته، خوگرفته.
    امۊلای / پروانه.
    انگاره / تهيه و تدارک.
    أياز / شبنم.
    ايسپيلي / گياه گل‌دار آدونتيس تابستانه.

    ب
    برفانک / پرنده‌ای از انواع سهره.
    برفانۊ/ =برفانک
    برفين / =برفانک
    بي‌بي / کرم ابريشم.
    بينه / گياه معطر، نعنا.

    پ
    پاپؤلي / پروانه.
    پامچال / گل معروف.
    پَرزَه / آهو.
    پلهام / گل صورتی و سفيد با مزه بادام تلخ و ميوه سياه.
    پۊرسۊ / پرنور.
    پيتۊنٚک / پونه، گياه معطر.
    پيندٚره / گياه دارويی، پنيرک.

    ت
    تاگيره / از سبزی‌های صحرايی و خورشتی.
    تال / از گیاهان شبيه به نیلوفر.
    تاله / هوس، ميل.
    تايه / ابريشم تابيده.
    ترمی / مه
    تلايه / صبح خيلی زود.
    تۊرنگ / قرقاول.
    تۊنگ / النگو، از انواع درختان شمال.
    تۊنگۊله (تونگولی) / تلنگر.
    تیاور / یار و یاور تو.
    تيتي / گل، شکوفه.
    تيتيپري / دختر قرامحمدچپک، همسر خان‌احمد لاهيجی.
    تيشين (تیشينا) / مال تو.

    چ
    چاپلا / کف زدن از روی شادمانی.
    چرين / از پرنده‌گان.
    چمپا / از انواع برنج، خوش‌بو.
    چۊلي / چکاوک.
    چيره / چهره، رخسار.
    چيرٚی / از انواع سهره.
    چيکا / نام پرنده.

    خ
    خؤجير / خوب.
    خۊرتاو / مشرق، زمين رو به آفتاب.
    خۊرتؤ / »
    خۊرته / »
    خۊري‌سۊ / اسم تاريخی، خواهر اميره ساسان گسکری فرمان‌روای گيلان. معشوقه و همسر شرفشاه دولايی، شاعر گيلکی‌سرای قرن 8 ه.ق. نور و اشعه خورشيد.

    د
    دؤجين (دؤجينا) / دست‌چين، انتخاب. [الف پايانی دوجينا، به احتمال زياد پسوند نسبت است. «ا» يکی از پسوندهای معروف نسبت در گيلکی است.]
    ديل‌زنش / مطابق ميل و دل‌خواه.
    ديل‌سۊج / دل‌سوز
    ديل‌سۊجه / »
    ديلمای / زن ديلمانی.

    ر
    راپا / منتظر.
    رافا / »
    راکه / چوب نازک و قابل انعطاف، ترکه.
    رزِ وۊشه / خوشه انگور.
    رٚمٚش / پرچين اطراف مزارع و باغ‌ها.
    رۊجا / ستاره.

    ز
    زٚرٚج / کبک.
    زرکا / از انواع مرغان آبی.
    زفه / جوانه درختان.
    زۊپه/ جوانه.
    زيته/ جوانه.
    زيبه / از پرنده‌گان.

    س
    ساره / ستاره.
    سئچۊمه / سياه‌چشم.
    سَلَمبار / چشمه‌ای گوارا در اشکورات.
    سۊجان / سوزان.
    سۊرخِ‌ ٚ جۊل / صورت گل انداخته.
    سۊنه / توت وحشی.
    سيتکا / مرغ مينا.
    سيتي / سار.
    سي‌ده / اسم تاريخی، زن فخرالدوله بويه‌ای و خواهر شهرياربن قارن.
    سيکيه / از پرنده‌گان صحرايی.
    سيمبر / ميدان دلگشا و مصفا.
    سئب‌گۊل (گل سيب)

