متن زیر، مرامنامهٔ یاران جنگل برای تشکیل حکومت بود که ابراهیم فخرایی در صفحهٔ ۵۶ کتاب «سردار جنگل» آورده است. فقط توضیح دربارهٔ دو عبارت لازم است؛ یکی «اجتماعیون» که همان سوسیالیستهای ایرانی بودند که از انقلاب مشروطه تا انقلاب جنگل پیگیر آرمانهای آزادیخواهانه و برابریطلب برای مردم ایران بودند. و دیگری «تکدیری» که شکلی از تنبیه با حبس است که برای بزههای کوچک در امور خلافی با هدف توبیخ خلافکار تعیین میشود و مدت آن از دو تا ده روز است.
آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در طول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطهٔ منتخبین ملت؛ پیشرفت این مقاصد را فرقهٔ «اجتماعیون» به موارد ذیل تعقیب مینمایند.
آدمؤن، ىپاره آدمؤن کي اي رۊزؤن ويشتر ؤ ويشتر بؤدرن، مي أزأره سر أبئنن. اي آدمؤن، أگه تي عقيده’نه خۊش ندأرن، ىا بدتر، خۊش بدأرن أمما خۊشؤنˇ زيندگي مئن، خۊشؤنˇ هزار جۊر دليل ؤ تؤجيهˇ وأسي کي أبئنن، مننيسه بۊن اۊنه کارأگيرن، حتی أگه ىقين بۊدؤنن تي عقيده’ن دۊرۊسه، ولي ايشؤنˇ “بپيسسه زيندگي” کي ويشتر … Read moreکلبيمسلکي أجي
متنی که میخوانید، نه برای پژوهش از چند و چون گذشته و نه برای دقت در جزئيات بازمانده از گذشته، بلکه تنها و تنها برای استفاده و به کار گرفتن در زمانهٔ خودمان نوشته شده تا جشن تیرماسینزه به عنوان جشنی زیبا که هنوز میتواند بهانهای باشد برای دور هم جمع شدن و شاد بودن و خوردن و نوشیدن و خندیدن و به سرنوشت اندیشیدن و از آب و باران ستایش کردن، دستورالعملی مکتوب برای انسان امروز در اختیار داشته باشد. در نوشتن این متن بدون شک از منابع زیادی استفاده کردهام و چیزیش حاصل پژوهش خودم نیست جز برخی تبیینها و تحلیلها و برداشتها. بنابراین بدون آنکه در متن بارها و بارها به دو بزرگمرد (محمدولی مظفری کجیدی و محمد پاینده لنگرودی) ارجاع دهم، عرض میکنم که هرچه هست حاصل پژوهش اینهاست و البته کتاب ارزشمند نصرالله هومند (گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گیلان).
تيرماسينزه. تاتاىي سربس: محمود پاینده لنگرودی. آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ۱۳۷۷.
تیرماسینزه جشنی است در ستایش آب و باران و از آن دسته جشنهایی است که نه در میدان و بیرون از خانهها، بلکه در خانهها و میان حلقهٔ دوستان و خویشان برگزار میشود.از دو شکل جشنهای اجرایی و نمایشی گیلکان، این جشن، جشنی اجرایی است و همهٔ حاضران در آن ميتوانند به شکلی در اجرای آن مشارکت داشته باشند.
