اشاره: این یادداشت که در روزنامهی شرق منتشر شده، نه تنها بیارتباط با حوزهی کار ورگ -یعنی ادبیات و فرهنگ گیلکی- نیست بلکه خواندن آن به تمام کسانی که در زمینهی زبان و ادبیات گیلکی فعالیت میکنند پیشنهاد میشود.
ژیل دلوز (Gilles Deleuze) و فلیكس گتاری (Felix Guattari)، در فصل اول كتاب «هزار فلات» در بین سیل مهارناپذیر ایدهها و مثالهایی كه برای بسط مفهوم «ریزوم» ارایه میكنند، حین سیلان ریزوموارشان از نقطهای به نقطه دیگر، پاراگرافی را به مساله زبان اختصاص میدهند. در همان چند سطر، نویسندگان به كل برداشتهای مبتنی بر عقل سلیم در باب زبان حمله میكنند و گستره وسیعی از مفروضات ما را زیر سوال میبرند. خلاصه حرفهاشان این است كه زبان در خود وجود ندارد، آنچه هست مجموعهای است نامنسجم و تكهتكه از لهجهها، اصطلاحات، زبانهای خاص و دیگر وجوه زبان. گوینده و شنونده ایدهال نیز وجود ندارد، زبان ذاتا امری ناهمگن است. چیزی به نام زبان مادری معنا ندارد، آنچه زبان مادری را شكل میدهد قدرتی است كه در این تكثر سیاسی بر زبانی خاص متكی است و آن را به مردم تحت سلطهاش تحمیل میكند. زبان مادری همان زبان مركزیت سیاسی است. زبان به واسطه انسجامش سرپا نمیایستد، برعكس، آنچه زبان را قوام میبخشد، تكثر و عدم انسجام است. ثبات زبان با ثبات یك حباب قابل قیاس است. زبان از طریق شاخهها و جریانهای زیرزمینی است كه بسط مییابد و جاری میشود، از طریق نفوذ به هر شیب و هر خاك نرمی كه ذرهای اجازه رخنه به این جریان پرخروش را بدهد. زبان، رودی است كه راه خود را از دره باز میكند، قطاری است كه كرموار بر سطح زمین در مسیر مارپیچ ریلها پیش میرود و به همین دلیل است كه میتوان زبان را شكست و خرد كرد و عناصرش را بیرون كشید. زبان چه بسا منعطفترین پدیده هستی است، هزار بار آن را روی خود تا كنید و به حال اول بازگردانید، به هر نقطهای و از هر ارتفاعی پرتش كنید و برش دارید. آسیب كه نمیبیند هیچ، با هر ضربه قویتر میشود. زبان ریشه ندارد، در سطح جاری است. بنابراین شیوه ریزومی تحلیل زبان مركززدایی از آن و ادغام آن با ابعاد و حوزههای دیگر است. زبان هرگز نمیتواند در را به روی خود ببندد، مگر زمانی كه به كل از كار افتاده باشد. این انعطاف حیرتانگیز در یك صورت به سوی مرگ میرود، اینكه كسی پرتش نكند و تایش نكند و اجازه نفوذ به مناطق ممنوعه را از آن بگیرند. هر شكلی از سرهسازی و ناب كردن زبان نزدیك كردن آن به مرگ و كشتن ظرفیتهایش است.
