برچسب: شرير ما

  • پس بۊبؤ چن ته؟

    گۊتن بگۊبشتؤ ؤ گب زئن ؤ دايالؤگ بئترين کاره؛ ولي هرچي ويشته دۊنىا ادمؤن ٚ حال ٚرۊز ٚ مئن دئيق بنم فأمنم کي جامعه مئن، گبزني ؤ بگۊبشتؤ بکت، دۊ ته دئه راه دأنيم: ىکته تامزني، ىکته ني خۊ کار-ه گۊدن ؤ عمل. همه ته جي ويشته هي اخري همرأ شأنه ادمؤن-ه هاوجيرانئن [قانع گۊدن].

  • چل سالگي

    هي ته هۊني نيم کي بيم فرامرزٚی جؤن.

  • المؤني يدؤلؤژي!

    ایدئولوژی آلمانی، کارل مارکس، فارسي وگردؤن: زوبین

  • ناسۊناليسم

    ناسۊناليسم ادمؤن-ه کۊل ٚمغز چأکؤنه.

  • بأین داستؤن بۊخؤنیم ؤ بشتؤییم

    پؤستر علیرضا فرهمند ٚٚکاره

    پسنیویشت: استقبال محشر بۊ! خئلئن بخأستن کي اۊ چار ته داستان ٚ وؤت ٚ فایل-ه بنئم اینترنت. دسبرسؤنین ؤ ائرأجي جیرأکشین (Download).

    این أن یکته عکس اۊ رۊز تا جي

  • تصویر «میرزا» و جنبش جنگل در سینما و تلویزیون

    افخمی و علیرضا مجلل

    م‍ردم ایران در سال‌های سیاه استبداد پهلوی، تصویر واضح و روشنی از میرزا کوچک و جنبش جنگل نداشتند و اگر تلاش‌های ابراهیم فخرائی در کتاب «سردار جنگل» نبود، اتهام دزد و راهزنی که همراه با اتهامات سیاسی تجزیه‌طلبی و وابستگی به اجانب، از میرزا و جنبش جنگل مطرح می‌شد، در اذهان می‌ماند. در زمانی که کلمات به گنه‌کار و بی‌گناه تقسیم می‌شد و هر تصویری ابتدا باید مطابق تصور همایونی ارائه و مصوب می‌شد تا مردم بتوانند ببینند و بدانند، جز عکس‌هایی در قاب‌های چوبی رنگ و رو رفته -که آن زمان چندان هم امکان تکثیر نداشتند- از میرزا و یارانش در پستوها نبود.
    پس از انقلاب اما امکان بازسازی چهرۀ مرد انقلابی جنبش جنگل فراهم شد. با این وجود سینمای ایران علیرغم تولید آثاری چند با مضمون جنبش جنگل و میرزا کوچک، هنوز نتوانسته تصویر درستی از این حماسۀ ملی در اذهان شکل دهد.

    (بیشتر…)

  • از زبان محمد ساعد

    محمد ساعد  ميرزا کۊچي خؤن

    او را میشناختم، خیلی خوب و از نزدیک، آشنایی من و میرزا کوچک خان به طرز عجیبی آغاز شد. من کنسول تفلیس بودم و برای بازرسی به بادکوبه آمده بودم. به من اطلاع دادند که چهار نفر ایرانی مجروح در یک کشتی روسی به سر میبرند و کشتی در بادکوبه لنگر انداخته است و از من تقاضا شد که بروم و آن‌ها را تحویل بگیرم، به این طریق من با میرزا کوچک خان که یکی از این چهار تن بود آشنا شدم. (بیشتر…)

  • ویژگی‌های فعل «داشتن» در زبان‌های گیلکی و فارسی: از منظری تطبیقی-مقابله‌ای

    فعل «داشتن» در زبان گیلکی با فعل «داشتن» در زبان فارسی «همزاد» محسوب شده، هر دوی آنها دارای یک نیای مشترک می‌باشند. با صرف نظر از معنای اصلی و اولیة مالکیت که از عنصر «داشتن» در دو زبان مزبور برمی‌خیزد، این عنصر در گیلکی خصوصیاتی را چه به لحاظ صوری و چه به لحاظ معنایی از خود بروز می‌دهد که نمی‌توان آن را در همه موارد، با خصوصیات برخاسته از کلمهٔ «داشتن» در زبان فارسی منطبق دانست. ما در این نوشتار بیش از هر چیز به این عدم انطباق پرداخته، با نگاهی مقایسه‌ای-مقابله‌ای به بررسی برجسته‌ترین ویژگی‌های برآمده از فعل نامبرده در دو زبان مورد نظر، مبادرت خواهیم ورزید.