    ش
    شامار / ملکه، بهترين مادر.
    شاناز / اسم تاريخی، شاهزاده خانمی از آل‌بويه.
    شروين‌دؤخت / اسم تاريخی.
    شۊرۊم / مه صبحگاهی.
    شۊکا / برزه، نام کوچکترين گوزن ايران که در جنگل‌های گيلان زندگی می‌کند.
    شۊماهان / اسم تاريخی.
    شیشٚک / ستاره پروين.
    شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

    ف
    فازۊمما / نوعی رقص، حرکات زيبای پيش از کشتی گيله‌مردی.
    فرنگ / سنجاقک.
    فۊتۊر / زبر و زرنگ.
    فۊتيربلا / زبر و زرنگ، آتشپاره.

    ق
    قاینا / قانع، متقاعد.

    ک
    کاس‌خانم / دختری که چشمان زاغ (آبی) دارد.
    کاس‌ ٚ گۊل / از ديگر نام‌های محلی گياه سوته‌واش است که از گل‌های وحشی صحرايی به حساب می‌آيد و به نام گل استکانی در منازل می‌کارند.
    کاس ٚ مار / مادر (دختر) زاغ چشم.
    کاسی / از اسامی دخترانه روستايی و به معنی چشم زاغ.
    کاکۊله / از پرنده‌گان.
    کرماج / نوعی گل پامچال که در اطراف درفک می‌رويد.
    کلٚکا / دختر کوچک.
    کؤره‌کا / دختر کوچک.
    کياتاج / از اسماء تاريخی.
    کیشين (کی‌شينا) / مال که؟
    کيشيم / از مرغان دريايی.

    گ
    گۊلاز / افتخار، مباهات.
    گۊل‌تره / نيلوفر صحرايی.
    گۊل‌چئره / گل‌چهره.
    گۊل‌ناز / نوعی گل، گلی که نازنين و زيباست.
    گئسه / گيسو.
    گئشه / عروس. [عروسک نيز]
    گيلا / مخفف گيلان، گيل (دختر)
    گيلار / از انواع مرغان دريايی.
    گيلان / گيلان
    گیلان بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
    گيلان‌تاج / تاج سر گيلان.
    گيلان‌دؤخت / دختر گيلان.
    گیل‌بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
    گيل‌سۊ (گيلي‌سۊ) / روشنايی گيل (دختر)
    گيلِ ٚ کؤر / دختر گیل.
    گيلٚوا / باد شمال شرقی.
    گيلي / دختر گيلک.
    گيل‌يار (گيلی‌يار) / يار گيل، همسر گيل.

    ل
    ليجار / نيزار، محل رويش نی.
    ليرۊ / گلی زردرنگ با ساقه بلند و بسيار معطر (اشکورات)
    ليما / اسم کوهی در منطقه تنکابن.

    م
    ماتيشکا / ریشهٔ روسی دارد و به معنی عروس و زیبا.
    مارخۊ / دوست‌دار مادر، متکی به مادر.
    ماسۊ / روشنايی ماه.
    مانگ ٚ ديم / ماه‌رو، ماه‌رخ
    ماه‌تیتي / شکوفه‌ی ماه. مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
    ماهي/ ماهی. موجود زیبایی که در آبهای گیلان زندگی میکنه و در زبان گیلکی برای زيبایی و خوش اندامی و چابکی به ماهی تشبیه میکنند. ماهی موجودی ارزشمند و نمادین بوده.
    مرجانی / گل مريم.
    مرخه / دانه‌ها و مهره‌های رنگی و تزيينی.
    مريم‌گۊله / گل مريم.
    مستۊره / نمونه.
    مليجه / گنجشک.
    منگه‌تاوْ / مهتاب.
    مۊرجانه / جوانه.
    مۊرواري / مرواريد.
    ميجام / اسم تاريخی، زن ماکان (به روايت ابن‌اسفنديار)
    ميجان / جان من.
    ميجنک / مژگان.
    ميجي / مژگان.
    ميشيم / بنفشه وحشی.