سیزدهمین روز از چهارمین ماه سال و سومین ماه از فصل پاییز در تقویم دیلمی، یعنی تیر ماه، روز جشن تیرماسینزه است. دربارهٔ ریشه و دلیل به وجود آمدن چنین جشنی چند افسانه و قصه نقل شده؛ که همگی گرد ستایش و گرامی داشتن آب و باران ميگردد. پیش از هر توضیحی دربارهٔ این جشن بد نیست دربارهٔ سه عنوان تیرماسینزه، تیرگان و آبریزگان ابهامزدایی کنیم و ببینیم آیا این سه نام که اغلب به عنوان نامهای مختلف یک جشن به کار برده ميشوند به واقع یکی هستند؟
این هفدهمین برنامهی رادیو اینترنتی «بیس دئقه» است که به مناسبت جشن تیرماسینزه به صورت پلاس (+) تقدیم شما میشود! یعنی زمان این برنامه کمی بیش از بیست دقیقه است و در کل این بار بیخیالِ محدودیت زمانی شدم. در این برنامه قصهای از ورگ خواهید شنید و حرفهایی دربارهی زبان گیلکی و موزیکهایی با … Read moreبیس دئقه پلاس! ویژهی جشن تیرماسینزه
تاریخ ایران ما، تاریخی سرراست و دستنخورده نیست. ما با تاریخی مواجه هستیم كه بسیار ناخالصی داشته و همچنین بسیاری نقاط تاریك، آن را دچار مشكل میكند. اما امروزه ما در یك چیز تردید نداریم و آن اینكه ما به مرور زمان عقب ماندیم. اما تاریخی درخشان داریم. چه كسانی این تاریخ را به ما نشان دادهاند؟ بیشك سهم مستشرقین در شناختن این تاریخ به ما بسیار بیشتر از هر ایرانی دیگری بوده است. مستشرقین انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی در این زمینه بیش از همه سهم دارند. یكی از این افراد هم «یاسنت لویی رابینو بورگوماله» بود. در این نوشتار قصد دارم به بررسی آنچه او انجام داده و زندگی او تا آنجایی كه امكان دارد بپردازم. البته در این بین سر آن ندارم كه بر این باور كه همه مستشرقین و بهویژه همه انگلیسیها دشمن و جاسوس بودند، اندیشیده و بین موهومات گیر كرده و به تئوریبافی بپردازم، برعكس در پی آنم كه به آنچه رابینو به عنوان یك جستوجوگر انجام داد بپردازم.
رابینو در اصل از یك خانواده ایتالیایی بود. یعنی اجداد و پدرانش ریشه در خانوادههای ایتالیایی داشتند اما او خود در ۲۷ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی، در شهر لیون فرانسه به دنیا آمد. «ریشه خانوادگی رابینو از كورته میگیلا در شهر پیهمون است. در حدود اواخر قرن پانزدهم شاخهیی از این خانواده در بورگمال در آلبا مستقر بودند. در سال ۱۶۱۹ كلنل بارتولومئو قسمتی از تیول بورگمال را با عنوان سینیوری از دوك مانتو دریافت كرد. در سال ۱۸۳۰ جیوانی رابینو آخرین نماینده خانواده رابینوی بورگمال به قصد اقامت در انگلستان، ایتالیا را ترك كرد و هم در آنجا بود كه «م ج رابینو» مولف تحقیقات و بررسیهایی در زمینه كشورهای مصر و ایران در سال ۱۸۴۳ به دنیا آمد». او سپس به ماموریتهایی در آفریقا رفت. از این رو بود كه مدتی از زندگی رابینوی كوچك پس از تولد در مصر و در میان عربزبانها گذشت، چرا كه در سال ۱۸۸۱ پدرش به سمت كفالت شعبه بانك «كردی ایونه» در اسكندریه منصوب شد و به همین منظور به مصر رفت و پس از چند سالی در سال ۱۸۸۸ به مدیریت شعبه قاهره همان بانك منصوب و مشغول خدمت شد. كوشش او برای گسترده كردن فعالیت بانك و نیز ایجاد ثروت و اعتبار بیشتر، برای او رشد و اعتبار به همراه داشت چرا كه در سال ۱۸۸۹ میلادی برای تاسیس بانك شاهنشاهی ایران به تهران آمد و در واقع مسئول تاسیس بانك شاهنشاهی در ایران شد و پسرش «ه. ل. رابینو»ی كوچك چند سال پس از وی به ایران آمد.
توضیح ضروری: منطقیتر و پسندیدهتر و برای من ممکنتر این بود که این متن که قرار است دربارهی «نوشتن در گیلکی» باشد، به گیلکی نوشته میشد. اما قالب کلی این ستون [این یادداشت برای چاپ در ستون «گیجیک» مجلهی گیلهوا نوشته شده است] تاکنون فارسی بوده و طبق همین روال این یادداشت هم به فارسی نوشته میشود. شاید زمان آن رسیده باشد که به «گیلکی نوشتن دربارهی نوشتههای گیلکی» فکر کنیم.
نوشتن در گیلکی این روزها دامنه و گسترهی بیشتری پیدا کرده و گمان میکنم وقتش رسیده باشد تا دربارهی خود فعل نوشتن در این زبان کمی فکر کنیم. به طور کلی، آنچه که در زبان ما، با نوشتار و متن ارتباط دارد، باید مورد بازبینی و موشکافی قرار گیرد.