    میرهاشمی

    (بیشتر…)

  • سياگالش

    دامداران سنتی استان گیلان و غرب مازندران به ویژه جنگل‌نشینان این سرزمين که در محل، اصطلاحاً گالش خوانده می‌شوند با نام سیاگالش (سیاه گالش) آشنایی دیرینه دارند؛ نامی اسطوره‌ای که با گذشت سده ها و هزاره‌ها، از گیس‌سفیدان و ریش‌سفیدان نقل شده و شبح کمرنگی از آن تا این زمان سینه به سینه به نسل حاضر رسیده است. نویسنده که خود از مردم آن دیارم و با زندگی سنتی دامدارن منطقه تا حدی آشنا، خاطره‌هایی از این نام اسطوره‌ای دارم که به قدر بضاعت ناچیز خود نکته‌هایی را به قلم آورده و به دوستداران فرهنگ سنتی تقدیم می‌دارم.
    آنچه را که در وصف سیاگالش از پیران به خاطر دارم چنین است: سیاگالش موجودی ذهنی به صورت انسانی میانه‌بالا، سیاه‌چرده با پوششی شبانی؛ شلوار پشمی، پاپوشی از چموش و جوراب ساق بلند پشمی، پاتاوه، پیراهنی چپ یقه و در فصل سرما با سینه پوشی پشمی و شولا و کلاه پشمی و چوبدستی شبانی که شبان روزان در کوه و کمر همیشهٔ وقت، نگهبان چهارپایان سودمند وحشی چون آهو و گوزن و بز کوهی بوده و احشام اهلی را هم که گاهی دور از شبانان در کوه و صحرا   می‌چریدند مواظبت می‌کرد. کمتر کسانی بودند که سیاگالش را دیده باشند و تنها وصف او را از هم شنیده بودند چون سیاگالش به دیدهٔ همه نمی‌آمد و بینادیده ای باید می‌بود تا او را به دیده آورد. (بیشتر…)

  • رؤشنأگۊدن: اشپتکا ؤ زربانۊکأی ؤ گنجˇبانؤی ؤ پيچئه-شآل چيسن ؤ چي فرقي دأنن!

    شاید شمرأني شمئبه سؤال پيش بمأبۊن کي ايشؤن چيسن ؤ همديگرˇ همرأ چي فرقي کۊنن؟

    پيچئه-شآل (/pice:šəāl/):
    پيچئه-شآل فارسي مئن بنه: گربهٔ وحشی ؤ رۊسي مئن بنه  Лесной кот ؤ اينˇ علمي نؤم  Felis silvestris ايسه.

    گنجˇبانۊ
    گنجˇبانۊ

    (بیشتر…)

  • جغرافیای ناهمواری‌های اشکور

    اشاره: در این مقاله به جغرافیای کوه‌های اشکور در شرق گیلان و غرب مازندران پرداخته شده است. هدف، ارائه تصویری منسجم و علمی از جغرافیای این منطقه و تبیین نقش ساختمان زمین‌شناسی و زمین‌ریخت‌شناسی ساختمانی در شکل ناهمواری‌ها و مناظر جغرافیایی اشکور است. چون اشکور منطقه‌‌ای کوهستانی است، بنابراین تکیه اصلی این مقاله بر جغرافیای کوهستانی و ناهمواری‌ها‌ استوار است. لازم به ذکر است در توصیف جغرافیای طبیعی منطقه، شاید اندکی از مرزهای سیاسی تحقیق فراتر رفته‌، که دلیل آن پیوستگی و گسترش پدیده‌های طبیعی فارغ از مرزهای سیاسی است. به همین دلیل سعی شده برای جلوگیری از ناقص ماندن مطلب، بحث کامل ارائه گردد. از گستردن مطالب به مباحث تخصصی تا آنجا که نگارندگان توانایی داشته، پرهیز شده است و سعی بر این بوده مباحث به طور ساده بیان شود. در منطقه از لحاظ زمین‌شناختی، سنگ‌های متعلق به دوران دوم (مزوزوئیک) بخش اعظم رخنمون‌های سنگی منطقه را می‌سازند. گسل‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری و جهت کشیدگی ناهمواری‌های منطقه دارند. روند ناهمواری‌های منطقه روندی شمال‌غربی-‌جنوب‌شرقی است. منطقه اشکور بدون شک پایتخت کوه‌های مرتفع گیلان است. تمامی کوه‌های بالای 3000 متر استان گیلان، به غیر از سه قله بغروداغ، مولوم و ارگنه، در این منطقه جغرافیایی قرار دارند. از ویژگی‌های ناهمواری‌های این منطقه، وجود توده‌های کوهستانی منفردی است که با دره‌های عمیقی از یکدیگر جدا شده‌اند. وجود این توده‌های کوهستانی، نقش مهمی در مناظر و چشم‌اندازهای جغرافیایی و بوم‌شناختی منطقه دارند. وجود تنوع توپوگرافیک و همجنین تغییرهای شدید ارتفاعی، سبب تنوع زیستی در این منطقه شده است. به دلیل تغییرهای شدید وضعیت توپوگرافی، تنوع آب‌وهوایی و توان بوم‌شناختی بالای منطقه و دور از دسترس بودن بخش‌های کوهستانی آن، بسیاری از محدود ذخایر ژنتیکی و زیستی رشته کوه البرز در محدوده سیاسی استان گیلان، در این منطقه وجود دارند. از جمله ذخیره‌گاه‌های جنگلی چون درختان زربینِ گرمابدشت و درختان ارس اشگرسر و وجود گونه‌های جانوری شاخصی چون کل و بز و… توزیع جغرافیایی سکونتگاه‌های انسانی نیز تابع وضعیت غالب چشم‌اندازهای کوهستانی خشن ‌منطقه ‌است. معیشت مردمان این سرزمین در طی قرون متمادی در سیطره‌ی این جغرافیای خشن، اما پرنعمت قرار داشته است.

