وضعیتی که هیچ وضعیتی نیست (درباره‌ی وضعیت شعر گیلکی)

پیش‌نویس: شاید افزودنِ این مقدمه بر یادداشتِ اصلی ضرورتی نمی‌داشت اگر نگارنده احساس نمی‌کرد که این متن مُنجر به وقوعِ بعضی سوء‌تفاهمات خواهد شد. اما آن‌چه که در فضایِ ادبیات دیده‌ام و شنیده‌ام همیشه احساسِ نیاز به پیش‌گیری را در من تقویت کرده است، پس باید پیش از خواندن متنِ اصلی اشاره داشته باشم که یادداشت حاضر بدون هیچ حُب و بُغضِ شخصی و غیرِ شخصی نگاشته شده است و نگارنده علیرغم تمامی نقدی که با نگاهی از بیرون به این جریان وارد می‌کند تنها دغدغه‌اش پیش‌رفت و اعتلایِ جریانِ ادبیات و شعرِ گیلکی است و بس. نکته‌ی دیگر این‌که گرچه این یادداشت کلیتِ جریانِ شعرِ گیلکی را نشانه گرفته است و راهی هم جز این نداشت اما، این بدان معنا نیست که می‌توان همه‌ی جزییات را به یک چوب راند بلکه هما‌ن‌طور که اگر زمانه اجازه بدهد در شماره‌های بعدی گیله‌وا به ترتیب به صورتِ مصداقی و جداگانه به سُراغِ کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شعر گیلکی که درخورِ تأمل و بررسی هستند می‌روم؛ پس لطفا بدونِ هیچ پیش‌فرضِ منفی و غرض‌ورزانه‌ای متنِ زیر را بخوانید.

شعر در حوزه‌ی زبانِ گیلکی وضعیتی بحرانی را می‌گذراند، وضعیتِ بحرانی که سال‌هاست به طول انجامیده و شعر گیلکی را در خود فرو بُرده است. امروز نقطه‌‌های درخشانی یافت نمی‌شود و اگر هم بشود بسیار کم نور و گذرا است. در به وجود آمدن این وضعیت چند عامل را می‌توان دخیل دانست که من در این فُرصتِ کوتاه بر روی یک عاملِ به زعمِ خودم اساسی دست گذاشته‌ام و تلاش می‌کنم نقش آن را پُر رنگ کنم. اصلی‌ترین عامل به زعم من فقدانِ منتقد و در پی آن نقدِ کار‌آمد بوده و هست. در عرصه‌ی شعرِ گیلکی هیچ‌گاه-به هر دلیلی-منتقدی با تداومِ کاری حاضر نشد تا همین آثار محدود و به اصطلاح ضعیف را نقد و واکاوی کند. بنابراین مُسلم است که وقتی نقدی در کار نباشد طبیعتا پیشرفتی هم حاصل نخواهد شد. امروزیان به تکرارِ گذشتگان خواهند پرداخت و این دورِ تسلسل همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. اگر منتقدی نباشد که نقدی بر آثار ادبی بنویسد، آن ادبیات می‌میرد. نقد چه در وجه مثبت و چه منفی‌اش باعث پیشرفت و پویایی ادبیات شده، می‌شود و خواهد شد. این سه فعل را به این خاطر ردیف کردم که بگویم جایگاه نقد همیشه در ادبیات در رده‌ی بالایی محفوظ است.