    ن
    نأجه / آرزو.
    نازبداشته / نازپرورده.
    ناز ٚگۊل / نازگل
    نسا (نسۊ) / جنگل هميشه سايه، سمت رو به سايه. [Nasaa يا Nasum در لغت به معنی جهت جغرافيايی حنوب می‌باشد.]
    نسپر / از انواع پرندگان جنگلی خوش آواز.
    نۊشک / از پرنده‌گان کناره مرداب و نيزار.
    نيلۊ / اسم مکان، اشکورات.
    نيناکي / مردمک چشم.
    نينای / عروسک.

    و
    وارٚن‌بۊ / از گياهان معطر و دارويی، بادرنگ‌بويه.
    وارش / باران.
    وانيشا / نهال. جوانه.
    واهيلا / بی‌قرار، بی‌تاب، رسوا.
    وسمار / مادر (دختر) بس است. آخرين دختر باشد.
    وۊشه / خوشه.
    وزگه / جوانه.

    ه
    هرای / گريه، فغان.
    هيلَک / تکمه‌های فلزی که زن‌ها به پيراهن خود می‌دوزند.

    ی
    ياکند / اسم تاريخی، دختر فرخان کوچک (به روايت ابن اسفنديار)
    يالمٚند / تيرکمان، قوس قزح.
    یاور / کمک، یار.

    ریکه

    نام‌های پسران

    آ-الف
    رنگ / نام کوهی در اشکورات.
    امۊج / آموخته، خوگرفته.
    ارغش (ارگاش) / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان.
    أسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
    أسفان / » »
    أسوار / =اسفار
    أشاکيد / اسم تاريخی، از شاهان باستانی
    أشتاد / اسم تاريخی.
    أفرا / از درختان چنگلی.
    أفراشته / شاعر معروف گيلکی‌سرا.
    الندا / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    أمينا / امين (با تلفظ رايج در قديم)
    انام / نام یکی از رزمندگان جنگل و یاران میرزا (انام آبکناری) و یکی از نامهای قدیمی گیلکی.
    أنۊر / یکی از نامهای رایج در گیلان قدیم. (anur)
    أنۊز / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.
    اۊجا / از درحتان، جواب و پاسخ.
    اؤجا / پاسخ، جواب، جواب به ندا.
    اۊخان / پژواک، انعکاس صدا.
    أياز / شبنم.
    ايجگره / فرياد.
    ایسۊب / صورت گیلکی شده‌ی یوسف.
    ايلشام / اسم تاريخی، از سرداران.

    ب
    بازان / اسم تاريخی، از سرداران.
    بالام / نام یکی از رزمندگان جنگلی و یاران کوچک جنگلی (بالام پاتاوانی).
    باو / اسم تاريخی، سلسله باونديان مأخوذ از آن است.
    باوند / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    بایجٚن / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
    بَتَوَل / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
    بکران / از سرداران مرداويج زياری.
    بنجاسپ / از سرداران.
    بؤندار / از سرداران. نام شاعر معروف.
    بۊيه / پدر موسس سلسله ال‌بويه.

    پ
    پادۊسبان / اسم تاريخی. سلسله پادوسبانان منسوب به آن است.
    پامۊج / راه‌پيما. هم‌پا.
    پشنگ / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    پليام (پليم) / گياهی که در اطراف رشت «شۊند» گويند.
    پۊرديل / آدم با دل و جرأت.
    پۊرگيل / اسم تاريخی، از سرداران.

    ت
    تالجين / اسم تاريخی، از سرداران.
    تام / آرام، ساکت.
    تجاسب / از فرمان‌روايان. سلسله تجاسپی مأخوذ از ان است.
    تکيدار / اسم تاريخی، از سرداران.
    تۊکا / پرنده‌ای از انواع کاکلی‌ها.
    تۊکالي / قله کوه.
    تیاور / یار و یاور تو.
    تيدا / اسم تاريخی، از سرداران.
    تيرمَزَن / اسم تاريخی.