البته قرار نیست که در یادداشت کوتاه این ستون، فرایند فکری چندانی در این باب صورت گیرد. اما میتوان دستکم با نگاهی تاسیسی، به سراغ فعل نوشتن در گیلکی رفت و از دلش چیزی بیرون کشید.
عجیب است که هنوز در گیلکی برای واژهی «نویسنده» از معادل فارسی آن استفاده میکنیم در حالی که در ساخت صرفی گیلکی، ظرافت بسیار جالبی وجود دارد که گذشتن از کنار آن حیف است.
«ترانه این طور آغاز می شود: (ای روزای بوشؤمای هیمهواچینئهرؤی) کلمهی «روی roy» واژهی تکیه یعنی آوای پایانی جمله است و معنای آن یعنی بله. این ترانه گیلکی زیبا به لهجهی مردم روستاهای نقرده و نبیدهکا از توابع کیاشهر و آستانه خوانده شد. تأثیر یک شخصیت هنری ممتاز اما خودبارآمده به نام «شوندی» در روستای نقرده در اجرای این ترانه بسیار دخیل بوده است. راجع به کارهای هنری شوندی سخن بهمیان خواهد آمد. اما مضمون ترانهی لیلی جان قصه جمعآوری هیزم بچههای روستاست.
هر بامدادان نوجوانان ده به صورت جمعی به جنگل میروند و هیزم مورد استفاده خانهی روستایی را بهعنوان ذخیره زمستانی جمعآوری میکنند و به منزل میآورند. دختری از دختران ده آن چه را بر وی گذشته برای دوستش تعریف میکند. البته نام دختر و حتی نام پسری که با او به سخن ایستاده بوده در اصل ترانه ناشناخته مانده است، ولی کل داستان چنین است:
گویا این دختر بعد از رفتن سایرین به جنگل، راهی میشود. وقتی به نقاط خلوت راه میرسد پسری به سن و سال خود را که گویا او هم از قافلهی یاران هر روزی خود جدا مانده بود در تعقیب خویش میبیند. دختر با مشاهدهی او قدمهایش را تند میکند و زمانی میرسد که میدود. پسر نیز در دو او را دنبال میکند. در این ترانه از پسر به نام «همساده ریکأی» (پسر همسایه) یاد می شود و دختر همه آنچه را که بر او گذشته برای دوستش لیلی بازگو می کند.
این دو در حال دویدن بودند که پسر کلوخی از گل خشکیده به طرف دختر پرت میکند که به وسط پشت او اصابت میکند. این محل اصابت را دختر با نام «ههپرکأی» یاد مینماید. ههپرکای نقطهای در وسط پشت است که دست انسان برای خاراندن آن نقطه نمیرسد و یک گودی کوچک دارد. بالاخره پسر به او میرسد. این دو دقیقاً در سنینی بودند که از آنها معاشقه بعید بود اما بهمحض رسیدن به دختر که از ضربت کلوخ خشکیده گل افتاده بود -و شاید هم علت سقوطش غیر از این بود- به طرف وی متمایل میشود. میبیند خاری بر پای دختر رفته و قسمتی از آن نمایان است. پسر به خاطر کمک، سر دختر را به زانوی خویش مینهد و با دست میخواهد خار را از پای او بیرون بکشد اما از عهدهاش برنمیآید و لاجرم با دندان این خار را بیرون میآورد و آنگاه نگاهی مشتاقانه به چهرهی رنگپریدهی دختر میپاشد و بوسهای از پیشانی او میگیرد.
در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و اینکه به یک احوال دیگری رسیده است بیان میکند. کلام ترانهی لیلی جان واقعاً میتواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانهی گیلکی بیان شده است. جمعآوری ترانهی لیلی جان برایم مشکلات زیادی بههمراه داشت و مدتی ناتمام بود تا این که با کمک آقای دکتر مهرگان که از هنرشناسان و موسیقیدانان زبده در زمینهی موسیقی سنتی به شمار میآیند کامل و برای اجرا و ضبط آماده گردید. در حقیقت زحمات بیدریغ ایشان در تکمیل این ترانه قابل تقدیر و امتنان است.»
یادداشتهای پراکنده دربارهی موسیقی فولکلوریک گیلان. فریدون پوررضا. مرداد ۱۳۶۷