پیش از هر مسأله‌ای البته دست‌اندرکارانِ حوزه‌ی شعر گیلکی باید این بُحران و فقدان را قبول کنند؛ اولین مرحله برای نجات از این وضعیت قبول کردنِ بحرانی بودنِ آن است تا زمانی که عواملِ این جریان بخواهند بر منزه‌بودگی یا حتی کم‌عیبی جریان‌شان تاکید ورزند هیچ تغییر و گذاری از این وضعیت حاصل نخواهد شد و مُدام در این ایستایی دست و پا خواهند زد و البته همین عامل سبب می‌شود که به مُرورِ زمان از علاقه‌مندان و پیگیرانِ این جریان کاسته شود و هیچ بعید نیست که مبدل به میراثی مُرده برای آیندگان شود، جلویِ این روند را حتی با کتاب‌سازی‌های مکرر از مجموعه اشعار شاعرانِ گیلکی هم نمی‌توان گرفت، چرا که آن‌چه غایب است کیفیت است حتی اگر کمیتی هم وجود داشته باشد که البته آن‌طور که می‌بینیم، نیست.
در این میان شاید محدودیتِ زبانی گیلک‌ها البته بی‌تاثیر نباشد؛ اما این امر توجیه خوبی برای راکد ماندن و خنثی بودنِ وضعیتِ شعر و قصه نمی‌تواند و نباشد باشد، چرا که پویایی و تولیدِ واژگانِ تازه  در محدوده‌ی زبان به نوعی بر عُهده‌ی شاعران و قصه‌نویسان است. اساسا ادبیات عرصه‌ی جسارت و خطر در عرصه‌ی زبان است، پس باید از همین مجرا راه باز کند برای زایش و پویایی زبان در عرصه‌ی عمومی. گویی شاعرانِ گیلکی‌سرا می‌خواهند زبان را هم‌چون میراثی به جا مانده از گذشت‌گان حفظ کنند بدونِ این‌که هیچ نوزایی و تجربه‌ای را بدان ورود دهند، و این مسئله البته یکی از دلایلِ عُمده‌ی عقب‌ماندگی شعرِ گیلکی هم در عرصه‌ی زبان و هم در عرصه‌ی محتواست.

شاید ضروری باشد که برای دست گذاشتن بر فقدانِ نقادی منسجم و هدفمند در جریانِ شعرِ گیلکی با میانجی جلساتِ گروهِ شعرِ گیلکی خانه‌ی فرهنگِ گیلان که اساسا بزرگ‌ترین نهادِ فعال در زمینه‌ی شعر گیلکی در استان و برای گیلک‌هاست ورود کنم. نگارنده دست‌کم بیش‌تر از چند بار در موقعیت‌های پیش‌آمده‌ی مختلف در این جلسات حضور پیدا کرده‌ام و به فراخورِ حال و زمان به شعرخوانی‌ها و نقد‌های جاری در جلسات گوش سپرده‌ام. گفتم «نقد»؟ البته که نقدی در کار نیست و چرا که نقدِ من اساسا به همین وضعیت فقدانِ نقد و نقادی است. آن‌چه در جلساتِ خانه مرسوم است نه فقط نقادی نیست که حتی نامِ نظرورزی هم نمی‌توان بر آن نهاد و در بهترین حالت تفسیر خطی اشعار است و در واقع بازتعریف مفهومِ شعر. بیش‌تر افرادِ حاضر در جلسات به واسطه‌ی ٱشنایی دیرینه و سابقه‌ی طولانی مدتی که دارند اغلب با تعارف از کنارِ متنِ یکدیگر می‌گذرند که مبادا بعد از سال‌ها دوستی موجب رنجشِ خاطرِ رفیق‌شان بشوند که این رفتار، نوعی خیانت به متن و راهی است که همگان در آن قدم می‌زنند.
خارج از محدوده‌ی خانه هم همان‌طور که می‌بینم تا به امروز کسی گویی نیاز و ضرورتی به نقد جدی تولیداتِ شعری گیلکی نداشته است مگر به صورتِ جسته-گریخته و گه‌گاهی.

البته که چنین وضعیتی(نقدِ منسجم)درباره‌ی ادبیاتِ فارسی هم کمابیش در این دهه جریان داشت اما این‌جا بحث را باید کاملا جدا دانست چرا که ادبیاتِ فارسی محدوده‌ای بزرگ‌تر و وسیع‌تر را شامل می‌شود و خواه ناخواه در طولِ زمان و با توجه به سبقه‌ای که پُشتِ سر دارد به پویایی خواهد رسید، تاریخ ادبیات اثبات کرده است که این رکود در سرزمینی که از هر دو نفر یک نفر شاعر است ادامه‌دار نخواهد بود. اما ادبیاتِ گیلکی و به ویژه شعر گیلکی(قصه‌ی گیلکی با توجه به معاصر بودن و پویایی که دست‌کم در تولیداتِ آن مشاهده می‌شود وضعیتِ بهتر و قابل قبول‌تری را دنبال مي‌کند که هر چند آن هم به نقادی جدی‌تر نیاز دارد اما این قسمت از عهده‌ی نگارنده خارج است)به واسطه‌ی محدودیتِ مکانی و کمیتی که دارد نیاز بیش‌تری به پویایی و به اصلاح به روزشدگی دارد چرا که اگر آب در یک برکه‌ی کوچک راکد بماند مبدل به مرداب می‌شود و می‌گندد. و تنها راهِ این پویایی نقادی وضعیتِ موجود به مثابه‌ی نشان دادنِ یک راه و شیوه‌ی برخورد جدید است. برخوردی که البته به واسطه‌ی یک نفر که نه، بلکه همه‌ی دغدغه‌دارانِ این راه باید باشد.
آن‌چه باعثِ ماندگاری آثارِ شاعرانی مانند شیون فومنی، مم‌ولی مظفری، محمود پاینده و یا تنی چند دیگر از شاعرانِ گیلکی‌سرا شده است درکِ شرایط زمانه و پیش‌روی در زمانه‌ی خود بود که هنوزاهنوز می‌بینیم ارتباطِ خیلی از قدیمی‌ها و حتی جوانان با آثار آن‌هاست و اگر از آن‌ها خواسته شود اثری که به زبانِ گیلکی نوشته شده است را بازگو کنند بی‌شک به همین نام‌هایِ محدود اشاره خواهند کرد.