    ج
    جانگۊل / بدنی که چون گل است.
    جستان / اسم تاريخی، سلسله جستانيان مأخوذ از ان است.
    جوانگۊل / گل شاداب، جوانی که چون گل است.
    جيم‌رۊ / سرخ‌رو. آتشين‌رخ. [جيم در لغت يعنی جرقه و اخگر آتش.]
    جيگلي / فرياد. [ژِگِله، در گويش بيه‌پيشی به معنی جيغ است.]

    چ
    چارخۊ / از پرنده‌گانی که کنار نيزار زنده‌گی می‌کنند.
    چيران / اسم مکان
    چيکا / پرنده‌ای است.

    خ
    خؤجيران / خوب‌ها.
    خؤجير / زيبا، خوب، جميل.
    خۊرزاد / اسم تاريخی، از شاهان پادوسبانی.
    خۊرکيا / اسم تاريخی، از شاهان کيايی.
    خۊرگام / اسم مکان.
    خؤندش / پژواک، انعکاس صدا. [بايد از مصدر خؤندن (خواندن) باشد. خؤنده‌گی: آواز]
    خيلۊ / اسم تاريخی.

    د
    دابۊ / اسم تاريخی، سلسله دابوان يا دابويه مأخوذ از آن است.
    دابۊيه / اسم تاريخی، پسر گاوباره از شاهان باستانی گيلان.
    داتا / از شاهان باستانی، معاصر کورش کبير.
    داره / داس مخصوص درو برنج، سلاح هميشه‌گی دهقانان شمال.
    دامؤن / جنگل
    دردان / اسم تاريخی، از سرداران.
    دؤرفک / يکی از بلندترين کوه‌های گيلان.
    دفراز / تکيه‌گاه.
    دکيه / اسم تاريخی.
    دؤلفک / =درفک
    دؤباج / اسم تاريخی. از فرمان‌روايان گيلان.
    دیواروؤز / شاعر دیلمی.

    ر
    رافا / منتظر.
    رشامۊج / اسم تاريخی، از سرداران.
    رۊخان / رودخانه.
    رۊزمان / اسم تاريخی، از سرداران.

    ز
    زربين / سرو کوهی.
    زرمان / اسم تاريخی، از سرداران.
    زرهوا / » »
    زريزاد / » »
    زمانا / زمان (با تلفظ رايج در قديم) [البته معادل گيلکی زمان، زمات يا زِمِت است که هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گيرد.]
    زهار / فرياد
    زيار / اسم تاريخی، نام سلسله آل‌زيار مأخوذ از آن است.

    ژ
    ژيوير / فرياد.

    س
    سالۊک / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
    سراوان / نام روستايی است.
    سؤرخاب / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
    سليم / از پرنده‌گان.
    سۊخرا / اسم تاريخی.
    سۊرخانی / نام رودخانه‌ای بين گيلان و مازندران.
    سٚوريل / اسم تاريخی، از سرداران.
    سيالَک / پرسياوشان، گياه دارويی.
    سیاگالش / يکی از اساطير افسانه‌ای گيلکان کوه‌نشين و الهه نگاهبان دام‌ها و چارپايان. (البته اين اسطوره در مناطق جلگه‌ای، گاه چهره کمی منفی يافته و معروف است که چوپانان را سحر می‌کند و برای مدتی با خود به جای نامعلومی می‌برد. اما در کل، سياگالش، راهنمای رمه‌ها و چوپان‌های گم‌شده است.
    سياه‌گيل / اسم تاريخی.
    سيلاک / بارنده‌گی زياد.