    (بیشتر…)

  • بیس دئقه XVIII

    هجدهمین برنامه‌ی بیس دئقه به مناسبت تولد م. راما، ویژه‌ی شعر گیلکی‌ست.

    برای شنیدن این برنامه به این‌جا بروید.

    و اگر سرعت اینترنت‌تان کم است فایل با کیفیت کم‌تر را از این‌جا دانلود کنید.
    موزیک‌های این برنامه از A Perfect Circle و Johann Johannsson است و از این‌ها شعر خواهید شنید:
    بخشی از منظومه‌ی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سروده‌ی محمود پاینده‌ی لنگرودی با صدای خودش.
    شعری از شیون فومنی با صدای پسرش حامد فومنی.
    غزل زندگی از محمدولی مظفری با صدای خودش.
    شعر ایل‌جار از محمد بشرا با صدای بهرام کریمی.
    بخشی دیگر از منظومه‌ی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سروده‌ی محمود پاینده‌ی لنگرودی با صدای خودش.
    شعر خزه از م. راما با صدای میرعماد موسوی.
    شعر سیفید چادری از رحیم چراغی با صدای ورگ.
    شعر «اوشان دکشه دپیچسته جان» از حسین طوافی با صدای خودش.
    شعر «سوختن‌دره» از لیلا پورکریمی با صدای خودش.
    قطعه‌ی پایانی منظومه‌ی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سروده‌ی محمود پاینده‌ی لنگرودی با صدای خودش.
    شعری از مسعود پورهادی با صدای خودش.

  • فرهنگ علیه فرهنگ

    یا چه‌گونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به «کار فرهنگی» عشق بورزم.

    اگر بپذیریم که تفکر و زندگی همواره دو قطب مجزا، ناسازگار و گاه حتی متضاد جوامع بشری بوده‌اند و زندگی کردن به معنای روزمره‌اش بی‌نیاز از تفکر است، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که پیوند میان این دو، یعنی مداخله تفکر در زندگی روزمره، نه امری تصادفی و طبیعی بلکه نیازمند تلاش فردی و جمعی و کوشش مستمر است.
    با اتکا به تجربه‌ی شخصی و جمعی می‌توان ادعا کرد که آدمیانی که فکر کردن را وارد زندگی خود کرده‌اند، یعنی آنان که کتاب می‌خوانند، با دوستان خود به بحث می‌نشینند و در پدیده‌های پیرامون خود دقیق می‌شوند و مهم تر از همه اهل پرسش‌گری و طرح مسئله‌اند، اندکی متفاوت از  مردمان عادی یا به قولی عوام زندگی می‌کنند.
    به نظر می‌رسد دسته‌بندی مطبوعات، کتاب‌ها و نشریات به کتاب یا نشریه «زرد» و در مقابل، کتاب و نشریه‌ی روشنفکرانه نیز از همین تفاوت ناشی می‌شود. کتاب‌ها و نشریات زرد یا عامه‌پسند در خدمت زندگی روزمره‌اند، غالباً از الگوهای مد روز تابعیت می‌کنند، هدف‌شان یاری رساندن به شهروندان برای تندرست زیستن، لذت بردن و در عین حال نیروی کارِ سالم بودن است و مهم‌تر از همه این نشریات مشوّق مصرفِ کالاهای جورواجورند؛ اطلاعات پزشکی و آشپزی می‌دهند، سرگرمی و جدول دارند، می‌خندانند، می‌گریانند، با سلیقه‌ی عوام جور و هماهنگ هستند و با اخلاق جمعی و فرهنگ عمومیِ جامعه سر ستیز ندارند. همچنین در همه‌ی دوره‌ها با گفتار رسمی هم‌خوان و همراه‌ند. مطبوعات زرد نه ادعایش را دارند و نه اساساً قادر به طرح پرسش و مسئله‌اند، چراکه پرسش‌گری با ماهیت مطبوعات زرد در تضاد است. زندگی روزمره به خودآگاهی نیازی نداشته و بدون آن نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد. (بیشتر…)