بنابراین الگوی جریان یافتن و زنده ماندن زبان از دید دلوز و گتاری، پیوند زدنش با حوزههای دیگر و باز كردن مسیرهای جدید برای حركت آن است. زبان در صورتی زنده میماند و امكاناتش افزایش مییابد كه مسیر حركت آن متوقف نشود. نثرنویسان متكی به زینتآلات، آنان كه سنت را صلب و دستنخورده میخواهند و هر گونه تعرض به ساحت نثر پدران را همارز با كفر ابلیس، درست عكس الگوی ریزومی را باور دارند. آنان زبان را پدیدهای درختی میبینند كه ریشه در خاكی استوار دارد و برای زنده نگه داشتناش، باید به این ریشه دست یافت و آبیاریاش كرد. اما زبان ریشه ندارد، زبان بر سطح جاری است و در صورتی به حیات خود ادامه میدهد كه جاری بودنش با دیوارها و سدهای تحجر و فقر فكری متوقف نشود. امكانات این ساختار درختی محدود است و خیلی زود ته میكشد، كما اینكه حداقل در داستان فارسی زبان سالهاست به مرزهای این محدوده دست یافته و در جا زدن پشت این مرزها جز انحطاط زبان ادبی دستاوردی ندارد. برای جاری ماندن باید ابعاد جدیدی به نثر فارسی افزود، باید آن را به فضاهای دیگر گره زد تا سیر حركتش متوقف نشود.
به این ترتیب، میتوان گفت رمان خلاق نه در دل ساختار متعارف زبان ادبیات داستانی، كه در آن سوی مرزهایش اتفاق میافتد. رمان بزرگ نتیجه خطر كردن نویسنده بزرگ است و خطر كردن به معنای تن سپردن به فضای ناشناخته است، به معنای شكستن سدهایی است كه در مسیر جاری شدن زبان وجود دارند و به معنای كشف فضاهای كور برای زبان و گره زدنش به وجوه و گفتارهای دیگر است. داستانهایی كه به چنین خطری دست نمیزنند و در برابر سیلان زبان و نفوذش به حوزههای دیگر مقاومت نشان میدهند مقیم حرم امن ادبیات داستانیاند، بخشی از آن منطقه تثبیتشده و بیخطر هستند كه دیگر اتفاقی در آن نمیافتد. اتفاق ادبی در خارج از ادبیات رخ میدهد و هر آن كس كه خارج از ادبیات را به زبان ادبی گره بزند، بستری عالی برای خلق اثری بزرگ فراهم آورده است.
منبع: شرق. یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰
در همین زمینه بخوانید: گیلکی، ادبیات و رمان
دیدگاهها
5 پاسخ به “زبان، رودخانه است.”
سلام. اگرچه کلیت ای مقاله همره موافقم اما می نظر خیلی کلی بوءتِ، اینکه امو بَ “حال” میین زندگی بوءنیم و خور وفق بدیم درسته اما خود واژه “خطر کردن” تونَ هزار ت معنی دشت بوءن و مصادیق زیاد،َ هر خطری مثبت نییه، بعضی موقع آدم به بیراهه شونَ، می نظر خلاقیتی خوبه ک گذشته، حال و آینده تلفیق بوءنه، اینکه کامل گذشته انکار بوءنیم و یا فقط سنت سر اصرار بدریم کار اشتباهی هیسه، مهم اینه که خلاقیت درست، تاثیر گذار و در جهت پیشرفت ببوءن. حس کنم خودمم کلی بنویشتم! این نشوءن د ماهیت ای موضوع بَ قلبا درک گودن.
سلام.البته مي نظر ئنه كي هميشه نگهباناني با سواد بايد بيبيد كي ئو ئصي لوغاتونه با جديد لوغاتون و عبارتون پيوند بزنيد و وئن لنيد(اجازه ندهند) كي ئو روخان يعني زوانˇروخان خوو رايه(راه) گومه كونه…نوعي فرهنگستان…شايد.
سلام دارم شیمی خدمت
عزیز جان خواستیم چنتا کیتاب مره موعرفی بوکونی که گیلان تاریخ باستان و گیلان نقش مشروطه دورون او کیتابان مین نیویشته بوسته داره
تی جان قوربان
موتا جان؛
ورگ پیشخان مئن یک وامجدمجی بکون، چنته کیتاب اؤره معرفی ببؤره.
در همین راستا توصیه می شود مطلب «ادبیات اقلیت چیست؟» از همین دو فیلسوف و ترجمه بابک احمدی. در مجموعه ی سرگشتگی نشانه ها. نمونه هایی از نقد پسامدرن