    ش
    شاه‌ميران / اسم تاريخی.
    شراگيم / اسم تاريخی.
    شرفشاه / شاعر عارف و گيلکی‌سرای قرن هشتم هجری.
    شرمزن / اسم تاريخی.
    شروين / اسم تاريخی.
    شۊرۊم / مِه.
    شيرأسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
    شيرأسوار / =شيراسفار.
    شيرديل / شجاع با دل شير.
    شيرزيل / اسم تاريخی، قرن چهارم هجری.
    شيرٚج / اسم تاريخیع از سلسله کاکوان.
    شيرۊد / نام رودی در تنکابن، اسم مکان.
    شيرويه / اسم تاريخی.
    شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

    ف
    فاراب / اسم مکان، يکی از بلوک عمارلو.
    فرخان / اسم تاريخی.
    فرشوازگر / اسم تاريخی، لقب گيل‌بن‌گيلان‌شاه.
    فۊلۊق / يک گل آتش.
    فيرۊزان / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.

    ق
    قارن / اسم تاريخی، از ملوک باستانی شمال.
    قاينا / قانع، متقاعد.
    قهران / اسم تاريخی.

    ک
    کادۊس / اسم تاريخی، از اقوام باستانی گيلان.
    کارکيا / اسم تاريخی، از القاب سلسله کيايی. [کيا، به معنی بزرگ و فرمان‌روا بود، کارکيا اضافه مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گيلان به جای شاه به‌کار می‌رفته است.]
    کارن / =قارن.
    کاس‌آقا / پسر زاغ چشم.
    کاسان / نام دهکده‌ای ست.
    کاسک / اسم تاريخی.
    کاکۊ / اسم تاريخی، سلسله کاکوان يا کاکويه مأخوذ از آن است. اسم کوهی در اطراف سياهکل.
    کاکوان / اسم تاريخی، سلسله کاکوان.
    کاکۊشاه / اسم تاريخی.
    کاکۊی (کاکۊيه) / اسم تاريخی از سلسله کاکوان.
    کاکي / اسم تاريخی، از سرداران، پدر ماکان.
    کالنجار / اسم تاريخی، نام غريب‌شاه معروف.
    کالي / از شاهان.
    کاليجار / از القاب آل بويه.
    کامرۊ / اسم تاريخی، از بزرگان قرن پنجم هجری.
    کردويه / اسم تاريخی، از سرداران.
    کۊبار / باران کوه.
    کۊرتکين / اسم تاريخی، از سرداران.
    کۊرمۊش / » »
    کۊشيار / اسم تاريخی، کوشيار ديلمی، منجم معروف و صاحب آوزاه گيلانی.
    کۊشيج / اسم تاريخی، نام سلسله.
    کؤکبان / اسم تاريخی، از سرداران.
    کيا / اسم تاريخی، نام سلسله کيايی مأخوذ از اميرکيا است. [رجوع کنيد به کارکيا]
    کياشر / اسم تاريخی، از امرای موشايی يا کوشيج.
    کياملک / از مقتدرترين امرای سلسله هزاراسبی اشکوری بود.
    کيسۊم / نام محل.

    گ
    گشتام / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    گۊرگيل / اسم تاريخی، پسر گيلان‌شاه.
    گۊريگير / اسم تاريخی.
    گؤکيان / اسم تاريخی، از ديالمه.
    گۊلاز / افتخار، مباهات.
    گۊلاقا / نامی رایج برای مردان.
    گيل / قوم گيل.
    گيلاک / گيلک
    گيلان‌شاه / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
    گيلداد / اسم تاريخی.
    گيلک / از قوم گیلک.
    گيلۊ / گيل
    گيلٚوا / باد شمال شرقی.
    گيليده / اسم تاريخی، پدر بويه.
    گيل ٚ لۊ / گیل.