  • فقدان مرجعیت ادبی

    ادبیات گیلکی وضعیت کج‌دار و مریزی دارد. نویسندگان گیلک علاوه بر درگیری با همه‌ی تهدیدها و تحدیدهای پیش روی هر نویسنده‌ای در جامعه‌ای همچون ایران از دو جبهه‌ی دیگر هم مجبور به تحمل فشارند. یکی قرار گرفتن دائم در مقابل این پرسش که «چرا به گیلکی می‌نویسید؟» که البته هم پاسخ دادن به این پرسش و هم از آن مهم‌تر تبارشناسی این پرسش که گاه با پرسش «اصلا چرا می‌نویسید؟» پهلو می‌زند نیاز به فرصت و پرداختی مستقل دارد و دیگری قرار گرفتن در مقابل پرسش آنانی‌ست که می‌پرسند «چرا این‌گونه گیلکی می‌نویسید؟» که اغلب پرسندگان آن نگرانان سلامت و اصالت زبان گیلکی‌اند و دست بردن به وضعیت فعلی زبان گیلکی را نوعی آسیب و تخریب می‌دانند. اینان زبان را به عنوان میراثی زیبا به جهت اصالتش خوش‌تر می‌دارند و در واقع با اعلام مرگ زبان و بردنش به پشت شیشه‌های ویترین موزه‌ها زنده نگهش می‌دارند. چیزی شبیه تاکسیدرمی.
    این میانه البته مخاطب ادبیات گیلکی هم خود جای بحث دارد. گرچه تیراژ آثار مکتوب ادبی به طور کلی و به هر زبانی در ایران هفتاد و چند میلیونی آن‌قدر پایین است که در عالم ریاضیات می‌توان آن را تخمین به صفر زد اما در جامعه‌ی گیلک‌زبان دو تا سه میلیونی هم علاوه بر این عارضه‌ی کلی، عارضه‌ی دومی هم هست و آن بیرون ماندن زبان گیلکی از مراجع رسمی، اداری، رسانه‌ای و آموزشی‌ست. این همان چیزی‌ست که زبان گیلکی را به حیات در سطح روابط عام (زندگی، کار، تجارت و…) باقی گذاشته و به صورت «در خطر بودن زبان گیلکی» فرموله می‌شود. این خطر از آن جهت جدی‌ست که حتی تصور ذهنی کاربران این زبان از زبان خویش، همان توانایی‌های جاری در سطح است و هرگونه شکوفایی بالقوگی‌های پنهان‌تر زبان در شعر یا قصه‌ی گیلکی آنان را شگفت‌زده می‌کند اگر واپس نراند. (بیشتر…)

  • گیلان (ورن) و مازندران و باشندگان آن‌ها در اوستا

    این مقاله، نوشته‌ای مهم و جنجال‌برانگیز است. چرا که با رجوع به اسناد و کتاب‌های موجود (از جمله اوستا) تصور عامه درباره‌ی موقعیت فرهنگی-تاریخی سرزمین‌های شمالی البرز در نگاه ایرانی را بر هم می‌زند.
    این مقاله به درستی نشان می‌دهد که این سرزمین به دلیل دست‌نایافتنی بودن و عدم پذیرش سلطه‌ی نظامی، فرهنگی و مذهبی اقوام و حاکمان فلات ایران، همواره آماج دشنام‌های دینی و فرهنگی بوده است. با دیدی روان‌کاوانه، می‌توان گفت که گیلکان برای قرن‌ها و در دوره‌های متفاوت تاریخی، چه در دورانی که در متون مذهبی، سرزمین تاریکی و دیوپرستان نام گرفتند و چه در دوره‌ای که نام «دیلم» و «دیلمی» دشمن شرور را دلالت می‌کرد؛ یک «دالِ اعظمِ شرارت» بوده‌اند.
    این مقاله سال‌ها پیش در مجله‌ی چیستا چاپ شده و اینک می‌توانید در ورگ آن را دریافت و بخوانید.