البته نقشِ شاعرانِ هسا‌شعر را نباید در این میان نادیده گرفت و روحِ مدرنی که به شعرِ گیلکی دمیدند گرچه با مانیفست‌سازی و قرار دادن شعر در یک شیوه و وزن مشخص مخالف باشیم اما نباید پیش‌روی آن‌ها را نادیده گرفت(به فراخورِ زمان و همان‌طور که در مقدمه اشاره کردم در فرصتی دیگر سراغِ نقادی آثارِ برخی از شاعرانِ هساشعر هم خواهم رفت).

گرچه کارِ منتقد، نقد است و البته وظیفه‌ای برایِ راه‌حل-شاید-نباید ارائه بدهد اما به زعمِ خودم چند راه‌حل را می‌توانم پیشِ پا بگذارم:

۱. گسترده‌تر کردن حلقه‌ی شاعرانِ گیلکی؛ یعنی از جمعی محفلی که پیش‌تر از آن یاد کردم و در خانه‌ی فرهنگ گیلان مستقر شده است فراتر رفته و افرادی تازه‌تر و یا حتی قدیمی‌ترهایی که در این عرصه زحمت کشیده‌اند اما امروز خاموش‌اند را هم واردِ میدان کنند.

۲. پیوند با انگاره‌هایِ مدرن شهری، به طوری که ما اغلب مشاهده می‌کنیم شعرِ گیلکی با طبیعت پیوند خورده است و البته این مسئله به خودی خود نمی‌تواند ضعف باشد اما تکرارِ مکرر این مضمون باعث درجا زدنِ وضعیتِ شعری و خسته‌گی مخاطب خواهد شد، چنین جریانی نیاز به پیوند با زندگی شهری دارد.

۳. جرأتِ ریسک و خطرپذیری دست زدن به تجربه‌هایِ تازه‌تر و بازی‌هایِ زبانی در شعر.

 

منبع: گیله‌وا، شماره ۱۲۰


دیدگاه‌ها

4 پاسخ به “وضعیتی که هیچ وضعیتی نیست (درباره‌ی وضعیت شعر گیلکی)”

  1. سلام
    مطالب ارزشمندی بود
    ممنون از اینکه اطلاع رسانی کردین
    موفق باشید

  2. ممنون. نکات خوبی داشت. بالاخره روزی باید نقد را از فرهنگ مسخره ی تعارفی خود جدا کنیم.

  3. سلام خسته نباشید.عالی بود مثل همیشه. اما من راهی را برای اوج گرفتن دوباره شعر گیلکی پیشنهاد می کنم. همه شاعرای خوب گیلکی مثل نادر ذکی پور باید نباشند تا بگیم عجب شاعری بودند. تا شعرشون بررسی بشه. الان که به شکر خدا نفس میکشه و زنده هست کسی به یادش نیست. نادر جواهر شعر گیلکیه .سعید علیجانی

  4. اینم بگم منظورم از اوج دوباره شعر گیلکی توجه به شاعر این حیطه هست. شاعری که آخرین واژه های این زبان رو با خودش داره و نیاز جامعه و من جوون اینه که با دقت نظر مسئولین این واژه ها به من منتقل بشه تا برای همیشه به تارخ وصله نخوره. برای سلامتی شاعرای بی بدیل شعر گیلکی دعا می کنم. با تشکر از ورگ