    ل
    لاهيج / نام لاهيجان مأخوذ از آن است.
    لياشير / اسم تاريخی، از سرداران.
    ليسار / از رودهای گيلان است در شمال گرگانرود جاری است.
    ليشا / اسم تاريخی، از سرداران.
    ليشام / اسم تاريخی، قرن سوم هجری.
    ليما / اسم کوهی در حوزه تنکابن.
    لۊنک / اسم مکان، اسم آبشار (نيمه راه سياهکل-ديلمان) [البته نام درست اين آبشار، نه لونک فارسی‌شده! بلکه لونِیْ Loney می‌باشد. (اینجا رو بخونید.)]

    م
    ماز / نام کوهی ميان گيلان و مازندران.
    مازيار / اسم تاريخی، سردار معروف و ملی.
    ماکان / اسم تاريخی، سردار معروف.
    ماکرد / اسم تاريخی.
    ماناد / اسم تاريخی، پسر جستان از سلسله جستانيان.
    ماناذر / اسم تاريخی.
    ماندار/ اسم تاريخی، از سرداران.
    مرتيا / اسم تاريخی، از سرداران.
    مرداويج / اسم تاريخی، از شاهان زياری.
    مرزبان / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان [در واقع تمام مناطق گيلک‌نشين، چه گيلان و چه مازندران]
    مرزۊیه/ پدر مهیار دیلمی.
    مشيز / اسم تاريخی، از سرداران.
    مؤتا / از شاهان باستانی گيلان. [سردار سپاه ديلم در مواجهه با هجوم اعراب به سرزمين کاسپی‌ها، که گرچه در آن جنگ کشته شد، اما عراب نيز موفق به فتح سرزمين گيلکان نشدند.]
    مهیار/ شاعر قرن چهارم هجری.

    ن
    نسپر / از انواع پرنده‌گان جنگلی خوش‌آواز
    نؤبۊله / ساقه جوان درخت.
    نؤبيل / از محله‌های رشت.
    نؤدار / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    نۊمۊد / برازنده، درخور، جلوه.
    نيما / نام کوهی در شمال (يوش مازندران)، نام کوچک علی اسفندياری (نيما يوشيج) [«نيما يوشيج» نامی کاملا گِلِکی است. نيما، نام کوهی است در مازندران و يوش نيز نام محل تولد نيما است که با پسوند نسبت «يج» به «يوشيج» (در فارسی: اهل يوشيج) تبديل شده است.]
    نيمأکه / بزرگ و ريش‌سفيد. [نيماکه، در گويش بيه‌پيش، شريک و مورد تعاون نيز معنی می‌دهد. نيماکه‌گی: تعاون. شرکت.]

    و
    وارش / باران.
    واشک / عقاب تالابی، ازپرندگان تابستانی.
    والای / تلاطم.
    وردان / اسم تاريخی، از سرداران.
    ورگ / گُرگ.
    ورنا / نام باستانی و کهن گيلان. [در اوستا از سرزمين کاسپی بدين نام ياد شده است.]
    وشمگير / از شاهان زياری. [صورت گيلکی اصيل اين اسم وُشوم‌گير است. وُشوم، همان بلدرچين فارسی است. وشوم‌گير، پادشاه معروف آل زيار علاقه فراوانی به شکار اين پرنده داشت.]
    ولکين / اسم تاريخی.
    ونداد / »
    ونداسفان / »
    وهادان / »
    وَهرَز / اسم تاريخی، فاتح يمن در زمان انوشيروان.
    وهسۊدان / از شاهان سلسله جستانی.

    ه
    هرای / فریاد و فغان.
    هرۊسندان / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
    هزارٚسف / اسم تاريخی. [شباهت زيادی با هزاراسپ (دارنده هزاراسب)، لقب ضحاک دارد]
    هۊسم / اسم مکان، نام قديم رودسر.

    ی
    ياور / کمک و همراه در امر کشت و زرع و هر کار ديگر.
    ياجين / دندانه‌های اره و داس.
    یۊش / نام مکانی در مازندران.