     

    ظرف آب به شکل زن برهنه، جنس: سفال، اندازه: ۲۴/۱ در ۱۴/۷ در ۱۶/۵ سانتی‌متر، قدمت: ۳۲۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش، منطقه‌ی جغرافیایی: مارلیک (گیلان امروزی)، محل نگهداری: موزه‌ی هنر cleveland

  • نقدی بر وضعیت سریال‌های شبانه و فیلم‌سازی در صدا و سیمای گیلان

    در گیلان فیلم‌سازان زیادی داریم که هم‌چون دیگر هنرمندان در سایر رشته‌های هنری‌مان حرف برای گفتن دارند اما واقعیت تلخ این است كه  این‌جا کارها بین یک عده ی خاص که بیش‌تر هم کارمند تلویزیون هستند دست به دست می شود. تقریبا تمامی این تولیدات مربوط به این افراد است که تحصیلات دانشگاهی دارند و به قول معروف دود چراغ خورده هستند، اما گویا فعلا جای این‌كه هنر این عزیزان روشنی‌بخش دیدگان ما باشد،  دود چراغ‌شان میهمان اجباری چشمان گریان‌مان بر تابوت هنر تلویزیونی است. می‌گویند با دیدن اثر یک هنرمند، می توان به شخصیت درونی صاحب اثر پی برد که چه قدر شعور و فکر، پشت آن اثر است. سوال این است: با دیدن سریال‌های تولید گیلان، خصوصا برنامه های روتین شبانه، نباید به صاحب اثر شک کرد؟ آیا ارزش و سطح شعورمردم گیلان همین است که این برنامه های نازل را تحویل مردم می دهیم؟

    شب‌ها تلویزیون نگاه می کنیم تا سرگرم شویم، بخندیم، لذت ببریم، تفریح کنیم و وقت بگذرانیم. چیزی داشته باشیم تا بعد در موردش حرف بزنیم، داستانش را به دوستان‌مان بگوییم، تکیه‌کلام‌های بازیگران را در کوچه و خیابان تکرار کنیم. اما سوال این است که چرا دل‌مان نمی‌خواهد در مورد تلویزیون که تأثیر عمده‌ای بر زندگی‌مان دارد، بیاندیشیم؟ ما با تلویزیون همراه هستیم ،همراه با اعضای خانواده ساعت‌ها روبه‌روی آن می‌نشینیم بدون این‌که با دیگران ارتباط برقرار کنیم، اما چرا این گونه؟  باید در مورد موضوعی به این مهمی که برایش وقت می گذاریم و عمر هدر می دهیم، فکر کنیم و با همان شور و حرارتی به آن بپردازیم که وقت بحث درباره  لیگ فوتبال یا سیاست دچارش می شویم. (بیشتر…)

  • زعفران‌های مرغوب منطقهٔ کاسپین، گوهری ناشناخته

    شاید کمتر کسی از شما بداند که سرزمین گیلان رویش گاه چند نوع از مرغوب‌ترین و کمیاب‌ترین زعفران‌های جهان است که از این بین متأسفانه زعفران گیلانی که از گونه‌های منحصر به فرد زعفران جهان می‌باشد، در خطر انقراض قرار دارد.

    برای خواندن مقاله، آن را به صورت فایل پی.دی.اف از این‌جا دریافت کنید.

    پی‌نوشت: گرچه این مقاله قدیمی است اما به نظرم با توجه به تحولات جدید در کشاورزی مدرن می‌توان به زعفران به عنوان یک محصول اقتصادی در جلگهٔ کم‌زمین گیلان نگاه کرد.

    در عربستان موفق شده‌اند به صورت هواکِشت (ایروپونیک) در محیط کنترل‌شدهٔ کشاورزی عمودی با نور مصنوعی، کنترل هوشمند آب و بدون نیاز به خاک، در مدت ۱۰ روز به جای ۴۰ روز، زعفران پرورش دهند. این روش در مصرف آب نسبت به کشت سنتی زعفران در ایران ۹۷٪ صرفه‌جویی دارد. فراموش نکنیم که هلند با وسعت بسیار کم جزو پنج کشور برتر صادرکنندهٔ محصولات کشاورزی است. (این پی‌نوشت در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ افزوده شد.)

  • ماه‌پری، نخستین رمان به زبان گیلکی

    طرح روی جلد رمان ماه‌پری
    طرح روی جلد رمان ماه‌پری

    نخستین رمان به زبان گیلکی. این نخستین جمله، نخستین فکر و نخستین عنوان و برچسبی‌ست که به محض برخورد با کتاب «ماه پری» به ذهن اغلب ما خطور می‌کند.

    ماه‌پری، ترجمه‌ای‌ست از Die Mondfee نوشته‌ی پیتر فرای (Peter Frei). احمد مرعشی (صاحب لغت‌نامه گیلکی) این رمان را سال‌ها پیش از آلمانی به گیلکی برگردانده است و اکنون پس از سال‌ها و پس از مرگ مترجم توسط نشر گیلکان چاپ و منتشر شده است.

    این کتاب، پیش‌تر و در سال 1371 توسط همین مترجم به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده بود و ترجمه‌ی گیلکی آن ماند تا در اواخر دهه‌ی هشتاد به بازار کتاب آید.

    رمان ماه‌پری و نویسنده‌اش هیچ‌یک چندان نام‌دار نیستند. تا جایی که حتی در دائره‌المعارف آنلاین ویکی‌پدیا، نه در ویکی‌پدیای انگلیسی و نه در ویکی‌پدیای آلمانی نامی از این کتاب و نویسنده‌اش دیده نمی‌شود. البته در سایت معروف آمازون توانستم به نسخه‌های قدیمی و در معرض فروش این کتاب برسم و یک تصویر خیلی کوچک از طرح جلد نسخه آلمانی آن را بیابم. طرح جلد این نسخه دورنگ سپید و سرخ با طرحی سیاه و سپید از چهره‌ی یک دختر ویتنامی و عنوان درشت Die Mondfee (پری مهتاب یا ماه‌پری) است. (بیشتر…)

  • شریرما جیجأکه ورزان؛ گفت‌وگو با مسعود پورهادی

    متن زیر، گفت‌وگوی ورگ با مسعود پورهادی‌ست که برای نشریه‌ی خط مهر آماده شده بود. متاسفانه این نشریه توقیف شد و این گفت‌وگو به سایت زمانه سپرده شد. پس از انتشارش در زمانه، به دلیل سانسور این سایت از سوی مخابرات، بسیاری از خوانندگان به جای متن گفت‌وگو با پیام مخابرات ایران مبنی بر نامناسب بودن سایت مذکور و توصیه‌ی چند سایت بهداشتی به ایشان روبه‌رو شدند و این شد که متن گفت‌وگو در ورگ نقل می‌شود. البته مسعود پورهادی هم این گفت‌وگو را در وبلاگش آورده است.

     

    پیش‌درآمد: مسعود پورهادی، چندی پیش دوباره به آلمان بازگشت. در واقع نمی‌دانم برای آدمی مثل مسعود پورهادی باید از چه فعلی استفاده کنم. حدس می‌زنم خودش هم نداند. در گفت‌وگو این را یک جورهایی لو داده است. آیا به آلمان بازگشته؟ یا به آلمان رفته؟ چون چند سال پس از انقلاب بود که از ایران به آلمان رفته بود و پس از نزدیک به دو دهه زندگی در آلمان، در سال 1380 به ایران بازگشته بود. اما اکنون دوباره به جایی می‌رود/بازمی‌گردد که زادگاه فرزندانش است.

    در یک پاراگراف می‌توان گفت، مسعود پورهادی، متولد 1332 خمام و صاحب کتاب‌های «باد بامو دورشین باورد» (مجموعه شعر/1385)، «بررسی ویژگی ها و ساختار زبان گیلکی (گویش رشتی)» (1384، «گاه‌شماری‌ گيلانی» (1385)، «زبان گیلکی» (1385) و شعرها و داستان‌ها و مقاله‌های بسیار زیاد منتشر شده در نشریه‌های مختلف است. مسعود پورهادی در سال‌های اخیر حضور فعال و پرارزشی در جلسه‌های ماهانه‌ی گروه داستان گیلکی خانه فرهنگ گیلان داشته است.

    او به تازگی مجموعه داستان گیلکی‌اش «شریر ما جیجاکه ورزان» (ورزاهای زخمی شهریور ماه) را از طریق اینترنت و در وبلاگش منتشر کرده است. انتشار این مجموعه داستان موجب شد تا به یاری ایمیل و چت گفت‌وگویی با او انجام دهم. (بیشتر…)

  • در واقع این تقویم مال خورشید است

    گفت‌وگویی با عبدالرحمن عمادی درباره‌ی نوروزبل و تقویم مردمان کاسپین

    عکس: نیما فرید مجتهدی

    عبدالرحمان عمادی

    توضیح: عبدالرحمان عمادی، نویسنده و پژوهشگر؛ (متولد اول فروردین ۱۳۰۴ در یکی از روستاهای اشکور.
    عمادی پس از تحصیل در مکتب‌خانه روستا، روانه رودسر، رشت و قزوین شد و تحصیلات متوسطه را در این شهرها گذراند. وی در زمان حکومت دکتر مصدق (۱۳۳۱) موفق به دریافت لیسانس قضایی از دانشگاه تهران شد.
    «عبدالرحمان عمادی» همزمان با وکالت؛ به پژوهش در مباحث ایرانشناسی روی آورد که بخشی از مقالاتش طی نیم قرن گذشته در مجلات معتبر منتشر شده‌اند.

    این گفت‌وگو در گیله‌وا چاپ شده اما با اندکی تغییر و کم و زیاد. این اما متنی‌ست که من و نیما به گیله‌وا تحویل دادیم.

     

    اول از بحث نوروزبل شروع کنیم. شما در جریان اتفاقات سه سال اخیر و برگزاری نوروزبل با پشتیبانی گیله‌وا هستید؟

    بله.

    درباره‌ی نوروزبل به عنوان یک واقعه‌ی تاریخی و پدیده‌ای که قابل بررسی است، آن چیزی که شما مطالعه کرده و خودتان از نوروزبل دریافت کرده‌اید رابرای مخاطبان گیله‌وا بیان کنید.

    نوروزبل در حقیقت یک جشنی است مربوط به تقویم خورشیدی مردم بسیار قدیم، از عهد کاسیان، پیش از عهد هخامنشیان، پیش از مادها و بر مبنای علمی است. نه این‌که گالش‌ها فقط آتش روشن کنند. مبنای علمی‌اش هم از خورشید شروع می‌شود. ماهی که این کار را می‌کنند ماه مرداد است که در زرتشتی امرداد خوانده می‌شود و ماه شیر و خورشید است. یعنی برجی است که خانه‌ی اختصاصی خورشید است. از هفت ستاره نجوم قدیم، یک ستاره که خداوند و فرمانروای روز بود خورشید است.

    خانه‌ی نجومی خورشید در نجوم قدیم Sunday است که می‌شود روز یک‌شنبه. ماه مرداد هم ماه شیر و خورشید است. همین شیر و خورشیدی که علامت پرچم ایران هم بوده است.

    در این تقویم، اول نوروزما بر مبنای تقویم خورشیدی، از خورشید شروع می‌شود و درست هم هست چون تقویم در تمام اقوام متمدن و شهرنشین و دهقان از خورشید است. همان‌طور که می‌دانید چند گونه تقویم داریم. یک نوع تقویم قمری است که بر مبنای گردش ماه است و یک تقویم خورشیدی که بر مبنای گردش خورشید است که به طور نسبی عبارت است از 365 روز و یک چهارم روز. (بیشتر…)

  • گیلک امروز، قابدان و ترش‌تره و رعنای نیست!

    وقتی که ورگ را به دلایلی تعطیل کردم، مدیر سایت لاهیگ (امید ساعی) پیشنهاد گفت‌وگویی اینترنتی را به من داد و متنی که خواهید خواند، نتیجه‌ی این گفت‌وگوست. مقدمه‌ی سایت لاهیگ بر این گفت‌وگو را درز می‌گیرم چون بیش‌تر تعریف و تمجید و تحویل گرفتن و از این حرف‌هاست و به همان متن گفت‌وگو بسنده می‌کنم. تاریخ این گفت‌وگو اواخر تیر ماه 1389 در آخرین نفس‌های سال 1583 گیلکی است.

     

    • سایت ورگ با چه هدفی و از چه سالی شروع به کار کرد؟

    از نؤروز ماه 1579 گیلکی (ماه آگوست سال 2005)؛ یعنی تقریباً پنج سال پیش. هدفش را در نخستین مطلبی که در ورگ با عنوان «پیشاشؤ گب» نوشتم توضیح داده‌‌ام. ورگ قرار بوده و هست که پايگاه ادبيات و فرهنگ و «غيره»ی گيلک‌ها باشد. نوعی نشريه چندرسانه‌ای با سردبيری يک فرد.

    • سایت ورگ پس از 4 سال و 10 ماه و 10 روز فعالیت، تا اطلاع ثانوی تعطیل اعلام شده است. علت این تصمیم چه بود؟

    اجازه بدهید درباره دلایل این تعطیلی چیزی نگویم. این‌‌که می‌گویم دلایل، به واقع چند دلیل دست به دست هم داده که ناچار به تعطیلی ورگ شوم. من به زمان اعتقاد عمیقی دارم. گذر زمان خیلی چیزها را روشن خواهد کرد. فعلاً دست به نقد، دلایل شخصی، از جمله مشکلات روحی و مالی و … را از من بپذیرید. (بیشتر…)

  • ورگˇ وأگرد

    این‌که ورگه تعطیلأ گودم، ناچاری بو. ورگˇ رفئقؤن، ورگˇ خاننده‌ٰن، او روزؤن کی ورگ دَوَسته بو، مأ تنها ننأن. هر جیگه شؤم مأ پورسئن: ورگ چی ببؤ؟ چره دَوَستی؟ کئینه خأ ورگه وأ بکونی؟ هی بو که مو دؤنسم تسک و تنها نیم.
    کار ندأنم.
    الؤن، ای همه روز و ماهˇ پسی، هنده وگردسم. ورگˇ کندوج (Archive) خو جا سر هننأ. دومارته قراره کی ائره بنویسم، بنویسیم. گیلکی بخؤنیم و گیلکی بنویسیم.
    گیجیکˇ مئن تینین اوجور ایواشکی وانیویسؤنه بخؤنین که یکته مئخه زئنه یکته نعله!
    پیشخانˇ مئن هنده تینین تازه کتاب و تازه سی.دی و تازه مجللهٰ‌نه بیاجین.
    وبمجی مئنم هنده تینین بینین اینترنتˇ مئن، گیلکؤن چی کأ درن یا گیلکؤنˇ همره چی کأ درن!
    ورگˇ کتابخانه‌م کی به‌راهه. بشین بینین چی خوروم کتابؤن و خوروم مقاله‌ٰنی اونˇ مئن دره.

    خلاصه!

    ورگه تنها ننین جغلؤن. ای‌سفره قراره ویشتر گیلکی بنویسیم و جدی‌تر کار بکونیم. قراره کسؤنˇ همره ویشتر ارتباط بدأریم. رشتی و لنگرودی و آسسؤنه‌یی و لاجؤنی و انزلی‌چی و رامسری و تونکابونی و فومنی و… هممه‌تیی خأ ایله‌جار بکونیم.
    ای میؤنه، خأن سحر اخوانˇ جی تشکر گودن که ورگˇ تازه لؤگؤ اینˇ کاره. ای لاکؤی بدجوری مأ شرمنده بوده خو خوروم کارؤنˇ همره. احمد اسماعیل‌زاده نی اوجور مأ بال بزئه کی ندؤنم چوتؤ شأنه اینأ جی تشکر گودن. (تازه! هنده‌م اینˇ همره کار دأنم.)
    ورگˇ مالی موشکلاتم، اوشؤنˇ دسأ جی حل ببؤ کی نخأنن ایشؤنˇ نامه بأرم و خالی هینه بدؤنین گه مو یک نفر تنهایی، صدسال مننیسم ورگه هنده وأگیرؤنم. هیسه کی ای تش وأگیته، بأیین ای تشˇ دؤر گردˇکلأی بزنیم و نوگذاریم اینˇ ول دمیری.

  • از همه‌جا سماموس، همه‌جا سماموس

    اشاره: عکس‌هايی که مشاهده می‌کنید، حاصل حدود چهار سال دقت و پژوهش در مورد کوه سماموس و دره‌های اطراف آن است. به این نکته توجه داشته باشید که کوه سماموس به صورت توده‌ای منفرد در شرق گیلان جلوه‌گر می‌باشد. این عکس‌ها چکیده‌ای از چند هزار عکس از این کوه می‌باشد، اين عکس‌ها جنبه زیباشناختی ندارند، بلکه تنها برای آشنایی از موقعیت کوه سماموس است که به مخاطبان ورگ تقدیم شده است. و توضیحات آن ساده و خلاصه می‌باشد که امیدوارم مورد استفاده‌ی دوستان قرار گیرد.

    نمایی از جبهه‌ی شمالی سماموس از روی قله اَته کو (عطا کوه)، ماه فروردین
    نمایی از جبهه‌ی شمالی سماموس از روی قله اَته کو (عطا کوه)، ماه فروردین

    [برای ديدن عکس‌ها در اندازه‌ی واقعی، روی‌شان کليک کنيد، در ضمن به دليل وجود عکس، بارگذاری صفحه ممکن است طول بکشد.] (بیشتر…)